پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه هشتصد و دوم درس خارج فقه

مسائل مستحدثه (اجتهاد و تقلید)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین

ما در تذکر و تفکر نسبت به آیات مقدسات قرآن گام به گام جلو میرویم . البته هرقدر بیشتر تدبر کنیم و تفکر کنیم و اخلاصه استدلالی نسبت به آیات مقدسات قرآن بیشتر تحویل دهیم مطالب نکات لطاعف خصوصیاتی بیشتر نصیبمون میشود.

 با نگرشی دیگر و عمیقتر در آیه هفده و هجده سوره زمر،وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَىٰ ۚ  البشرا  مربوطست به کسانیکه اجتنبوالطاغوت اولن  أَنْ يَعْبُدُوهَا ثانین و وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ ثالثن  یا نقش لا اله الا الله در این  جملات هست .

که اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ نقش لا الهست  به دنبالش  یعبدوها و انابو الا الله  نقش الی الله است لهم البشری پس برای غیر اینان  بشرایی در کار نیست. البشرا افعلوتفضیله  بشارتست . یه مرتبه بشارتست و  مرتبه بشراست یه مرتبه نظارت  با ظال

بشرا یعنی  بهترین نوید از ببرای اینگونه مردمانست . کسانیکه مقابل اینا هستن که طاغوت پرستند و توجه به طاغوت دارند اینها نذراست، یعنی نزیر بودن به حد اعمقش و کسانیکه میانگینند بعضی وقتا منظرند و بعضی وقتا مبشرند فَبَشِّرْ عِبَادِ ، الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ یستمعون  در بعد گوش جسمانی فقط نیست در بعد گوش هوشست هوش هوشست بر مبنای فطرت و عقل بر مبنای  فطرت و تدبر بر مبنای فطرت  شعور بر مبنای فطرت دقت بر مبنای فطرت و همچنین لوب بر مبنای فطرت که تمام اینها جمع میشود در  یستمعون

کوشش  و کاوش در بگوشه هوش گرفتن به گوش فطرت و عقل و لوب گرفتن به گوش مطلق با دید مطلق گرفتن . القول، دیروز بخشی از احتمالات  القول رو عرض کردیم  امروز بخشی دیگر . الذین آیا فقط مسلمانانند و در مسلمانان شیعیانند و در شیعیان شرع مدارانند یا  نخیر، الذین کل مکلفانند . منتها مکلف یا فعلیت اهدتا و لوب دارد یا شعنیت دارد کسانیکه نه فعلیت دارند و نه شعنیته گام  نهادن در صراط مستقیم اینها  اهل طاغوتند و عابد طاغوتند

‌کمااینکه در آیه اول سوره مبارکه بقره هُدًی لِلمُتَّقین  در بعضی آیات دارد که  هدی للناس  اینجا دارد هُدًی لِلمُتَّقین  جمعش اینست که هدن للناس  در بعد شعنیتست یعنی شعنیت نورانیت قرآنیت تبیین و تدلیل قرآن بهگونه ای مستقیم و صراط مستقیم این شعنیت از برای کل مکلفان هست . ولی فعلیت مربوطست به کسانی که در جرگه ایمان وارد شده اند .

للمتقین در اینجا بخش دومست هدن للناس  بخش اولست ، قرآن به تبع خود هادیست منتها اگر ناس ناس باشند متقینند اگر  نسناس باشند  قاعینند . خب حالا قول احتمالات متناوب و مناسب، یستمعون کل مکلفان ، که استماع میکنند کوشش و کاوش دارند از برای دریافت اهسن القول ، کل مکلفان ، که کل مکلفان معموریت دارند عقل را بر مبنای  فطرت تبدیل به لوب کنند و نگرشی خالصانه نسبت به حرفهای گوناگون داشته باشند و احسنش را  انتخاب کنند مثلن  ملحد با نگرشی به دلاعله  الحادی و دلاعله اشراکی  و دلاعله کتابی و دلاعله اسلامی استماع کند دقت کند دوربینی کند نزدیک بینی کند با کمال دقت نظر بنگرد  فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ  احسن کداسمت احسن برخلاف الحادست برخلاف شرکست که توحدیست برخلاف شریعت کتاب بعد از اسلامست که اسلامست برخلاف  تسننست که تشیع است و لوب تشیع آنست که بر محور قرآن  در اصل باشد .

این مربوط به ملحد ،‌مشرک مشرک هم يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ حالا این قول هم دیروز عرض کردم یا قول  حسن و احسنست و یا کل اقوال، حسن احسن سیع اسوع،‌یک بعد مربوطست به کسانیکه امکانشون هست این  استعداد و این فکر را دارند که نگرش های بدو خوب اقوال بدو خوب  نظرات بدو خوب  عقاید بدو خوب رو بنگرند و با  نگرش خوبتر را بر خوب ترجیح دهند چنانکه  خوب را بر  سیعو اسوع ترجیح میدهند.

