«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِهِ الطَّاهِرِينَ».
بعد از این یازده احتمالی که نسبت به «بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»[1] است. یک احتمال صحیح است و بقیه کلاً غلط است، یک احتمال بینابین در کار است که احتمال دوازدهم از کل احتمالات میشود و احتمال یازدهم از احتمالاتی میشود که صحیح نیست. و آن احتمال این است که این دو آیه که مربوط به مقتولین فی سبیل الله است، اثبات میکند که «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» اثبات حیات برزخیه برای مقتولین فی سبيل الله میکند.
پس این آیه از آیاتی نیست که اثبات حیات برزخیه برای کل اموات بکند، فقط اثبات حیات برزخیه برای مقتولین فی سبيل الله میکند، این احتمال بینابین است. یعنی بین احتمال دوازدهم است که حیات برزخیه مطلقه از برای کل اموات و ده احتمال قبلی که حیات برزخیه صحیحه وجود ندارد، ولو حیاتی وجود دارد. حیات برزخیه صحیحه آنگونه که از آیات مقدسات حیات برزخیه که حدود پنجاه آیه است… حالا ما از همین آیه مبارکه و از کل آیاتی که راجع به حیات برزخیه است و همچنین بر مبنای دلیل فطرت و عقل و عدل، آن یازده احتمال را باطل میکنیم. فقط یک احتمال تثبیت میشود که حیات برزخیه عالیه است با شرایط و جهاتی که قرآن ذکر فرموده است. خیلیها این اشکال را کردند، کسانی که اصل حیات برزخیه را برای کل قائل نیستند، و این آیه بقره و آیه آلعمران را، مخصوصاً آلعمران را که «وَ لا تَحْسَبَنَّ»، میگویند: ولو دلالت دارد بر حیات برزخیه، در انحصار مقتولین فی سبيل الله است. جواب از دو جهت است. جواب اول: در بعضی موارد اثبات شیء نفی ما اداء میکند و در بعضی موارد نفی ما اداء نمیکند و در بعضی موارد اثبات ما اداء میکند؛ فرق میکند. این حرفی که مشهور است که اثبات شیء نفی ما اداء نمیکند، خیر، اینگونه نیست. گاه میکند، گاه نمیکند، گاه ساکت است.
پله اول در این آیه مبارکه «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» این است که نفی ما اداء نمیکند. اگر اثبات نکند، نفی ما اداء هم نمیکند. چون زمینه چیست؟ زمینه، از خود آیه این مطلب استفاده میشود که گروهی گمان میبردند کسانی که در راه خدا کشته شدند، مات و فات، مرگ مطلق، البته به حیات قیامت معتقد هستند. یکی از احتمالات دهگانه که قبلاً عرض کردم، به حیات قیامت معتقد هستند که یوم القیامة الکبری خداوند از برای حساب و ثواب و عقاب احیاء میکند، اما معتقد به حیات بعد از موت نیستند. روی این حساب «لا تَحْسَبَنَّ» مربوط است به مکلفین به شریعت قرآن که در بُعد سوم اصول عقیدتی حیات یومالمعاد را قبول دارند، اما حیات برزخیه را که بین الموت و المعاد است یا قبول ندارند یا شک دارند؛ این یک بُعد است. مخصوصاً در زمینه مقتول شدن فی سبیل الله؛ اگر انسان بدون اختیار خود مرد، ولو مات و فات شود، مطلبی نیست، اینگونه است. اگر برای انسان همینطور بدون اختیار خود او، مرگ پیش آمد و مُرد، چه بعد از موت حیات برزخیه باشد یا نباشد، اختیار از دست این شخص خارج است. اما اگر چنانچه حیات برزخیهای وجود ندارد، چرا انسان با دست خود، خود را به کشتن دهد یا فی سبيل الله در جنگ یا فی سبيل الله در غیر جنگ به امر خدا و وجوب شرعی خود را با دست خود به کشتن دهد که بعداً مرگ است. جواب میدهند: خیر، مرگ نیست، بلکه حیات بالاتری برای مقتولین فی سبیل الله هست که در دنیا نیست، با جهاتی که آقایان توجه دارند و به آیه اشاره کردیم که تصریح دارد در کل مراحل زندهتر بودن و حیات نورانیتر بودن بعد الموت تا یوم القیامة الکبری.
«بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ * فَرِحينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» و زمینه این بود که کسانی که جنگ میرفتند، مردانی که جنگ میرفتند و کشته میشدند، زنان آنها بیوه میشدند، زندگی از هم میپاشید. بعضی از جهّال و نادانان که در دو بُعد جهالت داشتند؛ یک بُعد جهالت در انجام امر الهی که خداوند امر کرده است که «قاتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ» اینها سستی میکردند. بُعد جهالت دوم، جهالت به این مطلب که انسان بعد از اینکه مُرد مات و فات نیست، بلکه زنده است و اگر اهل حق است «بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» آیه این دو جهالت را برطرف میکند. گمان نکنید اگر کسی امر خدا را انجام داد و به اختیار خود رفت و فی سبیل الله شهید شد، این مات و فات است که انسان با دست خود، خویشتن را به مرگ مطلق برساند که هیچ نباشد. تا زنده هستی میتوانی زندگی کنی، در راه خدا میتوانی در زندگی تبلور پیدا کنی، عبادت بیشتر پیدا کنی، چون در بُعد اسلامی است، بیشتر عبادت کنی، بیشتر بتوانی حسنات انجام دهی، بیشتر بتوانی سیئات را ترک کنی. چرا جلوی این تبلور را در عالم تکلیف با اختیار خود و به دست خود میگیری و میروی، ولو فی سبیل الله است کشته میشوی؟ این سبیل که از آن سبیل اقوی است. اگر هم فی سبيل الله کشته شدن خوب است، اما فی سبیل الله -حرفی که آنها خیال میکنند عرض میکنم- ماندن و بیشتر نافع بودن از برای خود و دیگران بهتر است.
