جلسه صد و چهل و چهارم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

رسالت (علت تعدد و اختلاف شرایع)

تتمه بحث اختلاف در شرائع الهیه

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

«کان بحثنا حول اختلاف الشرائع المنشعبة عن الدین هنا اولاً نتذکر الآیات التی تحمل الدین و تحمل الامر بمعنی الدین و تحمل الشرعة و تحمل المنهاج. المنهاج بعد شرعةٍ من الدین لا یوجد الا فی آیة واحدة یتیمة منقطعة النظیر و هی هذه الآیة التی جعله الله سبحانه و تعالی رکناً فی هذا البحث. الآیة الثامنة و الأربعون: «وَ أَنْزَلْنا» کل ما نردد التفکیر فی آیات الله البینات تتبلور افکارنا اکثر و اکثر و کما أنّ ربنا سبحانه و تعالی لا یحاط به هو لا محدود بصورة طلیقة کذلک علمه النازل لکی یربّینا علی ضوء هذا العلم حتی القیامة الکبری و لذلک علینا أن نکتفی بمرةٍ واحدة أو مرتین أو مرات فی التدبر فی آیات القرآن العظیم، بل علینا أن نعیشها و نعیّش انفسنا و افکارنا و فطرنا و علومنا و اعمالنا و اخلاقنا و عقائدنا بها علی طول خط الحیاة. کما أن الانسان لیس لیشبع من نور الشمس. نور الشمس علی طول الخط نحن بحاجةٍ الیه، مهما کانت علوّنا فی علومنا و عقولنا و اموالنا و قدراتنا و ما الی ذلک، کذلک القرآن و انور من الشمس و کما یروی عن امامنا الباقر (ع): «الْقُرْآنَ يَجْرِي كَجَرْيِ الشَّمْسُ» (الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، ج ‏21، ص 320؛ بصائر الدرجات، ج ‏1، ص 196 (با اندک تفاوت)) ولکن الممثل اقوی نوراً من الممثل به، صوف تخمد الشمس و «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ‏» (تکویر، آیه 1) ولکن نور القرآن لا تکوّر، بل لمّا نموت فی البرزخ و فی القیامة الکبری یقال لنا: «اقْرَأْ وَ ارْقَ» (الكافی، ج ‏2، ص 606) علی طول الخط رمزٌ اصیلٌ للحیاة الانسانیة فی کافة درجاتها و مراقیها. و لمّا قیل للامام الرضا (ع) لماذا تختم القرآن من اوله الی آخره ثلاث ایام و کان بامکانک فی یوم واحد او اقل من یوم واحد أن تقرأ القرآن قال: أنا اتدبر فی آیة آیة منها و اتذکر منها ذکریاتٍ و ذکریاتٍ تلو بعضٍ و فوق بعضٍ. و نحن أحری اذا کان ثقل الاصغر یستفید من اضواء الذکر الحکیم اکثر و اکثر کلما یتدبر و یتکفر و نحن احری، للأننا لیست لنا عصمة ربانیة، مهما حصلنا علی عصمة بشریة.

