جلسه سی و یکم درس خارج فقه

ادلّه‌ی فقه (سنت)

بسم الله الرحمن الرحیم

والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد

تتمه ای که در باب تناسخ اطلاق و تقیید در ابعاد گوناگونش مانده است، شایسته است با بقیه تفصیلات راجع به بقیه تناسخات، به عنوان متنی در بحث مفصل، بحث شود زیرا در اشارات و اختصارات حق بحث ادا نمی شود. اما تصمیم داریم به یاری خدا حق تفاهم قرآنی را در کل ابعاد با تمام نیروها مبذول داریم.

دلیل اول که کتاب است مقداری راجع به اون بحث شد. البته مقداری ایجابی بود و مقداری سلبی و مقدار سلبیش شاید زیادتر از مقدار ایجابیش بود. کسانی که تشکیک هایی و تردیدهایی و تخیلاتی راجع به قرآن داشتند و متاسفانه در حوزه ها عریق و عمیق گردیده است و به عنوان اصول مسلمه تلقی شده است، مانند تحریف، ظنیت دلالت، منسوخ شدن قرآن به سنت و از این قبیل را که بیشتر بود بحث کردیم. البته بر مبنای خود قرآن و بحث های ایجابی هم حضور برادران عرض کردیم.

اکنون به دلیل سنت مشغول می شویم. بعد از تبریک میلاد باقرالعلوم (ص) که تناسب دارد با سنت، تناسب عریق و عمیق دارد، راجع به دلیل دوم که سنت است بحث می کنیم. قبلا اشاره ای راجع به تعداد روایات صادره از معصومین (ع) به حساب زمینه ها و ظروف گوناگون عرض می کنیم. روایاتی که از رسول الله (ص) بوده است، چه آنچه به طور عموم بوده است و چه روایاتی که به طور خصوص، تحمل صدور ائمه معصومین (ع) از مصدر وحی بوده است، درصد بالایی به ما رسیده.

خیلی کم است روایاتی که صادره از رسول الله (ص) است که به ما نرسیده باشه، چون هم سنی رسول الله را قبول دارد، هم شیعه رسول الله را قبول دارد و روایات رسول به عنوان حجت بالغه الهیه بعد از قرآن باید تثبیت شود که تثبیت شده است و اما ائمه (ع) چون در اقلیت بوده اند، در مظلومیت بوده اند، در حد بوده اند، حتی در حبس بوده اند، روایاتی که از ائمه دوازده گانه (ع) و از صدیقه طاهره (س) است همه اش به ما نرسیده. البته در میان ائمه (ع)، ۱۲ امام معصوم، زمینه تدریس آزاد و تدریس حدیث در زمان باقرین (ع) بسیار بسیار زیاد بوده. به طوری که می شود گفت روایاتی که از باقرین و صادقین (ع) نقل شده است چه روایاتی که از رسول الله (ص) نقل کرده اند و چه مطالبی که خودشون فرموده اند و نسبت نداده اند و در عین حال معلوم است که روات از رسول الله (ص) هستند سنت پیغمبر را، روایاتی که از این دو بزرگوار در کتب شیعه نقل شده است یا موازنه دارد با روایاتی که از ۱۰ امام دیگر نقل شده است و یا بیشتر است.

چون در زمینه ای که بنی امیه و بنی عباس با هم اختلاف داشتند و مشغول با یکدیگر بودند، زمینه ای آزاد فراهم شد از برای اینکه امام صادق (ع) و قبلا امام باقر (ع) بتوانند در مسجد النبی آزاد درس بگویند. حتی در بعضی از روایات دارد که امام صادق (ع) حدود دو الی سه الی چهار هزار شاگرد داشتند. امروز بسیار مبارک است از برای ما، روز میلاد باقر العلوم (ص).

اما بحث، مسلمان ها از نظر استدلال به ادله شرعیه مختلفند. البته از نظر احتمال بحث نمی کنیم بلکه از نظر واقعیت بحث می کنیم. در طول تاریخ اسلام، مستندات گروه های اسلامی، چه شیعی و چه سنی با مذاهب گوناگون شیعی و مذاهب گوناگون سنی، این ها مستنداتشون فرق داشته. بعضی ها هستند که در خیلی اقلیت اند و اخیرا در تبریز یکیشون پیدا شد که مرحوم استادنالاعظم فی التفسیر، علامه بزرگوار طباطبایی که آیت الله العظمی علی الاطلاق باید به ایشون گفت، یک علت نوشتن تفسیر المیزان، رد او بود. شخصی به نام یوسف شعار در تبریز کتابی نوشته است و کتابی هم پسرش نوشته است و نشر داده، من کتابش رو دارم، این قائل به این قضیه بود که فقط قرآن، سنت نه، حدیث نه، ادله دیگر شیعه نه، ادله دیگر سنی نه، فقط قرآن، این یک رای است که علامه بزرگوار طباطبایی تفسیر المیزان را به عللی نوشتند از جمله رد این شخص و رد این فکر بود که فقط قرآن نیست و لذا روایات شیعه و سنی در تفسیر المیزان بسیار زیاد نقل شده، نمی خوام توضیح بدیم، توضیش برای بعد باشه، این یک دسته.

