جلسه هشتاد و نهم درس خارج فقه

مکاتب درونی اسلام

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد

در جلسه قبل، روی چند حساب راجع به مختلف، مقداری مطالبی را حضور برادران عرض می کنیم. و دیگر اینکه که اصولاً مکتب های حوزه های علمیه، مکتب قرآنی اصیل نیست، نه شیعه اش، نه سنی اش، نه علی اللهی اش و نه دیگرانش.

اشاره ای به مکاتب مختلف می کنیم و تتمه بحث را نیز به طو مختصر عرض می کنیم و به عنوان نمونهِ مکتب انفصال، تتمه ای را از بعضی از ابواب طهارت و عدم اشتراط کریت در اعتصام، از وسائل الشیعه بحث می کنیم.

مکتب ها یا مکتب انفصال از وحی است کلاً یا مکتب اتصال به وحی است. مکتب انفصال از وحی، یا مکتب الحاد است یا مکتب اشراک است یا مکتب توحید غیر کتابی ست که تمام این ها، این ثالوث، این سه ضلع، مکتب های فکری و تصمیمی و عملی بر خلاف وحی است، انفصال از وحی دارند.

اما مکتب هایی که به عنوان اصلی، مکتب های متصل به وحی اند که تعبیر کافی اش و تعبیر مجملش کتابیین هستند، نه موحدین به قول مطلق، کتابیین. کسانی که شریعتشان شریعت کتابی ست. این ها مکتب هاشان درون وحی است و مکتب های دیگران، برون از وحی است.

مکتب وحیانی و مکتب غیر وحیانی. مکتب غیر وحیانی که سه بُعدی ست عرض کردیم، با اون مکتب ها، فعلاً بحثی نداریم. بحث در مکتب وحیانی ست. مکتبی که اتکاء به وحی دارد از نظر ادعا و از نظر عنوان، این مکتب نیز چند قسم است، یا وحی منقرض است یا وحی موجود که از برای مکلفین است الی یوم الدین.

مکتب وحی منقرض، هم دارای دو بُعد است. یک بُعد وحیِ منقرضِ محرف که منسوخ هم است تبعاً و ناسخش مکتب وحی قرآنی ست و در این بُعد، مکتب منسوخِ منقرض، اکثریت بسیار بسیار پر رنگ و زیادش، وحی محرف است که تورات و انجیل نمونه تحریف بسیار زیاد است.

بُعد دوم از مکتب وحی گذشته و منسوخ، بُعد منسوخِ غیرِ محرف است که ما دسترسی به تورات و انجیل غیر محرف نداریم. می ماند مکتب وحی اخیر که مکتب قرآن است.

مکتب قرآن به حساب آنچه را که قرآن خصوصاً و عموماً تبیین کرده است، مکتبی ست که هم غیر محرف است، هم غیر منسوخ است، هم بیان است، تبیان است، نور است، برهان است و ﴿تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ﴾ [النحل: آیه ۸۹] است.

مسلمان ها با فِرَق مختلف و مذاهب گوناگون که دارند به عنوان اسلام تبعاً، مکتبشان مکتب قرآن است. ولکن در همین مکتب قرآن به وجهٍ عام، چهار مکتب وجود دارد. در این چهار مکتب، مکتب اصلی، مکتب استقلال است به معنای اول و نه به معنای دوم.

معنای اول مکتب استقلال قرآن، یعنی قرآن خصوصاً و عموماً محور باشد. خصوصاً در معارف اصلی توحیدی و معادی و نبوتی و در بحث های احکام فرعیه، آنچه را خصوصاً و جزئیتاً و موضوع خاص، سلب و یا ایجاد کرده است.

جهت دوم، اوامری را که قرآن شریف در ده ها آیه دارد که طاعت رسول لازم است و در یک آیه طاعت اولی الامر نیز واجب است. طاعت رسول، به عنوان حامل سنت وحی است با فاصله. سنت وحی دوم بی فاصله، سنت رسول الله صلی الله است که در کتاب تصریح سلبی یا ایجابی ندارد. سنت منفصل، سنتی ست که ائمه علیهم السلام نقل می کنند از رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم.

ولکن این مکتب که مکتب چهارم (قطع صدا)

مقبول مصدق مکتب های اسلامی ست که مکتب استقلال است، رنگی ندارد، طرفداری در طول تاریخ اسلامی ندارد و یا طرفدار کم دارد. اما سه مکتب دیگر بسیار طرفدار دارد با اختلاف عَدد و با اختلاف عُدد.

