ادامه تفسیر آیه 34 سوره نساء
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ»[1] در آیات قبل از این آیه وظایفی از رجال و نساء بهطور مماس ذکر نشده است. البته قبلاً «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ» آیه 23، «وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ» آیه 24، «وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ» آیه 25، «يُريدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ» آیه 26، مطلب تا اینجا تمام شد، راجع به جریاناتی از ازدواج بود که اگر آیه «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» دنبال آن بود، باز ارتباط مماسی در بحث این حکم نساء نداشت. بعد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ» آیه 29، «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ» آیه 31، «وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ» آیه 32، و «وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ» آیه 33، بعد: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ». پس نمیشود اینجا کسی بگوید که «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» خواسته شوهرها را نسبت به زنها خصوصاً بگوید. دو علت دارد که ما این حرف را قبول نداریم. یک علت این است که اگر مراد از «الرجال» شوهرها بودند و از «النساء» زنها بودند، میفرمود که «الازواج قوامون علی ازواجهم» یا «زوجاتهم» یا «علی نساءهم»، اما «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» این اعم است.
اگر شما از من سؤال کنید خانه شما کجا است و بلد نیستید، من میگویم خاورمیانه، یعنی چه؟ باید آدرس بدهید! اگر بخواهم آدرس بدهم که گمراه کنم، مطلب دیگری است. قرآن شریف که در تمام این ششهزار و ششصد و چند آیه همین یک آیه را راجع به قوامیت رجال علی النساء دارد، اگر مراد از قوامیت هر چه هست، فقط قوامیت شوهران بر زنان بود، دو مطلب رعایت میشد. یک مطلب از نظر لفظی که میفرمود: «الازواج قوامون علی زوجاتهم» «الرجال» نمیفرمود. مطلب دیگر، آیات قبل هم باید راجع به زوج و زوجه صحبت کند، تا ما اینجا این ارتباط را بدهیم و مطالب دیگر از خود آیه درمیآید که بحث میکنیم.
بنابراین «الرِّجالُ» یعنی کل رجال، تمام مذکرها «قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» بر تمام مؤنثها. «قَوَّامُونَ» چیست؟ باید بحث کنیم که دیروز موارد بحث را عرض کردیم، امروز توضیح میدهیم. «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» چرا؟ «بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ».
– در این صورت منظورش خود رجال است.
– که چه؟
– یعنی در بین رجال، آن که بیشتر فضیلت دارد، قوامیت او بر خود رجال بیشتر است.
– نه «عَلَى النِّساءِ» دارد بحث میکند.
– میدانم، بر نساء دیگر.
– در دعوا نرخ تعیین نکنیم. ما چهار احتمال داریم، حالا ببینیم چه میشود. این «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» چرا؟ قوامیت هر چه هست. قوامیت را بعداً بحث میکنیم. «بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ» اول، «وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ» دوم. حالا اول را بحث کنیم. «بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ» چرا رجال بر نساء قوام هستند؟ نفرموده است که چرا بعضی رجال بر بعضی رجال، بعضی رجال بر بعضی نساء، بعضی نساء بر بعضی رجال. نه، «الرِّجالُ» بقولٍ مطلق بهعنوان ضابطه «قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ»، چرا؟ چرا باید جوابگوی این سؤال باشد که رجال که قوامیت دارند، پاسدار هستند، پایه هستند، مراقب هستند، چرا؟ «بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ». آیا «بعض الرجال علی بعض الرجال»؟ اینکه یخ و دروازه است. چون بعضی رجال بر بعضی رجال فضیلت دارند، پس کل رجال بر کل نساء قوام هستند. چه شد؟ دقیقاً یخ و دروازه است.
– نه، بر قوامیت آنها.
– من هم قوامیت را دارم بحث میکنم، میگویم این رجال…
– قوامیت آنها بیشتر است یا کمتر است.
– عجیب است. صحبت کمتر یا زیادتر نیست، صحبت اصل قوامیت است. اصلاً بحث کم و زیاد نیست. این «الرِّجالُ» که قوام بر نساء هستند بوجهٍ عام و قاعده کلیه چرا؟ چون بعضی رجال بر بعضی فضیلت دارند. چه ربطی دارد؟ ربط ندارد. بحث در این نبود که «بعض الرجال قوامون علی بعضهم بما فضل الله بعضهم علی بعض» اینکه نیست. نخیر، «الرِّجالُ -بقولٍ مطلق- قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» چرا؟ چرا رجال پاسدارند و قائمه زندگی هستند و دیدهبان در زندگی هستند نسبت به زنها؟ چرا بهعکس نیست؟ چرا برابر نیست؟ میگوید: «بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ». نمیشود «هُم» فقط رجال باشند. بعض دوم نمیشود رجال باشند. «بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَ الرجال عَلى بعض الرجال» یخ و دروازه است، ربطی ندارد. این کنار رفت. دوم به طریق واضحتر «بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ» یعنی چون خداوند بعضی زنان را بر بعضی فضیلت داد. اولاً: در اینجا «هُم» است، «هُنَّ» نیست، ثانیاً: بحث سر قبیلین است، یعنی چرا رجال قوام بر نساء هستند، نه چرا بعضی از نساء بر بعضی از نساء قوام هستند؟ این احتمال هم کنار رفت.
