پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه هفتصد و سی و یکم درس خارج فقه

قضاوت و شهادت

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین. اوامر حکومتی در قرآن و در سنت، درست است که بعضی هاش اطلاق و بعضی هاش تقیید، اوامری که درباره ی حد است، حد زناست، حد مساحقه است، حد لواط است، حد قتل است، حد سرقت است، این اوامر دارای دو بعد است. اولا، بعد اول این است که در مورد زنا و در مورد از باب زنا از مورد تخلفات جنسی، در مورد سرقت و در مورد قتل، باید حد جاری گردد. اما آیا این باید شرط دارد، یا شرط ندارد؟ احیانا دارای شرط است و احیانا شرطی ندارد. مثلا در بعد مال مردم خوردن، اگر کسی به باطل مال کسی را خورد و شما میدانید، چه شما حاکم شرع باشید یا شخص مومن عالی باشید، از باب نهی از منکر باید مال مردم را بگیرید و به او برگشت دهید. در امور مالی. دیگه شهادت لازم نیست، قسم لازم نیست، اقرار لازم نیست، در حضور جنابعالی که قاضی شرع هستید و یا شخص مومن عالی هستید، دیدید که کسی به زور مال دیگری را گرفت. اینجا ارجاع به حاکم شرع و قسم و شهادت و اقرار، هرگز این شروط نیست. بلکه نهی از منکر لازم است با مراتب گوناگونش که آخرش توسل به زور، مال مردم را بگیرید از غاصب و به صاحبش بدهید. این یک بعد، که چه مورد امر قاضی و حاکم شرع باشد و چه مورد امر دیگران باشند. بلکه در باب امر به معروف و نهی از منکر، امر و نهی مربوط به کل مکلفینیست، با شرائط چه بدون این شرائط اقرار مامور و منهی، یا شهادت برای جریان ترک واجب و فعل حرام، یا اقرار در این دو بعد نیست. این یکی. نقطه ی مقابل امر است، الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ درسته. این امر متوجه است به حکام شرع، اینجور نیست که (؟) هر کسی ماموریت داشته باشد، یا برای هر کسی جایز باشد که چنین عملی رو انجام بده. اینطور هست که امر مطلق است، الزانیه و الزانی اصولا الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ در کجاست؟ زنا مسلم باشه. اگر زنا مشکوک باشد یا مظنون باشد مسلم نباشد، معلوم نباشد، الزانیه صدق نمیکند، الزانی صدق نمیکند. پس فاجلدوا که مخاطب قضات شرع هستند، در صورتی الزانیه و الزانی بر اونها صدق دارد که علم داشته باشند. اگر علم نداشته باشند که الزانیه و الزانی اصلا موضوعیت ندارد. حالا، آیا در صورتی که علم دارد حاکم شرع که این مرد زنا کرده است و یا این زن زنا داده است، آیا فاجلدوا بر مبنای علم به زانی و زانیه بدون شرط است؟ یا با شرط است؟ اگر در قرآن شرطی ذکر نشده بود، بدون شرط بود. مانند مثال اول که مال مردم را در حضور شما به زور گرفته اند، و یا به غیر زور به حقه بازی گرفته اند، و شما ماموریت دارید که از باب نهی از منکر در مرحله ی اخیر مال را به زور از شخص غاصب بگیرید و به صاحب مال بپردازید. در باب زنا هم اگر همین آیه بود که الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ و دیگر شرط دیگری در کار نبود، حاکم شرع ماموریت داشت و واجب بود در صورت ثبوت زنا برای زانی و زانیه فاجلدوا رو انجام بده. حالا اینکه اینطور نیست. در پنج آیه شرط شهادت هست. یک آیه، آیه پونزده نساء، و آیات دیگر آیه چهار و شیش و سیزده و بیست و شیش سوره ی نور. شرط قرار داده. البته موارد مختلف است، ممکن است مورد حد باشد اما شهادت لازم نداشته باشد. مثلا اگر در حضور حاکم شرع کسی، کسی را عمدا و ظلما کشت، اینجا شهادت لازم نیست. برا اینکه قرآن دستور داده است که اعتدا باید بشود. فَمَنِ اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ اگر کسی به شما اعتدا کرد چک زد، میتوانید چک بزنید. دستتونو برید، میتونید دستشو ببرید. اگر شما را کشت، شما که نمیتوانید جبران کنید، ولی دم شما اعتدای به مثل خواهد کرد. در صورت قتل اینطوره. و همچنین وَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا سیئه ای را قاتل انجام داد، کسی رو کشت، این جزا باید داده بشود یا نه؟ و این جزا در انحصار بعدا الموت و آخرت و برزخ که نیست، بلکه مقتضای عمومیت آیه مبارکه این است که شخصی که قاتل است و بدون جهت و ظلما و عمدا قتل انجام داده است، او رو باید کشت. حاکم شرع باشد، غیر حاکم شرع. همه (؟) حاکم شرع است، حاکم شرع مطلق است در حضور او کسی، کسی را عمدا و ظلما کشت. این شهادت لازم نیست. شهادت در جایی لازم است که حاکم شرع نداند. اگر حاکم شرع نداند پس قتل معلوم نیست. چنانکه در صورتی که زنا معلوم نباشد از برای زانی و زانیه، فاجلدوا هم معنا ندارد. فاجلدوا در صورتی معنا دارد که زنا ثابت باشد. منتهی در زنا شرط اجرا حد شهادت است که با پنج آیه اثبات شده. یک آیه در سوره نساء و چهار آیه در سوره نور که امروز بحثمونه. بنابراین چه جریمه حد داشته باشد و چه حد نداشته باشد، حد دار و حد ندار دو بعد دارد. یا در صورتی که جریمه معلوم و ثابت باشد، نزد حاکم شرع، صرف معلوم بودن و ثبوت کافیست. قتل، غارت، مال مردم رو بردن، چک زدن، سیلی زدن و از اون قبیل. یا نخیر، صرف جریمه از برای حد زدن کافی نیست. مانند اعمال تخلفات جنسی، زنا، لواط، مساحقه و از این قبیل. بنابراین اینطور نیست که عرض میشود که صاحب مستند فرمودن و دیگران، که چون اوامر حد این اوامر مطلقه هستند، بنابراین شرطی جز علم قاضی ندارد. میگیم بله، اوامر، اوامر مطلقه هستند، بعضیا تقید خوردن به نص قرآن، بعضیا تقید به نص قرآن نخوردن. مثلا در باب سرقت، در باب سرقت وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِنَ اللَّهِ در قرآن آیه دیگری ندارد که اگر دو شاهد، شاهد بودن. ولکن در سنت قطعیه ی اسلامیه ی ضروریه، سنتاً و شیعتاً، و شیعتاً و سنتاً دو شاهد عادل لازمه. یعنی اگر حاکم شرع ببیند که شخصی دزدی کرد، فقط میتواند از باب نهی از منکر مال را بگیرد و به صاحبش بده. اما قطع ید نیست، قطع ید که حد است، درست است در قرآن این قید وجود ندارد، اما در سنت قطعیه ضروریه اسلامیه این قید وجود دارد که باید شاهدین در کار باشد، اولا. و ثانیا اون مال مسروق ربع دینار یا نصف دینار یا یک دینار، بر حسب اختلاف نصوص در کار باشد که بحث خواهیم آمد. حالا بحث اول که، الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ درست، اما قید داره. اینطور نیست که فقط بداند حاکم شرع این مرد زانیست، و این زن زانیه است. بداند بر مبنای دانستن و شرط دیگر که شهادت هم در کار باشد. ‌اگر نداند و شهادت اربع در کار باشد حد جاری میشه. اگر بداند و شهادت در کار نباشد. حد جاری نمیشه. ببینید (؟) اگر بداند، حضور داشته باشد که زنا حاصل شد، فقط موضوع نهی از منکر است و موضوع حد نیست، این شهادته. ولکن، اگر شهادت به طور صحیح در کار باشد و علم آور هم نباشد، بلکه ظن آور باشد، ظن متاخر به علم باشد، یا ظن نزدیک به علم نباشد، بلکه صرف ظن باشد، صرف شهادت هم موضوعیت دارد هم طریقیت، باید حد جاری بشود. پس بینهما عموم من وجه، بین علم و شهادت عموم و خصوص من وجه است. گاه هم علم است و هم شهادت است که حد جاری میشه، گاه علم است و شهادت نیست که حد جاری نمیشود. گاه شهادت هست و علم نیست که ظن است حد جاری میشود. به دلیل پنج نص قرآنی حداقل. حالا نص اول، نص اول در صفحه هشتاد قرآن شریف که (؟) سوره ی نساء، است پونزده، اولین آیه ای که راجع به حد زنا و حتی لواط و مساحقه نازل شده است در قرآن شریف، این آیه است و دومین آیه، آیات سوره ی مبارکه ی نور است. البته، ما بر حسب ترتیب قرآنی میتوانیم از باب عدل حد بزنیم فقط، و نه یقین کنیم که سوره ی نساء قبل از سوره ی نور نازل شده است. حرف می‌زنیم، چرا؟ برا اینکه قاعدش است که قاعدتاً الا (؟) جدید، قاعده است که این آیه که قبل نازل است و این آیه که بعد، نزولش هم به این ترتیب بوده. قاعده اینه دیگه. این سوره که قبل است و اون سوره بعد، قاعده ی این است که ترتیب مطابق نزوله، مگر (؟) اگر قطع داریم که مثلا سوره ی ناس، سوره ی عرض میشود که مکیه است، سوره ناس که سوره مکیه است، قبل از سوره ی بقره که سوره(؟) ولکن مادامی که ندانیم آیا این آیه ای که قبل در ترتیب است، این سوره ای که قبل در ترتیب است، در ترتیب موجود، این آیه ای که قبل است در ترتیب موضوع، و این سوره ای که قبل است در ترتیب موضوع، آیا در تنزیل هم قبل است یا نه؟ باید بگیم قبل است. مگر اینکه دلیل داشته باشیم برا اینکه قبل نیست. این اولا. ثانیاً، خود آیات ناسخه و آیات منسوخه بیانگر است که کدام قبل است و کدام بعد است. پس این ادعا (؟) به دو دلیل، که آیه حد زانی و زانیه در سوره ی نساء قبل از آیه حد در سوره ی نور نازل شده. خود این آیات دلیل است بر اینکه که کدام ناسخ است و کدام منسوخ. آنچه ناسخ است بعد است، و آنکه منسوخ است بعد است. چطور؟ حالا (؟) وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ خب، این الفاحشه البته بحث رو دو بعدی می‌کنه. هم بحث از نظر موضوع بحثمون، هم بحث از نظر عمق بدیهی آیه. وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ الفاحشه چیست؟ الفاحشه فقط زناست؟ نخیر مساحقه هم هست. مگه مساحقه فاحشه نیست؟ ولیکن چون من نسائکم است، لواط در کار نیست. در الفاحشه اگر نساء در کار نبود، لواط هم مشمول بود، چنانکه زنا و مساحقه مشموله. ولکن چون نساء در کار است، از نسا لواط که نمیاد، بلکه یا مساحقه است یا زنا. وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ ببینید، این واللاتی یاتین در صورتیست که بدانید شما که حاکم شرعید اتیان فاحشه را. اگر ندانید اتیان فاحشه را پس تشریعی یعنی چه؟ و الا باید برای تمام کسانی ظن داریم یا شک داریم یا احتمال داریم زنا کرده اند یا زنا داده اند، باید مرتب گر به گر شاهد بیاریم. کما اینکه الزانیه و الزانی باید زنا ثابت باشد. اگر زنا ثابت نباشد که معنا ندارد که حد جاری بشه. در اینجام وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ باید که اتیان فاحشه محرز باشه، علمی باشه. یا علمی به شهادت باشد که فاستشهدوا نمیخواد. یا علمی به حضور باشد، یا علمی به (؟) باشد. یا حاضر است و دید فاحشه ای انجام شد، یا قطعا با سما محرز شد فاحشه انجام شد، یا در اینجا شهادت هست پس فاستشهدوا معنا ندارد. یا شهادت نیست. در زمینه ای که شهادت نیست فاشهدوا علیهن اربعه منکم استشهاد کنید. اگر کسی را حاکم شرع دانست زنا داده، همینطور بیخیال میمونه؟ (؟) نکنه؟ نخیر. باید بگردد و جستجو کنند در صورت میسور که چهار شاهد بر زنا و فاحشه این شخص ثابت بشه. اگر ثابت شد، که البته حد هست. اگر ثابت نشد فقط نهی از منکر است. پس دو اگر داریم وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْهُمْ فَإِنْ شَهِدُوا، اربعه منکم، فان شهدوا اگر شهادت بدن. پس دو بعده، یا اینکه اربعه شهادت دادند، حد هست. اگر اربعه شهادت ندادند، حد نیست. فقط نهی از منکر است دیگه. پس از کجا میفهمیم، اربعةً اربعه نیستش که‌. اربعةً یعنی اربعة رجالٍ. برا اینکه از سه تا ده اختلاف دارند با هم از نظر(؟) بله، وَاللَّاتِي يَأْتِينَ دقت بفرمایید آقایون، دقت بیشتر (؟) وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا یک امر است که امر واقع است که اتیان فاحشه است. آیا بر این امر واقع تکلیف حد است بدون شرط؟ یا نخیر، تکلیف حد است با شرط؟ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْکُمْ فان شهدوا، اگر شهادت دادند چهار نفر مرد، فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ دو بعد است. دو بعد نسبت به زنان است، یک بعد نسبت به مردان. نسبت به مردان فآذوهما شامل است، کمانکه نسبت به زنان. ولیکن نسبت به زنان اضافه دارد فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ اونها رو حبس کنید در خانه هاشان حَتَّىٰ يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ. حبس آیا ایذاء این؟ حبس حد است آقایون؟ حبس زن اینکه جلو انحرافش گرفته بشه، بعد(؟) فحشا مجدد انجام نشه، این است جلوگیری از زناست فقط، یا نخیر، اضافه ی بر جلوگیری از زنا اذیت است، حد است. اذیت نیست، حد نیست. اگر بدان گفته میشود حجاب کن، تا دسترسی به تو نشود، این حد است؟ این اذیت است؟ این تعزیر است؟ یا جلوگیریست از اذیت شدن؟ جلوگیریست از اینکه تهاجم جنسی به زن گردد. بنابراین، آنها که میگویند که فامسکوهن فی البیوت حد است، بیخود میگن. حد کجا بود. در خانه اینها رو نگه دارید که اگر زن بیرون خانه آزاد باشد برود، چنین قضیه اتفاق میفتد. ولکن اگر اتیان فاحشه شد، در بیرون چنین جریانی حاصل شد، بنابراین اینها رو  فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّىٰ، حتی دو بعد دارد حَتَّىٰ يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ تا اینکه مرگ گریبان او را بگیرد أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا. يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا دو بعده، یک بعد فعلی، یک بعد آینده. بعد فعلی این است که توبه کند. اگر توبه کند و توبه ی (؟) کند، توبه ی درست، دیگر در خانه نگه داشتن معنا ندارد. ولکن، اگر توبه نکرد يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًاست، سبیل در کجاست؟ در سوره ی نور. الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ این سبیله. بنابراین، سبیلی صبر کنید، سبیلی که در اینجا مقرر شده است، کجا؟ آیا خدا جعل سبیل کرده است یا نه؟ جعل سبیل بعد از یتوفاهن الموت یا قبلش؟ ببینید فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ بعد از جریان فاحشه و شهوده. حَتَّىٰ يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ بعده. أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا بعده.‌ جعل سبیل دو بعد دارد، یک بعد توبه که فعلا میتواند توبه کند، (؟) در همینجا مطلب رو بیان می‌کنند. و بعد دومش این است که حد، حد عرض میشود که مائة جلده این اسقاط میکند جریان حبس در بیت را. توبه کند یا توبه نکند، وقتی که حد جاری شد، دیگه این در خانه حبس کردن معنا ندارد. أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا واللذان یاتیانها منکم. خب تا اینجا، اون موقع باز حد. حد نسخ دیگه. چون نسخ شده. این فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّىٰ يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ این نسخ شده. وقتی که نسخ شد، یا با توبه که بالفعل است، یا با ضرب عرض میشود که مائة جلده که بعدانه. این نسخ شده. در بعد توبه نسخ فعلی. و در بعد صد ضربه نسخ آینده است. حالا، سوال، این کسی که عمل فاحشه انجام داد، دو بعدیست دیگه، ولی عمل فاحشه انجام داد، بنابراین فاحش و فاحشه خواهند بود. نسبت به فاحشه فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّىٰ يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا شد، پس فاحش چیه؟ نسبت به مرد در خانه نگه دارید؟ مرد که نمیتونه در خانه بمونه. زن میشود در خانه بماند، کارش در خانه است، بنابراین میشود برای جلوگیری از زنا زن را در خانه نگه داشت. آن مرد را در خانه نگه داشتن، بزازی و زراعت و حمالی و عملگی و عرض میشود بنایی نرفتن، این زندگی رو از هم می‌پاشد. بنابراین مرد را نمیشود در خانه نگه داشت. چیکار باید بکنیم؟ واللذان یأتیانها منکم اینجا بیان میشه. حد است تاکنون بیان نشده برا اینکه نگهداری در خانه حد نیست. برا اینکه نگهداری در خانه جلوگیری از تکرار عمل فاحشه است. حالا، واللذان یأتیانها منکم ها چیه؟ فاحشه است. اینجا، آیا یأتیانها که مرد هم با زن قاطی شد، همون فاحشه ی زنا و مساحقه است فقط؟ نخیر. اینجا ضمیر به مرجع بر میگردد ولکن، ضمیر به مرجع برگشتن یا در بعد مرجع است فقط، در صورتی که واللذان یأتیانهما فقط زن باشند. یا در بعد مرجع است که رم این، و غیر مرجع است که مرد است. که از ولذان یأتینها استفاده میکنیم، بعد دومه. ببینید، کمانکه در بسیاری از موارد ما داریم، مثلا در باب روزه. در باب روزه داریم که ضمیر به مرجع بر میگردد، ولکن مرجع ضمیر در جای خودش معنا میدهد و به عنوان ارجاع ضمیر معنا اخص میشود یا اوسع میشود، لزومی ندارد مساوی باشند. مثلا در عرض میشود که روزه، آیه روزه در سوره ی بقره که الان یادم نیست، یادم میاد، که، نه، و من، بله؟ نخیر، نخیر، نخیر، آیه که میگد در صورتی که حاضر باشید روزه را بگیری. فَمَنْ شَهِرَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ خدا بخواد آهو فهم یا نه. ‌آهو اسم دومش چیه؟ فهم. فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ، فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْر من حضرَ کسی که حاضر باشد در شهر، فلیصمه، شهر یعنی چی؟ یعنی ماه. شهر در بعد شهر بودنش یعنی کل ماه دیگه، بعض ماه که ماه نیستش که. بعض ماه یه روز، دو روز، کمتر از یک ماه، ماه نیست. کمتر از ماه. ولکن، فلیصمه هُ بر میگرده به شهر؟ نخیر. هُ بر میگردد به اون روز حضور، چرا؟ برا اینکه اگر هُ به شهر برگرده، یعنی کسی که در کل رمضان حاضر بود، در کل ماه رمضان حاضر بود، بعد از کل رمضان روزه بگیره. چی شد؟ پس بنابراین، از اونور استخدامه در این جهت. من شهد منکم الشهر کسی که در ماه رمضان حاضر بود، فلیصمه، هُ به شهر میگردد در باب کلی، ولکن شهر کلی نیست. آیا من شهد منکم الشهر یعنی کسی که تمام ماه را حاضر بود بعدا روزه بگیره؟ یعنی ماه (؟) نخیر، پس از من شهد منکم الشهر یعنی کسی که در ماه رمضان حاضر بود، یعنی روز اول؟ روز دوم؟ روز سوم؟ الشهر در اینجا کل شهر نیست بلکه بعض شهره. فلیصمه، هُ کل شهره. پس ضمیر(؟) برگشت می‌کنند به شهر به عنوان کلی، ولکن شهر در(؟) به عنوان کلی نیست‌، بلکه به عنوان جزئیست. جا افتاد یا نه؟ بله؟ و من شهد منکم الشهره، مراد از شهر یک روز است، یک روز است، یک روز است. برا اینکه اگر مراد از شهر کل شهر باشد، کسی که حاضر شد تمام ماه رمضان را، پس بعدا روزه بگیره، بنابراین من شهد منکم الشهر یعنی هر بعضی از ابعاد رمضان، اول، دوم، سوم، حاضر بود، فلیصمه. لازم است اون روز را، و روز های دیگر را تا آخر رمضان روزه بگیره. پس نباید (؟). نباید خود را مبتلا به سفری کند که (؟) سفر در رمضان، اون سفری کنه روزه را از بین می‌برد، نه هر سفری. اون مرضی که روزه را از بین میبرد، کاری که روزه را از بین می‌برد، نباید اون کار رو انجام داد. برا اینکه واجب است هر کس روز اول یا دوم یا هر روزی، از رمضان در عرض میشود که در وطنش بود باید فلیصمه، اون روز را و کل ماه رو روزه بگیرد. در اینجام همینطوره. در اینجام واللذان یأتیانها منکم ها برای فاحشه. فاحشه در اینجا خاصه، کمانکه منشأ حاکم شرع، شرع خاصه، فاحشه خاصه. فاحشه ای که مربوط به زن است، که زنا باشد و مساحقه. اما در اینجا واللذان یأتیان منکم یعنی اون زن و مردی که اتیان فاحشه میکنند. اتیان فاحشه زن و مرد چند بعد داره، زن با زن، مرد با مرد، مرد با زن. سه بعد داره دیگه. زن با زن مساحقه است قبلا گذشت. مرد با زن، باز قبلا گذشت. مرد با مرد لواطه قبلا گذشت. بنابراین این جهت فاحشه شامل لواط هم میشه. بنابراین کسی نیاد بگه که حد لواط در قرآن ذکر نشده. حد لواط فاحشه هست یا نه؟ لواط از افحش فواحشه. حالا، چون قبلا مساحقه بود که. ببینید وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ  هم زنا بود هم مساحقه، درست؟ اینجام… این استثناست، این استثناست که در اینجا. حالا، در وجه کلی داریم عرض میکنیم، واللذان یأتیان منهم یعنی زن و مردی که فاحشه را که قبلا گفته شد انجام دادن، یعنی فاحشه قبلی فقط؟ زن و مردی که مساحقه، زن و مرد مساحقه انجام نمیدن. زن و مردی که لواط، لواط انجام نمیدن. زن و مردی که زنا، بله؟ واللذان یاتینها منکم، یأتینا دو جوره، یا یأتینا با هم زن و مرد، این یک بعده از دو بعد از فاحشه قبلی که زناست. پس واللذان عرض کردم یه مرتبه یأتیانها دوتایی با هم، این فاحشه زناست که قبلا (؟) یا هر یکی به جنس خودش. مرد با مرد، لواطه، قبلا (؟) زن با زن مساحقه است قبلا (؟) بنابراین سه بعد فحشا در اینجا ذکر شده. همین لواط(؟) چه از پشت چه از قبل زناست. بله؟ اینجا (؟) یعنی اگر کسی با زن زنای از پشت کرد این زناست. اما اگر کسی با مرد انجام داد لواطه. پس با پشت انجام دادن با زن زناست با مرد لواطه، زن با زن مساحقه است. هر سه بعد مشهوده. ببینید، آیه اول تکرار میکنم، وَاللَّاتِي يَأْتِينَ اصلا الْفَاحِشَةَ چیه؟ الفاحشه یعنی معصیتی که تجاوزگر است. معصیت تجاوزگر فاحشه است، ولکن در اینجا معصیت تجاوزگر جنسی مراد است. برا اینکه معصیت تجاوزگر جنسی مراد است، نه قتل، نه دزدی، نه زدن، نه چنین کردن. معصیت تجاوزگر جنسی. حالا، معصیت تجاوزگر جنسی، که هم تجاوز به دیگران است، در یک بعد. هم تجاوز است از حد معصیت. چون فحشا دو بعد داره، یکی، معصیتی که از حد عادی تجاوز کرده، معصیتی که متجاوز دیگریست.‌ در جاییست که دو تا، هم تجاوز به دیگریست این معصیت. هم در بعد خودش از معصیت عادی بالاتره. این مجمعوع علیه فتوائه. حالا، درست دقت کنید آقایون، وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ کسی بیاد بگد که اون زنانی که فحشا انجام میدهند فقط زنا. کی میگه؟ مگه مساحقه فحشا نیست؟ مساحقه هم از نظر (؟) فحشاست، منتهی، اربعة منکم استثناست، فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ در بعد فحشای زنا و در بعد فحشای مساحقه، اربع منکم که چهارتا زن میشه. در این بعد استثناء (؟) بنابراین وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ (؟) بعد عرض میکنیم مِنْ نِسَائِكُمْ این هم فحشای زناست، هم فحشای مساحقه. ولکن واللذان یأتیانها منکم هم زناست، هم مساحقه هم لواطه. حالا، فرض کنید زنا هست، فرض کنید الفاحشه قبلی زناست و یأتیانها منکم زناست. در بعد زنا. در بعد زنا باید چه شه؟ باید که فاستشهدوا اربعة منكم. در بعد لواط چهارتا، در بعد مساحقه چهارتا زن. حالا، قدر معلوم روشنی که هیچ شکی درش نیست قضیه زناست. وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ فَآذُوهُمَا آذوهما یعنی حاکم شرع، هر مقدار اذیتی که نسبت به زن و مرد که فحشا انجام دادند، هر مقدار اذیتی که اونها رو بازدارد از عمل زشت، اون مقدار رو اذیت کنید. چک زدن، حبس کردن، چه کردن، چه کردن، به طور مطلقه. آذوهما اینجا به طور مطلق است، ولکن در سوره نور مائة جلده است. مائة جلده اذیته، اذیت خاصه ولی در اونجا که آیه منسوخ است فآذوهما. فإن تابا، فإن تابا چه؟ فإن تابا آیا به بعد از آذوهما میخورد؟ یا قبل از آذوهما رو هم شامل است؟ نه دیگه. فإن تابا بعد از آذوهما. حالا، بعد از آذوهما نسبت به مرد که اگر اذیت شد، و با این وضعیت توبه کرد، فَإِنْ تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا نسبت به مرد. حالا نسبت به زن، اگر نسبت به زن توبه کرد اونجام دیگه (؟) پس حبس در بیت با توبه از بین نمیره. بنابراین، أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا سبیل اول که صحبت خواهیم شد، ببینید سبیل اول که بالفعل است که صحبت خواهیم شد. سبیل دوم در سوره ی نور با مائة جلد بیان میکنیم. فَإِنْ تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ تَوَّابًا رَحِيمًا خب، برا اینکه توبه مرحله اولی ست که برگشت کنند و این کار رو انجام که ترک میکنند دیگه انجام ندهند. اصلاح کنند اون فسادی که از لحاظ اتیان فاحشه انجام داد، اون فساد رو از بین ببرند. چون توبه کردن سلبه و ایمان ایجابه. کم مانکه من تاب و آمن و عمل صالحا، اما من تاب و آمن و عمل صالحا در بعضی آیات داریم. در اینجا توبه سلبه، یعنی از خدا بخشش بخواهد، استغفار کند از گناه کرده. بعد چی؟ بعد تجدید ایمان کند. تجدید ایمان کند در قضیه درون، و در قضیه برون جوری کند که رفع و رجوع کند اون کثافت و اون رذالت و اون قباحت و وقاحتی که در بعد معنوی انجام شده است، اون رو باید رفع و رجوع کردن. البته این بحثیست که بعدا باید بکنیم حالا به طور اشاره عرض کردیم. خب این آیه اول. چهار آیه در سوره ی نور است که از این چهار آیه سومی داریم که حد در حد علم کافی نیست، بلکه شهادت اربعه. در این آیه توجه کردیم که، در این آیه نص است. نص است که (؟) نص است بر اینکه شهادت اربع اگر باشد آذوهما. اگر شهادت اربع نباشد آذوهما نیست. پس در این آیه که منسوخ است در بعدی از ابعاد، آذوهما که حد مطلق است در صورت شهادته. اگر شهادت (؟) نباید علم کافی نیست. پس چی آقایون میفرمودن که قاضی میتواند به علمش عمل کنند اگر شهادت نباشد. فقط شهادته، اگر اقرار بکنند فایده ندارد. اقرار فایده ندارد، علم فایده ندارد، علم حضوری فایده ندارد، علم صغیر فایده ندارد. فقط شهادت است. و همچنین بین علم و شهادت عموم و خصوص من وجه است. اما در سوره ی نور آیه چهارم، وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ خب رمی محسنات اجماع دارد. نسبت دادن، نسبت دروغ، نسبت راست. با علم حضوری، با علم صمعی، یک شاهد، دو شاهد، سه شاهد، چهار شاهد، همه رمیه دیگه. مگه توی رم خوابیده است کذب؟ اگر کسی را نسبت به عملی دادن، مگر توی نسبت کذب خوابیده؟ نسبت اعم است. کذب باشد، صدق باشد. کذب قابل قبول باشد، کذب غیر قابل قبول. و این سه بعده. یه مرتبه کذبه، علم نیست. به مرتبه است صدق غیر قابل قبول است، علم است به حضور، علم است به سماع، یا علم است با شهادت واحد، یا دو تا یا سه تا. به مرتبه نخیر، رمی است ولکن با علم یا ظنی که بر مبنای شهادت اربعه حاصل میشه. بنابراین والذین یرمون المحسنات همه رو شامله. کسانی که، زن هایی که در اصل پاکند، در اصل بری اند، رم کند. رم چه به زنا بشود، چه به مساحقه بشود. چون لواط که معنا ندارد نسبت به زن. یا زناست یا مساحقه. وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ این ثم دو بعد داره. کسی که رم میکند محسنات رو، یا اربعة شهدا میارد یا نمیارد. فقط در موردی که اربعة شهادت بیارد فجلدوهم. فقط در موردی که اربعة شهدا نیارد فجلدوهم. حالا، اربعة شهدا نیاوردن در مقابل چیه؟ در مقابل اربعة شهدا آوردنه. یا چهار شاهد میارن، یا چهار شاهد نمیارن‌. بعد اول رمیه، رم میکند، با علم باشد، با جهل باشد، با ظن باشد، با شک باید، با احتمال باشد، هر چه میخواهد باشد. اگر علم باشد یا نباشد رم در کار هست. حالا، وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ این والذین خود حاکم شرع باشد، شخص عادی باشد، عادل باشد، هر که باشد. این به طور کلی. وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ اگر حاکم شرع در جلسه ی زنا حاضر بود و دید زنا کرده و نسبت زنا داد، نسبت علنی، این ممنوعه. چون نسبت زنا دادن سه بعد دارد، یا انسان می‌بیند کسی زنا می‌کند و در باطن اون رو زانی و زانیه میداند، به رم نیست که، به رم نیست. اگر ببینید کسی زنا می‌کند و شهودی در کار نیست، فقط وظیفش چیه؟ دو وظیفه است، یک نهی از منکر، اگر اثر کرد، کرد. اگر اثر نکرد حرمت ازدواج. و حرم ذلک(؟) این بعد اول. بعد دوم، بعد دوم این است که می‌داند این زنا کرده است و می‌گوید به کسی. اگر میداند زنا کرده است و گفت به کسی، در اینجا فاجلدوهم ثمانین جلدَ. بعد سوم، بعد سوم میداند که این زنا کرده، یا ظن داره، میداند که زنا کرده و رمی زنا می‌کند و چهار شاهد هست. پس بعد اول دو حکم دارد، بعد دوم یه حکم، بعد سوم یه حکم. بعد اول،علم به زنا مقتضی نهی از منکر است و حرمت ازدواج گفتن و بازگو کردن زنا بدون چهار شاهد، مقتضی حد (؟) و اگر چهار شاهد باشد مقتضی این است که هم نهی از منکر است، در بعد اول، هم حرمت ازدواج است، هم حد است. مگر اینکه توبه کند که در صورت توبه صدق زنا بهش نمی‌کند. بنابراین در اینجا، عدالت، این بحث بعدیه. حالا، وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ بله؟ همه بحث بعدیه. حالا فعلا بحث اساسی و محوری رو داریم میکنیم که آیا، در این مسأله، که آیا اگر قاضی عالم بود کافیست حد جاری کند یا نه؟ نخیر. نخیر به پنج دلیل، به پنج آیه قرآن. آیه دوم وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً خب اینکه چهار شاهد نیاورده، کاذبه قطعا؟ نخیر، باید دیده باشد. هم دیده است و هم دو سه شاهد شهادت داده اند. چهار شاهد در کار نیست، در اینجا در این حال فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً ولو حاکم شرع باشد. خود حاکم شرع، حاکم لا عظمی اعلمِ اتقیِ ازهدِ مزهدِ فلان، اگر دید مادامی که چهار شاهد در کار نباشد، بخوابونیدش و هشتاد تازیانه باید به حاکم شرع بزنید. فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا نه فقط این، کتک بخوره‌  وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا میگه این فاسق است، این آدم مگه راست گفته فرض کنید راست گفته، ولکن راست حد آور نیست. راست حد آور چهار شاهد است. و اولئک هم الفاسقون (؟) اینا فاسقند إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَٰلِكَ وَأَصْلَحُوا اولا توبه کنه بعد اصلاح کنه. توبه کنه. توبه بینه و بین الله است. ثم اصلاح، دیگه چی؟ آقا ممکنه گفتن فلان کس زنا داده دروغ گفتن؟ نخیر معذرت می‌خوام، بلکه دروغ گفتن. ولی راسته ولی دروغ گفتن، چرا؟ راست است در بعد عمل زنا، دروغ است در بعد حد. در بعد حد دروغ گفتن. نخیر، این زن بری است، من دروغ گفتم و این حد رو من اشتباه کردم. ان الله الغفور الرحیم. این آیه اول سوره نساء. آیه ششم، آیه سیزدهم، آیه بیست و سومم داریم که همش دلیل است بر این مطلبی که آقای صاحب مستند و علامه حلی و دیگران که ادعای اجماع شده است در، ادعای اجماع و(؟) شده است در بعد عصمت، و ادعای اجماع و شهرت شده است در بعد علمای عادی، که البته قبول مختلف داریم که قاضی میتواند و واجب است به علم خودش حکم کند، به این دلیل، به این دلیل، و به این دلیل سوم که چون خداوند فرموده است که الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا شرط دارد، شرطش چهار شاهده. (؟)

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوه و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا والسلام علیکم و رحمه الله.