تتمه تفسیر آیه 34 سوره نساء
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
در خلطهای بین حق و باطل که باطل را بهعنوان حق و یا حق را بهعنوان باطل جلوه میدهند، ما یک مرحله نفی داریم و یک مرحله اثبات. مرحله اثبات از مرحله نفی مؤخر است. اگر راجع به حق سبحانه و تعالی در اصل وجود او، توحید او، ربانیت او، صفات او، تکوین او و تشریع او اعتراضاتی وارد کردهاند، اول نباید جنبه اثبات را در نظر گرفت. اول جنبه سلب است، نفی اعتراضاتی که نسبت به جهات گوناگون الوهیت و ربوبیت وارد کردهاند، بعداً اثبات آنچه فطرتاً، عقلاً، وحیاً و… بر محور ربوبیت ثابت است. اینکه ما چند روز است از روز اول بحث تفسیری در خاتمه بحث انبیاء راجع به آیاتی که احیاناً از نظر درونی و برونی، درون اسلامی و برون اسلامی، گمان میشود تناقضات و تضاداتی وجود دارد، ما نسبت به قرآن شریف که دستهای نادانی درونی و دستهای انحرافی برونی حق و باطل را در آن مخلوط کردهاند، اول باید سلب کنیم. آنچه را که نسبت ناروا به قرآن ناروا به قرآن شریف دادهاند، باید به دلیل خود قرآن سلب کنیم و بر مبنای نسبتهای ناروایی که به قرآن دادهاند، ظلمهایی که در ابحاث گوناگون وحی قرآنی نسبت به اشخاص شده است برطرف گردد و بعداً جهت اثبات را ما بحث کنیم.
درباره حقوق متقابله و یا مشترکهای که بین زنان و مردان است، نسبت به آیات مبارکاتی هم که این بحثها را دارد یا قصوراً و یا تقصیراً ظلم شده است. در اثر کجروی و کجفهمی و کج فهماندن و بد معنا کردن آیاتی در جریان زنان و مردان، هم حقوق وحی پایمال شده است و هم حقوق زنان بیشتر و مردان هم در ابعادی پایمال شده است. مهمترین آیه محوری در بحث برخورد مردان با زنان بقولٍ مطلق یا برخورد در زندگی زناشویی بقولٍ خاص، همین آیه مبارکه 34 سوره نساء است؛ «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» که بحثهایی در مؤخر آیه کردیم و مقدم آیه که مقدم است و محور است فعلاً داریم بحث میکنیم.
قبل از ادامه بحث در این آیه مبارکه، نسبت به تعداد ذکر زنان و مردان در قرآن شریف اشارهای شود بد نیست. البته احیاناً تعداد ذکر از برای بیان عظمت است. خداوند در قرآن شریف بیش از همگان نامش آمده است. در ابعاد گوناگون الوهیت و ربوبیت، تشریع و تکوین، سلب و ایجاب، «سلب ما یحق سلبه و ایجاب ما یحق ایجابه» آمده است. این تعظیم است. نسبت به بدها و بدیها هم قرآن شریف تکرارهایی دارد. تکرارهایی که نسبت به بدها و بدیها است این بدها را بدتر وانمود میکند و لذا یکی از علائم کبیره بودن گناه که بخواهیم بفهمیم گناهان کبیره کدام است، این است که در قرآن زیاد ذکر شده است، این یکی است. دیگر وعده نار داده شده است. دیگر برای توبه از این گناه بزرگ شرایطی مقرر شده است که از برای سایر گناهان نیست. دیگر اینکه اصلاً شرط توبه مقرر شده است. بعضی از گناهان است که توبه هم ندارد. «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريماً».[1]
گناهانی که خود بزرگ است مانند زنا و از قبیل زنا، از اینها باید توبه شود به شرایطی، اما اگر چشمی به زنی انداخت و دنبال نداشت، این در برابر آن معصیت کبیره، معصیت صغیره است. صرفاً ترک کند بعداً و تکرار نکند ولو توبه نکند «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ» این کبائر و سیئات ابعادی دارد، یکی از روشنترین ابعاد آن صغایر و کبائری هستند که در یک راه هستند. در راه انحراف جنسی کبائر داریم که دارای مراحل هستند و بدترین مراحل آن خود زنا و لواط و مساحقه است و یک مقدماتی دارد که مقدمات بعیده یا قریبه است. مقدمات بعیده آن مثل نظر عن شهوةٍ کردن. این از معاصی صغیره است که مصداق بسیار بیّن این آیه مبارکه که «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ» این نظر کردنها است که اگر تکرار نشود و اصرار نگردد، نه کبیره میشود و نه صغیره. اما اگر یک مرتبه روی شهوت به دختری نگاه کرد، بعد رها کرد توبه هم نکرد، خود این توبه است. اگر هم احیاناً انسان خیال نکند که توبه است، خداوند وعده داده است که به احترام اینکه کبائر اینگونه گناهان را شما ترک کردید ما سیئات و صغائر را که مقدمه آنها است و مقدمه موصله نیست، آنها را میبخشیم.