نراجع هذه الآیة بعد مرات و مرات و مرات و بعد ما سجّلنا فی تفسیر الفرقان ولکن لیس من الصحیح أن نثبت و أن نتثبّت علی ما سجّلنا سابقاً فیما کتبنا و فیما فکّرنا و بحثنا، بل علینا أن نبلور افکارنا و نتدبّر فی آیة الذکر الحکیم اکثر فاکثر علی طول حیاتنا حتی فی مناماتنا فضلاً عن یقظتنا. «وَ لْيَحْكُمْ أَهْلُ الْإِنْجيلِ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فيهِ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ * وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ» (مائده، آیات 47 و 48) بیّنا فی مرات سالفة فی مضامین هذه الآیات المبارکات نکات عدة و نقاط عدة نیّرة. «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ» المیّزة الاولی للقرآن أنه الکتاب، کل الکتاب، حاوی لکل ما انزل الله سبحانه و تعالی من کتب الشرعة الربانیة و المیّزة الثانیة: «بِالْحَقِّ» لا بحقٍّ، کل الحق. اولاً کل الحق و ثانیاً أنّ هذا القرآن باقی الی یوم الدین و لیس کذلک سائر الکتب السماویة عن بکرتها. ثالث: «مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ» طبعاً بطبیعة الحال الانجیل یصدق التوراة و التوراة کذلک یصدق صحف ابراهیم و صحف ابراهیم تصدق صحف نوح. التصادق بین کتابات السماء شیء واقعی بما امر الله سبحانه و تعالی ولکن کیف تصدق هذه الاناجیل المزوّرة المحرّفة التوراة فی وحیه الاصیل و کیف تصدق التوراة فی هذه الاسفار الخمسة المزوّرة المحرّفة صحف ابراهیم الخلیل؟ ولکن التصدیق الواقعی الفعلی، لا الشأنی، التصدیق الواقعی الفعلی لما سلف من کتابات الوحی انما هو للقرآن لانّه لم یحرف عن جهات اشراعه. رابع: «وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ» کما بیّنا «فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ» کما بیّنا اهواء علمیة، اهواء عقلیة، اهواء فکریة و أیّة اهواء کانت فی ما سوی وحی الله سبحانه و تعالی».

«وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً» اینجا یک احتمال روز اول عرض کردم، احتمالی هم روز دوم اشاره کردم، احتمالی هم امروز. سه احتمال در «مِنْهاجاً» داریم. کما اینکه «لِكُلٍّ». «لکلٍّ هنا احتمالات عدة بالنسبة للمعنی من قوله تعالی لکل کذلک شرعة أحکامیة او موضوعیة و کذلک منهاجاً. هنا احتمالات عدة لکلها لعلها معنیة تلو بعضٍ و تصدیق بعضٍ لبعض. بالنسبة لقوله تعالی «لِكُلٍّ» احتمال اول: لکل امة من الامم الخمسة الکتابیة، نوحیین، ابراهیمیین، توراتیین، انجیلیین، محمدیین (ص). هذا احتمالٌ اول. احتمال ثانی: لکل صاحب شرعة من اولی العزم من الرسل کالخمسة او من غیرهم کشرعة آدم و شرعة ادریس کما بیّنا من ذی قبل، أن هنالک شرائع عدة و لیست کلها لاولی العزم من الرسل، انما شرائع خمسة هی لاولی العزم من الرسل لانها تحلق علی کافة الحاجیات لکافة الامم المکلفة فی الکون.

احتمال ثالث: لکلٍّ، لکل امة بین الامم الکتابیة فی انفسها. مثلاً للامة التوراتیة، الامة التوراتیة فی احوال عدة، فی مجالات عدة، فی شروط عدة، احیاناً یجب امر واجب علی جماعة ثم یحرم علی آخرین، لاختلافات الحالات، لاختلافات الموضوعات و کما فی شرعة الاسلام. احیاناً یجب علی الانسان الصوم احیاناً یحرم، احیاناً یرجّح، احیاناً… احکام مختلفة لموضوعات مخلتفة، لحالات مختلفة ولکن حکم الصوم، حکم وحید لیس وحیداً اطلاقاً». هیچ‌وقت حکم صوم سست نمی‌شود، منتها روی موضوعاتش. «و کذلک الصلاة، لمن علیه أن یتم الصلاة فی رکعاتها و فی هیئاتها ولکن احیاناً مجبرٌ عن یمشی مصلیاً، أن یصلی راکباً، أن یقصر من صلاته خوفاً. «لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً» طریقة الی الدین، سوف نبحث هنالک دین و هنا شرعة و هنا منهاج، فما هو الفصل الفاصل بین هذه حقائق الثلاث؟ هذا بحث آخر. «لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً» فی شرعة و منهاجاً احتمالات ثلاث: الشرعة الساقیة الخاصة من یم الدین» اقیانوس دین یک اقیانوسی است، یک رودخانه‌ای است، یک شطی است. از این شط ساقی‌ها و جویبارهایی درست کردند، آن‌وقت یک‌مرتبه انسان می‌داند چگونه است و کجاست، یک‌مرتبه نمی‌داند. انسان می‌داند دین هست، اما راه‌های معیّنی که برای هر امت معیّن شده است، نمی‌داند چیست، اما می‌داند که هست.

