799
بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
به یاری حضرت حق سبحان الله و تعالی سیری جامع و دقیق در سراسر آیات قرآن میکنیم. در این سیر کل آیات قرآنی مورد بحث نیست بلکه برخی از آیات که با تفکری بیشتر و دقتی زیادتر فرایندهای بیشتری دارد.
نخست سوره مبارکه حمد. سوره مبارکه حمد سورهایست از سور تفصیلی قرآن در برابر قرآن محکم.
الر كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ
أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ نخست در علم ربانی است و سپس قرآن محکم و فشرده که روح کلی قرآن است در بعد اصالت قرآنی بدون تفصیلات و بدون الفاظ در شب قدر و در شب معراج بر قلب رسول گرامی صلوات الله و سلام علیه نازل شد.
پس یک مرحله قرآن محکم مرحله علم الله است قبل از نزول إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ. مرحله بعد مرحله نزول نخستین است که در شب قدر و شب معراج بر قلب حضرتش نازل شد. و مرحله بعد قرآن مفصل است. این قرآن مفصل که آیات مفصلات مکی و مدنی قرآن است باز چند گونه است. یک قسمت قسمت حروف مقطعه است که بیانگر معارف و احکامی است که در قرآن در نص یا ظاهر قرآن به آنها تنصیص نشده است. این مفصل اول است که با الفاظی از 14 حرف از حروف هجا در مفتتح 29 سوره مکی و مدنی قرار دارد.
مفصل دوم سوره مبارکه حمد است که مختصری است از کل قرآن.
لَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِي وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمَ
سَبْعًا 7 آیه است. مَثَانِي تکرارهایی است که در درون هر یکی از این آیات هفتگانه و برونشون وجود دارد و در کل قرآن سورهای که دارای این خصوصیات باشد هرگز نیست. اول دارای 7 آیه بودن. و سوره حمد با بسم الله 7 آیه است. و اگر بسم الله بر خلاف آنچه وهابیون میگویند جزو قرآن نباشد باید سته مِنَ الْمَثَانِي باشد. سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِي 7 آیه قرآن است.
و مَثَانِي است. مَثَانِي هم در تفسیر الفرقان مراجعه کنیم که حدود 7 مثنی، 7 تکرار از نظر لفظی یا معنوی و یا هر دو در سوره مبارکه حمد وجود دارد.
بنابراین سوره حمد مختصری است با الفاظ دال آیات صریحا از کل قرآن شریف. لَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِي وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمَ
الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ 113 سوره است، سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِي یک سوره است که سوره مبارکه حمد است.
حالا چون بنا بر مختصرگویی است متن عبادات و قلب کل عبادات نماز است. قلب نماز هم سوره مبارکه حمد است. قلب سوره حمد هم این سه جمله است: اِیّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیّاکَ نَسْتَعِینُ ، اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ
منتها این قلب سه بعدی زاویه متنیاش و زاویه منتهایش عبارت است از اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ.
اِیّاکَ نَعْبُدُ که عبادت خالصانه وحدانی است، وَ اِیّاکَ نَسْتَعِینُ هم که استعانت از رب است به صورت وحدانی این دو هم مقدمهاند و هم ذی المقدمه. مقدمهاند از برای اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ ، ذی المقدمهاند از برای هدایت بسیط قبلی چون اگر انسان اصلا هدایت به سوی الله نداشته باشد دیگر مجالی از برای نَعْبُدُ تا چه رسد اِیّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیّاکَ نَسْتَعِینُ نیست.
بنابراین هدایت دارای دو مرحله است: مرحله اول هدایتی که زمینه است، مقدمه است از برای عبادت. سپس عبادت هم به خودی خود کافی نیست بلکه وَ اِیّاکَ نَسْتَعِینُ. در عبادت خالصانه وحدانی حضرت حق سبحان الله و تعالی استعانت لازم است. و در جمع اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ.
این دو آیه هدایت دعایی است از برای کل موحدان، فرشتگان، انسان، جنیان، کل مکلفان زمینی و آسمانی لزوما این سه دعا را و در آخر از همه کار دعای اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ را همیشه دارند. خصوصا در قلب صلات که صلات هم قلب عبادات است. بنابراین اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ قلب است در این سه زاویه که اِیّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیّاکَ نَسْتَعِینُ، اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ. و چنانکه سوره حمد قلب است از برای نماز و نماز هم قلب است از برای کل عبادات.