راجع به این مطلب بهعنوان مقدماتی بحث میکردیم که تتمه بحث را در آیه «الرِّجالُ قَوَّامُونَ» حضور برادران عرض کنیم. اگر خداوند خوبی و خوبهایی را در قرآن تکرار میکند دلیل است بر اینکه خیلی مقام بالا است و اگر بد یا بدیهایی را در قرآن ذکر میکند یعنی بسیار رذل است. ذکر شیطان در قرآن از نوع انبیاء بیشتر است. شما حساب کنید نوع انبیاء. حضرت موسی (ع) 120 مرتبه در قرآن ذکر شده است. گمان میکنم شیطان بیشتر از این ذکر شده است؛ ابراهیم کمتر، نوح کمتر و… این نقطه مقابل است که جهت سلبی است. از بس شیطنت شیطان در کل ابعاد تکلیفی درونی و برونی مکلفین زیاد است، قرآن شریف شیطان را زیاد ذکر کرده است، اما بعضی وقتها نه تعریف است و نه تکذیب است. در جایی که اگر ذکر کنند اشخاصی را، شخصیتهایی را، مقامهایی را، نه تعریف است و نه تکذیب، چون هم خوب دارد هم بد، در اینجا یک مطلب دیگری باز میشود و آن این است که خداوند اهمیت میدهد. اینکه خداوند شخصی را یا مقامی را یا شخصیتی را یا کاری را ذکر میکند که نه کلاً بد است و نه کلاً خوب است، بهعنوان اینکه خدا خلق کرده است خوب است، بهعنوان خصوصیاتی که خداوند معین فرموده است و تکوین کرده است خوب است، اما خداوند وظایفی را از برای اینها مقرر کرده است «لهم و علیهم» که بر محور وظایف اینها را ذکر میکند.
ما در قرآن شریف میبینیم که تعداد ذکر زنان شانزده مرتبه بیشتر از مردان است. خداوند مردان را بهعنوان «الذکر»، «الذکور»، «الذکرین»، «الرجل»، «الرجال»، «الرجلان»، «المرء» و… در قرآن ذکر کرده است. «الذکر» با صیغ گوناگون خود که مذکر است، در قرآن شریف هجده مرتبه تکرار شده است. «الرجل» با صیغ ثلاثه خود که مفرد و تثنیه و جمع است 73 مرتبه است. «المرء» شش مرتبه است. جمعاً 97 مرتبه است. نه اینها صددرصد آن خوبها هستند، مگر هر مذکری خوب است؟! نه صددرصد آن خوبها هستند که از قسم اول باشد که اهمیت خوبی اینها به دست بیاید، نه بدها هستند که در اثر کثرت ذکر اهمیت بدی اینها به نظر بیاید. نخیر، اینها بینابین هستند و مربوط به مسئولیتهایی است که اینها دارند و انجام مسئولیتهایی که بر اینها کم و زیاد وجود دارد.
و لذا خداوند شریف در هیچ جایی از قرآن شریف حتی اشارتاً مذکرها را بر مؤنثها مقدم نداشته است، چنانچه مؤنثها را هم بر مذکرها مقدم نداشته، بلکه بعضی وقتها خداوند در ذکر، مؤنث را بر مذکر مقدم داشته است که ترحم کنید، توجه کنید، شما با زور خود، قدرت خود و غیره خیال نکنید… مثلاً از جمله «يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ إِناثاً وَ يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ الذُّكُورَ»[2] چرا؟ این هبهای که خداوند متعال میخواهد بیان بفرماید، قاعده این است که اول آن هبه مهمتر ذکر شود بعد کوچکترها یا قاعده این است که هبه کوچکتر؟ نمیخواهیم بگوییم زنها بزرگتر هستند. «يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ إِناثاً» چند جهت دارد. «وَ يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ الذُّكُورَ» بعد جبران: «أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْراناً وَ إِناثاً»[3] اول خداوند در این دو وهبه، وهبه اناث و فرزندان دختر را مقدم میدارد. «يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ إِناثاً وَ يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ الذُّكُورَ» و بعداً به هر کس خدا بخواهد هر دو را بدهد. به بعضیها مؤنث میدهد، به بعضیها مذکر میدهد، به بعضی هر دو را «أَوْ يُزَوِّجُهُمْ» یعنی «یجعل لهم زوج الذکر و الانثی». بعضیها خیال میکنند «يُزَوِّجُهُمْ» یعنی به آنها ازدواج میدهد، نر و ماده را. حالا لغت قرآن را هم نفهمند، اینطور سات. «أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْراناً وَ إِناثاً وَ يَجْعَلُ مَنْ يَشاءُ عَقيماً» که این چهار مرحله ذکر شده است.
چه علت است که خداوند اول زن را ذکر فرموده است؟ آیا زن بر مرد برتری دارد؟ از نظر فضائل انسانی و مسئولیتهای انسانی زن برتری دارد؟ در قسمتی بله، در قسمتی نه، ولی سرجمع که حساب کنیم نیروهایی که مردان دارند بر نیروهای زنان بیشترند. «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» چون قدرت پاسدار بیشتر است، آیتاللهالعظمی را حفظ میکند، چرا پاسدار است؟ آن جهتی که در آیتاللهالعظمی که ضعیف است که نمیتواند تفنگ بزند، نمیتواند خود را نگه دارد پاسدار از آن جهت. پاسداری در این بُعد؛ یعنی پاسدار از او قویتر است و الا خودش پاسدار خودش است.
چون عادت جاهلیت عرب چنین بوده است و غیر عرب هم چنین بوده است و احیاناً هست که زنها را آدم حساب نمیکردند، اصلاً حیوان حساب میکردند. زنها را حیوان حساب میکردند و حتی در این فکر بودند که زن را که واقعاً حیوان است –در فکر عرب جاهلی- خداوند به صورت مرد آفریده است که مرد از او وحشت نکند، انس بگیرد، همشکل باشد، همنوع باشد، همخواب باشد و… این فکر را اسرائیلیها نسبت به کل غیر بنیاسرائیل دارند. این دیگر بالاتر از آن است. اسرائیلیها میگویند که اصلاً ما ابناء الله هستیم، اوداء الله هستیم، ما انسان هستیم، بقیه انسان نیستند. خداوند بقیه انسانهای طول تاریخ و عرض جغرافی را به چهره انسان خلق کرده است که لیاقت پیدا کنند خادم ما باشند. مرد آنها، زن آنها، آیتالله آنها، مرجع آنها، راجع آنها، همه آنها. این فکر پایینتر در میان جاهلیت عرب هنوز هم دوام دارد. در میان جاهلیت غیر عرب هم این مطلب وجود دارد که زنها اصلاً حساب نیستند. این بچهها، مثلاً در لغت عربی میگویند […] زنها بچه نیستند. این حرفها چیست میزنید، زنها چرا بچه هستند؟! مثل اینکه نمیشود تصریح کرد مثلاً، یعنی این موجود اینقدر عیب دارد که نمیشود تصریح کرد. بله، خداوند بهعنوان عفاف در قرآن شریف از اسماء زنان ذکری به میان نیاورده است، فقط یک زن که حضرت مریم (س) است، آن هم برای دفاع از مریم (س) است.
