پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

۱-بیان این سوال که مدت زمان خلقت آسمان و زمین در چند زمان بوده است با توجه به اینکه در برخی از آیات خلقت آسمان و زمین را در ۶ یوم و در آیه ی ۳۶ توبه در ۱ یوم و در آیات ۹ الی ۱۲ سوره ی فصلت ظاهرا در ۸ یوم دانسته است. ۲-اشاره به اینکه منظور از «یوم» یک شبانه روز نیست بلکه یوم مطلق زمان را شامل است. ۳-اشاره به متغییر بودن زمان دنیوی و برزخی و اخروی ۴-توضیحاتی حول زمان و جگونگی به وجود آمدن زمان

جلسه دویست و شصت و یکم درس تفسیر موضوعی قرآن کریم

مدت زمان خلقت آسمان ها و زمین

تفسیر آیات مربوط به مدت زمان خلقت آسمان و زمین

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

نمونه‌ای فقهی از آنچه گمان می‌شد که در قرآن آیات متضاده‌ای دارد، چند روزی عرض کردیم و اکتفا می‌کنیم. تفاصیل آن را در تفسیر مطالعه بفرمایید. حالا یک مقداری در نمونه‌های تکوینی بحث می‌کنیم. یکی از نمونه‌های تکوینی قضیه خلقت است در «یوم» یا «ستة ایام» یا خیال شده است «ثمانیة ایام» و یا از این قبیل. اشکال و اعتراض این است که چطور است خداوند متعال در هفت آیه قرآن می‌فرماید: «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ»[1] در این هفت آیه در سه آیه «وَ ما بَيْنَهُما» هم وجود دارد و در چهار آیه «وَ ما بَيْنَهُما» وجود ندارد.

این نکته را باید توجه کنیم که وقتی می‌فرماید: «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ»، انسان از «السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» از نظر ظاهر گمان کند که فقط طبقات هفت‌گانه آسمان‌ها و ارض است، اما «ما بین السماوات و الأرض» مثلاً مشمول نباشد، این دو جواب دارد. یک جواب این است که اگر گفتند «الْأَرْضَ» «الأرض و ما فیها» را شامل است، آیا «ما فی الارض»، «من الارض» است یا «من السماء» است؟ و اگر گفتند «السماوات» جو خالی که نیست، تمام فضای بالای ارض، سماوات است، چه مکان و چه متمکن.

پس آیات سه‌گانه‌ای که از هفت آیه قرآن شریف خلقت را نسبت به سماوات و ارض در شش یوم بیان فرموده است، گرچه این سه آیه «ما بَيْنَهُما» ندارد، اما «ما بَيْنَهُما» هم «ما فیهما» است، بخشی که در ظرف آسمانی است آسمان‌ها و بخشی که در ظرف زمینی است زمین. و اگر کسانی که تفکر در آیات مقدسات قرآن نمی‌کنند توضیح بیشتری بخواهند، چهار آیه از این هفت آیه دارد: «وَ ما بَيْنَهُما». «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ»[2] که این توضیح است. گرچه جواب اول کافی بود، اما این توضیح است و چون قرآن کتاب بیان است، برای کندذهن‌ها هم بیان می‌کند. اگر تیزذهن‌ها دقت کنند می‌فهمند و برای کندذهن‌ها هم بیان می‌کند.

سؤال دیگر: چطور در یک آیه قرآن شریف در سوره توبه می‌فرماید: «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً في‏ كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ»[3] پس «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» «یوم» است، «یومین» نیست، «ستة ایام» نیست، «اربعة» نیست و… «یوم» یک یوم است دیگر. «یوم کنت کذا» این با «یومٍ» و با «ایام» فرق دارد. کسانی که اعتراض می‌کنند یا اعتراض نکردند، رسیدگی کنند اعتراض می‌کنند، چون همه اعتراضاتی که ما عرض می‌کنیم اعتراض نکردند، چون اعتراض کردن مربوط به جهاتی است. اولاً مراجعه کنند. قرآن که کتاب مراجعه نیست و اگر هم مراجعه کورکورانه بکنند، این اعتراضات مثلاً باقی می‌ماند و بعضی وقت‌ها مبتلا به یک توجیهاتی می‌شوند که این‌ها تقبیحات است، توجیهات نیست و لذا چه اعتراضی کرده باشند چه نکرده باشند، ما عرض می‌کنیم و جواب آن را از خود قرآن استفاده می‌کنیم. چنانکه در کتاب حوار بین الالهیین و المادیین که تمام مکاتب مادیه را ما در نظر گرفتیم و آن افکاری که قبلاً داشته‌اند و اکنون دارند و بعداً ممکن است که داشته باشند، این افکار را تحت نظر قرار می‌دهیم و بر محور قرآن شریف فلسفه‌های مادی و الحادی و غیر و غیر را رد می‌کنیم، چون قرآن کتاب خلود است، قرآن کتابی نیست که فقط جوابگوی اعتراضات گذشتگان باشد، فعلاً هم هست، آیندگان الی یوم القیامة، آنچه خواهد شد و آنچه امکان دارد بشود، إن قلت‌های نیش غولی مثلاً، قرآن همه را جواب داده است.

