بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین
در زمان های نزول وحیهای ربانی و در زمان آخرین وحی که قرآن است و در زمان های بعدی الا یومنا هاذا اعتراضاتی و تشکیکاتی نستب به تفهم وحی بوده است ، آیا وحی ربانیه خالص بگونه ای مستقل و مستقیم و معصوم و صراط مستقیم قابل فهمه مکلفان هست یا نیست ؟
گروهی از کفار سابقن و لاعقن و گروهی هم از مسلمان ها سابقن و لاهقن شبهه ایجاد کردن مثلن راجع به شعیب قالُوا يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ كَثِيراً مِمَّا تَقُولُ بسیاری از اونچه را که میگویید ما نمیفهمیم جواب اینست که نخیر شما تفهم کنید تا بفهمید و اصولن اگر وحی وحی ربانیست از برای مکلفانست و نمیشود وحیه ریانی که مشتمله تکالیفه برای مکلفنست قابله فهمه مستقیمه مکلفان در صراط مستقیم نباشد .
مگر نه یا خدا عاجزست یا ظالمست یا خاعنست، انسان های عادیه عاقل اگر با کسانی سخنانی دارند این سخنان رو باید جوری ترتیب بدن که طرف بفهمد اگر طرف نفهمد یا در تفهمش شک و تردید کند این شخص عاقلانه سخن نگفته است ، بنابراین خدا که خالقو عقول و خالقو علوم و خالق تمام طرق هدایتست چگونه امکان دارد این رحمتش را تبدیل به زحمت کند بر مبنای رحمته ربانیه وحیهای ربانی به واسطه صاحبان وحی از برای کل مکلفان نازل میگردد.
این رحمت اگر قابل تفهم نباشد زحمتست، نفهمیدن و در نتیجه تواناییه عمل به کتابهای آسمانی نداشتن. در دو بعد ظلمستو جهلستو خیانتست ، آفتاب امد دلیله افتاب آفتاب خودش دلیل خودشه اگر کسانی آفتاب را با تخسیرشان یا با قصورشان در دیدشان یا پرده نهادن بر چشمهاشان نبینند یا کم ببینند این دلیل بر قصور و تقصیر آفتاب نیست بلکه دلیل بر قصور یا تقصیر نگرنده ی به آفتابست .
قرآن شریف از جهات مختلفی معصوم است ، از جهات نزول از جهات لغت از جهات معنا از کل جهاته تکلیفی که اِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ در کل جهات معصوم است ، خدای معصوم و خالق عصمت های غیر ربانی این کتاب معصوم را از برای نگهبانی و عصمت علمیه مکلفان فرستاده است تا بدنبال عصمت علمی مکلفان در برداشته صحیحه از قرآن عقاعدشون و اعمالشون را تنظیم کنند روی این اصول یا انسان تردید میکند در اینکه قرآن کتاب ربانیست یا به خیال اطمینان به عدم وحیانی ربانی این حرفو میزنه یا نخیر اگر انسان معتقدست که این قرآن کلن کلماتش آیاتش ترتیب آیاتش ترتیب صورش نقطه هایش حرکاتش همه چیزش ربانیست معصوم مطلقست در کل جهاته دلالی و مدلولی در کل زمان ها
بنابراین برای کل مکلفان در کل زمان ها باید قابل تفهم باشد . حداقل و حداول تفهمه در نصوص و ظواهر قرآنی راجع به بایدها و نبایدهای تکلیفیه عقیدتی عملی برونی درونی اگر چنین نباشد این قرآن اصن حجت نیست اگر قرآن نقصی داشته باشد در دلالت یا در مدلولش یا در خلودش بنابراین اصلن مکلفان مکلف نیستند
میشود مکلفان مکلف باشد به وحیه ربانی قرآنی در عین اینکه نیمتوان با صراتی مستقیم معصومانه این وحی ربانی رو فهمید . حالا جمله ای چند روز پیش عرض کردم باز تکرار با مقداری زیادتر قرآن مفسر دارد و مفسر ندارد ، مفسر دارد تفسیر قرآن به قرآن ، که اگر آیه ای یا آیاتی از آیات بعضی مطالب را فرمموده و بعضی را نفمروده فرموده هایش را از نص یا ظاهرش میتوان به طور مستقیم و صراط مستقیم فهمید ، اما ناگفته هایش را از گفته های آیات دیگر میفهممی که القرآن یفسر بعضه بعضا ینطق بعضه ببعض به این معنا تفسیر دارد بنابراین مفسر قرآن خود قرآن است