بین الهلالین جملهای عرض کنم. بعضیها که میل داشتند سیادت از طریق پدر باید باشد و نه از طریق مادر، یکی از استدلالات آنها این بود، میگویند: فلانی ابن زید، ابن تقی، نمیگویند ابن زینب، ابن فاطمه. اتفاقاً قضیه بهعکس است، برای اینکه مادرها را که مردم نمیشناسند، پدرها را میشناسند. چون مادرها را نمیشناسند، پدرها را میشناسند، بهعنوان شناسایی است. یک نفر آدمی که عالم علامه بزرگوار است، ولی تا شهر او را نگویید نمیفهمند، چون در شهرهای مختلف چنین عالم و علامهای داریم. مثلاً میگویند فلان بوشهری، یعنی بوشهر بر تهران و مکه مقدم است؟ نه. یا شیخ انصاری شوشتری، آیا شوشتر خیلی مهم است؟ نه، چون انصاریهایی مثلاً هستند. این حرف خیلی علیل است که فرزندان را چه دختر، چه پسر به پدران و نه به مادران نسبت میدهند، معلوم میشود حق پدران بیشتر است، معلوم میشود ارتباط انسان به پدران اصالت دارد، نسبت به مادران یا اصالت ندارد یا هیچ است. میگوییم نخیر، حرف شما اصالت ندارد، چون مادران را که بنا نیست مردم بشناسند. در محله مردم مادران را میشناسند؟ پدران را میشناسند، پدران بیرونی هستند.
یکی از عللی که خداوند متعال در این آیه مبارکه «يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ إِناثاً وَ يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ الذُّكُورَ» چون نسبت به زنان خیلی اذیت میشد، خیلی مقام پایین بود، میگوید: نخیر، ما وهبه میکنیم، هبه میکنیم به هر کس بخواهیم دختران را و به هر کس بخواهیم پسران را، بر هر کس بخواهیم هر دو را. آن وقت هر دو را که مرحله سوم است، مرحله چهارم «وَ يَجْعَلُ مَنْ يَشاءُ عَقيماً» همان مرحله دوم «يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ إِناثاً وَ يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ الذُّكُورَ * أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْراناً» دوتا مذکر «وَ إِناثاً» دوتا مؤنث، یا یک مذکر، یک مؤنث. اول زن مقدم بر مرد، بعد مرد مقدم بر زن. خدا فراموش نکرده است، گتره حرف نمیزند، روی حساب است که حرف میزند.
یا در قرآن شریف ما «سورة الرجال» نداریم. این شعر نیست، خطابه نیست، حساب است. چون اسماء سور قرآن هم وحی است. همانطور که خود آیات تنزیل است، ترتیب آیات تنزیل است، اسماء سور هم وحی است و قبلاً هم عرض کردیم، اگر اسماء سور وحی نبود هزاران اسم برای هر سورهای بود. هر کس میآمد میل داشت اسم سوره بقره را بگذارد مثلاً سوره انسان، چون انسان در آن است، سوره آدم چون آدم در آن است و… نخیر، سورة البقرة، سورة النحل، سورة الفیل، سورة ابیلهب.
– آنهایی که دو اسم دارند چطور؟ مثل غافر و مؤمن.
– آن هم وحی است. تمام وحی است، منتها آنچه معروف است و در قرآن شریف ذکر شده، فقط یک مورد است که دو اسم دارد، غافر و مؤمن است، در کل 114 سوره قرآن، آن سورهای که گاه در قرآنها غافر است، گاه مؤمن است، فقط همین یکی است.
– توبه و برائت.
– توبه و برائت. این یکی دوتا سوره است، ولی در هر صورت آن اسمائی که در خود قرآن مسجل است مانند این سورهها و کل سورهها، اینها حتماً وحی است. اگر وحی نبود ممکن نبود به این مقدار اکتفا شود. هر کس قدرت به دست میگرفت، هر خلیفهای، هر کسی مدام اسم درست میکرد. ائمه هم اسم درست نکردند. پیغمبر هم اسم درست نکرد. تمام اینها وحی است.
در قرآن شریف ما سورة النساء داریم، سورة الرجال نداریم. سورة الانسان داریم «هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْرِ»[4] انسان هم زن است هم مرد. ولی سورة النساء داریم، چرا؟ چون نساء را زیاد تحقیر کردند. وظایفی که نسبت به زنان است زیاد است. مظلومیتهایی که نسبت به زنان مثل سیل وارد شده است و میشود زیاد است، گرچه بعضی بهعکس کردند. افراط و تفریط و امر بین امرین. قرآن امر بین امرین میگوید. نه مرد جلو است نه زن جلو، هر دو جلو هستند.