حالا اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ ، ما یک طریق الی الله داریم، یک سبیل الی الله داریم و یک صراط الی الله. طریق نوعا طریق جسمانی و ظاهر است و بعضا طریق معنوی. سبیل نوعا راه معنوی است، گرچه راه غیرمعنوی هم راه جسمانی هم احیانا سبیل برش اطلاق میشود. امتیازات سبیل بر طریق یک این است که طریق هر راهی است چه پست چه بلند چه راستا و نوعا راههای جسمانی است ولی سبیل عمدتا راه معنوی، هدایت و راه روحانی است به طور شیبدار. سبیل مانند سیبیل. کمااینکه سیبیل شیب دارد در بعد جسمانی، سبیل هم در بعد معنوی و حتی در بعد جسمانی هم احیانا اطلاق میشود، شیب دارد. منتها این سبیل شیبدار، راه شیبدار یا سبیل الی الحق است و یا سبیل الی الباطل است.
پس از سبیل صراط است. سبیل درست است شیبدار است ولکن ممکن است در خود شیب مبتلا به انحراف بشه. ولکن صراط مبتلا به انحراف هرگز نمیشن. من … الطعام اذا … لقمهای که در گلو است راه فراری ندارد. همچنین کسی که در صراط است چه صراط حق است برگشت و انحراف ندارد و چه صراط باطل است که برگشت و انحراف ندارد.
و صراط هم سه بعدی است. ما دو صراط حق نداریم، سه صراط حق نداریم، صراطهای حق نداریم بلکه یک صراط است یا صراط حق یا صراط باطل. چنانکه در همین سوره هم اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ اول صِراطَ الَّذینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ، دوم غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ، سوم وَ لا الضّآلّینَ
صراط منعم علیهم صراط معصومان است چنانکه در آیات دیگر این صراط مقرر شده الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ عرض میشود که مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا .
حالا تقاسیم صراط رو بعد عرض میکنیم. خب بنابراین این صراط حق با مراتبی که برای این صراط هست بعدا عرض میکنیم.
صراط باطل دو قسم است: یک صراط مَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ که معاندین است. معاندین که وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ حق را به خوبی شناختند و انکار کردهاند اینها معاندند. بنابراین در آینده زندگیشون جز عناد افزوده نمیشود. خدا به آنها هرگز کمک نمیکند. پس صراط مَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ راهی است که از اون بیراهه مَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ بیراهه غضب، بیراهه عناد هیچ جلو نمیاد و به راه نمیاد.
وَلَا الضَّالِّينَ، ضَّالِّينَ بین مَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ و بین الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ هستند.
حالا پس برای صراط در راه حق یکی است، در راه باطل غضبناک یکی است، در راه باطل ضلالت هم یکی است. پس صراطهای مستقیم غلط است. صراطهای غضب غلط است. صراطهای غضبناک غلط است. یک صراط.
بله سبیل متعدد است وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ . سبل حق متعدد است، سبل باطل متعدد است ولکن این سبل حق منتها الیهشون صراط مستقیم است. پس سبل حق که راه راهوار شیبدار است دارای مراحل و تکاملی است از برای اشخاص گوناگون که در این صراط قدم برمیدارند و حتی شخص … شخص. سبیل حق سبیل بهتر، سبیل راهوارتر تا به صراط مستقیم برسد. پس در اشخاص در هر شخصی نسبت به تکامل شخصیش و در اشخاص نسبت به تفاوت تکاملی که در سبیل دارند.
حالا صراط دارای مراحلی چند است. مهمترین صراط، نامحدودترین، بینهاتترین، ازلی، ابدی، سرمدی صراط صراط ربانی است إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ. همانطوری که کسی نمیتواند خدا شود، رب شود در ذات، در صفات، در افعال صراط رب هم منحصر به اوست. راهی را که رب میفرماید راه ربوبیت وحدانی حضرت حق سبحان الله و تعالی است إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ. چنان که هیچکس نمیتواند رب شود صراط رب هم مخصوص رب است در انحصار رب است و برای احدی میسور و ممکن نیست.
