پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه هفدهم درس خارج فقه

ادلّه‌ی فقه (قرآن و تحریف)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد

اگر احیاناً در زمینه استدلال به آیاتی از قرآن بر عدم تحریف و قطعی بودن دلالتش کسی ایراد کند که این دور است، دور مصرح به این معنا که عدم تحریف قرآن و وجود دلالت قطعی قرآن، مستدل است به آیاتی، تازه خود این آیات معلوم نیست محرف است یا غیر محرف، دلالت قطعی دارد یا نه، بنابراین توقف شی علی ما یتوقف علیه است و این دور مصرح است. این سوال، جواب اولا خود ادعای تحریف قابل قبول نیست حتی با ادله ای که ذکر کردند بنابراین شخص مسلمان معترف به اینکه قرآن وحی است نمی تواند قائل به تحریف قرآن و قائل به ظنیت دلالت قرآن باشد این اولا.

ثانیا، احیانا کسانی هم که قائل به تحریف قرآن و ظنی الدلاله بودن دلالات قرآنی هستند، قائل به زیاده اولا نیستند و قائل به تحریف موجود از نظر نقیصه آن هم در بعد ذکر علی و آل علی و آل محمد (ص) اند. تمام روایاتی که راجع به تحریف نقیصه سخن می گوید، گذشته از اینکه قابل قبول نیستند، فقط در انحصار این است که آل محمد، علی حذف شده. اون آیات مخصوصی ست و این آیاتی که بهش استدلال می کنیم بر عدم تحریف قرآن و بر قطعیت دلالت قرآنی از اون آیات نیست ثانیا.

ثالثاً کسانی که قائل به تحریف قرآن اند احیاناً یا ظنی الدلاله قرآن اند احیاناً، در کل قرآن قائل به این مطلب نیستند، ظنیت دلالت را راجع به آیات متشابهات قائلند و حال اینکه قبول می کنیم و تحریف رو هم احیانا راجع به نقیصه علی و آل محمد قائلند که این آیات از اون آیات نیست. در نتیجه آیاتی را که ما استدلال می کنیم بر عدم تحریف قران در ابعاد سه گانه اش و بر عدم ظنیت قرآن در هر بعدی از ابعادش، آیات صریحه قطعی الدلاله است به اجماع کل مسلمین، حتی اون هایی که قائل به تحریف اند، حتی اون هایی که قائل به ظنی الدلاله هستند این هم ثالثاً.

بنابراین دور مصرح نیست. فهم اینکه قرآن تحریف شده است یا نشده است و فهم اینکه قرآن قطعی الدلاله است یا ظنی الدلاله است، اضافه بر ادله برونی، علما، عقلا و و و، ادله درونی دارد که آیاتی از قرآن که قرآن را معرفی می کند در بالاترین ابعاد بیان، پس قطعی الدلاله است و در بالاترین ابعاد صیانت پس در سه بعد تحریف هرگز تحریف نشده و نخواهد شد.

حالا آیات دیگری از آیه نهم، فقط آیه نهم، آیه نهم سوره اسراء ﴿إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا﴾ [الاسراء: آیه ۹قبلش ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا  إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ﴾ [الاسراء: آیه ۱]  و آیه و آیه و آیات ﴿وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ﴾ [الاسراء: آیه ۴] الی آخر تا ﴿إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ﴾.

بعد از تبیین به افساد عالمی جهان شمول اسرائیلی و بعد از بیان اینکه این ها اگر که توبه کنند، قبول می شود ولکن توبه این ها قبول نمی شود و بعد از بیان اینکه خداوند تورات را بر موسی نازل کرد، ﴿إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ﴾ دو کتاب است از کتاب های پنجگانه اولی العزم من الرسول که این دو کتاب محورند. کتاب اول، صحف نوح است که در دست نیست، قرآن تبیین می کند. کتاب دوم صحف ابراهیم است که در دست نیست قرآن تبیین می کند. کتاب سوم، کتاب تورات است که در دست هست باز قرآن تبیین می کند. کتاب چهارم، انجیل است که تابع تورات است، استقلالی از نظر بیان احکام در مقابل تورات ندارد، مگر تحلیل بعضی از محرمات امتحانی تورات که ﴿وَلِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ﴾ [آل عمران: آیه ۵۰]