این چهار مکتب که مکتب درونی وحیانی اسلامی و قرآنی ست، مکتب اولش مکتب انفصال است، با توضیحی که عرض شد و باز عرض می کنیم. مکتب دوم مکتب تحمیل است، مکتب سوم مکتب تفکیک است و مکتب چهارم مکتب استقلال، مکتب انفصال هم یا کلی ست و یا جزئی ست.

متاسفانه مکتب انفصال کلی در میان اخباریین محض و در میان بعضی از اصولیین منحرف شیعه و سنی وجود دارد که اصلاً در معارف اصلی و فرعی اسلامی، با قرآن کاری ندارند. حتی به عنوان تحمیل هم، وقتشان را نمی گذارند. حتی با عنوان جواب، تحمیل، توجیه، خلاف نص، خلاف ظاهر، اصلاً کاری با قرآن ندارند که نمونه ای از نمونه هاش رو روز قبل ما عرض کردیم.

اصولاً مکتب اسلامی ست، حدیث است، سنت است، شهرت است، اجماع منقول است، اجماع محصل است، اطباق است، ضرورت است و سایر مبادی هست، اما قرآن در این میان هرگز وجود ندارد، نه معناً، نه لفظاً و حتی نه تحمیلاً. وقت صرف نمی کنند که به آیاتی از قرآن در مورد بحث موجودشان نظر کنند، چه موافق باشد و چه مخالف. این مکتب انفصال، مکتب انفصال کلی.

مکتب انفصال جزئی این است که در بعضی از مطالب اصلی و فرعی به قرآن مراجعه می شود و در بعضی مراجعه نمی شود. اون بعضی که مراجعه می شود در حقیقت انفصال است و در بُعد حق، اتصال است. انفصال است به این معنا که رأیی را از مبادی دیگری گرفته اند و می خواهند این رأی را قرآن تصدیق کند و از قضا تصدیق هم می کند، احیاناً که قرآن هم چنین می گوید.

ولکن در بُعد اصلی، انفصال است. اگر قرآن چنین نگوید، انفصال دارند از نص و یا ظاهر قرآن و به نص یا ظاهر قرآن کاری ندارند. بنابراین این هم مکتب انفصال است در بُعدی و مکتب اتصال است که ﴿وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ [المؤمنون: آیه ۷۱].

اتباع اهواء، یا اهواء، اهواء درست است یا اهواء غلط. در اهواء درستشون، در خیالات و علم درستشون، احیاناً به عنوان سند زائد، اتکاء به قرآن کردن، این مکتب اتصال است بر مبنای آنچه را که گفته اند و از قضا قرآن تصدیق دارد و انفصال است که اگر قرآن تصدیق نداشت و مخالف بود، قبول نداشتند. این مکتب انفصال.

بعداً مکتب تحمیل است. به قرآن مراجعه می شود در تفسیر، در آیات الاحکام، در فقه، فلسفه، عرفان، منطق و سایر علوم اسلامی، به قرآن مراجعه می گردد، ولکن مکتب تحمیل است. آنچه از قرآن نصاً و یا ظاهراً موافق است با آرائشون، تقلیداً و یا اجتهاداً قبول می کنند و آنچه را که مخالف است تحمیل می کنند. تفسیر به رأی می کنند در دو بُعدش، یا تفسیر به رأی مضاد با نص قرآن یا مضاد به ظاهر قرآن، تحمیل ضد، بر ضد است.

یا بُعد دوم و خفیف تر تفسیر به رأی است که آنچه را که آیه یا آیات قرآن یا نفی نمی کند و اثبات هم نمی کند، نه نفی می کند و نه اثبات می کند، تحمیل می کنند بر قرآن که قرآن هم چنین می گوید تا مطلب خود را ثابت کنند و این مکتب تحمیل، مکتبی ست که در کل علوم اسلامی و کل علمای مسلمان، در تاریخ اسلام، در شیعه و سنی بسیار طرفدار دارد. خودآگاه یا ناخودآگاه، خواسته یا ناخواسته، بر مبانی گمراه کننده ای، مکتب تحمیل است.

مکتب سوم، مکتب تفکیک است که در جلسه قبل عرض کردیم. مکتب تفکیک هم دارای دو مرحله است.

مکتب چهارم که ما در اون مکتب می خواهیم غور کنیم و غوص کنیم، طرفدارش بسیار بسیار کم است و حتی اکثریت، طرفیت می کنند، تهمت می زنند، نسبت های ناروای علمی و عقیده ای می دهند، مکتب استقلال است.