بعد، بعد صراط عصمت علیا، يس* وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ* إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ* عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ
این علو رسول گرامی اسلام بر صراط مستقیم اعلی درجات معصومانه صراط مستقیم است. خود این صراط مستقیم که عَلَى دارد این عَلَىاش دارای مراحل چنده.
یک: عَلَى ، سیطره بر صراط مستقیم الی الله در بالاترین مراحل عصمت که در اختصاص حضرت اقدس رسول گرامی صلوات الله و سلام علیه است.
مرحله دوم: صراط مستقیم انبیا اولوالعزم
سه: صراط مستقیم رسل
چهار: صراط مستقیم رسلی، صراط مستقیم کسانی که صاحب وحیاند اما رسالت ندارند.
نبی نبی، رسول، نبی، ولی عزم، ولی علیای عزم. پس پنج مرحله است. پس این صراط نخست دارای پنج مرحله است. یکی صراط الله إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ. دو، که این صراط الله صراط بین الممکن است بین الممکنان. بعدا صراط ممکنان، صراطی که علو دارد پوینده این صراط بر صراط دارای مراحلی است. برای خاتم النبیین صلوات الله و سلام علیه که بالاترین مراحل معصومانه صراطه.
بعد برای چهار پیغمبر اولوالعزم، بعد برای انبیا اولوالعزم، بعد برای رسل که نبی نیستند، بعد برای کسانی که وحی برشون میشود اما رسالت ندارند.
خب حالا این صراط الی الله، سبیل الی الله به چه معناست؟ ببینید اصولا در مضاف مضاف الیه الوهیت و ربوبیت چند مرحله تصور میشود. گاه اصولا مضاف، گاه مضاف اضافه خودی میشود نفسی خودم، گاه اضافه به صفت میشود، گاه اضافه به فعل میشود، گاه اضافه به مفعول میشود.
بنابراین فرق است بین نفسی در الله و خلقی و روحی و از این قبیل. کل اضافات نه مضاف رو جز ذات مضاف الیه میکند نه مضاف الیه را جز ذات مضاف میکند. مثلا خلقی، یا خداست آیا خلق بعض خداست؟ خلق مفعول خداست. روحی، آیا خدا روح دارد؟ جسم دارد؟ نخیر این روحی اضافه به الله است منتها مضاف بر مبنای رحیمیت حق است.
حالا این اضافات نسبت به الله یا اضافه ذات است به ذات وَلَا أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ، یا اضافه صفات ذات است به ذات: قدرت، علم، حیات، یا اضافه صفات فعل است به الله: سمع و بصر و رحمت از اینها، یا اضافه مفعول است مثل عرض میشود که روحی، روح مفعول است و مخلوق رب است.
پس اینطور نیستش که هرجا ما مضافی را نسبت … بگیم جز ذات است، مثل ذات است، کل ذات است. اولا ذات جز نداره. یا کل ذات است مثل نَفْسِكَ یا صفات ذاتی ذات است چنانکه عرض کردیم یا صفات فعلی ذات است یا خود فعل است. روحی خود فعل است، خلقی خود فعل است. اضافه یا فاعلی است یا مفعولی. اضافه فاعلی: سمعی، بصری، خلقی به معنای خالق بودن خدا.
ولیکن خلق دو معنا داریم: یک خلق به معنای فعل حق است و یک خلق به معنای مفعول، مخلوق. خلق به معنای فعل یک اضافه است، خلق مفعول اضافه دیگر است.
بنابراین خلقی، خلقی در بعد خالقیت صفت فعل الهی است و حادث نیست، سرمدی است، ازلی است، ابدی است. ولکن همین خلقی البته در بعد شان فعلی و همین خلقی در بعد مفعول که مخلوق است خلقی، روحی، ارضی، سمائی، عبدی اینها اضافه به چی است؟ مضاف عبارت است از فعل منفصل از فاعل … .
حالا این فعل منفصل یا فعل منفصل بر مبنای رحمانیت است یا بر مبنای رحیمیت. رحمانیت خلقه، رحیمیت روحی، عبدی، رسولی، نبی. پس اضافات چند گونهاند. اینم یه مطلب.