این سؤال که چطور در این آیه مبارکه سوره توبه «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً في‏ كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ». پس معنی‌اش این است، خلق سماوات و ارض در یک یوم است، چون «يَوْمَ» است دیگر. اگر خلق سماوات و ارض در یک یوم است، این گزارش جریان زمانی تکوین خلق سماوات و ارض و ما بینهما «فی یوم واحد» است، ولکن در هفت آیه قرآن شریف «وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ»[4] که مفصل در مورد آن بحث کردیم و مهم‌ترین بحث‌های کونی قرآن در اینجا است. یعنی درجه اول بحث‌های تکوینی قرآن که ماده نخستین را معرفی می‌کند و خلقت آسمان و زمین را آیه، هفتم سوره هود است.

«وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً». این آیه و شش آیه دیگر در قرآن شریف خلق سماوات و ارض را «في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ» معرفی کرده است. «أین التوفیق؟» آیه مبارکه 35 سوره توبه و 36 می‌فرماید: «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً في‏ كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» یک یوم است، ولکن هفت آیه که خلقت آسمان و زمین را گزارش می‌دهد احیاناً و خلقت آسمان و زمین و ما بینهما را احیاناً أخری، می‌فرماید: «في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ». این یک اشکال.

اشکال دوم: در آیات 9 تا 12 سوره مبارکه فصلت «فقد فصلنا البحث فی فصلت» تفصیل بحث هم در آیه هفتم هود است و هم در آیه 9 تا 12 سوره فصلت که معرکه آراء است و هیچ‌کس به جایی هم نرسیده است، ولی انسان روی قرآن که فکر کند مطلب حل می‌شود، چون قرآن «یفسر بعضه بعضاً و ینطق بعضه علی بعض». «قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ الْأَرْضَ في‏ يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِكَ رَبُّ الْعالَمينَ»[5] «قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ الْأَرْضَ في‏ يَوْمَيْنِ» دارد تفصیل می‌دهد دیگر. آیات هفت‌گانه‌ای فرمود: «في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ» هم سماوات و هم ارض و هم «ما بینهما». آیه سوره مبارکه توبه فرمود یک یوم «يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ». آیات مبارکات سوره فصلت احیاناً گمان شده است چنانکه شیخ طوسی در تبیان گرفتار شده و خود او توجیه کرده است و دیگران. اول توجیهی که شده ایشان کردند، دیگران هم دنبال آن توجیه رفتند. بعضی‌ها هم که خیلی خیلی روشن‌تر هستند مثل استاد بزرگوار علامه طباطبایی (ره) مطلب دیگری فرمودند، ولی ما عرض دیگری داریم که عرض می‌کنم. تفصیل آن راجع به خود تفسیر است، ولی چون بحث موضوعی است دارم عرض می‌کنم.

آیات سوره مبارکه فصلت «قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ الْأَرْضَ في‏ يَوْمَيْنِ» دو یوم شد «وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِكَ رَبُّ الْعالَمينَ * وَ جَعَلَ فيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فيها وَ قَدَّرَ فيها أَقْواتَها في‏ أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلينَ» چند یوم شد ظاهرا؟ شش یوم «ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ * فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ في‏ يَوْمَيْنِ»[6] چندتا شد؟ هشت‌تا «فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ في‏ يَوْمَيْنِ وَ أَوْحى‏ في‏ كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ وَ حِفْظاً ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ» هشت‌تا را چه کار کنیم؟ پس اینجا دو تضاد درآوردند. در تضاد اول چندان عقل آن‌ها نرسیده چیزی نگفتند مثلاً. ما می‌گوییم اگر گفتند، باید جواب آن را از آیات استفاده کنیم و در تضاد دوم به مشکل برخوردند و شدرسنا کردند. شخصی قرآن استنساخ می‌کرد، رسید به آیه «شَغَلَتْنا أَمْوالُنا»[7] گفت: قرآن که غلط ندارد، نوشت «شدرسنا أَمْوالُنا». این‌ها شدرسنا کردند.

حرف‌هایی که مثلاً زده شده، ما اینجا دو بحث داریم. بحث اول ظاهر تضاد بین خلق سماوات و الارض در یوم واحد در سوره توبه «يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» و آیات هفت‌گانه‌ای که خلق سماوات و ارض را در «ستة ایام» می‌گیرد. این بحث اول ما است. بحث دوم منازعه دو برابر، منازعه دوگانه‌ای که بین دو آیه «یومٍ واحد» و «ستة ایام» است و آیات مبارکات سوره فصلت که «ثمانیة ایام» خیال شده است. بالاخره یک روز است، شش روز است، هشت روز است، چهار روز است؟ کدام است؟ گمان می‌شود این قرآن شریف که «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً»[8] این اختلاف کثیر است، قلیل هم نیست.

– این چهارتا مربوط به تقدیر اقوات است.