– [سؤال]
– به آنچه. هم موسوعه است، هم موصوله. «بتفضیل الله، بالذی فضل الله». احتمال سوم: «بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ» که دیروز بیشتر اشاره کردیم، خداوند خواسته است که مباعضهای بین زن و مرد قرار بدهد، کما اینکه در آیات داریم که «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ». همانطور که انسان یک کل است، کلی نیست، این کل دارای ابعاضی است؛ دست از سر است، سر از چشم است، چشم از معده است، معده از پا است، پا از بینی است؛ یعنی یک وحدت است. این یک وحدت که هست، اما چشم دیدهبان است، پا راه میبرد، معده هضم میکند. چشم کار پا را نمیتواند بکند. پا کار معده را نمیتواند بکند. معده کار بینی را نمیتواند بکند. بینی کار زبان را نمیتواند بکند.
این «فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ» یعنی چه؟ یعنی مسئولیتی که به او داده شده است، آن زمینه مسئولیت و زمینه انجام مسئولیت است. دیدن را به چشم داده، به پا نداده است. زمینه مسئولیت راه رفتن را به پا داده، به چشم نداده است. اگر همه وجود انسان چشم بود پس چه، همه پا بود چه، همه معده بود پس چه؟ همه عورت بود آقای عورت میشد؛ نمیشد. باید ابعاض گوناگونی در این کل وجود انسانی «ذکراً او انثی» حاصل شود تا اینها دست به دست هم بدهند که اگر سر درد کند، چشم نگوید به من چه، دست به من چه، پا به من چه. خیر، چشم مراقبت میکند، پا سراغ طبیب میرود، دست پول برمیدارد میدهد. تمام اعضای انسان چون یک وحدت روحی و نفسی بر اینها حاکم است، نسبت به یکدیگر کمک میکنند. خدا هم میخواهد بگوید رجال و نساء هم همینطور است. ما «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ» در چندین آیه قرآن شریف داریم. بعض از بعضی، تکویناً، کوناً، تشریعاً.
همانطور که زن اول از مرد بیرون آمده است، حوا از آدم، و بعد مردها و زنها از زنها و زنها و مردها از مردها متناوباً بیرون آمدهاند، پس «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ» اولاً و اخیراً. این مباعضه است. این مباعضه که در تکوین وجود دارد، در کیان هم باید باشد، در وضع تشریع هم وجود دارد. باید به هم برسیم. زنان و مردان نسبت به هم دیدبان باشید، نسبت به هم مراقب باشید، دنبال کار یکدیگر باشید. همانطور که زندگی شما باید خودکفا باشد، کسانی هم که کسری دارند، دنبال آنها باشید که کسری آنها را برطرف کنید. پس این مباعضه به این حساب است. «بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ».
ولی سؤال: آیا «بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ» یعنی «بعض الرجال علی بعض النساء»؟ مراد این است؟ احتمال سوم. «بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ» چون خداوند بعضی رجال را بر نساء تفضیل داده است، پس «الرِّجالُ قَوَّامُونَ»؟ نخیر. اگر بعضی رجال بر بعضی نساء مفضل هستند و بعضی نساء بر بعضی رجال مفضل هستند، پس تقاوم میشود، قوامیت نمیشود. باید اینطور شود: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ کما النساء قوامات علی الرجال». پس این مباعضه در اصل درست است، اما «بَعْضَهُمْ» یعنی بعضی از افراد مردها بر بعضی از افراد زنها مفضل هستند. نه، این کنار رفت.
چهارم: چهارم مباعضه در هر فرد فرد است. مردها نوعاً یک فضیلتهایی دارند. زنها نوعاً یک فضیلتهایی دارند. بعضی فضیلتهای زن بر مردها مقدم است. فضیلت تکوینی، نه فضیلت «اکرم عند الله». «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ»[2] بحث در اینجا نیست. نه رجولت، نه انوثت، اینها هیچکدام «أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ» را درست نمیکند و ادلهای داریم از جمله خود آیه. «بِما فَضَّلَ اللَّهُ» خداوند که این فضیلت را به مردها نسبت به زنانی و به زنان نسبت به مردانی داده است، آیا خداوند بدون عمل ما داده است یا با عمل ما؟ مرد که مردانگی دارد، خودش مردانگی درست کرده است؟ زن که زنانگی دارد و موضع شهوت، خودش درست کرده است؟ مرد که زحمت زاییدن ندارد، خودش برای خود این کار را کرده است و زن که میتواند بزاید خودش این کار را کرده است؟ اینکه نیست. این عنوانی است که «و الله فضل بعضکم علی بعض فی الرزق» مثلاً. در اینجا «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ» صحبت تکریم نیست. چون هر کدام از اینها یک مسئولیتی دارند به اندازه مسئولیت مرد نسبت به زن قدرت داده است. علمی، عقیدتی، اخلاقی، مالی، نفسی. و چون زن هم دارای مسئولیتی است، به اندازه انجام مسئولیات زنانگی مخصوصاً در زندگی زناشویی «فَضَّلَ اللَّهُ» داده است.