اینا کسانی هستند که قوی ترند فکر بازتر روشن تر مسلط تر محیط تر دارند ولاکن کسانیکه با نگرش به اراعه بد و عدله آراعه سیع و اسوع ممکنست گمراه شوند اونها نه اونها در انحصار نگرش به حسن و احسنند.

اما دسته اول نگرش عمیقه وسیعه کلی دارند . حالا پس مشرکان يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ قول اشراک را قول توحید را قول توحید کتابی را قول توحید اسلامی را فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ بعد  عرض می شود که موحدان کتابیان ،‌کتابیان که در زمان اسلام معمورند به احسنول قول که قرآن باشد اینها قولهای حسنه را بنگرند قول های حسنه قول های وحیانی ربانیست البته در مقابل  قولهای غیر وحیانی غیر ربانی هست ولاکن در دو بعده استعداد بیشتری که دارد  تمام اقوال را وحیانیه ربانی عقلانی غیر مطلق علمیه غیر مطلق علمیه مطلق عقلانی مطلق

ولاکن در بعد اکثر مردمان که چنان استعدادی ندارند فقط  اقواله حسنه و احسنه را بنگرند . اقوال وحیانیه ربانی بین حسن و احسنست ، حسنش کله کتابهای آسمانی منهای قرآن و احسنش قرآن ، قرآن در آیاتی چند خودرا کلن احسنول قول و احسنول حدیق خوانده عرض می شود که مثلن در آیه مبارکه که کلو قرآنو متشابه ذکر کرده میفرماید که اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُتَشَابِهًا این تشابه غیر تشابه در مقابل محکمه این کتابی که از نظر الفاظ بلاغت ها فصاحت ها ادبها موافقتهای با علم ها با فطرت ها با عقلها موافقت های معارف اصلی و معارف فرعی تشابه دارد

حالا اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُتَشَابِهًا پس قرآن احسن الحدیثه بنابراین کتابیان باید به اقوال حسنه و احسنه دربعد اکثری یا اقوال حسنه و احسن و سیع و اسوع نگرش کنند فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ در این مربع یا در این مثنا احسنو انتخاب کنند مربع که حسن و احسن و سیع و اسوع است و مثنا که اکثریت است حسن و احسن است

خب پس انتصاب و انتخاب قرآن بعنوان احسنول قول نتیجه استماع است . استماع راستا در راستای یافتن حق بر اون مبانی که عرض کردیم خب مسلمان ، مسلمان هم اقوال و عدله تشیع را و اقوال و عدله تسنن را با اختلافاتی که در بین سنیا هست و اختلافاتی  که بین شیعیان هست یکی را بپذیرد  احسن را ، اگر دلیل تشیع اقوالست که اقواست و اگردلیل تسنن که اقواست که اقواست اون اقوا را بپذیرد شیعه حالا در تشیعم افکاریست نظراتیست عقاعدیست باید احسن رو بپذیرد

حالا این پذیرش احسنول قول در میان قولهای حسنه ی ربانیه وحیانی مروبط به قرآنه بنابراین در بعد اول يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ  اقوا را کسی که مکلفست هنوز دینی ندارد یا دینی تقلیدی و عاادی و اتباعی دارد کوشش کند دقت کند جدیت کند در میان اقواله وحیانیه ربانی احسن را بپذیرد و اتباع کند مستقیمن به قرآن مراجعه کردن اگر بتواند مستقیمن به قرآن مراجعه کند و معارف قرآن را به طور مستقیم  با استقامت فطری و فکری و لوبی و علمی بپذیرد اینم یه مرحله

مرحله دوم اگر اینگونه نیست که با تماس خودی و بدون واسطه بتواند احسنه احسن را تشخیص بدهد در میان اقوال و آراع احسن اول خود قرآن است ، که تماسه با خود قرآن تماسه با احسنول قولست که يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ تماسه با قرآن ولاکن اگر خودش نمیتواند توان دریافته احتمالاته حسنه و احتمالات احسن رو ندارد مخلوط میکند تبعیت کند از کسانی که دارای آرایی هستند بر مبنای قرآن ، بعضیش حسن است بعضی احسن

اینجام احسن را اتباع کردن . أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ اینها مهدیند، چون انسان سه صراط داره چنانکه دیروز عرض کردم صراط الذین انعمت علیم ،‌صراطه مغضوبن علیهم ، صراط ضالین هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ مغضوبن علیهم نیست . ضالینم نیست بلکه صراط مستقیمه ربانیست . صراط مستقیمه ربانی را با استماع قول و پذیرش احسنول اقوال در قرآن این هذا صراطو ربک مستقیمن  هذا صراط مستقیمن این صراتیست که خدا جلوی پای ما مکلفان گذاشته که در این راه قدم بزاریم

