مسئله ۶۸
اين گونه طهارت ها كه براى عبادات و بعضى كارهاى ديگر واجب است، در فقه معرفتى اشاره اى به لزوم طهارت روحانى انسان است كه مكلف به هنگام تشرّف به محضر اقدس الهى- پس از پاكى بدن و لباسش از نجاسات رسمى- بايستى از حَدَث ها نيز پاك باشد، كه وسيله اش وضو و غسل يا تيمم بدل از آن ها است. وضو اشاره اى است معرفتى به اين كه در اين محضر مقدس چهره ى انسان كه مركز اصلى انسانيت ظاهرى اوست بايستى از ديدن و گفتن و شنيدنِ ناپاك، پاك باشد، كه رمزش شستن صورت است. و نيز دست هايش بايستى از فعاليت هاى ناپاك و ناپسند پاك باشند، كه رمزش شستن آن ها است. و نيز مغز انسان كه جايگاه عقل و فكر او است بايستى از نيت و علم و اراده و عقيده ى ناپاك، پاك باشد كه رمزش مسح سر است، و در آخر كار پاهايش بايستى از گام نهادن در راه كارهاى زشت و ناپسند پاك باشد كه رمزش مسح آن هاست. و غسل كه شستن تمامى بدن است خصوصاً در جنابت، حيض و نفاس، اضافه بر شستن ظاهر بدن اشاره به اين است كه مكلف در اين محضر مقدس بايستى به تمام وجودش از تمام پليدى ها پاك باشد، كه حيض و نفاس و جنابت خود پليدى يا شهوتى است كه تمامى بدن را و روح را و همه انسان را شامل است، و اين گرچه حلال است، ولى در محضر عبوديت حق بايستى از هرگونه پليدى و شهوت- گرچه شهوت پاك- تا چه رسد به شهوت هاى ناپاك پاك باشد و تيمم كه با دست خاكين بر چهره و دو پشت دست ها ماليدن است اشاره به اين است كه مكلف با خاك پاك و يا هر زمينى پاك پيشانيش را كه مركز بزرگ انسانيت اوست، و دست هايش را كه محور اصلى فعاليت هاى ظاهرى اوست به عنوان آمادگى براى بندگى خدا خاك مال كند.
مسئله ۶۹
وضو بهدليل آيهى «فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعيدا طَيِّبا»(سورهى مائده، آيهى ۶) جز با آب مطلقِ پاك و پاكيزه درست نيست، و اين وضو مُرَكَّبْ از دو شستن و دو مسح كردن است، كه اول شستن صورت و دوم دو دست، و مسح اول براى سر و دوم روى دو پا است.
مسئله ۷۰
آب مورد استفاده در وضو يا غسل بايد پاك، پاكيزه و مباح و بدون زيان باشد، و نيز مُتَنَجِّسْ و يا خبيث و پليد و مضاف هم نباشد.
مسئله ۷۱
انجام وضو يا غسل در صورت عسر و زيان حرام است و در هنگام حرج و طاقتفرسايى مستحب، و در حالت عادى، براى واجباتى مانند نماز ـ جز نمازبر مردگان ـ و طواف حج و عمره واجب است، و نيز براى بعضى كارها مانند تماس بدن با قرآن يا اسم خداى تعالى، و براى مستحبّاتى مانند نمازهاى نافله شرط است. و براى زيارت اهل قبور ـ يا زيارت معصومان يا شركت در مجالس دينى و اصولاً در همه حالات حتى براى خوردن و خوابيدن وضو مستحّب و باعث قرب الىاللّه است.
مسئله ۷۲
انجام وضو يا غسل، قبل از وقت نماز همچون وقتش جايز است، امّا اگر بداند چنانچه وضو يا غسل را بهتأخير اندازد توان و امكان انجامش را پس از دخول وقت ـ گرچه با احتمال ـ ندارد در اينجا واجب است قبل از وقت انجامشان دهد. امّا در حالت عادى پيش از وقت مستحب مىباشند. مگر آنكه در تمامى وقتِ نماز از انجام آنها معذور باشد كه در اين صورت همانطورىكه ذكر شد پيش از وقت، انجام وضو يا غسل واجب است.
مسئله ۷۳
وضوى صحيح، داراى دو شستن صورت و دستها و دو مسح كردن: دستها و پاها است كه شرائط صحّت آن بهترتيب ذكر مىشود.
مسئله ۷۴
پاكى و پاكيزگى اعضاى شستنى و مسح كردنى در وضو واجب است، البته در وضوى ارتماسى خود بهخود تطهير انجام مىگيرد، ولى در وضوى ترتيبى بايد نخست تطهير و سپس وضو انجام گيرد.
مسئله ۷۵
در ابتداى وضو شستن تمامى پهنا و درازاى صورت بههرگونهاى واجب مىباشد البته مستحب است از بالا بهپايين شسته شود.
مسئله ۷۶
پس از شستن صورت اول شستن دست راست و سپس دست چپ و بعد مسح سر و بعد مسح پاها واجب است.
مسئله ۷۷
از شرائط صحت وضو نيت قربت است كه «إذا قُمْتُمْ إلى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا» «چون آمادهى نماز شديد پس بشوييد…» و چون نماز عبادت است و بدون قصد قربت درست نيست، وضويى هم كه براى نماز است طبعا بدون قصد قربت درست نمىباشد، كه اگر براى خنك شدن و يا پاك يا پاكيزه شدن و يا خودنمايى و هر مقصدى ديگر بهجز نيت وضو باشد هرگز بهحساب وضو نمىآيد، و براى نماز و هر چه شرطش طهارت از حدث است كافى نيست*.
مسئله ۷۸
وضو يا ارتماسى است و يا ترتيبى، در ارتماسى نخست صورت را زير آب مىكند و يا زير آب مىگيرد، و سپس دو دست را بهترتيب راست و چپ زير آب فرو مىبرد و بيرون مىآورد و يا زير آبى ريزان گرفته و نيّت وضو مىكند و سپس با رطوبت باقىماندهى كف دستها سر و پاها را مسح مىكند، و براى اينكه آب باقىمانده آب وضو باشد بايستى براى وضوى دست بههنگام بيرون آوردن نيت كند، يا در آغاز و انجامش نيت وضو داشته باشد.
مسئله ۷۹
مىتوان در وضو صورت و دستها را بين ارتماسى و ترتيبى جمع كرد و در صورتى كه صورت يا دست زخمى و خونين است و آب هم برايش ضررى ندارد و يا يك دست او لمس و يا قطع است كه قهرا بدون ارتماس نمىتواند وضو بگيرد، اينجا واجب است وضوى ارتماسى در عضو مزبور انجام گيرد، اما در عضو زخمى يا خونين بهاين ترتيب است كه عضو خونين را در زير آب قرار دهد، و محل جهيدن خون را در صورت امكان جورى بفشارد كه لحظهاى خون بند بيايد، و اگر هم بند نيايد همين اندازه كافى است كه ارتماسى انجام گيرد.
مسئله ۸۰
آنچه صورت ناميده مىشود بايستى شسته شود كه طولش از بالاى پيشانى زير رستنگاه موى سر تا چانه، و عرضش بهاندازهى وسعت پهناى صورت است چه بيشتر از فاصلهى دو انگشت وسط و شصت باشد و يا كمتر و بالاخره آنچه در چهرهى ظاهر صورت است بايستى شسته شود* كه از جمله موى صورت است و شستن زير موها لازم نيست مگر آنكه موى كمى باشد كه پوست صورت از زيرش پيداست، و شستن توى چشم و بينى و دهان لازم نيست، و تنها چهرهى ظاهرى صورت كافى است.
مسئله ۸۱
در شستن صورت و دستها ترتيب خاصى شرط نيست كه «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ» شستن صورت را بههر وجهى كه خواستى واجب كرده، و اختلاف روايات در اينكه نخست بايد از بالاى صورت آغاز كرد يا نه، نقشى در برابر نقش مطلقِ آيه ندارد كه تنها شستن صورت را بههر صورتى كه انجام شود واجب دانسته، و با توجه بهاطلاق آيه كيفيت خاصى در شستن صورت لازم نيست، و اگر دستهى دوم از روايات كه شستن از بالاى صورت را ياد كرده دلالتى بر وجوب كند چون برخلاف آيه و روايات بسيارى است كه وضوى رسولاللّه صلىاللهعليهوآله را گزارش داده و چنان كيفيتى را هم بيان نكرده مطرود است و قابل قبول نيست. روى اين اصل اسلوب خاصى در شستن صورت نخواهيم داشت، بهجز اينكه «صورتهاى خود را بشوييد» ـ چه ارتماسى كه يك جا بر آن آب بريزى ـ و يا زير آب ببرى، و چه ترتيبى كه نخست از بالا يا پايين و يا از وسط و يا هر شكل ديگر، ولى شستن از بالا معمول عرفى است و مسلما بهتر است، البته نه با دقتهاى هندسى كه احيانا بهعنوان تكليف در رسالهها ياد شده است، و اصولاً اين دقتهاى بهنام احتياط برخلاف احتياط بوده و روح عبادت را محو و انسان را شش دانگ محو چهرهى ظاهرى عبادت مىكند.
مسئله ۸۲
سپس بايد ميان مرفقها و سرانگشتان دست راست را بشويى كه هر سه قسمت دو استخوان رابطه ميان دو قسمت دست را، و طبعا ميان دو استخوان را نيز سرجمع بايستى تا سرانگشتان بشويى، و بعدا بههمينگونه دست چپ را، و در هر دو دست نيز چه از مرفقها تا سرانگشتان را بشويى و چه برعكس از سر انگشتان تا مرفق بههرحال فرقى ندارد الاّ اينكه فرض اول مطابق عرف عقلاست و ملتزم شدن بهفرض دوم هم زائيده تعصبّات جاهلى است. كه آيه و بسيارى از روايات در اينباره مطلق است، و «الى المرافق»، در آيه تعلق به «كائن» مقدر دارد بهاين معنى كه ميان مرفقها و انگشتانتان بايد شسته شود، و اگر «الى المرافق» تعلق به «فاغسلوا» داشت اشكالاتى در معناى آن بهوجود مىآمد از جمله چنانكه دستها را تا مرفقها بايد شست براى صورتها نيز ـ بهموجب عطف ـ بايد مرفقهايى باشد كه شسته شود. در صورتىكه براى صورتها هيچگونه مرفقى متصور نيست. و سپس بخشى از سر را با باقىماندهى آب وضو چه با دست راست يا چپ* چه از بالا بهپايين يا بهعكس* و يا طور ديگر مسح كنى، و تنها واجب اين است كه قسمتى از سر با يكى از دو دست مسح گردد چنانكه نص «فَامْسَحُوا بِرُئُوسِكُمْ»«بخشى از سرهاتان را مسح كنيد» بيش ازاين را واجب نكرده، كه حضرت صادق عليهالسلام در پاسخ زراره كه پرسيد از كجا بفهميم مسح سر تمامى سر را نمىگيرد؟ فرمود: «لِمَكانِ الْباءِ» كه «بِرُئُوسِكُمْ» بايش براى تبعيض است، ولى نسبت بهروى پاها واجب است تمام روى پا بهصورت عرضى و طولى تا اولين بلندى روى پا كه ابتداى استخوان برجسته پاها است، مسح گردد. براى اينكار بهتر است كل كف دست را بهطور مورّب روى انگشتان پا نهاده و دست را تا برآمدگى اول روى پا مسح كند. و اين بهدليل «وَأرْجُلَكُمْ إلى الَكعْبَيْنِ» است كه منصوب مىباشد و اينمسح، با مسح سر كه «برئوسكم» است اين فرق را دارد، و بههمين ترجمهى سادهى آيه كه بعضى از سرهاتان را، و تمامى پاهاتان را تا برآمدگى نخستين مسح كنيد بسنده مىكنيم. و «الى الكعبين» در پاها هم همانند «الى المرافق» در دستهامتعلق به «كائن» مقدر است، و اگر تعلق به «امسحوا» داشت برخلاف اتفاق فريقين مسح پاها بهعكس جايز نبود*.
مسئله ۸۳
در مسح پاها چنانكه مىتوان با دست راست پاى راست را و سپس با دست چپ پاى چپ را مسح كرد، هر دو را بهعكس و يا با هم نيز مىتوان مسح نمود.
مسئله ۸۴
در مسح سر و پاها واجب است كه مقدارى از رطوبت دستها بهآنها منتقل شود، كه يا جاى مسح سر و پاها خشك باشد، و يا اگر رطوبتى در آنها هست مغلوب رطوبت دستها گردد، و بالاخره معلوم شود كه رطوبت دستها بر سر و پاها اثر كرده است.
مسئله ۸۵
اگر با عذرى شايسته رطوبت دستها براى مسح سر و پاها كافى نبود، كه با تكرار وضو هم چارهاى نشد، بايستى از رطوبت صورت و يا دستها براى مسح سر يا پاها استفاده كرد، و اگر اين هم نشد چارهاى بهجز استفاده از آب جديد نيست، كه بالاخره مسح سر و پاها بايستى با رطوبت باشد و نه خشك.