آیه جلوی اینها را میخواهد بگیرد. نه، این تبلیغاتی که مردان و زنان میکنند که اگر کسانی بروند و فی سبیل الله کشته شوند، مرگ است و این موجب این میشود که مردم در رفتن به جهاد تردید داشته باشند، زنها نگذارند مردان آنها به جهاد بروند، چون بیوه میشوند. مردان، خود را منع کنند و نروند. چون میمیرند و این موتِ فوت است. میگوید: خیر، «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ * فَرِحينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ».
این حیات خاصی را برای مقتولین فی سبیل الله اثبات میکند، نفی حیات دیگران را نمیکند. کجا نفی میکند؟ اثباتی نفی میکند که اثبات نصّ حصری باشد. آیا کدام یک از ادات حصر در این آیه است، مخصوصاً با زمینه نزول آیه که زمینه نزول آیه به این معنی است که جلوی تبلیغات گرفته شود و از برای شرکت کردن در جهاد فی سبیل الله تشویق شود. کجای آیه حیات بعد الموت را از برای غیر اینها نفی میکند؟ اولاً، ثانیاً اثبات؛ چون که صد آمد، نود هم پیش ماست. اگر چنانچه مرتبه دانیه مردن فی سبیل الله موجب شود که «بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» مرتبه عالیه چیست؟ چون این «أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ * فَرِحينَ» جزای فعلی است، جزای بعد الموت است، جزای قیامت نیست. این جزای بعد الموت بالفعل است. آیا جزای بعد الموت بالفعل با این رحمتها و عنایتها که برای مقتولین فی سبیل الله است، برای بالاترها نیست؟ انبیائی که فی سبیل الله کشته نشدند، ولکن بالاتر از مقتولین فی سبیل الله بودند، برای درجه پایینتر که مقتولین فی سبیل الله هست، حیات با آن خصوصیات هست، برای آنها نیست؟! این دو.
سوم: اگر هم اینجا اثبات حیات برای شهدا بعد الموت، اثبات حیات غیر شهدا را هم نکند و نفی هم نکند؛ این نفی که نمیکند، برای چه کسانی اثبات میکند؟ اثبات میکند برای کسانی که زندگی و مرگ آنها بالاتر از زندگی و مرگ مقتولین فی سبیل الله است، پس او را اثبات میکند، اما اثبات شاملتر و اثبات عمومیتر، که تمام مکلفین بعد الموت حی هستند، ما حدود پنجاه آیه داریم. من تا امروز به حدود پنجاه آیه در مطالعه سرتاسری قرآن رسیدم. حدود 25 آیه را قبلاً یاداشت کرده بودم. در مطالعه سرتاسری قرآن که اکتفا به المعجم هم نمیشود، به حدود پنجاه آیه رسیدیم که این حیات بعد الموت برای همگان است. برای اهل نار است، برای اهل جنت است، برای متوسطین است، نه تنها برای انبیاء و مرسلین، نه تنها از برای مقتولین فی سبیل الله، برای همگان، حتی کسانی که دون تکلیف هستند. حیات برزخیه کلی است و آن آیاتی که حیات برزخی را از برای کل اثبات میکند، آیا با این دو آیه منافات دارد که اثبات حیات برزخیه برای شهدا میکند؟ هرگز، این یک احتمال. احتمال دوم بعد از حیات برزخیه مطلقه بود. پس ما سه مرحله راجع به برزخ داریم. یک مرحله کلاً باطل است، آن ده احتمالی که امروز مواردی که رد نکردیم، رد میکنیم.
احتمال دوم: حیات برزخیه مخصوص مقتولین فی سبیل الله، غیر نه. این بینابین است. احتمال سوم این است که خیر، حیات برزخیه مربوط است به تمام کسانی که چه فی سبیل الله کشته شدند، چه فی سبيل الشيطان، مقتول شدند، مردند، خودکشی کردند، اهل جنت هستند، اهل نار هستند، اهل هر چه باشند، به تمام درکات و درجاتی که در حیات خود و در مردن خود دارند، اینها بعد الموت حیّ هستند و همانطور که حیات تکلیف برای مؤمنین درجاتی دارد و درکاتی از برای غیر مؤمنین دارد، حیات برزخیه هم برای مؤمنین درجاتی دارد، از جمله درجه قتل فی سبیل الله است و برای کافرین درکاتی دارد و همچنین یوم القیامة الکبری آن درجات و این درکات برحسب درجات ایمان و درکات کفر موجود است. در نشئات سهگانه که هر سه حیات است، با ترتیبات و با مراحل گوناگونی که در سه بُعد دارد، این درجات و این درکات چه در بُعد عالم تکلیف، چه در بُعد برزخ و چه در بُعد قیامت موجود است.