منتها نه مکتب استقلالی که فقط قرآن و نه حدیث، نخیر. مکتب استقلال قرآن و قرآن. قرآن در بُعد اول نصوص و ظواهر خاصه قرآن که دلالت بر مطالبی به عنوان أفصح و أبلغ بیان قرآن دارد، مورد قبول است اصلاً و مطالب دیگری که قرآن نفی و اثبات نمی کند، احاله به رسول و احاله به اولی الامر شده است که (أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ) [نساء: آیه ۵۹].

در بیان مکتب ها به این مقدار ما اکتفا می کنیم تا بعدها تفائلی خواهیم داشت به یاری خداوند. این دو جلسه فقط اشاره ای بود.

حالا از باب نمونه، در بحثی که ما داشتیم، در باب طهارت، مطهرات چیست؟ نجاسات چیست؟ تطهیر چگونه است؟ بحثمون در این بود که آیا آب قلیل راکد، معتصم است؟ یا معتصم نیست؟

اینجا هم بر مبنای مکتب انفصال، حتی انفصال از حدیث، مسلمان است، مجتهد است، فتوا می دهد، فتوا می دهد که هم بر خلاف نص و ظاهر قرآن است و هم بر خلاف نص و ظاهر حدیث.

قضیه اشتراط کریت در آب راکد، هم بر خلاف پنج نص قرآنی ست که قبلاً عرض کردیم و هم بر خلاف کل روایات. مثلاً دو باب از ابوابی که تثبیت می کند قطعاً آب قلیل منفعل نیست، مگر با تغیر، فعلاً این دو باب را عرض می کنیم.

وسائل شیعه، جلد اول، صفحه ۱۰۲، باب سه، (نجاسة الماء بتغيير طعمه أو لونه أو ريحه بالنجاسة لا بغيرها من أي قسم كان الماء) عجیبه ها، صاحب وسائل الشیعه که خودش از طرفداران بسیار قرص و قوی اشتراط کریت است در اعتصام آب، می گوید که (من أيِّ قسم كان الماء) شاید یادش نبوده فتوا. ولکن روایت اینطوره. روایات

(صحبت حضار) شاید حاج آقا آب دریا مثلاً بوده،

کل آب.، (من أي قسم كان الماء) (أي قسم) یعنی چی؟

(صحبت حضار)

نشد دریا نیست، دریا وجود نداره اینجا اصلاً

(صحبت حضار)

عزیزم (من أي قسم كان الماء) (أيّ قسم) چیه؟ أي قسم، راکد، جاری، باران، شور، شیرین، تلخ، دریا، هرچی میخواد باشه. حالا کاری با اون نداریم فعلاً.

حدیث اول صحیحه است، ما سند که می گوییم، نه از برای اینکه به سند احتیاج داریم، ولی خب صحیحه، بر مبنای آنچه رو که این ها فکر می کنند. صحیحه است.

(عن حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ كُلَّمَا غَلَبَ اَلْمَاءُ عَلَى رِيحِ اَلْجِيفَةِ فَتَوَضَّأْ مِنْهُ وَ اِشْرَبْ.) اَلْمَاءُ چیه؟ اَلْمَاءُ جاریه فقط؟ مگر مکه و مدینه آب جاری زیاد بود؟ خیلی کم بود. درصد آب جاری بسیار بسیار کم بود، همه آب راکد بود.

آب راکد و کمتر از کر و صدور این حدیث در مدینه است از امام صادق علیه السلام، (كُلَّمَا غَلَبَ اَلْمَاءُ عَلَى رِيحِ اَلْجِيفَةِ فَتَوَضَّأْ مِنْهُ وَ اِشْرَبْ) این منطوق عرض می شود که مفهوم. (فَإِذَا تَغَيَّرَ اَلْمَاءُ وَ تَغَيَّرَ اَلطَّعْمُ فَلاَ تَتَوَضَّأْ مِنْهُ وَ لاَ تَشْرَبْ) پس منات تغیره. کما اینکه در بحث های قبلی استدلال به روایاتی بر این معنا، از جمله حدیث متواتر بین الفریقین عن الرسول صلی الله علیه و آله و سلم که علامه نقل کرده است، کردیم. این یک رابطه.

(و رواه کلینی عن علی بن ابراهیم عن ابیه) این دو، (و عن محمد ابن اسماعیل عن الفضل بن شاذان جمیعاً عن حمار، عن حریز، عن من اخبره، عن ابی عبدالله) سه سند، دو سند صحیح و یک سند مرسل.