مسئله ۸۶
نبايد ميان اين چهار شستن و مسح طورى فاصله شود كه عمل وضو از يگانگى بيرون رود، و بايد طورى باشد كه گويند مشغول يك كار است و نه چند كار، و همين معناى موالات و مقتضاى «فاغسلوا…» است كه همهى اعضاى وضو را بههم متصل كرده آن هم با فاى تفريع كه فاصله را كم مىكند، و چنانكه در خبر است «فَإنَّ الوُضُوءَ لا يُتَبَعَّضُ» «وضو بهراستى تبعيضپذير نيست» يعنى يك كار است، و اينجا فرقى ميان خشك شدن اعضا سابق و خشك نشدنشان نيست، كه اگر با پيوستگى و موالات خشك شوند مانعى ندارد، و بهعكس اگر با ترك موالات اعضاى گذشته خشك شوند يا خشك هم نشوند وضو درست نيست.
مسئله ۸۷
در مسح سر كافى است كه گويند سرش را مسح كرد چه با يك انگشت يا بيشتر، و چه از نظر طولى زياد باشد يا كم، همين اندازه كه گويند دستى بر سرش ماليده كافى است، ولى در مسح پاها بايد كف دست بر تمامى عرض پا كشيده شود، و از نظر طول هم ميان تمامى انگشتها تا نخستين برآمدگى استخوان اول باشد كه اين طول و عرض تقريبا مستطيلى را تشكيل مىدهد با يك زاويهى منحرف كه زاويهى انگشتان است چنانكه گذشت.
مسئله ۸۸
در هيچ يك از شستنها و مسح كردنها نبايد واسطهاى در ميان باشد، چه پارچه و مانندش و چه چرك و رنگى كه مانع از رسيدن رطوبت بهپوست اعضاى وضو باشد، و در خبر است «كسانى كه بر روى پوست حيوان كه كفش و مانند آن است مسح مىكنند در آخرت مسح خود را بر پوست حيوان خواهند ديد كه بر پوست انسانى خود مسح نكردهاند»، و بهجاى خودِ انسانيشان، بىخودِ حيوانى را مسح نمودهاند.
مسئله ۸۹
آب وضو چنانكه بايد پاك و پاكيزه باشد، لازم است مباح نيز باشد، كه با آب غصبى وضو كلاً باطل است حتى در صورت اضطرارى كه خودش موجب آن نبوده است، گرچه «إلّا مَا اضْطُرِرْتُمْ»(سورهى انعام، آيهى ۱۱۹) كه حرام را بههنگام اضطرار حلال كرده، تنها ناخواسته را كه بدون اراده و خواست تو پيش آمده مستثنى كرده است، ولى وضوى با آب غصبى اضطرارى نداريم زيرا اضطرار در جاهايى است كه موضوع منحصر بوده و علىالبدل نداشته باشد امّا در باب وضو چون بدل دارد در حال اضطرار تكليف وضو بدل بهتيمم مىشود كه در هر صورت بايد با تيمم نماز را در وقت انجام دهد و سپس در صورت اضطرار اختيارى با وضوى صحيح نماز را قضا نمايد.
مسئله ۹۰
در مسح پاها احتياط واجب است كه تمامى روى پاها با اين مسح مرطوب شود، مگر مقدارى كه نوعا ممكن نيست جز با عسر و حرج كه اين هم لازم نيست.
مسئله ۹۱
در مسح سر كيفيت خاصى جز آنچه گذشت لازم نيست و در مسح پا چنانكه جايز است از سرانگشتان بهبالا باشد عكسش نيز جايز است كه «إلىالْكَعْبَيْنِ» در مسح پا متعلّق بهمسح نيست، بلكه متعلق به «كائن» مقدر است كه «پاها تا حد كعبين» بايستى مسح گردند، اما چگونه؟ نه اينجا و نه در روايات اختصاصى بهآغاز كردن از سرانگشتان ندارد، و بلكه عكسش نيز مورد تصريح و تصديق است.
مسئله ۹۲
ظاهرا در مسح دو پا ترتيبى نيست كه اگر هر دو را با هم مسح كنى يا اوّل پاى چپ و سپس پاى راست را مسح كنى اشكالى ندارد، گرچه مقدم داشتن پاى چپ خلاف احتياط مؤكّد استحبابى است، زيرا دليل كافى براى منعش نيست، آيه هم در اين زمينه مطلق است، و تنها ترتيب: اول راست و دوم چپ در دستها برحسب تواتر روايات لازم است و نه در پاها.
مسئله ۹۳
در مسح سر و پاها هرگز شرط نيست كه صدق شستن نكند، كه مسح در تمامى پىآمدهايش واجب و كافى است، چه فقط نم دهد و يا تر كند، و يا بهقدرى باقىماندهى آب وضو در دستها زياد باشد كه صدق شستن نمايد زيرا هدف مسح كردن است گرچه شستن هم در اين ميان بدون قصد بهميان آيد.
آرى! اگر بدون مسح، سر يا پاها را بشويد گرچه تريش كمتر از ترى مسح باشد باطل است زيرا تنها تكليف پس از شستن صورت و دستها، مسح سر و پاها است، و نه شستن آنها.
و اين سخن از فقهاى سنى كه اگر شستى مسحى با زيادى كردهاى و زياده بر تكليف اشكالى ندارد، اين نيز حرفى زيادى و مردود است، زيرا كمكردن و يا زياد كردن بر دستور خداى تعالى حرام است، وانگهى هر شستنى مسح نيست چنان كه هر مسحى هم شستن نيست، و اينجا تكليف تنها مسح است گرچه صدق شستن هم بكند، و نه شستن*.
مسئله ۹۴
پيش از وقت نماز، وضو گرفتن خصوصا بهاندازهاى كه بتواند در اول وقت نمازش را بخواند، و براى آمادگى نماز، پيش از وقت وضو بگيرد، نه تنها درست است بلكه مستحب يا واجب نيز هست، و اين خود ادبى در راه انجام بندگى خدا است، كه خود را پيش از وقت آماده سازيم، و هرگز دليلى هم بر عدم صحت وضوى پيش از وقت براى نماز نداريم، بلكه ظاهر آيه و نص بعضى از روايات استحباب يا وجوب چنان آمادگى پيش از وقت نماز را ـ در حالتهاى گوناگون ـ مىرساند، و اگر هم بدانيم چنانچه وضو را بهبعد از وقت و يا حتى ساعت يا ساعاتى پيش از وقت اندازيم ديگر توان يا امكان وضو گرفتن نيست، واجب است وضو را بهاندازهاى جلو اندازيم كه از اين بىوضويى آينده نجات يابيم. و در هر صورت «اذا قمتم الى الصلاة…» وضوى قبل از نماز را واجب يا جايز دانسته و مىدانيم كه نماز اول وقت مستحب مؤكّد است لذا طبعا اين وضو پيش از وقت است*.
مسئله ۹۵
اگر پيش از وقت با وضو است و مىداند پس از وقت وضو برايش ميسر نيست، يا چون بيمار خواهد بود، و يا هر مانع ديگرى كه وضو را حرام و يا ناممكن مىكند پيش مىآيد، در اين صورتها باطل كردن اين وضو حرام است مگر آنكه نگهداريش حرج و يا عسرآور باشد.
مسئله ۹۶
اگر فعلاً آبى كه بتواند با آن وضو بگيرد ندارد، ولى برف يا يخ كه آب كردن يا آب شدنش نيازمند بهگذشت زمانى است كه از وقت مقرر نماز نمىگذرد، واجب است صبر كند تا نمازش را با وضو بخواند، و تيمم در صورتى است كه «لَمْ تَجِدُوا ماءً» يعنى در تمامى وقت ـ يا پيش از نماز در آخر وقت ـ هرگز آبى كه بتوان با آن وضو گرفت نيابد.
مسئله ۹۷
اگر بهاحتمال و چه بهتر بهيقين، آب در فاصلهاى وجود دارد چه فاصلهى زياد يا كم، كه بدون عسر و حرج مىتواند دسترسى بهآن پيدا كند، واجب است وضو بگيرد، چه فاصله يك يا دو تير و يا صد تير باشد و يا بيشتر، زيرا تنها نيافتن آب در تمامى وقت مقرر زمينهى تيمم است و ديگر هيچ. و روايات فاصلهى دو يا يك تير يا نظر بهامكان عادى دستيابى بهآب در زمانهاى گذشته دارد و يا چون برخلاف «لم تجدوا ماءً» است پذيرفته نيست، كه آيه تنها نيافتن آب وضو را در تمامى وقت ـ يا پيش از نماز در آخر وقت ـ زمينهى تيمم دانسته، و آيا شما كه با اتومبيلى در جاده حركت مىكنى و مىدانى كه در فاصلهاى بسيار زياد آب هست و وقت نماز هم باقى است در اينصورت فتوا دادن بهاين فاصله يك يا دو تير كمان، چه مفهومى؟؟؟
مسئله ۹۸
اگر آب تنها بهدست كسى است كه آن را مجانا ولى با منت بهشما مىدهد، اينجا وضو با اين آب مجانى واجب نيست بلكه حرام هم هست كه پذيرش ذلت بههرحال حرام است، زيرا بهدست آوردن چنين آب مجانى با منت از موارد يافتن شرعى آب نيست و برخلاف عزّت مؤمن است چنانكه خداى تعالى همواره براى بندگان مؤمنش عزت خواسته و مىفرمايد:«وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ»(سورهى منافقون، آيهى ۸)، و اگر بدون منت ولى با پولى است كه پرداختنش بهدور از اسراف و تبذير است و در توانِ او است، وضو واجب است، ولى اگر پول اين آب از توانِ او خارج است، و يا مىتواند بپردازد ولى قيمت آن از حد معمول بهحدى زيادتر است كه اسراف و مفت خوراندن است، در اين صورت بالطبع وضو واجب بلكه جايز هم نيست.
بلى اگر در جايى گذرش افتاده كه براساس قحطى آب اصولاً بهاى آن گران است و هرگز بهحساب مفتخوارى و فرصتطلبى نيست، مانند راه ميان مكه و مدينه كه مثلاً يك ليوان آب يك ريال و بهحساب ارز ايرانى بيش از دويست تومان يا بيشتر مىباشد اينجا اگر توانايى دارد بايستى با خريد اين آب وضو يا غسلش را انجام دهد، و در صورت ناتوانى و يا سنگينى و حرج در خريد آن طهارت با آب در آنجا نيز بر او واجب نخواهد بود.
ولكن اگر همين يك ليوان آب دويست تومانى، در جايى كه آب فراوان است و قيمت چندانى هم ندارد ولكن برحسب تصادف اكنون آبى در دسترس شما نيست مگر اينكه يك ليوان آب را مثلاً دويست تومان خريدارى كنيد اينجا نيز پرداختن اين مبلغ در دو بعدِ اسراف و مفت خواراندن حرام است، و اين وضو نيز حرام و يا لااقل باطل است.
و بالاخره «فَلَمْ تَجِدُوا» آن گونه آب يافتنى را زمينهى اين واجب دانسته كه از نظر شرعى جايز باشد، بنابراين پرداخت پولى براى آب وضو در چنان مواردى كه بيشتر از قيمت معمولى آن است هم اسراف و هم مفت خوراندن است نتيجا در اين فرض نيز حرمتش دو بعدى است، و آب مجانى با منت نيز مورد وجدان و يافتن آب نيست، كه چنان تكليفى نسبت بهمؤمن خلاف احترام ايمانى و از موارد نيافتن آب است كه «وَلِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ» هميشه براى مؤمن عزت خواسته است، و تكليف گرفتن آب وضو يا غسل با منت، هم برخلاف عزت مؤمن است، و هم برمبناى شرافت ايمانى او باعث عسر و يا حرج نيز هست.
و بالاخره يافتن و نيافتن آب براى وضو يا غسل تنها در حدود امكان عقلى و عرفى و شرعى است كه همهاش امكان شرعى است، و شما با داشتن آب مباح اگر محظورى ديگر براى طهارت دارى وضو نه براى شما واجب است و نه مباح، كه اگر در اين صورت وضو گرفتى چون اين وضو شرعى نيست بايستى تيمم نيز بكنى تا عبادتى كه مشروط بهطهارت است از تو پذيرفته شود.
و از جمله دلايل ما براينكه وجدان و يافتن آب تنها دسترسى بهآن نيست بلكه دسترسى شرعى بهاستعمال آن است خود آيهى مربوطه است كه «وَ إنْ كُنْتُمْ مَرْضى أوْ عَلى سَفَرٍ أوْ جاءَ أحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائطِ أوْ لا مَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعيدا طَيِّبا»(سورهى مائده، آيهى ۶) «اگر بيمار بوديد و يا در حال سفر… پس آبى نيافتيد…» و پر روشن است كه نيافتن آب در زمينهى بيمارى تنها نيافتن بهداشتى يا مباح نبودن آب است ـ و نه نبودن آب ـ و تنها همين بيمارى كه آب را براى طهارت نابود شمرده كافى است، و هر عذر شرعى ديگرى هم كه باشد زير پوشش «لم تجدوا»: آبى نيافتيد، تكليف را بهتيمم انتقال مىدهد.