اما بقیه آن ده احتمال؛ اینکه موت مطلق باشد که قبلاً برحسب ادلّه آیات قیامت از نظر فطرت و عقل و کتاب و سنّت مخصوصاً اول و دوم این گذشت و بعد بحث میکنیم. اما اگر صعقه باشد. کسی بگوید: «لا تَحْسَبَنَّ» که اینها مردهاند، بلکه زنده هستند. ممکن است برای انسان صعقه حاصل شود. کما اینکه «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فيهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ».[2] آن صعقه مرگ که نیست، حیات است. حیاةٌ مّا را از برای برزخ ما قبول کنیم که «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ» این حیاةٌ مّا را قبول میکنیم، أدنای حیات، آن آخرین مرز حیات که بعد از آن موت مطلق است، چیست؟ صعقه است. نوم، مماتٌ مّا است و مراحل دیگر، آن آخرین مرحله که بعد از آن موت مطلق است، صعقه است. صعقه یعنی روح بیهوش میشود، نه در بیداری، نه در خواب، نه حس میکند و نه میفهمد، هیچ. نه درک ثواب میکند، نه درک عقاب میکند، این صعقه است، این احتمال به چند جهت غلط است: کسانی که مخصوصاً اهل ایمان بودهاند و با ایمان و فی سبیل الله مقتول شدهاند. اینها را خداوند به حالت صعقه بگذارد، اصلاً به آنها هیچ جزا ندهد که حالت صعقه حالت جزا نیست. اینها معطل بمانند و خداوند به اینها اصلاً جزا ندهد، این انقطاع رحمت است و رحمت خداوند «عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ»[3] است. آغاز که شد انقطاع ندارد و وقتی هم که انسان مُرد، بعد از مرگ که حیات تکلیف تمام میشود، چرا جزای خیر و ثواب از برای مورد این آیه که مقتولین فی سبیل الله است نباشد، فقط حالت صعقه باشد؟ این از نظر کوتاهی رحمت خواهد بود. این که حالت صعقه است، فقط چه را حفظ میکند؟ این را حفظ میکند که یوم القیامة الکبری از صعقه برمیگردد و روح جدید ایجاد نمیشود. این اشکال را برطرف میکنیم که اگر صعقه هم نباشد، بلکه موت مطلق باشد باید روح جدید ایجاد شود، بنابراین ثواب و عقاب مربوط به آن روح قبلی نخواهد بود. این خلاف عقل است، خلاف فضل است. فقط این حیات صعقه که بیهوشی مطلق است و فوق خواب مطلق است، این حفظ میکند جواز احیای يوم القيامة که روح دیگری نیست؛ همین روحی که حالت صعقه و بیهوشی دارد، از صعقه بیرون میرود و منتقل میشود به بدن اخروی و حساب و ثواب و عقاب و این حرفها.
ولکن این نقصان است در رحمت ربالعالمین که به حالت صعقه باشد و اصلاً خود صعقه مگر رحمت است؟ مگر خود صعقه رحمت است؟ البته نوم رحمت است، اما انسانی که دارای روح است، دارای عقل و شعور است، دارای معرفت است، خداوند این آدم را که در راه خدا کشته شده به حالت صعقه بیاورد، صعقه شبیه موت است، این عذاب است یا رحمت است یا هیچ کدام؟ عذاب است، اگر هم عذاب کلی نباشد، عذابٌ مّا است. بله در مرحله اخیره امر لابدّ منه است. مرحله اخیره که حیات برزخی به پایان رسید و خداوند میخواهد برزخ را به قیامت منتقل کند؛ قیامة الإماته و قیامة الإحیاء. «فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ» لابدّ منه است. «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها»[4] لابدّ منه است؟ یا در سوره مبارکه حجّ لابدّ منه است؟ «يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ» ولو هر کسی باشد، مؤمنه باشد یا هر چه باشد.«يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَى النَّاسَ سُكارى وَ ما هُمْ بِسُكارى وَ لكِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَديدٌ»[5] این برای مؤمن عذاب نیست، برای مؤمن نگرانی و ناراحتی است. برای اینکه این لابدّ منه است. اما در طول عالم برزخ صعقه باشد، این که رحمت نیست، لابدّ منه هم نیست. پس ضلع سوم این مثلث حالت صعقه بدون هیچ لزومی عذابٌ مّا است. صعقه به عنوان لزوم صعقةالآخر برزخ است.
از نظر آیات هم همینگونه است. در این آیه: «بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»،[6] کجا «يُرْزَقُونَ» اگر صعقه است؟ اگر صعقه باشد، نه خوردن است، نه آشامیدن است، نه دیدن است، نه شنیدن است، نه گفتن است، هیچ چیز نیست. این از خواب هم خوابتر است. البته در عالم برزخ خواب برای استراحت وجود دارد، بیشتر خواب است. در عالم دنیا خواب برای استراحت وجود دارد، کمتر خواب است. در قیامت هر چه هست، باید بحث کنیم.
بنابراین خود آیه جوابگوی این مطلب است که اگر شما بگویید صعقه است «بَلْ أَحْياءٌ» حداقل حیات را ما میگیریم که صعقه است و اصل روح باقی است. ولکن هیچ حالت ادراکی در هیچ بُعدی از ابعاد درونی و برونی ندارد. این «عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» یعنی چه؟ «فَرِحينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ» این حرفها چیست؟ سرتاسر آیه این احتمال را نفی میکند «فَرِحينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ * يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنينَ».[7] همه آیه با این حرف مخالف است. پس این صعقه هم قابل قبول نیست.