بنابراین اولین کتاب جامع شامل این است که در بعد شرایط خمسه نازل شده است تورات است و دومین کتاب و آخرین کتاب قرآن است و اینجا هم به همین ترتیب ﴿وَآتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ أَلَّا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِي وَكِيلاً﴾ [الاسراء: آیه ۲] و بعد﴿وَقَضَيْنَا﴾ [الاسراء: آیه ۴] و بعد ﴿إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ﴾ [الاسراء: آیه ۹]

از ﴿يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ﴾ در بعد ﴿هَذَا الْقُرْآنَ﴾ هم بعد عدم تحریف را استفاده می کنیم، هم بعد قطعیت دلالت قرآنی رو. ولی مقدمات دارد که در تفسیر آقایون مراجعه کنید ما هم اشاره می کنیم. خب صفحه ۷۵ سوره الاسراء، خب اولا لفظ قرآن، چرا ﴿هَذَا الْقُرْآنَ﴾؟ اگر قرآن علم است از برای کتاب وحی اسلامی چرا ﴿هَذَا الْقُرْآنَ﴾؟ جواب، القرآن دارای دو بعد است، لفظ قرآن دارای دو بعد است. یک بعد، بعد عمومی یعنی خواندنی، کتاب خواندنی که درش هیچ ظلماتی نیست، هیچ اشتباهی نیست، معصوم است از هرگونه خطا و اشتباه قصوری یا تقصیری، مطلق وحی الهی است، بنابراین کتاب آدم قرآن است ولی قرآن ضعیف، قرآن ضعیف نه به این معنا که درش اشتباه است، یعنی تمام سخن حق درش نیست. کتاب هایی که بر کل انبیاء نازل شده است قرآن است و همانطوری که انبیاء دارای درجاتی هستند و دارای مراتبی هستند، کتاب های وحیشون نیز دارای درجات و مراتب است.

کل کتب انبیاء قرآنه است، یعنی خواندنی البته خود لفظ قرآن هم دارای معانی است که اشاره می کنیم از نظر لغوی، ولکن یک معنا که به معنای  خواندنی است، قرآن که معنای فارسی سادش خواندنی است، یعنی کتاب های دیگر که بر مبنای فکر بشری ولو علما باشند، بزرگان باشند، شورای بزرگان علما باشند، چون معصوم نیستند در مقابل کتاب وحی خواندنی نیست. البته کتاب های دیگر که قیاس با کتاب وحی و کتب وحی می شود خواندنی ست چون عالم است، مفکر است، دقت کرده ولکن همین کتاب هایی که علما نوشته اند، بزرگان نوشته اند و بر محور قرآن احیانا نیست یا هیچ نیست، این ها در مقابل کتاب های وحی خواندنی نیست.

مثل اینکه فرض کنید برای شما نون و پنیر میذارن و در مقابل نون پنیر هم چلوی کباب برگ خیلی عالی بره هم میذارن کدوم خوردنیه؟ اگر چلو کباب نباشد نون پنیر خوردنیه ولی چلو کباب باشد برای طلبه گرسنه ای که چلو کباب تو عمرش ندیده اون خوردنی نیست، این خوردنیه.

حالا کتاب هایی که نقش می دهد معارفی را که انسان باید بداند دو بعد دارد، یک بعد معصوم نیست، خطا درش هست، قصور هست، تقصیر هست، این کتاب ها من دون ملاحظه کتاب وحی که معصوم است، خواندنی ست اما در مقابل کتاب وحی خواندنی نیست و لذا قرآن اسم هیچ کتابی از کتب بشری، بر حسب نصوص قرآن که قرآن در هفتاد جای قرآن ذکر شده، در چهار جا مقصود این قرآن نیست، ﴿قُرْآنَ الْفَجْرِ﴾ ﴿أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا﴾ [الاسراء: آیه ۷۸] و سه آیه دیگر که مراد از لفظ قرآن این قرآن نیست.

ماند ۶۶ آیه، در ۶۶ آیه لفظ قرآن آمده است و در این ۶۶ آیه دو بخش است، یک بخش قرآن کلی ست، کتاب های وحی با درجات گوناگونش به وجه عام و یک وجه این قرآن است. همانطوری که کتب وحی ولو کتاب وحی بر آدم باشد که کم رنگ ترین وحی است بر اون حضرت و نادر ترین وحی است بر اون حضرت، کتاب نازل بر آدم و شیث قرآن است و کتاب ابوعلی سینا و این ها و این ها و این ها که معصوم نیستند در مقابلش خواندنی نیست، همونطور هم کتاب های وحی که وحی اند و معصوم اند در مقابل این قرآن خواندنی نیست.