مسئله ۹۹
يكى از شرائط آب وضو پاك و پاكيزه بودن آن است- چنان كه مطلق بودن آن شرط بود- به دليل «فَلَمْ تَجِدُوماءً» كه آب بودن را شرط دانسته، و «طَهُور»: پاك كننده بودن آن نيز مشروط به اين است كه خودش پاك باشد تا بتواند ناپاكى ها را پاك كند، و يا حدثى را برطرف سازد. و بالاخره براساس «وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ» (سوره ى اعراف، آيه ى ۱۵۷) از جمله به كار بردن آب پليد را گرچه پاك هم باشد دست كم براى عباداتى هم چون وضو و غسل حرام كرده است.
مسئله ۱۰۰
آب و مكان وضو بايد مباح باشد، زيرا آن چه در انجام عبادت حرام است عبادت را نيز حرام مى كند و وضويى كه امر ندارد دست كم به خودى خود باطل است، تا چه رسد كه استعمال آبش و مكان انجامش مورد نهى باشد. كه اين جا از نمونه هاى روشن «لم تجدوا ماء» مى باشد كه ممكن است آب را يافته باشى لكن آبى كه شرعاً آب وضو و شايستگى براى آنرا داشته باشد نيافته اى. بنابراين مباح بودن آب وضو و مكان انجامش بايستى از راه شرعيش معلوم باشد، كه در غير اين صورت لااقل مشروع بودن اين وضو معلوم نيست، و در نتيجه كافى نخواهد بود.
مسئله ۱۰۱
استعمال ظرف طلا و نقره براى وضو، غسل، خوردن و آشاميدن حرام است.
مسئله ۱۰۲
وضو گرفتن در اماكن عمومى كه ظاهراً براى استفاده ى عموم ساخته شده است، جايز است، و اگر مباح بودنِ استفاده ى عمومى مشكوك باشد نمى توان از آن وضو گرفت، زيرا يافتن شرعى آب با تمامى شرايطش بايستى معلوم باشد كه از جمله مباح بودن آن است.
مسئله ۱۰۳
جايگاه هاى چهارگانه ى وضو بايستى پاك و پاكيزه باشند. كه در صورت متنجس بودن يا پليدى نخست بايد آن ها را تطهير و تميز كرد و سپس وضو گرفت، و اگر وضو ارتماسى باشد انجام هر دو تطهير و وضو به يك جا اشكالى ندارد، مشروط بر اين كه پس از داخل كردن صورت و يا دست ها در آب- و پاك و پاكيزه كردنشان- نيت وضو كند تا عمل وضو بر اعضاى پاك و پاكيزه انجام گردد.
مسئله ۱۰۴
نجاست ساير اعضاى بدن، و نيز نجاست محل ادرار و مدفوع مانعى در مقابل صحت وضو نمى باشند. لكن بعد از وضو چنان چه بخواهد اقامه ى نماز كند حتماً بايستى محل نجاست را تطهير نمايد.
مسئله ۱۰۵
در وضوى ترتيبى اگر بعضى از اعضاى شستنى وضو متنجس بوده و پس از وضو شك كند كه آن را تطهير كرده يا نه، در صورتى كه هنگام وضو به نجاست و طهارت ان توجه داشته وضويش صحيح است. وگرنه بايد وضو را تجديد كند. ولى در وضوى ارتماسى در هر صورت وضويش صحيح است، زيرا داخل كردن صورت و دستها در آب باعث طهارت آن ها مى گردد. اما محل مسح سر يا پا حتماً بايد قبلًا تطهير و در حدّ توان تنظيف شود وگرنه وضو باطل است.
مسئله ۱۰۶
لازم است وقت براى هر دوى وضو و نماز- دست كم براى واجبات اين دو- كافى باشد، و اگر مقدارى از نماز بيرون وقت انجام گردد چنان وضويى خارج از وظيفه است و بايد براى اين نماز تيمم كند، و اگر وقت به اندازه اى تنگ است كه با تيمم نيز مقدارى از نماز خارج وقت انجام مى گيرد، اين جا اگر يك ركعتش داخل وقت باشد تيمم واجب است، زيرا قاعده ى «مَنْ أدْرَكَ رَكْعَةً مِنَ الْوَقْتِ فَقَدْ أدْرَكَ الْوَقْتَ كُلَّهُ» براى زمينه ى اضطرار است، و به مقتضاى اين كه بالاخره طهارتى براى نماز لازم است اين جا لااقل بايستى تيمم كرد و نمازى را كه دست كم يك ركعتش داخل وقت است انجام داد، زيرا طهارتى- دست كم تيمم- براى نماز واجب است، و اگر تأخير وقت عمدى بوده در هر دو حال بايد نمازش را پس از وقت اعاده كند، خصوصاً اگر بدون هيچ طهارتى نماز را خوانده باشد، و در هر سه صورت اگر عمدى در كار نباشد نمازش صحيح است.
مسئله ۱۰۷
در موارد مسح بايد دست بر روى سر يا پاها كشيده شود، و اگر عكس آن باشد مسح باطل است، ولى اگر عضو مسح كننده با عضو مسح شونده هر دو با هم حركت كنند اشكال ندارد، اگر مقدار واجب كه حركت دست است انجام شده باشد.
مسئله ۱۰۸
از خود مسح معلوم است كه تنها گذاردن دست بر سر و پا كافى نيست، بلكه كششى هم لازم است به اندازه اى كه صدق مسح كند و گويند دستش را بر سر يا پايش ماليد.
مسئله ۱۰۹
كارهاى وضو را خود مكلف بايستى انجام دهد. در صورتى مى تواند از ديگرى كمك بگيرد، و يا تمامى اعمال وضويش را ديگرى برايش انجام دهد، كه خودش نتواند آن را انجام دهد، كه در اين گونه موارد مكلف نيت مى كند و هر اندازه اى كه خودش مى تواند انجام مى دهد، و بقيه را ديگرى بايد برايش انجام دهد، و بايستى براى مسح سر و پاهايش در صورت امكان بدون عسر و حرج از دست هاى خود مكلف استفاده شود. البته در غير ضرورت هم صِرف آب بر دست ريختن براى انجام وضو مانعى ندارد و هم چنين اگر ديگرى آب بر اعضاى وضو بريزد و او خودش نيت و عمل وضو را انجام دهد، صحيح است.
مسئله ۱۱۰
اگر نايب اضطرارى براى اين نيابت مزدى مى خواهد كه در توان مكلف هست. و اسراف و مفت خورانى هم نيست، تحمل اين مزد واجب است، و در غير اين صورت وظيفه اش تيمم است، و اگر هم چنان وضويى انجام دهد چون مورد امر نيست- بلكه نهى شده- باطل است.
مسئله ۱۱۱
اگر با داشتن مانع شرعى وضو گرفت وضويش باطل است، و اگر نه مانع شرعى دارد و نه الزام شرعى مانند اين كه تنها با حرج مى تواند براى وضو آب به دست آورد، در اين جا گرچه وضو واجب نيست، ولى مستحبى مؤكد و كافى است.
مسئله ۱۱۲
اگر هم وضو گرفته و هم حدثى از او سر زده و نمى داند كدام يك جلوتر بوده، اگر اين شك پيش از نماز باشد بايستى وضو بگيرد، و اگر در بين نماز است نمازش باطل است و بايستى هم چنان وضو بگيرد و نمازش را از سر گيرد، و اگر بعد از نماز است، چون شك در طهارت پس از فراغ از نماز مى باشد، نمازش صحيح است- ولى براى نمازهاى ديگر و هر كار ديگرى كه مشروط به وضو است بايستى وضو بگيرد- مشروط بر اين كه احتمال بدهد به هنگام شروع نماز به حال خود آگاه بوده، ولى اگر احتمال عقلايى چنان آگاهى را نمى دهد همان نمازى را هم كه به جا آورده باطل است، زيرا شك پس از فراغ در صورتى عمل گذشته را درست مى كند كه آن عمل با آگاهى و يا احتمال عقلايى آگاهى به انجام شرايطش انجام گيرد.
مسئله ۱۱۳
اگر بعد از نماز شك كند كه با وضو بوده يا نه- به شرط توجهش به حالت طهارت و يا احتمال عقلايى آن- نماز گذشته اش صحيح است. و براى نمازهاى آينده بايد وضو بگيرد، مگر آن كه سابقاً وضو داشته و سپس شك كند وضويش باطل شده يا نه كه اين جا در هر صورت محكوم به طهارت است.
مسئله ۱۱۴
برمبناى «لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» (سوره ى اسرى، آيه ى ۳۶) كه پيروى از غير علم را حرام فرموده، و نيز قاعده ى استصحاب كه «لا تَنْقُض الْيَقينَ بِالْشَّكِّ أبَداً» كه يقين را هيچ گاه نبايد به وسيله ى شك نقض كرد، و اين هم از مانند آيه ى فوق سرچشمه گرفته، به طور كلى شك پس از يقين هرگز و هيچ گاه نقشى ندارد، كه اگر بدن يا لباست در گذشته پاك بوده و اكنون شك دارى كه ناپاك شده يا نه، چنان شكى در مقابل يقين گذشته ات هيچ نقشى ندارد، و اگر هم به عكس در گذشته لباس يا بدنت ناپاك بوده و اكنون شك دارى كه پاكش كرده اى يا نه اين شك نيز هرگز نقشى ندارد، و به همين حساب وضو و غسل و تيمم نيز در مورد برخورد شك و يقين مشمول همين قاعده است.
مسئله ۱۱۵
اگر مبتلاى به بيماريى است كه بول و يا غائط از او اندك اندك بيرون مى آيد و قابل جلوگيرى هم نيست مگر به عسر يا دست كم حرج، اگر بداند يا احتمال دهد كه در امتداد وقت نماز به اندازه ى وضو گرفتن و نماز خواندن- تنها به منظور داشتن واجبات اين دو وقت خواهد يافت- بايستى تكليف خود را تا آن هنگام تأخير اندازد، و اگر هم مهلتش تنها به اندازه ى واجبات نماز است نيز چنان است، ولى اگر يقين و يا احتمال چنان مهلتى را نمى دهد، بايستى- در آخر وقت- عمل مضطر را انجام دهد، كه در بين نماز هر گاه بول يا غائط از او بيرون آمد با آبى كه نزديك خود از پيش آماده كرده مرتباً تطهير كند و وضويش را نيز تجديد نموده به همين ترتيبت نمازش را بدون شكستن انجام دهد، مگر در صورتى كه اين عمل حرجى و طاقت فرسا، يا عسرآور باشد كه تنها به مقدار مقدورش واجب و بقيه اش در صورت حرج مستحب و در صورت عسر حرام است.
مسئله ۱۱۶
اگر در اثر بيمارى مخصوصى به خواب و يا باد مَخْرَجْ پياپى دچار است اين جا نيز بايستى به همين وظيفه عمل نمايد.
مسئله ۱۱۷
اگر شخص معذور- به هر وسيله ى ممكن كه حرجى نيست- بتواند عذر خود را برطرف كند، در چنان موردى برطرف كردن عذرش واجب دو بعدى است كه هم معالجه واجب است، و هم براى انجام دادن واجب رفع عذر لازم است، و عذر هم تا هنگامى عذر است كه برطرف كردنش هرگز در توان مكلف نباشد.
مسئله ۱۱۸
اگر در بعضى از واجبات يا افعال وضو پس از مسح دو پايش شك كند برحسب قاعده ى فراغ محكوم به صحت است، و اگر هنوز وضو تمام نشده عمل مورد شك را و هر چه پس از آن انجام داده بايستى انجام دهد.
مسئله ۱۱۹
۱- براى نمازهاى واجب و مستحب چه يوميه و چه غير يوميه مگر نماز ميت و نافله ى شب (كه در اين دو نيز وضو مستحب است). ۲- براى سجده و تشهد فراموش شده و نماز احتياط. ۳- براى طواف واجب چه وجوبش اصلى باشد و چه برحسب نذر و مانند آن واجب شده باشد. و يا براى طواف حج يا عمره ى مستحب- كه از هنگام احرام در تمامى حالاتش واجب مى شود- ولى در طواف مستقل جداى از حج و عمره وضو شرط نيست. ۴- اگر مسِّ خط قرآن به سببى واجب شود طبعاً بدون وضو حرام است زيرا «لا يَمَسُّهُ إلَّا الْمُطَهَّرُونَ» (سوره ى واقعه، آيه ى ۷۹) كه: به جز پاكان و پاكيزگان كسى حق ندارد قرآن را مس كند.
مسئله ۱۲۰
«لا يَمَسُّهُ» در انحصار قرآن است كه هر چه قرآن ناميده شود مشمول همين حكم است، و طهارت ظاهريش اعم است از پاكى از نجاسات و كثافات و يا حدث ها.
مسئله ۱۲۱
نام هاى خداى متعال كه اصل قرآن است به هر زبان يا لغتى كه باشد حرام است بدون طهارت و پاكيزگى با عضوى از اعضاى بدن لمس شود، مگر به وسيله اى كه اين هم تركش بهتر است. نام خداى متعال به هر زبان و هر شكلى كه باشد، و هم چنين آيات و كلمات قرآن به طور كلى، مشمول اين «لا يَمَسُّهُ» مى باشند، كه اگر درختانى و يا چمنى و يا ديوارهايى و حتى ماشين هايى و يا هر چيزى به طورى ترتيب داده شوند كه نامى از نامهاى خداى سبحان و يا كلمه و يا جمله و يا آيه اى از قرآن را تشكيل دهند، دست يا بدن بى وضو به آن ها ماليدن حرام است، مثلًا باغبانى چمنى را كه نقش اللَّه دارد بررسى مى كند حق ندارد بدون طهارتِ از نجاسات، و يا با حدثِ بزرگ يا كوچك، و يا با كثافات با اين نقش چمن الله و يا كلمه اى ديگر از قرآن- تماس بگيرد- و نيز متنجس كردن و يا كثيف نمودنشان حرام، و بر طرف كردن آن ها واجب است.