دسته دوم هستند که محور اصلیشون در فتاوا و در نظرات سنت است، به قرآن توجهی ندارند یا توجه کم رنگی دارند. دسته سوم حدیث است. حدیث اعم است از سنت. سنت، روایت، حالت، تقریر، عمل، نفی و اثباتی ست که در سه بعد از رسول الله (ص) ثابت است و غیر منسوخ. چون روایات ثابت از اون حضرت گاه منسوخ است و گاه غیر منسوخ. اون سنتی که مورد استدلال ما مسلمون هاست، هر طایفه ای از طوایف باشیم، سنت غیر منسوخه است و الا سنتی که قرآن نفی کرده است، این سنت مستمره نخواهد بود. بحث ما در سنت مستمره بعد از رسول الله (ص) است که قابل عمل است و واجب العمل است.

فرق بین سنت و حدیث بارها عرض کردیم که عموم و خصوص مطلق است و فرق سنت و سنت هم تضاد است. سنت مستمره مضاد است با سنت منسوخه. مضاد به معنای تناسخ و نه تکاذب. حالا، حدیث اطلاق می شود بر آنچه روایت شده است از معصومین (ع). حالا این روایت شده چه صادر باشد، صادر نباشد، تقیه باشد، تقیه نباشد، تقطیع باشد، نباشد، نقل به معنا باشد، نباشد، منسوخ باشد، نباشد، جعل باشد، جعل اسراییلی، جعل مسیحی، جعل وسمی، جعل الحادی، این مطلق حدیث.

دسته سوم از کسانی که استدلال به دلیل اسلامی می کنند، دلیل اسلامی را حدیث می دانند. منتها این دلیل اسلامی را حدیث دانستن گاه مانند بعضی از اخباری ها هستند که میگن مطلق احادیثی که در کتب اربعه یا فرض کنید غیر کتب اربعه نقل شده است، مطلقا قابل قبوله. البته اشکال وارده. اگر مطلقا قابل قبول باشه تناقضات رو چه کنیم؟ تضادها و تناقضات درونی را و تضادها و تناقضات برونی را در دو بعد، بعد اول مخالفت با سنت قطعیه و بعد دوم مخالفت با قرآن چه کنیم؟ ولیکن این دسته سوم هستند. دسته سوم که حدیثی هستند. دسته سوم حدیثی یا حدیثی به قول مطلق هستند مانند گروهی از اخباری ها یا حدیثی سندی هستند. سند را جستجو می کنند، تحقیق می کنند، اجتهاد می کنند، اگر سند صحیحه باشد، موثق باشد، این را قبول می کنند. حالا چه مخالف سنت، موافق سنت، مخالف کتاب، موافق کتاب، این هم دسته سوم اند.

دسته چهارم کسانی هستند که زیاد حال ندارند. نه کتابی هستند، نه سنتی هستند، نه حدیثی هستند، به خودشون زحمت نمیدن، میگن شهرت هر چه بود. اونا بهتر از ما فهمیدن. شهرت هر چه بود یا اجماع منقول یا اجماع محصل یا بالاتر اطباق هر چه بود آن را می پذیرند. حتی اگر آیه ای، حدیثی، مستندی بر خلاف این ها باشد اینها می گویند که اون ها بهتر از ما می فهمیدند. آیا من فقط میفهمم اونا نمی فهمیدن؟ چون اونها بهتر از ما می فهمیدن در حقیقت مجتهد است ظاهرا و عدتاً، ولکن تقلید می کند از کسانی که شهرت کرده اند یا اجماع منقول کرده اند یا اجماع محصل کرده اند یا اطباق کرده اند.