فضیلتهایی که مخصوص مرد است زنها ندارند. فضیلتهایی که مخصوص زن است مردان ندارند. این فضیلتی که «بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ» بعضی فضائل را مردان دارند کلاً که زنان ندارند، بعضی فضائل را که زنان دارند و مردان ندارند، هر کدام زمینه انجام مسئولیت برای آنها فراهم شده که اگر این مرد که دارای این تفضلها است و دارای این آمادگیها است و زمینههای انجام مسئولیت، اگر عمل کند خوب، اگر عمل نکند کفران نعمت است. زن عمل کند خوب، عمل نکند کفران نعمت است که اگر مرد به قوامیت خود عمل کرد و زن زیر بار نرفت، اینجا «أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» مرد مقدم است. اگر مرد زیر بار قوامیت نرفت و زن قبول کرد، قوامیت را قبول دارد ولی مرد زیر بار قوامیت نرفت، آن نگهبانی که باید از عفتش، از مال و از غیر نکرد، ولی زن زیر بار میرود، اینجا زن «اکرم عند الله» است، چرا؟ برای اینکه آنطور که شاید و باید و میتواند انجام داده است، اما آن وظیفه و مسئولیتی که مرد داشته، انجام نداده است، این دیگر تقصیر زن نیست.
اگر هر دو برابر باشند، اگر مرد به مسئولیت مردانگی خود در زندگی زناشویی عمل کند و زن هم به مسئولیت زنانگی خود در این زندگی عمل کند، اگر برابر مسئولیت را انجام دادند، کرامت برابر است. اگر هر کدام بیشتر انجام داد، کرامت بالاتر است. زن بالاتر است اگر مسئولیت را بهتر انجام داد، مرد بالاتر است اگر بهتر انجام داد. پس این «بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ» صحبت کرامت و ثواب عند الله و قرب عند الله نیست، بلکه هر که بامش بیش برفش بیشتر. خداوند به مردها نیروهایی داده است که زنها ندارند، به زنها هم نیروهایی داده است، حالاتی داده است که مردها ندارند. باید مردها نسبت به زنان جبران کنند، زنان هم نسبت به مردان جبران کنند، ولکن قوامیتی که بعداً بحث میکنیم، این قوامیت عمده مربوط به مردان است که آغازگر مردان هستند و پذیرا زنان خواهند بود.
پس احتمال رابع اینطور میشود که «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» پاسدارند، چرا؟ قدرت آنها بیشتر است، عقل آنها قویتر است، نوعاً علم آنها بیشتر است، نوعاً عقیده قویتر است، قدرت جسمی آنها بیشتر است، مال آنها بیشتر است، آنها کمتر هستند. اینطور نیست؟ خدا نوع زنها و نوع مردها را اینطور درست کرده است. قدرت جسمی نوع مردها بیشتر است. نوع را عرض میکنیم، استثناء را عرض نمیکنیم. قوت جسمی نوع مردها بیشتر است، قوت عقلی آنها بیشتر است، قوت اراده آنها زیادتر است، به دست آوردن مال برای آنها بیشتر است و… زنها اینطور نیستند، چه کنند؟ بنابراین زنها همانطور چون نمیتوانند مانند مردان دارای این نیروها و زمینههای مسئولیت باشند، پس اینها همینطور کوتاه بمانند؟ نخیر، «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» از نیروهای خود در کمنیرویی زن مصرف کنند، از علم خود در کمعلمی زن مصرف کنند، از قدرت عقلی خود در کم بودن قدرت عقلی زن مصرف کنند –کمقدرت نوعاً عرض میکنم- از غیرت خود در حفظ زن نسبت به عفافش مصرف کنند و همچنین.
– بنا به همین فرمایشی که شما فرمودید ما «بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ» را، دلیل قوم را در بعض بودن اینکه بشر…
– ما اینجا بشر نداریم.
– یعنی جمعیت متشکل از زنان و مردان.
– مجموع. «هُم» یعنی مجموع. «بما فضل الله بعض الرجال و النساء علی بعضٍ». پس «هُم» هر دو است.
– نه، بنابر این توضیحی که شما فرمودید که مردها…
– دومی را هنوز نگفتم. این فضیلتهایی که مردها بر زنان دارند. زنها هم همینطور، چطور؟ زنها دارای جاذبه جنسی زیاد هستند و مردها نه. زنها حامله میشوند و مردها نه.
– مردها هم جاذبه جنسی دارند.
– کدام بیشتر است؟ مرد دنبال زن است یا زن دنبال مرد؟ در اروپا هم من دیدم، آنجا مرد دنبال زن میرود. زنها حامله میشوند، فضیلت است، مرد هیچوقت حامله نمیشود، مگر آن روایتی که در بحار است که عمر حامل شد و هفتتا زایید. یکی اصرار داشت گفتم: مرد که نمیشود! گفت یکی را پیدا کنید! گفتم: یکی از آنها تو هستی. خود جنابعالی از ماتحت عمر درآمدی! اگر میخواهید قبول کنید. مردها حامل نمیشوند، ولکن زنها حامله میشوند، فضیلت نیست؟ مردها اگر بمانند به تنهایی، حامل نمیشوند، ولی زن به تنهایی احیاناً مثل مریم حامله میشود. مریم استثنائاً، ولی مرد غیرممکن است.
