بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین
دنباله ی سیری سراسری در آیاتی که لفظ قرآن دارد و آیاتی که لفظ کتاب دارد برای معرفیه خودیه قرآن در کل ابعاد عصمت ، عصمت مدلولی عصمت دلالی عصمت علمی که مورد توان کل مکلفان است که یا لغت قرآن را بدانند و یا ترجمان قرآن را بدانند یا بتوانند دسترسی به ترجمان قرآن پیدا کنند.
از جمله آیه نودو دو سوره نمل ، وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَأَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ ، اتلو القران دارای دو بعد است ، یکی تلاوت شخصیست دیگری تلاوت برای دیگران ، اگر اتلو علیکم بود خواندن بر دیگرانست ، اگر خواندن خودی بود اتلوست بدون علیکم ، و چون اینجا علیکم مذکور نیست اتلو شامل هردو حال هست ،هم قرآن را تلاوت بکنم خودم و هم بر مکلفین کمااینکه رسول گرامی در تلاوت خودیه قرآن که هم خواندنست و هم پیروی کردنست که تلاوت تنها خواندن نیست بلکه عمق تلاوت پیروی کردنست
خواندن هم برای پیروی کردنست چه خواندن خودی چه خواندن از برای غیر ، مثلن وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا قمر نمیخواند شمس را ، پیروی عملی و واقعی میکند تا از نور شمس برخوردار بشه ، أَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ این خواندن است برای خود و خواندن است بر دیگران از برای پیرویه خودی که که رسولیست و پیروی غیری که رسالیست .
حالا ، همینطور که رسول گرامی صلوات الله و سلام علیه در خواندن قرآن و تفهم قرآن نیاز به کاری دیگری به چیز دیگری حتا به وحی دیگری هم ندارد به پیغمبر بزرگوار این وحی قرآنی به گونه مستقیم نازل شده نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلَىٰ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ آیا خدا وحی دیگری هم اضافه بر قرآن کرده است که تفسیر کند قرآن را ؟
تبیین کند قرآن را ، یا قرآن نیاز به تفسیر ندارد چون خودش بیانست برهانست حجت بالغه است تبیین است نورست و رسول گرامی صلوات الله و سلام علیه که معموست به تلاوت قرآن نورون علا نورست منتها نور رسول گرامی نور عصمت اولیاست بر مبنای نور عصمت علیای کتاب ، پیغمبر کتاب ناطقست و قرآن در سوره ظاهر کتاب سامتست
ولاکن این کتاب سامت اعظم و اقوا و اطول و اکمل و اتمست از کتاب ناطق، مگر اینکه مجمعو ثقلین باشه حالا همینطوری که رسول گرامی تلاوت باید بکنه قرآن را با تلاوت خواندنش تفهمش اعتقادش عمل کردنش نیازی به وحی دیگری ندارد همچنین کسانیکه که مرسل علیهم هستند کسانیکه مورد تکلیف قرآن هستند و زبان عربی را میدانند أَتْلُوَ الْقُرْآنَ در زبان عربی و زبان عربی را نمیدانند أَتْلُوَ الْقُرْآنَ در ترجمان صحیح قرآن اگر اتلو در هر بعدی از ابعاد برای مکلفان که آشنای با لغت قرآن یا با ترجمه قرآن هستند کافی نباشد بنابراین نازل کننده قرآن معاذالله یا جاهلست یا ظالمست یا خاعنست
آیه یاسین سوره دو ،یس وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ عَلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ پیغمبر بزرگوار با آنکه خودش نورست خودش قرآن ناطقست بعد از نزول قرآن مع ذلک آفتاب آمد دلیل آفتاب قرآن افتابه درخشانیه عمیقه بی نظیر وحیانیست که اگر به نور آفتاب آیات قرآنی تدبر شود دقت گردد این نور هم خود را اثبات میکند که وحیانیست و هم آورنده خود را که رسول وحی است
پس این قرآن در بعد اول اثبات کنند اینست که وحیانیست ولاکن وحیانی بودن دو بعده یک وحیانی بودنه مستقلست که وحیانیست اما آوردنش وحیانی نیست ، یک وحیانی نخیر دو بعدیست ، چون پیغمبر قرآن را آورد دیگری نیاورد از زبان پیغمبر قرآن تحویل داده شد به مکلفان بنابراین وحیانی بودن و رسالت وحیانی بودن رسول گرامی به وسیله قرآن اثبات میشود.