بعد نوم مطلق. این هم همان است، منتها دانی است، آن ادنی است. نوم مطلق به استشهاد نوم اصحاب کهف، همانطور که عرض کردم. در نوم اصحاب کهف خواب مطلق است، نه خوراک است، نه التذاذ است، چیزی نیست، نوم مطلق است. اگر نوم مطلق باشد؛ صعقه نه، نوم مطلق که در خواب، خواب هم ببینند، اما آنچه انسان در خواب میبیند، همان واقعیت لذت و عذابی است که در حالت بیداری دارد؟ ندارد. بنابراین این هم به دنبال قضیه صعقه است اولاً. و ثانیاً: «أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» رزق خواب، رزق خیال، اگر خواب بیخود است و رزق خواب صحیح، اگر خواب درست است، اینکه رزق نیست. اگر من گرسنه بودم، در خواب دیدم چلوکباب خوردم، بیدار هم شدم خوردم، حالا آنکه بیدار شدم خوردم رحمت است یا آنکه در خواب دیدم؟ در خواب چلوکباب خوردن شکم را سیر نمیکند. طلبهای میگفت: من خواب میبینم و در خواب چنین، حلال است یا حرام است؟ گفتم: در خواب تکلیف نداری، گفت: من در خواب ازدواج کردم. در خواب اگر واقعیت هم داشته باشد که انسان جنب هم بشود، ازدواج که نکرده است. این «أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ * فَرِحينَ» و… اینها نمیتواند با خواب هماهنگ باشد.
چهارم: «حیاةٌ دون حسابٍ و لا جزاء» به یک معنا بدتر است. زنده است، نه حساب است، نه جزاء است، چه؟ زنده است از گرسنگی بمیرد، چون نه حساب است، نه جزاء است. چون عالم بعدالموت عالم تکلیف که نیست. عالم تحصیل هم که نیست، نه عالم تکلیف است که به حساب تکلیف انسان به دنبال کار برود یا زشت است یا زیبا، عالم تحصیل هم که نیست، نمیشود آنجا خانه و نان و غذا تهیه کند، پس اگر جزاء نباشد، پس این زنده بماند و از گرسنگی بمیرد، چون چیزی آنجا نیست. و لا سیّما که آیه میفرماید: «بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» رزق آنجا بالاتر است، این چه رزق بالاتری است که نه حساب است، نه ثواب است، نه چیزی است، اصلاً این رزق نیست، این کشنده است.
پنجم: «حیاةٌ خاصّةٌ لیست لسائر النّاس» این به این معنا قبول است، به معنای دیگر قبول نیست. این کسانی که مقتولین فی سبیل الله هستند، زندگی مخصوصی دارند که دیگران ندارند. چگونه؟ میخواهد بگوید کسانی که مقتول فی سبیل الله هستند، اینها یک زندگی عالی و حیات راقیهای دارند که بقیه دون اینها هستند؟ خیر، انبیاء و رسل که شهید نشدند و رسولالله (ص) که شهید نشدند، آن زندگی مقتولین فی سبیل الله را ندارند؟ آنها به زندگی برزخی رسولالله (ص) در کل ابعاد معنوی و مادّی غبطه میخورند، پس این حیات خاصه یعنی چه؟ حیات خاصه به این معنا است که اگر کسی در راه خدا کشته شود -غیر از معصومین- و واقعاً همه وجود را در راه خدا دهد، این حیات بالاتری بعد الموت دارد، تا کسی که این کار را نکرده، منتها با آن قید. در سوره مبارکه احزاب میفرماید: «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ»[8] نه «قَضى نَحْبَهُ» است، نه «يَنْتَظِرُ» است. مُرد، هر چه بود یعنی صددرصد خود را تسلیم و تقدیم حق نکرد، نه جنگی پیش آمد که این کار را بکند و نه اگر پیش آمد، رفت. مطلب دیگری است، اما کسانی که چه فی سبیل الله چه کشته شوند، چه کشته نشوند، این حالت در زندگی آنها است که حاضر هستند صددرصد تمام مبتغیات زندگی را تقدیم کنند و تمام مطلوبات زندگی را در راه حق بدهند و فقط رضای خدا را بگیرند. «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ»[9] بله، «بسم اللّه» این درست است. این بر دیگران که این حالت را ندارند، تقدّم دارد. این حیات خاصهای است، ولکن بعضی از اینها بالاتر هستند، بعضی پایینتر هستند، و تمام اینها دارای حیات هستند.
ششم: «حیاة الآخرة» که دیروز اشارتاً عرض کردیم. میگوید که: «وَ لا تَحْسَبَنَّ … بَلْ أَحْياءٌ» یعنی قیامت، چه شد؟ «أَحْياءٌ» جمع «حیّ» است. حیّ صفت مشبهه است، صفت مشبهه زمان آینده ندارد. اگر شما یک سال دیگر مجتهد شوید، میتوانید بگویید: «مجتهدٌ»؟ دروغ است، یک ساعت دیگر هم مجتهد شوید، نمیگوییم «مجتهدٌ»، ولی «يَجْتَهِدُ» درست است. «سوفْ يَجْتَهِدَ، سَیَجتهد» بله، ولکن شما صفت مشبهه یا اسم فاعل را یا اسم مفعول را بر کسی اطلاق کنید که این حالت الآن در او نیست، تا چه رسد بعد از هزاران سال که حیات قیامت خواهد شد. کسانی که در اول تکلیف مُردند، اگر فقط در قیامت «أَحْياءٌ» هست، ده، پانزده هزار سال، حداقل تا حالا که حساب میکنیم. ده، پانزده هزار سال، بیست هزار سال بیشتر اینها مُردهاند. مُردهاند یا مرگ مطلق است یا مرگهایی که نسبی است، اما حیات آن به درد نمیخورد. «يُرْزَقُونَ» نیست، «فَرِحينَ» نیست، «يَسْتَبْشِرُونَ» نیست. چگونه شما چیزی که اگر یک ساعت بعد، یا کمتر یا بیشتر انجام شود، نمیتوانید بگویید «زيدٌ قائمٌ»، زید در چه حال است؟ «قائمٌ»، یک ساعت دیگر نیست، فایده آن چیست؟ تا چه رسد زید صد سال دیگر بایستد. پس در اینجا «یَحیَونَ» نفرمود، بلکه فرمود: «بَلْ أَحْياءٌ» زنده هستند. یعنی آن آنی که میمیرند زنده هستند، بلکه بالاتر است، مگر قبلاً أحیاء نبودند؟ «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ» کدام حیات؟ همان حیات است؟ آنکه بود، این را که همه میدانند. نه، حیات بعد الموتی که حیاتتر است و زندگیتر است و درخشش بالاتری از حیات دنیا دارد. شما بیایید بگویید «أَحْياءٌ» یعنی یوم القیامة کبری اینها زنده خواهند شد؟
– مقید به عند رب شده است.