هم دالش هم مدلولش هم طریق استدلالش هم معارفش کل جهاتش صراط مستقیمه به طور معصومانه این صراط مستقیم رو چیکار کنیم. وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ بنابراین کسانیکه این گونه نیستند نه مهدیند نه اولل البابند  یا مغضوبن علیهم هستند کسانیکه اجتناب آیه  کسانیکه اجتناب به طاغوت ندارند بلکه طاغوت پرستند طاغوت پرستند یا ملهدن یا مشرکن  یا کتابیه معاند

بنابراین سه دسته اند یک دسته صراط مستقیم یک دسته صراط ضالین  یه دسته صراطه مغضوبن علیهم این اجمالیست که امروز عرض کردم باز هم مطالبی هست که عرض میکنیم خب حالا ما در قرآن لازمست از جهاتی چند تدبر تفکر تعقل استشعار تبین استفسار کنیم .

ما مفسران مفسرانه قرآن نیستیم ، چون مفسر رسمیه قرآن کسیسک که اگر در آیاتی اجمالی باشد غشاع و پرده ای باشد اون پرده را عقب بزنیم تا جلوه کند معنی آیه خب این غلطه ایا خدا خوش بیانترست  علمش بیشترست یا ما ؟

خدا که علمش به گونه ای مطلق اصلن تناسب با علوم دیگران ندارد علمش هدایتش نورانیتش دلالتش از همه اقواست و قرآن خودش نورست مبینست قرآنست بینست تبیانست این نور چطور امکان دارد این نور مطلق نیازمند به نور غیر مطلق باشد این بیان مطلق برهانه مطلق تبیانه مطلق حجت بالغه ی مطلقه در همه هدایت مطلق چطور این مطلق برش غبارست بر چهره اش پرده است و غیر مطلق حتا انسان هایی که خیلی عاقلند حتا رسول الله صلوات الله علیه که اعقله عقلای عالمینست  من الجمیع وناس اجمعین

رسول الله منهای دلالت قرآنی بخواهد تفسیر کند قرآن را ، یعنی آیه ای یا آیاتی از آیات قرآن اجمال دارد قبار و پرده ای از نظر دلالت دارد این پرده رو بردارد این معنیشش اینست که ضعیف از قوی قویتر باشد ، قوی از اقوا قوی تر باشد ، کسی که راهش مطلق نیست اطلاق ربانیه وحیانی ندارد مثه رسول قبل از رسالت یا حتا رسول بعد از رسالت منهای قرآن اطلاق وحیانی ربانی ندارد پس رسول مفسر قرآن نیست مستفسرست

 مستفسرست یعنی آیاتی را روشن گر آیاتی دیگر پیدا میکند و با تدبر قرار میدهد . البته قرآن مانند کتاب های رسمی و تعلیفات عادی نیست که باب اول فصل اول باب دوم همینطور و به علل متعددی دارد از جمله این علل  اینست که قرآن کتاب هدایتست کتاب هدایت اونم کتاب هدایتی که برخلاف شهواتو برخلاف جهالاتو برخلاف ضالات است مردم چندان سراغ این کتاب نمیرند .

اگر برن یک صفحه دو صفحه چند تا که برن  با این یک صفحه دو صفحه چند آیه مقداری هدایت میشن پس این مزجع آیات که از توحید و نبوت  از نبوت به معاد به اخلاق به عقیده به حکم منقتل میشه مجموعه ی معارفه اصلی و فرعیه قرآن باید در بخش بخش آیات باشد .

ولذا این ترتیبه تعلیفیه قرآن مانند نزول مفردات آیات این ربانیست ، حتا رسول این کارو نکرده ترتیب تعلیفی ربانیست که بحث خواهد شد انشالله بعدن این ترتیب تعلیفیه ربانی تعلیف و ترتیبیست که صددرصد باید دنبال آن را گرفت ، اگر تعلیف قرآن را غیر این ترکیب قرار بدیم غلطست بله تفسیر موضوعی درسته ولی تفسیر موضوعی غیر از قرآن موضوعیست .