– [سؤال]
– دهر هم هست، انسان هم هست، این سومی است. چندتا سوره است. در قرآن شریف که ما سورة النساء داریم، آیاتی که در سوره مبارکه نساء است چقدر روی مظلومها بحث میکند. مظلومها: نساء، یتامی… روی یتامی خیلی حرف دارد. نساء خیلی حرف دارد. و نسائی که پدر ندارند و شوهر ندارند اینها جزء یتامی هستند، چنانچه در آیه اواخر سوره مبارکه سوره نساء بحث کردیم. «في يَتامَى النِّساءِ اللاَّتي…»[5]
از نظر تعداد. از نظر تعداد مذکرها چه بهعنوان «ذکر» یا «رجل» یا «مرء» 97 مرتبه ذکر شدهاند. و اما مؤنثها. مؤنثها شانزده مرتبه بیشتر ذکر شدهاند. «الانثی» انثی مفرد یا تثنیه و یا جمع آن سی مرتبه در قرآن است. «النساء» 57 مرتبه در قرآن شریف موجود است. «امرأة» با صیغ مختلف 26 مرتبه، جمعاً 113 مرتبه از طایفه اناث قرآن شریف در جهات مختلف ذکر کرده است و 97 مرتبه راجع به ذکور با صیغ و جهات مختلف ذکر کرده است. شانزده مرتبه زنان بیشتر از مردان هستند، نه چون حق آنها بیشتر است، چون ظلم به آنها زیاد شده است، چون تکالیف «علیها و لها و علیه و له» در برخورد زنان با مردان در اینجا زیاد است.
در تتمه بحث آیه 34 سوره نساء «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ». از همین یک آیه سوء استفاده شده است. نمیخواهم عرض کنم سوء استفاده عامیانه شده است. نخیر، سوء استفاده عامیانه معلوم، عامیانه از کجا است؟ مگر افکار عوامالناس از کجا است؟ از ما حجةالاسلامها و ثقةالاسلامها، مؤلفین، روات، مفسرین، فتوادهندگان، از اینجاها است دیگر. مغزهای عوامالناس که برخورد با حقایق شریعت ندارند، از نظر استنباط، از نظر دقت کردن و از نظر کاوش و کوشش کردن از ما واعظها، روضهخوانها، کتابنویسها، مداحها، مفتیها، مؤلفها، مفسرها، روات، از همینها است دیگر.
آنقدر نسبت به این آیه ظلم شده است در کل این ابعاد و آنقدر از نظر خارجی به زنان در کل این ابعاد ظلم شده است که انسان وحشت میکند. اگر انسان درست کتاب الله را مطالعه کند قضیه بهعکس است. حرفهایی که میزنند این حرفها نیست در کل ابعاد؛ ابعاد مادی، معنوی، درونی، برونی، فردی، اجتماعی و… آنقدر به زنان ظلم شده است و آن هم روی قدرت ظالمانه مردان است، چون قدرت مردان بیشتر است دیگر. نمیشود گفت زنان عادت کردند که سرکوب شوند. نخیر، چون قدرت مردان و بزن بهادری مردان و نقشهکشی مردان و… بیشتر است که میتوانند سیطره ظالمانه پیدا کنند و لذا زنها در طول تاریخ مظلوم بودند، بعضی وقتها تبلور مییافته که آن هم ظلم به خود زنها و مردها، هر دو بوده است. زن شاه بشود، زن رئیسجمهور شود، الا مقامات عصمت که ما در آنجا نمیخواهیم بحث کنیم که اگر زهرا (س) الآن تشریف داشتند، حضرت زینب تشریف داشتند، مرجع تقلید چه کسی بود؟ من بودم؟ آقای خویی بود؟ ایشان بود. قطعاً زینب (س) که در چند بُعد وحی پر از وحی هستند، ایشان مرجع تقلید بودند. صحبت این نیست که چون زن است نمیشود. قد او کوتاه است، بلند است، زن است، سیاه است، سفید است، این حرفها نیست.
نسبت به این آیه مبارکه در کل این ابعاد ظلم بسیار شده است. اگر با عوامالناس است «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» «قوامون» یعنی چه؟ میگویند: مردها سوار زنها هستند، قدرت دارند، حق دارند، زور میتوانند بگویند، تحقیر کنند، کتک بزنند، گرسنگی بدهند، طلاق بدهند. در نوشتهها، روایات، آن روایتی که من تکرار میکنم که یک زنی که در غیاب شوهرش شنید پدرش مریض شده، عیادت نرفت چون شوهر او اجازه نداده بود، مرض سخت شد نرفت، مرد نرفت، تشییع نرفت، فاتحه نرفت. شوهر آمد، بعد رفت خدمت پیغمبر اکرم عرض چنین، فرمود: بارکالله، بارکالله، بارکالله! این چه شرعی است، این چه شری است، این چه اخلاقی است! این چه اخلاقی است که انسان در جنگل آمازون پیدا نمیکند! چطور از زنی تجلیل میکنند نمیخواست برود فاحشهخانه، میخواست برود پدر خود را ببیند؟! یکمرتبه زن میخواهد جای منحرفکنندهای برود، باید جلوی او را بگیرند «الرِّجالُ قَوَّامُونَ».
این قوامونِ رجال علی النساء نگهبانی نسبت به زنان است که از نظر اخلاقی و عقیدتی و علمی و مالی و عفت و… منحرف نگردند، اما اگر عفاف زن قوی است، چنانکه در خود این آیه مبارکه هست «فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ» در مقابل «وَ اللاَّتي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً». اصلاً ما در هیچ قانونی از قوانین بشری و ضد بشری نداریم، مگر ظالم است که اگر کسی نگهبان دیگری است بیدلیل او را تحقیر کند، غذا هم به او ندهد، آب هم ندهد، بیدلیل کتک بزند. حتی اگر کسی محکوم به اعدام است، فقط حق دارند او را اعدام کنند، دیگر قبل از اعدام مدام فحش بده، مسخره کن و… این حرفها نیست.
