پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

۱- پاسخ به این سوال که زمانی که یک آیه عام یا مطلق است چگونه تشخیص دهیم که آیه ی دیگر ناسخ این آیه است و مخصص ومقید کننده این آیه نیست؟ ۲- بحثی پیرامون روزه و چگونگی آن در شریعت تورات ۳- بحثی پیرامون احادیث قدسی و انواع آن

جلسه چهل و چهارم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

نسخ در قران

« بِسمِ اللهِ الرَّحمَانِ الرَّحیِمِ »
ألحَمدُ للهِ ربِّ العالَمینَ وصلّی اللّه عَلَی مُحمّدٍ وَعَلَی آلهِ الطّاهِریِن

از موارد نسخ که در قرآن ذکر شده است یکی آیه نجواست، دیگری نماز شب است، و نیز تعداد 10 مجاهد مسلمان در مقابل یک که این هم نسخ شده و این نسخ؛ موقت است.

انواع نسخ

اصولاً آیه‌ی ناسخ؛ یا ناسخِ آیه‌ای مذکور در قرآن یا تورات یا انجیل یا صُحُف یا سایر کتب سماویه است، و یا این‌که آیه‌ی منسوخ در قرآن مذکور نیست و در کتاب‌های دیگر مذکور است. و این نسخ یا تَبایُن کلّی است یا تباین جزئی، یا ناسِخ مَخَصِّص و منسوخ عام است، یا به عکس، ناسخ عام و منسوخ مخصّص است، یا ناسخ قید است و منسوخ مطلق، یا ناسخ مطلق است و منسوخ مقیّد، و از این موارد خارج نیست.

تفاوت بین ناسخ با مقید و مخصص

حالا سؤال: آیا ما باید بدانیم که این قید، مقیّد است یا ناسخ؟ این مخصّص، مخصّص است یا ناسخ؟ چون فرق است، اگر احیاناً به عامِ منسوخ یا مطلقِ منسوخ عمل شده و بعد از عمل، مخصّصِ عام، و مقیِّدِ مطلق آمده؛ این نسخ است. اگر عمل نشده تبیین است. و به عکسِ آن، اگر عام معمِّمِ خاص باشد، مطلق؛ مطلق کننده‌ی قِید باشد؛ آیا به قبلی عمل شده است یا عمل نشده؟ اگر عمل شده است؛ این بعدی ناسخ است، چه مطلق باشد چه عام باشد چه مخصّص باشد چه قید باشد. اگر عمل نشده است؛ این مبیّن است. اگر عمل شده است نسخ است.

بعد از نزول کلّ قرآن؛ دیگر برای ما ناسخ با مقید و مخصص تفاوتی ندارد

ولیکن بعد از نزول کلّ قرآن این مطالب دیگر برای ما فرقی ندارد. این خاصی که بعداً آمده، بَعد این عام را تخصیص داده است؛ یا این قیدی که بعداً آمده و مطلق را تقیید کرده است، چه بعد از زمان عمل چه قبل از زمان عمل در هر صورت قید است، چه قید ناسخ باشد چه قید مقیِّد. چه مخصّص ناسخ باشد چه مخصّصِ غیر ناسخ. بله در زمان نزول آیات که هنوز آیات تمام نشده آن وقت این مطلب هست؛ ولیکن بعد از تکمیل قرآن شریف دیگر این‌ها با هم فرقی نمی‌کند، چه این مقیِّد ناسخ باشد چه نباشد، چه خاص مخصّص باشد چه نباشد، در هر صورت مخصّص تخصیص است.