دوم (عَنِ اَلْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فِي اَلْمَاءِ اَلْآجِنِ يُتَوَضَّأُ مِنْهُ) ماء آجن آبی ست که کثیفه، آب صاف تمیز نیست. آجن یعنی کثیف، (فِي اَلْمَاءِ اَلْآجِنِ يُتَوَضَّأُ مِنْهُ إِلاَّ أَنْ تَجِدَ مَاءً غَيْرَهُ فَتَنَزَّهَ مِنْهُ).

خب، آب آجن، آب کثیفه، آب آشغالی ست. حالا، آب آشغالی کثیف، اگر متغیر به نجاست بشود که تبعاً عرض می شود که طاهر نیست و مطهر هم نیست. ولکن، آبی که کثیف است، ولکن آبه هنوز، آب غلبه دارد بر نجاست، یا آبی ست که طاهر است، کثیفه و لجنه، یا آبی ست که درش نجاست ریختن، اما آب هنوز غالب است به نجاست.

می گوید که (عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فِي اَلْمَاءِ اَلْآجِنِ يُتَوَضَّأُ مِنْهُ) وضو ازش بگیر. وضو، هم وُضو، هم وَضو. هم تطهیر و هم عرض می شود که رفع حدث اصغر، هم رفع حدث اکبر که سه بُعدی ست.

(إِلاَّ أَنْ تَجِدَ مَاءً غَيْرَهُ فَتَنَزَّهَ مِنْهُ) مال تنزهه. اگر آب غیر آجن، آب تمیز پیدا کردید، خب با آن آب قبلی وَضو و وُضو نگیرید. بنابراین تجویز وَضو و وُضو، رفع حدث و رفع خبث، با آب کثیف در دو بُعد، این از ادله قطعیه است که آبی که تمیز است، کثیف نیست، قلیل است کمتر از کر است، قطره ای از خون درش وارد است، این به طریق اولویت قطعیه قطعیه، خب این توضأ ازش جایز است.

(وَ رَوَاهُ اَلشَّيْخُ أَيْضاً بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ (19:21) الشیخ على حصول التغیر من نفسه) حمل چیه؟

حدیث سوم، (عَنْ حَرِيزٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ اَلْمَاءِ اَلنَّقِيعِ) یعنی آب راکد، نصه دیگه. آب نقیع، آب راکده. (سُئِلَ عَنِ اَلْمَاءِ اَلنَّقِيعِ تَبُولُ فِيهِ اَلدَّوَابُّ) جانوران درش بول می کنند. آیا جانورانی که بولشون پاک است؟ بولشون نجس است؟ فرقی نمی کنه. الدَّوَابُّ (قطع صدا)

غیر انسان ها که بول دارند، سگ باشد، خوک باشد، شتر باشد، حمار باشد، هر چه باشد، دواب اند. (فَقَالَ) این فقال نفرمود که اگر بول نجس باشد، چنین، بول طاهر باشد، چنین. برای اینکه امام باید که در مقام جواب، جواب واضح صددرصد بدهد که مستمسک غلط از برای سائل و غیر سائل نباشد.

(أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ) عرض می شود ابی بصیر که از فضلای اصحابه، از فضلای درجه اول باقرین علیهم السلامه. (عَنْ أَبِي عَبْدِاَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ اَلْمَاءِ اَلنَّقِيعِ تَبُولُ فِيهِ اَلدَّوَابُّ فَقَالَ إِنْ تَغَيَّرَ اَلْمَاءُ فَلاَ تَتَوَضَّأْ مِنْهُ).

اگر آب تغیر پیدا کرده، یعنی مغلوب شده، وضو نگیر. حالا مغلوب چی؟ آیا مغلوب قذارت غیر نجس یا قذارت نجس یا هر دو؟ اگر قذارت غیر نجس است و هنوز آب است، چرا وضو نگیریم؟ اگر آب لجنی ست ولی هنوز آبه و کثافت غیر نجس درشه، آب غالب نیست، ولی هنوز آب است، چرا وضو نگیریم؟ 

(صحبت حضار) حاج آقا این خبیثه

بله؟

اگر خبیث باشد، خبث هم مراحلی دارد. خبث برای آشامیدن، خبث برای وضو گرفتن، خبث برای تضویء، فرق می کنه. بله، ممکن است برای آشامیدن خبیثه، ولی برای وضو گرفتن خبیث نیست. مثلاً، اگر در یک لیوان، آب تمیز عالی، یک سر سوزن خون زدند، این خبیث از برای چیه؟ یک سر سوزن بول حالا، یک مقداری بول زدن، این خبیث است برای آشامیدن، ولی برای عرض می شود که تطهیر، خبیث نیست، حتی برای وضو. اول آشامیدن است، بعد وضو گرفتن است، بعد تطهیره. این سه مرحله خبث با هم فرق داره. ممکن است برای آشامیدن خبیث باشد، برای وضو نه، برای وضو خبیث باشد، برای تطهیر نه.