مفسران قرآن مستفسران قرآنند استفسار میکنند از آیاتی دیگر که نصست یا ظاهرست در مطالبی که در بعضی از آیات ذکر نشده تا مستفسر مستفسر را به وسیله خود قرآن بفهمد این یک تفسیر این تفسیر برونیست تفسیر درونی مفسرست خود را تفسیر کند
خود را خالی کند از اوهام از قشاوات از ظلمات از نافهمی ها کج فهمی ها نادانی ها شهوات نظرات متهافد و متناقض تا انسان برای تفسیر استفسار قرآن خود را تفسیر نکند فطرتش را عقلش را تفکرش را در بعد درونی لغات قرآنی را در بعد برونی تفسیر نکند تا این دو تفسیر و اضاله قشاوات و اوهام حاصل نگردد امکان ندارد به نور مطلق قرآن برسد
نولون الا نور به این معناست که نور اصلی قرآن است ، و این نور اصلی را با ظلمات هرگز نیمتوان فهمید . با نورو ظلمت مخلوت هم نمیتوان فهمید بلکه این نور را با نور باید دریافت کرد با نور عقلانی بر مبنای فطرت و بعد تفکر در بعد درونی و در بعد برونی هم خود لغات و آیات مقدسات قرآن ، قرآن از نظر عقلانی مطلق است از نظر علمی مطلق است برای فهم قرآن باید عقلانیت مطلق و علم مطلق این عقل ثابته عند کلل عقلا و علم ثابت عند کلل عقلا باید استفاده کرد ولاکن عقلی که مخلوطست با تاریکی ها و ظلمات علمی که ثابت نیست بلکه فرضی است این عقل غیر مطلق و این علم غیر مطلق تا چه رسد عقله غلط فهم و علم غلط فهم عقلی که بی عقلی میکند علمی که بی علمی میکند با این عقل و با این علم نمیتوان قرآن را که نور مطلق است دریافت کرد
قرآن شریف بسیار زیاد اصرار دارد به مقدمات عقلانی و مقدمات علمی حسی نه زیاد چون حس هیچ گاه مطلق نیست مگر بسیار بسیار کمرنگ اما عقلانیت انسان و علم انسان احیانن مطلق است و احیانن غیر مطلق است قرآن اولن مارا به تعقل و تعلم وادار میکند و ثانین تعقلی که مشروع با خیالات و اوهام نباشد علمی که مشروع با جهل ها نباشد بنابراین همانطور که قرآن صراط مستقیم است دستیابی به معارف قرآن نیز با …نورانیه درونی و برونی امکان پذیرست و حتمیست
باز تکرار میکنیم اگر امکان پذیر نباشد بنابراین این تکلیف غلط است . اگر سوال شود که لغت قرآن که لغت عربیه بسیار بسیار عالی و ممتاز است همین لغت عربی در تکامل و گذشت زمان تغییر پیدا میکند کم میشه زیاد میشه افزوده میشه کاستی میپذیرد بنابراین ما قدرت بر تفهم قرآن که در چهارده قرن نازل شده است نداریم
دو جواب داریم یک جواب خلود قرآن در کل ابعادست ، همانطوری که مدلولات و راه های هدایتی قرآن خلود دارد برای کل زمان ها و زمین ها و زمنیه ها از هنگام نزولش تا پایان جهان حجیت دارد خلود دارد در لغت هم باید خلود داشته باشد یعنی در بین لغات متبلور عربی در طول زمان ها باید اساسی در لغت قرآن باشد که این اساس خارج است در هر زمانی از زمانها لغت هرچه شود کم شود زیاد شود لغت قرآن باید خلود داشته باشد بنابراین بر مبنای لغت لغت خالی قرآن قرآنو میفهمیم
اولن،ثانین مفسر لغت قرآن خود لغات قرآن است ، گرچه لغات تغییر کند ولاکن این قرآن را با قرآن باید فهمید آیات را با آیات لغات را با لغات حروف را حروف کلمات را با کلمات
همانگونه که خدای متعال غنیه به ذات است در ذات و در صفات و افعال و نیازمند به دیگری در این ابعاد و در هیچ بعدی نیست کتاب خدا هم که قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً ۖ قُلِ اللَّهُ ۖ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ و مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ قرآن شاهد خداست،گواه روشن بینه عقلانی و علمیه همگانی خداست این قرآن هم باید که در لغاتش خود را معنی کند گرچه لغات عوض شه این دوم