– یکی از جواب‌های آن این است. آقای طباطبایی می‌فرمایند: نخیر، تقدیر اقوات نیست، بلکه مربوط به چهار فصل است. ما این را قبول نداریم. حالا در بحث اوّلی. در بحث اول یوم در قرآن شریف سیصد و چند مرتبه ذکر شده است. به المعجم مراجعه کنید. سیصد و چند مرتبه یوم در قرآن شریف ذکر شده است. یوم بر خلاف آن خیالی که ما نوعاً می‌کنیم 24 ساعت نیست. در مناطقی هم که شش ماه شب، شش ماه روز یکسان نیست. نه 24 ساعت است کلاً، نه یک سال است در بعضی مناطق و آفاق. یوم در منطق قرآن مطلق زمان است. هر زمانی یوم است، حتی یک ساعت احیاناً یوم است، 24 ساعت یوم است، شش ماه یوم است، سه ماه یوم است. سال چهار زمان دارد: بهار، تابستان، پاییز، زمستان.

– [سؤال]

– نه. آنجا بحثی دارد. ما حالا بحث اول را داریم می‌کنیم، بحث دوم در خدمت شما هستیم. حالا شما فکر خود را در این مرحله اولی بیاورید. نقطه اولای در بحث این است که «یوم» از نظر قرآن یعنی شبانه‌روز؟ نه. «لیل» معلوم است، «نهار» معلوم است، «یوم» اطلاق بر مجموع «لیل» و «نهار» می‌شود، باز معلوم است، اما آیا اطلاق یوم در انحصار «لیل» و «نهار» است که بعد از خلق «ارض» و «سماوات» است؟ و قرآن قبل از خلق ارض و سماوات هم یوم دارد. قبل از اینکه آسمان‌ها و زمین خلق شود باز یوم دارد. اینجا یک انحرافی که یهودی‌ها در تورات، سفر تکوین ایجاد کردند این است که می‌گوید: خداوند آسمان و زمین را در شش شبانه‌روز… این‌طور نوشتند دیگر، چون بعضی‌ها هستند که ملا‌لغتی هستند، به عقل و به حس و به هیچ چیز مراجعه نمی‌کنند، همین‌طور نقل می‌کنند یا جعل می‌کنند. یا مجعولات را نقل می‌کند یا بدون حساب جعل می‌کند. مثل بعضی از روات ما که حساب نمی‌کند، همین‌طور مطلبی را نقل می‌کند.

در سفر تکوین مخلوقات تورات این آیه تکرار دارد. خداوند آسمان‌ها و زمین را در شش شبانه‌روز خلق کرد. قبل از خلق آسمان و زمین که شبانه‌روز نبود. شبانه‌روز برای گردیدن کره زمین است. گردیدن‌ها و گشتن‌های کره خورشید و کره زمین با آن وضعیاتی که دارد، مقادیری می‌دانیم و مقادیری نمی‌دانیم، عقل شما نرسید که این حرف را زدید؟ حداقل شب آن را بیندازید. این‌ها در سفر تکوین مخلوقات می‌گویند: خداوند آسمان‌ها و زمین را در شش شبانه‌روز خلق کرد. در روز ششم خسته شد. روز ششم جمعه بود، خسته شد. روز هفتم که یوم السبت است، استراحت کرد، رفت خوابید. «فاستراح فی الیوم السابع» ولذا یوم السبت که روز شنبه است ما هم استراحت می‌کنیم، چون خدا استراحت کرد. این در تورات است.

قرآن که بر کل آنچه گذشتگان نوشته‌اند و جعل کردند مهیمن است، «هو عندها» چون مهیمن است، غلط‌ها را می‌گوید غلط، درست‌ها را می‌گوید درست و بالاتر. قرآن در سوره ق می‌فرماید: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ»[9] اولاً «سِتَّةِ أَيَّامٍ» لیل و نهار نیست. ثانیاً «وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ» ما خسته نشدیم. این به‌عنوان مهمین که آنچه را در تورات جعل کردند جواب می‌دهد.

در قرآن شریف لفظ «یوم» که در سیصد و چند آیه با اختلاف صیغ، مفرد، تثنیه، جمع ذکر شده است، این به معنای شبانه‌روز نیست. اصلاً نوعاً به معنی شبانه‌روز نیست، مثل ید. ید در قرآن شریف خیلی زیاد آمده است، دو، سه مورد آن در باب سارق و در باب وضو. سارق و وضو و دو سه مورد ید به معنای جارحه است، در بقیه موارد ید قدرت است، ید علم است. ید علم، ید قدرت، ید رحمت و غیره. بنابراین نمی‌توانند بگویند که در عرف قرآن «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ»[10] یعنی همین دست. نه، در عرف قرآن «ید» ید جارحه نیست، ید غیر جارحه است. اصلاً این ید را هم که می‌گویند ید، چون ظهور قدرت انسان با این است. ید عین هم داریم. با چشم آن‌قدر دقیقاً و قویاً و عالماً می‌بیند که کنترل می‌کند. اصلاً این مجاز است. این مصداقی از مصادیق است. گفتن ید به این دست مصداقٌ من المصادیق، چرا؟ برای اینکه این مظهر قدرت عمل مادی انسان و بدن انسان است.