حالا (فَقَالَ إِنْ تَغَيَّرَ اَلْمَاءُ فَلاَ تَتَوَضَّأْ مِنْهُ). پس منات تغیره و محور اصلیش تغیر به نجاسته. اگر این آبی که راکد است، متغیر به نجاست شد، چه کر باشد و چه غیر کر باشد، هر چی باشد. (وَ إِنْ لَمْ تُغَيِّرْهُ أَبْوَالُهَا فَتَوَضَّأْ مِنْهُ) اگر آب غالب است و این بول ها چه نجس و چه غیر نجس، تغییر نداده است (فَتَوَضَّأْ مِنْهُ وَ كَذَلِكَ اَلدَّمُ) این کلمه دم، قرینه قطعی ست.

(وَ كَذَلِكَ اَلدَّمُ) یعنی اون ابوال، چه ابوال نجسه باشد و چه ابوال طاهره. (وَ كَذَلِكَ اَلدَّمُ إِذَا سَالَ فِي اَلْمَاءِ وَ أَشْبَاهِهُ) خون در آب و أشباه آب. عرض می شود و اشباهُه هم میشه و اشباهِه هم درسته.

(صحبت حضار)

(وَ كَذَلِكَ اَلدَّمُ إِذَا سَالَ فِي اَلْمَاءِ وَ أَشْبَاهِهُ) یک معنا دارد و اشباهُه یک معنی دیگری دارد. اگر اشباهُه باشد، یعنی دم و نجاسات دیگر، اگر بریزد در آب، اگر غالب شود بر آب، وضو نباید گرفت. اما اگر آب هنوز غالب است و تغیر پیدا نکرده است، وضو می شود گرفت.

و اما اشباهِه، اشباهِه خیلی عجیب تر میشه (وَ كَذَلِكَ اَلدَّمُ إِذَا سَالَ فِي اَلْمَاءِ وَ أَشْبَاهِمَا)، أَشْبَاهِما یعنی چی؟ مثلاً نفت، بنزین، مایعات مضافه، آب سیب، آب میوه دیگر، مایعاتی که مضاف اند، یا مضاف اصلی هستند و یا مضاف فرعی که مضاف اصلی آب سیب است، آب نیست و نفت، آب نیست. مضاف فرعی، آب بوده است، ولی آنقدر آشغال اضافه شده است که بهش آب نمی گویند.

چه مضاف اصلی باشد و چه مضاف فرعی، اگر خون درش وارد شد و تغییر نداد پاک است. پس از جمله ادله ما بر این که آب مضاف یا مایع غیر آب، اگر تغییر به نجاست پیدا نکند، پاک است، از جمله ادله ما اینه، گرچه دلیل لازم نداریم (کل شیء طاهر حتّی تعلم أنّه قذر فاذا علمت فقد قذر) ما هیچ دلیلی که قابل استناد و اعتماد باشد بر اینکه مضاف، مایع مضاف غیر آب، بدون تغییر نجاست، نجس می شود، ما اصلاً دلیلی نداریم، بحث خواهیم کرد ان شاء الله.

حدیث دیگر صحیحه (أَبِي خَالِدٍ اَلْقَمَّاطِ) ابی خالد قماط که قنداق ساز بود. (أَنَّهُ) البته روات ما همه آیت الله و ثقة الاسلام نبودند که فقط کارشون تحصیل علم باشند. نخیر، بقاله، حماله، عطاره، سبزی فروشه، مختلفه. و کاش اسلام هم این جور بشود، گرچه وقت های زیادی مصرف می شود در قیل و قال ها، در قیل و قال هایی که نود و چند درصدش وقت تلف کردنه. اگر ما به صلب اسلام رسیدگی کنیم که قرآن شریف و سنت قطعیه است، دیگه همه وقت رو گذاشتن نیست و چرا من و منها همه وقت رو می ذاریم؟ همه وقت رو می ذاریم برای ازاله این مطالب.