دسته دیگر کسانی هستند که اتکا به ضرورت می کنند. میگن اگر ضرورت فقهی شیعه یا بالاتر ضرورت فقهی اسلامی بر یه مطلبی باشد، دیگر به کتاب و سنت و حدیث، اجماع، شهرت، اطباق مراجعه نمی کنیم، چون ضرورته. چون در ضروریات که مسلمات است، مراجعه کردن به ادله معنا ندارد جز اتلاف وقت. اصولا می گویند مراجعه کردن به ادله در صورت شک است، اما اگر حکمی از احکام، ضرورت فقهی بین کل فقهای اسلام داشت یا شیعه اند بین کل فقهای شیعه داشت یا سنی هستند بین کل فقهای سنی داشت، بر حسب درجات و مراتب ضرورت میگن دیگه اعتماد داریم، احتیاج به مراجعه به کتاب و سنت و این ها عرض می شود که نیست و حال آنکه هست.

اولا ما ضرورت فتوای اسلامی خیلی کم داریم. قسمتی از احکامی که ضرورت فتوایی دارد، حتی بین کل شیعه ها و سنی ها ضرورت مطلقه نیست، چون ضرورت مطلقه در صورتی ست که آراء کل مجتهدین اسلام را در طول تاریخ ما در دست داشته باشیم، ولکن آیا کل مجتهدین اسلام نوشته دارند؟ کتاب دارند؟ رساله دارند؟ کتاب و رساله دارند یا اقلشون؟ اقل بسیار بسیار قلیل از میلیون ها مجتهدین در تاریخ اسلام، اقل بسیار بسیار قلیل و انگشت شمار، نظراتشون به دسته. بنابراین اگر این اقل که درصد بسیار کمی هستند از فقهای اسلام و مجتهدین اسلام، شیعتا و سنتا، اگر هم ضرورت و اطباق و اتباع باشد، این دلیل بر ضرورت نظرات علمای اسلام نیست. تازه اگر هم باشه بر فرض محال، بر فرض محال کل فقها و مجتهدین اسلام سنتا و شیعتا جمع باشند یا کتاب نوشته باشند و مثلا در مسئله حرمت رضاعی فتوا بدهند که هفت تاست تا چهارده تا قبول کنیم؟ بر خلاف نص قرآنه. حرمت رضاعی طبق نص قرآن چنانچه اشاره شد در تفسیر خواهم عرض کرد، فقط دو تاست ﴿وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ﴾ [نساء: آیه ۲۳].

بنابراین بر فرض محال کل آراء فقهای اسلام در طول تاریخ با مختلف مذاهب این باشد که بیشتر از دوتاست ما قبول نمی کنیم، چون هیچ ضرورتی مانند قرآن نیست. اگر ضرورت فتوا فوق قرآن باشد باید قبول کرد. اگر مانند قرآن باشد باید تردید کرد، اما اگر ضرورت ما دون قرآن است، چون مخالف قرآن است بالضروره باطل است. حتی اگر مطلبی متواتر باشد، روایتی را به عنوان متواتر هزاران هزار نفر نقل کنند از معصومین (ع) ولی بر خلاف یک نص قرآنی یا ظاهر مستقر قرآنی باشد، میگیم این تواتر لو کلیه و تبعه، بدون توجه به قرآن یقین آور است. ولکن با توجه به ضدیت نصی از قرآن قطع داریم دروغ است. برای اینکه ما ضرورتی، علمی بالاتر یا مساوی قرآن نداریم. بله ضرورت و علمی کمتر از قرآن داریم. این ضرورت، تواتر، علم به حکم کمتر از قرآن اگر مخالف قرآن است، اون علم هم تبدیل به ظن و شک و احتمال و قطع به عدم خواهد شد. این ها نه از نظر تصور بلکه از نظر واقعیت، فرق مختلفه اجتهادی ست از نظر مستند.

باز برگردیم. آیا اکثر این ها کیا هستند؟ اقل این ها کیا هستند؟ اقل بسیار بسیار قلیل که شاید چندتا باشند، کسانی هستند مانند یوسف شعارهای جدید و یوسف شعارهای قدیم، میگن فقط کتاب الله اصلا سنت قابل قبول نمیشه. البته این حرف غلطه ولکن غلط تر از این حرف کسانی که میگن اصل حدیث و سنت است و نه قرآن، غلط تره. اگر غلط است که دلیل فقط کتاب الله است و سنت مرفوضه است کلا، غلط تر از این این است که سنت، ضعیف تر روایت ضعیف تر شهرت، اجماع منقول، اجماع محصل، اطباق، ضرورت با ترتبی که از نظر ضعف و قوت دارند.