انواع عام و مطلق‌های قرآن

حالا عام‌های قرآن و مطلق‌های قرآن سه قسم است: یا عام و مطلقی است که نص است در عموم و اطلاق. عام و مطلقی که نص در عموم و اطلاق باشد؛ اگر در خودِ قرآن تخصیص یا تقییدی باشد نسخ است یا غیر نسخ است. ولیکن اگر در قرآن نباشد و در سنت باشد؛ حتی اگر سنتِ قطعیه‌ی متواتره هم باشد، نمی‌تواند عام را که نصّ در عموم است؛ تخصیص بزند. و نمی‌تواند مطلق را که نص در اطلاق است تقیید کند. مثلاً: «وحَرَّمَ الرِّبا»، ربا من القضای التی قیاساتُها معها، ربا چرا حرام است؟ چون ربا است. بنابرین، این چون ربا است که موضوع، دلیلِ بر حکم است، مادام که موضوع است، حکم هم با آن صد در صد هست، بنابرین این ربا قابل تقیید و قابل تخصیص هرگز نیست. روایاتی که وارد است که: بین الوالد والولد، وبین الزوج والزوجه، ربا حرام نیست به دو دلیل این روایت قابل قبول نیست: 1ـ تضادّ بین خود این روایات 2ـ اگر هم این روایات مستفیض بود یا متواتر بود خلافِ نصِّ اطلاقِ قرآن است.

نسخ تنها در احکام امکان دارد نه در اِخبارات، و موضوعات

یا درباره نصّ عموم: «إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» (نحل،77) «کلّ» نص در عموم است. بنابرین نه در قرآن امکان تخصیص دارد و نه در روایات. حتی در قرآن اگر تخصیص بدهند چه می‌شود؟ این تناقض می‌شود، چون اِخبارِ از یک واقعِ ثابتی است، و اصولاً نسخ در احکام امکان دارد نه در اِخبارات، و موضوعات و در وقایعِ غیر احکامی که نسخ اصلاً در آن معنی ندارد. در آن صورت نسخ تکذیب خواهد بود.

نصوص قرآن در عموم و اطلاق، هرگز با سنت قابل نسخ یا تخصیص و تقیید نیست

خوب، بنابرین اگر عام یا مطلق، نصّ در عموم یا اطلاق باشند؛ هرگز قابلِ تخصیص یا تقیید با روایات نیستند. حتی در قرآن هم، به عنوانِ نصّ قابل است. یعنی این نصّ در عموم احکامی را، یا نصّ در اطلاق احکامی را، اگر قرآن قیدی زد یا مخصص آورد این چیست؟ این ناسخ است و مبیّن نیست، چون کل صد در صد است، عام که نسخ بشود صد در صد است، مطلق که نسخ باشد صد در صد است.

بر این مبنا، نسخ به این معنا که حکمِ قبلی بعضاً یا کلاً نسخ شده باشد؛ خیلی کم داریم، پنج یا شش‌تا بیشتر نداریم و عموم بین افراط و تفریط هستنند. بعضی‌ها زیاد ذکر کردند. بعضی حتی منکر کلّ نسخ شده‌اند، مثل آقای خوئی، آقای خوئی می‌گویند نسخ در قرآن وجود ندارد. من با ایشان در این چند مورد بحث کردم.

[گویا ایشان فقط یک مورد نسخ در قرآن را قبول دارند آن‌هم آیه‌ی نجوا است]

بله، خوب حدّ زنا را ایشان چه می‌گویند؟ حد زنا نسخ نشده است؟ یا نکاح ناهمسان نسخ نشده؟ یا آن سه مورد که عرض کردم آیا نسخ نشده؟ بنابرین ما بین افراط و تفریط هستیم. نسخ هست، نسخِ داخل قرآن هست، چه حکمِ منسوخ، مذکور باشد چه مذکور نباشد، نسخ در قرآن هست؛ ولی پنج یا شش‌تا بیشتر نیست.

حالا شما آیاتی که یادداشت کرده‌اید را بفرمایید تا من روی آیات بحث کنم.