یعنی اگر تورات اصلی، انجیل اصلی، زبور اصلی، کتاب ارمیا اصلی، اشقیا اصلی، کتاب های اصلی وحی را بدون تحرف در مقابل قرآن بذاریم، اون ها خواندنی نیستند، قرآن خواندنی ست. این قرآن خواندنی است، قرآن خاص خواندنی است، قرآن در بعد دوم که قرآن خاص است ﴿هَذَا الْقُرْآنَ﴾ خواندنی است. کما اینکه رسول اکرم (ص) که حامل وحی است، عامل وحی است، کل انبیاء حتی کمرنگ ترین وحی که بر اون ها نازل شده، آدم اونم وحیه، رسالتش رسالت است، وحیش وحی است، اما حتی پنج وحی که بر پنج پیغمبر اولی العزم نازل شده است، بر نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و خاتم النبین (ص) وقتی یک جا نقل می شود، اون ها وصیت است، این وحی است.

در سوره شوری ﴿شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى﴾ [شوری: آیه ۱۳] ما اوحی نیست، ﴿مَا وَصَّى﴾ چرا وصی؟ حساب داره، کلمات قرآن همه حساب داره، ﴿شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ﴾ [شوری: آیه ۱۳] ﴿وَصَّى﴾ غایب است، مفرد است، وصیت است، ﴿أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ حاضر است، وحی است و جمعیت صفات خدا درش آمده. پس به این دلیل اول ﴿وَصَّى﴾ پایین ترین، بعدا ﴿وَالَّذِي ما نیست (زیاده المبانی تدل علی زیاده المعانی) ما یعنی الذی ولی ﴿وَالَّذِي ما تر است. ﴿الَّذِي از ما بالاتر است ﴿وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ و بینهما متوسطان ﴿وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ﴾ [شوری: آیه ۱۳] باز وصیت است، ما است خطاب نیست، ما وصیت است، خطاب نیست. ﴿وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ﴾ [شوری: آیه ۱۳] حساب داره، بی حساب نیست صحبت نمی کنه قرآن.

حالا این ﴿هَذَا الْقُرْآنَ﴾ به این حسابه که اولا القرآن، الف لام جنس اند یا الف لام استغراق است، اضافه بر این دو معنا ﴿هَذَا الْقُرْآنَ﴾، ﴿هَذَا الْقُرْآنَ﴾ قرآن خواندنی تورات نیست، انجیل نیست، زبور نیست، قرآن ناخواندنی کتاب های وحی نیست، بعد سوم است.

بعد اول که اصلا قرآن نیست. هیچ کتابی از کتاب های غیر وحی قرآن نیست. بعد دوم قرآن است با مراتب، تورات موسی قرآن است خواندنی است، انجیل عیسی همچنین، با مراتب ولکن در مقابل قرآن قرآن نیست. حالا

(صحبت حضار)

حسابش جدا عرض کردم که هذا به عنوان وضوحه، تلک به عنوان بعد مقامی است. تلک، ذلک به عنوان بعد مقامی یعنی مقام رب العالمین و مقام علم رب العالمین اونقدر دور است از ما، اونقدر کامل است که باید گفت تلک، ولکن اون دور اون کامل خداوند ﴿بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ﴾ [شعراء: آیه ۱۹۵] برا ما نزدیک است.

حالا ﴿إنَّ هَذَا الْقُرْآنَ﴾ در عرض می شود که، اسماء قرآن رو تابه حال نگفتیم براتون، بر حسب تفحص کامل در اوصاف قرآن چون اسماء قرآن همون اوصافه، ما در قرآن اسم بی معنا نداریم اصلا، خیلی از اسم ها بی معناست، ولکن در قرآن هر اسمی را که از برای کسی، برای اله برای معلول، برای فعل برای هر چی هست، اسم با معناست، اسم است اما معنا دارد. اسم جامد است، اسم بر چی است، اما دارای معناست.

ما نخیر، ما رو آدم خوب اسم بد میگذاریم، رو آدم بد اسم خوب میذاریم، اصلا حواسمون جمع نیست، اسمه ولکن قرآن همه چی رو حسابه، لفظ و اسمش هم معنا داره. حالا قرآن در قرآن چهل اسم داره القرآن، الفرقان، الکتاب مگه برای کتاب نیست؟ چرا. آنچه نوشته می شود کتاب است ولی نوشتنی صددرصد وحی داریم و غیر. نوشتنی صددر صدوحی هم نوشتنی خالدی است که مهیمن است و حامل کل وحی است قرآن است و لذا ما میگیم کتاب و سنت. کتاب یعنی چی؟ چرا نمیگیم قرآن و سنت؟ چون آنچه نوشتنی است و خالد است و بقا دارد و شامل کل وحی پروردگار است در طول رسالات اینه.