حالا ما همونطوری که در اثبات قطعیت و اولیت مستندات دلیلی اسلامی به قرآن تمسک کردیم، هم تمسک برونی و هم تمسک درونی، باز هم قرآن رو باز می کنیم. آیا قرآن غیر خود را دلیل می داند یا غیر خود را رفض می کند؟ اگر قرآن که مسلم تر است از رسول الله و مسلم تر است از ائمه و مسلم بودن رسالت رسول الله به وسیله قرآن است و در بعد دوم مسلم بودن عصمت ائمه بر محور اشارات قرآنی ست، اگر قرآن سلب کند هر دلیلی را غیر از خودش، ما یوسف شعاری میشیم دیگه، ولی اینطور نیست.

حالا ادله ای که ایشون و دیگران خیال کرده اند و یا خیال نکرده اند ممکن است خیال بشود که قرآن ادله شرعی را منحصر به خود می داند، آیاتی ست که بعضیاش مورد بحث مختصر قرار گرفت و بعضیاش نه. مثلا در سوره مبارکه لقمان آیه ۵۱ ﴿أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ﴾ [عنکبوت : آیه ۵۱]

(صحبت حضار)

بله؟ چی؟

سوره عنکبوته

بله سوره ۲۹، سوره ۲۹ آیه ۵۱ ﴿أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ﴾ [عنکبوت : آیه ۵۱] حالا استدلال شده باشد یا نشده باشد ما کاری نداریم به نفی و اثبات. آیه ای را که می شود استدلال کرد ولکن با خود آیه، جواب این استدلال هست، اولا کفایت یعنی چه؟ یک کفایت داریم، نصرت داریم، اعانت داریم، نیابت داریم، وکالت داریم. اینا معنیش فرق می کنه.

(صحبت حضار)

بله؟

(صحبت حضار)

سوره لقمان نه، سوره عنکبوت، سوره عنکبوت آیه ۵۱ همانطور که اشاره کردم ﴿أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ﴾ [عنکبوت : آیه ۵۱] کفایت چیه؟ کفایت یعنی صددرصد من و غیر من هیچ. معنی کفایت اینه دیگه. یعنی نصرت نه، نصرت درصد است، معاونت درصد است، نیایت درصد است، وکالت درصد است، اما کفایت صددرصد است و لذا در اون دعایی که سید بن طاوس در خواب دیده است و از خواب نقل کرده است، این خواب در خوابه. اولا خواب حجت نیست، ثانیا احیانا خواب ممکن است دلیل بر مطلبی باشد ولی این خواب اصلا بر ضد نص قرآن است که (یا محمد و یا علی اکفیانی فانکما کافیان) بله انصرانی درسته، انصرانی، ایدانی، اهدانی همه درسته، ولی اکفیانی درست نیست، چونکه یعنی چه؟ یعنی محمد و علی کافی ان، دیگه نه خدا، نه پیغمبر، نه غیر محمد و علی هیچ کس معنی کفایت در لغت اینه یعنی صددرصد. بنابراین ما آنچه را که سید بن طاووس در این دعای توسل نقل فرموده است قسمتی رو می پذیریم و قسمتی را نمی پذیریم.

وانگهی سید بن طاووس سید بوده است، ابن طاووس بوده است، راوی بوده است، اما تعبیری که از بزرگان کرده است من از او نقل می کنم، درست هم هست. دعا نویس بوده، عالم مبرز نبوده، عالم مبرز بر خلاف نص قرآن که روایت خواب جعل نمی کنه. حالا جعل کاری نداریم از خوابش که یا محمد و یا علی اکفیانی فانکما کافیان، خب این دروغه، انصرانی درسته.

حالا کفایت به معنی صددرصد است، حالا استدلال به آیه ﴿أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ﴾ هُم کی اند؟ هُم کل مکلفین اند دیگه. آیا برای کل مکلفین، چه مکذبین، چه مصدقین، چه مومنین، چه کسانی که در شرف ایمان هستند، آیا کافی نبود برای این ها؟ کافی نیست برای این ها ﴿أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ﴾ کتاب کدامه؟ کتاب قرآنه دیگه. کتاب شامل سنت نیست، کتاب، سنت نیست. ما کتاب داریم، سنت داریم. کتاب منحصر است در اصطلاح قرآنی به قرآن، به اصطلاح وحی اخیر قرآنه.

بنابراین کسی استدلال کند از برای رای اول به این آیه که قرآن صددرصد کافی ست، چون قرآن صددرصد کافی ست و خداوند استفهام انکاری می کند، توبیخ می کند، کسانی رو که کافی نمی دانند قرآن را، همونطور که خدا در الوهیت و در ربوبیت، البته هی پیاز داغش رو اضافه می کنیم، خدا در الوهیت و ربوبیت کافی ست صددرصد، کتاب خدا هم در تربیت و در بعد احکام، در کل احکام اصلی و فرعی کافی ست، بنابراین سنت قبول نیست.