چون مطالب یک جهت اثباتی دارد، یک جهت سلبی دارد. اگر جهت سلبی نبود، لزومی نداشت که ما اینقدر وقت مصرف کنیم. ولکن بیشتر وقت جهت لا اله است، مطالب سلبی ست. یعنی سلب کنیم از اسلام، آنچه را که ان قلت و قلت کرده اند و خیال کرده اند و آورده اند.

حالا (أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ فِي اَلْمَاءِ يَمُرُّ بِهِ اَلرَّجُلُ) آب هایی که در مدینه بود و انسان درش عبور می کرد، آب چشمه بود؟ چشمه وجود نداشت. آب عرض می شود راکد بود یا حداقل اعم است مائی که (يَمُرُّ بِهِ اَلرَّجُلُ) چه آب راکد باشد، چه آب چشمه باشد. آب چاه نیست، چون مرور بر چاه، مرور بر چاه هم می کند تا دهنه که آب ندارد چاه. مرور بر باران هم نیست، باران از هوا میاد. مرور از آبی ست که راکده یا جاریه. جاری هم که در مدینه کم بوده. بنابراین درصد جاری که قابل حمل بر جاری البته نیست، چون کمه.

(أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ فِي اَلْمَاءِ يَمُرُّ بِهِ اَلرَّجُلُ وَ هُوَ نَقِيعٌ) خودش هم میگه، اگه نقیع هم نبود کافی بود. نقیع (قطع صدا)

هم حیوان مرده درشه، هم جیفه، مردار، درشه. این میته و مردار، آیا میته چیه؟ میته ماهیه؟ تو آب راکد مدینه که ماهی نبوده؟ آب جاری هم اگه بوده ماهی نبوده. پس میته، میته گوسفند است، بز است، گاو است، شتر است، کلاغ است، کبوتر است، این هاست.

یا حد عرض می شود که اقلش، این اعم است از اینکه میته حیوان که دارای دم سائل است باشه که نجسه یا غیر.

(صحبت حضار) حاج آقا میته با جیفه چه فرقی داره؟

میته اعم است از جیفه. میته ممکن است گندیده باشه، ممکنه گندیده نباشه. ولی جیفه گندیده است.

(فِيهِ اَلْمَيْتَةُ اَلْجِيفَةُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِنْ كَانَ اَلْمَاءُ قَدْ تَغَيَّرَ رِيحُهُ) ببینید پس به دو نص محرض شد که آب راکده، آب راکد هم حتماً کره؟ نخیر حتماً درصد خیلی زیادی غیر کره. (فِي اَلْمَاءِ يَمُرُّ بِهِ اَلرَّجُلُ) اگر این آب مقصود آب زیاد بود یا آب کم، خاص، بود ذکر میشد. این هم آب زیاد، هم آب کم. آب به عنوان آب. (يَمُرُّ بِهِ اَلرَّجُلُ وَ هُوَ نَقِيعٌ فِيهِ اَلْمَيْتَةُ اَلْجِيفَةُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِنْ كَانَ اَلْمَاءُ قَدْ تَغَيَّرَ رِيحُهُ أَوْ طَعْمُهُ فَلاَ تَشْرَبْ وَ لاَ تَتَوَضَّأْ مِنْهُ).

درسته. نه بخور، نه وَضو نه وُضو که رفع حدث اصغر یا رفع حدث اکبر. اما تطهیر، تطهیر ممکن است باعث بشه، اگر متغیر به نجاست نباشد، اما اگر متغیر به نجاست باشد، نه طاهر است نه مطهر. (إِنْ كَانَ اَلْمَاءُ قَدْ تَغَيَّرَ رِيحُهُ أَوْ طَعْمُهُ فَلاَ تَشْرَبْ وَ لاَ تَتَوَضَّأْ مِنْهُ) این منطوقش.

من عرض می شود که و مفهوم،(وَ إِنْ لَمْ يَتَغَيَّرْ رِيحُهُ وَ طَعْمُهُ فَاشْرَبْ وَ تَوَضَّأْ) خب این شرب و توضأ فرق میکنه. شرب در صورتی که خبیث نباشد. اگر خبیث نباشد، فقط میته ای درش بوده که این میته غالب نشده، بلکه آب غالب است، اگر جوری ست که تقذر انسان نمی کنه و خبیث نیست، اشکال نداره. ولکن خبیث است، از جهت خبث اشکال داره نه از جهت نجاست.