«یوم» در قرآن شریف به معنای مطلق زمان است و این مطلق زمان از زمان اول که حالا بحث می‌کنیم، بحث بسیار عمیق و دقیق است. البته مراجعه به سوره هود بفرمایید، در تفسیر آمده است. ولی آنچه که اینجا لازم است بحث می‌کنیم. کوچک‌ترین زمان چیست و بزرگ‌ترین زمان چیست؟ بزرگ‌ترین زمان یوم القیامة است. در بُعد اهل جنت آخر ندارد، اول دارد. در بُعد اهل جنت چون «عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ»[11] و در بعد اهل نار آخر دارد، چرا؟ برای اینکه «وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها»[12] در باب‌های خلود زیاد بحث کردیم. «وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها» مماثلت عذاب اهل جهنم، ولو کسانی که بیرون نمی‌آیند، چون بعضی‌ها بیرون می‌آیند، آن جهنمی‌ها که استحقاق بیرون آمدن ندارند و همین‌طور باید بسوزند، این حد دارد، چرا؟ برای اینکه «وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها». آیا بین محدود و لامحدود مماثلت است؟ گناهانی که این شخص کرده است از نظر زمان، از نظر خود عمل، از نظر اثر آن محدود است الی یوم القیامة، دیگر بعد از یوم القیامة اثر ندارد. اگر این یوم القیامة در نار الی غیر النهایة عذاب شود، خلاف عقل است، خلاف عدل است، خلاف نص است، چون «وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها». ما اوّلی را عرض می‌کنیم. اهل جنت در جنت هستند به فضل الهی و فضل الهی حد ندارد، اما عدل الهی حد دارد، یک مقدار آن طرف برود ظلم می‌شود. بالا برود فضل می‌شود، پایین برود ظلم می‌شود.

پس این دو زمان «و بینهما متوسطات». از اولین زمان، ریزترین و کوچک‌ترین و آغازین‌ترین حرکت ماده اولیه برداشت زمان می‌شود که بحث می‌کنیم. این زمان خیلی مختصر است. همان‌طور که ماده اولیه که یا دارای دو بُعد فیزیکی است یا سه بعد هندسی است یا هر چه، همان‌طور که حرکةٌ مّای این ماده اولیه آنِ اول را ایجاد می‌کند که آنِ اول کوچک‌ترین زمان و زمان اول است، چنانکه ماده اولیه کوچک‌ترین ماده است، بعد از ترکبات آن عناصر و مولکول‌ها و چیزهای دیگر درست می‌شود، آن زمان اول کوچک‌ترین زمان است و بزرگ‌ترین زمان، زمان یوم القیامة است که از برای اهل جنت آخر ندارد «و بینهما متوسطات».

این «بینهما متوسطات» را فعلاً در نظر نمی‌گیریم، کل زمان. کل زمان سه بخش است. «بعد خلق السماوات و الارض» سه بخش است. قبل را عرض نمی‌کنیم. «بعد خلق السماوات و الارض» زمان سه بخش است. دو بخش اول متداخل است، بخش سوم مستقل. دو بخش اول که متداخل است؛ الحیاة الدنیا و الحیاة البرزخیة. زندگی عالم تکلیف و دنیا و زندگی برزخ دو زندگی است. از هم جداست در بُعد اینکه عالم تکلیف است و عالم اختیار، و نسبت به برزخ عالم تکلیف و عالم اختیار نیست. اما متداخل هستند، زیرا الآن گروهی در برزخ هستند. مگر اینطور نیست؟ کسانی که مرده‌اند الآن دارای حیات برزخی هستند. پس بین زمان اول و زمان دوم که زمان اول زمان عالم تکلیف است که بعد از خلق سماوات و ارض است و زمان دوم عالم ابتدای جزا است که حیات برزخی باشد، این دو زمان با هم متداخل هستند، ولی زمان آغازین برای کدام است؟ برای اوّلی.

اول که خداوند آدم را و از آدم حوا را و فرزندان را خلق کرد و هنوز کسی نمرده، برزخی وجود دارد؟ برای این نسل داریم بحث می‌کنیم، نسل‌های قبلی را بحث نمی‌کنیم. این نسلی که از آدم و حوا آغاز شده است و دوام دارد الی یوم القیامة و ما بر حسب نصوص کتاب و سنت آخرین نسل بشری هستیم که خداوند خلق کرده است و مستمراً خلق می‌کند، حالا بعد از قیامت، قیامتی خواهد بود و دنیایی خواهد بود، بحث دیگری است. پس این دو زمان اول با هم تداخل دارند، ولی احکام آن فرق دارد، وضعیات آن فرق دارد و در عین حال که تداخل دارند در بین این دو زمان، زمان اول برای عالم تکلیف است، چون وقتی که آدم و حوا خلقت شدند، آن هنگام که طبعاً خلقت شدند مکلف بودند، دیگر برزخی برای این نسل نبود، برزخ برای مرده‌ها است، کسی نمرده است. از هنگامی که مردن شروع شد، اولین فردی که به برزخ وارد شد عبارت است از هابیل که قابیل او را کشت و هابیل به برزخ رفت، از آنجا اختلاط و توأم بودن زمان دنیا و زمان برزخ شروع شد.