– کمک میکند، خیر مگر عند رب، برزخ «عِنْدِ» نیست؟ اینجا هم «عِنْدِ» است، همیشه «عِنْدِ» است. هفتم: «حیاة الرّوح فی جسمٍ لم یکن معه» فقط حیات روحانی. کما اینکه راجع به معاد هم، بعضی معاد روحانی صرف قائل هستند. یا توانستند بگویند یا نتوانستند و مثل ملاصدرا نگفتند، یا مانند ابوعلیسینا چیز دیگیر گفتند. میگوید: فقط حیات روح است. وقتی که این روح از بدن جدا میشود و حالت مرگ دست میدهد، نه این بدن و نه بدن برزخی، اصلاً اینها نیست، نه روح نباتی، نه روح حیوانی، نه بدن برزخی، فقط روح خالی، این روح خالی چه مجرد باشد که قبول نداریم، چه مجرد نباشد که قبول داریم. این روح خالی حیّ است، فایده این حیات چیست؟ اگر روح خالی زنده باشد، اگر حساب و جزاء و عقاب در حیات برزخیه هست، این که نیمهکاره شد! یعنی آن ثوابها و عقابهایی که باید متوجه روح شود، فقط نسبت به اعمال روح فی حدّ نفسه خواهد بود، اما اعمالی که روح به وسیله اجزاء و اعضاء، چه خیر و چه شر انجام داده است، آنها معطل خواهند بود. این عدل نیست، این خلاف عدل است.
اگر دو نفر با هم شریک هستند، برای شما عملگی کردند، دو نفر شریک هستند، به یک نفر مزد دهید به دیگری ندهید. بگویید: بعد از اینکه مُردی، به تو مزد میدهیم یا بعد از پنجاه سال، یا بعد از بیست سال، الآن این بدبخت نان میخواهد. این روح و جسم که با هم شریک هستند در آن بُعد صحیح شرکت، جسم و روح که در حیات تکلیف با هم شریک هستند، در صالحات و طالحات یا جزاء به هیچ کدام ندهند که این حیات نیست، اگر بنا است جزاء داده شود، پس روح بدون هیچ بدنی در عالم برزخ آنجا حساب شود و جزاء و ثواب و عقاب، این عدل نیست و ظلم است نسبت به حظوظ جسمانی روح. حظوظ روحانی روح «بسم اللّه»، اما نسبت به حظوظ جسمانی روح ظلم است.
نهم: «حياة الهدى»، حياة الهدى یعنی هیچ چیزی نیست و حیاة الهدی دارد یا باید چیزی باشد؟ یعنی تبلور اهتداء و نتیجه اهتدائی که در عالم تکلیف داشته است، در عالم برزخ حاصل میشود. اگر آن است که ما میخواهیم بگوییم، پس احتمالی از آن احتمالات یازدهگانه نخواهد بود. اگر آن نیست قبول نداریم، مانند «حياة الذكر». «حياة الذكر بعد الموت» شبیه به حياة الهداى بعد الموت است. حياة الذكر یعنی اصلاً زندگی نیست. فقط دل به این خوش میکند که اگر کشته شود در راه آن هدفی که دارد، بعد از اینکه مُرد هیچ چیزی نیست. اما نام خیر و نام نیک از برای این آدم خواهد بود. چه فایدهای دارد؟ اگر تو آجر شوی و خاک شوی و هیچ چیزی نیستی، چه کسی لذت میبرد؟ آن وقت لذت میبری که نیستی. حالا برای چه لذت میبری؟ حالا لذت میبری که اگر من کشته شدم در راه کمونیستی یا هر راه دیگری، بعداً ذکر خیر باشد، فایده این ذکر خیر بعدی چیست؟ این ذکر خیر بعدی الآن چه به تو میرساند و بالاتر چه به تو میرساند بعد از اینکه مُردی و هیچ چیزی نیستی؟ پس این حیاة الذکر یک خیالی بیشتر نخواهد بود.
و از جمله ادلّه فطریه که راجع به معاد داریم همین است، تمام اشخاص علاقه دارند همیشه باشند و علاقه دارند و میدانند که همیشه نیستند و علاقه دارند کاری که میکنند، بعداً نام نیکی از اینها بماند. این نام نیکی از اینها بماند که این علاقه اصلی فطری است، اصل حيات بعد الموت را اثبات میکند. چون اگر حيات بعد الموت نباشد، اصلاً نام نیک چه کاره است؟ نه اینجا نام نیک برای شما معنی دارد جز خیال و نه آنجا که خیال هم نخواهد بود. هیچ چیز در آنجا نخواهد بود.