حتی، بنا بر این، مبنا اگر رسول الله (ص) سنت ثابته اش ۱۷ رکعت نماز است بر ۵ وقت اونا میگن قبول نیست، برای اینکه کتاب این مطلب رو ندارد. درست است نه نفی دارد و نه اثبات، ولیکن ندارد چون معنای کفایت کتاب اینه که صددرصد کل آنچه را که مکلفان الی یوم القیامه محتاج هستند، در کتاب هست. این استدلال، جواب، کفایت ابعادی دارد. گاه کفایت، کفایت مطلقه در کل احکام عقلیه و احکام فرعیه و در کل واجبات است، گاه نخیر، کفایت بعضی ست.

این آیه رو، قرآن رو باز کنید، قبلش مربوط به چیه؟ اگر قبل را توجه کنند آقایون، بعدشم یک کلمه می گیرند نه قبل رو نه بعد رو، اگر قبل رو بگیرند معلوم می شود که ﴿أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ﴾ کفایت قرآن در معجزه بودن است نه در بیان صددرصد احکام. این در مقابل کسانی ست که عادت کرده بودند به معجزات بصری مثل اژدها شدن عصای موسی و از این قبیل و لذا انکار می کردند. ده ها آیه قرآن است که ﴿وَقَالُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ مِثْلَ مَا أُوتِيَ علی مُوسَى [قصص: آیه ۴۸] علی موسی ﴿قَالُوا لَوْلَا أُوتِيَ مِثْلَ مَا أُوتِيَ مُوسَى﴾ [قصص: آیه ۴۸] و لو لا ها.

چرا آنچه را که موسی و پیغمبران به عنوان معجزات و اثبات رسالتشون آوردند، چرا این پیغمبر نیاورده؟ برای اینکه ﴿أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ﴾. اولا اون معجزات کافی نبود، معجزه عصای موسی کافی نبود، بله کافی بود برای کسانی که در زمان موسی بودند، ولکن موسی که وفات کرد، عصا و ید بیضا هم وفات کرد، بنابراین بعد از موسی کسانی که میخواستند ایمان به موسی بیارند، عصای موسی که اژدها شد و مرد کافی نبود، برای اینکه خب معجزه مرده به چه درد میخوره؟ معجزه زنده ای که به طور متوصله، یعنی انبیاء بعد از موسی (ع) دارای معجزاتی بودند که با اون معجزات هم نبوت خود را ثابت می کردند هم نبوت و رسالت موسی را. پس معجزه ای که حاضر نباشد، نقلش کافی نیست، چون نقل معجزات متناقضه.

خب اما قرآن اینطور نیست. قرآن کتابی ست که در زمان خود رسول، ائمه، در زمان غیبت، در زمان حضور الی یوم القیامه معجزه ای است که صددرصد کافی ست از برای ربانیت آیاتش، مردن ندارد، ضعف ندارد، مرگ ندارد، نقصان ندارد، درصد ندارد، در بعد لفظی، در بعد معنوی، در بعد حتی موسیقی تعبیر، اصلا وزن قرآن، وزن قرآن منقطع النظیر است. خب وزن که ممکنه بشر بیاره ولیکن وزن قرآن، وزن آیات قرآن، موسیقی تعبیر قرآن، لغات قرآن، جملات قرآن، ظاهرش، باطنش، فصاحتش، بلاغتش ادعا نیست، چهارده قرن است و بیشتر بر نزول قرآن می گذرد، دشمنان داخلی و بیشتر خارجی قرآن نتوانستند یک واو اشکال بگیرند، یک واو که این واو در اینجا زیاده، یک زبر و زیر، یک نقطه، یک مطلب از نظر لفظی یا معنوی، نتوانسته اند و نمی توانند و قرآن هم تحدی کرده است، تحدی به آیه، تحدی به سوره، تحدی به عشر، سور، تحدی به کل قرآن، که بحثش برای مجالات دیگر است که ان شاء الله در رادیو قرآن هم که بحث می کنیم، خواهد شنید.

