مسئله ۳۹۸
روزهى ماه مبارك رمضان بر تمامى مكلفان پسر و دختر بهطور ميانگين ـ از نظر قاعدهى كلى ـ در حدود سيزده سالگى واجب است و اگر در سن كمتر از سيزده سالگى مكلف شده و توان انجام روزه را ندارد بر او واجب نيست كه «لاَيُكَلِّفُ اللّهُ إِلاَّ وُسْعَهَا» و چنانچه سيزده سالش هم بگذرد و بازهم قدرت گرفتن روزه را نداشته باشد نه درحالت عسر و نه در حَرَجش واجب نيست و بالاخره قانون كلى در روزه و هر عبادت بدنى واجب هم علاوه بر تمكن عقلانى «كه ديوانه يا صغير نباشد» قدرت و تمكّن جسمانى و ديگر تمكّنهاى مكلف نيز شرط اساسى آن است.
مسئله ۳۹۹
ديدن هلال، و يا اطمينان بهقول كسانى كه ادعاى ديدن آن را كردهاند، و يا حكم حاكم عادل شرع، و يا گذشتن سى روز از شعبان، اينها همه گواه بر اول ماه است، و ديدن هلال در انحصار چشم عادى نيست، كه چشم مسلح يا محاسبات نجومى نيز همين حكم را دارد زيرا «شهر رمضان» در قرآن در صورت آگاهى كامل بر آغاز و انجامش مىباشد كه از هر راهى باشد درست است و حديث «صُمْ لِلرُّؤيِة وَ أفْطِر لِلرُّؤيَةِ» رؤيت را در انحصار وسيلهاى خاص ننهاده، بلكه اگر ديدى يا ديده شد بههرگونه و بههر وسيلهاى كه با آن مىتوان هلال ماه را ديد و يا دانست كافى است، و در جمع تنها با دانستن اين كه اول ماه است روزه هم واجب مىشود چه با چشم غير مسلح و عادى يا مسلح يا با تلسكوپ و يا با توليد نجومى قمر بهوسيلهى ژئوفيزيك در صورتى كه امكان رؤيت با نبودن موانعى سطحى باشد.
بنابراين تلسكوپ كه از بهترين وسايل ديدن ماه است راه را براى اثبات اول ماه براى همگان باز و آسان مىكند، و جلوى همگى اختلافات را در افق ديدارش مىگيرد، كه اگر اين مسأله مورد توجه و عمل قرار گيرد، ديگر همه ساله شاهد چند عيد فطر و چند نماز عيد ـ در يك افق ـ نخواهيم بود.
مسئله ۴۰۰
ميزان در ديدن هلال همان افقى است كه شما در آن هستيد، و نفى يا اثبات افقهاى ديگر براى شما كافى نيست و چون افق مكه دست بالا يك روز جلوتر از ايران است و دقت در رويت ماه در مكه معظّمه از همه جا مسلمتر است بنابراين اول ماه و آخرش در ايران نوعا نيز يك روز پس از مكه مكرّمه است*.
مسئله ۴۰۱
روزه مانند هر عبادتى ديگر واجب است با نيت قربت باشد و نه نيتى ديگر، و يا آميختهاى از قربت بهخدا و غير خدا و نه از روى عادت كه جميع عبادات از جمله روزه ماه مبارك رمضان بايد از روى خلوص و ارادت باشد و نه از روى عادت و همين اندازه كه از تو بپرسند در چه حالى بگويى براى خدا روزه دارم همين نيت قربت است و بس، چه يكجا تمامى ماه مبارك رمضان را نيت كنى و چه هر روزه تكرارش كنى، و ديگر هيچ، و احتياطها و زير و بمهاى محتاطانهاى كه آقايان در رسالههايشان نوشتهاند هرگز دليلى بهجز وَهْم و خيال ندارد.
بلى اگر چندگونه روزه برعهده دارى مانند روزههايى غير رمضانى، كه قضاى رمضان، نذر، قسم، عهد، كفاره، و مانند اينها است ـ هر يك را بايستى بهقصد اختصاصى خودش انجام دهى كه در غير اين صورت وجه درستى نخواهد داشت و اگر در ماه رمضان نيت روزهى غير رمضان كنى در صورت سهو و يا جهل بهحساب رمضان درست است. ولى در صورت عمد اضافه بر تداوم روزهى رمضان بايد دستكم قضايش را پس از رمضان انجام دهى.
مسئله ۴۰۲
وقت نيت روزه در قضاى رمضان تا ظهر است و براى خود رمضان اذان صبح، و براى روزههاى مستحب تا نزديك مغرب، و در دو صورت اول اگر نيت از وقت مقررش گذشت روزهات ظاهرا باطل است، با اين تفاوت كه روزهى رمضان را بايستى همچنان تا مغرب ادامه دهى و سپس قضا كنى، ولى در قضاى رمضان در صورتى امساك واجب است كه وقت ديگرى براى آن نداشته باشى ولى در صورت وسعت وقت امروز را افطار كن و روز ديگرى را براى قضاى روزه در نظر بگير.