مطلب دیگر این است که اصولا الله نه ذاتش، نه صفات ذاتش، نه صفات فعلش در فاعلیت لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ . اعطایی نیست، به کسی دادنی نیست، انتقالی نیست، تکراری نیست بلکه همانگونه که ذات خدا ابدی و سرمدی است و واحد است صفات ذات بلکه صفات فعلش نیز که منشا به از صفات ذات است اینها قابل اعطا، قابل خلق کردن، اعطا کردن، هبه کردن، هدیه دادن هرگز عرض میشود که نیست. و این امر باید سبیل الله معنا کنیم سبیل الله یعنی چه؟ سبیل الی الله است. صراط الله صراط الی الله است.
حالا الی الله، این سبیل الی الله یا بالاتر صراط الی الله، الی الله یعنی وصول به ذات است؟ وصول به صفات ذات است؟ وصول به ذات شی است؟ نخیر. نه ذات الله مورد وصول ذات است، نه صفات ذاتی مورد وصول ذات است، نه صفات فعلی در فاعلیت. بلکه این سبیل الله سبیلی است که الله به سوی عبودیتش و معرفتش برای مکلفان ارسال کرده است چه در فطرت چه در عقل چه در شریعت چه در علم سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ .
راههای درونی فطری و عقلانی و راههای برونی وحیانی و راههای برونی خلقی که آیات سماوی و آیات ارضی که اینها سبل درونی و برونی هستند به سوی الله نه ذاتش، نه صفات ذاتش، نه صفات فعلش بلکه به سوی عبادتش، به سوی رضایش، به سوی معرفتش. هم عبادت حد ندارد هم معرفت حد ندارد منتها واتقوا الله … اون مقداری که امکان دارد پرهیز کنید از مخالفت خدا، از دوری خدا، از عصیان خدا. رو این اصل سبیل الله و صراط الله هرگز به معنای احاطه و تماس با الله و ربوبیتهای فاعلی الله چه در بعد صفات ذات و چه در بعد صفات فعل هرگز نیست.
مثلا آیاتی از قبیل وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ چون رب نهایت و انتها ندارد یقین به رب هم که معرفت رب است انتها ندارد. و این دو بال از برای کل مکلفان در راه حق، صراط حق، سبیل حق مستمر است و به جد کمک حال است. یقین معرفته منتها این وَاعْبُدْ ، وَاعْبُدْ چه موقع است؟ موقعی انسان یا غیر انسان هر مکلفی از مکلفان عبادت میکند یا میتواند عبادت کند رب را که معرفت داشته باشد. معرفتی ولو بسیط داشته باشد که موجب عبادت بسیط گردد. عبادت بسیط موجب معرفت بیشتر. معرفت بیشتر موجب عبادت بیشتر. همینطور الی غیرنهایه.
خب مطلب دیگر این است که صراط یا الی الصراط است یا لصراط است یا الصراط است یا علی الصراط چنانکه روز چهارشنبه عرض کردیم. منتها علی الصراط مراحل عصمتهای چندگانه است، الصراط مادون عصمت است، لصراط هم مادون مادون است، الی الصراط از نظر مومنین … که این صراط یا صراط عصمت علیای محمدی صلوات الله علیه است تکرار میکنم یا صراط عرض میشود که اولوالعزم است یا صراط انبیا است یا صراط رسل است یا صراط صاحبان وحی مانند لقمان که رسالت ندارند و یا صراط ایمان است. اینا مراحل صراطه.
حالا هرکس صراطی مادون دارد تقاضای صراطی مافوق میکند.
سوال: رسول گرامی که در بالاترین صراطهای عبودیت و معرفت است آیا در نماز اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ نمیگوید؟ میگوید. آیا استدعای تحصیل حاصل دارد؟ نخیر درست است در همه حالات تکلیفی دنیوی رسول گرامی در بالاترین مراحل عبودیت و معرفت است ولکن این مراحل معرفت تکامل دارد … ندارد. چنانکه ذات الله در بعد ذاتی، معرفت الله در بعد معرفتی … ندارد بنابراین این اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ دارای دو بعد است در پیغمبر گرامی. یک: ثبتنا ، دو: اول تثبیته اول باید از خدا بخواد که خدایا مرا بر این علی صراط المستقیم که هستم تثبیت کن، یک: قدم اول، قدم دوم باید بالاتر برود. تثبیت کن … نه اینکه صراط مستقیم ندارد . علی صراط المستقیم هست در همون آغازین نبوت علیا و ولایت عزمی علیا صراط مستقیم دارد ولکن این صراط مستقیم رو به … است. هرقدر عبادت بیشتر معرفت بیشتر، معرفت بیشتر عبادت بیشتر.