حالا ﴿أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ﴾ در چه بابه؟ در باب معجزه بودن، در باب اینکه اثبات رسالت ختمیه محمدیه (ص) که الی یوم الدین رسول هست و بوده است، مثبت این مطلب به طور کافی صددرصد قرآن است. بنابراین این آیه ربطی به موضوع کافیت احمامی اصلا ندارد. آیه دیگر سوره کهف ﴿وَاتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا﴾ [کهف: آیه ۲۷] البته کرارا مقداری بحث شده ولی بحث موضعی ما الان راجع به این است که مطالب اضافه ای بگیم.

﴿اتْلُ مَا أُوحِيَ﴾ حالا ﴿مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ قرآن است دیگه، سنت که نیست، سنت کتاب نیست، سنت، سنت است، سنت وحی دوم است، از وحی اول تبدیل به کتاب میشه ﴿وَاتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ خب ﴿لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ درسته، هر دلیلی از قبل، مقارن، بعد، بخواد تبدیل کند کلمات قرآن رو غلط است.

﴿وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا﴾ از دون قرآن یعنی با قرآن، یعنی کمتر از قرآن، یعنی هر بعدی از ابعاد داشته باشد در نشوز قرآن، ملتحدی نه خدا ملتحد غیر خدا ملتحدی هست در الوهیت و نه دون قرآن ملتحد است در وحی. دو ملتحد خالد داریم. یک ملتحد خالد ازلا و ابدا از برای خلائق کلا که خداست، پناهگاهی و مستمسکی جز الله از برای خلائق به طور مطلق نیست و یک ملتحدی است که از وقتی نازل شد الی یوم الدین غیر از او ملتحد و پناهگاهی نیست، خب درسته. ولکن شما چی میخواید بگید؟ میخواید بگید قرآن فقط ملتحد است و نه غیر قرآن، درسته. فقط قرآن مستمسک است، مرجع است، ملتحد است و غیر قرآن نه، درسته، ولکن همین قرآن دستور داده است ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ [نساء: آیه ۵۹] ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ اطیعوالرسول، اطیعوالله و رسوله و اولی الامر.

بنابراین، خدا خودش ملتحد دوم قرار داده است بر مبنای موافقت با کتاب که رسوله و ملتحد سوم قرار داده است که ائمه اهلبیت (ع) اند، چون ائمه اهل بیت (ع) معصوم اند، سنت معصومه از اون ها صادر میشه، اما سلمان ها و ابوذرها و مقدادها و مالک اشترها قابل خطا هستند. اگر همه علمای اسلام اجماع کنند بر مطلبی ممکن است غلط باشد ولکن امام صادق مطلبی را بدون تقیه یا بدون نص می فرماید این ثابت است، چون معصومه. قرآن بعد اول عصمت و رسول بعد ثانی و ائمه (ع) بعد ثالث عصمت هستند.

درسته ملتحد غیر از قرآن نیست، منتها قرآن دو بعد معرفی کرده و همچنین در سوره کهف ﴿وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا [کهف: آیه ۲۶] خب ﴿حُكْمِهِ حکم الله است دیگه، خداوند شریک قرار نداده است و قرار نمی دهد در حاکمیت خودش که دو حاکمیت محوری ست. یک حاکمیت تکوینی ست و یک حاکمیت تشریعی. در حاکمیت تکوینیه و حاکم تشریعیه که در انحصار مقام الوهیت است و اعطایی نیست، کسی را شریک قرار نمی دهد. یعنی پیغمبر شریک خدا در حاکمیت نیست، نه تکوینا و نه تشریعا، قبوله.

بنابراین روایاتی که ولو متضافر است ولو زیاد است در بحار الانوار و در وسائل الشیعه و در جاهای دیگر که پیغمبر بزرگوار ۱۰ رکعت نماز رو تبدیل به ۱۷ رکعت کرد، این ۱۰ رکعت، دو رکعت، دو رکعت، دو رکعت، دو رکعت، دو رکعت الهی است وحی خداست، ولکن رکعات هفت گانه دیگر را پیغمبر اضافه کرد. سوال، پیغمبر به وحی خدا اضافه کرد یا به عقل خودش؟ اگر به عقل خودش اضافه کرد مخالف رسالت است و مخالف است با ﴿وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا ست، اگر پیغمبر به وحی خدا، پس خدا به او وکالت نداده است که حکم جعل کنه. پیغمبر نه وکیل خداست، نه خلیفه خداست، پیغمبر رسول خداست، رسول صددرصد است و رسول صددرصد کسی ست که قولش، عملش، تقریرش، سلبش، ایجابش در بعد رسالت فقط وحی است. ﴿مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَی [نجم: آیه ۳ و ۴] (ولو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منه الوطین) تهدیده، تهدید برای ماست پیغمبر که.