پس کتاب قرآن است، قرآن القرآن همین قرآن است، القرآن، الفرقان، الکتاب، الذکر، الحدیث، کی گفته حدیث منحصر به روایته؟ ﴿فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ﴾ [مرسلات: آیه ۵۰] آقایونی که بر حسب روایات چهل حدیث، چهل حدیث می نویسن، خوبه چهل حدیث چهل آیه بنویسن اولا، چون قرآن خودش حدیثه، خدا خودش حدیثه، خدا خودش حدیثه، کتابش حدیثه، افعالش حدیثه، به معنای لغوی حدیث، حدیث آنچه را که معلوم نبوده است و معلوم شده، آنچه را که معلوم نبوده است و معلوم شده وجود الله است، توحید الله است، افعال الله است، شریعت الله است، کتاب الله است،﴿فَبِأَيِّ حَدِيث﴾ بعد الله و آیاته، الله حدیثه، آیاته الله حدیثه، قرآن حدیثه پس کسانی که چهل حدیث مینویسن اگه توجه داشته باشن و به این آیات توجه کنند اول چهل آیه می نویسن که حدیث داره، بعد چهل تا حدیث مستقر ثابت.

(الحدیث التنزیل الموعظه الشفاء الهدی الحبل) ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۳] که از آیاتی است که راجع به هر دو استفاده خواهیم کرد، هم عدم تحریف و هم قطعی الدلاله. (الصراط المستقیم، الحکم، الحکمه، الحکیم، المحکم، الروح، البیان، التبیان، المبین، الفصل، النجوم، القصص، البصائر ﴿هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ﴾ [جاثیه: آیه ۲۰] بصائر چشم روشن کردنه، آیا ظلمات شب چشم روشن می کنه؟ بصائر باید از چشم روشن تر باشد، پس قرآن ظنی الدلاله نیست بصائر است. (بصائر، النعمه، البرهان، البشر، النذیر، القیام) قیام قرآن داریم (المهیمن، الهادی، النور، الحق، العزیز، الکریم، العظیم، المبارک، البلاغ، السبیل، الحیات) تمام این القاب دو بعدی دلالت دارد، یک بعد دلالت بر عدم تحریف قرآن در هر قسمی از اقسام سه گانه و یک بعد قطعیت دلالات قرآنی حتی در آیات متشابهات که بعدا بحث خواهیم کرد.

من در متن نوشتم که (للقرآن ضحی اربعون اسما هذا اکثر ها ذکر الشتهاره و نظرها ها معنا  اذ یعنی جنه ماهی تفصیلا و هو یعنی فی مختلف المعانی) قرآن، حالا  قرآن چند معنی (الجمع الطهاره التفهیم القرائه الابلاغ الرویه اضطراب المغیس) الی آخر. خب ﴿إنَّ هَذَا الْقُرْآنَ﴾

(صحبت حضار)

 بله منتها تعارض نداره معانیش، معانیش فرق می کند اما تعارض ندارد بلکه عرض می شود که تفاهم داره حالا

(صحبت حضار)

بله ولی به عکس هست، ممکن است ما اسمی برای چیزی کسی بذاریم که این اسم شامل چند معنا باشه ولی هیچ معنا نداشته باشه ولو یک معنا یا بعض معنا این مال ماست، ولی خدا نه، خداوند اسم که میذارد برای چیزی صددرصد آنچه را که او دارد در این اسم گنجیده می شود. دلالت قطعی قرآن که دلالت صددرصد است که لفظ صددرصد قالب معنا است و معنا صد در صد مقلوب لفظ است، مقلوب با قاف

خب، بله؟

(صحبت حضار)

اسم یعنی چی؟ اسم فارسی نه، اسم عربی، (اسم ما یدل علی المسمی) همانطوریکه لفظ محمد که اسم است، دلالت بر مسمی می کند، افعال من، اخلاق من، عقاید من، دانش من، نادانی من دلالت بر مسمی می کند، درسته؟ بنابراین اسم هم اسم ظاهر، هم صفته، هم فعله، اسم داخلی است، اسم خارجی است ﴿وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا﴾ [اعراف: آیه ۱۸۰] محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین از اسماء حسنی منتخب الهی هستند و اسماء متصل الهی رحمن و رحیم و الله و این ها. بنابراین اسم (ما یدل علی المسمی) چه درونی باشد، برونی باشد، ذاتی باشد، لفظی باشد، فعلی باشد، اخلاقی باشد، این ها.