سوم اگر این دو راه رو ما نداشتیم راه سوم اینست که اگر کتابی در مدت زمان قبل نوشته شد با لغت عربی یا فارسی در مدت زمان قبل نوشته شد اون هم نزولش نزول معصومانه و از مصدر معصوم باشد و از برای دلالت معصومانه بر تکالیفه مکلفین باشد این کتاب چون خودش خود را معنی میکند بنابراین کسانیکه در طول زمان و در عرض زمین و در هر زمینه ای که هستند در هر زمانی هستند در هر مکانی هستند بخواهند قرآن را بفهمن باید مراجعه کنند به همون قرن زمانه نزول قرآن در زمان نزول قرآن این لغت چه معنیمیداده
و الا این لغت را اگر از آینده ها بگیرن که در اینده کم شده زیاد شده تناقض داره بنابراین لغت قرآن کم میشود زیاد میشود تناقض و تضاد و تفاوت ایجاد میکند بنابراین لغت قرآن را از خود قرآن یا از زبانه عربیه افصحه ابلغه در زمان قرآن باید گرفت . چنانکه راغب اصفهانی اینکارو کرده راغبه اصفهانی در هزار سال قبل که این مفردات را نوشته است و به قول مرحومه استاد اعظم علامه طباطبایی رضوان الله تعالا علیه میفرمود که این تالیتلب اعجازست البته اون حرفو ما قبول نداریم این تالیتلب اعجازست یعنی لغات قرآن را بر مبنای زمان نزول قرآن همان معنا که اون زمان میداده استدلال کرده ولذا حل بسیار از شبهات و بسیاری از مشکلات و شکوک و ریبها را از چهره آیات قرآن کرده است که بعضی نمونش رو عرض کردیم بعضی رو عرض میکنیم
خب حالا اگر سوال شود که چون پیش فرضها افکار خیالات نظرات انسان های مکلف زیادست ،و این نظرات پیش فرضها افکار بین اشخاص گوناگون است گاه متضادست گاه متناقضست گاه متناوب و متکاملست . آیا امکان دارد انسان از کل پیش فرضها و از کل انتظارات خود را خالی کند ؟ تا محلا شود به تحلیه آیات معصوم قرآن در بعد دال و در بعد مدلول
عرض میکنیم بله ،اصولن اگر شما استخری دارید پر از لجنست ایا امکان دارد لجن های اسخترو بیرون کنید ؟بله اگر هم لجنست هم آب لجن را بیرون میکنید تا اب صاف بیاد جای لجن رو بگیره بنابراین افکار انسان یا افکار جاهلانه شیطانیست یا افکار غیر مطلق است که راستو غلط با هم قاطی داره این دو نوع فکرو انسان میزداید از خودش بیرون میبرد تضادها و تناقضات و مطالبی که اصل حق صحیح نیست بیرون میزنه
با فکر معصومانه عقله معصومانه راه معصومانه صراط مستقیمه استفسار قرآن را میپیماید و اینجا وحدته نظراته ناظرینه صحیح و راست نگر قرآن به دست میاد .
اگر بفرماید پس چرا مفسرین اختلاف دارن اختلاف مفسرین سه گونه است ، یک گونه در نص در نصوص و ظواهر قرآن گونه دیگر در اشارات و لطایف قرآن اختلاف دوم که در اشارات و لطایف و بتون قرآن است دوجوره ،یا تکاملیست یا تضادیست اگر تکالیست قابل قبوله اصولن فهمه آیات مقدس قرآن در بعد بعد از نص ظاهر که اشارتست و لطاعفست و بتونست کلن بر مبنای نصوص و ظواهر و موافقه نصوص و ظواهر کلن تکاملیست و این تکامل مامور بهست و اما در دو بعد دیگر تقصیر و قصور از خود ناظران و مستفسران و مستمعان قرآنست
مثلن اگر اختلاف کنند در حرم ،کسی بگه حرم حرامست دیگری بگه حرام نیست اختلاف در اثر چیه ؟در اثر کج فهمیست ،نه در اثر اینکه لغت انحراف دارد لغت اعجاز دارد پس این اختلاف تقصیر خود مقتدیشون است کسانیکه طبق نص یا ظاهر قرآن نظر میدند صراط مستقیمه ولی کسانیکه تحمیل میکنندبر نص یا ظاهر قرآن یا کمتر مطلبی را در استفسار آیه میگن که نه آیه موافقت میکند نه مخالتف
اگر آیه مخالفت کند در نص که این عرض می شود که تفسیر به رای غلطه خیلی غلطه اگر آیه نه مخالفت کند نه موافقت اینم تفسیر به رعیه ، تفسیر به رای غلطست رای در دوبعدش چه درونی چه برونی ولاکن تفسیر قرآن به قرآن تفسیر آسمانی و تفسیر معصومانه ایست که این اختلاف نظرات ناظران و مفسران مترجمان قرآن اونی که به صراط مستقیم توجه میدهد در بعد نصو ظاهر معلومه و اونی که در بعد اشارات و لطایف متکاملست قابل قبوله ولاکن اونی که در بعد اصله نص یا ظاهر یا در بعد اشارات و لطایف تناقض دارد تضاد دارد اینها منحرفست از نص انحراف از نصوص انحراف از محکمات قرآن انحراف از ظاهر قرآن انحراف یا قصورن و یا تقصیرن