آیاتی که با مضمون «الا ما قد سلف» همراه است

[آن بحث‌هایی که می‌گوید «الّا ما قد سلف» مثل «وَأَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الأُخْتَيْنِ إِلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ» (نساء،23) این‌ها چگونه است؟ آیا نسخ نیست؟]

سلف دو گونه است: یکی سلفِ کتابِ شریعت است، و یک سلف که کارِ مشرکین است. اینجا برای «قد سلف» کدامش ثابت است؟ باید منسوخ ثابت بشود دیگر، بنابرین سلف، بین دو احتمال است پس سلف ثابت نمی‌کند که جمعِ بینِ اختین بوده، وانگهی آقایون خیال می‌کنند که موسی(علیه السلام) جمع بین اُختِین کرد، ولیکن نصّ تورات است که یک زن گرفت، نصّ قرآن است که یک زن گرفت، و دو معنی ندارد. بنابرین جمع بین اختین کلاً در هیچ شرعی از شرایع نبوده است و هم‌چنین زنانِ پدر «وَلا تَنكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنْ النِّسَاءِ إِلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَمَقْتاً وَسَاءَ سَبِيلاً» (نساء،22) این «فاحشهً و مقتاً و ساءَ سَبِیلاً» در شریعت بوده؟ نه بلکه در غیر شریعت بوده است. منتها تصریح شده که ازدواج با زنان پدر فاحشه و مقتاً و ساء سبیلاً، اما برای جمع اختین گفته نشده؛ چون جمع اختین حرمتش کمتر و وقاحتش کمتر است.

[موارد نسخ شده را یادداشت نکردم، اما اصلِ موضوعِ خودِ نسخ، بفرمایید آیات نسخ چه آیاتی هستند؟ و خود مادّه نسخ به چه معناست؟]

دو آیه بیشتر نیست: یکی آیه‌ی نص است و یکی هم آیه‌ی تبدیل. نسخ از إزاله (زایل شدن) است؛ ما نسخ داریم و مسخ و رسخ و فسخ؛ تکویناً و تشریعاً. نسخ در تشریع است، مسخ و رسخ و فسخ در تکوین است.

[ضد این هم معنایی داریم؟ چون بعضی‌ها گفته‌اند معنای ضد هم دارد و به معنای اثبات مثل: «إِنّا كُنّا نَستَنسِخُ ما كُنتُم تَعمَلونَ» (جاثیه،29)]

نخیر! استنساخ غیر از نسخ است؛ مثل ضرب و إضراب. ضرب با إضراب در مقابل هم‌اند. نسخ و استنساخ هم مقابل هم‌اند. نسخ، غیر از استنساخ است. استنساخ نسخه برداری است، اما نسخ از بین بردن است.

[لطفاً بفرمایید ضرب و اضراب یعنی چیه؟ ضرب یعنی بزن؟]

ضرب یعنی زدن ولی اضراب به معنای روی گرداندن است. فلانٌ ضرب فلان یعنی فلانی را زد، و فلانٌ اضرب عن فلان یعنی از فلانی روی گرداند.

[نَسَختُ الکتاب در لغت یعنی چه؟ آیا یعنی نوشتم کتاب را؟]

نه، برای اینکه قبلاً در کتاب چیزی نبوده و بعداً در آن نوشته شده، پس نسخ است. قبلاً کتاب کاغذِ سفید بوده پس نسخت الکتاب یعنی این کتاب را از حالت سفیدی تغییر دادم به حالت نوشته، نسخ به این معناست.

[همه‌ی این نسخ‌ها به حسابِ مصالح و موقعیت زمانی است، یعنی امکان نداشت خداوند یک قانونی بدهد که هم برای آن زمان هم برای این زمان باشد و نیازی به نسخ نباشد؟]

جوابش این آیه است «لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ» (مائده،48) اگر خدا می خواست در شریعتِ اول، تمام احکامِ کلّی و جزئی الی یوم القیامة ذکر می‌شد؛ ولیکن این ابتلاء دو گونه است: یک ابتلاءِ برون شریعتی و یک ابتلاءِ درون شریعتی است.

در شریعتِ تورات تناسخ هست، شریعت قرآن نسخ تورات است، در شریعتِ قرآن تناسخ هست و قرآن ناسخ است. قرآن دو ناسخ است، 1ـ ناسخِ احکامی از شرایعِ قبل، 2ـ ناسخِ احکامی از خود قرآن.