(صحبت حضار)

نه ذات المسمی، علی المسمی ذات نیست. بله

(صحبت حضار)

ذات نیست

(صحبت حضار)

مال خودمون رو، اسماء خودمون رو ایراد نگیریم، اسمائی که خدا میذاره اسماء خداوند هر چه را تلفظ می فرماید صددرصد اون معانی ای که این لفظ در لغت عربی دارد، اون معنا مراد است زیرا اگر بعضی معانی مراد باشد بعضی معانی مراد نباشد، این غلط است، بلاغت نیست.

(صحبت حضار)

چرا در کل قرآن اینطوره، مثلا موسی در عصر ابراهیمی موشه بوده، جمع ماء شجره، یعنی بین آب و درخت عرض می شود که قرار گرفتن، ابراهیم آبراهامه، یعنی ابوالجماعه، محمد در تعبیر قرآن هم محمد است، هم احمد است و در تعبیر یونانی انجیل پاراکلیتوس، پریکلیتوس است، پریکلیتوس یعنی محمد و احمد، همش رو حساب معنا، تمام اسماء انبیاء و غیر انبیاء که قرآن ذکر کردند تمام بر یک محور است.

حالا عرض می شود که ﴿إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ﴾ [الاسراء: آیه ۹] اینجا بحث هایی دارد که البته به صورت مختصر عرض می کنیم چون به صورت مفصل خودش یه هفته طول میشکه که ﴿إنَّ هَذَا الْقُرْآنَ﴾ این قرآن، کدوم قرآنه؟ همون قرآنی که بر پیغمبر نازل شده است و کلا وحی است؟ ﴿يَهْدِي﴾ کی رو؟ آیا هدایت قرآن در اختصاص مکلفین زمان نزول قرآن است؟ دیروز عرض کردیم.

این قرآن خطابش علی وجه القضای الحقیقیه، احکامش، علی وجه القضای الحقیقیه، مال کل مکلفین ارضی و سماوی ست، اختصاص به زمان خاصی نداره، بله ﴿فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا﴾ [احزاب: آیه ۳۷] مثلا به زید، اما (الذین آمنوا) (الذین اسلموا) (ایهاالناس) خطابات قرآن علی وجه القضای الحقیقیه است در کل زمان های تکلیف از آغاز نزول قرآن الی یوم القیامه شامل است. بنابراین ﴿إنَّ هَذَا الْقُرْآنَ﴾ برای کی داره حرف می زنه؟ برای کل مکلفین. ﴿يَهْدِي لِلَّتِي﴾ الی اللتی نیست، اللتی نیست، للتی حساب داره.

حروف قرآن، حروف جر، حروف دیگر کلمات همه حساب داره ﴿إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي﴾ است ﴿يَهْدِي﴾ عرض می شود که دو مفعول گیره دیگه ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ [الفاتحه: آیه ۶] نا مفعول اول است، بله الصراط مفعول دوم است، المستقیم مفعول سوم.

بنابراین هدی که  ثلاثی مجرد است دو مفعول گیر است. پس چرا هدینا هما الصراط المستقیم داریم الی هم داریم، ل هم داریم، فرقش چیه؟ ببینید ما یک هادی داریم و یک ماده هدایت داریم و یک مهدی. اگر مهدی الیه دور باشد هادی نزدیکه، الله هم نزدیکه و انا اقرب الیکم من حبل الورید، اگر مهدی الیه دور باشد از مهدی، الی میاد. الی برای فاصله است دیگه الی.

و اما مهدی الیه نزدیک نزدیک نزدیک است جوری نزدیک است که کانه در خود ذات مدغم است. ﴿يس وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ [یس: آیات ۱ تا ۴] احاطه دارد بر صراط مستقیم و هدینا هم الصراط المستقیم الی ندارد، ل ندارد، چرا؟ برای اینکه در مقابل اول مکه الی داشت فاصله داشت اینجا صراط مستقیم منزک است و ادغام شده است در ذات موسی، در ذات هارون و به طریق اولی در ذات محمد (ص) فلذا در نماز میگیم ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ [الفاتحه: آیه ۶] الی نمیگیم، ل نمیگیم، چرا؟