حالا مقدمات علمی و مقدماته عقلی قرآن اگر به گونه مطلق باشد یا در پیمودن راه مطلق باشد عقل دارد ولی اگه تعقل نکند عقل نظرش ناقص خواهد بود ولیکن افلا تعقلون افلا یعقلون افلا تشارون افلا یشعرون افلا 2014 نمیگن عقل ندارید نمیگد نمیتواند تعقل کنید میگند عقل را به کار بندید عقل یا راکد و مخلوط با افکار مختلفست این قابل عرض می شود که پیمودن راه فهم قرآن نیست این عقل را به کار بستن به کار بستنه با ابزار درونی که تفکر و تعمل و ابزار برونی که ابزار درون مرزیه قرآن است با لغات قرآن کلمات قرآن آیات قرآن و کل خصوصایت قرآن
حالا ما یک نگرشی سریع در آیات قرآن میکنیم که قرآن چگونه خود را معرفی کرده است ایا خود را کتاب همه کسانیکه فهم معرفی کرده یا کتابی که فهمش در اختصاص گروهی از معصومان است یا گروهی از متخصصان است عرض کردیم در اون سه بعد بعد اول که نص قرآن و ظاهر قرآن در لغت خالد قرآن است برای همه کسانی که عربیه قرآن را میفهمن میگن عربی قرآن چون عربی قرآن اخص از عربی غیر قرآنه عربی قرآن میفهمن برای کل عرض می شود که قابل درکست که سهولت
وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ حالا از جمله آیاتی که اون روز بحث کردیم أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا پس بتدبرون کیا هستند؟ آیا این استنکار مربوطه به گروه خاصست که معصموینند معصومان در قرآن تدبر نمیکنند ؟معصومان در قرآن تفهم دارند تدبر دارند ولی این آیات مربوط به منکرانه کسانیکه انکار میکنند وحیانی بودن قرآن را یا کافر میشوند یا تشکیک میکنند یا تردید میکنند اینها تدبر نمیکنند پس میشه تدبر کرد اگر در قرآن میشود تدبر کرد و با مقدمه تدبر صحیح میشود فهمید بنابراین قرآن فهمی در اختصاص گروه خاصی نیست
حداقل در نصوص و در ظواهر قرآن یا آیه دیویستو چهار سوره اعراف وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ حالا قرآن در بخش اصلی به همون لغت قرآنی کسانیکه عرب زبانند و عربی فهمن چه عرب باشند چه غیر عرب اگر غیر عربن فهم عربیشون مطابق فهم عربهاست وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا چرا فستمعو ؟
اگر کسی چشمندارد به او بگویند به خورشید نظر کن این غلط نیست نابیناست نابینا به خورشید نظر کند نابینا میخواد ازدواج کند به این خانوم نظر کن خب نمیبینه اصلن خود را هم نمیبیند تا تا چه رسد به دیگران بنابراین وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ این مربوطست به کل مکلفان کل مکلفان که دارای مراحلی هستند
یک مرحله اول مرحله لفظیست که قرآن را در لغت عربی عربی دان در فارسی فارسی دان در انگلیسی انگلیسی دان به شرط اینکه این ترجمه ها ترجمان صحیح قرآن باشد حالا وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا فاستمعو نیست ،سمع نیست استماعه یعنی با کوشش با کاوش به گوش گیرید به گوشه گوش یا گوشه هوش گوشه دل
دل عرض می شود که گوش دارد ،فکر انسان گوش دارد گوش دارد ولی گوش ظاهر این وسیله است از برای انتقال به گوشه باطن ، تا مطلبی را که نمیدانید با چشم ظاهر نبینید به چشم باطن منتقل نمیشود تا مطلبی را که نشنیدید با گوش ظاهر به گوش باطن ، بنابراین حواس ظاهر انسان وسایل نقلند و فرستنده اند آنچه را که امکان گرفتن فرستنده اند به باطن و الا گوش ظاهر خیلی کسانی هستند که صدای قرآن رو میشنون اصن از لغت قرآن هیچ خبر ندارند .