مسئله ۴۰۳
روزى كه معلوم نيست آخر شعبان است يا اول رمضان اگر بهنيت مستحبى آخر شعبان و يا قضاى رمضان روزه بگيرد درست است كه اگر اوّل رمضان بود بهحساب رمضان و اگر شعبان بود بهحساب شعبان چه استحبابى و چه قضاى واجب، بههرحال درست است، و اگر هم اينگونه نيت كند كه اگر رمضان است براى رمضان و اگرآخر ماه شعبان است يا براى قضا و يا روزه مستحب باشد اينجا هم در هر صورت درست است كه اگر اول ماه بود خودبهخود بهحساب ماه مبارك رمضان بهحساب مىآيد*.
مسئله ۴۰۴
آغاز روزه طلوع فجر صادق و انجامش شب است كه «ثُمُّ أتِمُّوا الصِّيامَ إلَى اللَّيْلِ»(سورهى بقره، آيه :۱۸۷) صراحت در شب دارد، و روى اين اصل غروب قرص خورشيد كه مبناى آخر وقت برادران سنى مذهب ماست برخلاف اين مبناى قرآنى است، زيرا با غروب قرص خورشيد تنها غروب است و نه شب، و پس از دقايقى چند شب آغاز مىگردد.
اينجا براى انجام روزه قرآن صريحا «إلَى اللَّيْلِ» فرموده نه الىالغروب، و دو آيهى «قَبْلَ الْغُرُوب» (سورهى ق، آيهى ۳۹) و «قَبْلَ غُرُوبهِا» (سورهى طه، آيهى ۱۳۰) پايان وقت نماز عصر را مشخص فرموده نه پايان روزه كه پايان روزه برحسب اين آيه غروب نيست، بلكه «ليل»: (شب) است، و پرروشن است كه با پنهان شدن قرص خورشيد هنوز روز است، و هنگامى شب آغاز مىشود كه آغاز پردهى سياهى شب كه تاريكى كمرنگ است در محلّ غروب خورشيد فرا رسد.
مسئله ۴۰۵
اول كسانى كه هيچ عذرى براى ترك روزه ندارند كه اينها بههيچوجه نمىتوانند روزه را ترك كنند چه در وطن و چه در هر سفرى.
مسئله ۴۰۶
دوم كسانى كه بهعلت بيمارى يا مسافرت طاقتفرساى ضرورى كه توان روزه در آن نيست نبايد روزه بگيرند گرچه اكنون سالمند، ولى با روزه يقينا و يا احتمال عقلانى بيمار مىشوند.
مسئله ۴۰۷
سوم كسانى كه بهعلت ضعف و ناتوانى گرچه روزه آنها را بيمار نمىكند ولى طاقتشان را طاق مىكند و روزه برايشان حرجى است كه برحسب نص قرآنى «وَ عَلَى الَّذينَ يُطيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعامُ مِسْكينٍ وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْرا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ وَ أنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»(سورهى بقره، آيهى ۱۸۴) «و بر كسانى كه طاقت روزه گرفتن را ندارند كافى است براى هر روز يك بىنوا را سير كنند، و اگر با همين طاقتفرسايى روزه را ـ كه اكنون براى آنها مستحب است و نه واجب ـ بگيرند چه بهتر، و روزه گرفتن براى شما ـ ناتوانان ـ بهتر است اگر بدانيد».
مسئله ۴۰۸
روزهى واجب را بههيچ وجهى نمىتوان ترك كرد، كه اگر عمدا ترك كردى اضافه بر آن كه همچنان بر امساك خود تا پايان روز بايستى باقى بمانى، پس از رمضان بايد ـ بعد از قضاى آن دو ماه پياپى روزه بگيرى، و يا شصت گرسنه را سير كنى، و اگر افطارت بهحرام باشد كفارهى جمع واجب مىشود، كه اين هر دو را بايستى انجام دهى، و كفارهى سوم كه آزاد كردن يك بنده است، اكنون كه بندهى زر خريدى وجود ندارد، بهآزاد كردن مؤمنى كه در گير و دار گرفتارى مال و مانند آن در بند است، انتقال مىيابد.
كفارهى روزه در صورتى است كه با تعمدى آگاهانه روزهى واجب را ترك كند، ولى در عمدهاى جاهلانه و ناآگاهانه تنها قضاى روزههاى تركشده واجب است، و اين خود تعمد نيست تا مشمول ادلهى تعمد باشد.
مسئله ۴۰۹
اگر بيمارى و يا مىترسى كه با روزه گرفتن بيمار شوى، و در هر صورت روزه ـ كه رمز بهداشت و صحت است ـ موجب ناسلامتى يا شدت بيمارى يا تداوم آن گردد، نه تنها واجب نيست بلكه حرام نيز هست، و چنانچه در اين حالت روزه بگيرى پس از رمضان نيز در صورت توان بايستى قضاى آن را انجام دهى.