بنابراین آنچه که ما از این آیه میفهمیم و از سایر آیات پنجاهگانه تا به حال که بعداً هم سراسر قرآن را مطالعه میکنیم. عرض کردم منظور تعداد نیست، منظور خصوصیاتی است که ما برای حیات برزخی استفاده میکنیم. این مربوط به اینجا است. در قرآن شریف آیاتی که مربوط به حیات برزخیه است، در یک آیه فقط لفظ برزخ داریم، سوره مؤمنون، آیات 97 تا 100: «وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطينِ * وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ * حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُون». لفظ برزخ یعنی بینابین، اگر چنانچه زندگی در انحصار دنیا و آخرت باشد و بینهما موت مطلق، این برزخ نیست. برزخ از جنس قبل و بعد است. سلب که برزخ نیست، برزخ قسمتی مانند اول است و قسمتی مانند بعد است، نه صددرصد مانند اول است، نه صددرصد مانند بعد؛ پس حیاتی باید باشد. اگر حیاتی بين الموت و یوم القیامة الکبری نباشد، این «بَرْزَخٌ» یعنی چه؟
مثلاً فرض کنید که به یک آدمی ماه اول صد تومان دادند، ماه دوم 150 تومان دادند، ماه سوم سیصد تومان. برزخ کدام است؟ 150 تومان. اما اگر ماه اول صد تومان بدهند، ماه سوم سیصد تومان بدهند، ماه دوم هیچ چیزی ندهند، دستی هم از او بگیرند. آن برزخ نیست، برزخ به معنی فارسی است، ناراحت میشود. اما این میانه نیست، هیچ چیزی نیست. میانه نه مانند اول کم است و نه مانند بعد زیاد است. این «بَینَهُما» است. «بَینَهُما» را در لغت برزخ میگویند، برزخ عربی را میگوییم، نه برزخ فارسی، برزخ فارسی به معنی ناراحت شدن است. نه، برزخ یعنی میانه، نه صددرصد مانند اول است، نه صددرصد مانند سومی است.
پس اگر چنانچه بعد الموت به هر وسیلهای از وسایل باشد، اگر چنانچه بعد الموت حیاتی نیست یا حیاتی هست، اما حيويتی ندارد که در این احتمال عرض کردیم. زندگی هست، اما خوردن و خواب و خوراک و بیدار بودن و زن گرفتن و جهنم و بهشت و عذاب و ثواب، اگر اصلاً نیست یا هست و اینها نیست، این برزخ نیست. برزخ دارای دو بُعد است: یک بُعد اصل زنده بودن بین دنیا و آخرت است. بُعد دوم زندگی داشتن است. فقط بحث زنده بودن نیست، زنده بودن صعقه میشود. نوم مطلق میشود، روحِ خالی میشود، بدون حساب و جزاء میشود، احتمالات زیاد است. خیر، این «بَرْزَخٌ» که از این آیه منحصر به فرد استفاده میکنیم، این است که این دو بُعد است: یک بُعد باید حیاةٌ مّایی بین الدنیا و الآخرة باشد، نه مانند دنیا حیات کوتاه است و نه مانند آخرت حیات وسیع است، بلکه بینابین است. در یک جهت شبیه به دنیا است، در یک جهت شبیه به آخرت است. ولکن صددرصد نه دنیا است و نه آخرت است. این در بُعد اول است، بُعد دوم: زندگی، زنده است و زندگی میکند. اگر زنده است و زندگی نمیکند، برزخ نیست. برزخ دو بُعد دارد: یک بعد در اصل زندگی است چنانکه در دنیا بود، در آخرت هم هست. یک بُعد در زندگی کردن است، هم در دنیا هست و هم در آخرت هست. پس این «بَرْزَخٌ» در دو بُعد زنده بودن و زندگی کردن است. از این آیه مفصّل مراجعه به تفسیر بفرمایید و به هر جا که مناسب میدانید مراجعه فرمایید.
«وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطينِ».[10] «هَمَزاتِ» مختلف است، گاه «هَمَزاتِ الشَّياطينِ» گمراهیها و تعییبهایی که از طرف شیاطین است در حیات تکلیف است، این عادی قابل رفع است. ولکن اگر عند الموت شیطان آمده است و آن شیطنتهایی که قبلاً در حیات تکلیف کرده است، اینجا بخواهد ترکیز کند که شیطان و شیطانوار از عالم دنیا برود، اینجا را میگوید: «وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ» دو بُعد است: «وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطينِ» اول است. «وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ» حاضر شوند. گاه حاضر نیست، حضور مطلق ندارد، حضور نسبی دارد. میآید و میرود، خنّاس است، وسواس است، جنگ بین شما و شیطان است؛ گاه نه، حضور مطلق دارد و این حضور مطلق هم دو گونه است: یک مرتبه حضور مطلق فی الحیاة الدنیا دارد که شب و روز با انسان حاضر است و افعال و افکار و عقاید و علوم انسان را تحت کنترل ابلیسی میگیرد.