زن فضیلتی بر مرد دارد از نظر 1- جاذبه جنسیه، 2- حامله شدن، 3- اداره فرزندان. کدام مردی است که بتواند مانند زن بتوانند فرزندان را اداره کند؟ مرد برای بیرون است، فرزندان کوچک را چگونه اداره کند؟ اداره فرزندان، تربیت فرزندان، اداره داخلی خانه، در اینها زنان بر مردان فضیلت دارند.
– در این آیه چون قبل از آن گفته بود «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» ما دنبال فضیلتهایی میگردیم که توضیحدهنده آیه قبل باشد و دلیل باشد…
– حالا من برسم، من بسم الله را گفتم، هنوز الحمدلله را نگفتم، شما اجازه بدهید. یادم آقای بروجردی فرمودند: بسم الله الرحمن الرحیم. این اخوان مرعشی که یکی در مشهد است و یکی اینجا و هر دو مجتهدین بزرگواری هم هستند، شروع کردند به اعتراض کردن. آقا فرمودند: به بسم الله اعتراض دارید؟! پس نساء فضیلتهایی بر مردها دارند، رجال هم فضیلتهایی بر نساء دارند. مردها بر زنها در بخشیهایی و زنها بر مردها در بخشهایی، ولکن مسئولیت کدام سنگینتر است؟ قدرت کدام بیشتر است؟ این را خواستم عرض کنم. درست است مردها یک زمینههای مسئولیت بیشتری احیاناً به زنها دارند و زنها هم یک زمینههای مسئولیت بیشتری و فضیلتهای بیشتری بر مردها دارند. زنها بعضی فضیلتها را دارند که مردها اصلاً ندارد، بعضی فضیلتها را زنها دارند که مردها کمتر دارند، بهعکس مردها بعضی فضیلتها دارند که زنها اصلاً ندارند و بعضی فضیلتهایی که زنها کمتر دارند. «بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ». سؤال شما این است که پس چرا «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ»؟ باید تقاوم باشد. سؤال این نبود؟
– سؤال نیست، من دارم میگویم که اینجا آیه میخواهد…
– پس چرا «قوامون» شد؟
– نه، این «الرِّجالُ قَوَّامُونَ» که هست…
– من هم همین را میخواهم بگویم. حالا که «بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ» چون بعض مردها بر زنان در بعضی قوا، زنها بر مردها در بعضی قوا یا فضیلت کلی دارند یا افضلیت، در اینجا پس چرا رجال «قوامون»؟ به دو جهت؛ یک جهت «الرجال» کلی را در مقابل «النساء» کلی میگیریم، نه در قضیه ازدواج، برای اینکه نیروی عقلی مردها بیشتر است، زنها هم عقل دارند. نیروی بدنی مردها، نیروی مالی آنها، نیروی علمی آنها، نیروی عقیدتی آنها بیشتر است، زنها هم دارند، ولکن زنها هم نیروهایی دارند. سرجمع که حساب کنید کدام باید پاسدار دیگری باشد؟ یکی پاسدار اصل است و دیگری پاسدار فرع است.
– آن روایت «النِّسَاءَ … نَوَاقِصُ الْعُقُولِ»[3] را قبول دارید؟
– نه. در هر سه جای آن روایت اشکال است که بحث میکنیم. پس «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» در بُعد کل رجال و کل نساء. «قوامون» را معنی میکنیم. چرا؟ به دو علت؛ یک علت در کل مردها و زنها است «بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ». یک علت در شوهرها نسبت به زنها است «وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ». چه شد؟ اول آیه کل مردان را بر کل زنان بحث میکند، ولکن از «وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ» این کل به جزء زندگی خانوادگی مرد و زن منتقل میشود و در قرآن ما متعدد داریم، اول قاعده کلی بعد جزئی، اول جزئی بعد کلی.
اینجا هم اول قاعده کلی؛ مردان بوجهٍ مطلق نگهبان زندگی زنان هستند بهطور مطلق، برابری نیست، چون نیروهای آنها در زندگی فردی و اجتماعی قویتر است، بنابراین آنها پاسداران و پاسبانان و نگهبانان و دیدبانان و… تا آخر هستند که بعد بحث میکنیم. «بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ» مربوط به کل زنان و مردان است که البته در زندگی زناشویی قویتر است ولی در غیر هم همین است. ولی در «وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ» مرد غریبه که به زنی غریبه انفاق نمیکند، بلکه شوهر است که به زن انفاق میکند. ما دومی را بعد میآییم، حالا اوّلی.
– شما بفرمایید این مرجع ضمیر «بَعْضَهُمْ» به «الرجال» برمیگردد یا «النساء»؟
– هر دو، چون اگر مذکر و مؤنث را بخواهند جمع کنند، باید ضمیر مذکر بیاورند یا مؤنث؟ مذکر دیگر.