این دو نسخ است، منتها این ابتلاء است. کما اینکه خودِ تکلیف، ابتلاء و آزمایش است. رنگِ تکلیف، پررنگ بودنش، کم رنگ بودنش، عوض شدنش، منتها عرض کردم و تکرار می‌کنم که: نسخ در امورِ واقعی نیست بلکه در احکام است. منتها در قرآن که نسخ هست؛ یا شکل حکم عوض می‌شود؛ یا شکلِ موضوع عوض می‌شه ولیکن مؤدّای آن یا همان است یا بیشتر است: «ما نَنسَخ مِن آيَةٍ أَو نُنسِها نَأتِ بِخَيرٍ‌ مِنها أَو مِثلِها» (بقره،106). و در شرایعِ خمسه، هم انبیایش و هم احکامش؛ از این دو خارج نیست: یا مانند آن‌ها می‌آید در مؤدّا و در نتیجه؛ صورت فرق می‌کند، صورت حکم را عوض می‌کند، تیمم، وضو، غسل، صلاة و… این‌ها پوسته‌های احکام‌اند، این پوسته‌های احکام عوض می‌شود ولیکن «بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا» ا از نظر لُب و مغز یا بهتر است یا برابر است، کمتر نیست.

[در روزه که «کما کتب علی الذین من قبلکم» این چطور؟]

روزه در شریعتِ تورات بر حسب نصِّ تورات این بود که از صبح، از طلوع فجر که روزه می‌گرفتند تا شب موقع افطار چیزی نمی‌خوردند و نمی‌آشامیدند؛ بعد از افطار هم تا سحر باز همین‌طور، به این معنا که ما در ماه روزه شب مجاز به تناول هستیم ولی آنها شب مجاز نبودند.

آیاتی مثل «احلّ لکم» و «الیوم احلّ» اشاره است در نسخِ حکمِ قبلی، که حرام بوده است

حالا «أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَائِكُمْ» (بقره،187)، اُحِلَّ منسوخش، هم مذکور است هم مذکور نیست، در قرآن مذکور نیست، ولی مذکورش این است که قبلاً حکم چنین بوده حالا «احِلَّ» شده؛ ولیکن در تورات مذکور است. پس این منسوخ در تورات مذکور است، و در قرآن غیر مذکور است «أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَائِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَخْتَانُونَ أَنفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَعَفَا عَنْكُمْ فَالآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَابْتَغُوا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ» (بقره،187)، و به نصّ این آیه استناد می کنیم که عمل جنسی تا نزدیک طلوع فجر جایز است، بنابرین غسل قبل از فجر واجب نیست؛ به نص این آیه. این آیه ناسخِ حکمِ توراتی است و ناسخِ حکمِ شریعتِ قرآن است که قبل از آن، چنین بود. این آیه در سوره بقره است و آیه‌ی بقره هم مدنی است، پس در مکه همانی بود که در تورات بود، ولیکن این آیه وقتی نازل شد که «احل لکم» یعنی قبلاً این حرام بوده است، حرمت توراتی داشته است، بنابرین هم حرمت توراتی از بین رفت، هم حرمت قرآنی که استمرارِ حرمت توراتی بود.

[در عهد مکی مردم طبق همان سنت موسوی بودند؟ یعنی پیامبر بیان کرده بود؟]

بله! منتها سنت قبل از قرآن است، سنت بعد از قرآن نمی‌تواند با قرآن مخالفت کند، ولی سنت قبل از قرآن نه موافق قرآن است نه مخالف.

برای روزه در شریعت تورات، خوردن و آشامیدن در شب ممنوع بوده و فقط افطاری و سحری مجاز بوده

برای ما وقتی که روزه می‌گیریم روز، روزه‌ایم ولی شب روزه نیستیم؛ اما در تورات اینطور نیست؛ هم روز، روزه است هم شب، و فقط سر شب و سحر حق افطار داشتند و طول شب روزه بودند.