مسئله ۴۱۰
اگر خويشتن را در مورد روزه به «حرج» يا «عسر» اندازى، در صورت اول روزهات را واجب است در همان رمضان انجام دهى و در صورت دوم، واجب است پس از رفع عسر و مرض آن را انجام دهى، و اگر هم اين مرض اختيارى تا رمضان ديگر ـ يا بيشتر ـ طول كشيد، هرگز روزه از شما ساقط نيست، زيرا احكام تخفيفى در زمينهى عسر يا حرج در مواردى است كه بدون اختيار شما عسر يا حرج بهوجود آيد كه هرگز در هيچ بعدى از احكام اسلامى بهانهاى براى ترك واجب محسوب نمىگردد زيرا عذر از فعل حرام «ما اْضُطرِرْتُمْ» است كه اضطرارى پيش آيد نه «مَا اْضَطَررْتُم» كه خود خويشتن را بهاضطرار افكنى، و در آيهى ديگر مىفرمايد: «فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ»(سورهى بقره، آيهى ۱۷۳) كه هر دو آيه شريفه دلالت بر عُسْرِ غير اختيارى دارند و نه عُسْرِ اختيارى كه اگر با اختيار خودت خود را بهاضطرار و عُسْر اندازى گرچه روزهات را افطار نكنى لكن بهجهت همين عمل معصيت كردهاى و روزهات نيز باطل مىباشد و در اين صورت بعد از رمضان علاوه بر قضا كفارّه نيز بر شما واجب است.
مسئله ۴۱۱
روزه براى مسافران مانند ديگران در صورت امكان بدون عسر يا حرج واجب است و سفر همچون مرض، كه مورد استثنايى براى ترك روزه است، فقط بهعنوان عسر و زيان موجب ترك روزه مىشود و بس، و پيوند سفر بهمرض بدين جهت است كه سفرهاى گذشته با حالت روزه موجب مرض مىشده وگرنه هر سفرى ملحق بهمرض نمىشود و در سفرهاى كنونى چه بسا انسان از خانهى خود هم راحتتر است، و مبناى اين حكم آيه شريفهى «يُريدُ اللّه بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْرَ»*(آيهى ۱۸۵) مىباشد كه خدا براى شما آسانى مىخواهد نه سختى» كه سختى در وطن مانع روزه و آسانيش در هر سفرى موجب روزه است.
اصولاً مرض و سفر كه عذرى براى روزه مقرر شده تنها براى حرج و يا عسرى است كه در اين دو حالت پيش مىآيد، روى اين اصل تنها در اين دو حالت روزه واجب نيست، البته در صورتى كه حرج يا عسر اختيارى نباشد، و يا در صورت اضطراريش توان و امكان برطرف كردنشان دركار نباشد
مسئله ۴۱۲
اگر نه بيمارى و نه ترس از بيمار شدن دارى، ولى جورى ناتوانى كه روزه برايت طاقتفرسا است، در اينجا روزه واجب نيست بلكه مستحب است.
مسئله ۴۱۳
مسافرتى كه روزه در آن حرام است مانند مسافرى كه ميداند در آن گرفتار عُسر و اضطرار مىشود و قهرا توانايى انجام روزه از او سلب مىگردد چنين مسافرتى در ماه مبارك رمضان براى مكلف جايز نيست، مگر در صورتى كه ضرورتى برابريا برتر پيش آيد، بنابراين مسافرتى كه روزهاش عسرآور است براى فرار از روزه و يا هر مقصد ديگرى كه ضرورى نيست و يا ضرورتى كمتر دارد در ماه رمضان كلاً حرام است، و اگر روزه در سفرى غير ضرورى طاقتفرسا هم باشد اين روزه واجب است، زيرا خودش بدون ضرورت موجب طاقتفرسايى شده، و اگر روزهاش در اين حالت زيان آور شود حرام است ولى با اينكه در اين صورت معذور است و بايد روزه را افطار كند در عين حال گناهكار نيز هست و در اين صورت اضافه بر قضا در صورت تعمد كفاره هم ـ چنانكه گذشت ـ واجب است.
مسئله ۴۱۴
چنانكه اينگونه سفر در ماه رمضان بهجز در صورت ضرورت ـ برتر يا برابر ـ حرام است اگر خود را بيمار كنى و يا مراقبت ننمايى و بيمار شوى و يا بيماريت را در صورت امكان معالجه نكنى، اينجا نيز گناه كردهاى كه سبب ترك روزهى واجب شدهاى و بايستى قضاى آن روزهها را پس از رمضان انجام دهى، و نيز در رمضان كوشش كنى تا بيماريت براى روزهاى ديگر بهبود يابد تا بتوانى تكليف واجب خود را انجام دهى.