مسئله ۱۲۲
مس اسماء چهارده معصوم عليه السلام به شرط اين كه مراد خود آن بزرگواران باشند- و نه غيرشان- نيز بدون طهارت از حدث، خبَث و نجس و متنجس جايز نيست.
مسئله ۱۲۳
از جمله ى مبطلات وضو چيزهايى است كه غسل را باطل مى كند، و نيز بول و غائط گرچه از جاى ديگر بدن خارج گردد به هرحال موجب ابطال وضو است، و بادهايى كه از مخرج غائط بيرون مى آيد، و خوابى كه بر چشم و گوش غالب گردد كه «إذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أمَنَةً مِنْهُ وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الْشَّيْطانِ» (سوره ى انفال، آيه ى ۱۱) «هنگامى كه چرت همه ى وجودتان را براى آرامشتان فراگيرد بر شما از آسمان آبى مى فرستد كه پاكتان كند …» و اگر «يُغَشِّكُمُ النُّعاسَ» از باطل كننده هاى وضو نبود «لِيُطَهَّرَكُمْ» هم در اين جا زمينه اى نداشت، و صرف «نُعاسْ» چرت زدن هم وضو را باطل نمى كند، بلكه «يُغَشِّكُمُ النُّعاسَ» كه فراگيرى چرت است همه حواس را، تنها همين خواب فراگير است كه وضو را باطل مى كند، كه احياناً چشم به خواب مى رود ولى گوش هنوز بيدار است، ولى اگر چشم و گوش هر دو به خواب رفتند طبعاً قلب و روح هم به كلى خوابند، و اين جا است كه «يُغَشِّكُمُ النُّعاسَ» است. و بالاخره هرگونه خواب، مستى و بى هوشى كه حواس قلبى انسان را به كلى تعطيل كند حدث است. و از جمله ى «لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ رِجْزَ الشَّيطانِ» جنابت است كه احياناً در خواب پيش مى آيد، كه خود دومين زمينه ى «لِيُطَهِّرَكُمْ» است كه با آب تطهير مى شود. چنان كه خيالاتى شيطانى در اثر نبود و يا كمبود آب در حال جنگ كه احياناً گمان شكست را در پى دارد، اين بارش باران تمامى اين ناپاكى هاى خيالى يا واقعى را از ميان مى برد. ولى مورد حتمى طهارت همان خواب فراگير است كه حدث اصغر است و هميشگى است و امّا جنابت و مانندش كه حدث اكبراست هميشگى نيست بلكه احيانى است.
مسئله ۱۲۴
آيا چيزهايى كه عقل را مى پوشاند نيز باطل كننده ى وضويند يا نه؟ نسبت به مطلق مستى جواب منفى است كه: «لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أنْتُمْ سُكارى» (سوره ى نساء، آيه ى ۴۳) «نزديك نماز نشويد در حالى كه مستيد» گرچه مورد استدلال بر بطلان وضو است، ولى نه هرچه مانع از نماز باشد حدث است، كه مكان و لباس غصبى و پوشيدن لباس هاى ممنوع نيز از موانع نمازند و حدث نمى باشند، وانگهى ذيل آيه كه «حَتّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ» «تا بدانيد چه مى گوييد» تنها مانع از نماز را در اين جا اين گونه مستى دانسته، كه با برطرف شدن اين مستى مانع نيز برطرف مى شود! و ديگر نيازى به وضو يا مطهر ديگرى به جز به هوش آمدن نيست كه «حَتّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ» تا بدانيد چه مى گوييد بنابراين مستى مانعى است موقت كه تا هست اين مانعيت نيز هست، و هنگامى كه به هوش آمد مى تواند نمازش را بخواند، مگر آن كه پيش از مستى وضو يا غسل نداشته باشد كه حكمش معلوم است يا مستى مانند خواب فراگير باشد كه محكوم به «يغشيكم النعاس» است، و نه صرف مستى كه فراگير نباشد. از اين جا حكم بى هوشى هاى ديگرى كه ناتمام مى باشند معلوم است كه پس از هوشيارى مى توانى نمازت را بخوانى، و اگر وضو يا غسل داشته اى كه هيچ، والّا بايد وضو يا غسل كنى و نمازت را بخوانى، كه بالاخره در جمع صرف بى هوشى و بى عقلى در شمار موانع صحت وضو نيست، مگر اين كه فراگير و مانند خواب مطلق باشد.
مسئله ۱۲۵
جبيره چيزى است كه روى زخم مى گذارند اعم از دوا، پارچه و مانند آن ها كه در صورت امكان روى آن را براى وضو يا غسل بايد شست و در مسح كردن مسح كرد، و اگر شستن آن زيان آور و يا خيلى دشوار است كافى است فقط به نيّت وضو دست تر روى آن بكشد كه به جاى شستن مى باشد، و در صورت امكان اطرافش را به مقدار ممكن بشويد يا مسح كند و حكم جبيره از «ما جَعَلَ عَلَيْكَمْ فِى الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ» (سوره ى حج، آيه ى ۷۸) و نيز «يُريدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْرَ» (سوره ى بقره، آيه ى ۱۸۵) پيدا است كه اگر شستن جاى زخم يا هر عارضه ى ديگر عسر يا حرج دارد روى آن زخم پارچه ى پاكى قرار مى دهى و به تكليفت كه شستن يا مسح كردن است عمل مى نمائى، چنان كه در خبر است كه: ناخن پايم زخم شد چگونه بر آن مسح كنم؟ حضرت فرمودند: «إمْسَحْ عَلَى الْمَرارَةِ» «بر دارويى كه روى زخم نهاده اى مسح كن» كه اين از موارد فرموده الهى «ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِى الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ» است كه چون بالاخره اصل مسح اين انگشت زخمى ساقط نيست بنابراين روى دوا و يا هر چيز ديگرى را كه فاصله ى ميان مسح و زخم است مسح كن، تا در اين مسح زيان نبينى و تكليف خود را نيز انجام داده باشى. و اگر زخم، تمامى يك عضو مسح كردنى يا شستنى وضو را فراگير شد، اين جا هم ظاهراً تكليف همين است، جز آن كه بايد با ضميمه كردن تيمم نيز رعايت احتياط كنى.
مسئله ۱۲۶
غسل در اصطلاح كتاب و سنت شستن تمامى بدن بهاضافه تمامى موها است، و غسلهاى واجب عبارتند از: غسل جنابت، حيض، نفاس، استحاضهى متوسطه و كثيره، مس ميت، خود ميت، مگر مسلمانى كه در معركهى قتال يا جهاد شرعى كشته شود كه «لايُغَسَّل و لا يُكَفَّن بل يُصَلّى عليه و يدفن بثيابه» شامل اوست. و غسل جمعه و نيز غسلى كه بهواسطهى نذر، عهد و قسم بر انسان واجب مىشود. بهاستثناى غسل استحاضه كه خواهد آمد، بقيهى اين غسلها از وضو كفايت كنند چنانكه تمامى غسلهاى بيست و هشتگانهى مستحب هم از وضو كافى است* و اگر در صورت عذرى غسل جمعه را در روز پنج شنبه يا شنبه انجام دهى همچنان از وضو كافى است تا چه رسد كه در وقت اصليش كه نخست از اذان صبح تا ظهر و سپس تا غروب جمعه است بهترتيب انجام گيرد. با اين تفاوت كه غسل جمعه در روز پنج شنبه در صورتى كافى است كه احتمال عقلانى امكانش در جمعه نباشد، و اگر هم با اين وصف در پنجشنبه غسل جمعه كرد، در صورت امكانش در جمعه واجب است، غسلش را تكرار نمايد چون غسل قبلى را باحتمال عدم امكان انجام داده بود و اكنون كه فهميد احتمالش درست نبوده واجب است غسلش را در وقت معينش كه همان روز جمعه است انجام دهد و امّا چنانچه در روز جمعه بهعللى نتوانست غسل جمعه را انجام دهد و يا اصولاً فراموش كرد و يا بههر دليل ديگر غسلش را انجام نداد واجب است روز شنبه آن را انجام دهد و در هر صورت از وضو كافى است گرچه بدون عذر آن را بهتأخير اندازد.
مسئله ۱۲۷
غسل بر دو قسم است: ارتماسى و ترتيبى، ارتماسى آن است كه با رفتن تمامى بدن بهزير آب انباشته و يا زير آبى كه از دوش فراگير يا آبشار و مانند آن مىريزد قرار گيرد بهطورى كه آب تمامى بدنش را يكجا فراگيرد، و اگر آب بهتدريج همهى بدن را بگيرد نيز مىتواند از اول نيت غسل كند و تمام بدن را بهتدريج و بهنيّت غسل بشويد بنابراين ترتيبهايىكه بيشتر فقيهان ذكر فرمودهاند هيچكدام واجب نيستند. بنابراين حمل بر استحباب مىشوند، و دليل استحباب غسلهاى ترتيبى اين است كه اولاً آيات غسل مطلق مىباشند. و حتى ـ برخلاف وضو ـ كوچكترين اشارهاى بهوجوب ترتيب در اغسال ندارند، و ثانيا روايات باب هم سهگونه است: ترتيب سهگانه، ترتيب دوگانه، و عدم ترتيب، بنابراين سهگانه و دوگانهاش حمل بر استحباب و روايات عدم ترتيب كه مطلق و موافق آيات غسل است همان واجب و كافى است.
مسئله ۱۲۸
در تمامى غسلها واجب است تمامى بدن شسته شود و در اينجا چنانكه گذشت ـ شستن روى موها كافى نيست بلكه واجب است زير آنها نيز شسته شود كه «اغتسلوا ـ اطهروا» شستن شمولى تمامى بدن است و اصل در اين جريان پوست بدن مىباشد و مو هم بهتبعيت بدن بايد شسته شود و ظاهرا برخلاف وضو فرقى بين موى كوتاه و بلند هم نيست.
مسئله ۱۲۹
در غسل ترتيبى ـ چنان كه گذشت ـ موالات و پشت سر هم بودن واجب نيست، بنابراين اگر از روى عمد يا فراموشى قسمتى از بدن را غسل نداد هرگاه خواست يا يادش آمد همان قسمت را بايستى غسل دهد و كافى است.
مسئله ۱۳۰
اگر در ضمن غسل حدثى كوچك كه باطلكنندهى وضو است سر زند بايد غسل را بهاتمام رسانيده و سپس وضو بگيرد، زيرا حدث كوچك تنها وضو را باطل مىكند و نه غسل را، و چون غسل تنها در صورت تماميّتش كافى از وضو است، اينجا اصل غسل درست است ولى كفايت از وضو نمىكند كه حتما بايستى پس از اتمام غسل براى نماز و مانندش وضو هم بگيرد.
مسئله ۱۳۱
اگر پس از انجام نماز يا در ضمن آن شك كند كه غسل واجبش را انجام داده يا نه اگر احتمال عقلايى بدهد كه بههنگام نماز متوجه حال خود بوده نمازش درست است و براى ساير نمازهاى بعدى و يا هرچه مشروط بهطهارت است بايستى غسل كند، و در غير اين صورت ـ كه احتمال عقلانى نداده ـ نمازهاى گذشتهاش را نيز پس از غسل بايد از نو بخواند.
مسئله ۱۳۲
اگر چندين غسل برعهده اوست تنها يك غسل بهنيت همهى آنها كافى است، و بهتر است بههنگام هر غسلى نيت ما فىالذمه كند كه هر غسلى كه برعهدهى او است بدينوسيله انجام گردد. و اگر هم تنها نيت يك غسل كند ـ بهويژه در صورت فراموشى ساير غسلها ـ همان يك غسل كافى است، زيرا غسل خواهى نخواهى هر حدثى را از بين مىبرد، و چنانكه در خبر است اين غسل خصوصى هم از ساير غسلها كافى است و اين خود مانند تطهير از نجاستها است كه اگر تنها تطهير نجاست خاص در نظراست تمامى نجاستهاى ديگر هم ـ مگر با شرائطى ديگر چون خاكمالى ظرفى كه سگ يا خوك ليسيده ـ برطرف مىشود.