«فهنا الدین عبارة عن طاعة الله سبحانه و تعالی بصورة طلیقة. کافة المکلفین مأمورون و مؤمّرون أن یطیع الله سبحانه و تعالی فی کافة الحالات و المجالات قدر مستطاعهم و قدر امکانیتهم، معلوم. ثم عرّفنا ربنا سبحانه و تعالی أنه «لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً» شرعة للیهود، شرعة للنصاری، شرعة لکذا، شرعة لکذا، شرعة واسعة او شرعة لاولی العزم من الرسل. ولکن نحن نعرف اولاً علینا أن نطیع ربنا و سبحانه و تعالی و هو الدین و هو امر الله تعالی، مقابل النهی و هو الدین. ثم نعلم ثانیاً أنّ ربنا سبحانه و تعالی ما اوجب علینا ککل طاعة خاصة واحدة بشاکلة و طقوس خاصة، لا، «لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً» احتمال آخر، ما ذکرنا بالأمس. «لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً» اولاً عرفنا انه علینا نحن أن نکون متدینین، مطیعین لله سبحانه و تعالی، هذا معلوم. ثم نعلم أنّ لکل امة من الامم المکلفة طریقة خاصة توصلنا الی الدین الطاعة ولکن لا نعرف کیف الطریقة؟»

باید به خانه فلانی بروید، چند راه دارد، برای اهل هر محله‌ای یک راه است، هنوز نشان ندادیم. باید به خانه فلانی بروید، دین، راه‌های گوناگون، برای هر گروهی راه خاصی دارد، این «شرعةً»، نشان بدهیم این راه برای شما، آن راه برای شما، آن راه برای شما، این منهاج است. این احتمال سومی است که ما عرض می‌کنیم. ««لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً» شرعةً من الدین، ولکن قبل أن نتبیّن ما هی کیفیة کل شرعةٍ ما هی حدودها؟ ما هی قراراتها؟ ما هی طقوسها و صورها؟ قبل ذلک نحن نعلم أن لنا شرعة و لامة الاخری شرعة و لامم الاخری شرائع عدة، ولکن لا نعرف کیف الشرعة و الساقیة الموصلة الی نهر الدین «وَ مِنْهاجاً» منهاج عبارة عن کتاب الدین و سنته. کتاب الوحی الربانی کالقرآن و سنة المحمدیة (ص) هما، طبعاً اصل واحد، الاصل واحد، هما نهجٍ للشرعة، تبیّن الکیفیة، النهج، اصل الطریقة طرق عدة، طریقة موسی، طریقة عیسی، طریقة محمد، طریقة نوحاً، طریقة ابراهیم، ولکن قبل أن نعرف هذه الطرق و هذه النهج علینا أن نعتمد أنّ علینا الدین، الطاعة و أنّ علی کل امة شرعة خاصة. ثم فی مرحلة ثالثة نعرف ما هو المنهاج لکل شرعة؟ منهاج: طریق. و لا تحمل فی القرآن لفظة المنهاج الا آیة واحدة. هنا دین و شرعة و منهاج و ما فیه طریقة، کما یقول الدراویش: الشرع یبیّن القشر و نحن نبیّن الطریقة. لله تعالی بما انزل علی انبیائه الشریعة ولکن لنا الطریقة یفوّقون انفسهم و عقولهم و افکارهم علی ما قرّر الله سبحانه و تعالی».

– [سؤال]

– نه، این را جواب دادیم و این‌طور نیست.

– در یک زمان که نمی‌شود.

– ما که نمی‌گوییم در یک زمان.

– پس همان که زمان‌های متعدد شد، بنابراین آن امت عیسی در زمان خودش با امت پیغمبر اسلام (ص) در یک منهاج هستند.

– خیر، در یک منهاج نیستند. امت عیسی منهاج انجیل هستند، امت محمد منهاج قرآن هستند.