– «بعض» اول چه میشود، «بعض» دوم چه میشود؟
– «بعضهم» مرد بعض است و زن بعض است، درست است؟ بعضی بر بعضی فضیلت دارند. یک بعض مرد است بر زن فضیلتهایی، یک بعض زن است بر مرد فضیلتهایی، با هم ترکیب میکند و الا اگر چنانچه مراد تفضیل رجال بر نساء بود بوجهٍ مطلق و قوامیت رجال بر نساء بود بوجهٍ مطلق، میفرمود «بما فضّلهم الله علیهن»، مگر بلد نبود بگوید؟ هم مختصرتر است هم صریح است. نخیر، فرمود: «بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ» برای رساندن دو مطلب، یکی اینکه «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ» از هم دور نشوید، خیال نکنید که فقط شما مردها چیزی هستید و زنها هیچ چیز نیستند. این اولاً و ثانیاً: فضیلتها طرفینی است «بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ» بعض که رجال هستند بر زنان و بعض مجموعه. مجموعه رجال و نساء دو بخش میشوند؛ بعض مجموعه که رجال هستند بر بعض مجموعه که نساء هستند و بعض مجموعه که نساء هستند بر بعض مجموعه که رجال هستند و این تباعضی که وجود دارد، حقوق طرفین را و مسئولیت طرفین را در اینجا بیان میکند که ما هم باید توضیح دهیم.
اما جواب از این سؤال که اگر چنین است، پس چرا قوامیت رجال بر نساء است؟ این را دقت بفرمایید، چون بنای ما این است که روی آیات خیلی دقت کنید. درست است بنده بیست سال تفسیر فرقان را نوشتم ولی اکتفا نمیکنم، اگر حالا مطلب اضافهای است باز یادداشت میکنم، اگر اشتباه کردم، میگویم اشتباه کردم، یعنی بارها هم شده، البته زیاد نه، کم شده است، چون محور قرآن است.
«الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ» دو جهت دارد که رجال «قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» است؛ 1- در بُعد زوجیت «بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ». زن به مرد انفاق میکند یا مرد به زن؟ پس حق قوامیت بیشتر با مرد است […] 2- آیا سرجمع نیروهای مسئولیتآور مردها در نگهبانی زنان بیشتر است یا نیروهای مسئولیتآور زنان نسبت به مردان بیشتر است؟ مردان، پس «الرِّجالُ قَوَّامُونَ» شد. بله، تقاوم در کار است، یعنی هم مردها باید نسبت به زنان دیدهبان باشند، هم زنان به مردان، منتها در مردها دوبُعدی است، در زنان یک بُعد آن حتمی است، بعد دیگر آن کمک میخواهد. مرد هم خودنگهدار است در مالش، در عصمتش، در عفتش، در عقلش و… اینطور باید باشد در اسلام و دیگران را هم میتواند، اما زن خیلی حدت کند خودکفا باشد، اما دیگران را که شوهران را و غیر را بخواهد حفظ کند، این البته استثنایی است.
پس در بُعد اول «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» کل رجال بر کل نساء قوام هستند. ما مقداری قوام را معنی کنیم مطلب روشنتر میشود. قوام یعنی چه؟ کسانی هستند که نوعاً اینطور هستند، در فقه سنتی ما و فکر سنتی اینطور است که بله، مردها بر زنان ولایت دارند، آنچنان ولایتی که زن میخواهد آب بخورد، مرد، نماز شب، مرد، مسجد، مرد، روزه مستحبی بگیرد، مرد، نذر کند، مرد، بهعکس هم نیست. اینکه خلاف نصوص قرآن است. قرآن شریف میفرماید: «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ»[4] بسم الله. «وَ لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ»[5] همین است، قوامیت است؛ یعنی قدرت بیشتر است، علم بیشتر است، استقامت بیشتر است. با این قدرت و علم و استقامت بیشتر، باید آن نقصان زن را حفظ کنید نه اینکه زن را ناقصتر کنید، نه بر سر او بزنید. نه، سر را باید بلند کنید.
مردها چون نیروهای زیادتر دارند، باید این سر کوتاهتر از مرد را بلند کنند، نه بر سر او بزنند از حیوان هم پستتر. انسان یک الاغی میخرد اینقدر مالک است که نسبت به زن اینها مالک هستند؟! پس «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذي» مماثله است. چطور در این مماثله میگویید که مردها صدها برابر زنها حق دارند؟ مماثله در کار است. «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ» درجه، درجه پاسداری است. هر دو باید مؤمن باشند، هر دو عاقل، هر دو دانا، هر دو عامل صالحات، هر دو عفیف، ولکن مسئولیت کدام بیشتر است؟ مسئولیت مرد بیشتر است هم نگهبان خود باشد «انفسکم» و «اهلیکم». «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ»[6] نوع جریان اینطور است که زنها کسر دارند، تقصیراً کاری نداریم، قصوراً کسر دارند و اگر بنا بود نیروهای مردان و زنان برابر باشد، زندگی زناشویی غیر ممکن بود. باید کسی نیروی بیشتر داشته باشد، نه اینکه زور بگوید، نیروی بیشتر که دیگری تحتالشعاع عادلانه قرار بگیرد. تحتالشعاع عادلانه در کل نیروهای درونی و برونی که از برای مردها و زنها است.