مسئله ۱۳۳
در حال جنابت چيزهايى كه بر بىوضو حرام است بر جنب هم حرام است، اضافه براينكه جنب با تيمم هم نمىتواند داخل مسجد گردد كه «وَ لا جُنُبا إلاّ عابِرى سَبيلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا»(سورهى نساء، آيهى ۴۳) «در حال جنابت حق دخول در مسجد را مگر براى عبور نداريد تا آنكه غسل كنيد» و چون اينجا «حَتَّى تَغْتَسِلُوا» است و نه «فَاطَّهَرُوا» كه دربارهى نماز بود، تنها در صورتى مىتواند بهمسجد وارد شود كه غسل كرده باشد*، و «فتيمموا صعيدا طيبا» هم در ذيل همين آيه شريفه تيمم را بهجاى وضو يا غسل فقط براى نماز و طواف واجب و كافى دانسته چنانكه: «التُّرابُ أحَدُ الطَّهُورَيْن» هم كه خاك يكى از دو پاككننده است، بدليت تيمم را از وضو يا غسل تنها در صورت اضطرار ثابت مىكند، بهويژه اينكه اينجا «فاغتسلوا» دربارهى دخول در مسجد بدليت را نفى مىكند، و «فاطهروا» آن را تنها براى نماز دانسته، وانگهى اگر براى خودِ نماز ضرورت است كه تيمم كند براى رفتن بهمسجد هرگز چنان ضرورتى نيست، تيمم هم اينجا چنان بدليتى را ندارد، مگر اين كه براى طواف واجب كه اگر بهمسجدالحرام با تيمم نرود وقتش مىگذرد، يا براى غسل كردن اگر در انحصار رفتن بهمسجد باشد در اين صورت بايد با تيمم وارد مسجد شود و بىدرنگ در صورت امكان غسل كند و در غير اين صورت طواف و نمازش مشروط بهطهارتى است كه اينجا در انحصار تيمم است.
مسئله ۱۳۴
چنانكه جنب حق دخول در مسجد را مگر براى عبور ندارد، كه تنها عبورش برحسب نص آيه مستثنى شده، بنابراين بههيچوجه در اين حالت نبايد وارد مسجد گردد مگر در صورت ضرورت، و چيزى در مسجد گذاشتن و يا چيزى از مسجد برداشتن در اين حكم فرقى ندارد، رواياتى كه ميان اين دو فرق گذارده ناظر بهاين جهت است كه نوعا گذاردن چيزى در مسجد ضرورى نيست، ولى برداشتنش احيانا ضرورى است، كه اگر ضرورتى بهعكس باشد برداشتن حرام و گذاشتن جايز مىشود، و اگر هر دو ضرورت داشت هر دو جايز است، و اگر هيچكدام ضرورت نداشت هيچ كدام جايز نيست، زيرا آيه منحصرا عبور جنب را از مسجد تجويز كرده و بس، و در غير صورت ضرورت جز عبور يا ورود ضرورى، حرام است.
مسئله ۱۳۵
عبور جنب تنها از غير مسجدالحرام و مسجدالنبى جايز و از اين دو حرام است، و آنجا هم كه جايز است در صورتى كه داراى بيش از يك درب باشد بهعنوان راه عبور ضرورى از آن استفاده شود، بنابراين اگر هدف از ورود جنب در مسجد عبور ضرورى نيست بلكه بهعنوان تماشا يا مقصدى ديگر است جايز نيست، زيرا «الاّ عابِردى سَبيلٍ»قدر متيّقن آنگونه عبورى را تجويز مىكند كه تنها مسجد را راه مرور بهسوى مقصدِ بيرون از مسجد قرار دهد، كه اگر مقصدش دو راه دارد اين جا صدق «الاّ عابِرى سَبيلٍ» مشكل است، زيرا راه ديگر مشابهى هست كه همينگونه او را بهمقصد برساند، مگر در صورت عسر يا حرج، بنابراين عبور از مسجد فقط بهعنوان اصل عبور كردن نيست، مگر آن كه بهعنوان يكى از دو راه، بدون نظر داشتن بهمسجد، و بهناچار از آن عبور كند، كه در اين صورت داخل در اطلاق «عابِرى سَبيل» است.
مسئله ۱۳۶
خواندن آياتى كه امر بهسجده يا مذمت ترك سجده را دربر دارد بر جنب و زنى كه در حال حيض يا نفاس مىباشد حرام است، و نه تمامى سورهى مشتمل بر امر بهسجده، و آيات سجده در انحصار چهار سورهى معروف نيست بلكه در تمامى آياتى كه امر بهسجده و يا مذمت در ترك سجده است بمحض تلاوت آيه سجده واجب است كه ظاهرا هشت سورهى ديگر نيز اضافه بر چهار سورهى معروف جزو عزائم مىباشند*.
مسئله ۱۳۷
اگر بعد از نماز يا طواف و مانندشان شك كند كه غسل يا وضوى واجبش را براى آنها انجام داده يا نه در صورتى كه احتمال درستى بدهد كه بههنگام نماز متوجه حالش بوده، عبادتش صحيح است، وگرنه بايد با انجام غسل، يا وضو نماز يا طواف را تكرار كند. و در صورت اول نيز بايد براى نمازهاى ديگر، غسل يا وضو را انجام دهد.
مسئله ۱۳۸
چون غسل از وضو كفايت مىكند، جمع ميان غسل و وضو بهعنوان وجوب بدعت و حرام است. مگر از باب «الوضو علىالوضو نور على نور» بهعنوان استحباب باشد كه وضوى اول مستفاد از غسل و وضوى دوم مصداق اين حديث است.
مسئله ۱۳۹
ظاهر قرآن و سنت اين است كه تمامى اغسال واجبه و مستحبه از وضو كفايت مىكنند* ـ مگر در مواردى كه نص دلالت بر واجب بودن وضو هم دارد چنانكه در استحاضه خواهد آمد ـ گرچه در اغسال مستحبه احتياط مستحب افزودن وضو است.
مسئله ۱۴۰
جنابت با عمل جنسى و يا بيرون آمدن منى با شهوت است چه از مرد و چه از زن، در هر حال و هر وقت تنها يكى از اين دو موجب جنابت است، تا چه رسد بهجمع ميان هر دو، و در عمل جنسى صدق دخول كافى است.
مسئله ۱۴۱
منى داراى سه خصوصيت است كه در حال عادىِ شخص سالم محسوس است كه جستن منى از روى شهوت، و حالت سستىِ بدن و بوى بد او است كه همه مىدانند، و در بيمارانى كه خود سستاند علامت سستى هم شرط نيست، بلكه شهوت شرط اساسى است با بوى مخصوص منى، و در هر صورت اگر يقين كنى كه رطوبت بيرون آمده منى از روى شهوت است احكام منى را دارد، و اگر شك كنى اين احكام جارى نيست.
مسئله ۱۴۲
اگر شك كنى كه رطوبت بيرون آمده از روى شهوت منى است يا بول، اينجا واجب است هم وضو بگيرى و هم غسل كنى، زيرا حدثى كه بهوسيلهى اين رطوبت مشكوك حاصل شده مردد بين حدث كوچك و بزرگ است، كه اگر تنها غسل كنى شايد حدث كوچك بوده كه وظيفهات وضو بوده نه غسل، و اگر وضو بگيرى شايد حدث بزرگ بوده و وظيفهات غسل بوده نه وضو، بنابراين براى اطمينان بهبرطرف شدن حدث هر دوى غسل و وضو واجب است، كه تكليف يقينى مردد ميان اين دو مستوجب برائت يقينى است، و با جمع اين دو حاصل است. مگر در صورتى كه اين رطوبت شبيه بهمنى بدون شهوت و يا با شك در شهوت باشد كه اگر قبلاً با طهارت بودهاى اكنون نه وضو واجب است و نه غسل زيرا شك شما اينجا مردد ميان دو حدث نيست بلكه تنها حدث مشكوك بول و حدث نامعلوم منى است. زيرا شرط اصلى جنابت كه شهوت است محرز نيست و تنها اينجا با احتياط مستحب اين رطوبت تطهير مىشود كه بولش قطعا نجس و منيش در اين صورت مشكوك است.
مسئله ۱۴۳
اگر پس از استبراى از منى كه بهوسيلهى بول كردن انجام مىشود رطوبتى شبيه منى بيرون آمد كه اطمينانبخش نيست حكمى ندارد، چنانكه در بول نيز چنان است كه اگر شك كند بول است يا غير بول اين نيز هيچگونه حكمى ندارد. زيرا برمبناى «لا تقف ما ليس لك بهعلم» بول بودن در فرض اخير يا منى بودن در فرض اول معلوم نيست و مشمول قاعده طهارت است و اگر هم پيش از استبرا چنان شود در صورت عدم علم نه محكوم بهحكم بول است و نه منى چون هيچكدام معلوم نيست*. نهايتا اينكه در اينرقم موارد غسل و وضو مستحب است.
مسئله ۱۴۴
چنانچه نعوذباللّه، عمل جنسى با حيوان و يا لواط با مرد و يا مساحقه بدون بيرون آمدن منى انجام گيرد، آيا اينجا هم جنابت حاصل مىشود يا نه؟ جواب اين است كه «لا مَسْتُمُ النِّساءَ» ظاهرا جنابت را گرچه بدون اخراج منى با عمل جنسى با زنان اختصاص داده و نه در غير زنان، امّا در صورتى كه اخراج منى صورت گيرد چه مشروع و چه غير مشروع بهر نوع و با هر وسيله بههرحال جنابت حاصل مىشود.
و بالاخره در غير مورد عمل جنسى ميان زن و مرد، مانند العياذباللّه لواط و مساحقه و يا عمل جنسى با حيوان بدون بيرون آمدن منى، حكم عمل جنسى با زنان را ندارد* زيرا «لا مستم النساء» فرموده است و بس. و «إنْ كنتم جنبا»هم با اين نص، تنها جنابت جنسى را ويژهى مردان با زنان مىداند، و دست بالا اينكه جنابت با ساير روابط جنسى بدون ريزش منى مشكوك است*.
و اين «لا مستم النساء» كه تنها وجوب غسل را در مورد عمل جنسى با زنان مقرر داشته اعم است از اين كه از جلو باشد، و يا از عقب ـ گرچه از عقب حرام است ـ و روايات «إذا التَقَى الْخَتانانِ فَقَدْ وَجَبَ الغُسْلُ وَ الْمَهْرُ وَ الرَّجْمُ» حصرآور نيستند كه جنابت در انحصار عمل جنسى از جلوى زن باشد، و بالاخره «لامستم النساء» تمامى اعمال جنسى حلال و حرام از پيش يا پس را شامل است و هم هر عمل جنسى حرام مانند زنا ـ همبسترى در حال حيض، نفاس، يا در حال احرام و يا روزه ماه مبارك رمضان همه و همه مشمول لامستم النساء مىباشند.
از اينجا پيداست كه عمل جنسى مرد با مرد يا با حيوان و يا عمل جنسى زن با زن اگر موجب بيرون آمدن منى نگردد موجب جنابت نيست، زيرا هرگز دليل شرعى قابل قبولى بر اين حكم نداريم، و در نهايت جاى احتياط مستحب است ولى غسلش كافى از وضو نيست، زيرا استحبابش هم ثابت نيست تا چه رسد بهوجوبش.
مسئله ۱۴۵
خون استحاضه ـ برخلاف خون حيض و نفاس زرد رنگ و سرد و بىفشار و بىسوزش است بنابراين تمامى خونهايى كه از مجراى تناسلى زن بدون حيض و نفاس و يا زخم بيرون مىآيد خون استحاضه است.
مسئله ۱۴۶
استحاضه يا كم است: «قليله» يا زياد است: «كثيره» و يا بين بين است: «متوسطه»، كمش آن است كه فقط روى پنبه را آلوده كند، كه غالبا پيش از بلوغ يا در استمرار عادت حيض و نفاس و يا پس از يائسه شدن يا بههمراهى حاملگى است، و متوسطهاش داخل پنبه را هم آلوده مىسازد، و زيادش از طرف ديگر پنبه نيز بيرون مىآيد.
مسئله ۱۴۷
در استحاضهى كم «قليله» براى هر نماز يك وضو است كه پنبه را نيز در هر وضويى بايستى عوض يا تطهير كند و عورت را نيز بشويد.
مسئله ۱۴۸
در استحاضهى ميانه كه متوسطهاش نامند براى نماز صبح كه در آن حالت خوانده مىشود افزون بر وضو يك غسل هم بايد انجام داد.
مسئله ۱۴۹
در استحاضهى «كثيره» زياد براى هر نمازى جمع ميان وضو و غسل واجب است مگر آنكه دو نماز را يكجا و بدون فاصله بخواند كه يك وضو و غسل كافى است، و در جمع سه وضو و سه غسل براى نماز يوميه واجب است، و بالاخره اگر در سه نوبت نماز همهاش استحاضهى قليله بود حكمش نيز تنها يك وضو براى هر نماز است، و اگر همهاش استحاضهى ميانه بود تنها يك غسل براى نماز صبح افزون بر وضو كافيست و براى نمازهاى ظهرين و عشائين فقط وضو كفايت مىكند، و اگر استحاضهى كثيره بود جمع بين هر دوى وضو و غسل براى هر نمازى لازم است مگر در صورت جمع، و اگر در اين سه نوبت دوگونه و يا سهگونه استحاضه بود تكليفش نيز برحسب انواع استحاضه مىباشد. و در هر صورت استحاضه دستكم حدث اصغر و باطلكنندهى وضو است، و استحاضهى كثيره كلاً و متوسطه براى نماز صبح مجموعى از دو حدث مىباشد.
مسئله ۱۵۰
اين وضوها و غسلها بايستى پس از دخول در وقت و بههنگام انجام نماز باشد و در غير اين صورت درست نيست مگر در صورت عذر پس از وقت.
مسئله ۱۵۱
اگر نمىداند كه اكنون استحاضهاش چگونه است، بايد پيش از نماز خون را بيازمايد كه چگونه استحاضهاى است تا هم اكنون پيش از نماز وظيفهى مخصوص همان استحاضهى كنونى را انجام دهد.