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ* صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ تا آخر. این عرض میشود که گرچه سوره حمد کلش نخبه است ولکن نخبهترین نخبههای سوره همینه. رو این اصل کل مکلفان حتی رسول گرامی همیشه نیازمندند در دو بعد به دعای هدایت. یک: در این حال ایمان که هستند برگشت نکنند، ارتجاع نداشته باشند. یک: برگشت و ارجاع نداشته باشند، دو: وقفه نکنند. چون هم برگشت ضرر است هم وقفه ضرر است. بنابراین یک: برگشت نکنند، دو: وقفه نکنند، سه: تکامل کنند. و این تکامل در عبودیت و معرفت هم … است در مثلث عوالم، در سه … عالم تکلیف و عالم برزخ و عالم قیامت.
والسلام علیکم و رحمته الله و برکاته
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
در این سیر صریح و عمیق قرآنی راجع به سوره مبارکه حمد که تمامش عمق است و تمامش گویای مختصر کل قرآن است به همون مقدار که در صراط و سبیل و طریق عرض کردیم اکتفا میکنیم چون در این سلسه بحوث نظر این نیست که کل آیات قرآنی رو مورد بحث قرار بدیم بلکه بعضی از آیات که محوری است و شاید نکات جدیدی به نظر برسد که عرض میکنیم.
سوره بقره:
بسماللهالرّحمنالرّحیم
الم * ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ
الم و سایر حروف مقطعه قرآنی که از چهارده حرف از حروف هجا تجاوز نمیکند و در 29 سوره موجود است بیشتر در سور مکیه و کمتر در سور مدنیه، در سور مکیه هم سورههایی که آغازگر عهد مکی است حروف مقطعه ندارد. بحث در حروف مقطعه به طور مفصل در تفسیر الفرقان شده است. و مختصرش این است که این سخنهای رمزی وحیانی خاص رسول گرامی صلوات الله و سلام علیه هست. که اگر ما سنتی قطعی برای حکمی از احکام الهی دیدیم که در قرآن نه نفی شده است و نه اثبات در صورتی که این سنت قطعیه با فطرت و عقل مطلق و با علم مطلق مخالفت نداشته باشد که در نتیجه ثابت است فرمایش رسول گرامی صلوات الله علیه هست این برداشت اون حضرت است از حروف مقطعه. که قرآن از سه جهت بیان است. دو جهت بیان برای کل مکلفان در آیات صریحه و در آیاتی که ظاهرند و استقرار در ظهور دارند، این برای کل مکلفان است.
بعد سوم آیاتی که نه صریحهاند و نه ظاهرهاند دال بر مطلوب نیستند بلکه حروف رمزیهاند و این حروف رمزی اشارات وحیانی خاص رسول گرامی است و جواب دارد از جمله این است که مردم نگویند حسبنا کتاب الله و رسول را رها کنند. بلکه حسبنا کتاب الله در دو بعد است. یک بعد نصوص و ظواهر قرآن که به وسیله حضرتش به ما میرسد، بعد دوم حروف مقطعه قرآنی که نه نص است نه ظاهر است به واسطه بیان رسول گرامی به ما میرسد.
خب، ذَلِكَ الْكِتَابُ چرا هذا نیست؟ چرا ذا نیست؟ چرا ذَلِكَ است؟ و حال آنکه ذلک اشاره به دور است. عرض میکنیم دور بودن یا دور بودن مکانی یا زمانی است یا دور بودن و والا بودن معنوی است. قرآن نه زمانا و نه مکانا از ما دور نیست. همیشه ما با قرآن آشنایی داریم و با قرآن هستیم. رو این اصل ذَلِكَ الْكِتَابُ اشاره دور است البته دور زمانی نیست و دور مکانی نیست بلکه دور معنوی است. یعنی قرآن که آخرین کتاب وحیانی ربانی است بسیار دور است از مکلفان، دور است از اینکه مکلفان آن را خودشون درست کنند، آن را بدون وحی الهی بیاورند. مطالب قرآنی در عمیقترین و بالاترین و برازندهترین مراتب وحیانی قرار داره که بسیار دور است هم دور است از سایر وحیها هم دور است از سایر فهمها. رو این جهت ذَلِكَ اومده، ذَلِك الْكِتَابُ.