فستمعو پس این امر به کوشش و کاوش در دریافت قرآن با گوش ظاهری که انتقال به گوش باطنی پیدا کند اگر این دریافت امکان ندارد پس فستمعو باطلست ،فستمعو امر به مهالست امر به ناشدنیست امر به کاریست که برای مکلفان ناشدنیست چون مبتلای به تناقضات در افکارن مثلن ، یا نمیفهمن قرآن رو وَأَنْصِتُوا ، انصِتو نه اُنسطو ، آقایون مترجمان و مفسران قرآن انصتو رو اُنسطو معنی کردن انسطو ساکت کنید ،باب افعاله دیگه اُنسطو بابه ثلاثه مجرده یعنی ساکت شوید انصطو ساکت کنید کیو ؟هم خود را هم دیگران را
هم خیالاتی که منافی به قرآن است ساکت کنید افکار و علومی که منافی قرآن است ساکت کنید افکار غیر قرآنی رو ساکت کنید فقط اونچه پیداست تفهم قرآن است بعنوان قرآن ،و بقیه مقدمات رو ناپیدا و ناپدید کنید لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ در مقابلش اگر قرآن خوانده شد استماع نکردیم و انساط نکردیم بجای لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ میشه چی ؟ ترجمون
آقایون متعسفانه فقهای ما مخصوصن فقهای شیعه اینو امر بر استحباب کردن یستمعو مستحبست انصتو مستحبست میگیم لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ چیه ؟ ایا مستحبست رحمت بشوید. که در مقابل زحمت و رجم این اشکال نداره مستحبه وانهگی اگر کسی مداحی دارد مداحی میکنه کسی داره صحبت میکنه و شما میتوانید گوش بدید گوش ندید احانت نیست اهانت به یک آدم عادی حرام است اگر بدانه شما گوش ندید ،شما گوش نمیدید دارید فکر خودتونو میکنید اگر میتوانید گوش بدید و فکر خودتونو میکنید گوش نمیدید این اهانته
آیا نسبت به ربول عالمین که قرآن کلام اوست و این کلام او برای تکلیفست برای آگاهیست برای درست راهیست برای وصول به حق مطلبست استماع نکنیم این اهانت به الوهیت است یا نه و همچنین در قرآن که بعضی آیات اون رو خوندیم
انی احسنول قصص بودن قرآن آیا قصص حکایت هاییست که در مدلول معصومه ولی در دلالت معصوم نیست ؟ اگر کسی حرفی خوبی میزنه معنای حرف خوبه ولی لفظ دال نیست این احسنول قصصه این اسمعول قصصه ، برای اینکه آیا مراد اینست که مطلب خوبو برسونه بله ، رساندن مطلب خوب باید با دلالت لفظی واضح باشد اگر دلالت لفظی واضح برای مخاطب نباشد این اساعست این اسوعول قصص است اسوعول قصص دو بعد داره یکی اینکه هم دال گنگست هم مدلول گنگه
اگر هم دال واضح باشه مدلول گنگه این اسوعول قصصه قصصی که سیع هستند یا دال گنگست مدلول عرض می شود که واضحه یا مدلول گنگست دال واضحه اسوعه این سیعه
قرآن که احسنول قصص است هم دالش هم مدلولش قابل تفهمه کل مکلفان هست ، یا اینکه در سوره هجر آیه یک الر ۚ تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَقُرْآنٍ مُبِينٍ قرآن یعنی خواندنی و علت اینکه لفظ قرآن در انحصار قرآن قرار گرفته برا اینکه خاندنی سه قسمه یک خواندنیه غیر معصوم است که چندان خواندنی هم نیست یک خواندنیه معصوم است که خالد نیست تورات خواندنیست قرآن غیر هذا یا اینکه آیاتی که لفظ قرآن دارد و دلالت بر کل وحیانی میکند ، خواندنی هست ولی خواندنی موقته ولی چون قرآن خواندنیه خالدست در دو بعد یک بعد از زمان نزولش تا انقراض علم خواندنیست در مقابل قرآن کتاب دیگر خواندنی نیست در مقابل نور خورشید شمع روشن کردن درسته ؟آیا شمع روشن کردنیست در مقابل خورشید ؟ ولو شمع درست است روشنی دارد ولی روشنی کوتاه دارد این روشنی محدود که در مقابل خورشید خودرا نیز روشن نمیکند دیگران روشن میکند ؟
خب حالا این قرآن که خواندنیست خواندنی ترین وحی های ربانیست در کل ابعاد وحیانی در طول زمان تکلیف و در مثلث زمان تکلیف این قرآنست و مبینست ،اگر مبین نباشد قرآن نیست مبین تعکیده ،اگر قرآنست که خواندنیست خواندنی غیر آشکار تکلیف آشکاری برای مکلف نمیاره مبین نه بین مبین روشنست و روشن گر ،آیا قرآن به خودی خود روشن گرست یا نبی یا امامی باید که روشنی بدهد