– آن برای آن زمان است، این برای این زمان است. اگر بخواهیم در یک زمان…

– ما نمی‌خواهیم بگوییم در یک زمان. این بحثی است که قبلاً گذشته است. یک بحث مفصلی بود که در هر زمانی فقط یک شریعت حاکم است، نمی‌شود دو شریعت باشد. این قبلاً گذشت.

– پس اینکه الآن امت را متعدد بکنید…

– در طول زمان، نه در عرض زمان. در عرض زمان چند امت نیست، یک امت بیشتر نیست. «لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً» فهنا احتمالات ثلاث بالسنبة للشرعةً و منهاجاً. الاحتمال الاول أنه شرعة عبارة عن کتاب الشریعة و المنهاج عبارة عن السنة کما بیّنا. احتمال ثانی: أنّ الشرعة و المنهاج فی معنی غیر المعنی الاول، شرعة و المنهاج هما تبیّنان الطریقة الخاصة الربانیة «لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً» یعنی الطریقة الخاصة. ولکن الطریقة الخاصة غیر معروفة، طریقة یهودیة، مسیحیة غیر معروفة. «وَ مِنْهاجاً» منهاج الشرعة الربانیة یعنی الوسائل التی تنوّرنا و تبیّن لنا کیف الشرعة التوراتیة؟ کیف الشرعة القرآنیة؟ عبارة عن الکتاب و السنة. فالمنهاج فی هذا الاحتمال عبارة عن الکتاب و السنة، الکتاب و السنة ینهجاننا و یبیّنان لنا صور و طقوس خاصة لکل شرعةٍ شرعة. کتاب الاسلام و سنته، کتاب الیهود و سنته، کتاب النصاری و سنته و ما الی ذلک».

– بدون کتاب و سنت، شرعت نمی‌ماند.

– هست، اما بیان نشده است.

– کجا هست؟

– نزد خداوند. مثلاً خداوند از ما می‌خواهد که راه خاصی را طی کنیم غیر از راه یهود، از یهود غیر از راه نصاری را می‌خواهد. بیان نکرده، این شرعه هست. در اصل شرعه است، ولی منهاج بیان نشده است. مثلاً پولی نزد کسی برای من هست، حتماً هست. چه کسی است؟ نمی‌دانم، در اصل پولی برای من جدا شده است، نمی‌دانم. پس اصل بودنش این «شِرْعَةً» است که راه را خداوند باز کرده است. اما این راهی که باز کرده است، منهاج به وحی کتاب و منهاج به وحی سنت، چون معنی منهاج این است: «المنهاج: نهج، طریقة. هنا طریقتان اثنتان: الطریقة الاولی طریقة خاصة منشعبة من الدین الطاعة اصل الطریقة ولکن معرفة الطریقة، نعلم أنّ ربنا سبحانه و تعالی قرّر للامة الاسلامیة الی یوم الدین طریقة خاصة من الدین ثم جعلناک علی شریعة من الامر، یعنی شریعة من الامر کانت عند الله تعالی، ولکن جعلناک. جعلناک بماذا؟ بالکتاب اصلاً و بالسنة فرعاً. احتمال قویٌّ جداً ما سجلناه فی الکتاب ولکن سجلوا الهامش الکتاب. نعم، ثم جعلناک علی شریعة».

«لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ». سوم: «لِكُلٍّ جَعَلْنا» لکل الامم نیست، «جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً» أحکام نیست، موضوعات است، در موضوعات خاصه که نظیرش را در «لِکُلٍّ» عرض کردم. در موضوعات خاصه، هر کس یک راه خاصی دارد. مسافر: نماز مسافر، مریض: روزه نگیرد، سالم: روزه بگیرد، حائض: نماز نخواند، پاک: نماز بخواند. اینها موارد خاصه است. «لِيَبْلُوَكُمْ في‏ ما آتاكُمْ» باز هم در «ما آتاكُمْ» بحث داریم. «ما هو المعنی من قوله تعالی «لِيَبْلُوَكُمْ في‏ ما آتاكُمْ»؟ هل «ما آتاكُمْ» یختص بالشرائع الالهیة المنشعبة عن الدین؟ نقول: لا، «ما آتاكُمْ» طلیق، مطلق. «لِيَبْلُوَكُمْ في‏ ما آتاكُمْ» من وجودکم، من طاقاتکم، من قوّاتکم، اموالکم، اولادکم، ظروفکم، حالاتکم الخاصة، کله «ما آتاكُمْ» و دلیلاً علی ذلک آیات عدة فی الذکر الحکیم، نراجع علی القرآن. هنا ربنا سبحانه و تعالی یذکر لفظة الدین، طبعاً بمعنی الطاعة، نبحث حوله. یذکر لفظة الدین فی القرآن کله بأصله اثنین و تسعین مرة».

در 92 جای قرآن لفظ دین آمده است. دَین نیست، دین بله، مدینین نه، دائن نه، دین. «دین یعنی الطاعة و الدین له مرحلتان اثنتان و فی تلک المرحلتین الدین بمعنی الطاعة، «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» یوم الطاعة ولکن الدین له مرحلة اولیة و مرحلة ثانویة، المرحلة الاولیة مرحلة التکلیف طاعة الله الدین، یوم الدنیا و المرحلة الثانیة: مرحلة الجزاء، یوم الدین یعنی یوم ظهور الطاعة، کما الطاعة تظهر یوم القیامة الکبری بثواباتها کذلک العصیان یظهر یوم القیامة بعقاباتهم. فاذاً حسب التحقیق فلما نری هذه الآیات و نتفش عن الآیات اثنین و تسعین آیة حول الدین، نجد أنّ اصل الدین هو الطاعة و لیس الجزاء اصلاً للدین، انما الجزاء ظهور الطاعة. قد تظهر الطاعة یوم الدنیا و لا تظهر طاعة الله یوم الدنیا تماماً، یوم الدنیا یوم […] یوم خلیط، ظلمات کثیر. ولکن ظهور طاعة الله بحقیقتها لیس الا بعد الموت و لا سیما یوم القیامة الکبری. کذلک ظهور معصیة الله سبحانه و تعالی. «لَقَدْ كُنْتَ في‏ غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديدٌ» (ق، آیه 22)

آنجا تیزبین می‌شود، اینجا چشم کند است. هوی‌ها، غفلت‌ها، جهالت‌ها، شهوت‌ها، حیوانیت‌ها، خودخواهی‌ها، خودراهی‌ها، خودبینی‌ها، جلوی چشم را پرده گرفته است، خوب را خوب نمی‌بیند، بد را بد نمی‌بیند. اگر الآن خوب ببیند، به بعد کاری ندارد، الآن بد ببیند، به بعد کاری ندارد. ولکن حقیقت این جریانات چه زمانی حاصل می‌شود؟ بعد الموت. «لقد کنت یقال للذی مات و عصی ربه سبحانه و تعالی فی حیاته عصیاناً یوبّخ علیه یقول: «لَقَدْ كُنْتَ في‏ غَفْلَةٍ مِنْ هذا» من هذا العذاب، من هذه النار، من هذه العقوبات. هذه العقوبات کانت موجودة یوم الدنیا ولکن خفیة، کانت خفیة. «لَقَدْ كُنْتَ في‏ غَفْلَةٍ مِنْ هذا» و لا تعنی الغفلة من شیءٍ الا وجود هذا الشیء و أنت لا تری. اذا لم تکن هذه العذابات یوم الدنیا مع المعاصی و هذه الثوابات یوم الدنیا مع الطاعات اذا لم تکن لا معنی للغفلة. «لَقَدْ كُنْتَ في‏ غَفْلَةٍ مِنْ هذا‌» موجود، لا تراه. موجود، لا تعرف. «فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ» هذا البدن الدنیوی و هذه الغشاوات و هذه العصیانات و هذه النسیانات و هذه الغفلات و التغافلات «فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديدٌ» کیف؟ «إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى‏ ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في‏ بُطُونِهِمْ ناراً» (نساء، آیه 10) هنا یأکلون ناراً. مثال کالانسان المریض مزکوم» زکام شده است. «ذهب الی الطبیب و الطبیب یقول: کل هذا لا تأکل هذا، استفید من هذا لا تستفید من هذا. یأمر و ینهی. طبعاً هذا الانسان المریض المزکوم اذا اکل او شرب شیئاً ینافی مرضه و یضرّه بمرضه و یؤخره فی مرضه و یکثّر مرضه، طبعاً هذا الانسان لا یری هذه الکثرة حالیاً، انما حسب شهوته یأکل و یشرب ما یضروه. ولکن فی الواقع هل هذا الذی أکل و یضره، هذا ضرر موجود، حالیاً غیر معروف بعده یظهر «لَقَدْ كُنْتَ في‏ غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ» کیف؟ بظهور الحقیقة کُشف. کذلک «إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى‏ ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ» حالیاً یأکلون، بیان حقیقة «إِنَّما يَأْكُلُونَ في‏ بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ» مو سیدخلون، سیوقدون سعيراً. یعنی هذه الدجاجة المزعفرة المطبوخة الطیبة اللطیفة من مال الناس، من مال الیتامی، لما هذا الانسان یأکله، طبعاً یتزود ببصره، بذوقه، بلمسه، ببطنه یتزود، یتزود بحواسه المختلفة حسب الظاهر ولکن هذا حقیقته نار، تظهر هذه النار فی دار القرار، أما فی دار الفرار «لَقَدْ كُنْتَ في‏ غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديدٌ».