درست است که پیغمبر بزرگوار در بعد رسالتی آیات خودی دارد ، اما آیات غیری که آیات وحیانی قرآن باشد دلیل منحصرست بر رسالت حضرت درست است که انبیاعه قبل فرقانشون با کتابشون جدا بود ، تورات موسا علیه سلام معجزه تبیینی ندارد انجیل عیسا همچنین و لذا انزال شد بر موسا فرقان و تورات حال انکه بر پیغمبر اسلام فقط فرقان ، قرآن هم قرآن است هم فرقانست ،هم کتاب وحیانیست و رسالتیست و هم خود دلیلست بر وحیانی بودن خودش حالا اگر پیغمبر بزرگوار هم تشریف داشتن ادعای رسالت کردن ادعای رسالت با صرف ادعا قابل قبول نیست .
این ادعا با زمیمه ی نورانیه درخشان قرآن اثبات میشود رسالت آسمانیست پس قرآن دلیلست بر رسالت پیغمبر ، اینجا القران الحکیم قسمست ، قسم خدا قسم به دلیل است ، برا اینکه کسانیکه فاقد دلیلند در آخر کار قسم میخورند به چیزی که خود دلیل نیست ولاکن متفق علیه بین طرفینست دلیل نیست ولاکن خدا که خالق قسم و مقسمو به است قسمش در مورد فقدان دلیل نیست بلکه قسم میخورد به عدله دلیل عدله عدله ی بر یاسین و عدل عدله بر لمن المرسلین چیه والقران ان حکیم ،حکیمست به تعبیر فارسی مو لا درزش نمیره به قدری محکمست به قدری عباراتش دلالاتش دالاتش معانیش انسجاماتش به قدری محکم و فشرده و قویست که هیچ شبهه ای هیچ ریبی هیچ اشکالی امکان ندارد در طول زمان و عرض زمین از کل جنو انس به قرآن توجه کند.
حکیم بهتر محکمه حکیم بالاتره محکمه محکم محکم شدن است حکیم خودش تمام حکمته قرآن حکیم خودش دارای عرض می شود که هم حاکمست هم محکوم له است چون صفت مشبهه هم فاعلست هم مفعول
هم فاعلیت حکمت درش است هم مفعولیت ، مفعولیت حکمت در بعد تنزیل ربانیست فاعلیت حکمت در بعد نگرش به قرآن است اگر نگرش صحیح و مستقیم بدون شواعب بون انحرافات که دیرو عرض کردیم به قرآن بشود و لغت قرآن را با خود قرآن انسان در نظر گیرد این قرآن حکیمست حتا مشابهاتش حکیمه،حالا یاسین ، این سین از حروف مشتبهه است از حروف رمزیست حروف رمزی قرآن دالست و دال نیست دالست در بعد رمزی ، و دال نیست در بعد لغت قرآن
سین در کل لغات عالم چه معنا دارد سین سینه ،ولاکن در بعد رمزی سین دلالت رمزی دارد تمام حروف مقطعه که در بیستو هشت سوره مکی و مدنیست و فقط چهارده حرف از بیشتو هشت حرف 1047 تمام حروف رمزیست دیرو عرض کردیم که رموزیست که هم نسبت به تمام مطالب موضوع قرآن است هم نسبت به سنت رسالتی که در قرآن نه نفی شده نه اثبات
حالا یاسین اینجا از یا و از القران و از إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ میفهمیم که سین پیغمبرست سین یک رمزشو میفهمیم رمز به شخص پیغمبر است ای سین قسم به قرآن حکیم انک ،که کیه ، سینه دیگه که یا نیست که یا که نیست که یا عرض می شود که نداست به که بنابراین این القران حکیم قرآن با حکمت تمام عیار صددرصدش دلیلست اولن بر اینکه پیغمبر سامعه وحیه آیات قرآن را که میشنود شنود وحی است
خب حالا شنود وحیم دو بعد دارد یا شنود وحی شخصیصت یا شنود وحی رسالتیست شنود وحی شخصی مال نبوعتست مثه لقمان ، لقمان نبیع بود نه رسول بود نه نبی کمااینکه در کافیم مفصل داریم بعضی نبین منبعون فی نفسه لا یعجو غیره ،بعضیا منبعن یعدو غیره رسولن بعضی بالاتر و بالاتر حالا پس قرآن حکیم اولن اثبات میکند که این کسی که برش این آیات نازل شده است نبی است سین سماعه وحیه فقط نبی است نخیر إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ، انک تاکید ل تاکید الی صراط مستقیم تاکید در این چند تاکید این پیغمبر بزرگوار سامعه وحی است سامع وحی رسالتیست نه سامع وحی شخصی
عَلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ الا سرات نیست اسراط نیست الاست ،چون صراط مستقیم وحدت دارد ، و این واحد دارای سه زاویه است یکی الا سراط نه 1301 به سوی صرات ،به سوی صراط مستقیم رفت هرقدر جدیت کند بهتر به صرات میرسد یکی الصرات المستقیم است سو ندارد یعنی مساوات و مماس است بین شخصی که 1318
صراط مستقیم با این شخص مماس است و این شخص یعنی تساوی برابرست یه مرتبه نه علا یعنی صراط مستقیم تحتو شعاع است پیغمبر بزرگوار با قرآن حکیم که در بالاترین مقام حکمت است سلطه دارد سیطره دارد سیطره به اراده ربانی در بعد عصمت اولیا محمدی دارد در قرآن حکیم
خب پس ما با حکمت قرآن میفهمیم که این قرآن وحی است ، با حکمت قرآن میفهمیم که آوردنش رسول است اگر ما قرآنو نفهمیم چی ،دو لازمه ،اگر فهم قرآن مربوطست به تعویله رسول و رسولم دلیلست بر قرآن دور مسرعه بنابراین باید که ما قرآن حکیم را به حکمته بفهمیم مکلف باید قرآن حکیم به حکمته دریافت کند تا با حکمت قرآن بفهمد یاسین که سامعه وحیست و بفهمد إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ علی صراط مستقیم.
همچنین آیه سوره محمد صلوات الله و سلام علیه آیه چلو پنج سوره قاف ببخشید ، سوره قاف آیه چلو پنج فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يَخَافُ وَعِيدِ این وسیله تذکیر به قرآن چیه خود قرآن است ،اگر وسیله دو وسیله بود قرآن و تبیین رسول ،خب این دوتا بود حالا اینکه در قرآن با قرآن تذکر بده کسی رو که خوف وحی دارد ، پس با قرآن و قرآن فقط بدون بیان حتا رسول بدون بیان اعمه تا چه رصد به بیانات متناقضو متضادی که در روایت هست ، با قرآن میشود عرض می شود که من یقاعه تذکیر داد پس قرآن برای تذکر برای کل مکلفان کافیست .
بعد راجبه کتاب هم همینطوره ، مثلن سوره بقره آیه دو ، الم ، ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ ۛ فِيهِ ۛ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ از جاییست که آقایون 1545 کردن ،رای به معنی شک گرفتن اگر شک باشه غلطه مگه در قرآن شک هست ،شکاک معاند شکاک قاصب شکاکه مقصر در قرآن زیاده ،کل معاندین و کل کافرین و کل مسلمین که با قرآن کاری ندارند اینا شکاکن ،رای غیر شکه شک اعم از غیره رای شکه مریبست ،شک یا مستند دارد یا مستند ندارد حالت انسان از علمو زنو شکو احتمال این حالات در صورتی انسانی و عقلانی و منطقیست که مستند داشته باشه من در باره فلانی شک دارم دلیل داری؟
همینطور کشکی بیخود یقین دارم بیخود ،یقین بی دلیل ضنه بی دلیل شکه بی دلیلی احتمال بی دلیل به میزان دلیل اگر شک دارد یا ضن دارد یا یقین دارد درسته ولاکن لا ریب فیه ریب را نقض کرد نه شک را ،در قرآن شکاک زیاده ولی مرتاب یک نفر نیست . در آیاتی در قرآن شریف این اعلام شده است که مثلن قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَىٰ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَٰذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا این تهدید کلیست