اگر پیغمبر چیزی را به خدا نسبت دهد که خدا نگفته است، رگ حیات نبوتش رو می بریم. خب بنابراین پیغمبر، پیغمبر است، رسول، رسول رب نیست، رب نیست، رسول است، صددرصد رسول است، رب صددرصد رب است، رسول صددرصد رسول است، بین ما نداریم که، هم رسول است، هم رب، هم رسول است در نقل حکم دو رکعت، دو رکعت نماز و هم رب است که خداوند به او تخییر کرده است و اجازه داده است که حکمی جعل کند، چنین مطلبی اصلا نداریم، بحث خواهیم کرد البته.

و همچنین در باب زکات، در باب زکات ۳۰ آیه مکیه و مدنیه داریم که ۱۶ آیش مکیه است و ۱۴ آیش مدنیه است. تمام آیات یا نص بر اطلاقند یا ظاهر در نص اند که زکات بر کل اموال تعلق می گیره. یک اشاره در قرآن نداریم به ۹ چیز یا کمتر از کل اموال و در احادیث هم در ابواب التجاره وسائل الشیعه و غیر وسائل الشیعه، حدود ۱۰۰ روایت داریم، ۱۰۰ روایت، همش امره که مال التجاره را باید زکات داد، ۹ تا نیست، مال التجاره شتر فروشیه فقط؟ اگر هم شتر فروشی دارد مال التجاره خود شتر نیست، شتر بان و گوسفند بان و گاو بان و عرض می شود که این ۹ گانه بان، اینا تاجر نیستند، این ها گله دارند. کسانی که تاجرند حدود ۱۰۰ حدیث مراجعه کنید در وسائل الشیعه و در غیر وسائل الشیعه داریم که از کل اموال تجارت باید زکات داد، حتی در بعضی احادیث دارد که اگر طفلی مادون تکلیف است و مال دارد ولی اش باید زکات او رو بده حالا کاری به صحت و سقم این موضوع نداریم، این ۱۰۰ حدیث.

حالا، شیخ طوسی (رض) و دیگران و دیگران و دیگران، با توجه نکردن به ۳۰ آیه قرآن و با توجه نکردن به ۱۰۰ حدیث، توجه کرده اند به ۶ حدیث مخترق که این ۶ حدیث مخترق و جعلی می گوید که (عفا رسول الله عن ما سوی ذلک) عفا رسول الله یعنی خداوند زکات را بر کل اموال مقرر کرده ولکن پیغمبر عفو کرده است غیر ۹ تا رو، اون مال های گردن کلفت حسابی رو پیغمبر عفو کرده، این چندتا اشکال داره. این بدترین اهانت است به رسول الله. یک اختلاف بین خدا و رسول، خداوند بر کل اموال مال داران زکات معین کرده به نفع فقرا، به نفع حوائج اسلامی، فقر اسلامی، فقر شکمی، فقر مادی، فقر معنوی که ۸ مورد است ولی پیغمبر آمده است که به نفع اغنیا و ضرر فقرا اولا از صد ها قسم مال اونم ۹ رو که یکی مرد و یکی مردار شد یکی به عذاب خدا گرفتار شد، مثلا در گاو و گوسفند و شتر اگر آبستن است نه، اگر ماده است نه، فقط نر باشه و این نر هم تعداد معین در طول سال باید ملک شما باشد، حتی اگر یک روز ملک شما نباشد، به بچه ات، زنت، دخترت ببخشی و بعد برگردونی این نه، پس انعام نه، طلا و نقره در حد معین بله اونم طلا و نقره ای که سکه باشد، سکه رسمی باشد ولی اگه طلا و نقره سکه متداول فقط چند سال بود از هزاران سال که مربوط است به مملکت اسلامی فقط چند سال طلا و نقره سکه بود، طلا و نقره مسکوک که یک سال ملک شما باشد حتی یک روز ملک شما بیرون نرود خب حقه می زنند، اغنیاء یکسال و یه روز و دو روز و یک ماه رو می بخشن به کسی بعد بر می گردونن، بنابراین این ۹ تا هم نه، زکات از کل اموال نه، از این ۹ تا هم نه، نمیخوایم تفصیل بدیم اشاره می کنیم.