شما لغت «قَوَّامُونَ» را حساب کنید، «قام علیه» یعنی چه؟ ما دیروز خواندیم. «قام به»، «قام له»، «قام الیه»، «قام علیه»، «قام منه»، «قام فیه» همه را داریم، معنی اینها فرق میکند. «قام علیه» یعنی چه؟ خدا قوام است. خداوند که «قائِماً بِالْقِسْطِ»[7] است و «قوام علینا» است یعنی چه؟ یعنی به ما زور میگوید؟ نه؛ یعنی علم او، قدرت او، رحمت رحمانیه او، رحمت رحیمیه او، دائم مراقب ما است که کج نرویم. تا آنجایی که ما بخواهیم راه راست برویم «وَ الَّذينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُم»[8] معنی اینکه «قام علیه» زورگویی نیست، معنی آن اجحاف نیست، معنی آن سوار شدن او نیست.
این «قام علیه» سه بُعد دارد. من آن را حساب کردم. «قام علیه فلانٌ، قام علی فلانٍ» در علم، در عقیده، در عقل، در نیرو، در فکر، در لسان، در لغت، در کاربُری، در مال، در حال، در هر چه. اگر آن طرف کسری از شما ندارد «قام علیه» میخواهد چه کار؟ بنده صدهزار تومان دارم، شما هم صدهزار تومان، شما «قام علیّ» نیستید، من هم «قام علیکم» نیستم. اگر من کسری دارم و ضرورت زندگی من اقتضاء میکند به من کمک کنند، آن وقت شما «قام علیّ» میشوید؛ یعنی راهنمایی میکنید یا به من کمک میکنید. اصولاً «قام علیه» در جایی است که یکی بالاتر است و دیگری پایینتر. پایینتر یا قصوراً یا تقصیراً. تقصیراً است که «يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»[9] قصوراً است، این نمیتواند بیشتر از این نان دربیاورد، بیشتر از این قدرت ندارد، بیشتر از این عقل ندارد، بیشتر از این علم ندارد، بیشتر از این قدرت ندارد. پس «قام علیه» کمک کنید.
اصولاً زندگی اسلامی زندگی ولایت به معنای «قام علیه» است، نه «قام علیه» یعنی «رکب علیه» سوار او بشود یا بر سر او بزند. خیر، ولایت و «قام علیه» یعنی آن کسری که دارد بر محور مبانی اسلامی، این کسری را جبران کند. یکی «قام علیه» دارد، یک «مُقام علیه» است. «قام علیه» وظیفه او این است که با قدرتی که دارد، از این قدرت مصرف کند که آن شخص هم بهره بگیرد و «مُقام علیه» آن شخص مقابل هم زیر بار برود. اگر من مال دارم و شما ندارید یا کم دارید، من به شما بدهم و شما هم بپذیرید. اگر شما علم دارید و من ندارم یا کم دارم، شما به من تعلیم کنید و من هم تعلم کنم. اگر عقل شما زیادتر است، اخلاق شما، عقیده شما، قدرت شما زیادتر است و من کمتر دارم مخصوصاً در زمینههای ضرورت، فاعلیت و قابلیت باید با هم توأم باشند.
یک حدیث بسیار بسیار زیبا از امیرالمؤمنین است. همه احادیث که هست زیبا است، آنها که دروغ است هیچ. «قوام الدین و الدنیا بأربعة بعالمٍ ناطقٍ مستعملٍ علمه» این از نظر علمی «و بغنیٍّ لا یبخل بفضل ماله علی دین الله و بجاهلٍ لا یستنکف عن طلب العلم و بفقیرٍ لا یبیع آخرته بدنیاه» قوام دین و دنیاست از نظر ظاهری و از نظر معنوی. از نظر معنوی فاعل عالم، قابل جاهل، عالم تعلیم. «بعالمٍ ناطقٍ» نه کر و لال «بعالمٍ ناطقٍ مستعملٍ علمه» در مقابل آن: «و بجاهلٍ لا یستنکف عن طلب العلم» این جهت آمده است. بعد: «بغنیٍّ لا یبخل بفضل ماله علی دین الله» دنبال آن، مقابل آن: «و بفقیرٍ لا یبیع آخرته بدنیاه فإذا کتم العالم علمه و بخل الغنیّ بماله و استنکف الجاهل عن طلب العلم و باع الفقیر آخرته بدنیاه و رجعت الدنیا إلی القهقری» الآن دنیا در قهقراست دیگر، همه چیز به هم ریخته است. «قیل فما العیش فی ذلک الزمان یا أمیر المؤمنین قال خالطوهم بالبرانیة و خالفوهم فی الباطن» در ظاهر زندگی کنید، ولی در باطن این حرفها را قبول نکنید. تکرو هستید، تکرو باشید، خدا هم تکرو است، پیغمبر هم تکرو بود.
«الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» این قوامیت سه بُعد دارد. در چه محور؟ قوامیت در محور تعاون، در محور کمکرسانی و کمکگیری. در حال ضرورت این سه بُعد دارد. گاه «قام علیه» فقط به شخص کمک میکند، خود او کمک نمیخواهد، خدا اینطور است. خداوند که «قوام علی کل الخلق» است، آیا از نظر علم و قدرت و رحمت و غیره در این قوامیت استفاده میکند؟ نه، افاده میکند. قوامیت گاه صرفاً قوامیت افاده است، قوامیت اضرار که نیست. خداوند که علماً و قدرتاً قوام است، یعنی ضرر هم میزند علماً؟ ضرر هم میزند قدرتاً؟ نه دیگر. قوام است علماً و قدرتاً و رحمتاً، یعنی کسریها را خداوند جبران میکند آنگونه که در رحمت ربانی و حکمت ربانیه شایسته است. این یک طرف. خلق چطور؟ خلق خیر. خلق سه دسته هستند. گاه کسی که قوام بر دیگری است خود نیازمند نیست، به دیگری که نیاز دارد کمک میکند. مال دارد، عقل دارد، علم دارد، مأموریت دارد که «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً»[10] […] خودش استفاده علمی نمیبرد، تعلیم میدهد، استفاده عقلی نمیبرد، عقل به او کمک کردن است. البته عند الله استفاده میبرد. این فرق وجود دارد که خداوند دیگر الله دیگری نیست که در قوامیت استفاده کند. نه، استفاده ظاهری است. این افاده صرف. گاه نه، قوام است، فقط استفاده است، هیچ چیز دیگری نیست. اگر شما طلایی، نقرهای هر چه دارید، اگر قوام بر این طلا و نقرهها هستید، برای استفاده طلا و نقره است؟ طلا و نقره فهم ندارد، برای استفاده خودتان است. این کسی که قوام است صددرصد به نفع او است. «قوامٌ علیه» به نفع خودش. گاهی اوقات بُعد سوم است. «قوام علیه» من در این قوامیت علیه هم برای خود بهره میگیرم و هم برای شما.
«الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» سومی است، چرا؟ برای اینکه «بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ». وقتی که خداوند به نوع مردان در جهاتی نیروی بیشتر داده است، پس مسئولیت بالاتری دارند، پس باید دیدبان باشند و پاسبان باشند نسبت به زنان، افاده نسبت به زنان، بعد فایده خود آنها؟ اگر این قوامیت را انجام ندهند خلاف تکوین و خلاف کون و خلاف تشریع عمل کردهاند. وظیفه دعوت الی الخیر، «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى»[11] را انجام ندادهاند.
پس اینجا این طرفینی است. زن و مرد کلاً یا زن و مرد در زندگی زناشویی. در اینجا قوامیت دارای دو بُعد است. من نیروی بیشتر دارم در فلان جهت، کمک در آن جهت. شما نیروی بیشتر دارید در جهت دیگر، کمک در آن جهت. مثلاً مرد نیروی زایاندن دارد میزایاند، زن نیروی زاییدن دارد میزاید. آن قوام است در زایاندن، این قوام است در تحویل گرفتن و زاییدن. مرد نیرو دارد که در بیرون وضع زندگی مادی را درست کند، زن هم نیرو دارد که زندگی داخلی را فراهم کند. مرد نیرو دارد که برود بیرون کار خود را انجام دهد، زن هم باید نیروی عفاف داشته باشد که در خانه که تنها است، عفاف خود را «فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ».[12]
پس جریان نگهبانی است. «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» یعنی این مردان بسیار بسیار بر زنان باید حالت پایه زندگی و حالت نگهبانی و حالت رفع کردن کسرهای زندگی داشته باشند، چرا؟ نفع طرفینی است، مخصوصاً «وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ». شما پول دادید مهر، پول میدهید نفقه، زن در اختیار شما است، دو بُعدی باید او را حفظ کنید، جهت اول: واجب است این زن اگر کسری دارد و این مرد قدرت دارد، حفظ کند. دوم: زن شما است، پول دادید، پول خود را هدر ندهید. شما ناموس را –معاذ الله- هدر میدهید و پول را هدر میدهید، اگر چنانچه قوامیت نسبت به زنان نداشته باشید، اگر حالت دیدبانی نسبت به زنان در کار نباشد و مراقبت نداشته باشد. این وظیفهای است که مرد دارد، اما بعضی مردها قوامیت ندارند و زن قوامیت دارد، این موارد اینجا نمیآید. این قاعده کلی است که مرد به حساب رجولت و به حساب نیرویی که نوعاً به مردها داده شده است، اینها باید نسبت به زندگی زنان پایه باشند، ریشه باشند، مایه باشند، کمک باشند، دیدهبان باشند، و در طرف مقابل هم زنان که قابل در مقابل این فاعلیت هستند، باید که «حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ» باشند، «قانِتاتٌ» باشند، سازشگر باشند، «عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ»[13] که از شما آغاز میشود، آنها هم باید معاشرت بالمعروف را در نظر بگیرند.