کل انسها ، کل جنها کل علمای ادب علمای منطق علمای فلسفه علمای در هر علمی از علوم انسان ساز برای کل انسان ها برای کل مکلفین اگر جمع شوند مانند قرآن نمیتونن یعنی مانند یک آیه ،چون یک ایم قرآنه دیگه دو ایم قرانه ،حالا ذلک لا ریب فیه ،لا ریبه استقرام نفیه هیچ ریبی یعنی هیچ شک مستندی در قرآن وجود ندارد یعنی کسانی شک در قران میکنند ولی شک بی جهت ولی شک به دلیل به دلیل این نقطه به دلیل این زبر این زیر این کلمه این جا این حکم این مطلب عرفانی این مطلب فلسفی به این دلیل که برخلاف علمست برخلاف علم مطلق است برخلاف عقل مطلق است برخلاف علم مطلقست یک دونه ما نداریم
چارده قرن از عمر قرآن میگذرد و یک نفر نتونسته کاری بکنه ،بله شکاک زیاده از جمله حداد بیروتی که استاد ادب بیروتی که رئیس مطارن بیروته رعیسه کشیش های بیروت که چند روز عرض کردم این چهارده کتاب بر ضد قرآن بر رد قرآن نوشته ، به دلیل خود قرآن بر ضد قرآن که مرحومه صاحب ضریعین فرمودن که این کتاب خوبیست خیلی
گفتم شما مطالعه بفرمایید مطالعه فرمودن نه کتابیست که باید رد بشه بعد فرمودم که ما به علامه طباطبایی میتونیم مراجعه کنیم ولی اشون سنشون بالاستو دستمون دورست شما اینکار بکنید گفتم اینکارو کردمو مشغولم ما سه کتاب نوشتیم که کتاب اول المقارنات مقارناتون کتابو سنه است که نیست اینجا البته
این مقارنات جوابه کل چهارده کتابه حداد بیروتیست که به آیات استدلال کرده ،ما به همان آیات ردش کردیم مثلن از جمله نمونه ایشون میگد که قرآن اگر هم وحی است وحی است از برای مکلفین عرب لتنظرو ام القران لحولها ، یا ایها الناس ناسم ناس عربه من نوشتم که یا حداد انت من الناس او من النسناس اذا انت من الناس فلتشملک شریعتون ناس و اذا انت من النسناس فما بهالون نسناس به شریعتن ناس آقای صدر رحمت الله علیه با این گریه میکرد .
شیخ ذبهنا به سکینن و نحن با چاقوی خودمون شکممونو پاره کردی حال در هر صورت لَا رَيْبَ ۛ فِيهِ ۛ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ سوال ،مردم عقله مردم با تقوا هستن اکثر مردم بی تقوا هستند یا ملحدن یا مشرکن یا کتابین خب اگر قرآن برای متقین هدایتست اولن دور لازم میاد ثانین انحصار دارد قرآن به متقین
سوال اینست که متقین یعنی چه ، متقین 1856 افتعاله دیگه کسی که عقلش علمش فکرش شعورش جوریست که ولو فعلن نمیداند قاصرت که نمیداند ولاکن اگر او را دانا کنید اگر آیات قرآن را بر اون بخوانید اگر در این آیات تبیین کند عرض می شود که 2023 اگر کتابی واقی و نگهبان مانند قرآن بر او عرضه شود و بخواتند یتقی یقبلو بنابراین شامل هم ملحدین هم مشرکین هم یهود هم نساراعی که قاصرند و با رفعه قصورشون که بیان متقنه قویمه فوقه عصمت های کتابی رو اونها تبیین بشه قبول میکند پس این هدایت شعنیست
هُدًى لِلْمُتَّقِينَ هدایت شعنیست ، هدایت فعلی ، در آیه دیگر داریم هُدًى لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَىٰ وَالْفُرْقَانِ اون هدا با این هدا فرق داره،اون هدا هدای هم فعلیست هم شعنیست هم هدای برای کسی که مسلمان شده است که وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً هم هدا برای کسانی است که هنوز مهتدی نیستن ولاکن متقین هستند یعنی شعن پذیرش حق را دارند بنابراین اگر کسانی که مسلمان هستند و قرآن را باور دارند بر اینها هدایت نخست نیست هدایت روی هدایت است من المومنین یعنی هرقدر در قرآن تعمق کند نه تحمق کند تعمق کند تفکر کند دقت کند در راستای صراط مستقیم با دلیل صراط مستقیم راهوار شود ، راهوارست به سور صراط مستقیم قرآن عرض می شود که میرسد و این هدایته