قرآنه تسلسلی رسمی ولاکن تفسیر یا تسلسلی یا موضوعی تسلسلی اول موضوعی دوم  تسلسلی زمینه موضوعی و موضوعی مقدمه عرض می شود که تسلسلی حالا پس ما مفسر قرآن نیستیم معلم قرآن نیستیم مفسر نیستیم مستفسریم مدبر نیستیم متدبریم ، معلم نیستیم متعلمیم ، مبین نیستیم متبینیم ، برهان نیتسیم متبرهنیم ، نور نیستیم متنوریم ، هدا نیتسیم مهتدی هستیم صراط نیستیم طالب سراتیم دلی نیستیم مستدلیم

ما تمام کارمون انفعالست ، و نه فاعلیت فاعلیته دلالت تفسیر تعلیم تبیین برهان نور پاشی  هدایت و اینها فاعلیت از قرآنست در بعد تدوین ، و با رب قرآنست در بعد تکوین که توفیقه دریافته معارف قرآنیت بنابراین ما کل استشعاراتمون کل استدلالاتمون کل استفساراتمون تمام بر مبنای قرآنه حالا آیات در زمینه برخورد صحیح با قرآن گوناگون است ،

در عین گوناگون بودن الفاظ معنا واحدست ، عباراتنا شتّى و حُسنُک واحد  مثلن ، در بخشی از آیات پیغمبر را قرآن معرفی کرده ، و قرآن را نیز . قرآن ذکرست پیغمبرم ذکرست . قرآن قرآنست و پیغمبرم قرآن است . قرآن نورست پیغمبرم نورست . قرآن منزل و منضرست پیغمبر منزلست قَدْ أَنْزَلَ اللهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً رَسُولًا

و الا اخر مثلن وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنْبَغِي لَهُ ۚ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُبِينٌ مرجعه هو کیه ؟ وَمَا عَلَّمْنَاهُ حکم کیه ؟ پیغمبره شعر شعر که نمیتونه مرجع ضمیر باشد که إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ  یعنی شعر وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنْبَغِي لَهُ ۚ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُبِينٌ پیغمبر ذکرست قرآن مبینست پیغمبر دو ذکرست و دو قرآن مبین

ذکر اول و قران مبین بودن اول نورانیته عصمته بشریه رسول خدا صلوات الله علیه است که این زمینه است از برای نورانیته وحیانی از جانب خدا چه وحیه مختصر در شب قدر و چه وحی مفصل  که بیستو سه سالست  خب روی این اصل  ما در استفساره قرآن و سوال از قرآن و تنور با قرآن و تعلم قرآن راهی جز تدبر نداریم حالا تدبر چیه یک دبرست ، یک تدبیرست یک تدبر معنیش فرق داره

دبر یعنی پشت کرد تدبیر یعنی پشت هم قرار داد تدبر یعنی چینشهاه را پذیرفت تدبر غیر از تدبیریه  خدا مدبرست  متدبر نیتس  چون تدبر انفعاله و تدبیر فاعلیته دبر فاعلیته مختصریست  دبر فلانون فلانن پشت فلان قرار گرفت پشت یار

ولاکن تدبیر فاعلیته مدبر خداست یدبرو کل شیعن یدبرو کل امرن  مدبر بر حسب آیات مختلف خداست  ، خدا متدبر نیست دابر نیست متدبر نیست بلکه مدبرست ما باید متدبر باشیم تدبر چیه تدبر پذیرش دبرست . در شعره عرض می شود که آقای 2158 الفکر حرکتن من المبادی و من مبادی علل مرادی در بین این شعرا که خوبو بد داره این شعرش خوبه

الفکر حرکتن من المبادی و من مبادی الی علل مرادی حالا آیاتی که  ما را امر به تدبر کرده است ، از جمله سوره چهار آیه هشتاد دو ، أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‌ قُلُوبٍ أَقْفالُها   سوره چهلو هفت آیه بیستو چار أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ ۚ وَلَوْ كَانَ ببخشید به عکسه سوره چهار آیه هشتاد دو أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ ۚ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ به عکس خوندم   وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا ولی آیه بیست چهاره سوره چلو هفت ، أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‌ قُلُوبٍ أَقْفالُها   سوره بیستو سه آیه شصست أَفَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءَهُمْ مَا لَمْ يَأْتِ آبَاءَهُمُ الْأَوَّلِينَ

سوره سیوهشت آیه بیستو نه كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ بنابراین اصلن نزول قرآن هدف عالی و اعلای نزول قرآن اینست که این کتاب که مبارکست و سعهی رحمت تعلیمیه وحیانیه ربانی در کل ابعاد هدایت انسان و سایر مکلفان دارد این برای تدبرست برا خواندن نیست . برای قراعت نیست برای تدبرست .