کذلک الدین له مرحلتان: مرحلةٌ ظاهریة: دین الله طاعة الله، دین الشیطان طاعة الشیطان عصیان الله. مرحلة حقیقیة: ظهور الطاعة فی ملکوتها، ظهور المعصیة فی ملکوتها، المعصیة لها ملکوتٌ یوم الدنیا لا تظهر الا لاهل البصائر و الطاعة یوم الدنیا لها ملکوتها ثوابها معها ولکن لا تظهر الا لاهل البصائر هذا هو الدین. فی اثنین و تسعین آیة قرآنیة یذکر الدین، ثم احیاناً یعبّر عن الدین بالامر، کما فی آیة من الآیات الخمس بالشرعة. الدین اثنین و تسعین مرة ولکن الشرعة خمسة مرة». پنج مرتبه لفظ شرعت و شریعت در قرآن شریف ذکر شده است. «سورة الشوری: «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهيمَ وَ مُوسى‏ وَ عيسى‏ أَنْ أَقيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فيهِ» (شوری، آیه 13) «أَنْ أَقيمُوا الدِّينَ» دین واحد «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ» شرائع عدة ولکن دین واحد، دین اصل الطاعة و الله تعالی یرید أن یطاع لکل امة بشکل خاص، فی کل حالة و مرحلة و ظرفٍ بشکل خاص و هذه الأشکال تشاکل الدین و لا تنازع الدین. کذلک یقول «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ» […] طاعة الله تعالی تعنی توحیده فی طاعته، لا قلبیاً فقط، بل و قالبیاً، لا فردیاً فقط، بل و اجتماعیاً. علینا أن نعیش مثلث التوحید برب العالمین فی علومنا و قلوبنا باطنیاً و فی اعمالنا الفردیة ظاهریاً و فی اعمالنا الاجتماعیة الجماهیریة کذلک ظاهریاً. «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ» فهل من الممکن أنّ شریعة من الدین تجوّز لنا لاشراک بالله؟ هذا خلاف الدین. تجوّز لنا شرب الخمر؟ الظلم، السرقة، الزنی، الخیانة، الکذب، الفریة، التغیّب، ما الی ذلک؟ ابداً. هنا اصول محرّمة من الدین و اصول واجبة من الدین الامور الواجبة الاصلیة علی طول الخط باقی منذ آدم الی محمد (ص) الی یوم الدین و الاصول المحرّمة کذلک نفس شیء. انما الاختلاف فی بعض الطقوس، فی بعض الصور، الصور تختلف ولکن الحقیقة واحدة. انسانٌ هو مولی لجماعة یقول لواحد اکتب، لثانی اذهب، لثالث اطبخ، لرابع اشتری، لخامس دوّر، صور مختلفة، ولکن کلها من جوهرة الطاعة، هذا الذی یطبخ، انما یطبخ لیطیع، هذا الذی یمشی، یمشی لیطیع. الطاعة واحدة ولکن الأشکال مختلفة و لا سیما انّ اختلاف الأشکال لا تعنی أنّ صاحب الدین بحاجة الی اختلاف الأشکال او هو جاهل لاصل الطاعة، لا «لِيَبْلُوَكُمْ في‏ ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ» (مائده، آیه 48) نعم، آیات خمس تحمل لفظة الشرعة و الدین، منها: «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ» من هذه الآیة المبارکة و کذلک «لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً» من الدین، کل شرعة من الدین، کل منهاج من الدین، کل شرائع من الدین، الدین واحد، رسالة واحدة، امة واحدة «يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ عَليمٌ * وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ» (مؤمنون، آیات 51 و 52) امة واحدة مطیعة لله، مهما اختلفت الطقوس و صور الاعمال العبادیة احیاناً.