این هدایته علمیست عقیدتیست عملیست هدایت در کل زمان تکلیفه حتا برای منزله وحی منزله وحی هم در وحی تفکر میکند چنانکه عرض کردیم چنبار که به امام رضا علیه سلام عرض کردن که شما قرآن رو چند وقته دوره میکنید فرمود سه روزه عرض کردن یه روزم میشه فرمود تعمل میکنند در آیات
در آیات تعمل میکنند این آیات که آیات ربست حتا پیغمبر منتها ، تعمل در ابعادی هست و غیر تعمل در ابعاد دیگر در بعد نص و ظاهر ظاهر بینه ولاکن در ابعاده اشاراتو عرض می شود که لطایفو اینها که مربوطست به تکامله معنوی قرآن مطلب دیگریست
بله ،منتها تکاملی تکلیفی نیست ما یه تکامل تکلیفی داریم که تکلیف تتکاملی تکلیف همان تکلیف است که از نص حرمه از نص 2255 این تکامل تکلیفیست تکامل معرفتی تکامل معرفتی نه در دنیا بلکه در برزخم دارند در قیامتم وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ تکامل معرفتی چون قرآن نمونه و نماینده تمام نمای ربول عالمینس در بعد امکان و چون ربول عالمین حد ندارد بنابراین نمایندشم هرقدر جلوتر میره انسان باز نمایندگی بیشتر دارد معرفت بیشتر دارد
حالا در سوره بقره آیه صدو بیست یک ، الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُولَٰئِكَ يُؤْمِنُونَ بِ اهل کتاب توراتیان انجیلیان اگر حق تلاوت تورات و انجیل داشته باشن نه باطل را نه محرف را نه تخیلات را نه تحملیات را بلکه اگر درست تورات را تورات وحیانی را و انجیل وحیانی را درست مطالعه کنند اونها ایمان میارن به قرآن ،چطور ؟ اهل تورات اهل انجیل که تورات و انجیل را حق تلاوت میفهمن و باید بفهمن اونها قرآن را میفهمن ما مسلمانان نمیفهمیم
کل مکلفان اسلامی که قرآنی هستند قرآن رو نمیفهمن مگر اینکه کسی براشون تبیین کند حداقل باید تبیین کند حداقل بعد تفهمه تکلیفیست در باید ها و نبایدهای عقیدتی و عملی
آیه صدو بیست یک سوره بقره ، آیه دیگر …
ببینید اول تورات ،کسانیکه تورات انجیلو میخوانند و عرض می شود که با دقت میخانند میفهمن قرآن رو ببینید الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُولَٰئِكَ يُؤْمِنُونَ ، بله ، حق تلاوت کتابای قبلیست ببینید الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُولَٰئِكَ يُؤْمِنُونَ مرجع ضمیر به قرآنه مرجع ضمیر یتلونهو کتابه
یک کتبا داریم یه قرآن کتاب کلی کتاب های وحیانی کلیست و قرآن کتاب خاصه،آیه دیگر سوره بقره آیه صدو پنجاهو نه …
نه دیگه دو لازم میاد برای اینکه الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُولَٰئِكَ يُؤْمِنُونَ کسانیکه حق تلاوت کتاب وحیانی دارند أُولَٰئِكَ يُؤْمِنُونَ به ،به قرآن محمد و محمد قرآن ، صلوات الله علیه چنانکه در ایش هست .
آیه دیگر …
کسیکه حق تلاوت میکند ایمان داره اصلن ،کسیکه حق تلاوت نداره ایمان نداره کسی که تلاوت میکنه همینطور بیخودی و سطحی ایمان نداره ولی کسی که ایمان دارد پس ایمان دارد و چون با حق تلاوت کتاب و سنت ایمان دارد با مناسبت و سنخیت وحیانی بین کتابای اسمانی دیگر و قرآن قرآنم میفهمد.