برای اینکه غایت القصوای مصلی که مصلی پیغمبر را می گیرد، ائمه را می گیرد، ادنا را می گیرد باید یه جوری باشد که در بعضی فعلیت داشته باشد ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ [الفاتحه: آیه ۶]، صراط مستقیم برای رسول الله فعلیت دارد ولو تکامل دارد ﴿وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ﴾ [الحجر: آیه ۹۹] درست است فعلیت دارد، صراط مستقیم در ذات رسول الله مدغم است از نظر وحی عصمت اولی و وحی عصمت ثانی که وحی قرآن باشد، ولکن باز تکامل دارد ﴿وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ﴾ [الحجر: آیه ۹۹]

همانطور که خدا لا نهایت است، معرفت الله لا نهایت است، یقین به الله لا نهایت است، بنابراین پیغمبر آنا و آنا در دنیا و در برزخ و در قیامت الی غیر النهایه مشغول عبادت است و مشغول قدم های وسیع محمدی گذاردن است در بعد معرفت الله و قربت الله. خب پس ما یک اهدنا الی داریم یه اهدنا ایا داریم یه ل داریم، دیگه نداریم ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ [الفاتحه: آیه ۶] چرا در نماز میگیم؟ برای اینکه برای کسانی که محمد و محمدیین هستند ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ [الفاتحه: آیه ۶] اگر اهدنا الی بود شامل ما نمی شد، اهدنا ل بود شامل اون ها نمی شد.

﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ [الفاتحه: آیه ۶] فرموده است اولا برای اینکه شامل کسانی که علی صراط المستقیم اند باشد و ثانیا ما که در قرآن طلب می کنیم هدایت به صراط مستقیم رو یا بر صراط مستقیم هستیم که هیچی رسول الله هم هست یا نزدیک صراط مستقیم ایم یا دوریم اگر دور است صراط مستقیم الی است، اگر نزدیکیم ل، اگر پشت هستیم ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ [الفاتحه: آیه ۶] میگیم برای اینکه این آیه شامل کل نماز گزاران است و نماز گزاران یا (الی الصراط المستقیم) اند یا (لصراط المستقیم) اند یا (الصراط المستقیم) اند برای اینکه شامل کل بشد ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ [الفاتحه: آیه ۶]

ثانیا، ما که نماز می خونیم اگر از صراط مستقیم دوریم، میخوایم نزدیک بشیم، نزدیک بشیم که ل بشیم، اگر لصراط المستقیم بشیم این جور باشد که تالی تلو رسول الله بشیم خود صراط مستقیم بشیم. امکان دارد صراط مستقیم شدن تالی تلو رسول الله شدن این امکان دارد برای غیر معصوم چون صراط مستقیم در انحصار عصمت نیست، بنابراین طلب این سه بعد رو میکنیم. کسانی که نماز می خوانند یا این سه بعد یا دو بعد یا یک بعد رو دارند تقاضای ترقی می کنند یا اله هستند تقضای ل می کنند یا ل هستند تقضای الصراط المستقیم می کنند که خودشون صراط مستقیم باشند خب. ﴿إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي﴾ [الاسراء: آیه ۹]

(صحبت حضار)

حالا عرض می کنم، ل رو هنوز عرض نکردم این مقدمه است برای بیان ل، حالا چرا ل؟ ﴿إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي﴾ ل هم الی را می گیرد، هم الصلاه و هم الی رو میگیرد، چون ل اتصاله دیگه. ﴿إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي﴾ یعنی هدایت می کند برای اون راهی که ﴿هِيَ أَقْوَمُ﴾ یا برای در شما هست الصراط المستقیم یا از برای دوری تقضای برگشت می کنیم یا برای هستید.

بنابراین همانطوری که در نماز صراط المستقیم است شامل کلا در اینجا ﴿إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي﴾ شامل کل کسانی خواهد بود که این قرآن هادی اون ها هست خب ﴿إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي﴾ خب التی موصولش محذوفه، این موصول محذوف دارای عرض می شود که این التی که عرض می شود که موصول است، مختصاتی دارد که این مختصات ذکر نمیشه چرا ؟ الطریقت التی ،السبیل التی، العقیله التی، الاخلاق التی، چرا نفرمود: برای اینکه هر چه بتواند التی بیانگر او باشد یهدی شاملش هست، الطریقه، الفطریه، العقلیه، العقیده، العلمیه، السنه هرچه را که راه برای مکلف باید باشد تمام راه ها، راه های درونی، راه های برونی، درونی، عقلی، فطری، فکری، سر قلب، فواد، راه های درونی، راه های برونی هم که انبیاء باشند، آیات وحی باشد، آیات آفاقی باشد، این التی شامل تمام این ها هست و لذا اینجا بنده یادداشت کردم که براتون عرض می کنم.