آیة ثانیة، سورة شوری کذلک الآیة الواحدة و العشرون: «أَمْ لَهُمْ شُرَكاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ ما لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ» شرع: فصل من الدین». یک راه به سوی طاعت باز کرده است. «ثالث: حول تخلف الیهود «إِذْ تَأْتيهِمْ حيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً» (اعراف، آیه 163) من هنا هنا هنت، بحر واحد ولکن مهندسة الجهات طبعاً. کل طائفة من الحیتان کانت تأتی من جهة من الشمال، من الجنوب، من الکذا، من الکذا، ثم تجتمع أمام اعین هؤلاء الیهود الذین ابتلوا فی هذه الفتنة «شُرَّعاً» بهذا المعنی»

– «شُرَّعاً» حال برای یوم است یا برای حیتان؟

– «حیتان. «يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً» «تَأْتيهِمْ شُرَّعاً». «إِذْ تَأْتيهِمْ حيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً» یعنی «تَأْتيهِمْ شُرَّعاً» لا من جانب واحد، من جهة واحد».

– [سؤال]

– ولی خداوند به همان ماهی‌ها دستور داده بود که مخصوصاً روز شنبه بیایند و جلوی یهودی‌ها رقاصی کنند که هوس کنند بگیرند، تا ابتلاء مهم باشد.

– ممکن است «شُرَّعاً» حال باشد برای «یَومَ».

– یوم که شرّع نیست. یوم سبت که شرّع نیست. «آیة رابعة: الآیة التی نحن نبحث حولها «لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً» آیة خامسة: السورة الخامسة و الاربعون الآیة الثامن عشر «ثُمَّ جَعَلْناكَ عَلى‏ شَريعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْها وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ» هنا ذُکر الامر و المقصود من الامر هو الدین، الطاعة «ثُمَّ جَعَلْناكَ عَلى‏ شَريعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ» لیس عندک کل الشرائع، انما کتابک المبین القرآن یبیّن کل الشرائع ولکن للقرآن شرعة واحدة کاملة شاملة خالدة مع الابد الی یوم الدین و هذه الشرعة مهیمنة علی ما سبقتها من شرائع ربانیة منشعبة عن الدین. ولکن المنهاج فی آیة واحدة، آیاتنا هذه «لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً … لِيَبْلُوَكُمْ في‏ ما آتاكُمْ».

سؤال: اینجا عرض کردیم که ممکن است کسی بگوید «لِيَبْلُوَكُمْ في‏ ما آتاكُمْ» یعنی امتحان در شرایع فقط، این شرع رفت، آن آمد، مشکل است که انسان این را قبول کند، به تقالید آباء باید قبلی را قبول کند. خیر. «کل عالم التکلیف ابتلاء بصورة عامة آیات تدل و تدل بصور عدة أنّ کل من هو غیر الله و کل ما هو غیر الله، کلها للمکلفین ابتلاء، السماوات، الارض، الانسان، الحیوان، الکذا و الکذا، تکوینیات، تشریعیات، مختلف الشرائع، مختلف التکوینیات، کلها ابتلائات و امتحانات للمکلفین. الیکم الآیات».