یومنن نه یومون به ،نه یومنون ، اولئک هم المومنون نیست اولائک یومنون به ،ضمیر به برمیگردد به قرآن که قبل ذکر شده محمد قرآن محمد و محمد قرآن دوتایی با هم آیه دیگر آیه بقره سوره بقره آیه صدو پنجاهو نه ، إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَىٰ مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ ۙ أُولَٰئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ خدا قرآن را در خود قرآن تبیین کرده
چنانکه دیروز عرض کردیم اگر آیاتی در بعضی از ابعاد عرض می شود که مطلبی رو نه نفی میکنه نه اثبات آیاتی دیگر یا نفی میکند یا اثبات بنابراین إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ و کتمان دو بعده ،یا قرآن رو کتمان میکنه اصن قرآن نشون نمیده خب این کتمانه یا بدتر از کتمانه قرآن نشون میده با جلدهای خوب خطهای خوب حرفای خوب ولی میگن ضنیو دلالست این کتمان خاعنانه تر و ملبعانه ترست .
أُولَٰئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ یا اینکه إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتَابِ آیه دیویستو سیو یک وَمَا أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُمْ بِهِ خب حالا ما با یک تقسیمی ولو از نظر لفظ زنندگی دارد ولیکن از نظر معنا واقعیت دارد
آیا بدن معصوم را که جسمست کشتن و زیر خاک کردن ظالمانه ترست یا روحش را ، معصوم ترین معصومان قرآن است ، بدن قرآن زیر خاک نیست روی سرهاست مطالعه ها یعنی قراعت ها خواندن ها فروش ها خریدها ولیکن روح قرآن را کشتن ،یعنی ریب در قرآن ایجاد کردن شکاکیت و ضنیت در قرآن ایجاد کردن این خطر بیشتر و خطر زیادترست
و اصولن مکلفان به قرآن سه دسته هستند ،از نظر علمی ،یا الحاد علمی دارند یا اشراکه علمی دارند یا توحید علمی دارند چون الحاد و اشتراک به توحید یا عقیدتیست یا عملیست یا علمی ما علمی را داریم بحث میکنیم ، در برخورد علمیه با قرآن همین مسلمانان سه دسته اند ، یه دسته اصلن به قرآن کاری ندارند الحاد علمیست
انما الروایت ، به آیات قرآن کاری ندارند این الحاد علمیست . نیمخوام بگیم الحاد علمی الحاده ،الحاد اینست که به طور کلی توجه نکردن ،به طور مستقل به حرفهای دیگر روایات اقوال نظرات فتاوا خیالاته متناقض متضاد یا حتا فتاوایی که صددرصد وحدت دارن اما برخلاف قرآن است
این الحاد علمیست ، که مکتب انفصال است اشراک علمی ، گاه قرآن را گاه حرفهای دیگران را ،هردو رو قبول میکند گاه قرآن را قبول میکند گاه دیگری را گاه هردو رو این مکتب تفکیک غلطست که این اشراک علمیست اشراک یعنی چه ، با خدا در الوهیت کسی رو شریک قرار دادن یا شریک پایین تر یا شریک بالاتر یا یکی برابر
ثالوثه شرک شرکت در الوهیت یا خدای کمتر یا خدای بالاتر یا خدایی که برابر ،خدای برابر با خدا خدای بالاتر از خدا که علی رو بعضی از علی الاهی میگن علی خدارو خلق کرده خدای بالاتر از خدا خدای پایین تر از خدا خدای برابر با خدا این اشراکه ثالوثه اشراک اشراکه ،حالا از نظر علمی عرض می شود که یا حدیث بالاتر از قرآن دانستن فتوا رو بالاتر از قرآن دانستن یا برابر دانستن در صورت تناقض یا اینو قبول میکنند یا اون رو
این اشرکه ،و توحید علمی اینست که منحصرن به قرآن توجه کردن و اگرهم ما به سنت رسول الله صلوات الله علیه توجه میکنیم با اجازه خود قرانه ،اگر بعد از أَطِيعُوا اللَّهَ ، َأَطِيعُوا الرَّسُولَ نبود، ما به حرف رسول توجه نمیکردیم ولیکن چون رسول خودش مبیعه خودش قرآن است ان روح و ثبع المثانی ، ان القران و سبع المثانی چون قرآنه ناطقه رسول الله است نطقش در بعد لفظی و در بعد عملی و در بعد سلبی این بر مبنای قرآن است روی این اصل ما باید قرآنو
ولاکن اگر قرآن نازل بر رسول بود و در قرآن هیچ تسریع و اشاره نداشت که به رسولم توجه کنید به رسول توجه نمیکردیم فقط توجه رسول این بود که از رسول قرآن را گرفتن اما از رسول مطلبی هم که خود رسول میفرماید نه مخالف قرآن نه موافق قبول کردن نگفت
بنابراین سنت در حاشیه قرآن است بنابراین مکتب استقلال و مکتب توحیده علمی در بعد معرفتی و در بعد دریافت حقایق اسلامی فقط قرآن است حالا آیا طرفدارانه مکتب الحاد بیشترن در میان ما شرع مدارانه شرع نداران اسلام ،یا مکتب اشتراک بیشترست یا مکتب توحید مکتب توحیدو بگردیم و نیابیم خب امیدواریم خداوند مارو در مکتب توحید قرار بده
این قرآن مظلوم که ما تکرار میکنیم همانکه برای امام حسین تکرار گریه است تکرار ذکر مصیبت است صدبرابر تکرار از برای مساعبی که بر قرآن مظلوم وارد شده است ما باید داشته باشیم.