تدبرست که ممنتجست . اگر بدون تدبر قرآن بخواند این منتج نیست بلکه برخلافه قرآن اگر رای ،‌رای دادنه تحمیلی بر قرآن بدون تدبر ، تعقل نکردن عقل را به کار ننداختن شعور را بکار ننداختن و وسایل دیگر به کار ننداختن اینها موجبست که انحراف قرآن پیدا کنه

حالا تدبر چیست ،‌ ت عرض کردیم تفعل دیگه تفعل و انفعال یک بعد داره منتها انفعال لازمه تدبر متعدیست تدبر یعنی قبول دبر، قبوله چینش ،‌قبوله چه چینشی چینش  قرآنی چینش های قرآنی چه برونیش چه درونیش قبول اونها تدبر است پذیرفتنه دبر ،‌پذیرفتنه تدبیر خدا با تدبیر با دبر و با تدبیر آیاتی را پشت هم قرار داده است فلان سوره آیاتی ، فلان سوره آیاتی این سوره قبل از اون سوره اون سوره بعد از اون سوره این دبر قرار دادن پشت هم نهادنه الفاظ لغات کلمات آیات سوره ها این دبره و تدبیر ربانیست

بنابراین تدبر یعنی پذیرفتن تدبیر ربانیست حالا تدبیر ربانی دارای چند بعده یک بعده درونی و یک بعد برونی ،‌اگر ما بخواهیم معصومان قرآن را بفهمیم هم در چینش ربانیه برونی و هم در چینش ربانیه درونی باید که تعمق کنیم . به فکر خودمون به خیال خودمون با جهالت یا تجاهل یا عقل غیر مطلق یا علم غیر مطلق یا لغت غیر مطلق ادب غیر مطلق چینش مقدماتی انسان را به ضل مقدمه صحیح نمیرساند

همانطور که زلمقدمه که قرآن است در بعد اعلای عصمت است در کل ابعاد باید که تدبر یعنی چینش ها هم چینش ربانی باشد همانطور که قرآن کتاب ربانیست و اخرین کتاب معصومه ربانیست فهمیدن اشتشهار و استفتارش باید با چینش های ربانی باشد  حالا چینش ها و تدبیر های ربانی که مقدمه است از برای تفهم قرآن یا برونیست یا درونی

برونی،‌فطرت بر مبنایش عقل ،‌بر مبنایش علم ،‌علم مطلق ، بر مبنایش لوب ،‌روی این مبانی انسان تفکر کند چینش مقدمات معصوم اصلی اول فطرت بعد عقل بعد فکر و بعد هم لوب این چینش درونی ،‌و چینش برونیه قرآنی همون چینشی که قرآن در دلالت و استدلال دارد همان را پذیرفتن ،‌جای لغات رو  جای کلمات رو جای آیات رو عوض نکردن

کسانیکه به فکرو خیالند و نوشتن احیانن که قرآن اونگونه که نازل شدهاست تعلیف کردن این برضر تعلیفه ربانیست تعلیف ربانی همینست که در حد اعلای متواتر به ما رسیده است من یادمه در مکه که بودیم در مسجدول حرام بحث زیاد میشد و درسم بود اینحرفا ، شاید که با مقدماتی این درسه تفسیر که ما میدادیم عرض می شود که درس دیگرو خلوت کرده بود ولی سوال زیاد میشود از جمله یکی از این وهابیا اومد سوال کرد که از مدینه اومده بود

از جای مختلفی اومده بودند سوال کردکه من هو معلفول قرآن کریم ،‌قلتو ربنا صبحانهو و تعالا تعجب کرد گفت الست انت شیعین گفتم انا محمدیون قرآنیون مسلم ، گفت به چه استناد میکنید گفتم لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِإِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ نا کیه ؟ نا خداست نا جمعیت ربانیت است نه جمعیته زات جمعیته فردی نیست

جمعیت ربانی یعنی با کل ربانیتها در بعد تربیت کل مکلفان در طول زمان و عرض زمین تا دائم القیامت إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ جمع کیه ،‌جمع مفرداتی بعد از وجود مفرداته اگه گفتن که ما فقها را جمع کردیم یعنی ایجاد کردیم نخیر در جاهای خود خانه های خود بودن جمعشون کردیم در یه جا

حالا قرآن دو بعد دارد یک بعد فردی فلان آیه فلان جا فلان آیه فلان جا ،‌و این بعد نزولی، بعد جمعی یعنی این آیات که در جاهای مختلف و زمان های مختف در مکان های مختلف نازل شده جمعش کردیم تعلیف پس المولفو الله تعالی معلف نه عثمانست نه علی نه رسول الله صلوات الله علیه اینها کاتبن . اینا کاتب وحیه قرآنند در دو بعد ، یک بعد وحیه مفرداته آیات یک بعد وحی تنظیم و تعلیف آیات

حالا ما با این تنظیم و تعلیف ربانی باید که استناد داشته باشیم یعنی آیات را از اول همینطور به ترتیب به ترتیب ترتیب آیات به ترتیب صور منتها این تدبرات آیات ابعادی دارد یک تدبر ظاهریست یک تدبر باطنیست یک پذیرش چینش ظاهری قرآن که لغاتستو الفاظستو کلماتستو آیات استو صور ،‌این چینش اول