مسئله ۱۵۲
احكام حيض و نفاس و استحاضه در صورتى است كه خونهاى اين حالات بيرون بيايد زيرا خونى كه در باطن است هر چه باشد هيچگونه حكمى ندارد مانند منى كه پيش از بيرون آمدنش هيچ حكمى ندارد، با اين فرق كه در جنابت تا زمانىكه غسل راانجام ندهد اثرش هم چنان باقى است، اما در استحاضه اگر قبل از وقت نماز، زن استحاضه شود و در وقت نماز از خون پاك شود هيچگونه غسلى بر او واجب نيست، فقط بايد خود رااز خون تطهير نموده و سپس وضو بگيرد و نمازش را بخواند كه ميزان حالت فعلى اوست.
مسئله ۱۵۳
وضوى مستحاضه تا هنگامى كه مجددا خون بيرون نيايد همچنان بهقوت خود باقى است و مىتواند با آن نمازهاى ديگرش را نيز بخواند مگر در صورتى كه بهوسيلهاى ديگر باطل شود.
مسئله ۱۵۴
نماز زن مستحاضه بدون پاك كردن خونش بهاندازه توان و امكانش، و يا بدون وضو و يا غسل، و يا بدون افزودن غسل در مواردش، باطل است، ولى روزهاش صحيح است، زيرا دليلى بر بطلان روزه بهجز يك خبر غيرمعتبر نيست، و از جملهى مويدات صحت روزهاش اين است كه غسل جنابت براى صحت روزه واجب نيست تا چه رسد بهوضو و غسل استحاضه.
مسئله ۱۵۵
زنى كه در حال استحاضه كثيره است و احتمال مىدهد تا پايان وقت نماز، استحاضهى او تبديل بهمتوسطه و يا قليله يا پاك مىشود و يا در حال استحاضهى متوسّطه است و احتمال مىدهد تا آخر وقتِ نماز، استحاضهى او تبديل بهقليله يا پاك مىشود، واجب است تا پايان وقتِ نماز صبر نموده و بهحكم استحاضهى كمتر و يا طهارت در آن هنگام عمل نمايد.
مسئله ۱۵۶
احكام استحاضه بايد موقعى انجام گيرد كه خون بند آمده و يا كمتر باشد، و در هر صورت بايستى جايش شسته شود و پس از بند آمدن خون رعايت احكامش، مخصوصِ اوّلين نماز است.
مسئله ۱۵۷
اگر در سه نوبت نماز سه استحاضهى مختلف رخ دهد بايد براى هر يك حكم ويژهاش مراعات گردد، و بالاخره احكام خصوصى هر استحاضهاى مخصوص بهنمازى است كه بهجاى مىآورد.
مسئله ۱۵۸
دليلى بر حرمت مجامعت با مستحاضه و ورودش بدون وضو و غسل در مساجد و حرمت خواندن آيات سجده نداريم، و همين خود دليلى بر جواز اينها است.
مسئله ۱۵۹
خون حيض خونى است كه معمولاً در هر ماه چند روزى از مجراى تناسلى زن بيرون مىريزد،و در بيشتر اوقات غليظ، گرم، سرخ يا كبود و با فشار و كمى سوزش است، و زمانش پس از بلوغ و پيش از سن يأس است.
مسئله ۱۶۰
دخترى كه شك دارد بهحد بلوغ رسيده يا نه و زنى كه نمىداند يائسه شده يا نه اگر خونى كه مشخصات حيض را دارد ببيند هر دو محكوم بهحيض مىباشند، و همين خون معمولاً علامت بالغ بودن دختر و يائسه نبودن زن است.
كمترين زمان حيض سه روز و بيشترينش ده تا هيجده روز است. و ظاهرا متصل بودن روزهاى حيض شرط نيست* كه اگر بههنگام مقرر حيض خونى بيرون آمد گرچه از پى هم نباشد محكوم بهحيض است، گرچه اينجا احتياط شديد در جمع ميان احكام حايض و مستحاضه است، كه مثلاً روزهى رمضان را بگيرد و قضايش را نيز انجام دهد، گرچه ظاهرا قضايش واجب نيست زيرا حيض بودنش نيز مسلم نيست، و در سن حيض هرگز فرقى ميان سيد و غير سيد نيست كه حس و علم پزشكى هم آن را تأييد مىكند*.
مسئله ۱۶۱
اين سه روز يا بيشتر بايستى در ضمن ده روز باشد كه اگر در بيشتر از ده روز بود محكوم بهحيض نيست، و طبعا خون ديگرى است و اينجا هم احتياط شديد است كه از روز يازدهم تا هجدهم ميان احكام حايض و مستحاضه جمع كند، البته در صورتى كه اين خون زياده از ده روز داراى اوصاف خون حيض باشد.
مسئله ۱۶۲
زنى كه خروج خون حيض او زمان ثابتى دارد، مثلاً هفت روزه يا كمتر و يا بيشتر است، پس از زمان خاص، در صورت رؤيت هر خونى ـ كه ويژگىهاى خون حيض را ندارد ـ مستحاضه محسوب مىشود مگر آنكه احتمال عقلايى دهد كه عادت ماهانهاش تغيير كرده است. و همچنين زنانى كه زمان طُهر مشخصى ندارند اگر فاصلهى بين دو حيض آنها بيش از ده روز باشد حائض مىباشند وگرنه مستحاضهاند.
مسئله ۱۶۳
در روزهايى كه ـ بين ده روز ـ خون نمىآيد، و فاصلهاى ميان روزهاى آمدن خون است، بايد احتياطا بين احكام حايض ومستحاضه جمع كند* كه مثلاً نماز بخواند و روزه بگيرد و سپس روزه را پس از تمام شدن حيض مجددا انجام دهد، گرچه قضاى روزه در اينجا ظاهرا واجب نيست زيرا حيض نيز ثابت نيست.
مسئله ۱۶۴
اگر در زمان ويژهى حيض، خونى مانند استحاضه آمد، محكوم بهاستحاضه است.
مسئله ۱۶۵
اگرچه مقاربت با زن حايض حرام است، ولى ظاهرا كفّارهاى بهجز توبه ندارد*.
مسئله ۱۶۶
اگر با داروهاى پزشكى يا با وسايلى ديگر از حيض جلوگيرى شود احكام حيض هم جارى نيست، و اگر جلوگيرى كنندههاى مذكور، تعداد حيض را بيش از معمولِ ماهانه و روزهايش را نيز كمتر كند بهاين صورت كه سه حيض و سه پاكى جمعا در مدت ۲۹ روز واقع شود، قهرا عدّهى طلاق نيز كه به نصِّ قرآن کريم سه طهر و سه حيض است انجام مىگيرد و عدّهى طلاق تمام مىشود و اگر با وسائلى مدتى خون حيض را قطع نمايد گرچه ماهها هم طول بكشد در اينجا حكم حيض جارى نخواهد بود، بلكه درانقطاع خون براى عدّهى طلاق در اين صورت بايد سه ماه صبر كند، مگر در صورت يقين بهعدم حمل كه در اين صورت عدّهاى هم نخواهد بود. و از حضرت صادق عليهالسلامروايت است كه مصرف دارو براى تأخير حيض بهمنظور طواف جايز است، و در هر صورت خون بيرونى حيض تنها محكوم بهاحكام حيض است.
مسئله ۱۶۷
تمامى آنچه بر جنب حرام است بر حايض نيز حرام است، بهاضافهى عمل جنسى كه چه از پيش و چه از پس حرام است*، بلكه هر نوع تماس شهوانى با زن حائض از ميان ناف تا زانو نيز مشمول اين محدوده است، و اما تماس شهوانى در بقيه اعضاء مانند لمس كردن، بوسيدن و امثال اينها گرچه تركش مورد احتياط و مستحب است ولى واجب نيست. و از «قُلْ هوَاَذَىً» در جهت حرمت هرگونه هم بسترى با زن حايض بهدست مىآيد، كه درمورد هرگونه اذيت و زيانى ديگر هم عمل جنسى با زن حرام است، زيرا «اذىً» مطلق است و ويژگى خاص ندارد چه اذيت براى زن باشد يا مرد و چه هر دو كه حرامتر است. و چه در حال حيض باشد كه حرمتش دوبعدى است يا در حال حيض نباشد كه بهجهت «اذىً» حرمتش يك بعدى است.
مسئله ۱۶۸
طلاق زن در حال حيض حرام و باطل است، مگر در هنگامى كه از حال زن اطلاعى ندارد و وسيلهاى هم براى اين آگاهى نيست، كه در اين صورت مىتواند او را طلاق دهد، بهشرط اينكه با تمامى بررسىهايش چاره و وسيلهاى ديگر براى اطلاع از حال زن در دست ندارد، و اگر هم پس از اين طلاق فهميد كه در حال حيض بوده، طلاق را بايد در حال طهارت تجديد كند.
مسئله ۱۶۹
اگر زن بداند كه با گذشتن مقدارى از وقت نماز حايض مىشود واجب است نمازش را پيش از حايض شدنش بخواند، و اگر دانسته يا ندانسته نمازش را نخواند و حيض شود بايد پس از پاك شدن نمازش را قضا كند.
مسئله ۱۷۰
غسل حيض مانند غسلهاى ديگر بهجز غسل استحاضه كافى از وضو است.
مسئله ۱۷۱
در اوقات نمازهاى روزانه واجب است زن حايض وضو بگيرد و در وقت نماز رو بهقبله بهاندازهى نماز ذكر بگويد و چون اين وضو طهارتى است ظاهرى و تشبهى است بهوضوى درست بنابراين مانيكور و لاك ناخن ظاهرا مانع از آن نيست.
مسئله ۱۷۲
خونى كه بههنگام زايمان تا حداكثر ده روز از مجراى تناسلى زن بيرون مىآيد خون «نفاس» است، و مقصود از زايمان نه تنها بيرون آمدن بچهى سالم است بلكه بههمين اندازه كه گويند زاييد گرچه بچّه مرده يا ناقص باشد كه اگر مىماند، بچهى كامل مىشد كافى است*، و در صورتى كه بهآن زاييدن نگويند مانند آنكه تنها «عَلَقه» (خون بسته) دفع شود كه زاييدن نيست، و يا دراينكه زاييدن است شك شود، خونش نفاس نيست، و بالاخره «نفاس» فقط خونى است كه بههنگام هرگونه زاييدن بيرون آيد و اگر بدون خون بزايد نفاس نيست، و تنها خونى كه همراه با ولادت و يا پس از آن كه بهحساب ولادت است بيايد نفاس است و بس.
مسئله ۱۷۳
حداقل خون نفاس يك لحظه و حداكثرش باندازه حداكثر مدت حيض يعنى ده روز و احتياطا تا هجده روز است.
مسئله ۱۷۴
تمامى محرمات حال حيض در حال نفاس نيز جارى است، كه از جمله طلاق دادن و نزديكى كردن با او مىباشد.
مسئله ۱۷۵
اگر خونريزى پس از ولادت از ده روز بگذرد و تا هجده روز ادامه داشته باشد، چنانچه براى حيضش عادت معينى دارد همان اندازه نفاس و بقيهاش استحاضه يا خون جراحت است، و اگر عادت معينى ندارد، تمامى مدت اين خونريزى تا هجده روز نفاس است و چنانچه از هيجده روز نيز بگذرد بقيهاش استحاضه يا خون جراحتى ديگر خواهد بود.
مسئله ۱۷۶
اگر بدن انسان مردهاى را پيش از غسل دادنش در هر صورت و بههر حال لمس كنى غسل مس ميت واجب مىشود.
مسئله ۱۷۷
در مس ميتى كه هنوز سرد نشده و يا عضو مورد مس هنوز گرم است غسل واجب نيست.
مسئله ۱۷۸
ماليدن موى بدن بهبدن ميت و يا ماليدن بدن بهموى ميت موجب غسل نيست، چون موى ميت محكوم بهحكم ميت نيست و نجس هم نيست.
مسئله ۱۷۹
اگر عضوى از انسان زنده يا مرده جدا شود چه استخوان باشد و يا گوشت مشتمل بر استخوان و يا گوشت خالص، چنان عضوى حكم خود مرده را دارد، البته بههمان شروط گذشته، و ظاهرا در عضو مرده اشتمال بر استخوان شرط نيست، و اينجا احتياط بسيار خوب است.
مسئله ۱۸۰
مس ميت پس از انجام تمامى هر سه غسل واجبش موجب غسل نيست.
مسئله ۱۸۱
در غسل مس ميت نيز مانند ساير غسلها ـ بهجز غسلهاى استحاضه ـ نيازى بهوضو نيست.
مسئله ۱۸۳
در صورتى غسل مس ميت واجب مىشود كه مس او يقينى باشد، و در صورت شك غسل بر او واجب نيست، و اگر شك كند ميتى كه دفن شده با غسل بوده و يا نه، اگر در قبرستان مسلمانها و يا بهدست مسلمانها و يا در شهر يا محلّهى مسلمانها بهخاك سپرده شده مقتضاى ظاهر حالش در اين حالات اسلامى اين است كه غسل داده شده، مگر اينكه بداند بدون غسل دفنش كردهاند كه در صورت امكان هردوى غسل ميت و مسّ ميت واجب است.