مسئله ۴۱۵
روزهى طاقتفرسا در هر صورت واجب نيست ـ مگر اينكه خودت موجب طاقتفرسايى شده باشى و در صورت حرج غير اختيارى چه بهعلت سالخوردگى باشد يا ضعف مزاج و يا طولانى بودن روزهاى رمضان و يا هر علت ديگر اضطرارى، روزه هم مستحب است و اگر روزه براى زن بچه شيرده طاقتفرساست چه مادرش باشد و چه دايه، چه مزد شير دادن را بگيرد و چه مجانى ـ در اين مورد نيز در صورت ضرورت ـ روزه بر او واجب نيست و تنها كفارهى ده سير طعام بر او واجب است، و از اينجا بهخوبى پيداست كه اگر روزه براى او يا شيرخوارش ضرر داشته باشد حرام است، و آيا اگر بتواند پس از رمضان قضاى اينگونه روزه را بگيرد واجب است يا نه؟ اينجا «عِدَّةٌ مِنْ أيّامٍ أخَرَ»كه دربارهى مسافر و بيمار آمده، نسبت بهكسى كه نه بيمار بوده و نه مسافر بلكه روزه برايش طاقتفرسا بوده روشنتر و بايستهتر است.
مسئله ۴۱۶
اگر در اثر بيمارى ويژهاى و يا گرمى استثنايى هوا فقط نيازمند بهآشاميدن آب است كه تنها نياشاميدن آب براى اين بيمارى ويژه زيان آور و يا تنها طاقتفرسا است، فقط بهاندازهى ضرورت مىتواند آب بياشامد و روزهاش درست است و قضا هم ندارد. و هم چنين در مورد افراد معتاد بهسيگار و يا ترياك و چيزهاى ديگر گرچه اين اعتيادها كلاً حرام است و مصرف مواد مخدر از نظر شرع ممنوع است در عين حال اگر اتمام روزهاش بستگى بهمصرف اين مواد دارد مىتواند بهاندازه رفع ضرورت مصرف نمايد و روزهاش را بگيرد و اصولاً هيچ دليلى بر اينكه مصرف دود مبطل روزه باشد نداريم بنابراين بهطور كلى چه در حال ضرورت و چه در غير ضرورت انواع دخان اعّم از سيگار، ترياك، قليان و امثال اينها گرچه حرام و خانمانسوزند ولى مبطل روزه نيستند.
مسئله ۴۱۷
اين كارها بهدو بخش تقسيم مىشوند: يكى كارهايى كه روزه را باطل مىكند مانند عمل جنسى يا بيرون آوردن منى، خوردن و آشاميدن و كذب عمدى بر خدا و رسول، و بخش دوم كارهايى كه تنها حرامند و روزه را باطل نمىكنند، مانند سر زيرِ آب كردن و اماله كردن و استعمال دخانيات كه در عين حرامبودنشان در حال روزه دليلى بر اينكه روزه را باطل كنند در دست نيست.
مسئله ۴۱۸
عمل جنسى يا بيرون آوردن منى بههر صورت و در هر حال مگر آنكه بدون اختيار و يا در خواب باشد ـ حلال و حرامش ـ روزه را باطل مىكند، ولى در حرامش اضافه بر قضا كفارهى جمع هم دارد.
مسئله ۴۱۹
اگر كارى كند كه او را در عمل جنسى و يا بيرون دادن منى بىاختيار كند روزهاش باطل است و قضا و كفاره واجب مىشود و در صورت حرام بودنش اضافه بر قضا كفاره جمع هم دارد. و در هر صورت بايستى تا مغرب از مبطلات روزه نيز خوددارى كند.
مسئله ۴۲۰
آيا عمل جنسى تا لحظاتى بهطلوع فجر و اذان صبح مانده، و يا عمدا باقى ماندن بر جنابت تا اذان صبح روزه را باطل مىكند؟ قرآن کريمجنابت و عمل جنسى را همچون خوردن و آشاميدن تا لحظهاى بهطلوع فجر مانده حلال دانسته، و رواياتى هم از پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم و ائمه عليهاالسلام در اين مورد موافق آيه مىباشد كه اين حكم را تاييد مىكند، و رواياتى هم كه برخلاف اين حكم وارد شده چون مخالف با آيه و روايات دستهى اول است و تناقضى درونى هم دارد قابل پذيرش نيست، بنابراين جنب شدن نزديك طلوع فجر و يا عمدا بر جنابت ماندن تا طلوع فجر هرگز نه روزه را باطل مىكند و نه حرام است*.
و ظاهرا غسل حيض و نفاس و ـ بهويژه ـ استحاضه هم محكوم بههمين حكم است.