این تدبر اول ،‌تدبر دوم لغات قرآن را با خود لغات قرآن معنا کردن، نه با لغت عربی چون احیانن در لغت عربی تناقضست تضادست تفاوت ست ولی لغت قرآن تفاوت و تضاد ندارد بلکه تلاقمه عرض می شود که کتابن متشابهن تشابه دارد ، تناسب دارد و توافق دارد در کل جهاته لغوی لفظی فصاحتی بلاغتی معنوی در کل جهات در طول بیستو سه سال عرض می شود که تجاوب دارد

بنابراین ما لغات قرآن را با خود قرآن کلمات قرآن را با خودکلماتش آیات قرآن را با خود آیاتش معنا کنیم ما مستفسریم مفسر نیستیم . از جمله نمونه ها که در روایات زیاد داریم مثلن در دعای ندبه که انشای ولی امر صلوات الله و سلام علیه است دعای ندبه بر حسب اسناد صحیح انشای خود ولی امره ببینید این آیه رو چجوری معنا میکند  چجور تدبر میکند چجور چینش لفظی و معنویه آیات را بر مبنای ربانیت ربانیت آیات که جایاجای قرآن سوال اجهست

میفرماید که وقلت قل لا اسعلکوم علی اجرن علل مودت القربا خب اینجا گیج میشه ادم ، اجری پیغمبر از مکلفان از مسلمانان نمیخواد علل مدتل قربا خب سوال آیا مودت قربا مهمتره یا اجره مالی ؟‌ ایا اگر پول به شما بدن در مقابل عملی این مهمتره یا دوست داشته باشند شما و بچه ها و اخوان شما فرزندان شما کسان شما کسانی هستند ملیون ها ملیاردها پول میدن برای دوستی دوست انسان باشد قلبشون متوجه به اونا باشد زبانشون فکرشون قلبشون بنابراین این سوال پیش میاد که  خب این الا مستثنا از مستثنام قویترست برا اینکه هر اجری هر عرض می شود که پولی هر مالی هر چیزی کمترست از مدت قرآن

میفرماید که وقلت،‌آیه دیگر تدبره دیگه و قلت ما سالکوم من اجرن فهو لکم،‌ این لفظ در اجره اجر نیست . برا اینکه اگر شما مودت قرآن داشته باشید که أنَا مَدینَةُ العِلمِ وعَلِیٌّ بابُها    اگر میخواید به مدینه علم رسول الله برسید به وسیله ابوابست به وسیله ابوابه ابواب و بواب های علم رسول این سیزده و دوازده نفرند دوازده امام و یک معصومه ی دیگر صدیقه طاهره

اینها ابواب پیغمبره بنابراین قربا 3222 تفسیره دیگه قربا غیر از قریبه غیر از قریبست یعنی نزدیکترین افراد به رسول الله نزدیکترین افراد به رسول الله دو نزدیکیست یک نزدیکیه رسالتیست یک نزدیکیه عرض می شود که نصبیست نزدیکیه رسالتی مهمتره دیگه بنابراین این سیزده معصوم عقربه نزدیکان به رسول الله هستند در کل تاریخه جهان در مثلث زمان و حتا بینه جنو انسو ملاعکه همه عقربن

خب حالا اگر بخواهید به رسول الله برسید که رسول الله راهش خداست و راه رسول الله به دست بیارید باید که مودت فی القربا باشید مودت یعنی عمقه دوستیه قلبیو معنویو صمعیو بسریو اتباع عملی اگر تابعه قربا باشید تابعه عرض می شود که اعمه معصومن باشید این تابعیت اعمه نه روایت نداریم تابعیته اعمه علیه سلام تابعیت رسول الله است صلوات الله علیه این مورد

وقلت ، ما سالتو من 3325 این دومیش این به نفع شماست مثه پدری به پسرش میگد که تو این تجارتو اینطور یاد بگیر اینطور یاد بگیر اگر خوب یاد بگیری یه ملیون بهتمیدم خب این اجره ، نخیر این اجر نیستش که ،‌ این اجر نیست که بلکه اجر به عکسه باید پسر اجر بده به لفظه اجره

به لفظ اجرست که میگد اجر ،‌حالا بعد وقلت ما اسالکم علیهم من اجر الا من شا ان یتخذ الا ربهی سبیلا اگر کسی بخواد سبیل ربانیت بیابد دو راه دارد یک راه سبیل رسول الله و راه دوم سبیل به سبیله رسول الله پس سه بعده

سبیل الله أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ سبیل الله است منتها این سبیل الله فرد اولی که قدم در سبیل الله و در صراط مستقیم گذاشته که إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَعَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ فرد اوله ، افراد دیگری هستدن که اینها راه گشایند به سبیل رسول الله رسول الله خودش سبیل الله است افکارش اعمالش علمش سبیل الله است و اینها راه گشا هستند