حدیث دیگر، (عَنْ سَمَاعَةَ) از فضلای اصحابه، (عَنْ أَبِي بَصِيرٍ) باز همچنین. (قَالَ سَأَلْتُهُ) تقیه بود، نمی تونست اسم امام صادق و اسم امام باقر رو ببره (سألتُهُ). (قَالَ سَأَلْتُهُ) مثل بعضی ها که فتوایی رو نقل می کنند، می گن، می گویند، قائل معلومه کیه ولی خب اگر بگویند قائل، سنگبارون میشن.

(قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ كُرٍّ مِنْ مَاءٍ مَرَرْتُ بِهِ وَ أَنَا فِي سَفَرٍ) خب (كُرٍّ مِنْ مَاءٍ) چیه؟ کر، یعنی آب زیاد. آب زیاد هم، یه تشت آب، یه خیک آب زیاده، کما اینکه روایت زیاد داشتیم که یه خیک آب، یه تشت آب، دو خیک آب، پس (كُرٍّ مِنْ مَاءٍ) آبی ست که یک قابلمه و یک کاسه نیست، بیشتره.

(مَرَرْتُ بِهِ وَ أَنَا فِي سَفَرٍ قَدْ بَالَ فِيهِ حِمَارٌ أَوْ بَغْلٌ أَوْ إِنْسَانٌ قَالَ لاَ تَتَوَضَّأْ مِنْهُ وَ لاَ تَشْرَبْ مِنْهُ) خب چطور شد؟ اگر آب کر است که بول کرده است درش حمار، که خبیث میشه یا بغل، قاطر، که خبیث میشه یا انسان که اگر تغییر بده، نجس می کنه، (قَالَ لاَ تَتَوَضَّأْ مِنْهُ وَ لاَ تَشْرَبْ).

اگر آب کری ست که آقایون میگن، یه کسی چند قطره بول کرده در آب کر، این چیه؟ اینکه به اجماع و اتفاق کل، این معتصم است. بنابراین یا کر، اعم است از کر آقایون، یا حدیثه و  قابل قبول نیست که (لاَ تَتَوَضَّأْ مِنْهُ وَ لاَ تَشْرَبْ مِنْهُ) مگر اینکه آبی باشد که درسته آب مثلاً زیاد نسبی ست، ولکن اگر بول درش کردند، تقذری حاصل میشه و این تقذر هم از نظر شرب است، هم از نظر وضو. اینجا میگد، (قال الشیخ المراد به إذا تغیر لَوْنَهُ أَوْ طَعْمَهُ) چرا؟ خب چرا؟ المراد رو خود امام بلد نبود بگد که شما می فرمایید؟

و همچنین موثقه (سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ اَلرَّجُلِ يَمُرُّ بِالْمَاءِ وَ فِيهِ دَابَّةٌ مَيْتَةٌ قَدْ أَنْتَنَتْ قَالَ إِذَا كَانَ اَلنَّتْنُ اَلْغَالِبَ عَلَى اَلْمَاءِ فَلاَ يَتَوَضَّأْ وَ لاَ تَشْرَبْ).

اینا همه حول و حوش اون حدیث متواتر فریقین است از رسول الله صلوات الله علیه که عرض می شود که (اَلْمَاءَ طَاهِرٌ لاَ يُنَجِّسُهُ شیء إِلاَّ اذا تغَيَّرَ).

حدیث دیگر، (عَنِ اَلْعَلاَءِ بْنِ اَلْفُضَيْلِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنِ اَلْحِيَاضِ يُبَالُ فِيهَا) حوض ها، حوض خونه ما نبوده که. حوض، حوض یه وجبی، حوض دو وجبی، حوض ها اینطور بود معمولاً. آبی نبوده که حوض بزرگ داشته باشند.

وانگهی (عَنِ اَلْحِيَاضِ) جمع محلی به لام است، تمام این مجتمعات آب را می گیرد. حوض یه وجبی، دو وجبی، ده وجبی، پنج وجبی. (عَنِ اَلْحِيَاضِ يُبَالُ فِيهَا قَالَ لاَ بَأْسَ إِذَا غَلَبَ لَوْنُ اَلْمَاءِ لَوْنَ اَلْبَوْلِ) محور غلبه لون الماء است. چون محور غلبه لون ماء است، بنابراین آب زیاد باشد، کم باشد، هر چی میخواد باشد.