شماره آیات و سوره‌ها را یادداشت بفرمایید. «وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» (اعراف، آیه 168) «الانسان بطبعه لا یرجع الی الله تعالی، الانسان بطبعه منفصلاً عن الوحی الربانی لا یرجع اتوماتیکیاً و طبیعیاً الا الی الشیطان. 7:168 سورة الاعراف، الآیة مائة و ثمانیة و ستین «وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» الحسنات تعم: الحسنات الواقعیة او الحسنات حسب ما یرید الانسان. یرید الانسان مالاً کثیراً، عقلاً کثیراً، علماً کثیراً، اولاد کثیر، عشیرة کثیرة، کثیرة، کثیرة… یعتبر حسنات، ولکن هو یسقط فی هذه الحسنات اکثر من سقوطه فی السیئات و السیئات ما لا یلائم طبع الانسان، ما تتنفر عنها نفسیة الانسان و حتی عقلیة الانسان بصورة عادیة و العالم بس مثنی إما حسنات و إما سیئات، ما یرد علی الانسان من داخل او من خارج، ما یصیب الانسان من داخل او من خارج، إما موافقٌ لطبع الانسان او مخالف لطبع الانسان. سواء کان موافقاً واجباً او راجحاً، مخالفاً محرّماً او مرجوحاً و اما المباح فلا مباح بمعنی تساوی مائة بالمائة، انما فی ترجیحات خارجیة «وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» یرجعون الی الله. آیة ثانیة: 47:31 سورة محمد الآیة الواحدة و الثلاثون: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ» من عَلَم، مو من عَلِمَ. عَلَمُ، یَعلَمُ، عَلْماً یعنی جعل علامةً، لا من العِلم کما بحثنا من ذی قبل فی باب العلم أن هنا فی القرآن حوالی اکثر من عشر آیات بینات فی «لِنَعْلَمَ» «لِيَعْلَمَ» مو من العِلم، [بل] من العَلم. عَلَم، یَعلَمُ، عَلماً یعنی جعل علامةً و الذی یجعل علامة، یجعل علامة للجاهلین و هو عالم. اذا هو جاهل کیف یجعل علامة؟ «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدينَ مِنْكُمْ وَ الصَّابِرينَ وَ نَبْلُوَا أَخْبارَكُمْ» الاخبار التی تحصل منکم فی هذه البلبلات و فی هذه الامتحانات. آیة ثالثة: سورة البقرة، آیة مائة و خمسة و خمسین: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ» سورة الاعراف آیة مائة و ثلاثة و ستین (163): «كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ» نکتفی بهذا المقدار و أنا اترجع منکم انتم الحضور المحترمون و کذلک منک الطلاب علوم الدین فی الحوزة المبارکة أن یجید اللغة العربیة تکلّماً و تفهماً و کتابةً و دراسةً و تدریساً، واجب الامة الاسلامیة أن تتعلم اللغة العربیة تماماً، لأن قرآننا باللغة العربیة و سنتنا باللغة العربیة و کتاباتنا الاسلامیة بلغة العربیة و لا سیما فی الحوزة العظیمة المبارکة العلمیة الاسلامیة فی قم اذا طالب علوم هنا یدرس سنین عدة و لا یتعلم لغة العربیة فماذا یفهم من القرآن و السنة؟ و لذلک حتی اذا شخص واحد او اثنین عربی جاءوا هنا انا افضل ان اتکلم باللغة العربیة احیاناً اوضح باللغة الفارسیة لبعض الحضور الجدد و اترجی من الحضور الجدد حضور جمع الحاضر، حاضرین و اترجی من الحضور الجدد أن یجید اللغة العربیة دراسة و کتابة و تفهماً و تکلماً باذن الله سبحانه و تعالی. و للبحث تالیاتٌ عدة».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ و بَرَکَاتُهُ».