شیخ طوسی (رض) در کتاب خلاف، در کتاب مبسوط، در کتاب دیگر، کتاب دیگر دارد که این روایاتی که امر کرده است به زکات و محمول علی الاستحباب، آخه چرا آقا جان؟ چرا عزیزم؟ چرا بزرگوار؟ چرا پدر فقه؟ چرا جد فقه؟ چرا ۱۰۰ روایتی که امر می کند که زکات مربوطه به کل اموال تجارت است، چرا حمل بر استحباب می کنی به چه مجوز حمل بر استحباب می کنی چرا؟ و از این قبیل روایات، عفا رسول الله عن ما سوی ذلک خودش دلیل است بر اینکه زکات بیشتر از ۹ تا بوده ولکن پیغمبر عفو کرده است، چرا عفو کرده اغنیا رو، گردن کلفت ها و پول دارها رو، عفو کرد عن ما سوی ذلک و از این قبیل ما عرض می شود که ما زیاد داریم در فقه که نسبت داده اند که رسول الله مخول است از طرف خداوند در اینکه جعل حکم کند، جعل واجب کند، جعل حرام کند، نماز اضافه کند، نماز کم کند، در سفر کم کند، در حضر زیاد کند، هر دوش غلطه، نه در سفر کم میشه نه در حضر زیاد، همون سه رکعت و چهار رکعت و چهار رکعت و چهار رکعت و  دو رکعت که بوده است به حکم الهی، منتها ممکن است اول سنت بر دو رکعت بوده، بعد سنت رکعت هایی رو اضافه کرده، همون سنته. سنت قبلی قابل قبوله، سنت قبلی این بوده است که نماز ۱۰ رکعت بوده ۵ دو رکعت، بعد سنت بعدی هم که بر پیغمبر وحی شده است یه رکعت و دو رکعت عرض می شود بر نماز اضافه شده، این قابل قبوله.

ولکن پیغمبر بزرگوار خودش بدون اینکه عرض می شود که مقام ربوبیت داشته باشد، بدون اینکه شرکت ربوبیت و رسالت، خودش مخول شده است و موکل شده است که جعل کند دو رکعت را یا اینکه هفت رکعت بر عرض می شود ده رکعت اضافه کند یا زکات رو که اینجا گردن کلفت ها و پولدارها و سقراط ها رو پیغمبر کمک کرده و پدر فقرا رو درآورده. پدر فقرا درآورده است که اصلا چیزی بهشون نرسه. خب عرض می شود که این یک بخش از بحث بود راجع به کسانی که ممکن است خیال کنند یا خیال کرده اند که فقط کتاب الله، نخیر، ولکن محور کتاب الله است و در حاشیه سنت رسول الله.

به عنوان اشاره، ما آیاتی در قرآن شریف داریم که رسول الله معصوم است، عصمت مطلقه، یک. رسول الله هر چه را بگوید وحی است، چه گفتن قال الله باشد که قرآن است و چه گفتن عرض می شود که قال الله نباشد، چه قال الله قرآنی باشد و چه غیر قرآنی هر دو یکیش قال الله قرآنی ست یکیش قال الله سنتی ست مثلا (إِنَّمَا اَلْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ وَ إِنَّمَا لِكُلِّ اِمْرِئٍ مَا نَوَى فَمَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى اَللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ إِلَى اَللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ مَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى دُنْيَا يُصِيبُهَا أَوِ اِمْرَأَةٍ يَتَزَوَّجُهَا فَهِجْرَتُهُ إِلَى مَا هَاجَرَ إِلَيْهِ) این حدیث متواتر بین شیعه و سنی ست، از کیه؟ قرآنه؟ نخیر، پیغمبره. پیغمبر به وحی ثانی، وحی اول وحی قرآنی وحی ثانی وحی سنت.

ما در آیاتی که امر به طاعت مطلقه می کند سه بخش داریم. یک بخش طاعت الله، یک بخش طاعت الرسول، آیه طاعت الله منحصرا داریم خواندیم، آیه طاعت الرسول منحصرا داریم، دو تاست آیه اطیعوالله و اطیعوالرسول داریم آیه اطیعوالله والرسول هم داریم. اطیعوا تکرار میشه، اطیعوا تکرار نمیشه این دو. سه اطیعوا ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ [نساء: آیه ۵۹] پس اطیعوا الله، اطیعوالرسول، اطیعوا الله و الرسول، اطیعوا الله و اطیعوالرسول اطیعوا الله و اطیعوا لرسول و اول اولی الامر منکم، سه دوتاست و دو تا یکی، همش محور کتاب الله است منتها کتاب الله احکامی را محول کرده است به سنت و سنت قطعیه ثابته از رسول الله (ص) واجب الاتباع است طبق امر الهی ان شاء الله تتمه بحث رو برای فردا.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضی والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته