جلسه بیست و یکم درس خارح فقه

ادلّه‌ی فقه (عصمت علمی با قرآن)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد

اینکه در این آیات آل عمران آیه ۱۰۰ تا ۱۰۳ اول وصف ایمان آمده است، بعد وصف تقوا و بعد وصف اسلام ﴿وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۲]. همینکه اسلام بعد از تقوا و تقوا بعد از ایمان آمده است دلیل است بر اینکه اسلام فوق ایمان است و فوق تقواست.

ایمان که کامل گردد و بر مبنای ایمان اعتقادالله، تقوا کامل گردد اونوقت وقت اسلام است که اسلام قلب باشد. ایمان که تمام قلب را بگیرد و جز ایمان و اطمئنان بالله در قلب وجود نداشته باشد، قلب از نظر عبودیت و معرفت و عقیده و ایمان در انحصار خدا باشد، در نتیجه اسلام است، تسلیم محض است.

حالا آیه ای که مورد بحث و سوال بود آیه ۱۰۱ و ۱۰۲ ام بود ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ [آل عمران : آیه ۱۰۲] ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ بر مبنای ایمان و برای تکامل ایمان در کل ابعاد درونی و برونی مومن، باید تقوی الله را اختیار کند و تقوی الله چنانچه عرض کردیم کلیت و عمومیت دارد.

فعل واجبات، ترک محرمات، بعد و فعل راجحات و ترکت مرجوحات و بعد حتی مباحات تبدیل به راجحات و واجبات گردد. کسانی را از غیر معصومین سراغ داریم که در طول عمر تکلیف مباحی انجام نداده اند تا چه رسد مرجوحی بلکه مستحب بوده است، واجب بوده است و ترک حرام است.

حالا ﴿اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ﴾ این آیه به نظر بعضی از ساده بینان یا بیشتر از ساده بینان عن اطمینان کم از آیات متشابه است که آیه ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ [التغابن: آیه ۱۶] این را تبیین می کند. ولکن تشابه نسبی ست. چنانکه از امام صادق (ع) روایت است (المتشابه مشتبه علمه علی جاهله) آیه آیاتی ست که به نظراتی متشابه است و به نظراتی محکمه است.

کل آیات قرآن از نظر معصومان و تالی تلو معصومان محکم اند و کل آیات قرآن برای کسانی که مراجعه به قرآن حتی لغوی ندارند متشابه است (و بینهما متوسطان). حالا این آیه مبارکه ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ﴾ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ﴾ باید تحقیق کرد و دقت کرد که ﴿حَقَّ تُقَاتِهِ﴾ به چه میزان است؟ حق پرهیز و تقوالله دارای چه میزان است؟ یک میزان متقی و یک میزان متقی منه.

آیا اینکه ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ ماموریت دارند که ﴿اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ﴾ حق بر مبنای خود حق است؟ مقدار لا نهایت حق استحقاق لا نهایت حق، تناسب با لا نهایت حق این است؟ محاله. برای اینکه در بعد معرفت و در بعد عبودیت دیگر که (ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک) معرفت حق به طور محیط محال است، عبادت حق آنجور که شایسته حق است محال است. پس این بعد از دو بعد آیه محال است و نمی توان مراد باشد.

ما بدون اینکه توجه کنیم به آیه ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ [التغابن: آیه ۱۶] که مفسر و مبین این آیه است با دقت و تعمق در خود آیه با این تفسیر میفهمیم که این ﴿اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ﴾ ﴿حَقَّ تُقَاتِهِ﴾ به معیار متقی معبود، معیار معبود و مقدار معبود لا یتناهی است.

متقی و تقوایش یتنهی است. چطور مامور می شود شخص یتنهی با عبادت یتنهی و تقوای یتنهی، حق لا یتنهای تقوا و معرفت و عبادت لا یتنهی رو انجام بدهد؟ پس این محاله.

بعد دوم که ﴿حَقَّ تُقَاتِهِ﴾ مربوط است به ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ ست چون ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ مکلفند و مکلف به کاری که امکان دارد. کاری که، تقوایی که در بعد معرفتی، در بعد علمی، عقیدتی، در بعد عملی، در تمام ابعاد درونی و برونی امکان دارد از نظر غیر خدا محدود است، مستطعتم است.

پس ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ [التغابن: آیه ۱۶] از خود این آیه ﴿اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ﴾ به خوبی استفاده می شود. دیگه محتاج به روایات جعلی از اون جمله که اشاره کردم دیروز نیست که. آیه ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ نفی کرده است آیه ﴿حَقَّ تُقَاتِهِ﴾ رو در حالی که نفی نیست، این تکاذب است، تکذیبه. مگر امکان دارد حق تقوالله به میزان لا نهایت الله در ابعاد تقوالله مامور بشود؟ این ممکن نیست، محاله. محال اصلا نیست در قرآن تا منسوخ باشد. ناسخ و منسوخ در احکام است.

مثلا فرض کنید که آیاتی، فرض کنید آیاتی در کتاب وحی می گوید خدا متعدد است. مثلا و آیاتی در کتاب وحی می گوید خدا واحد است. آیا آیه دوم ناسخ اوله؟ نه مکذب اوله ناسخ یعنی چی ناسخ مکذب نیست ناسخ مبین عمل و مبین وقت منسوخ است. آیا منسوخ قابل عمل بوده است یا نه؟ اگر قابل عمل بوده است منسوخ، امکان ذاتی و امکان غیری داشته است، پس محال نیست که منسوخ باشه و اگر قابل عمل نیست و محال است نه ناسخ است و نه منسوخ این جواب سوال اول.

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ﴾ حالا چه تقوایی؟ آیا ایمان که بعد اول مثلث امر است در این آیات به هر درجه باشد کافیه؟ نخیر باید ترقی کند. ترقی ایمان به مرحله تقواست و آیا تقوا هم به هر مرحله ای از مراحل باشد کافی است؟ نخیر ﴿وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۲] نه مومنون، نه متقون.

اینجور نیست که کسی که ایمان آورد واجب است که ایمان را حفظ کند در هر درجه از درجات؟ نخیر واجب است تبدیل کند ایمان را به تقوا. یه کسی هم که دارای تقواست در نتیجه تکامل ایمان، آیا جایز است تا این زمان مرگ بر تقوا واقع شود؟ نخیر تقوا باید تکامل پیدا کند، ایمان تمام قلب را بگیرد تا تقوا شود، تقوا تمام قلب را بگیرد تا اسلام شود ﴿وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۲]

سوال، آیا مرگ در اختیار ماست؟ خیر، بله کسانی که خودکشی می کنن احیانا مرگ در اختیارشونه، ولکن مرگ نوعا در اختیار انسان نیست. خواهی نخواهی مرگ گریبان گیر انسان می شود. پس این سوال می آید که ﴿وَلَا تَمُوتُنَّ﴾ نهیه، هرگز نمیرید مگر آنکه مسلمانید، مگه مرگ در اختیار ماست؟ جواب، ما یک اختیار مطلق داریم، یک اجبار مطلق داریم، یک امر بین الامرین داریم که قبلا عرض کردم.

حالا موت در اختیار ما نیست ولکن مسلمان بودن در کل زمان تکلیف حتی الموت در اختیار ماه هست یا نه؟ خب بله. این مجموع در اختیار ماست. این مجموع یک جزئش اختیاری است و یک جزئش غیر اختیاری است. مجموعی که جزییش اختیاری باشد و یک جزئش غیر اختیاری این مجموع فرضا اختیاری ست نه اختیار مطلق، اختیار نسبی. ما اختیار مطلق داریم، اختیار نسبی داریم. اختیار مطلق در انحصار خداست ولکن غیر الله از مختارها، انس و جن و ملائکه و غیر و غیر که مکلفند، اختیارشون مطلق نیست یعنی بلا منازع نیست یعنی صددرصد نیست، جمعی است و مرکبی است از اختیار و لا اختیار.

مثلا من ها و شما به اختیار متولد شدیم؟ نخیر ولکن مختاریم دستورات اله را انجام بدیم؟ بله. ترک حرام خدا واجب است. پس اینطورنمیشه بگیم که شما که وجودتون اختیاریه، اختیارتون حتی اضطراریه، پس اعمالتون، نخیر چون مرکب اگر بعض اختیاری و بعضش اجباری باشد مجموع اختیاری است.

﴿وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۲] یک نقش بسیار روشن بسیار درخشنده ایست از آغاز ایمان و بعد تقوا و بعد تا لحظه آخر که لحظه مرگ است خداوند مقرر کرده است، حتمی کرده است، واجب کرده است که حتما نمیرید مگر در حال اسلام. خب اینجا مطلب خیلی مهمه. همش مهمه.

ببینید آیا صرف الایمان کافی است؟ نخیر، صرف التقوی کافی است؟ نخیر، صرف الاسلام که مرحله عالیه این هاست کافی است؟ نخیر. ایمان و بعد تقوی و بعد اسلامی که خود نگهدار باشد. آیا صرف پول داشتن کافی است برای زندگی درست؟ نخیر، پول داشتن و نگه داشتن پول کار درست کردن است. همچنین سرمایه وجودی انسان در قبال معبود، بعد اول ایمان است به درجاتش. بعد دوم تقواست به درجاتش. بعد سوم اسلام به درجاتش ولکن هم کما، کیفا، مکانا، زمانا در کل حالات و در کافه مجالات باید حفظ شود این ایمان و این تقوا و این اسلام.

(13:01) بعد ایمان و حفظش، تقوا و حفظش، اسلام و حفظش. بطور مثال، ما که در مجتمعاتی زندگی می کنیم هر قدر ایرادها، شکوک، اشکال ها، تزویرها، زیادتر باشد و در بعد دوم برخوردها با این مردمان زیادتر باشد ایمانمون باید قوی تر باشه از بین نره. اگر ایمان ضعیف باشد در اثر تشکیک از بین می رود. اگر تقوی قوی نباشد در اثر تشکیک از بین می ره یا ضعیف میشه. اگر اسلام و تسلیم محض در برابر معبود قوی نباشد، مستدل نباشد، جاش محکم نباشد، قانع کننده نباشد، غیرها هستند که این ایمان را که این تقوا را که این اسلام را تضعیف می کنند.

بنابراین وظیفه چند برابر است و چند بعدی است نه صرف اینکه ایمان داریم، ایمان داریم و ایمان را حفظ کنید به قدری قوی باشد که اشکالاتی که در اثر برخوردها و معاشرت ها هست این اشکالات را برطرف کنید نه تنها بر طرف کنید بلکه بعد سوم اونطرف رو هم هدایت کنید. ایمان، تقوا، اسلام خود، ایمان، تقوا و اسلام که از بین نرفت. ایمان، تقوا و اسلام که دیگران را که منحرفند و میخواهند شما را از مرحله ایمان و تقوا و اسلام دور کنند آنها را هم هدایت کنید. ﴿وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۴]

مهمترین آیات قرآن در بعد تکالیف پیاپی همین آیاته که ۱۴ تکلیف سلبی و ایجابی ست. (14:55)

۱۴ امر و نهی در این دو سه آیه شده است که اگر این ۱۴ امر و نهی را مسلمون ها و متقیان و مسلمان و آمران و ناهیان و تارکان کفر عمل کنند نتیجه، نتیجه آن است هیچ مغلوب نخواهید شد. ﴿لَنْ يَضُرُّوكُمْ﴾ [آل عمران: آیه ۱۱۱]. ﴿لَنْ يَضُرُّوكُمْ﴾ لن استعاره است، کم چی ان؟ کم همه مسلمین اند؟ همه کسانی که مسلم هستیم؟ نخیر، کُم، کُم کسانی است که به این ۱۴ امر و ۱۴ نهی، فردی اجتماعی عمل کرده اند و بنیان مرصوصی خواهند بود. بنیانی که با هیچ قدرتی با هیچ نیروی مخالفی، گزندی بهش ایجاد نمی شود.

اونوقت ﴿لَنْ يَضُرُّوكُمْ﴾ دشمنان اسلام محال است به شما ضرر بزنند. پس چرا اسرائیل ضرر زد؟ اسراییل دو میلیونی چرا صدها میلیون مسلمانان ضرر زد؟ برای اینکه این تکالیف انجام نشده ﴿لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلَّا أَذًى وَإِنْ يُقَاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الْأَدْبَارَ ثُمَّ لَا يُنْصَرُونَ﴾ [آل عمران: آیه ۱۱۱] اگر با شما جنگ کنند آمریکایی ها، عراقی ها، یهودی ها، مسلمان ها، غیر مسلمان ها اگر با مسلمان های صحیح جنگ کنند ﴿لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلَّا أَذًى وَإِنْ يُقَاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الْأَدْبَارَ ثُمَّ لَا يُنْصَرُونَ﴾ [آل عمران: آیه ۱۱۱] (16:35)

خب ﴿وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۲] حالا سوال، ما اگر بخواهیم ایمان با درجاتش و بعد تقوا را با درجاتش با اعتصام بالله که دارد و اسلام را با درجاتش چگونه باید (16:56) وسیله ای از وسایل ربانیه که تضمین کننده است اعتصام به آن، در برگرفتن آن، احتجاج به آن، علم به آن، معرفت به آن، تضمین کننده است. این سه بعد ها و ابعاد بعدیش چیه؟ ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۳].

خب اعتصام معلومه چیه اعتصام متعدی است عصمت هم متعدی است (17:32) واعصموا هم مفعول داره و هم واعصموا، واعتصموا، اعصموا، اعتصموا، انفسکم، غیرکم تمام کم ها، تمام مصالح فردی و اجتماعی درونی و برونی ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ و متقین و مسلمین تمام مسائل رو می شود نگه داشت، حفظ کرد، صیانت کرد در این باره با چی؟ ﴿بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا﴾ در اینجا ﴿حَبْلِ اللَّهِ﴾ رو آیات قبل بیان کرده ﴿وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ بالله و تُتْلَى عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللَّه﴾ ﴿وَأَنْتُمْ تُتْلَى عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللَّهِ وَفِيكُمْ رَسُولُهُ﴾ ﴿وَأَنْتُمْ تُتْلَى عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللَّهِ وَفِيكُمْ رَسُولُهُ﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۱] پس اونی که مایه است و زیربناست و اساس است و محور است از برای امکان وقوعی فعلی درجات ایمان و درجات تقوا و درجات اسلام چیه؟ ﴿آيَاتُ اللَّهِ﴾ است در بعد اصلی ﴿وَفِيكُمْ رَسُولُهُ﴾ در بعد فرعی.

پس جمله اول، ﴿آيَاتُ اللَّهِ﴾ جمله دوم ﴿وَفِيكُمْ رَسُولُهُ﴾ جمله سوم ﴿وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ خدا، جمله چهارم که جمله جمیله ای است که شامل آیات الله و رسول الله و اعتصام بالله است ﴿وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۱] چیه؟ ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ﴾ بعد ﴿وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ﴾ رو صحبت کنیم ﴿وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۱] اعتصام بالله در چه چیز است؟ در تکوینیات است؟ در تشریعیات است؟ بعد است؟ نخیر، هم خدا مکون است و هم خدا مشرع است مکونی غیر از الله نیست و مشرعی غیر از الله نیست.

بنابراین ﴿وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ﴾ یعنی در تکوین، در توفیق، هدایت تکوینی، الطاف خاصه، الطاف خاصه ای که از طرف خداوند امکان نزول دارد به مکلفان ﴿وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ ﴿وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۱] داریم و همچنین در ابعاد تشریعی.

اگر ما بخواهیم تکوین حق به عنوان رحمت رحیمیه در ما موجود گردد و متبلور شود اعتصام بالله لازمه و اگر بخواهد احکام شرعیه خداوند اولا و اخیرا بلا نقیصه و بلا زیاده، صددرصد برای ما روشن شود با ﴿وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ﴾

حالا ﴿يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ﴾ در بعد احکام شرعی رو میخوام بحث کنیم. آیا ﴿وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ﴾ در بعد احکام شرعیه برای معصوم معلوم است، برای پیغمبر معلوم است که وحی است، برای معصوم دیگر معلوم است که الهام است، برای غیر چی؟ ما نه پیغمبریم، نه امامیم. آیا اعتصام بالله برای ما ممکن نیست؟ اگر ممکن نیست ﴿وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۱] برای کل مومنین عمومیت نداره، ولی عمومیت داره، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ عمومیت داره، مسلمون، متقون، چون در زمانی که ما در محضر معصوم حاضر نیستیم نه پیغمبر و نه امام معصوم این اعتصام بالله واجب است که در نتیجه ﴿فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ است.

باید چیزی باشد، چیزی باشد که جایگزین تمام معتصم ها و مستمسک هایی که ما را صددرصد هدایت به الله و احکام الله بکند باشد. این حبل الله است و تکرار نمی کنیم. حبل الله هم یکی است، هم دوتاست هم سه تاست. ولکن این کتاب دوتا نیست یکی است و او قرآن است که محور است.

حالا اینکه ما را مامور کرده اند اعتصام کنیم به حبل الله و اعتصام به قرآن کنیم این قران باید معصوم باشد. اگر قرآن در کل ابعاد عصمت معصوم نباشد، امر کردن به اعتصام (22:20) است. مثلا فرض کنید که شما در طول ۱۰ سال که فرض کنید در قم هستید، باید آب شیرین بخورید، اگر آب شیرین نباشه این باید غلط است، چون آب شیرین وجود نداره. اگر آب شیرین در قم وجود ندارد و آمر شما آگاه است باید آب شیرین از قم، آب شیرین نیست.

حالا اگر قرآن عصمت مطلق ندارد، عصمت در زمان غیاب معصوم ندارد، اعتمصموا امر بی جایی است، امر به محال است، اعتصام یعنی طلب عصمت با جدیدت، با کوشش، با حبل الله. خب حبل الله که قرآن است اگر محرف است، اگر مظنون الدلاله است، اگر حجت قطعیه نیست، اگر حجت بالغه الهیه در زمان غیاب معصومین نیست، پس این امر به اعتصام غلط است امر به محال است.

بنابراین قران باید معصوم باشد. از جمله آیاتی که بر هر دو سه مطلب دلالت دارد همین آیه است که قرآن معصوم از تحریف است، معصوم از عدم بیان است، در بالاترین مرحله صیانت و در بالاترین مرحله بیان است.

﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۳] حالا حبل الله، حبل عبارت است از ریسمانی که دو طرف دارد. یک طرف مستمسک و یک طرف مستمسک. کسی که در پرتابگاه ها هست، لغزش گاه، ضلالت گاه چه مادی و چه معنوی کمک لازم دارد یا نه؟ خب بله. حالا ما در ضلالت های مادی و معنوی وجود داریم، مطلق نیستیم در مادیات، مطلق نیستیم به طریق اولی در معنویات. بنابراین ما باید جدیت خود را از نظر فطرت و عقل انجام بدهیم تا خود را نجات بدهیم از گمراهی ها برای اینکه مطلق نیستم.

﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ﴾ حبل الله ای که ممدود بین الله و بین المکلفین است و از عمرش منقضی نمی گردد و معصوم است در عصمت علیا عبارت است از قرآن. بحث نمیخواد ولی اشاره خواهیم کرد. خب واعصمو نیست ﴿وَاعْتَصِمُوا﴾ است چون قرآن روزنامه نیست، روزنامه تالعو داره، تفلعو نداره، روزنامه است، عمق نداره. کتابی که عمق دارد، هر قدر حتی در در ظواهرش فکر شود مطلب بیشتری به دست میاد، این ﴿اعْتَصِمُوا﴾ میخواد، اعصموا نیست، ﴿اعْتَصِمُوا﴾ افتعاله یعنی کوشش ها، کاوش ها، فکرها، شخصی، شوری باید انجام بشود تا از ظاهرش باطن اولش، باطن دومش، اشاراتش، لطائفش تا حدی که امکان غیر معصومین هست به دست بیاید.

خب آیا ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ﴾ شرط نداره؟ شرط داره. آیا اگر کسی به بعضی از آیات قرآن اعتصام کند و بعضی دیگر نه، درست شناخته؟ جمیعا، جمیعا چند بعده؟ حَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا، اعتصموا جمیعا، این جمیعا هم می شود مفعول باشد هم می شود حال باشد. حال از برای ﴿اعْتَصِمُوا﴾ باشد که مامور اسلامه و حال از برای حبل الله باشد. (ویعتصموا ایهاالمومنون المتقون المسلمون المعتصمون بالله) برای اینکه تمام این مراحل را شامل بشد ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ﴾ چجور؟ یعنی حبل الله جمیعا، انتم جمیعا فردی نه، به فرمایش امیرالمومنین (ص) (من استبد برایه ضل) اگر کسی به رای خود مستبد شود و اکتفا کند گمراه می شود چون انسان مطلق نیست. هر قدر انسان فکرش قوی و صحیح و درخشش تفکرش زیاد بشود باز یکی است. یک چراغ، یک چراغ است دوتا دوتاست سه تا سه تاست، صدتا روشنیش بیشتره بنابراین از این اینجا شوری داره شور داره چنانکه در آیه سوره شوری ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ﴾ [شوری: آیه ۳۸]