این قرآن که نورست تبیانست بیانست برهانست 0بینست مبینست ، آیا به خودی خود این صفاتو دارد یا نخیر به وسیله نور کمتر ، برهان کمتر ، مبین کمتر حجت بالغه کمتر که ثقل اصغرست قرآن مشاهده میشود ؟ آیا کار خدا کم نورترست از کار پیغمبر حجت خدا بلوغش کمترست از حجت پیغمبر برابر نمیشه باشه برای اینکه پیغمبر حجتش بالغه است نورش بسیار روشنست بیانش 3046 است به وسیله قرآن
وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ الی آخر ، و همچنین کسانیکه قرآن را بخش بخش کرده اند میگن بخشی قابل فهمست و بخشی قابل فهم نیست . نزدیکتر به حقن ولی بعد دومشون ناحقه چنانکه در سوره حجر آیه نودو یک كَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى الْمُقْتَسِمِينَ الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ اینها مکتب تحمیلند
مکتب انفصال مکتب تحمیل اذین جمعه اذهست عضهه یعنی متفرق ، مقتسمین کسانیکه که قسمت میکنند قرآن رو مقداری رو قبول داریم مقداری قبول نداریم یا مقداری میفهمیم یا مقداری نمیفهمیم یا مقداری عمل مکنیم اقتصام در بعد فهمیدن در بعد تفهم در بعد اعتقاد در بعد عمل اقتصام در کل ابعاد اقتصام اول در بعد فهمیدن اقتصام اول مرز اول این مثلث اقتصام در بعد 3157
كَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى الْمُقْتَسِمِينَ انزلنا انزال وحی های گذشت هاست و انزال قرآن ، مقتصمین وحیهای گذشته اینها مورد توبیخن تا چه رسد مقتصیمن قرآن کمااینکه در سوره جمعه عرض می شود که مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا تورات قرآنیست ولاکن تورات که موقت بوده است کسانیکه محمل شده اند علم و عمل و تبیین توراتو اینکارو نکردن کمثل حماره بنابراین 3232 از خر خرتر خواند بود وقتی اونها خرن که بار میکنن و بارشون چیه کتاب های علمی را بار خر میکنند بر خر خبر نداره
خب حمله حمله جسمن سقلن ولاکن علمن عملن عقیدتن این اصن خبر نداره کذالک کسانیکه مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ تازه حمار اوقاتش تلخ میشه ، میگه من چه تقصیر دارم که به من تخصیص شده حالا کمثل الحمار اینجام كَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى الْمُقْتَسِمِينَ کسانیکه اقتصام میکنند وحی ربانی را که چه در بعد تفهم علمی چه در بعد عقیدتی چه در بعد عملی الذین جعل القران عظیم اصله مقتسمین بدترین مقتسمین بدترین تقسیم کنندگان خطرناکترینان کسانی هستند که قرآن رو عضین کرده اند .
مقداری میفهمیم مقدرای نمیفهمیم و بدتر از این بدتران کسانی هستند که میگن قرآن کلن ضنیو دلالست ،قرآن کلن ضنیو دلالست و قطعیو سندست و عرض می شود که حدیث قطعیو دلاله و ضنیو سندست .
اقتسام ببینید اقتسام افتعال در قسمته، اینا در سه بعد دیگه اقتسام میکردن در اینکه این وحی اون وحی نیست ، حالا میفرمایید ما تفسیر میکنیم کسانی میگن که این مقدرا وحیه ، اون مقدرا وحی نیست کمااینکه اهله تورات اینطور بودن اهل انجیل مقداری که مطابق میلشون بود میگفتن وحیه ، مقداری مطابق میلشون نبود میگفتن وحی نیست کمااینکه 3422 در میان عرض می شود که مکلفین زمان رسول الله هم بود
یا قرآنی غیر این بیاد که عوضش کن غیر این بیاد یعنی کل قرآنو عوض کن چون مطابق میل ما نیست یا عوض کن یعنی بعضی آیات که مطابق میل ما و نظرما نیست عوض کن پس بنابراین اقتسام دارای ابعادیست یک بعد بعد وحیانی ، این وحیانیست این وحیانی نیست دو اینو نمیفهمیم اونو میفهمیم ، سه به این عقیده مندیم اون عقیده من نیستیم سه و بعد به این عمل میکنیم به اون عمل نمیکنیم
بنابراین اقتسام در کل ابعاد وحیانی و فهمیدن و اعتقاد و عرض می شود که عمل در کل این ابعاد اقتسامه کل مقتسمین با درکاتشون کمااینکه کفر دارای درکاتیست ببینید فسقم دارای درکاتیست ، ایمان دارای برکاتیست اقتسامم دارای درکاتی این درکات اقتسام بعضیا درک اسفلو منن نارن بعضی درک اول هستند