پس اولاً، ثانیاً، ثالثاً تا آخر، قوامیت رجال بر زنان زورگویی نیست. آیا اگر کسی دارد درست راه میرود، اشکالی هم در راه رفتن او نیست، من باید دست او را بگیرم و روی زمین بکشم؟ اصلاً این جنون است. اگر زن عفیفه است و «حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ» است، اگر هر چه باشد زیر بار انحراف نمیرود، اینجا «رجل» شوهرش قوام است بر این زن که برای حفظ عفتت مسجد نرو، مدرسه نرو درس بخوان، پای منبر آقای فلانی نرو، کتاب نخوان! این قوامیت نیست، این ظلم است. آن را که مردان بر زنان دارند قوامیت بر میزان کمک کردن به زنان و خودشان است. هم کمک کردن به زنان در بُعد اول و هم کمک کردن به خودشان در بُعد دوم، چون «بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ» باید این مسئولیت را چون نیرو بیشتر دارند مصرف کنند. «وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ» اوّلی هم دوبُعدی است، ولی دوبعدی بودن دومی صریحتر است. دوبعدی اول این است که وقتی مرد قوامیت خود را در نگهبانی زن مصرف کرد، هم زن به صلاح کامل میافتد و هم مرد وظیفه خود را انجام داده است.
اما «بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ» مرتبه دیگری است که شما پول هم دادید. شما پول هم که بهعنوان مهریه یا نفقه دادید، بنابراین بر شما واجب است که حفظ کنید. اگر شما یک فرشی میخرید، پول دادید خریدید، جارو کنید، آفتاب نخورد، خراب نشود «بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ». حالا فرش هم احتیاج ندارد شما آن جارو کنید. جارو هم نکردید، میپوسد و از دست شما راحت میشود، دیگر پا روی سر آن نمیگذارید. این قوامیت جریان طرفینی است. پس در قوامیت رجال علی النساء پاسداری است، تعلیم است، کمک است، کمک مالی است، کمک جانی است، حفظ عفت است، حفظ نجابت است، حفظ معرفت است، حفظ علم است تا آنجایی که میتوانید، زور نیست، دروغ نیست، زندان کردن نیست، کتک نیست، برو گمشو و فحش دادن نیست، این حرفها که نیست ما در سنت خود این مطلب را از جاهلیت اولی یاد گرفتیم و روایاتی جعل کردیم که در فقه هم ما داریم. زن بخواهد روزه مستحبی بگیرد بدون اجازه شوهر باطل است، بهعکس چرا نیست؟ زن اگر روزه مستحبی بگیرد روز نمیشود کاری کرد، ولی مرد اگر روزه مستحبی بگیرد شب هم نمیتواند کاری کند. اینطور است دیگر، مگر اینطور نیست؟ اولاً روز جای کار نیست، ولی اگر زن روزه مستحبی بگیرد، روز نمیشود کاری کرد، اما شب میشود، ولی مرد اگر روزه مستحبی بگیرد نه شب نه روز. پس چطور شد که قضیه بهعکس شد؟
شما فتوا میدهید که اگر زن بخواهد روزه مستحبی بگیرد، باید مرد اجازه بدهد و اما اگر مرد بخواهد مرتب روزه بگیرد اجازه نمیخواهد؟ مگر زن مرد را لازم ندارد، فقط مرد زن را لازم دارد؟ یا نذر او یا نماز شب او یا هر چه. نصف شب که زن بلند میشود نماز شب میخواند، چه لزومی دارد که مرد اجازه بدهد؟ مگر وقت منحصر است به وقت نماز شب؟ مگر کاری که مرد لازم دارد منحصر به نماز شب است؟ بهعکس کنید! پس مرد هم نماز شب را نخواند، مگر با اجازه زن، چون زن هم لازم دارد. بعضی میگویند زن بیشتر لازم دارد، ما هنوز این را نفهمیدیم. حالا هر چه، بالاخره هم زن مرد را لازم دارد، هم مرد زن را. این «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ»[14] یا فرض کنید «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ»[15] چرا شما قضیه را یکطرفی کردید؟ قبلاً عرض کردم اگر چنانچه زن در هر حالی باشد، مرد بخواهد با او همبستر شود باید بیاید. مرد هم در هر حالی باشد، دارد کاسبی میکند، دارد درس میدهد، مثلاً کفایه درس میدهد، زن اراده کرد فوراً منبر را رها کند بیاید با زن مشغول شود. این حرفها چیست شما درست کردید؟!
«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».
«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».
[1]. نساء، آیه 34.
[2]. حجرات، آیه 13.
[3]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 105.
[4]. بقره، آیه 228.
[5]. همان.
[6]. تحریم، آیه 6.
[7]. آلعمران، آیه 18.
[8]. محمد، آیه 17.
[9]. آلعمران، آیه 104.
[10]. تحریم، آیه 6.
[11]. مائده، آیه 2.
[12]. نساء، آیه 34.
[13]. نساء، آیه 19.
[14]. آلعمران، 195.
[15]. بقره، آیه 228.