بنابراین قل 3436 بعد دومه بعد دوم 3440 ببینید آیات رو با این تدبره آیاتی که با هم مناسبن اول فلان آیه دوم فلان آیه سوم فلان آیه این تدبر و چینش های ربانی در قرآن ،‌یا  چینش بقل همه یا چینش از هم جداست چینش از هم جداست آیاتیست که در جای جای قرآن همیدگر معنا میکند باید پیدا کرد بعنوان موضوعی که تفسیر رسمی میاد موضوعی تفسیر رسمی باید موضوعی باشد منتها موضوعی باید موضوعی مطلقست یا موضوعی غیر مطلق موضوعیه غیر مطلق مانند المیزان است مانند الفرقان موضوعی غیر مطلق است

موضوعیه غیر مطلق اینست که ما تفسیر بنویسیم که این تفسیر آیات مربوطه بر موضوعی را در یک جا جمع کنیم این قرآن نیست این تفسیر تسلسله قرآن نیست تفسیر موضوعی قرآنه که اول تفسیره تسلسلیست بعد تفسیر موضوعی قرآن

خب این تدبر و پذیرش چینش ربانیه وحیانی در جای جای قرآن ، اما پذیرش تدبر پذیرش چینش ربانیه آیات مرحله بعد اینست که در خود آیه ، در خود این آیه الفاظ قبل الفاظ بعد لغات قبل لغات بعد همانطور که هست اگر یک نقطه اضافه کنید یک نقطه کم کنید یک کلمه را به هرجوری عوض کنید این چینش ربانی عوض میشه پس باید چینش ربانی  محفوظ باشد این در بعد خود آیه

بعد دوم آیاتی که قبل و بعدست حتمن ارتباط دارد نمیوشد بدون ارتباط خدا تحلیل کرد قرآن رو خدا قرآن رو تحلیل کرده با ارتباط و نقشه لا اله الا الله در بعد محوریه عرض می شود که عقیدتی و در بعد دون محوریه فرعی در کل چینش های قرآن موجوده

بنابراین تدبر سوم تدبر اول که تدبر قبلیست که با فاصله آیات است تدبر دوم تدبر در خود این آیست الفاظش لغاتش جملاتش کلماتش چه چه پسو پیش رو عوض نکنیم تدبر سوم آیات قبل و بعد از با نگرشی دقیق به آیات قبل و بعد یا آیاتی قبل و بعد این آیه رو بهتر بفهمیم

سوم چهارم کل آیات قرآن ، که مربوط به این موضوعست چنانکه ولی امر کردن صلوات الله علیه کل آیات قرآن نه آیاتی که الفاظش مثه همست الفاظ و معانی در آیات گوناگون که در سراسر قرآن است کل را توجه دادن به این مطلب یعنی ما هم تسلسلی باید تفسیر کنیم هم موضوعی تسلسلی کافی نیست موضوعی بدون تسلسلیم کافی نیست . موضوعی بر مبنای تسلسلیست و تسلسلی بر مبنای این تدبر های مختلفست غیر از تدبر اخیر که در تدبر اخیر موضوعیست بنابراین خلاصه مطلب اینست که این که خدا انقدر اصرار دارد که أفلم يدبروا القول یا أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‌ قُلُوبٍ أَقْفالُها قلبهای انسانی قلب های مکلفان دو گونه است یک قلبیست که قفل خورده قفه جهالت قفله شیطنت قفله نفس اماره قفله تقلیدهای کورکورانه

قفله دیگران چنین میگن اینا قفله در عقله ،‌یا نه قلب بازه اگر قلب باز باشد از برای پذیرش چینش تکوینی  و چینش های تکوین ربانی چینش ها تکوینی که فطرتو عقلو لبست و چینش های تدوین ربانی که چینش های آیات است اگر این قلب باز باشد و با فکر معصومانه و صحیح انسان دقت کند این قرآن میفهمه

یعنی حقایق قرآن رو تا مرحله سوم قابل فهم کل مکلفیسنیت که علی العبارتو والاشارتو والحقایق ، حالا آیه دیگر سوره چهارم آیه هشتاددو ، أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ ۚ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا کسانیکه تدبر در قرآن نمیکنند ربانیت قرآن رو دریافت نمیکنند . دریافت ربانی قرآن دربعد تدبر ها و پذیرش چینش های ربانیه وحیانیست چه برونی چه درونی

سوال وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا این چیه ؟‌چرا کثیرنه ،‌اگر 3813 باشد اختلاف کثیره باشد اگه مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ باشد چیه ؟‌کثیره ندارد قلیل داره؟ سوالست دیگه چرا کثیرن اینجا اومده