مطلب دیگر ما امر داریم برای تفهم قرآن افزون بر آنچه عرض کردیم و قرآن دلالت دارد در سوره نهل آیه نودو هشت فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ استعاذه چیه ، گروهی گمان کردن استعاذه لفظه اعوذبالله است ، خب خیلی کسان هستند بسم الله میگویند اعوذو بالله میگویند ولی از خدا خبر ندارند بسم الله دزدی میکنند بسم الله جنایت میکنند اعوذ بالله کار شیطانی انجام میدن پس فاستعذ لفظ نیست استعاذه فعله منتها لفظ داله بر فعله ، اگر انسان عقلش علمش تعقلش حسش باطنش ظاهرش عملش استعاذه بالله باشد این اصله بیانگره استعاذه بالله که درونیست و بخشی برونیست درونیست که علمو عقیده و ایمانست و برونیه اولش که عملست لفظ استعاذه بلندگوست و بیانگره این استعاذه درونی و برونی انسان است
و این خطاب به کیه خطاب اول پیغمبر بزرگوار بعد به همه ،بنابراین کل مکلفان به قرآن معموریت دارند که فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ قراعتم دارای دوازده معناست ساده ترین و نزدیکترین و مفهوم ترین معنا خواندن است ،و الا قراعت فقط خواندن نیست کمااینکه تلاوت فقط خواندن نیست وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا و من میخواند شمس را یا پیروی عملی میکند
بنابراین اصل قراعت و اصله تلاوت پیروی علمی و عقیدتی و عملیست ، قراعت لفظی مقدمه ایست ازبرای تفهمه معنوی حالا فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ شیطان رجیم هم ابعادی دارد ببینید شیطان اسم عامست ابلیست اسمه خاصه مثلن شیاطین الجن و الانس و آیه دیگر این شیطان رجیم کل نیروهایست که مقابله جهاته رحمانی و رحیمیست یعنی جهت رحمانی و رحیمی صراط مستقیم است ، کل راه ها چه سبول متفرقه باشد چه سبول مغضوب علیهم باشد چه سبیل ظالین باشد کل اینها ماله شیطان رجیمه منتها چون شیطان ها دارای درکاتی هستند شیطنت های فکری و عقلی و علمی و عقیده عملی اونهام دارای درکاتیست بنابراین کل درکات کل حجاب ها کل سوعه فهمها کل تاریکیها کل موانع از فهم قرآن باید کلی زدوده شود
پیش فرضهایی که شیطنت است یا شیطنت عنادیست یا شیطنیت تقصیریست یا شیطنته قصوریست کل این پیش فرضها و کل انتظارات که یا مطلق نیستند احتمال صحیح غلط دارند یا غلطن کلن بنابراین اگر انسان بخواد توی آب صافی برود که دیگران میخوان برن باید کثافط خود رو بزداید
کسی میخواد در یک خزینه حمام برود که آب صاف مثه تلعلع میکند بدنش تمام کثافتو لجنه باید اول خودشو بشورد بعد تو آب بره چون دیگران باید استفاده کنند هم خودش آلوده به کثافت نشه و هم دیگران حالا کسی که میخواد در معدن نور و بنیاد اصلیه بالاترین عصمت نور که قرآن است در کل ابعاد وارد شود فستعذ بالله همه تاریکیها ظلمات لیخرجهم من الظلمات الی النور ظلمات متعدده ،نور واحده
نور همان صراط مستقیم صراط مستقیمه دلالت و استدلال به قرآن در کل ابعاد فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ چرا فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ برا اینکه ، انسان خودکفا نیست ، در زدودن تاریکیها و ظلمات و ظلالت ها خودکفار نیست معصوم نیست چون خودکفار نیست دو بعد است استعاذه یک بعد اون مقدرای که میتواند دوری کند از نافهمی ها کج فهمی ها شهوت ها انحرافات ،رسمیش
و اونچه میتواند از مطالب غیر مطلق که حقو باطلست دوری کند و اونچه را که نمیتواند فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ ، اصولن توکل بر خدا معنیش همینه اتکال و تکلان غلطه ،ما در هیچ آیه از قرآن تکلان و اتکال نداریم ،چون تکلان و اتکال ببینید به کلی اتکال به خودش داره این خودت نه فکر کن نه کار کن همه کارو خدا بکنه این غلطه اتکال ،غلطه تکلیفم غلطه توکل ، توکل تفعله یعنی بعد از اونکه کوشش ها و کاوش ها و کارهایی که در امکان شماست انجام دادید چون مطلق نیستید بله احیانن مطلقه انسان باید غذا بخورد توکل نمیخواد غذا میخوره دیگه