زمان سوم زمان یوم القیامة الکبری است. یوم القیامة الکبری، الیوم الآخِر است یا الیوم الآخَر؟ در قرآن شریف ما آخِر زیاد داریم، آخَر هم زیاد داریم. این آخِر و آخَری که در قرآن شریف وجود دارد هر دو زمان را بحث می‌کند، ولی آخَر «أفعل» است یعنی دیگر. دیگر هم ممکن است دیگر داشته باشد، دیگر هم دیگر. من و رفیق دیگر. آن رفیق دیگر این است. آن هم ممکن است دیگر داشته باشد، ولی رفیق آخِر یعنی دیگر رفیق ندارم. «بین الآخِر و الآخَر عمومٌ مطلق». آیا می‌شود گفت که هر آخَری آخِر است؟ نخیر. فردا نسبت به امروز آخَر است یا نه؟ یعنی روزی است که بعد از آن روزی نمی‌آید؟ هر آخَری آخِر نیست، ولی هر آخِری آخَر است. فرق بین آخَر و آخِر از نظر لغت و ادب همین‌طور است. آخَر أفعل است، آخِر فاعل. فاعل در بعد بودن مطلق است، دیگر بعد البعد وجود ندارد و لذا قرآن شریف قیامت را «یوم الآخِرة، یوم الآخِر، الآخِرة». «الآخَرة» ما نداریم، «الآخَر» هم نداریم، «الآخِرة» یعنی بعد از این یوم قیامت، یوم دیگری برای ما نیست، نه یوم تکلیف که گذشت و نه یوم برزخ که گذشت و نه یوم القیامه دیگری که این خود یوم القیامة است. این «الیوم الآخِر» است.

«الیوم الآخَر» در بُعد اول زمان و در بعد دوم زمان معنا دارد. در بعد اول زمان که زمان تکلیف است، آدم اول، حوا بعد، آخَر، آن آخَر، آن آخَر، همه آخریم. یکی پس از دیگری، گروهی پس از گروه دیگر، این‌ها در عالم تکلیف آخَر هستند. در عالم برزخ هم همین‌طور است. در عالم برزخ همه با هم وارد برزخ نمی‌شوند. هر کس مرد در برزخ می‌رود، بعد آخَر، بعد آخَر، بعد آخَر، اما در قیامت با هم هستند «یوم الجمع» است. چون یوم الجمع است، تمام مکلفان آسمان‌ها و زمین‌ها که باید حساب و ثواب و عقاب نسبت به آن‌ها انجام شود -اینها یک مقدماتی هم برای بحث قیامت خواهد بود- این‌ها در یوم قیامت با هم جمع خواهند شد، دیگر آخِر آخَرها است. دیگر این آخر بعد ندارد. دیگری است که دیگری بعد از آن نیست. این دیگری است که آخرین مرحله عالم حیات مکلفین است.

– نسبت به همین مکلفین است یا کل؟

– ما این‌ها را داریم بحث می‌کنیم. قیامت برای همه است. قیامت برای کل مکلفین است. کل مکلفینی که قبل از این آدم…

– منظورم این است که آیا قیامت همین تک قیامت است یا ممکن است خداوند نسل دیگری خلق کند؟

– آن یک بحث دیگر است. این را اشاره کردم، گفتم اما بعد یوم القیامة، آیا خداوند باز عالم تکلیف دیگری خلق می‌کند که قیامت بیاید؟ بحث این در معاد خواهد آمد. اینجا نمی‌توانیم بحث کنیم. بحث بسیار مهمی است. همه این‌ها مهم است.

ما در زمان داریم صحبت می‌کنیم. در زمان چه زمان اولین، چه زمان وسطین، چه زمان آخرین، چه زمان‌هایی که با هم این‌ها متداخل هستند مثل زمان عالم تکلیف و زمان برزخ. یا زمانی که تداخلی در آن نیست که زمان یوم القیامة است. زمان یوم القیامة مقارن ندارد، اما زمان برزخ با زمان بیرون مقارن دارد و فرق هم دارد. سرعت زمان در برزخ بسیار بیشتر از سرعت زمان در دنیا است. این خود بحثی است که باید بعداً در بحث‌های معاد صحبت کنیم. سرعت زمان در برزخ بسیار بسیار زیادتر از سرعت زمان در دنیا است. حتی در همین حیات دنیا بر حسب نیروهای گوناگون جاذبه و… در بعضی از جو‌های بسیار بسیار بالا سرعت زمان بیشتر از سرعت زمان در کره زمین ما است.

من اوّلی را می‌توانم عرض کنم که خودم دیدم، اما دومی را مطلب دیگری است. شما هم دیدید. احیاناً انسان می‌خوابد، در خواب ساعت‌ها کار می‌کند و ساعت‌ها مطالعه می‌کند، بیدار می‌شود می‌بیند پنج دقیقه بود. خود بنده در تهران که بودم یک مقداری برای اینکه سهم امام نخورم، گفتم روزی یک ساعت چنین کاری و چنین کاری بکنم. مرحوم آقای بروجردی را خواب دیدم، ایشان زنده بودند، من هم شاگرد ایشان بودم. خواب دیدم که منزل ایشان هستیم، فرمودند برو منبر، رفتم منبر. درست یک ساعت من صحبت کردم. بعد از منبر پایین آمدم، فرمودند بیایید با هم راه برویم. با هم راه می‌رفتیم، فرمودند که شما این کار را هم کنار بگذار، بالاخره درست می‌شود و استعداد شما طوری است که… گفتنی نیست. من فردا صبح که بیدار شدم نشستم مطالبی را که در منبر یک ساعتی منزل آقای بروجردی گفتم نوشتم، چندین صفحه شد، نمی‌دانم دارم یا نه. یک ساعت در برزخ، پنج دقیقه در دنیا. این ملموس است. و بیشتر هم می‌شود، یعنی ممکن است در برزخ کارهای زیاد، مثلاً من خواب دیدم رفتم حج، همه کارها را کردم، چنین کردم، چنان کردم، چنان کردم، پنج شش روز وقت لازم داشته است. بیدار شدم دیدم من یک دقیقه خوابیدم.