(صحبت حضار)

استعمال التی برای اینکه تمام راه های هدایت که اقوم است مشمول التی هست.

بله التی هایی که ما پیدا کردیم (والسبل، والآیات، واآفاقیه، والانفسیه، والاخلاق، والحیات، و احکام الفطره، احکام العقل، الایمان، الاسلام، التقوی، الزهاده، المعرفه، المعجزه، مواردالهدایه) تمام آنچه را که در سبیل هدایت است چه درونی و چه برونی قرآن شامله.

بنابراین هیچ راهی از راه هایی که خداوند مقرر کرده است ایجابا یا رجحانا پا بر این راه ها گذاشتن یا واجب است یا راجح است و هیچ بی راهه ای که به عنوان حرمت یا به عنوان مرجوعیت است و هیچ راه مستوی پنجاه درصدی که اباحه است پنج راه را، پنج راه را فرضا، لفظا، رجحانا، مرجوحیتن، اباحتا، درونی و برونی تمام راه ها را این قرآن راهنماست ﴿إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ﴾ [الاسراء: آیه ۹] اقوم از قیام است، از قوام است.

قیام انسان فی سبیل الله، قوام و شایستگی فی سبیل الله تمام شایستگی ها، قیام ها، فعالیت ها، نیروها، قدرت ها، اقوم یعنی بالاترین. بالاترین هدایت ها را در کل ابعاد این قرآن راهنماست. کتاب محرف میتونه اینطور باشه؟ چطور کتاب های وحی همه نمیتونن اینطور باشن؟ کتاب تورات موسی کلیت ندارد، انجیل عیسی کلیت ندارد، صحف ابراهیم، صحف نوح کلیت ندارد، کتاب های وحی ﴿لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ﴾ نیستند، چون نه از نظر زمان اقوم اند نه از نظر ماده و نه از نظر مطلق، نقصان نیست، برای اینکه برای زمان معینی هستند.

اما ﴿إِنَّ﴾ موکده ﴿هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي﴾ مماس خدا مماسه، هدایت مماس یعنی مقدمات غیر قرآنی لازم ندارد این تیکه رو توجه کنید، الی مقدماتی نیاز دارد، هدایت های قرآنی بر ابعاد مختلفش اول این مماس است للتی اختصاص است مماس است، الی نیست، یعنی قرآن که دلالت بر مطلبی می کند دور نیست از فهم، از عقل، از علم، از حس، از تدبر، از تفکر، دور نیست نزدیکه. للتی هدایت قرآن هدایت للتی است نه فقط الی التی احیانا، نه فقط بدون للتی حتی للتی است حد میانگین و وسط قرآن در بعد عموم این است که به طور مماس حتی لغت قرآن نیاز به  کتاب لغت نداره.

لغت قرآن، ادبیات قرآن، صرف و نحو قرآن، منطق قرآن، عرفان قرآن، فلسفه قرآن، فقه قرآن، اصول قرآن، علوم تجریدی قرآن، کل قرآن نیاز به غیر قرآن در دلالت آنچه را خداوند اراده کرده ندارد، ندارد. خداوند ذات الوهیتش احتیاجی به ذوات دیگر ندارد، ربوبیت خداوند احتیاجی به ربوبیت دیگر ندارد، کلام خدا هم که مبین مرادات خداست و احسن التبیین است و اقوم التقویم است و اوضح تصمیم است، احتیاجی ندارد. آیا خورشید در درخشش احتیاج به ماه دارد؟ به مریخ دارد؟ به زحل دارد؟ به اورانوس دارد؟ آیا نورافکن احتیاج به فانوس دارد؟ تمام گفته های، حتی گفته های پیغمبر بزرگوار و ائمه معصومین (ع) در مقابل قرآن ماه است در برابر خورشید، ستاره است در مقابل خورشید، درست است ستارگیش درست است صددرصد اما ستاره است، چون ثقل اصغر است مگر اینکه ثقل اصغر و ثقل اکبر با هم عرض می شود که مجتمع باشند.