پس پله اول تمسک به حبل الله است به طور صحیح و پله دوم برای اینکه اشتباهات کم تر گردد و خیلی کمرنگ تر گردد جمیعا است. هم قرآن جمیعا هم شما جمیعا. اگر قرآن جمیع نباشد ناسخ دارد، منسوخ دارد، مبین دارد، مبین دارد. (القرآن ینطق بعضه علی بعض و یصدق بعضه بعضا) اگر تنها به یک آیه تمسک کند و آیه ای که مبین معنای اون آیه است به طور زیادتر تمسک نکند، خب این فهم ناقص خواهد بود. پس ﴿بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا﴾ تفسیر بعض به بعض.

توجه کنید که اگر بحبل الله تمسک کردید صحیح، آیات را با آیات معنا کردید باید جمیعا باشد که نیست. جمیع کسانی که مراجعه دقیق و صحیح به قرآن دارند و بر مبنای قرآن فکر می کنند و تحمیل نمی کنند شور کنند. چند تا پیدا می کنیم؟ چند تا از ۱۰۰ هزار علمای اسلام شیعه و سنی شور دارند؟

حالا این شور یا شور یا شور مرده، شور زنده این است که طباطبایی ها و که ها و که ها و که ها که خود را ذوب کرده اند در قرآن آقای خوئی میفرمودند که این آقایون مراجع خب مراجع، البته خب تبعا رساله شون از بین می ره، ولی آقای طباطبایی کارش خالد می شود، حرف ایشون، هم با مرگ او کتابش از بین نمی رود و بنابراین ایشون از کدوم مرجع کمتره؟ از بعضی مراجع هم بالاتره. یک مرجعیت قرآنی مدرسه قرآن معارف قرآن تاسیس کنید، اساس ما وارونه است قرآن رنگ ندارد، تکرار نمی کنم ولی تکرار می کنم چون مظلومیت قرآن به قدری زیاد است که هر قدر انسان فریاد بزند و هر قدر تکرار کند باز کمه.

﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا﴾ [آل عمران: آیه ۱۰۳] تفرقوا عنه نیست، تفرقوا فیه نیست، هم عنه مراد است، هم فیه مراد است. ﴿وَلَا تَفَرَّقُوا﴾ ولا تفرقوا عن القرآن، جدا نشوید از قرآن، جدا شدن از قرآن جدا شدن از اسلام است. جدا از کل قرآن، بعض قرآن، از یک آیه قرآن، این یک تفرق تفرقوا عنه. تفرقوا فیه اگر در قرآن فکر می کنید و به حبل الله تمسک می کنید تفرق پیدا نکنید در تفکر قرآن، یکی بگد حدیث، بگد عقل، بگد فلان، نخیر همانطوری که قرآن راهنمایی کرده است. ﴿وَلَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيرًا﴾ [الفرقان: آیه ۳۳] قرآن تفسیر خود است، تفسیر افکار دیگر نیست.

خورشید نور خود است برای دیگران نورش را زیاد می کند ﴿وَلَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيرًا﴾ [الفرقان: آیه ۳۳] احسن مطلق، احسن مطلق تفاسیر قرآن خود قرآن است و مفسر قرآن مستبصر است، مفسر نیست ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا

راجع به حبل الله روایات متواتره ثقلین هست چون ضبط می شود من مدارک رو براتون از روی تفسیر می خوانم که کتاب و سنت توافق قطعی صددرصد دارند که حبل الله قرآن است. ولو عترت در حاشیه قرآن است، رسول در بعد اول ثقل اصغر درحاشیه قرآن است، ائمه در بعد دوم در حاشیه قرآن اند، ولکن ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾ [نجم آیات ۳ و ۴].

در سوره آل عمران ما از صفحه ۲۹۴ تا صفحه ۳۱۸ که چند صفحه است راجع به آیه ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ﴾ بحث کردیم. حالا فی جامع احادیث الشیعه صفحه ۲۹۴ (لاستادنا الاعظم الاقدم المغفور له آیت الله العظمی البروجردی نقلا عن الابقات أنه روا حدیث الثقلین نفر کبیر من الصحابه ثم ذکر کل واحد منهم من النعت الاولی الی الثالث عشر). حداقل ۳۰ نفر از صحابه بزرگ رسول الله که بزرگترین شون امیر المومنین (ص) است، فاطمه زهراست، امام حسن است، امام حسین است و ائمه دیگر و بعدا سلمان ها، ابوذر ها، مقدادها، عمار، مالک اشترها و حتی عمرها، ابوبکر ها، عثمان ها حتی معاویه ها، تمام این ها حدیث ثقلین را نقل کرده اند.