از نظر قوانین بشری، حیوانی هم همینطور است، بالاتر بشری است. و از نظر قوانین اسلامی فضل است عدل است، فضل است عدل است. آیا این فضل است که دنباله این روایت دارد که این زن سؤال کرد یا رسولالله! ما هیچ حقی بر گردن مردان داریم و شوهران چقدر بر گردن ما حق دارند؟ ما حقی داریم؟ فرمود: «لا و لا واحد بالمائة» یک درصد هم نه. قرآن میگوید: «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ»[6] احتیاجات مالی، احتیاجات جنسی، احتیاجات زندگی اخلاقی، برخوردی، برابری است. هر کدام جلوتر رفتند مستحب انجام دادند. همان اخلاقی که مرد با زن، زن با مرد، همان احتیاج جنسی که زن با مرد، مرد با زن، همان شکمی که مرد، زن هم با مرد، اینطور نیست که زن دو برابر بخورد، زن یک برابر، مرد دو برابر بپوشد، زن یک برابر، مرد دو برابر شهوت، زن یک برابر. چه کسی میگوید؟
اینکه دائم میگویند اگر زن در هر حالی باشد مرد بخواهد او را که چنین کند واجب است، ولو سوار شتر باشد ولو فلان باشد، چرا بهعکس نمیگویند؟ زن هم احتیاج دارد. احتیاج زن که بیشتر است. مرد جای دیگر هم میتواند برود، زن جای دیگر نمیتواند برود. مرد میتواند چهارتا زن عقدی و چندتا هم زن صیغه بگیرد، کار دیگر هم میتواند بکند، زن نمیتواند. پس نیاز جنسی زن بیشتر است. چطور نیاز جنسی زن بیشتر است، اما مرد اگر بخواهد حتماً باید زن حاضر شود و الا ناشزه است! مثل آن آقایی که گفته بود اگر مرد بخواهد از عقب با زن جمع بشود، بدن زیر بدن، ناشزه است. مرد ناشز است، چون خدا میفرماید: «نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ»[7] نمیفرماید «حِرثٌ لَکُم». از پشت اصلاً حرام است، حداقل مکروه است. آن ناشزه است. چطور شما زن را ناشزه میکنید، مرد ناشز نیست؟! ما آیات نشور را خواندیم و بحث کردیم. یک آیه نسبت به نشوز زن است که اینجا بحث کردیم، یک آیه نسبت به نشوز مرد است. مرد در بُعد زوجیت نشوز کند باید ادب شود، زن همچنین. جنسی، مالی، اخلاقی، عقیدتی، برخوردی و… در هر بُعدی از ابعاد اگر چنانچه زن نشوز کند مرد باید کنترل کند، نهی از منکر است دیگر. مرد هم نشوز کند زن باید کنترل کند، منتها زن توان ندارد، باید مثلاً کمک بگیرد.
در این آیه مبارکه «الرِّجالُ قَوَّامُونَ» اینطور مثلاً میفهمم. یا در تفاسیر مراجعه بفرمایید، یک کتابی که یکی از برادران عزیز ما نوشته است، خیلی هم احترام برای او قائل هستم، ولی حرفی از همین تفاسیر است. یک کتاب مستقل «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» اقوال، روایات، حرفها، آخرسر فقط زن را کوبیده است. آیه این را نمیگوید. آیه را چنانچه که روزهای قبل تحلیل کردیم، مختصر مطلب این است: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ» نه «قائمون»، «قَوَّامُونَ عَلَى» «قام علی» یعنی پاسداری، مراقبت. صحبت این نیست که مردها در نزد خدا عظیمتر هستند. اگر قرآن شریف میفرماید: کسانی که پول دارند، اگر از کمک مالی به نیازمندان تخلف کنند، آنها را مجازات میکنیم و در مقابل اگر مصرف کنند ما به آنها کرامت و عزت میدهیم، یعنی آنهایی که پول دارند خیلی نزد خدا عزیز هستند؟ نخیر، مسئولیت بالاتر است. اگر این مسئولیت عمل شود خوب، اگر هم عمل نشود که هیچ ارزشی ندارد.
«الرِّجالُ قَوَّامُونَ» چند حق داریم که بین زنان و مردان پخش است. خصوصیاتی زنان در بُعد تکوین و تشریع دارند که مردان ندارند و خصوصیاتی مردان در هر دو بُعد دارند که زنان ندارند و خصوصیاتی هر دو دارند. خصوصیات مشترکه عبارت است از اعمالی که، افکاری که، علومی که، عقایدی که و حرکات و سکناتی که در راه خدا یا در راه شیطان انجام میشود؛ مرد باشد، زن باشد، کوچک باشد، بزرگ باشد. «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»[8] مرد و زن نیست. مقدم بودن مرد نسبت به مرد است.
در قرآن شریف لفظ مرد آمده و فقط جوانمردیها را شامل است. در سوره نور: «في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ»[9] چه کسی؟ «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ»[10] «مثله» نیست، مَثل خدا که خودش نیست، مِثل هم که ندارد، مَثَل خدا هم خودش است. کسی که نمونه خدا است نه، نماینده خدا. نماینده خدا در حمل نورانیت بُعد سوم. بعد اول و دوم نه، چون خداوند سه بُعد نورانیت دارد؛ نورانیت تکوین، فقط خود او است. تشریع، فقط خود او است. شرع، شرع را به وسیله انبیاء میرساند، اما انبیاء مکون نیستند. «مَثَلُ نُورِهِ» در بُعد سوم، چون «اللَّهُ نُورُ» مقصود بعد هدایت است. بعد هدایت دارای دو جهت است، یک جهت، جهت تشریع، فقط برای خدا است که بحث شد. یک بُعد حمل شرع بهطور معصوم. حمل شرع بهطور معصومانه قرآن اینطور میگوید: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ»، «مَثَلَهُ» نفرمود. خود خداوند که مثل ندارد، برای او مثل است. مثل خداوند، نماینده خداوند در حمل تشریعات حق «كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ»، «امثال» نفرمود، «مثل» گفت، چرا؟ این آیه نور را مطالعه کنید، خیلی آیه مهمی است در کل قرآن شریف. «امثال» نگفت. مگر خداوند یک پیغمبر دارد؟ چرا «امثال» نگفت اگر یک نفر نیست؟ کسانی که حامل وحی خداوند هستند، مگر یک نفر هستند؟ هزاران انبیاء هستند. آنهایی که مثل وحی معصوم هستند، چرا «مَثَلُ»؟ میخواهد آخری را بگوید. چونکه صد آمد نود هم پیش ماست. نور محمدی (ص) که شریعت خاتمه را حمل میکند و کل شرایع ربانیه را در کل ابعاد حمل میکند و خداوند به وسیله این حامل وحی اخیر تکامل داده است، لذا «مَثَلُ نُورِهِ».