حالا این یهدی هدایت مطلق است، اگر قرآن محرف باشد در یک بعد از ابعاد حتی تا چه رسد به دو بعد یا سه بعد یهدیه یا یهدی و یضل؟ یضل در محرفه، یضل در نقیصه است، یضل در زیاده اش، یضل در نقیصه چون زیاده بر قرآن اضلال است، نقیصه بر قرآن اضلال است، جابجا شدن آیات اضلال است، این یهدی هدایت مستقر است. اونم ﴿لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ﴾ خب اقوم مطلق هست یا نه؟ مثل اینکه ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ﴾ [تین: آیه ۴] یعنی از تقویم بنیه خلقت انسانی از نظر روح و جسم ما بالاتر نداریم، برابر داریم بالاتر نداریم ولی در قرآن نه بالاتر داریم نه برابر، اقوم مطلق است.

اینکه در انسان میگیم برابر داریم ﴿وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلا﴾ [الاسراء: آیه ۷۰] اگر نبود، ما می گفتیم انسان در بعد استعداد جسمانی و روحانی اقوم مطلق است و برابر ندارد ولی برابر دارد به دلیل خود آیه (ان القرآن یصدقه بعضه بعضا) ولکن در قرآن نخیر، انسان برابر دارد، قرآن برابر ندارد، نه در گذشته، نه در زمانٍ نه در آینده ﴿يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ﴾ این هدایتی که اقوم هدایت هاست، اگه محرف باشد اینطوره، خب محرف نباشد چی؟

قرآن دو تا بعد دارد، غیر محرف و عرض می شود که غیر قطعی الدلاله. آیا قرآن غیر محرف، قرآن غیر ظنی الدلاله که هم مصون عن التحریف است هم قطعی الدلاله است التی هی اقوم هست یا نه؟ بله و آیا در مقابل، قرآن معاذ الله محرف و قرآن ظنی الدلاله این هم التی هی اقوم است؟ نخیر دو برابر یکه؟ دو برابر یک است؟ ﴿لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ﴾ که از له مطلق است یعنی قائم تر، قیم تر، پر بها تر، روشن تر، واضح تر، بیان تر، هادی تر در کل ابعاد هدایت، ما از قرآن نداریم برابر هم نداریم، اقوم مطلق است.

بنابراین تحریفه؟ ظنی الدلاله است؟ کم و زیاد شده؟ ﴿إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ﴾ [الاسراء: آیه ۹] یعنی زمان نزول فقط؟ فقط اونا مومن اند ما مومن نیستیم؟ در میان ما مومن تر از اصحاب پیغمبر پیدا میشه، سلمان تر از سلمان پیدا میشه، ابوذر تر از ابوذر پیدا می شود، علی پیدا نمیشه ولکن المومنین که شامل کل مومنین است فقط اونایی که زمان نزول بودند؟ ﴿وَيُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا حَسَنًا﴾ [کهف:آیه ۲] این یک آیه.

آیه که ملاحظه خواهید کرد عرض می شود که دقت می کنید و فکر می فرمایید، آیه سوره اعراف آیه ۱۷۰ و در این آیه ۱۷۰ سوره اعراف ناله ها هست، اما من ناله نمی کنم، حرف ها هست اما نمی زنم، تقیه احیانا، آنچه را که از آیه به طور متنی استفاده می کنیم ﴿وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ﴾ [اعراف:آیه ۱۷۰] ﴿وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ﴾ کتاب کدومه؟ قرآنه دیگه ﴿وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ﴾ [اعراف:آیه ۱۷۰آقایون فکر بفرمایید ما هم فکر می کنیم و من اکتفای به آنچه را که نوشتم نمی کنم چون اینکه انسان بر ترقی است. ما که معصوم نیستیم که حرف اول و آخرمون یکی باشه بر ترقیه و هر قدر انسان روی آیات فکر کند تازه است از جمله اختصاصات قرآن این است که امتیازات قرآن این است که هرچه تکرار کند انسان در فکر، در خواب، در بیداری، در تفسیر ما در خواب فکر می کردیم، تفسیر رو فکر کردم فکر کردم بلند می شدم و می نوشتم نه اینکه سی جلد تفسیر انسان نوشته همون است، نخیر تبلور دارد درسته غلطش خیلی کمه، پنج تا شیش تا اونم بعد احکامیش که در غرق شدن در حوزه ها گاه انسان صددرصد غرق میشه گاهی در  یک درصد غرق میشه، اون یک درصد غرق شدن را هم حذف کردیم با تامل زیاد ولی در قرآن شریف. خداوندا ما را قرآنی قرار بده، به ما توفیق علم، عقیده، معرفت، عمل به قرآن، نشر قرآن عنایت بفرما.

 اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوه و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا والسلام علیکم و رحمه الله

اللهم صل علی محمد و آل محمد