بعد دوم: اشاره به اونکه ذَلِك الْكِتَابُ این الْكِتَابُ مضاف مشارعه نباشد بلکه خبر باشد. ذَلِك یعنی آن که در تورات و انجیل نامش آمده است و خصوصیاتش آمده است الْكِتَابُ کل کتابه. در کتابهای عهد عتیق و جدید خصوصیات و بشارات و اشاراتی راجع به قرآن آمده. حالا ذَلِك یعنی آنکه در تورات و انجیل نامش و خصوصیاتش آمده است الْكِتَابُ کل کتاب است.
نکته این است که چرا در سوره دوم قرآن ذَلِكَ الْكِتَابُ آمده؟ جواب: دیروز عرض کردیم که سوره حمد مختصر و فشرده کل قرآن است و قرآن دارای سه مرحله است. یک مرحله نازل در شب قدر است که بر پیغمبر بزرگوار در شب قدر و شب معراج نازل شد و یک مرحله تفصیل مختصر است که سوره حمده، مرحله سوم تفصیل مفصل است تفصیل مفصل است که در کل قرآن است.
حالا ذَلِكَ الْكِتَابُ این اشاره است به همین سوره مبارکه حمد. سوره مبارکه حمد اولین مرحله لفظی دال قرآن است که در حین اختصار دلالت اجمالی و دلالت مختصر بر کل مطالب کتاب دارد.
ذَلِكَ الْكِتَابُ ، خب برگردیم پس ذَلِكَ از برای دور بودن معنوی نیست، دور بودن معنا نیست، دور بودن مقامی است یعنی این قرآن مقام ایرادش، مقام انزالش، مقام ترتیبش، مقام ترکیبش بسیار بسیار دور است حتی از کتب وحیانی دیگر تا چه رسد کتابها، گفتهها و نوشتههای غیر وحیانی.
خب لَا رَيْبَ فِيهِ ، خود این لَا رَيْبَ فِيهِ باز دلیل است بر اینکه قرآن در تبیین، در بلاغ، در ظهور، در بیان، هیچ نقصانی و کوتاهی ندارد. لَا رَيْبَ فِيهِ لا شک فیه نیست که. رَيْبَ شک مستند رو میگن. شکی که مستند به دلیل باشد که این قرآن ربانی است هرگز وجود ندارد. هرقدر کوشش و کاوش کنند مبطلههای قرآن که شک کنند در وحیانی قرآن شک میکنند ولی شک مستند نیست.
شک سه بعدی است: یا شک به هیچگونه مستندی یا شک با مستندی باطل یا شک با مستندی صحیح. این لَا رَيْبَ فِيهِ شک بیمستند را نفی میکند. شک با مستند باطلم نفی میکند که اگر مستندی از برای ابطال قرآن که مستند باطل است پس این شک جا ندارد. شک با مستند حق هم نداره یعنی شک بیمستند هست اما شک با مستند باطل یا مستند حق نیست. با مستند حق نیست یعنی استناد کنند به دلیلی که موجب شک در وحیانی بودن قرآن بشود. اما مستند باطل مستند نیست. پس مستند هرگز از برای ایجاد شک در وحیانی بودن قرآن هرگز نیست.
هُدًى لِلْمُتَّقِينَ ، در بعضی از آیات داریم هُدًى لِلنَّاسِ. اینجا هُدًى لِلْمُتَّقِينه فرقش رو در الفرقان ذکر کردیم دیگه بحث نمیکنیم.
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ
غیب کدامند؟ اگر به غیبا بود معنیش این است که ایمان به هر غیبی ولو غیب وحیانی نباشد این یعنی بالایمانه، اینطور نیست. علما، مخترعان، مکتشفان از نظر علوم … به غیوب علومی … که امکان دارد پی میبرند، ایمان هم ندارند، شرط ایمان نیست. چه ایمان دارد چه ایمان ندارد، چه ملحد باشد چه مشرک باشد هر چه باشد اگر عالم است در اثر کوشش و کاوش در علوم … غیبهایی و پنهانیهایی را از روی علوم غیبی به دست میاریم. بنابراین به غیبا نیست، بِالْغَيْبِ آن غیب.