[در تورات سه روز در ماه روزه می‌گرفتند؟]

مختلف است؛ گاه سه روز است، گاه ده روز است، گاه دو ماه است. مختلف است «كُتِبَ عَلَيْكُمْ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ» (بقره،183) «کما» در عدد نیست، در کیفیت هم نیست در اصلِ صوم است. چون سه بُعد است: یا عدد است، یا کیفیت است، یا اصل است. این کما نه در عدد است نه در کیفیت که عرض شد؛ کیفیت این‌گونه بود که سر شب افطار می‌کردند و تا سحر ممنوع بودند. پس نه در کیفیت است نه در تعداد و کمیت است پس در اصل است یعنی خودداری از چیزهایی است. همان چیزهایی که شرایع سابق بوده است؛ منهای کیفیت و کمیت، در شریعت اسلام هم هست.

[این کما مطلق است چگونه دوتایش را استثناء می‌کنیم؟]

از آیاتی مانند «الْيَوْمَ أُحِلَّ» (مائده،5) استفاده می‌شود که قبلاً چنین نبوده و حالا این‌طور شده است. پس قبلاً قطعاً نه از نظر کمّ و نه از نظر کیف چنین نبوده.

[از خود آیه هم در می‌آید«كُتِبَ عَلَيْكُمْ الصِّيَامُ» (بقره،183) یعنی واجب است صیام]

خوب چه صیامی؟ آن صیامی که «كَمَا كُتِبَ». الصیام کدام صیام است؟ الصیام یعنی همین صیامی است که خودمان می‌گوییم.

[می‌خواهم بگویم که کیفیت و عدد نیست]

ولی شامل هر دو هم هست. صیام یعنی روزه‌ای که باید بگیرید. این روزه‌ای که باید بگیرید بر شما کتابت شده. حالا این روزه به دلیل این‌که در شریعت تورات؛ شب هم روزه بودند، ولیکن در اسلام نیست، بنابرین کمیت و کیفیت را مستثنی می‌کند.

[می‌فرمایید ناسخ و منسوخ هر دو باید بَیِّن باشند، الان ما منسوخ‌هایی داریم که در قرآن ذکر نشده؛ از ناسخ می‌فهمیم که منسوخی بوده است، این چطور می‌شود؟]

یعنی بیانِ منسوخ یا از خودِ ناسخ است یا از خودِ منسوخ. بیان که فرق نمی‌کند، مثلاً «الیوم اُحلَّ» (مائده،5) یعنی قبلاً حرام بوده. پس در اینجا از خودِ ناسخ که «الیوم احل» است می‌فهمیم که این قبلاً حرام بوده. پس گاه منسوخ ذکر شده، گاه منسوخ ذکر نشده و از خود ناسخ استفاده می‌شود.

[اصل در اشیاء حلّیت است دیگر؟]

بله؛ «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً» (بقره،29) اصل حلّیت است.

[پس اگر «حُرِّمَ» آمد نشان می‌دهد آن قاعده کلی نسخ شده؟] بله.

[اینکه فرمودید سنت نمی‌تواند قرآن را نسخ بکند؛ فرقِ سنت با قرآن در چیست؟ و وجه شباهت آن‌ها در چیست؟]

قرآن هم از نظر لفظی وحیانی است هم از نظر معنوی، ولیکن سنتِ قطعیه، از نظر معنوی وحیانی است و از نظر لفظی وحیانی نیست. حالا، این سنت قطعیه که از نظر لفظی وحیانی نیست، از نظر معنوی در صورتی می‌تواند وحیانی باشد که از قرآن مستفاد باشد. براساس آیه 27 سوره کهف که: «وَاتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً» (کهف،27) محال است که دون کتاب، ملتحد باشد.

بنابرین اگر در کتاب، مطلبی بود خلافش هزاران روایت هم قابل قبول نیست؛ چون ملتحد منحصر است به قرآن. بنابرین متواتر و مستفیض و صحیح و موثق، اگر مخالف قرآن است قبول نیست و اگر موافق قرآن است قبول است. اگر نه مخالف و نه موافق است، اگر قطعی باشد و اختلافی نباشد؛ این مستفادِ رسول گرامی از رموزِ قرآن است. یا رموز صد درصد یا رموزِ چند درصد، بنابرین وقتی می‌گوییم سنت، منظور سنت قطعیه است نه روایت.