در قرآن ما از این جریانات زیاد داریم، مثلاً وحی. وحی برای همه انبیاء است، ولی وقتی که خداوند پیغمبر ما را با چهار پیغمبر اولوالعزم دیگر کنار هم قرار میدهد، برای پیغمبر ما وحی میشود، بقیه وصیت. «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى»[11] چرا «وَصَّی» فرمود؟ وصیت با وحی مطلق فرق دارد. «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ» هم «الذی» شد، «ما» کنار رفت، چون «زیادة المبانی تدل علی زیادة المعانی». «وَ الَّذي أَوْحَيْنا» که این جمعیت صفات است «إِلَيْكَ» این را جلو انداخت. «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا» پس برای بقیه بیشتر از نوح شد. برای نوح هم «وَصَّی» صیغه غایب است، هم مفرد است، ولی برای ابراهیم و موسی و عیسی «وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهيمَ وَ مُوسى وَ عيسى» چهار وصیت است. یا «نا» است یا «وَصَّی» است، در مقابل وحی پیغمبر. یا در کل قرآن رسالت خاصهای که حامل وحی اخیر ربالعالمین است از نظر تعبیر هم در اختصاص خاتمالنبیین است. این را من گشتم، دیدم، بهطور اشاره و نموذج عرض میکنم.
به بحث اصلی برگردیم. قرآن شریف در سوره نور که «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ» آدرس میدهد. کجا است؟ خدایا این نور کجا است؟ این نور مطلق منحصر به فردی که کل انوار از آن نور میگیرند هم در دنیا هم در آخرت. روایت دارد که کوثر رسولالله به همه بیوت و قصور انبیاء در جنت ساقه دارد. از کوثر رسولالله و علی و فاطمه و حسنین که در رأس رسولالله است، بقیه در حاشیه هستند، همه انبیاء یک جویباره دارند. این معنا دارد. همانطور که کوثر علم و معرفت و کوثر وحی او به سوی کل انبیائی که قبل از او بودند راه دارد، در جنت همینطور است. آدرس: «في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ»[12] چه کسانی در آن هستند؟
«رِجالٌ». مگر فاطمه در این بیت نیست که گفته «رجالٌ»؟ مراد از «رِجالٌ» در اینجا رجولت جنس نیست. مذکر بودن که آلت مذکر بودن و… این حرفها که نیست. «رِجالٌ» یا در اصحاب کهف «إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ»[13] حتماً باید جوان باشند؟ جوانمرد هستند. در اینجا هم «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إيتاءِ الزَّكاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ»[14] اینها پنجتا هستند در تنزیل و چهاردهتا هستند در تأویل. این پنجتای در تنزیل یکی فاطمه (س) است. این «رجله» است. این رجولت ایمان دارد و رجولت علم و تقوا و عصمت دارد. یا در «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ»[15] در «کُم» فاطمه هست، اما زنان دیگر پیغمبر نیستند، ابراهیم هم نیست، موسی هم نیست، عیسی هم نیست، اینها نیستند. محمد (ص) در رأسالزاویه است، علی و حسنین و فاطمه (س) در بُعد تنزیل و بقیه هم در بعد تأویل، چنانکه از خود آیه تطهیر و آیات دیگر و روایات متواتره که به هزارتا هم میرسد من در تفسیر سوره احزاب نقل کردم.
مذکر بر مؤنث مقدم است در چه؟ چون خداوند مذکر کرده، پس بهشت او بالاتر است؟ خداوند مؤنث کرده بهشت او پایینتر است؟ این حرفها نیست. اما یک مطلب وجود دارد، هر که بامش بیش برفش بیشتر. کسانی که نیروی بیشتری دارند که هم خودکفا هستند و هم میتوانند به کفایت دیگران بپردازند مسئولیت بیشتر است. کسی که خود را ساخته است، نمیتواند دیگران را بسازد، مسئولیت ساختن دیگران را ندارد. اگر کسانی هستند که امت آمره بالمعروف و ناهیه عن المنکر هستند. اما کسی که خود را ساخته است و میتواند دیگران را هم بسازد و دیگرانی هم هستند که یا قصوراً یا تقصیراً ساخته نیستند، این اگر خود نماز بخواند و دیگران را وادار نکند کتک دارد، اما اوّلی که اینطور نبود.
«الرِّجالُ قَوَّامُونَ» قدرت بدنی مردان بیشتر است، زنها کمتر. پس اگر زنان در یک ناراحتی بدنی از نظر هجوم دشمن یا غیر ذلک قرار گیرند «الرِّجالُ قَوَّامُونَ» پاسدارند، نه اینکه مرد مهمتر از زن است. از نظر قدرت مالی رجال میتوانند مال به دست بیاورند، زنها وضع زنانگی آنها مقتضی نیست در جهات گوناگون تکوینی و تشریعی که مال به دست بیاورند. «الرِّجالُ قَوَّامُونَ» فلذا «بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ».