مسئله ۴۲۱
دليل بر اينكه تنها عمل جنسى و خوردن و آشاميدن روزه را باطل مىكند آيهى شريفه «اُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إلَى نِسآئكُمْ…فَالآنَ باشِرُوهُنَّ وَابْتَغُوا ما كَتَبَ اللّه لَكُمْ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الأبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الأسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أتِمّوا الصِّيامَ إلَى اللَّيْلِ…»(سورهى بقره، آيهى ۱۸۷) است كه «در شبِ روزه عمل جنسى با زنانتان حلال گشته…پس اكنون با زنان درآميزيد… و بخوريد و بياشاميد تا خط سفيد نور آغازين خورشيدى از خط سياه شب آشكار گردد…» و مىبينيم چنانكه وقت خوردن و آشاميدن در سراسر شب تا لحظهاى پيش از طلوع صبح است، عمل جنسى نيز چنان است، بلكه اين عمل دوبار تكرار شده كه نخست «ليلهالصيام» «سراسر شبِ روزه» و سپس «باشروهن» «با آنان تا طلوع فجر درآميزيد» آن را دربر دارد و اگر غسل جنابت براى داخل شدن در وقت واجب بود، در اين صورت چرا عمل جنسى در رديف خوردن و آشاميدن و بهموازات يگديگر تا طلوع فجر فرصت دارد*؟
و اين سخن كه «حتى يتبين…»: تا طلوع صبح، تنها در اختصاص خوردن و آشاميدن است سخنى نابهجا است، زيرا عمل جنسى كه از مهمترين باطلكنندههاى روزه است شايستهتر است آغاز و انجامش بيان گردد زيرا از خوردن و آشاميدن مهمتر است، و اگر عمل جنسى در رديف اين دو تا هنگام طلوع فجر محدود نباشد معنايش اين است كه تنها خوردن و آشاميدن محدود بهاين وقت است و عمل جنسى وقتش نامحدود مىباشد، وانگهى استثنا و يا هر قيد ديگرى كه پس از چند چيز مىآيد برمبناى قاعدهى فصاحت و بلاغت عادى ـ تا چه رسد بهقرآنيش ـ بهتمامى گذشتهها رنگ و قيد مىدهد، و اگر يكى يا چند تا از گذشتهها از اين قيد با استثنا بيرون باشد، مقتضاى بيان درست و رسا اين است كه صريحا در اختصاص مورد ويژهاش باشد، بنابراين اگر «باشِرُوهُنَّ» مقيّد به «حتى يَتَبَيَّنَ» نباشد لازم است پس از «كُلُوا و اشْرَبُوا حتّى» ياد شود، و يا اگر پيش از آن است بايستى طورى بيان شود كه معلوم باشد حسابش از اكل و شرب جدا است، وانگهى اگر قيد تنها بهمورد آخرين وارد شود بنابراين، اين «حتى» در آيه شريفه در انحصار آشاميدن خواهد بود و بس و اين نيز بطلانش روشن است.
مسئله ۴۲۲
آنچه خوردنى و آشاميدنى است برحسب اين نص قرآنى تعمدش روزه را باطل مىكند، بنابراين اگر ريگى را ببلعد چيزى نخورده تا روزهاش باطل شود، و اگر نخى را در دهان گذارد تا مثلاً با رطوبت آن سوزنى را نخ كند، و آن را با همان رطوبت مجددا داخل دهانش كند روزهاش باطل نيست، زيرا چيزى ـ بهويژه برونى را ـ نياشاميده* و روى اين اصل ـ و بهطريق اولى ـ داخل كردن هر دود يا غبارى در حلق موجب باطل شدن روزه نيست زيرا نه هرگز خوردنى است و نه آشاميدنى، بهويژه دربارهى دود و غبار اضافه بر اينكه دليلى هم بر ممنوعيتش براى روزه نيست اضافه بر قرآن در خبرى معتبر هم حكم بهتجويز شده است**.
مسئله ۴۲۳
مواد خوردنى يا آشاميدنى از هر راهى وارد بدن انسان شوند كلاً بهحساب خوردنى و آشاميدنى روزه را باطل مىكنند مانند آمپولهاى تقويتى و سرمهاى غذايى و تنقيههاى تقويتى و مانند اينها، كه بهوسيلهى آنها آب و غذا و دواى مورد احتياج وارد بدن مىشود، ولى آمپولهاى ديگر كه براى تخفيف درد يا بىحس كردن موضع و مانند اينگونه چيزها تزريق مىشود اشكالى ندارد، و همچنين تنقيههايى كه در حال ضرورت و براى رفع يبوست و امثال آن است نيز روزه را باطل نمىكند، و بالاخره آنچه كه خوردنى و آشاميدنى در مورد آن صدق كند روزه را باطل مىكند*، بهجز آب كه در صورت ضرورت و باندازه ضرورت روزه را باطل نمىكند ولى در مبطلات ديگر گرچه در حال ضرورت هم باشد روزه را باطل مىكند و در اين صورت فقط قضاى روزه واجب مىشود.
مسئله ۴۲۴
اگر بدانى كه غذاى ماندهى لاى دندانها بهتدريج داخل معده مىشود در صورتى كه داخل شود روزهات باطل است زيرا اين خود خوردنى اختيارى است.
مسئله ۴۲۵
اخلاط سينه كه احيانا داخل حلق يا فضاى دهان مىشود اگر مجددا بهسينه برگردد يا داخل معده شود روزه را باطل نمىكند زيرا خوردن تنها خوردنىهاى بيرونى را شامل است ـ و اين نه برونى است و نه خوردنى ـ و مبطل روزه تنها خوردنى و آشاميدنىهاى بيرونى است كه اگر عمدى باشد روزه را باطل مىكند و ديگر هيچ.