بحث بعدی انشالله تتمه شورا خواهد بود بحث شورا خواهد بود روز شنبه اگه زنده بودیم و بحث هایی که در بعد اجتهاد تقلیده قبلن داریم ولیکن یه تبلوراتی و یک اضافتی هم ما داریم
آیا فحشا و منکر خودی مهمترست یا غیری ، فحشا منکر در غیر صلات بیشتر مورد نهی است یا فحشا منکر در خود صلات ؟ اگر بگیم که کسی از بدیها باز میدارد اگر خود را باز ندارد باز بازدارنده بدیست ؟بنابراین ما سه بعد داریم در تنها فحشا ان المنکر یک بعد خودی یک بعد بعدی ،یک بعد قبلی ،
بعد خودی اینست که در خودنماز که ایاک نعبد میگوید توجه به غیر خدا نباید بشه ولذا در این اگر در نماز فحشا انجام بده منکر انجام بده آیا این صلاته آیا تبعه صلات اصله صلات عمق صلات که در این آیه به تنها ان الفحشا ان المنکر عرض می شود که تعریف شده ممکنست در خود صلات فحشا منکر انجام بده این صلاته صلاتی که در خودش ببینید خودش نزدیکتره ،آیا خود صلات نزدیکترست از مورد نهی فحشا انل منکر یا غیر صلات قبلو بعد
در این مثلث خود صلات نزدیکترین زمینه است از برای نهی فحشا و منکر زمینه دوم بعده یعنی کسی که نماز میخواند فقدم فحشا منکر انجام نمیده زمینه سوم قبله ، یعنی کسی که نماز نخونده چون میخواد نماز بخونه و چون نماز از فحشا و منکر به وجه اعلا به طور مطلق نهیمیکند قبلن هم فحشا منکری انجام نداده
بنابراین نقطه اصلی و محوری و مرکزیه نهی از فحشا منکر خود صلات است
هم انشاست هم خبری بله
دلیل نداریم ، دلیل نداریم مثلن فرض کنید اگه دروغ بده مبطل نیست حرام است ولی مبطل نیست ولیکن در صلات هم حرامست هم مبطلست
نخیر ،نهی از اصل باید بشه اگر از روزه نهی شود باطله ولیکن روزه معمون بهست ،روزه من انجام میدم برا اینکه کاری غیر روزه ای انجام داد کاری که ارتباط سبیل با روزه ندارد در روزه دروغ میگد در روزه فرض کنید که
اون که اصله روزست ببینید نهی در عبادت اگه از خود عبادت باشه خود عبادت ریاعی حرامست
وقتی که خود عبادت ریاعی حرامست عبادت نیست چون ریا تناقض داره با عبادت عبادت دلیلش نیت قربته و ریا درست تناقض داره بنابراین اگر ریا باشد به طور کلی عبادت نمیپره جسم عبادتست ولی باطن عبادت
بنابراین اگر خود عبادت مورد نهی باشد این خود عبادت 3647 خود عبادت روزه مورد نهی نیست روزه هست چه در حال روزه چه در حال غیر روزه دروغ گفتن حرامه این دروغ گفتن حرام در غیر حال روزه حرامه در روزم حرامه ولی مبطله روزه نیست ولیکن در نماز نص داریم
ان صوت ینها نداریم ان صلات تنهاست،ان الحج تنها نداریم در حال حج در حال طواف دروغ میگه طواف باطل نمیشه حرامه ولیکن خصوص صالت که عمودو دین و عمادول یقینست و مهمترین عبادتست این به قدری عرض می شود که در رتبه عبادتی بالاست و مرتبه اولیا دارد که حتا در خود نماز اگر عرض می شود که چشم چرانی بکند اشاره حرام کار حرام انجام بدد این مبطل نماز است یعنی حرمت دو بعدیست هم حرامست هم مبطله به نص ما طابعه نصیم