سوم: آیا نیروی عقل و اندیشه مردان نوعاً بیشتر است یا زنان؟ زنان نواقصالعقول که نیستند، آنها هم عقول دارند، ولیکن نیروی اندیشه و تفکر مردان بیشتر است. اگر زنی احیاناً بیعقلی کرد «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ». نیروی عقیده مردان نوعاً بیشتر است یا زنان؟ مردان مؤمن را داریم بحث میکنیم. نیروی عقیده مردان و ثبات عقیده مردان که «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» به آنها اطلاق میشود، آنها نوعاً مهمتر هستند یا زنان؟ مردان. پس اگر زن دچار ضعفی شد «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ». نیروی علمی مردان نوعاً بیشتر است یا زنان؟ در طول تاریخ علما از مردان بیشتر تا زنان بودند. نمیخواهیم بگوییم زنان نمیشود، نخیر میشود، اما قدرت علمی که در مردان بوده است بیشتر از زنان بوده است. پس «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ». در ضرورتهای داخلی زندگی نیروی زنان بیشتر است یا مردان؟ مردان. «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ». در برخوردهای خارجی زندگی نیروی زنان بیشتر است یا مردان؟ مردان. «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ».
«قَوَّامُونَ» سرجمع در چیست؟ سرجمع در نگهبانی زنان و این نگهبانی زنان دو بُعد دارد. اگر زنان از نظر جنسی، عفاف، عقیدتی، مالی، جانی، آبرویی، اخلاقی، مخصوصاً در زندگی زناشویی نگهبانی نشوند، ضرر این به مردان هم خواهد رسید. پس این قوامیت رجال نسبت به زنان دو بُعد دارد؛ اول: راجع به زنان است که اگر همین هم بود کافی بود. شخصی که امر به معروف میکند، اگر کسی را امر کرد به معروف که انجام معروف برای آن شخص مأمور برای این آمر فایده ندارد، واجب است یا نه؟ بله، ولی این دوبله است. اگر این زن خانه شما درست شود و از کجی و انحراف با نیروهای ایمانی شما نجات پیدا کند، هم به نفع او است هم به نفع شما است و لذا تأکیداتی که در باب امر به معروف و نهی از منکر در زندگی زناشویی هست، در زندگیهای غیر زناشویی این تأکیدات نیست. در اینجا تأکیدات چند برابر است.
کسانی که قوام بر دیگران هستند این سه بُعد دارد؛ گاه صددرصد این قوامیت به نفع شخص است؛ خدا. خدا قوام بر کل موجودات است، هیچ بهرهای نمیبرد. خداوند نه مأمور است، نه بهره میبرد، فقط فضل عمیم ربالعالمین است که «قائِمٌ عَلى كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ»[16] در کل ابعاد. این قوامیت حق سبحانه و تعالی در کل ابعاد است؛ در ابعاد تکوینی و تشریعی و مال و… این یک طرف، ولکن در خلق یک طرفی نیست. اگر مرد بر زن، چه زن خود، چه زن دیگران قوامیت بر ابعاد گوناگون عامه یا خاصه داشته باشد، این بهره زن درست، ولی مرد هم بهره میبرد که اجتماع سالم بشود. اجتماعی که مرکب از زن و مرد است، اگر مردهایی که خودکفا هستند و میتوانند دیگران را درست کنند، اگر زنها را هم درست کردند، کوچکها را درست کردند، کسانی که نیروی آنها یا قصوراً یا تقصیراً کمتر است درست کردند، اجتماع نظیف میشود، بهرهمند هم مردان هستند هم زنان. حتی اگر مردان هم بهرهمند نباشند، لازم است نسبت به زنان از باب دعوت الی الخیر و امر به معروف و نهی از منکر، بهعکس هم میشود.
و لذا «وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ»[17] طرفینی است. نشوز طرفینی است. خصوصیاتی که باید عرض کنم، قبلاً عرض کردم. پس شما از کجای «قوامون» زورگویی درمیآورید؟ اگر رجال در ابعاد […] درونی و برونی که بایدها و شایدها است نسبت به زنان قوام هستند، زنان هم قوام هستند، منتها قوامیت مردان بیشتر است، از نظر قدرت بدنی، عفاف، عقل، علم، عقیده. همانطور که مردان نوعاً بر زنان قوام هستند، بعضی وقتها زن هم لازم است که قوام مرد باشد. عقل مرد کمتر است، علم او کمتر است، عقیده او کمتر است، مال او کمتر است، حال او کمتر است، زور او کمتر است، اینجا قوامیت بهعکس میشود، منتها بهعنوان ضابطه «الرِّجالُ».
به معنای دیگر و به تعبیر دیگر؛ کسانی که رجولت پاسداری از دیگران دارند که دیگران قصوراً یا تقصیراً پایینتر هستند، اینها قوام هستند، حالا این رجولت یا در رجال است بیشتر، یا در نساء است کمتر، یا در طرفین است. ممکن است مرد و زنی هر دو نسبت به یکدیگر قوام باشند. هر دو دارای نیروهایی که باید داشته باشند هستند، منتها به همدیگر تقاوم میکنند، اینجا کمک میکنند. و قرآن شریف اگر فرمود: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ» به حساب اکثریت مردان است در دارا بودن نیروهایی که نیروهای پاسداری است، ولکن آیا در نیروهای دیدبانی، پاسداری، مراقبت در هر بُعدی از ابعاد نفع است یا اضرار؟ اضرار که نیست. اضرار که ظلم است. نفع است یا در بُعد عدل یا در بعد فضل، اما زن میخواهد برود یک جا درس بخواند، با واجبات زندگی شما هم منافات ندارد، مأمون هم هست، «فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ»[18] خیر، من اجازه نمیدهم، نرو! چطور شما میخواهی بروی اجازه نمیخواهد! جنابعالی هر جا میخواهید بروید ولو جای مشتبه است، لازم نیست زن اجازه بدهد؟ یا جایی که مرد جای بد میخواهد برود، زن نباید که بگوید نه؟! چطور شد که مرد مطلقاً آزاد برود، اما زن حتی مسجد میخواهد برود، میخواهد روزه بگیرد، میخواهد نماز شب بخواند، میخواهد نذر کند و… همه را اجازه؟! چیزی که خداوند بر کل زنان و مردان، بر کل مؤمنین و مؤمنات مستحب کرده است، خداوند نماز شب را مستحب کرده است، من راضی نیستم نماز شب بخوانی! چرا؟ نماز شب خواندن من که به ضرر شما نیست. شبی دوازده ساعت که نیم ساعت نماز خواندن شما را از کار نمیاندازد، اگر هم اینقدر خروس هستید.