مسئله ۴۲۶
دروغ بستن بهخداى متعال و پيامبران و ساير معصومان پيش از باطل كردن روزه ايمان را باطل مىكند، چه خدا و پيامبر را تكذيب كنى و چه بهآنان نسبت دروغ دهى هر دو افتراى بر خداى سبحان و برحسب آياتى چند كفر است. ولى اگر اين دروغ بستنها از روى عمد و عناد نباشد بلكه از روى نادانى و جهالت و يا غضب باشد روزه را باطل نمىكند*.
مسئله ۴۲۷
دربارهى ارتماس در آب دوگونه روايت برابر يكديگرند كه يكى از اين دو آن را باطلكنندهى روزه مىداند و تعدادى ديگر در مقابل آن يا تنها حرامش مىدانند و يا صريح است در اينكه باطلكنندهى روزه نيست، و در نهايت اگر هم اين دو نص هم وزن يكديگر باشند هر دو سقوط كرده و در نتيجه دليلى براينكه ارتماس روزه را باطل كند بر جاى نمىماند *. و اينجا جاى اطلاق آيهى فوق در اختصاص مبطلات روزه بهسه چيز است.
مسئله ۴۲۸
و همينگونه است اماله كردن با چيزهاى روان كه حرام است ولى روزه را باطل نمىكند، و قى كردن كه در مقابل خوردن و آشاميدن است، بهطور مسلم باطل كنندهى روزه نيست، زيرا ممكن نيست خوردن و آشاميدن و قى كردن كه متضاد و رو در روى يكديگرند هر دو روزه را باطل كنند، چنانكه خوردن و نخوردن، آشاميدن و نياشاميدن، عمل جنسى و ترك آن، كذب بر خدا و رسول وترك آن، اينها رو در روى يكديگرند ممكن نيست هر دو روزه را باطل كنند، و قى كردن كه بر ضد خوردن است اضافه بر آن كه دليلى هم بر مفطر بودنش در دست نيست، خود اين تضاد دليلى است روشن بر اينكه قى كردن هرگز نمىتواند همانند خوردن و آشاميدن روزه را باطل كند.
مسئله ۴۲۹
بنابر آنچه گذشت تنها سه چيز و يا چهار چيز روزه را باطل مىكند و چهارميش ـ كه دروغ بستن بهخداى سبحان و معصومان عليهاالسلاماست ـ نخست ايمان را باطل مىكند كه شرط اصلى صحت روزه است، و سپس ديگر چيزها كه در زمرهى باطلكنندهى روزه شمرده شدهاند نه تنها دليلى درست بر آنها نداريم، بلكه اختصاص مبطلات روزه بهاين سه در آيهى روزه و رواياتى چند دليل بر انحصار در آنها است. و آيا تصميم بر ترك روزه بدون آنكه چيزى از مبطلات روزه را بهكار گيرد نيز در زمرهى مبطلات روزه است؟ ظاهرا تا چيزى كه روزه را باطل مىكند انجام ندهد روزهاش همچنان پابرجا است، زيرا اينگونه تصميمها هرگز در شمار باطلكنندههاى روزه بهشمار نيامده است، كه نه در قرآن و نه در روايات چنان نام و نشانى از آنها نيست مگر در صورتى از اول طلوع فجر نيّت روزهگرفتن را نداشته باشد كه اينجا در عين حالىكه روزهاش باطل است بايد اينروز را امساك كند و پس از رمضان ـ دستكم ـ آنرا قضا كند.
و همچنين نقل خبر مشكوك از مصدر وحى هرگز مانند افترا بر خدا و رسول نيست و روى اين اصل دليلى هم بر اينكه روزه را باطل كند نداريم.
مسئله ۴۳۰
در تمامى موارد عذر ـ بهجز در صورتى كه روزه همواره طاقتفرسا بوده و آنرا نگرفته و هم چنان طاقتفرسائيش ادامه دارد ـ بايد قضاى روزههايش را بگيرد، و اينجا نظر بهطاقتفرسايى اصلى است، و نه احيانى كه در اثر شير دادن بهبچه و يا نقاهت بيمارى گذشته و مانند اينها بوجود مىآيد، كه در اينگونه طاقتفرسايىهاى غير اصلى ـ و نه مستمر ـ مىبايست قضاى روزها را پس از رفع اين عذرها بگيرد.*
و چنانكه قضاى نماز كسى پس از مرگش بر كسى ديگر واجب نيست، قضاى روزه همچنان است چنانكه آياتى مانند «و ان ليس للانسان الا ما سعى»(سورهى نجم، آيهى ۳۹) بر اين حقيقت گواه است؛ بنابراين آقايانى كه در اينباب قضاى نماز و روزههاى پدر را بر پسر بزرگتر واجب دانستهاند هيچگونه اصلى ندارد.