در هر قرنی از ۱۳ قرن حالا (فی کل مأه نحوا من عشرین الی ثلاثین رجالا) که در این ۱۳ قرن ۱۳ ضرب در ۲۰ یا ۱۳ ضرب در ۳۰ یا بیشتر (و علیکم نما منهم علی بن ابی طالب (ع) مثل الطبری و سیوطی و منهم الحسن بن علی و سلمان و ابوذر و عنهما تسعه و اربعون رجلا و منهم جابر بن عبدالله انصاری رواه عنه ثلاثون رجلا و منهم ابوالهیثم بن تیهان رواه عنه خمسه و منهم ابو رافع مولا رسول الله (ص) و حذیفه بن یمان و حذیفه بن سید اغرض عنه اهدا و عشرون رجلا و خذیمه بن ثابت بشهادتین روا عنه خمسه و زید بن ثابت روا عنه سته و عشرون رجلا و ابو هریره روا عنه سته و عبدالله بن زرا ثلاثه و جبیر ثلاثه و بلال بن حاذب و انس بن مالک و طلحه بن عبیدالله تمیمی و عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابی وقاص و عمر بن العاص و عمر بن سعد الانصاری خمسه و علی بن الحاتم و عقبه بن عامر و ابو ایوب الانصاری و ابو صریح الخزایی و ابو قدامه الانصاری و  روا حدیثهم الاجله من اکابر من اخبار الحدیث من اخوان الحدیث من اخوان السنه و عامر بن الیل ابن حمزه تسعه و من هولاء الرواه صحابیات مثل صدیقه الطاهره (س) و ام سلمه رواها عنهما تسعه و ام هانی اخت الامام علی (ع) روانا) بعدا نوشتیم که (و ذکر المرجع الدینی السید شهاب الدین المرعشی النجفی فی العظیم ملحقات احقاق الحق اسماء من اخرج هولاء) در جلد نهم صفحه ۳۰۹ تا صفحه ۲۷۱.

(حدیث ابو سعید خذلی روا عنه جماعه منهم ابن سعد فی الطبقات الکبری) جلد ۲ صفحه ۱۹۴ (و احد بن حنبل فی المناقب والطبرانی فی المعجم الصغیر) صفحه ۷۲ (و المعجم الکبیر) صفحه ۱۲۷ (و المغاذری فی المناقب و فی الرساله القوامیه فی مناقب الصحابه مخطوط و فی الاحمد فی مقتل الحسین) صفحه ۱۰۴.

(و محدثین الطبری فی العقبی صفحه ۱۵ والحمدینی فی فرائض الستین المخطوط و الزرندی فی نجم الدرر ستین)صفحه ۲۳۲.

(والهیثمی فی جلد نهم) صفحه ۱۶۲.

(و السیوطی فی احیاء المیت المخطوط (36:35) ۱۱۱ و فی الدر المنثور کما نقلنا و المتق الهندی فی کنزالعمال) جلد یک صفحه ۳۴۲ (و الاسقلانی فی المواهب التقییه) جلد ۷ صفحه ۷.

(والبدخشی فی مفتاح النجاء المخطوط و محمد فی الراغبین المخطوط (36:54) صفحه ۱۲۲. (القندوزی فی ینابیع)  همه سنی ها مثلا همه سنی ها (والقندوزی فی ینابیع الموده) ۲۱ (و زینی دحلان فی السیره النبویه السیره الحلبیه) جلد سوم صفحه ۲۲۰.

(والنقشبندی فی راموز الاحادیث) صفحه ۱۴۴. ( فی ارجح المطالب) صفحه ۲۲۱. (و  فی الانوار المحمدی) این فقط یه حدیث، حدیث دوم، حدیث (زید بن ارقم رواه عنه جماعه منه  فی سننه) جلد دو صفحه ۴۳۱ . (و مسلم فی صحیحه) جلد 7 صفحه ۱۲۲.

(و البیهقی فی الاعتقاد) صفحه ۱۶۴ . (والترمذی فی الصحیحه) جلد ۱۳ صفحه ۱۲۳. (والنیسابوری فی مستدرکه) جلد ۳ صفحه ۱۴۸. (و احمد بن حنبل فی مناقب  و الطبرانی فی المعجم الکبیر) صفحه ۱۲۷. (و البیهقی فی السنن الکبری) جلد ۱۰ صفحه ۱۱۲.

(و المغاذری فی مناقب مخلوط و الاندولسی فی الجمع بین الصحیحین المخطوط فی مصابیح السنه) صفحه ۲۰۷. (والسغانی فی مشارع الانوار والجردی فی جامع الاصول) جلد ۱ صفحه ۱۸۷ (و بن الغارب فی الغابه) جلد ۲ صفحه ۱۲. (و محدثین الطبری فی ذخائرالعقبی) صفحه ۱۵. (و ابن حبان فی المختلص فی احوال الاندلس) صفحه ۱۶۷. (والحمدینی فی فرائد المخطوط و فی مسعود الشافعی فی المنتقا فی سیره المصطفی) صفحه ۱۹۷. (و الخادم فی تفسیره) جلد 1 صفحه ۴. (و ابن تیمه فی منهاج) جلد ۴ صفحه ۱۰۴ (و سید الهندی درر فی علم الکتاب) صفحه ۲۵۴.

(و فی مجمع الدرر) صفحه ۲۳۱ (والذهبی فی تلفیض المستدرک) جلد ۳ صفحه ۱۴۸. (و عبدالقادر فی منتخب التاریخ ابن العساکر) جلد پنجم صفحه ۴۲۶ (و فی التفسیر التبیان) صفحه ۱۷۷ (و ابن کثیر فی تفسیر البیان) جلد ۹ صفحه ۱۱۴ (والخطیب التبریزی فی مشکات المصابیح) صفحه ۵۶۸.

اینا رو من نقل می کنم برای اینکه که اگر پخش شد معلوم شود که از مجمع ترین و متواتر ترین روایات ثقلین موافق آیه همین روایته، یعنی روایتی اینجور در اسلام اصلا نداریم.

(والمیبدی فی شرح الدیوان امیرالمومنین) ۱۸۸. (و السیوطی فی احیاء المجلس) ۱۱۰ (و فی الخصائص الکبری) جلد ۲ صفحه ۲۶۶ (و الدر المنثور) جلد دوم صفحه ۶۰ (والجامع الصغیر) صفحه ۱۱۲ (و الاکلیل) صفحه ۱۹۰ (و محمد بن عالی فی شئونات الذهبیه) صفحه ۶۶ (والکرکی فی نحات)  همه سنی ان تمام، صفحه ۵۵ (و ابن حجر فی الصواعق المحرقه) صفحه ۲۶۶ (و الشیبانی فی الاصول) جلد ۱ صفحه ۱۶ (والمتقی الهندی فی الکنز العمال) جلد ۱ صفحه ۱۵۲.

(و فی المنتخب کنزالعمال المسند)  جلد ۵ صفحه ۱۹۵ و شیخ سعدی، اینها که میشمریم تازه حدیث دومه، حدیث سوم، حدیث چهارم ،حدیث پنجم تا الی آخر.

حالا مضمون حدیث رو عرض کردم. از مضمون حدیث دریافت می کنیم که، عرض می شود که حبل الله که در قرآن امر می شود که اعتصام بهش حبل الله قرآن است و حبل الله عترت است که فرد اول عترت، عترت رسول الله است و حبل الله ائمه اهلبیت اند که فرد ثانیه عترت اند. بنابراین هیچ دلیلی، هیچ نصی، هیچ مستندی به طور مستقرأ اصلا نقش اسلامی در اصول و فروع اسلام ندارد مگر کتاب الله و کتاب الله و کتاب الله در حاشیه سنت رسول الله (ص) این هم این آیه. البته آیات رو هم خواهیم بحث کرد در قطعیت دلالت قرآن ولی طول نمیدیم. اگر هم طول داده بشه برای اینکه ظلم طولانی به قرآن شده است، برای دفع و رفع ظلم طولانی به قرآن باید این کار رو انجام بدهیم.

 اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوه و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا والسلام علیکم و رحمه الله اللهم صل علی محمد و آل محمد