ولکن این حضور دوم است، حضور دوم که مرحله سوم از مثلث شیطنت است، عبارت است از عندالموت. عندالموت گاه شیطان میآید و گاه مَثَل بزرگ رحمان میآید که رسولالله (ص) در موت مؤمن حاضر هستند و امیرالمؤمنین (ع) در موت مؤمن حاضر هستند. اینجا تعدد جسم برزخی با اشعاع روح ولایت محمدیه (ص) این مطلب را تصحیح میکند که انسان عندالموت میبیند. یک مطلبی از مرحوم شاهآبادی (رض) به یاد دارم، استاد بزرگوار اول ما و استاد مرحوم آقای خمینی در بُعد معرفت و در بُعد آیات ایشان بیشتر بحث میکردند. این حرف خیلی خوبی است که برای ذکر خیر ایشان و یادبود ایشان باید عرض کنیم. در موقع مرگ انسان امیرالمؤمنین را مشاهده میکند، منتها اگر مؤمن باشد یک طور و اگر کافر باشد یک طور. اگر مؤمن باشد چهره علی را در قلب خود میبیند، روشنتر میشود و امیرالمؤمنین هم کمک میفرمایند و اگر کافر باشد، چهره خود را در علی میبیند. خود را که شیطان است در علی میبیند، پس به علی کافرتر میشود. آنجا به علی مؤمنتر میشود، اینجا به علی کافرتر میشود. در حقیقت ترائی است، خود را در او دیدن و او را در خود دیدن. او را در خود دیدن در صورتی که نور است، نورٌ علی نور میشود، معرفت بالاتر میرود. خود را در او دیدن، این ظلمت است. ظلمت را در نور میبیند و نور را برطرف میکند و علی را آنگونه میبیند که شامیان میگفتند: علی در مسجد کشته شد، اینکه نماز نمیخواند. یک مرتبه این است، یک مرتبه علی را بالا میبرد و علیاللّهی میشود.
«وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ * وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ» کجا؟ «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ» اینهایی که شیطان زندگی کردند، در بُعد شیطنتهای همیشگی و در بُعد حضور شیطان، اینجا مرحله سوم است. در بُعد «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ» شیطان حاضر است. «قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ» «جاءَ» چیست؟ ببینید یک مرتبه است که «جاءَ الْمَوْتُ» یعنی الآن میخواهد بمیرد. الآن میخواهد بمیرد مجازاً «جاءَ الْمَوْتُ» است. اگر گفتند زید به مدرسه دارالفرقان آمد، حقیقت این است که وارد شد. اگر جلوی در باشد که وارد نشده است. «جاءَ» جلوی در مجاز است. «جاءَ» داخل در مدرسه فرقان شدن این «جاءَ» است، موت هم همینگونه است. موت آمد دو گونه است: یک مرتبه مجاز است، نزدیک مرگ است، نمرده است. یک مرتبه حقیقت است. در اینجا به دو دلیل اثبات میکنیم که این «قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ» بعد از تحقق الموت است. نه اینکه قبلالموت است، نه اینکه عندالموت است. بعد از اینکه موت حاصل شد «أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ»[11] جان کندند این کفّار و شیاطینی که در حضور شیاطین هستند، وقتی که جان رفت و در برزخ وارد شدند «قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ» ما دو دلیل بر این مطلب داریم: یکی اینکه معنای «جاءَ» چیست؟ «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ» وقتی که مرگ آمد، مرگ نزد این آدم آمد و در این آدم مرگ حاصل شد، حصول مرگ در این آدم قدم نهادن مرگ است در وجود این آدم. قدم نهادن مرگ در وجود این آدم به این معنی است که از حیات دنیا رفت و داخل در وضع دیگر شد. اگر بعدالموت حیاتی نیست، پس این «قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ» یعنی چه؟ باید باشد. باید بعد از تحققالموت باشد. اینجا گفتیم دو دلیل داریم بر اینکه این حرف برای چه زمانی است؟ این حرف بعد از تحققالموت است. دلیل اول: «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ» حقیقت مجیء موت این است که موت در وجود این انسان قدم نهاده است و در وجود این انسان تحقق پیدا کرده است. این دلیل اول.
دلیل دوم: «قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ» اگر هم ما یک موقعی از اوّلی استفادهای نکردیم یا اینکه فرض کنید اغماض کردیم «قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ». «ارْجِعُونِ» را چه کسی میگوید؟ اگر کسی از خانهاش بیرون رفت و میخواهد به خانه برگردد، این میگوید: «ارْجِعُونِ»، ولی کسی که هنوز در خانه هست چطور؟ کسی که هنوز در خانه هست، نمیشود گفت من را به خانهام برگردانید. من را به خانهام برگردانید در صورتی است که از خانه بیرون رفته است. کسی که با آن شیطنتها و حضور شیطانها از خانه تکلیف و از خانه دنیا بیرون رفته است، برای او صحیح است که بگوید: «رَبِّ ارْجِعُونِ». این «رَبِّ ارْجِعُونِ» سه بُعد دارد، دوتا غلط است، یکی صحیح است. بُعد غلط: هنوز نمرده، میگوید: برگردان، کجا برگردانم؟ هنوز زندهای. بُعد غلط دوم که خفیفتر است، بین الموت و الحیات است، بین الدنیا و بعد الموت است. این «بَيْن» هم هنوز نرفته است. یک مرتبه است داخل خانه است، «ارْجِعُونِ» غلط است. یک مرتبه دم در خانه است باز «ارْجِعُونِ» غلط است. اگر از خانه بیرون رفت «ارْجِعُونِ» است.
در اینجا این «قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ» سه بُعد دارد که دو بُعد اول غلط است و بُعد سوم صحیح است. بُعد اول این هنوز نمرده، آمدند جان این را بگیرند، میگوید: «ارْجِعُونِ». آن هم «لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً» اگر هنوز زنده است، عمل صالح میکند. اگر انسان عند الموت واقعاً توبه و انابه إلى الله کند، مثل قوم یونس؛ «إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حينٍ»[12] واقع مطلب این است، اگر انسان واقعاً عندالموت، نه برای خوف موت که در قوم یونس تحقق پیدا کرد، اگر واقعاً انسان عندالموت توبه کند، خدا میپذیرد. پس «ارْجِعُونِ * لَعَلِّي»[13] نمیخواهد، نه «ارْجِعُونِ» میخواهد و نه «لَعَلِّي» میخواهد.