مسئله ۴۳۱
كفارهى روزه در صورتى است كه بدون عذر روزهى واجب را تعمدا ترك كند و يا عمدا موجب حرام شدن روزه شود، كه اكنون يكى از سه كفاره: سير كردن شصت تهىدست گرسنه، يا روزه داشتن شصت روز پياپى و يا آزاد كردن مؤمنى كه دربند است.
و اگر تعمدا افطار بهحرام كند علاوه بر قضا كفارهى جمع نيز واجب مىشود، كه اين هر سه را بايستى انجام دهد، و اينجا بدل از آزاد كردن يك بنده بايستى بهاى يك انسان زرخريد را هم با ارزش آن زمان و با محاسبه قيمتش در اين زمان بهمستمندان بپردازد، و يا مؤمنى درگير و دار بدهى را از اين گير و دار نجات بخشد، چه با پرداختن بدهيش و يا با وسيلهاى ديگر كه اينهم آزاد كردن مؤمن دربند است.
و اگر بيمار، بيماريش تا رمضان ديگر ادامه يابد قضاى روزه از او ساقط نمىشود خصوصا در صورتى كه در عدم بهبوديش مقصر باشد. زيرا «فَعِدَّةٌ مِنْ ايّامٍ أخَرَ» با اطلاقش زمانهاى سلامتى او را تا پايان عمر دربر دارد و روايات هم در نفى و اثبات متضاد است، و احتياطا كفارهى اطعام هم اضافهى بر قضا واجب است*.
مسئله ۴۳۲
اگر شخص معذور پيش از تمام شدن رمضان بميرد بر ورثه او واجب نيست روزههاى فوتشدهى او را قضا كنند، زيرا از عهدهى او هم ساقط بوده است. و در صورتى هم كه قضاى نماز يا روزه برعهدهى او بوده و بدون عذر ترك كرده پس از مرگش برعهدهى كسى نيست. زيرا اين خود دينى مالى نيست تا از مالش پرداخت شود، و تنها برعهدهى خودش بوده است، بهاستثناى حج كه در حال زنده بودنش هم اگر استطاعت حالى و بدنى ندارد بايد نايب بگيرد، زيرا اين خود عبادتى است سياسى و اجتماعى كه اگر مستطيعى معذور بود بايد ديگرى را نايب بگيرد، مانند جنگ و جهاد اسلامى كه در اين صورت بايستى كسى را كه توان جنگ دارد با مال خود براى جنگ تجهيز كند.
ولى نماز و روزه كه تكليفى شخصى است كلاً نيابتبردار نيست. زيرا مورد خطاب نماز و روزه، در كتاب و سنت تنها خود مكلفانند، و نيابت در هر حال نيازمند بهدليل است، و اينجا هرگز دليلى بر وجوب نيابت نيست*.
مسئله ۴۳۳
اگر در افقى كه روزهدار است مغرب شد و افطار كرد و سپس با هواپيما سفرى كرد و پيش از مغرب بهمقصدى ديگر كه هنوز مغرب نشده رسيد، آيا اكنون هم بايستى همچنان در حالت روزه بماند؟ ظاهرا اينجا هم بايد تا مغرب آن افق امساك كند كه خود ملحق بهروزه است، و اين نيز مانند كسى است كه سهوا و يا عمدا روزهاش را افطار كرده كه در عين اينكه روزه نيست لكن تا آخر وقت، امساك بر او واجب است، ولى امساك نكردن در مسألهى مورد بحث ترك روزه محسوب نمىشود و تنها حرام است.
مسئله ۴۳۴
اگر در افق پيشين مغرب آنرا درك كرد ولكن افطار نكرد و همچنان بهسير خود ادامه داد و بهافق ديگرى كه هنوز مغرب نشده رسيد واجب است تا مغرب همان افق همچنان در حالت روزه باقى بماند، زيرا اطلاق آيه شريفه: «ثُمَّ أتِمُّوا الصِّيامَ إلَى اللَّيلِ» شامل اين افق نيز مىباشد در اين مورد افق روزه او مصداق دومى پس از گذشتن مصداق اول پيدا كرده و اطلاق و شمول اين آيه چنان موردى را مانند ساير مواردش زير پوشش دارد.
مسئله ۴۳۵
در منطقههايى كه شب و روز پياپى عادى ندارد، كه چند ماه شب است و چند ماه روز حكم روزه اين است كه در هر يك از شب و روز پيوسته زمان را بهطور برابر و يا همچون نزديكترين افقهايى كه شب و روز عادى دارند تقسيم كند، و روزه را برحسب همان تقسيمها انجام دهد، چنانكه نماز هم بههمين حساب تقسيم مىگردد. و بهترين افقى كه مقياس تمامى افقهاست افق مكهى مكرمه است كه امالقرى است.