زمان برزخ با زمان دنیا، حتی زمان‌های دنیا با هم فرق دارد. حتی زمان‌های روی کره زمین هم که حالا نمی‌خواهیم بحث کنیم، این زمان‌ها هم با هم فرق دارد، ولی بحث محوری و عمده‌ای که ما باید اینجا بکنیم که جوابگوی کل اشکالات اولی و اشکالات ثانیه باشد، در اینکه چرا آنجا یک یوم است، در اینجا شش یوم است، در آنجا هشت یوم است، در آنجا چنین است، اول ما باید راجع به زمان صحبت کنیم. اصولاً آیا زمان استقلالی در برابر موجودات دارد؟ یعنی بنده موجودی هستم، عمر من چیزی است، خود من چیز دیگر، جدا است؟ آیا زمان اعتباری است یا اینکه اعتباری نیست؟ اگر کسی زمان را اعتبار نکند، یعنی زمان نیست؟ یکی بگوید زمان بلازمان، دیگر عمر متوقف خواهد شد و آن‌هایی که بیست ساله هستند بیست ساله می‌مانند و هشتاد ساله هشتاد سال می‌ماند و یک زنی را شما گرفتید هشتاد سال دارد، ولی بیست سال قبل را حساب می‌کند، بیست ساله مانده است، اینطوری است؟ این اعتباری نیست. بعضی از موضوعات اعتباری است، اعتبار می‌کند چنین. اسکناس‌های زمان شاه را شاه اعتبار کرد چنین، وقتی که سقط شد اسکناس دیگر ارزش ندارد، مگر به حساب‌های ضد انقلاب‌ها و موافق با شاه‌ها، آن‌ها را کاری نداریم.

1- آیا این زمان در برابر کائنات استقلال دارد؟ 2- آیا برای خدا هم زمان وجود دارد؟ خدا هم زمانی است؟ که اگر خدا هم زمانی باشد خدا هم حادث است دیگر، چون زمان حادث است. یک دقیقه و دو دقیقه و یک ساعت و… فرق دارد. آیا خدا هم در زمان است و زمانی است یا خدا بر زمان است و زمانی نیست؟ خالق الزمان است و خالق المکان است و خالق ما فی الزمان و فی المکان است، «كَانَ اللَّهُ وَ لَمْ يَكُنْ مَعَهُ شَي‏ءٌ»[13] شیء نه زمان و نه مکان و نه چیز دیگر با رب‌العالمین نبوده است.

ببینیم اصلاً زمان چیست. زمان هم از نظر آنچه را ما دریافت می‌کنیم، نه زمانی که 24 ساعت که چند ساعت شب و چند ساعت روز. این یکی از زمان‌ها است. این یکی از زمان‌های معمولی و معروف بین ما است که ما می‌شناسیم، اما فقط زمان همین است؟ اگر فقط زمان همین است پس «يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» چه؟ پس «سِتَّةِ أَيَّامٍ» چه؟ پس ثمانیه‌ای که بعضی‌ها خیال می‌کنند، این‌ها چه خواهد بود؟ زمان این می‌شود. زمان استقلال در برابر کائن ندارد و لذا «قبل أن یخلق الله السماوات و الارض» خدا عمر داشت؟ حالا عمر دارد؟ چون عمر محدود است دیگر. عمر اول دارد، آخر دارد، اگر اول دارد آخر ندارد، ممکن است، اما زمان ازلیت دارد؟ زمان که ازلی نیست. حالا بهتر سرمدیت. آیا می‌شود گفت زمان لاابتداء و لا انتهاء است؟ نمی‌شود، چرا؟ برای اینکه زمان مرکب از آنات است. مگر این آنات اینطور نیست که یکی می‌رود و دیگری می‌آید، یکی می‌رود دیگری می‌آید، به هر وضعی هست؟ آنکه می‌رود از بین رفت، آنکه آمد حادث شد. جمع حادثات سرمدیت ایجاد می‌کند. وقتی که اجزاء چیزی محدود هستند، آیا می‌شود مجموع لامحدود باشند؟ مجموع، مجموع محدودها است. مجموع محدودها محدود است. این بحث را مفصلاً در حوار ملاحظه بفرمایید و همچنین در «وَ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ»[14] که در آنجا مفصل بحث کردیم و همچنین در سوره هود. حالا آن ترتیبی که ما داریم می‌رویم به‌طور اشاره است و به‌طور اجمال که سرنخ مطلب دست برادران بیاید و مطالعه کنند.