هر خبری که موافق یا مخالف با قرآن نباشد و معارضِ روایی نداشته باشد مقبول است، حتی خبر واحد

روایت، چند قسم است؛ روایتِ واحد، مستفیض، متواتر. چه واحد، چه مستفیض، چه متواتر سه حال دارد: یا موافق قرآن است که قبول است، ولو این‌که روایتش ضعیف باشد. یا مخالف قرآن است که قبول نیست ولو متواتر باشد. اگر نه موافق است نه مخالف است [..] اگر چند روایت که مخالف ندارد، این چند روایت که اصلاً مخالفی در روایت ندارد و در قرآن نه مخالف و نه موافق است؛ این را ما قبول داریم. چرا؟ چون «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ» (انعام،149) اگر این روایات غلط بود؛ و بر مبنای وحیانیت قرآن نبود باید مخالفش بیاد، چون حجت بالغه است. پس حجت بالغه بودنِ سنت، در زمینه‌ای است که مخالفِ قطعیِ نصِّ قرآن یا مخالف قطعیه ظاهر مستقر قرآن نباشد.

[جایگاه احادیث قدسی کجاست؟]

انواع احادیث قدسی

احادیث قدسی را دیروز عرض کردم، حدیث قدسی دو بُعد است؛ بعضی از احادیثِ قدسی بسیار مقدسند ولی لفظ از پیغمبر است. ودر بعضی از این احادیث، هم لفظ ربانی است هم معنا. ولیکن ربانی بودنِ لفظ مقتضی قرآنی بودن نیست. برای این‌که تورات ربانی است، انجیل ربانی است، صُحُف ربانی است، ولیکن خدا، در آن‌ها تحدِّی در بُعدِ اعجازِ لفظی و حتی معنوی هم نکرده. بنابرین اگر حدیثی قدسی است درسته و آن را خدا فرموده است. از نظر لفظ ربانی است ولی تحدّی نیست. ولیکن این معنای ربانی هم، در قرآن است، یا در نصّ قرآن یا در ظاهر مستقر قرآن یا در رموز قرآن، غیر قرآن قابل قبول نیست. چون «وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً» محال است. پیغمبر بزرگوار با اینکه اعلم علمای وحی است، محال است که بدون قرآن و غیر از قرآن، پناهگاهی رسولی یا رسالت وحیانی بیابد.

[علم پیامبر منحصر به قرآن که نمی‌شود؛ چون ایشان معراج داشته و در معراج هم چیزهای دیدند]

مگر معراج، قرآن نبوده؟ یه موضوعاتی داریم یک احکامی. اگر احکام است، مختصرِ احکامِ سه بُعدیِ قرآن در نصّ، ظاهرِ مستقر، رمز، بدون لفظ یا با الفاظ کم [..]، موضوعات را ما کاری نداریم، راجع به احکام کار داریم.

[در معراج خیلی مطالب را دیدند]

دیدن غیر از وحی است، این وحی که «فَأَوحىٰ إِلىٰ عَبدِهِ ما أَوحىٰ» (نجم،10) این وحی چیست؟ بیشتر از قرآن است؟

[بحث ما احکام نیست، شرایع نیست، شرایع یک قسمتش است؛ اصول اعقادی و]

ببینید، ما بحثمان این است که «ولن تجد من دونه ملتحدا» این، کتاب رب است. یعنی آن‌چه را فرض است اثباتاً، یا فرض است سلباً، واجبات و محرمات. بنابرین آنچه در شریعت اسلام، بر خلاف قرآن باشد، در هر یک از سه بُعد، این، قابل قبول نیست؛ بله در شرایع قبل ممکن است؛ ولی در شریعت اسلام؛ انحصار دارد در میان ادله‌ای که آقایان می‌گویند؛ شیعه می‌گوید کتاب و سنت و عقل و اجماع، و در این بین خبر واحد و شهرت و سیره، و سنی‌ها می‌گویند: قیاس و استحسان و استصلاح، در این ده دلیل ما فقط یک دلیل داریم. یا یک دلیل و نصفی داریم!