پس در اینجا چندین بُعد از آیه استفاده میکنیم که این «قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ» بعد از تحقق موت است، نه نزدیک موت، نه در حال بین الموت و الحیات، بلکه بعد از تحققالموت است.
اولاً: «جاءَ»؛
ثانیاً: «رَبِّ ارْجِعُونِ»؛
ثالثاً: «لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ»؛
رابعاً: «كَلّاإِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها»؛
خامساً: «وَ مِنْ وَرائِهِمْ»؛ وراء شد، در حیات نیست. «بَینَهُما» نیست، وراء است.
«وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» خود این برزخ چیست؟ اگر برزخ موت مطلق است پس «قَالَ» را چه کسی گفت؟ و اگر هم در اینجا «قَالَ» در کار نبود، این برزخ یعنی برزخ بینالحیاتین. برزخ بینالحیاتین به دو بُعد باید حیات باشد، چنانچه عرض کردم. یک بُعد اصل زندگی بعدالموت است و قبلالقیامة است، دوم زندگی کردن. پس زندگی و زندگی کردن بعد الموت اینجا محقق است و در کار است.
«حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ» سؤال: «رَبِّ» مگر چندتا است که میگوید «ارْجِعُونِ»؟ ربّ یک ربّ است، اگر همه اینها مشرک هستند که دیگر مشرک هستند. اگر هم مشرک هستند که خدایانی را قائل هستند و مراد از این «ارْجِعُونِ» این است که ای خدا، ای لات، ای عزّی، ای مناة ثالثة الاخری، من را برگردانید. این در چند جهت غلط است:
1- وقتی انسان میمیرد و موت تحقق پیدا میکند «لَقَدْ كُنْتَ في غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديدٌ»[14] آنجا چیزی مخفی نیست. حقایق برای او روشن است و غصه میخورد چرا حقایق را قبول نکرد؟ پس آنجا دیگر آلهه معنا ندارد. اله واحد است.
2- اگر آنجا بر فرض محال آلههای در کار باشند، خداوند از این مشرکین نقل میکند که میگویند: ای خدایان، ما را برگردانید. اگر خدا چیزی را نقل میکند که باطل است، باید رد کند. معنی هدی بودن قرآن همین است. اگر چنانچه یک پزشکی داروی علاج را به شما بدهد و آنچه را باید پرهیز کنید نگوید، این پزشکی کامل نیست.
قرآن شریف در کل سلبها و ایجابها که خود خدا بفرماید و یا حتی از شیاطین نقل کند، اگر آنچه را از شیطان نقل میکند باطل است… البته بعضی وقتها صحیح است. «وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِيَ عَلَيْكُمْ»[15] این درست است، آنچه را از شیطان و شیطانیها نقل میکند و باطل است، باید فوراً رد کند. چون اگر رد نکند یعنی چه؟ یعنی قبول دارد. اگر یک آقایی به فلان فتوای صاحب عروه حاشیه نزد و حال اینکه قبول ندارد، یعنی چه؟ یعنی قبول دارد و الّا حاشیه میزد. اینجا خدا باید حتماً حاشیه بزند. پس این سؤال که «قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ»، چرا «ارْجِعُونِ»؟ «لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ».
سؤال دوم: مگر در رجعت «مَنْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً»[16] رجعت ندارند؟ پس این آیه با آن منافات دارد یا نه؟ این را یک مقداری بحث کردیم. «لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ»؛ «ما تَرَكْتُ» چیست؟ «ما تَرَكْتُ» اعمال صالحهای است که ترک کرده است؟ و حال آنکه دو بُعد است: اعمال صالحهای که ترک کرده است برگرداند و اعمال طالحهای را که انجام داده است، ترک کند. پس چرا یک بُعد است؟ جواب: «كَلّا إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها»[17] حرفی است که میزند، دروغ میگوید. سؤال: اگر راست میگوید، این آدمی که واقعاً مرده است، همانطور که عندالموت مانند جریان قوم یونس، چگونه عندالموت «إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ». ایمان عند رؤیةالبأس فایده ندارد چون دروغ است، اما اگر راست باشد، مثل ایمان قوم یونس عند رویةالبأس اثر داشت. «كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حينٍ» اگر بعد از موت این مطلب حاصل شد.
– [سؤال]
–
این سؤال را من کردم، باید ببینیم جواب آن چیست. پس این «إِنَّها كَلِمَةٌ» سؤال:
خدایا اگر چنانچه این آدم صددرصد راست میگوید، اگر این برگردد «أَعْمَلُ صالِحاً فيما
تَرَكْتُ» خدا برمیگرداند یا نه؟ این هم سؤال است. «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى
يَوْمِ يُبْعَثُونَ»، چرا «وَرائِهِمْ»؟ وقتی این از حیات دنیا میرود و طبعاً بخواهد
یا نخواهد روح او و اتجاهات او به حیات دنیا پشت میکند. و بعد که میمیرد، وراء
او حیات دنیا است.
[1]. آلعمران، آیه 169.
[2]. زمر، آیه 68.
[3]. هود، آیه 108.
[4]. زلزله، آیه 1.
[5]. حج، آیه 2.
[6]. آلعمران، آیه 169.
[7]. همان، آیات 170 و 171.
[8]. احزاب، آیه 23.
[9]. توبه، آیه 72.
[10]. مؤمنون، آیه 97.
[11]. انعام، آیه 93.
[12]. یونس، آیه 98.
[13]. سوره مؤمنون، آیات 99 و 100.
[14]. ق، آیه 22.
[15]. ابراهیم، آیه 22.
[16]. تفسیر القمی، ج 2، ص 131.
[17]. مؤمنون، آیه 100.