مسئله ۱۸۴
يكى از غسلهاى واجب در شريعت اسلام، غسل دادن مردهى مسلمان است بهشرط آنكه در معركهى جهاد اسلامى كشته نشده باشد و اين در غسلهايى است كه بهوجوب كفايى بر همه مسلمانان واجب است، و در صورت امكان بايستى نخست با آب صاف، و سپس با آبى كه كمى سدر داشته كه از حالت آب مطلق بيرونش نبرده، و بههمين ميزان در مرتبهى سوّم با آب كافور غسلش دهند.
مسئله ۱۸۵
كسى كه در حال احرام پيش از تمام كردن سعى و يا در احرام عمره پيش از تقصير بميرد نبايد با آب كافور غسلش داد و تنها با آب صاف سپس با آب سدر بايد غسل داده شود و غسل سومش نيز ـ بهجاى آب كافور ـ با آب صاف باشد.
مسئله ۱۸۶
غسل دادن مردهى چهار ماهه بهبالا واجب است و بهاحتياط واجب مردهى كمتر از چهار ماه كه بدنش كامل است و يا چهار ماهه و بيشتر كه بدنش كامل نيست نيز همين حكم را دارد، و اينجا مادرى كه اين بچهى مرده را زاييده نيز بايستى غسل مس ميت كند.
مسئله ۱۸۷
واجب است غسلدهنده مسلمان و همجنس با مرده باشد، بهاستثناى زن و شوهر، و بچهاى كه همجنس بودنش با غسلدهنده لازم نيست.
مسئله ۱۸۸
اگر براى غسل دادن مرده همجنس مناسب پيدا نشد، محارم مىتوانند او را غسل دهند بهشرط آن كه از زير لباس غسل داده شود و عورتين ميت نيز در هر صورت بايد پوشيده باشد و چنانچه محرم يا همجنس براى غسل دادن ممكن نشد، لازم است ميت را در ملحفهاى بگذارند و گوشههاى آنرا بگيرند و بهعنوان غسل ارتماسى و بهنيت سه غسل (با شرائطش) سه مرتبه او را در آبهاى سهگانه بهترتيب فرو ببرند و بيرون آورند و اين كافى است.
مسئله ۱۸۹
غسل ميت از واجباتى است كه مزد گرفتن بر آن حرام است، و در صورتى كه غسلدهنده براى غسل دادنش مزد بگيرد اگر قصد قربت كند، كه براى انجام امر خدا و نه براى مزدى كه گرفته غسلش دهد، اين غسل صحيح ولى مزدى كه گرفته حرام است.
مسئله ۱۹۰
در صورت نبودن آب بهجاى هر غسلى بايد ميت را تيمم داد و اگر هيچ آبى نبود سه تيمم بهجاى سه غسل واجب است و اگر فقط بهاندازهى يكغسل آب موجود بود، غسل اول را با آب و بدل دو غسل ديگر تيمم مىدهد، و اگر براى غسل دوم و سوم سدر و كافور يا يكى از آندو را نداشت براى آنها هم غسل دادن با آب صاف كافى است.
مسئله ۱۹۱
در تيمم دادن مرده همچون زندهاى كه خودش نمىتواند تيمم كند بايد با دست خود مرده انجام شود، مگر در صورتى كه موجب مشقت و حرج گردد.
مسئله ۱۹۲
پس از غسل دادن مردهى مسلمان بايستى او را با سه پارچهى پاك و مباح كفن كرد و تمامى شرائط لباس نمازگزار در اينجا نيز شرط است، اضافه براينكه زنها را نيز همچون مردان با حرير نمىتوان كفن كرد.
مسئله ۱۹۳
پس از غسل و كفن بايستى در مكانى مباح دفن شود، بهگونهاى كه بدن پوشيده گردد بهاندازهاى كه از دستبرد درندگان و بيرون آمدن بدن و بوى بدش محفوظ باشد، زيرا احترام مردهى مؤمن همچون زندهى او واجب است.
مسئله ۱۹۴
پس از غسل يا تيمم و حنوط و كفن و نماز بر ميت مسلمان ـ غير منافق ـ كه حكم آن در احكام نماز بر مردگان خواهد آمد، بايد براى دفن در قبر او را بهپهلوى راست طورى قرار دهند كه جلوى بدن او رو بهقبله باشد.
مسئله ۱۹۵
شهيدى كه در خود جبهه و معركهى جنگ جان دهد غسل و كفنش واجب نيست، و با لباسهاى رزمش بر او نماز مىگذارند و سپس با همان لباسهايش بهخاك سپرده مىشود.
مسئله ۱۹۶
احترام بدن مردهى مسلمان همچون زندهاش واجب است و اذيّت كردنش حرام، كه سوزاندن، داغ كردن، سرد كردن، پرتاب كردن و مانندش ـ مگر بههنگام ضرورت شرعى ـ جايز نيست.
مسئله ۱۹۷
براى غسل، كفن، نماز و دفن ميّت، مزد گرفتن حرام است مگر براى مستحباتى مانند تلقين ميت يا نماز وحشت و امثال اينها.
مسئله ۱۹۸
فروش آب، سدر، كافور، كفن و اجرت گرفتن براى كندن قبر ميت جايز است.
مسئله ۱۹۹
اگر ميت فقير نباشد، واجب است قيمت آب، سدر، كافور، پارچهى كفن، محلّ دفن و اجرت كندن قبر را از اصل اموال او بردارند، مگر آنكه كسى ديگر مخارج مذكور را بپردازد و يا از ثلثش وصيّت كند.
مسئله ۲۰۰
انتقال ميت از مكان اشرف بهمحل شريف يا كمتر حرام است مثلاً انتقال ميت از مشهد مقدس رضوى بهقم جايز نيست، حتى اگر وصيت هم كرده باشد، ولى از مكان شريف بهاشرف جايز است و اين مسأله تا زمانى است كه ميّت دفن نشده باشد والاّبههيچوجه انتقال جايز نيست زيرا مستلزم نبش قبر است و نبش قبر هم حرام است.
مسئله ۲۰۱
غسل جمعه از غسلهاى واجب است* خصوصاً براى كسانى كه در نماز جمعه شركت مىكنند، و مانند ساير غسلهاى واجب و مستحب از وضو كفايت مىكند كه «أىُّ وُضُوءٍ أنْقى مِنَ الْغُسْلِ»: چه وضويى از غسل پاكيزهتر و پاك كنندهتر است. تمامى غسلها را شامل مىشود، و شهرت واجب نبودنش در برابر روايات صحيح و بسيارى كه واجبش دانستهاند در نقض اين حكم هرگز نقشى ندارد.
مسئله ۲۰۲
اداى غسل جمعه نخست از طلوع فجر تا ظهر، واجب اوّلى است، و بعد از ظهر جمعه تا غروب جمعه واجب است و پس از آن اگر معذور نتوانسته بود از طلوع فجر پنج شنبه تا طلوع فجر جمعه قضاى واجب غسل جمعه را انجام دهد، تا غروب روز شنبه قضايش بر او واجب است، و در هر صورت از وضو كافى است مگر آنكه بدون عذر شرعى در پنج شنبه در حالىكه در جمعه بدون حرج يا عسر مىتوانسته غسل كند اين غسل را انجام دهد كه اينجا از وضو كافى نيست.
مسئله ۲۰۳
تيمم بدلى است اضطرارى از وضو و غسل ـ جز براى نماز شب كه اضطرار هم در آن شرط نيست ـ و در اصل لغويش بهمعنى قصدى با اهتمام است، و اينجا موردش «آيهى ۴۳، سورهى نساء» «فَلَمْ تَجِدوا ماءً فَتَيَّمَّموا صَعيِدا طَيِّبا» است كه در صورت «لَمْ تَجِدُوا ماءً»: اگر آبى نيافتيد، چنان تصميمى واجب است، كه رو سوى «صعيد» آوردن و قسمتى از چهره و دو دست را بهآن ساييدن است، و اين عمل بجاى وضو و غسل در موارد ضرورت حتمى است.
در اينجا «فَلَمْ تَجِدُوا ماءً»: پس آبى نيافتيد، داراى دلالتى دوگانه است، كه نخست بايد همچنان در پى دست يافتن بهآب باشى، و سپس اين دست يافتن تمامى ابعاد امكان عقلى و عادى و شرعى و صحى و مانند اينها را شامل است.
بنابراين اگر آب در دسترس شما است ولى مانع شرعى از استعمال آن داريد كه يا مباح نيست يا زيان دارد و يا جان انسان يا حيوانى در اثر تشنگى در خطر است، و يا در عسر يا حرجيد، و يااگراز آب استفاده كنيد وقت نماز مىگذرد يا هر مانع شرعى ديگر، در تمامى اين موارد «فَلَمْ تَجِدُوا ماءً» بر شما صادق است، و بالاخره معناى درست و عموميش اين است كه عذرى از وضو گرفتن يا غسل كردن داريد، بنابراين اگر اكنون آب در دسترس شما هست ولى عذرى شرعى يا عرفى از استعمال آن داريد مشمول «فَلَمْ تَجِدُوا ماءً» هستيد، اما اگر اكنون آب در دسترس شما نيست ولى تا آخر وقت بهاندازهاى كه براى انجام نماز فرصتى بماند امكان شرعى دسترسى بهآب مباح را داريد مشمول «فَلَمْ تَجِدُوا» نيستيد.
مسئله ۲۰۴
اگر بههر وسيلهاى دستيابى بهآبى كه شايستهى طهارت است داريد، در صورتى كه عسر و حرج نداريد واجب است در تهيهى آن بكوشيد. چه بهاندازهى يك تيررس باشد يا ده و حتى صدها تيررس كه تنها يافتن بدون عسر يا حرجِ آب موضوع حكم است، و تنها احتمال عاقلانهاى كه تا پيش از آخر وقت قبل از آخر وقت نماز امكان دست يافتن بهآب را در هر بعدى از ابعادش بهشما مىدهد، اين احتمال براى اين جستجو و صبر كردن كافى است*، و اين جستجو در اختصاص خود مكلف نيست بلكه بههر وسيلهى ممكن و مشروعى واجب است.
مسئله ۲۰۵
اگر اكنون استعمال آب براى شما زيان آور است، ولى مىتوانيد تا آخر وقت بهاندازهاى كه وقت كافى براى نمازتان بماند اين حالت زيانبار را برطرف سازيد، واجب است براى رفع اين مانع كوشش كنيد، كه اين معالجه هم در اصلش بر شما واجب است و هم براى انجام طهارت نماز.
مسئله ۲۰۶
چون «فَتَيَمَّمُوا صَعيدا طَيِّبا» پس از «فَلَمْ تَجِدُوا ماءً» تيمم را واجب كرده، بنابراين اگر انجام طهارت با آب ممكن نشد و نمازش را با تيمم خواند، و حال آنكه توان يافتن و استعمال آب را بدون عسر يا حرج داشت در اين صورت تيممش باطل است، زيرا وظيفهى تيمم تنها در موردى بود كه «فَلَمْ تَجِدُوا ماءً»: آبى نيافتيد در سراسر وقت پيش از نماز استمرار يابد و امكان عادى دسترسى بهآب نباشد.
مسئله ۲۰۷
اگر كوشش خود را كرد و پس از نوميدى با تيمم نماز خواند و سپس فهميد كه امكان استعمال آب بوده ولى او نمىدانسته، اينجا گرچه صحت تيممش وجهى درست دارد، زيرا كوشش خود را كرده و بهآب دست نيافته، ولى جاى احتياط مستحب هم هست كه قضاى نمازش را مجددا با طهارت وضو يا غسل بخواند، مگر در صورتى كه هنوز وقت باقى باشد كه چون «فَلَمْ تَجِدُوا» محقق نگشته در اينجا واجب است مجددا نمازش را با طهارت وضو يا غسل انجام دهد.
مسئله ۲۰۸
اگر پيش از وقت ـ و يا چه بهتر كه پس از وقت ـ با وضو يا غسل است و مىداند و يا احتمال عقلايى مىدهد كه اگر طهارت خود را باطل كند ديگر براى نمازش تا آخر وقت دسترسى بهآب نخواهد داشت، واجب است همچنان با طهارت باقى بماند تا نمازش را بخواند، مگر در صورتى كه باقى ماندنش بر اين طهارت جورى سخت باشد كه معمولاً قابل تحمل نباشد كه مورد عسر يا حرج است گرچه در صورت حرج و طاقت فرسايى بى زيان تحملش مستحب است.
مسئله ۲۰۹
اگر بهاندازهاى آب دارد كه يا تشنهاى مضطرب ـ چه انسان و چه حيوان ـ را بايد از اضطراب بيرون آورد، و يا وضو يا غسل انجام دهد، اينجا هم زمينهى وجوب تيمم است، زيرا انسان مسلمان نبايد جاندارى را در التهاب تشنگى ببيند و بهاو آب ندهد و روى اين اصل «فَلَمْ تَجِدُوا» محقق است كه وجدانا آبى نيافته است.
مسئله ۲۱۰
اگر آب تنها براى برطرف كردن نجاستى از بدن يا لباسش، و يا براى وضو يا غسلش كافى است، اينجا هم بايستى تيمم كند زيرا وضو يا غسل بدلى دارد كه تيمم است، ولى پاكى لباس و بدن هرگز بدلى ندارد، و واجبى كه بدل دارد هرگز بر واجب بىبدل مقدم نيست، چنانكه قرآن کريمو روايات نيز بر اين قاعده گواهند.