پس خدا زمانی نیست. زمان چیست؟ زمان عبارت است از برداشتی که از حرکات ماده می‌شود، فاصله بین اکوان. چون ماده بما هی ماده حرکات و تغیرات دارد. ماده بی‌حرکت محال است. این را علم هم ثابت کرده است. حتی انیشتین می‌گوید حرکت ملازم صددرصد ماده است. دیگری بالاتر رفته است، گفته اصلاً ماده یعنی حرکت، خود حرکت. حالا ما خیلی نمی‌فهمیم. ماده ملازم با حرکت است. اگر ماده منهای حرکت باشد، ماده منهای ماده خواهد بود که همین هم یکی از ادله حدوث عالم است و از ادله این است که این عالم حادث محدث دارد. بدون حرکت امکان ندارد، چه حرکت محسوس باشد، حرکت برونی باشد، حرکت درونی باشد، حرکت عناصر باشد، کوچک‌تر؛ مولکول‌ها باشد، کوچک‌تر؛ اتم‌ها باشد، کو‌چک‌تر؛ الکترون‌ها، پروتون‌ها و نوترون‌ها و پوزیترون‌ها باشد، کوچک‌تر که ما نمی‌فهمیم، همه حرکت است. تمام جهان خلقت جهان حرکت است. حرکت هر قدر کند باشد یا تند باشد، زمان کند است یا تند. حرکت هر قدر ریز باشد یا درشت باشد، زمان ریز است یا درشت. پس اینطور نیست که زمان منحصر است به روز و ماه و سال و هفته و قرن و… نخیر، اینکه ما می‌فهمیم این را مبدأ از برای تشخیص قبل و بعد در کارهای خود قرار دادیم که قبل از ظهر است، بعد از ظهر است، قبل از نصف شب است، بعد از نصف شب است و غیره.

این را ما در ستارگان هم بحث کردیم، ولی بحث عمیق‌تر در خود تفسیر است. زمان فاصله بین الاکوان است. اکوان نه یعنی اینکه این موجود معدوم شود، نه، این تطور حالات، حرکات درونی -برونی را کاری نداریم- حرکات درونی که مواد دارند، این حرکات زمان ایجاد می‌کند. اینطور که شد، کوچک‌ترین حرکت برای کوچک‌ترین ماده است. کوچک‌ترین ماده عبارت است از آن مادة المواد و مادر تمام مواد و ام المواد که اولین خلق است، کما اینکه در سوره مبارکه هود، آیه هفتم می‌فرماید: «وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‏ سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ» به‌عنوان اصل موضوع عرض می‌کنم «ماء» در اینجا آب خوردن نیست، برای اینکه خود آب خوردن از آن خلق شده است. آسمان و زمین و آسمانی‌ها و زمینی‌ها و همه و همه از او خلق شده‌اند. خداوند از ماده اولیه تعبیر به ماء کرده است. این ماء ماده اولیه است. این را باز مقداری بحث می‌کنیم، البته در تفسیر هست، نمی‌توانیم فقط ارجاع بدهیم و الا همه درس‌ها باید تعطیل شود. باید بحث‌ها را کرد، منتها آقایان در مطالعه و دقت حرکت بفرمایید. این را فهرست‌وار عرض می‌کنم.

پس کوچک‌ترین زمانی که در عالم وجود دارد عبارت است از کوچک‌ترین و آغازین‌ترین حرکت. آغازین‌ترین ماده و نخستین ماده عبارت است از آن ذره‌ای که اگر این را از هم بشکافند، از وجود شکافته شده و معدوم است، برای اینکه بالاخره این موادی که در عالم وجود دارد ریز، ریز، ریز، در قدرت بشری، در قدرت غیر بشری، در قدرت الهی تا به جایی می‌رسد که شکافتن و شکستن این ماده مساوی است با اعدام این ماده، چون ماده هر چه باشد مرکب است. ماده نمی‌شود مرکب نباشد، می‌شود؟ ماده مرکب است یا عقل ما برسد مرکب هندسی دوبُعدی یا نرسد مرکب هندسی سه‌بعدی.

– پس شما این عالم را توخالی نمی‌دانید، توپر می‌دانید؟

– توپر نیست، توخالی است.

– اگر توخالی باشد، قسمت خالی آن چیست؟

– قسمت خالی آن حرکت است. همه حرکت است. همه عالم توخالی است. «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ» صمد فقط خدا است. تو ندارد که پر نباشد، ولی تو ندارد، یعنی مجرد است، چون مجرد من جمیع الجهات است. ولی تمام موجودات عالم تو دارند و خالی است ولذا علم ثابت کرده که اگر کره زمین را -البته در آیات قرآن هم این مطلب خیلی بیّن است- تحت یک فشاری بیاورند بسیار بسیار زیاد، این کره زمین به اندازه گلوله می‌شود، توپ می‌شود. این شق القمر هم اگر ما آن حرف را قبول کنیم که پیغمبر قمر را شق کرد، چون دومی را نمی‌شود قبول کرد. بر فرض قمر را با اشاره به اراده الهی منشق کرد و یک تکه در این آسمان و یک تکه در آن آسمان آمد. از نظر فیزیکی امکان که دارد، چرا؟ برای اینکه این قمر را این‌قدر خدا کوچک کند، کوچک کند که در آستین جا بگیرد. کما اینکه در باب اینکه آیا خداوند می‌تواند کره زمین را در یک تخم‌مرغ بکند، نه تخم‌مرغ بزرگ شود نه دنیا کوچک؟ دو جواب دارد؛ یک جواب نعم است، یک جواب لا است که این بحث‌های دیگری دارد.