مسئله ۴۳۶
در جاهايى كه شب و روز پياپى است ولى شب يا روز بهاندازهاى بلند است كه طرف مقابلش ناچيز مىنمايد، كه مثلاً روز ساعاتى چند و شب بسيار دراز و يا شب ساعاتى چند و روز بسيار دراز است، در اينگونه افقهاى استثنايى ظاهرا وظيفهى روزه با بلند و كوتاه بودن همآهنگ مىشود، و اگر بهاندازهاى روز كوتاه است كه بهحساب نمىآيد بايستى مقدارى از شب را كه با نزديكترين افقهاى معمولى مناسب است ـ يا با افق مكه ـ بهحساب روزه محسوب نمايد، كه در نتيجه زمان افطار ديرتر از زمان رسمى آن افق خواهد بود، و شايد هم «الى الليل» و نه «الى ليل» اشاره بهاين است كه شبهاى معمولى شناختهشده پايان زمان روزه است و نه هر شبى كه مثلاً اگر روز يك ماه است بايد روزه را در طلوع فجر چنان روزى آغاز و تا آخر ماه كه آغاز شب است همچنان بهحالت روزه بماند!
و بالاخره «حتى يتبين…» هم طلوع فجر معمولى شناخته شده است و هم «الى الليل» شب معمولى شناخته شده مىباشد، و نه شبها و روزهاى استثنايى كه در بعضى افقهاى كره زمين مىباشد.
همچنين آغاز وقت ظهر همان ظهر معمولى است چنانكه غروب هم كه پايان وقت نماز عصر است همان غروب معمولى است. و نه روزى كه مثلاً شش ماه است كه گمان كنيم آغازش آغاز روشنى و پايانش پايان روشنى و وسطش كه سرازير شدن خورشيد است، در آخرين لحظهى ماه سوم و اولين لحظهى سر ماه چهارم باشد.
روى اين اصل قرآن کريمتنها اوقات نمازهاى پنجگانه و روزههاى معمولى و شناخته شده را بيان كرده، و حكم افقهاى استثنايى برمبناى تقسيم پنجگانهى بيست و چهار ساعت بهدو نيمه بخش مىشود، و پنج وقت مشخص براى پنج نماز را بايد در چنان روز و شبهاى غيرمعمولى با محاسبهاى كه ذكر شد انجام داد و از آغاز اين روز طولانى يا شب طولانى وظيفه روز و شب آغاز مىشود.
و سزاوار است همانطورىكه بارها گفتيم افق «امالقرى» كه افق مكه معظّمه است براى ساير افقهاى استثنايى جهان ميزان و ملاك قرار داده شود و تمام افقهاى استثنايى با اين ملاك و ميزان مورد سنجش و مقايسه قرار گيرد.
و چنانكه آيات محكمات مرجع آيات متشابهاتند، كه آنها «أمُّ الكِتاب» و اينها فرزندانشان بهشمار مىآيند، موارد متشابه اوقات نماز و روزه نيز به امالقرى برگشت مىكند كه زمان آنجا نيز ام الزمان و بقيه زمانها مواليد اويَند، و روى اين اصل در افقهايى كه شب و روز عادى نيست ـ دستكم بهترين افقى كه مقياس است ـ ميزان افق مكه مكرمه است كه نوعا شب و روز آنجا برابر است، علاوه براينكه از نظر كلى هم افق مكه معتدلترين ميزانها براى شب و روزهاى غير عادى كره زمين است، مانند شبهايى كه بيش از حد معمول تا شش ماه يا كمتر و يا بيشتر است و روزهايش نيز چنان است.
مسئله ۴۳۷
اعتكاف داراى شرائطى زمانى و مكانى و انسانى است كه در كتابهاى فقهى و رسالههاى عملى نيز از آنها ياد شده، و در برخى از آنها مانند اين شرط كه اعتكاف حتما بايد در مسجد جامع باشد مورد اختلاف واقع شده است، و لكن برمبناى آيهى «و انتم عاكفون فى المساجد»(سورهى بقره، آيهى ۱۸۷) در تمامى مساجد اعتكاف جايز است* زيرا «المساجد» كه در اصطلاح لغوى جمع با لام استغراق است تمامى مساجد را در بردارد. گرچه در مسجد جامع جامعتر و در مسجد النبى و مسجدالحرام ـ بهترتيب ـ استحبابش بيشتر از مساجد ديگر است، ولى اختصاص بهمساجد جامع و يا خصوص مساجد چهارگانهى: مسجدالحرام، مسجدالنبى، و مسجد كوفه و مسجد بصره ندارد، بنابراين اعتكاف در كل مساجد جائز و بحسب مراتب داراى فضيلت مىباشد** وگرنه بيشتر مكلفان كه خواهان اعتكافند از اين عبادت محروم خواهند ماند كه خود موجب نگرانى آنها است! و اصولاً كارى مستحب ـ در حد توان ـ براى تمامى مؤمنان مستحب است، مگر آنكه آن مستحب، زمان و يا مكانى معين داشته باشد كه در اعتكاف، هم زمان فضيلتش در سنت قطعيّه مشخص شده و هم در رابطه با مكان اعتكاف نيز قرآن كريم: «المساجد» فرموده كه كل مساجد را شامل است.