غیب یا غیبی است که انسان میتواند بدون وحی به دست بیارد یا غیبی است که بدون وحی به دست نمیاد یا غیبی است که تکاملش بدون وحی امکان ندارد. حالا الْغَيْب چیه؟ الْغَيْب اون غیبی است که درست است فطرت قبول دارد، عقل قبول دارد، علم قبول دارد اما مادامی که وحی نشود تکاملی در آنچه فطرت و عقل و علم پذیرفته است ندارد. بنابراین الْغَيْب غیب الوهیت، غیب وحدت اله، غیب قیامت، غیب رسالت، غیب احکام. این غیوب اصلی و غیوب فرعی را که ایمان میارند چرا؟ برای اینکه این غیبها به وسیله علوم ظاهری، علوم … به وسیله عقول ظاهری غیرمطلق، به وسیله فطرتهای ظاهری غیر مطلق به دست آمدنی نیست.
پس الْغَيْب خاص است. الْغَيْب اون غیوبی است که امکان ندارد انسان به دست بیارد مگر به وسیله وحی. و خود اصل اینکه وحی باید باشد این هم غیبه. پس اول ایمان فطری و عقلانی است به حق، مرحله دوم ایمان به وحی است که برمبنا و متن فطرت و عقل میاد.
وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ
چون هُمْ در رَزَقْنَاهُمْ انسانه دیگه. انسان روح است، جسم است، ظاهر است، باطن است. هُمْ همه جهات روحی، درونی و برونی مکلفان را شامل است. بنابراین این انفاق انفاق مالی فقط نیست. رزق هم فقط رزق مالی نیست. بلکه از آنچه به آنها روزی دادهایم انفاق میکنند.
حالا خدا به انسان زنی انفاق داده، به زن شوهری انفاق داده، به مرد زنی انفاق داده انفاق کنه؟ نخیر چون انفاق در بعدی حرام است، در بعدی حلال و راجح و واجب است. پس اینکه برمبنای ایمان انفاق میکنند یعنی بر ضد ایمان نباشد زنشو انفاق کنه مثلا، شوهرشو انفاق کنه یا جانشو انفاق کنه یکیو دارن میکشن این بره جلوگیری کنه و کشته بشه. جان را انفاق کردن هدر دادن یا مال را هدر دادن مثلا، هدر دادن جان، هدر دادن مال، عرض میشود که هدر دادن عرض میشود که ناموس اینها درست نیست چون بر مبنای ایمان انفاق پرداختن به موارد حاجت است معناً و جاناً و مالاً و علماً که امکان دارد و رجحان دارد.
بنابراین مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ در آیه دارد مِمَّا عَلَّمنَاهُم ینبئون ، مما علمناهم يبثون. اون علمی که علم دینی که خدا به انسان داده است، علم معرفت اللهی که به انسان داده است چه با کوشش و کاوش باشد چه وحیانی باشد این علم را انفاق میکنند. در بعد رسل ابلاغ رسالت است، در بعد شارع … ابلاغ شرع است، در بعد سایر مومنان تعلیم جاهل است، امر به معروف است نهی از منکر است.
اینجا دو بعد داریم. یک بعد بعد اصلی است که عقیدتی و علمی است، یک بعد بعد فرعی است که مالی است. پس مسلمان، شخص با ایمان در دو بعد زندگی میکند: یک بعد متنی که بر مبنای ایمان ناشر معارف ایمانی است، تعلیمدهنده است، آمر است، ناهی است، کوشش دارد، کاوش دارد که ایمانی رو به دست آورده، علم عقیدتی به دست آورده اینها رو عرض میشود انفاق کند.
و در بعد جسمانی هم مال. اون مالی که زائد بر ضرر و زندگی است عرض میشود که در روایت آمده است که يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ. چه انفاق کنند؟ بگو زائد. زائد بر ضرورت عادی زندگی را بخشیدن به کسانی که نیازمندند محتاجند نه تنبل … . کسانی که قدرت به دست آوردن ضرر و زندگی رو ندارند به اونها انفاق کنند.
و خود انفاق هم بخشش فقط نیست. انفاق من نفقه دابه یعنی مال را میدهد، علم را تعلیم میکند مطالب عقلانی