یک دلیل قرآن است و نصفی‌اش سنت است. چون سنت یا بیانگر چیزی است که در قرآن هست؛ که این قسم از سنت اگر نباشد هم نباشد. یا بیانگر چیزی است که در قرآن نیست، که در این صورت یا برخلافش (در قرآن) هست، یا نه مخالفِ قرآن است و نه موافق آن. اگر نه مخالف و نه موافق است این سنت قابل قبول است بر مبنای استشهاد و استشعار رسول الله از حروف رمزی قرآن است. بنابرین دلیل ما فقط قرآن است.

[یعنی حدیث قدسی که هم لفظ ربانی باشد و هم معنا نداریم؟]

هم لفظ ربانی و هم معنا ربانی؛ ولی مستفاد از قرآن است. یعنی خدا به تعبیرِ حدیثِ قدسیِ غیرِ تحدّی، مطلبی را فرموده که این مطلب، مستفادِ از خود قرآن است یا نصّاً یا ظاهر مستقراً یا رمزی.

[انساء را نفرمودید «ما ننسخ او ننسها» که یعنی چه؟]

معنا و برخی مصادیق انساء در آیه «ما ننسخ او ننسها»

انساء را عرض کردیم که انساء از رسول نیست که، مثلاً؛ آیه‌ای ناسخِ آیه‌ی دیگر است، یا آیه‌ای ناسخِ حکم دیگر است. اگر آیه‌ای ناسخ آیه‌ی دیگر باشد دو حالت دارد؛ یا این آیه‌ی دیگرِ یا در قرآن موجود است یا در قرآن موجود نیست؛ اگر در قرآن موجود است مثل همان مواردی است که عرض کردیم: مثل نکاح ناهمسان و حد زنا و… اگر در قرآن موجود نیست؛ مثل «اُحل لکم لیلة الصیام» که در قرآن ذکر نشده که حرام است، ولی این آیه‌ی ناسخ، متنش این است که حلال شده و اشاره است که حرام بوده‌است. بنابرین؛ منسوخ هم لفظاً انساء است، هم اشارتاً تذکری شده است.

[مثلاً «اليوم احلت لکم» این خودش انساء است؟]

بله، یعنی قبلاً حرام بوده «وَعَلَى الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ» (انعام،146) این نص است؛ ولیکن اگر ما چنین نصّی هم نداشته باشیم «أُحِلَّ لَكُمْ الطَّيِّبَاتُ» (مائده،4) یعنی قبلاً حرام بوده، قبلاً بعضی از طیّبات در شریعت تورات حرام بوده «وَلأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ» (آل عمران،50) که شریعت انجیل است که در این احکام، ناسخ احکام ابتلاییِ تورات است.

[انساء این است که اول تعلیم می‌کند بعد فراموشی می‌دهدیا اینکه اصلا یاد نمی‌دهد؟]

انساء اصلاً نسخ ندارد. این‌طور نبوده که در قرآن باشد و نسخ شود؛ نخیر.«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» (حجر،9) یک لفظ، یک اعراب، یک نقطه از قرآن نه کم شده نه زیاد شده، (نه فراموش شده!).

[پس این «ننسها» چه می‌خواهد بگوید؛ معنی‌اش این است که «ما می فراموشانیم»؟]

«ننسها» معنوی است، یعنی معنا در قرآن صریح نیست. ناسخ، این معنا را نسخ کرده ولی معنا صریح در قرآن نیست، مثل همین که عرض کردم؛ مذکور نیست، بلکه اشاره است نص نیست.

معذرت میخواهم امروز چون حالم خوب نیست؛ معلوم است که درست نتونستم صحبت کنم.