اصولن تدبر در کثیرن در چینش کثیرن در در آخر آیه باید فکر کرد کهاگر یا قرآن از طرف خداست یا از طرف غیر خداست ، اگر از طرف غیر خداست عرض می شود که اختلاف کثیر دارد اگر از طرف خداست چی ؟‌اختلاف کثیر ندارد اختلاف قلیل دارد جواب اینست که نخیر این قرآن که در عرضه بیست سه سال در جنگو صلحو خطرو ضررو راحتو مکه و مدینه بر پیغمبر نازل شد از نظر الفاظ و معانی آیات یکسانست در فصاحت در افصحیت در ابلغیت در دلالت یکسان است هیچ اختلافی تکاملی و تناقضی در قرآن وجود ندارد

عدم اختلاف تناقضی و تکاملی در قرآن شریف دلیلست بر اینکه وارد کننده قرآن نازل کننده قرآن علم مطلقست و علم مطلق ما غیر خدا نداریم علم مطلقی که هیچ شبهه هیچ اشتباه هیچ تضاد هیچ تکامل نداشته باشد خداست

بنابراین بشر  اگر صدها افلاطون صدها ارسطو صدها که صدها که جمع شوند و در طول زمان افکرای داشته باشند این افکار  یا متضادست یا متکاملست  تبع غیر خدا یا تضاد است یا تفاهم سوم ندارد اگر غیر خدایی رو شما پیدا کنید که نه تضاد افکارش در طول بیستو سه سال نه تضاد دارد نه تکامل دارد نه در لفظ نه در معنا نه در حقایق اصلی و فرعی غیر ممکنه اصلن بنابراین اختلاف کثیر در غیر خدا هست و در کلام خدا اختلاف نه کثیرست و نه قلیل

کثیره به این جهته کثیرم برای تدوین این نکتست که تمام غیر خدا تمام علما تمام مفکرین تمام اشخاص در هر علمی از علنوم اختلاف دارند اختلاف کثیر دارن پس ما سه بعد داریم، یک بعد عدم اختلاف به قول مطلق ، که الله است در کل جهان ،‌یک بعد اختلاف کثیر در غیر الله اختلاف قلیل اصن ندرایم  اختلاف قلیل نه ربانی داریم  نه مربوبی رب که  اختلاف ندارد اصلن چون علمه مطلقه و مربوبینم مربوبن هرکه باشند هرچه باشند هرچه زمان عرض می شود که دراز باشد هرچه فکر کنند باز اختلاف و عرض می شود که کثیر ندارند

اختلاف قلیل ندارند یعنی در بعد لفظی در بعد معنوی در بعد علمی در بعد فطری اختلاف عرض می شود که زیاده ، تتمه دارد مطلب که بعدن باید عرض  کنیم حضور برادران و قرآن خسته کننده نیست ولی شاید آقایون خسته شده باشند .

احسن ما انزل  ما انزل کیه کم کین  مسلمانان ما انزل کم کیه ؟‌کل قرآنه پس احسن از تورات و انجیله ببینید اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا یعنی کل قرآن کل قرآن از نظر وحیانی احسن است از تورات و انجیل اینجام 4247  عرض می شود که مخاطبین کین ،‌قرآنیا هستن کسانیکه تابع قرآن تابع شریعت قرآن اتبعو این قرآن رو که احسن ما انزله کم کیه کل مکلفین کل مکلفین عرض می شود که صحفه نوحو صحفه ابراهیمو  تورات موسی انجیل عیسی قرآن این پنج گانه باشد احسنش کدامه؟  احسن قرآن است .  فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

به ما یاد میده ،‌قسمتی خودش صحبت میکنه مثه إیَّاکَ نَعْبُدُ وإیَّاکَ نَسْتَعِین سوره حمد همش از خداست یا نه ایاک نعبد چی میگه آقایون میگن متاسفانه میگن که در ایاک نعبد باید که حالت نقل نباشد

خب اگه اینطور باشه پس خدا عابده ،‌ایاک نبعده ایاک نستعین ، باید که حالت نقل از خداست یا حالت گفتنه منه ،‌اگر حالت نقل از خداست ایاک نعبدی که خدا میگد یعنی خدا عبادت میکند نخیر ، حالت انتقالیه منه چون صورت امر دو بخشه یک بخش کلام الله است بسم الله تا چه ، و یک بعد حالت عرض می شود که انتقالیست که ما باید بگیم

بنابراین ، بعله تعلیمه ،‌دعای ندبه یک حالت تعلیمیست یک حالت اصلیست حالت اصلی  حرفای که خود حضرت عرض میکنن حالت تعلیمی حرفاییست که ما میگیم