ولاکن در اموری که انسان مطلق نیست برای مطلق شدن فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ ،به خدا پناه ببر خدا توفیق میدهد کمک میکند که نورون الا نور بشد نور اول از شیطنتها و فکرهای شیطانی که امکان پرهیز استعاذه دارد دوری کردین مرحله دوم فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
و همچنین در سوره هیفدهم آیه چلو پنجم وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَابًا مَسْتُورًا نتیجه استعاذه اگر قراعت قرآن کنید با استعاذه بالله خدا هم جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ کسانیکه ایمان به آخرت ندارند امان به اخرت ندارن باز عدم ایمان به اخرت دارای درکاتیست ،ممکنه شیعه باشه مسلمان باشد اهل کتاب باشد ولی ایمان به اخرتی که خدا در کتب وحی تبیین کرده ندارد
عرض می شود که و همچنین آیات شفاع و رحمت قرآن ، در همین سوره آیه هشتادو دو وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ ۙ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا ظالم 4228 ظالم ملهد مشرک کافر معاند و و ، هرکس ایمان ربانی ندارد ، ایمانه در بعد علمی و عقیده عملی ندارد این عرض می شود که منحرفست
حالا وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ قرآن که خدا نازل میکند برا چیه ؟ مَا هُوَ شِفَاءٌ شفاع از دردهاست ، دردهای انسان درد جهالت درد شهوانیت درد کج بینی ،درد کج فهمی درد تناقض گویی درد پذیرش حرفای دیگران تقلیدن درد اجتهاد میکنند همه درده
تمام دردست مگر صراط مستقیمی که قرآن دلالت میکند شفاع ، قرآن شفاست اگر یک پزشکی بهش مراجعه کنید گاه مریض ترتون میکنه گاه معالجه نمیکنه گاه معالجه میکنه این شفاست ؟ این هم شفاست هم درده ،بعضی اوقا دردش بیشتره بنابراین اگر قرآن در دلالت بر صراط مستقیم گاه گنگست گاه روشنست گاه 4340 این قرآن کلن شفاع نیست
رحمتم نیست زحمته رحمته مخلوطه با زحمت رحمته مطلقه نیست شفاع مخلوط با داد شفاع مطلقه نیست وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا همچنین آیه دو سوره طاها مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَىٰ این تشقا تشقا در کل ابعادست البته در خصوص رسول گرامی صلوات الله علیه بحثی دارد که در جای خودش خواهیم عرض کرد ولاکن این انزلنا علیک انزال دارای دو بعده یک بعد مماس انزال قرآن بر رسول الله صلوات الله علیه به تشقا که نیست
یک بعد منزل دوم قرآن و فرودگاه مستمر دوم قرآن کل مکلفانند ، پس قرآن برای شقوت برای زحمت نگرانی ناراحتی تناقض فهمی نامفهومی نازل نشده است همچنین آیات مبین که اشاره کردیم از جمله آیه یک سوره نمل طس ۚ تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُبِينٍ تتمه بحث را از خود قرآن و از آیات کتاب بحث میکنیم و عرض می شود که دو سه روزی باید در این جریان بحث کنیم که این حرفها و شبهه های گذشتگان دارد
یا بعضی همزمان های معاصر ما دارند که در دانشگاه هاعو حتا در حوزه ها هم 4525 پیدا کرده است این شبهات رو از خود قرآن با دلیل قرآن ما انشالله جواب بدیم
بله قرآنه یا نه قرآن نوار قرآنه یا توراته ؟ قرآنه دیگه
نگفتش که اذا قراتمول قرآن ،قرعه قرعه مجهوله حالا این قرعل قران قاری یا انسان باشد جن باشد فرشته باشد ضبط صوت باشه هرچه باشه کمااینکه لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ قرآنه حالا اگر بسم الله با خط نوشته باشد لایمسه ،حالا اگر بوته هایی را درختان طوری بکنن که بسم الله بشه دست بدون وضو بدون غسل به این بوته ها حلال نیست چون بسم الله ، اگر انسان های جوری ترتیب بدن که بسم الله نقش داده نقش بسم الله نقش بسم الله در هر چیزی که امکان دارد و ممکنست این همچنین اذا قرعتم که نگفت
اگر قرعتم بود باز تم دارای دو بعد بود یکی تومه زنده یکی تومه انتقالیست ولاکن اذا قرعل قرآن خانده شود قرآن چه با ضبط صوت باشد تلویزیون باشد هرچه باشد قراعت قرآن بعنوان که کلام الله است مقتضای اصلی اینست که فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.