– اینکه شما می‌فرمایید، قسمت خالی چیست؟ یعنی این قسمت خالی آیا ماده‌ای دارد یا ماده ندارد؟ الآن مثلاً حالتی که در اتم است، پروتون‌ها در هسته وجود دارند و الکترون دور آن‌ها می‌گردند و یک فضای خالی این وسط وجود دارد. این فضای خالی…

– فضای خالی دو نوع است؛ یکی را که ما می‌فهمیم، یکی را نمی‌فهمیم. مثلاً الآن این فضای زیرزمین خالی است، اما خالی نیست. پس یک فضای خالی است که هیچ چیز نیست، آن خلأ است. یک فضای خالی است که وجود دارد ولی غیر از مواد الکترون و پروتون است. این یک بحث دیگری است، ولی آنچه از هر نظری مسلم مسلم است این است که حرکت است. حرکت یا حرکت درجا است، یا حرکت طولی و عرضی است، بالاخره حرکت است. حرکت است و تغیر است که حرکت ایجاد می‌کند و یا حرکت است که تغیر ایجاد می‌کند. حرکت و تغیر و ترکب که از آثار حتمی و صددرصد ماده است و هر چهارتا دلیل بر حدوث است.

کوچک‌ترین زمان که «وَ إِنَّ يَوْماً عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ»[15] چیست؟ «ألف سنة» در بعضی آیات، «خَمْسينَ أَلْفَ»[16] چیست؟ ما نمی‌فهمیم، ولی آنچه می‌فهمیم؛ ما ماده اولیه که ریزترین مواد است نمی‌فهمیم چیست، هیچ‌وقت هم نمی‌شود بفهمیم، چون علم به حقیقت ماده اولیه قدرت بر ایجاد ماده اولیه است و قدرت بر اعدام ماده اولیه است. نه ما، هیچ‌کدام از انبیاء هم نمی‌توانند، چون این علم و قدرت رب‌العالمین است که نهایت ندارد. فقط قرآن شریف اشاره می‌کند، این ماده اولیه که ما لفظ آن را می‌گوییم و خود آن را خیلی نمی‌فهیمم، ولی چاره‌ای جز این نیست، چون ماده را آن‌قدر ریز کنند تا آخر که قدرت بشر عاجز است، بعد خداوند ریز کند و ریز کند، تا آنجایی که خدا عاجز نیست، ولی اگر آن را ریز کند نابود می‌شود، چرا؟ برای اینکه بالاخره ترکب ملازم با ماده است. ترکب ملازم با ماده است. این ترکب حداقل دو بُعدی است. اگر این دو بُعد را از هم جدا کنند، ماده یک بُعدی ما نداریم.

ماده یا ابعاد فیزیکی و ابعاد هندسی دارد یا ابعاد فیزیکی آن سه بعد نیست، دو بعد است که دو بعد هندسی است مثلاً. بالاخره بُعد دارد. بعد داشتن تا مادامی که بعد دارد ماده است، اگر بعد را از آن گرفتند از مادیت خارج می‌شود. ما در حال مادیت داریم بحث می‌کنیم. اینکه ماده است به جایی می‌رسد که جزء لایتجزی داریم، نداریم نیست، چون اگر جزء لایتجزی نداشته باشیم واقعاً، پس مواد لامحدود هستند. ولی جزء لایتجزی داریم، یعنی به یک جزئی خواهیم رسید که اگر به قدرت الهی تجزی ایجاد شود، اعدام شده است. کما اینکه ایجاد آن هم، ایجاد جزئین اوّلیین است و اعدام آن هم صرف نظر از دوام این جزئین است یا اعدام این جزئین و تفکیک این جزئین است. مقدار زیادی بحث دقیق است، باید ان‌شاءالله بیشتر مطالعه کنیم و فکر کنیم.

«اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ و الْإِیمَانِ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ وَ وَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَ تَرْضَاهُ وَ جَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَ لَا تَرْضَاهُ».

«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ».


[1]. اعراف، آیه 54.

[2]. فرقان، آیه 59.

[3]. توبه، آیه 36.

[4]. هود، آیه 7.

[5]. فصلت، آیه 9.

[6]. همان، آیات 11 و 12.

[7]. فتح، آیه 11.

[8]. نساء، آیه 82.

[9]. ق، آیه 38.

[10]. فتح، آیه 10.

[11]. هود، آیه 108.

[12]. شوری، آیه 40.

[13]. الفصول المهمة، ج ‏1، ص 154.

[14]. ذاریات، آیه 49.

[15]. حج، آیه 47.

[16]. معارج، آیه 4.