ذکر قرآنه دیگه ، این ذکر قرآن در کل ابعاده در الفاظش لغاتش حروفش ترتیب آیاتش ترتیب صورش ده تاکید در این آیه است که ما این قرآنو حفظ میکنیم حفظ برای چیه برا مکلفین پس مادامیکه مکلفینی به قرآن هستند الی یومل قیامه این قرآن محفوظه ایا خدا زورش بیشتر میرسه یا عثمان ،عثمان است عوض کرده قرآن رو یا دیگران
از بین نبردیم قرآن هست ولیکن خود قرآن مخالفست با این از بین بردن اون ، اگر خود قرآن نبود بله اگر خود قرآن نبود چسمش بود خب ولی خود قرآن حجت بالغه الاهیه است و این کشتنها رو باید کشت این کشتنها رو باید خود قرآن میکشه خود نصوص قرآنی علیه افکار ضد قرآنی صددرصد و این کشتیم در خیال خودمون در خیال خودمون که ما به قرآن کاری نداریم اصن
ولاکن ایا اینکه کشتیم قرآن مرد دیگه یاداوری نیست نه ، حجت بالغه است هم برای کسانیکه پذیرای معانی قرآن هستند هم کسانیکه که پذیرا نیستند اگه اینا پذیرا هستند کسانیکه که پذیرا هستند تاییده و کسانی که پذیرا نیستند عرض می شود که استنکار و نفیه
جواب اینست که این تنها خیلی 3828 مثلن فرض کنید که این تنها آیا نهی کل فحشا و منکراته قبل از صلاتو بعد از صلاتو فصلاته نخیر ، این صلات مراتب دارد ، مرتبه اولای صدق صلات اینست که از فحشا و منکر در داخل صلات نیاد
ولی اگر شما خانه من بیاین یه مرتبه دو مرتبه صد مرتبه آمدن یه مرتبه آمدن اشکال تکلیفی دارد ،پس اسقاط تکلیف کل مکلفان بعد همگانی در بعد صلات تنهای در بعد صلاته اما بعد از صلات این تبلوره قبل از صلات فقط تکامله
تکابک بعد اصلی دارد تنها یک بعد تکاملی بعد اصلیه تنها ان الفحشا و المنکر در بعد کل مکلفان داخلست ، با خارج عرض می شود که نماز باطل نمیکنه برای چی برا اینکه این بعد تکاملیست و بعد سوم که قبله باطل نمیکنه بعله این نقصانه عرض می شود که معرفتی مسلمانی هست ولی 4035 مثلن فرض کنید که کسی نماز میخواند و دقت در الفاظش ندارد ولی الفاظو غلط نمیگه نماز درسته یا نیست ؟درسته ولاکن همین که نمیداند چه میگوید همینقدر اگر با فهمو شعورو ادراک کار حرام در نماز بکند این عرض می شود که تنهاست
هم حرامست و هم عرض می شود که مبطله ، بنابراین این تنها در بعد اولش تکلیف کلیست در بعد دوم سومم تکلیف تبلوری و ظاهری
منتها تنها در بعد اول تکلیف کلیست . توضیح بیشتر اینست که همون مثالی که عرض کردم اگه گفت خانه من بیا دفه اول واجبه دفعات بعد چیه واجب نیست چون صدقه صدق آیا اگر که کسی در نماز فحشا منکر انجام نده نهی کرده نماز او را یا نکرده اصلن نکرده
پس صدقه همونقدر پس صدقه نهی کند کافیه
بعله بعله ، صدق ، نه ، اونکه دو نهی داره ، جواب اینست که اون دو نهی داره یک نهی تبلوری در صلات دارد یک نهی مستدله لا تشربل خمر لا 4202
نهی دو بعدیه یک نهی بعده نزدیکست لا لا لا خودش ،یک بعد دورترست که تکامل صلاتی به اینه