این ظلمهایی که بر محور قرآن به زنان و مردان شده است، این خیلی عجیب است. یک مرتبه به نام شیطان آدم ظلم میکند، به نام شاه (علیه لعنة الله) ظلم میکند، مطلبی است، ولی به نام پاسدار اسلام که مردان قوام بر زنان هستند. به نام شرعمدار شرعندار، این شرع را به نام خداوند لگدمال میکند، این خیلی خطرناک است. خداوند بر ظلمهایی که در دنیا میشود صبر نمیکند. ظلم اگر بالا برود، احیاناً سر ظالم را میزند، تا چه رسد به ظلم به نام خدا باشد، به نام «قال الله»، قرآن ضد قرآن، سنت ضد سنت، محمد ضد محمد، علی ضد علی، حسن ضد حسن، فاطمه ضد فاطمه. از این نصوص مبارکه وحی کتاباً و سنتاً سوء استفاده کنیم و در اجتماع اختلال ایجاد کنیم که اگر مسلمانِ آگاه است نامسلمان میشود، اگر کافر است کافرتر میشود. اگر مسلمان آگاه است نامسلمان میشود دیگر.
«الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» در آنچه واجب است، در آنچه راجح است، مباح چه؟ یک کاری را مباح است زن بکند، تو میخواهی جلو آن را بگیری، چرا؟ تازه جلوی مکروه را هم نمیتوانی بگیری. در آنجا که نشوز مخیف است بسم الله، اگر نشوز غیر مخیف هم هست نهی از منکر است، منتها نهی از منکر چند بُعد دارد؛ زن نشوز مخیف دارد، مرد نشوز مخیف، نهی از منکر کنید بسم الله، ولی به این سه مرتبه. زن نشوز غیر مخیف دارد، مرد نشوز غیر مخیف دارد، باز نهی از منکر، سبکتر. اما اگر نشوز نیست، واجب را عمل میکند مستحب را نه، اینجا باید بر سر او زد مثلاً؟ «وَ اضْرِبُوهُنَّ». حرام را ترک میکند اما مکروه را نه، مرجوح را نه، اینجا بر سر او بزنند؟ نخیر، تا چه رسد به مباحات، تا چه رسد به فعل مستحبات که میگوید اگر زن بخواهد نذر کند که روزه مستحبی بگیرد یا اینکه قسم بخورد یا نماز شب بخواند، الزام کند یا انجام بدهد، اجازه مرد شرط است! خدا اجازه داده و اگر چنانچه حرج نمیشد خداوند همه مستحبات را واجب میکرد، خداوند اجازه داده است، آن وقت اجازه دوم لازم است که مرد هم اجازه بدهد! چه شد؟ خدا اجازه داده که مرد هم اجازه بدهد. مرد چه کاره است؟ از خدا خداتر است؟ اینکه در بعضی روایات میگوید که پیغمبر بزرگوار فرمود: «لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ أَنْ يَسْجُدَ لِأَحَدٍ»[19] حتی نسبت به مرد حق ندارد الا لله. «وَ لَوْ أَمَرْتُ أَحَداً أَنْ يَسْجُدَ لِأَحَدٍ لَأَمَرْتُ الْمَرْأَةَ أَنْ تَسْجُدَ لِزَوْجِهَا لِعِظَمِ حَقِّهِ عَلَيْهَا» این چه حرفی است؟ اگر این بود که جای زنها نبود، جای جهال بود که «أمرنا جهال شیعتنا» که در مقابل بزرگان شرعمدار اسلام مثلاً سجده کنند که آن هم اصلاً گفتن ندارد، چون سجده کردن در انحصار مقام مقدس ربالعالمین است.
گذشته از آنچه ما از خارج میفهمیم
فطرتاً و عقلاً، از خود آیه این مطلب درمیآید، آیه جریان مرد و زن را سه شق کرده
است، یک شق را بیان نکرده، ولی دو شق را بیان کرده است. شق اعلای در علو و شق
ادنای در دنو و شق وسط را ذکر نفرموده است. «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى
النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ» نیرو زیادتر، مال زیادتر، عقل
زیادتر… باید آن را هم مراقبت باشیم که اگر نکنیم دوبله نکردیم «وَ بِما
أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ». من یک فرشی را با زحمت پول دادم خریدم، حالا این
فرش را…
[1]. نساء، آیه 31.
[2]. شوری، آیه 49.
[3]. همان، آیه 50.
[4]. انسان، آیه 1.
[5]. نساء، آیه 127.
[6]. بقره، آیه 228.
[7]. همان، آیه 223.
[8]. نحل، آیه 97.
[9]. نور، آیه 36.
[10]. همان، آیه 35.
[11]. شوری، آیه 13.
[12]. نور، آیه 36.
[13]. کهف، آیه 13.
[14]. نور، آیه 37.
[15]. احزاب، آیه 33.
[16]. رعد، آیه 33.
[17]. نساء، آیه 128.
[18]. همان، آیه 34.
[19]. مناقب آل أبی طالب (لابن شهرآشوب)، ج 1، ص 97.