مسئله ۲۱۱
بهطور كلى در صورت يقين يا احتمال عقلايى بهضرر استعمال آب تكليف استعمال آب ساقط مىشود و بايستى تيمم كند، مگر در صورتى كه يقين يا گمان و يا احتمال عاقلانهى برطرف شدن يا بر طرف كردن اين ضرر تا آخر وقت باشد.
مسئله ۲۱۲
اگر در بين نماز عذر استعمال آب برطرف شد، در صورتى كه وقتى براى وضو و انجام نماز مانده نمازش باطل است، و بايستى با وضو يا غسل نمازش را مجددا بخواند، و اگر وقتى نمانده همان نماز درست است و براى نمازهاى بعدى بايد وضو يا غسل كند، زيرا تيمم تا هنگامى بهقوت خود باقى است كه «لَمْ تَجِدُوا ماءً»: آبى نيابيد، واقعيتى داشته باشد، و اكنون كه آبى يافتهاى ديگر زمينهاى هم براى تيمم نيست.
مسئله ۲۱۳
اگر خود مكلف، سبب عذر شرعى يا نابودى آب بود و تيمم كرد، بايد پس از نماز، و پيش از تمام شدن وقت نماز هنگامى كه بهآب دسترسى پيدا كرد مجدّدا با وضو يا غسل نمازش را تكرار كند. و اگر وقت گذشته باشد، بايد نماز را قضا كند.
مسئله ۲۱۴
اگر با داشتن عذر شرعى كه استعمال آب را حرام مىكند و يا لآاقل واجبش نمىكند، وضو يا غسل كند، در صورت نخست حرام است و در صورت دوم چون وضو يا غسل در عين واجب نبودن مستحب مؤكد است درست خواهد بود كه مشمول «من تطوع خيرا فهو خيرٌ له» است.
مسئله ۲۱۵
اگر يخ، برف، يا بخارى در اختيار دارد كه مىتواند بهآب تبديلش كند، وظيفهاش اين است كه آنها را تبديل بهآب كند، و در صورت عدم امكان عادى، يا نبودن فرصتى، با خود برف يا يخ غسل كند، يا وضو بگيرد، كه تنها ماليدن بهبدن كافى است و اين در صورتىاست كه با اين عمل خصوصا در اين غسل احتمال مرض يا شدت مرض را ندهد والاّ تكليفش تيمم است.
مسئله ۲۱۶
عسر و حرج كه در تمامى تكاليف از موانع اصلى وجوب است بدين معنى است كه تمامى توان انسان را تا آخرين حد بگيرد كه «حَرَج» است، و يا جورى دشوار باشد كه قابل تحمل نباشد بلكه زيانبار و دشوار باشد كه عسر است، و تنها زمينهى وجوب تكاليف الهيه «وُسْع» است، كه تمامى توان را مصرف انجام تكليف نكند و حالت تنگى و سختى و زيان نداشته باشد.
بنابراين اگر وضو يا غسل با آب بسيار سرد يا گرم، و يا هواى بسيار سرد موجب مشقت فراوان باشد، و نتواند آن آب را بهحدّ تعادل و طبع خود برساند. در اينگونه موارد هم وظيفه تيمم است گرچه وضو و غسل هم ـ در غير حالت حرج ـ جايز و صحيحتر است، زيرا اينجا منعى براى طهارت در كار نيست، و تنها براى رعايت حال مكلفان امر الزامى برداشته شده. ولى امر استحبابى ـ چنانكه گذشت ـ موجود است.
مسئله ۲۱۷
تيمم بدل از غسلهاى مستحب از وضو كفايت نمىكند، و تنها تيمم بدل از غسلهاى واجب بدليت اضطرارى براى چيزهايى كه مشروط بهطهارت است دارد، بهجز غسل جمعه، و غسل استحاضه بنابراين تيمم بدل از غسل جمعه ـ و غسل استحاضه ـ با آنكه اين غسلها واجبند ولى كفايت از وضو نمىكنند و بايستى وضو گرفت، و تنها غسل جنابت و حيض و نفاس و مس ميت است كه تيمم بدل از آنها براى كارهاى مشروط بهطهارت كفايت مىكند، ولى غسلهايى كه با ترك آنها نماز صحيح است مانند غسل جمعه و تمامى غسلهاى مستحب هرگز تيمم بدل از آنها اگر هم مشروعيت داشته باشند از وضو كافى نيست، اما تيمّم بدل از غسل استحاضه متوسطه يا كثيره با اينكه واجب است در عين حال اين هم كفايت از وضو نمىكند و زمينهى لازم براى تيمّم تنها «فَلَمْ تَجِدُوا ماءً» است، و آنجا كه دسترسى بهآب براى وضو هست، و غسل هم براى نماز واجب نيست. قطعا تيمم بدل از غسلهاى مستحب و يا واجب مانند جمعه و استحاضه كافى از وضو و درست هم نيست.
مسئله ۲۱۸
«صَعيدا طَيِّبا» در صورتى تيمم را واجب و بدل از وضو و غسل دانسته كه اولاً صدق «صعيد» كند، كه صعيد تمامى اجزاى زمين است كه بهآن زمين و زمينى گويند، و نيز «طيِّب» باشد كه طبع انسانى از آن تنفر نكند، بنابراين اگر خاك و مانند آن پاك باشد ولى آلوده و متعفن است بهطورى كه طبع از آن تنفر دارد، در اين صورت تيمم واجب نيست، بلكه حرام است، و اگر هم تيمم كند جاى وضو را نمىگيرد. زيرا امر بهتيمم چنانكه مقيد به «صعيد» است قيد «طيب» را نيز دارد، و چنانكه تيمم با غير «صعيد» باطل است با غير «طيب» نيز باطل مىباشد.
مسئله ۲۱۹
همانطورىكه در مسأله قبل متذكر شديم تيمم با «صعيدا طيِّبا» كه بهمعناى بلندايى پاكيزه است، و نه فقط پاك كه «طيب» اضافه بر پاكى پاكيزگى را نيز شرط آن دانسته، و چون اين كلمه صعيد در قرآن کريمپس از لفظ «غائط»: گودى، آمده و گودىها معمولاً پاك يا پاكيزه نيستند زيرا محّل تجمع زبالهها و يا مدفوع انسانها مىباشند، روى اين اصل اينجا مقصود از «صعيد» زمين پاك است، چه پست و چه بلند، چه صاف و چه ناصاف، و «طيبا» نيز براى پرهيز از بلندىهايى است كه احيانا پاكيزه نيستند، و بالاخره اصل در تيمم اين است كه بر زمين يا زمينىهاى پاك و پاكيزهاى باشد، و نه فقط پاك، و نه تنها بلندى، كه برجسته بودن زمين هرگز ويژگىاى بهجز اين كه نوعا پاك و پاكيزه است ندارد، همچنين در خبر است از پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآلهوسلم كه «جُعِلَتْ لِىَ الأرْضُ مَسْجِدا وَ طَهُورا» «زمين براى من سجدهگاه و پاككننده قرار داده شده» كه «طهور» بودن زمين ـ پس از پاك بودن از نجاستها اولاً بر طرف كننده نجاستها و متنجسها بهوسيله ماليدن بهسطح زمين است، و ثانيا برطرف كردن حدثهاى كبيره و صغيره بهوسيله تيمّم بر آن است چنانكه راه رفتن بر آن پاككنندهى كف كفش و عصا و مانند آن مىباشد، و بالاخره بر كل زمين و زمينىها در صورت پاكى و پاكيزگى مىتوان تيمم كرد حتى بر يخ و برف* در صورتى كه نتوان با آنها وضو يا غسل انجام داد.
مسئله ۲۲۰
چون ـ چنانكه گذشت ـ «طيب»: پاكيزه، اضافه بر پاكى، پاكيزگى را نيز معنى مىدهد، بنابراين شرط «صعيدا طَيّبا» هم پاكى زمين و زمينىها و هم پاكيزگى آنها است، كه اگر پاك بود ولى پاكيزه نبود، كه متعفن و آلوده بود، چنانكه اگر پاكيزه بود و پاك نبود، نمىتوان بر آن تيمم كرد، و در اين صورت «فاقدالطهورين» است، و بايستى بههمين حال نمازش را بخواند كه شرع پاكيزه هرگز مكلفان را الزام نمىكند كه با چيز ناپاكيزه تيمم كنند، و در اين صورت اين نماز قضا هم ندارد.
مسئله ۲۲۱
چون اينجا روى سخن با مؤمنان است بنابراين «طيبا» چيزى است كه طبع مؤمن از آن تنفر ندارد، و بلكه بهآن مايل است، بنابراين اضافه بر پاكى و پاكيزگى مباح بودن نيز شرط است، ولى اگر در زندان و يا مكان ديگرى غصبى باشد، و چارهاى جز تيمم در آن مكان را ندارد، اينجا تيممش درست است، مگر در صورتى كه خود خويشتن را دچار مكان غصبى كرده باشد كه از قانون «الاَّ مَا اضْطُرِرْتُمْ» بيرون است، و اينجا تيمم هم واجب است و هم حرام، وجوبش بهحساب طهارت اضطرارى براى نماز و مانندش، و حرمتش بهحساب اين كه خود خويشتن را بهاين غصب انداخته و بالاخره قضاى اينگونه نمازهايى كه خود موجب چنين اضطرارى در آن شده واجب است.
مسئله ۲۲۲
تا هنگامى كه خاك يا ماسهى نرم همچون خاك در دسترس شما است شايسته نيست با غير اينها تيمم كنى، و ناپختگى در خاك و مانند آنها نيز شرط نيست* زيرا تنها زمين بودن و پاكى و پاكيزگى و مباح بودنش شرط است، چنانكه با گچ و آهك پخته نيز جايز است**.
مسئله ۲۲۳
اگر هيچيك از چيزهايىكه بر آنها جايز است تيمم كند در دسترس نبود، بايد بر غبار پاك و پاكيزهاى كه روى فرش و مانند آن است تيمم كند و سپس بر گل پاگيزه، كه اگر بتواند بايد گل را هر چه بيشتر خشكتر كند، و بالاخره در مانند خاك، ماسه و شن، سنگ، كلوخ، چوب، برگ، گچ، آهك، قير، و گرد و غبار و امثال اين زمين و زمينىها هر يك از پيشىها امكان داشت نوبت بهبعدىها نمىرسد.
مسئله ۲۲۴
در تيمم ـ چه بدل از وضو باشد يا بدل از غسل با يك ضربه كف دو دست را بهزمين زدن كافى است و بعد از آن ـ اول تمامى پيشانى را با دو كف دست مسح كند. و سپس با كف دست چپ پشت دست راست را تا مچ، و در آخر با كف دست راست پشت دست چپ را تا مچ مسح كند*، و شرط است كه اعضاى تيمم پاك و پاكيزه بوده و همچون وضو مانعى از مسح پوست پيشانى و پشت و روى دستها نباشد مگر در صورت جبيره.
مسئله ۲۲۵
تا هنگامى كه اميد دارد تا آخر وقت مىتواند نماز را با وضو يا غسل بخواند نبايد با تيمم نماز بخواند و چنانچه با نوميدى با تيمم نماز خواند و پيش از تمام شدن وقت نماز توانست با وضو يا غسل نماز بخواند واجب است مجددا نماز را با وضو يا غسل بخواند و در اين صورت چنانچه سهل انگارى كرد تا وقت نماز بهپايان رسيد واجب است قضاى نمازش را با وضو و غسل انجام دهد، زيرا دست نيافتن بهآب تا آخر وقت ـ پيش از نماز ـ شرط تيمم است.
مسئله ۲۲۶
چنانكه دست يافتن بهآب تيمم را باطل مىكند، تمامى آنچه وضورا باطل مىسازد تيمم بدل از وضو را نيز باطل مىنمايد و تمامى آنچه كه غسل را باطل مىسازد تيمم بدل از غسل را نيز باطل مىكند.
مسئله ۲۲۷
چنانكه يك وضو و نيز يك غسل از چند جهت كافى است، يك تيمم نيز از چند جهت بهجاى وضو يا غسل كافى است*.
مسئله ۲۲۸
چنانكه غسل كافى از وضو است، تيمم بدل از غسل نيز كافى از وضو است، بهجز تيممى كه بدل ازغسلهاى مستحب و غسل استحاضه و غسل جمعه انجام شود كه تيمم بدل از غسلهاى مستحب هيچگونه دليلى نداردو بدل از غسل استحاضه و غسل جمعه كفايت از وضو نمىكند .
مسئله ۲۲۹
اگر پس از تيمم بدل از غسل كه كافى از وضو است، كارى كه وضو را باطل مىكند انجام داد، واجب است در صورت امكان براى آنچه مشروط بهوضو است وضو بگيرد، و اگر از وضو هم معذور است بايستى تيممى هم بدل از وضو كند، و تيمم بدل از غسلش همچنان باقى است مگر آنكه كارى كه غسل را باطل مىكند پيش آيد كه بايستى مجددا تيمم بدل از غسل انجام دهد و همچون گذشته از وضو هم كافى است.