ببینید، کل این احادیث دلالت دارد بر همون مطلب که اگر تغیر به نجاست پیدا کرد، بله، اگر تغیر پیدا نکرد که هم مفهوم رو نمیگیره و هم منطوق رو نمیگیره.

حدیث دیگر، (عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قُلْتُ لَهُ رَاوِيَةٌ مِنْ مَاءٍ) یعنی مشک، مشک کر آقایونه؟ مشک یک پنجم و یک دهم کر هم نیست. این مشک معلومه. مشک، عرض می شود که پوست گوسفنده. آیا پوست گوسفند که مجمع آب می شود، این کر آقایونه که سه وجب و نیم در سه وجب و نیم در سه وجب ونیم؟ این طور نیست که.

(قَالَ قُلْتُ لَهُ رَاوِيَةٌ مِنْ مَاءٍ سَقَطَتْ فِيهَا فَأْرَةٌ أَوْ جُرُذٌ یا فَارَةٌ أَوْ جُرُذٌ) فاره درسته نه فأره. (قطع صدا)

فاره یک نوع موش است، جُرذ هم موش دیگره. (أَوْ صَعْوَةٌ مَيْتَةً) بالاخره یک میته ای که به حساب میته بودن نجس است، افتاده درش. (قَالَ إِذَا تَفَسَّخَ فِيهَا فَلاَ تَشْرَبْ مِنْ مَائِهَا وَ لاَ تَتَوَضَّأْ) اگر پاشیده از هم، باز شده، خب آب رو کثیف می کنه. ولیکن آیا آب کر این کار رو می کنه؟ اگر یه موش، کوچکتر از موش، در آب کر آقایون بیفتد، باز هم بشه، بمونه، خراب می کنه؟ بو میده؟ نخیر.

بنابراین آب معمولاً آب کمتر از کر آقایونه. ق(قَالَ إِذَا تَفَسَّخَ فِيهَا فَلاَ تَشْرَبْ مِنْ مَائِهَا وَ لاَ تَتَوَضَّأْ  وَ صُبَّهَا وَ إِنْ كَانَ غَيْرَ مُتَفَسِّخٍ فَاشْرَبْ مِنْهُ) اگه این حیوانی که افتاده و مرده، باز نشده، عرض می شود که بخورید (وَ تَوَضَّأْ وَ اِطْرَحِ اَلْمَيْتَةَ إِذَا أَخْرَجْتَهَا طَرِيَّةً وَ كَذَلِكَ اَلْجَرَّةُ وَ حُبُّ اَلْمَاءِ) حُبُّ اَلْمَاءِ دوست کوبی آبه. این عرض می شود که مشک هایی که با چیز درست می کنند، با گل درست می کنند. حب بهش میگن. (وَ اَلْقِرْبَةُ) قربه مشکه (وَ أَشْبَاهُ ذَلِكَ مِنْ أَوْعِيَةِ اَلْمَاءِ) (أَشْبَاهُ ذَلِكَ مِنْ أَوْعِيَةِ اَلْمَاءِ) تمام ظروف آبی را که کم باشد، زیاد باشد، هرچه باشد، این طوره، پس منات چیه؟ منات تغیر به نجاسته.

و همچنین صحیحه عرض می شود که فقیه

(صحبت حضار) حاج آقا، این فاره شاید موش صحرایی باشه؟

نخیر. فأره، با فاره داریم، فاره کل موشه و فأره ناف آهوست. ناف آهو که پاکه. یه آقایی درس می داد من یادمه، از بزرگانی که مرحوم شده، ایشون جواهر می خوند، می گفتش که فارةٌ المِسک. موش مشک. بابا فأرةٌ المسکه. فأرةٌ المسک، ناف آهوست. اون فارة المسک می خوند.

(وَ قَالَ أَبُو)

من بهش گفتم که اینطوری نیست. گفت ما که عرب نیستیم. گفتم باید عرب بشین تا فتوا بدین.

(قَالَ وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِذَا كَانَ اَلْمَاءُ أَكْثَرَ مِنْ رَاوِيَةٍ) بیشتر از یک مشک باشه، (لَمْ يُنَجِّسْهُ شَيْءٌ تَفَسَّخَ فِيهِ أَوْ لَمْ يَتَفَسَّخْ إِلاَّ أَنْ يَجِيءَ لَهُ رِيحٌ تغْلِبُ عَلَى رِيحِ اَلْمَاءِ).

حدیث دیگر (حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ إِذَا كَانَ اَلْمَاءُ أَكْثَرَ مِنْ رَاوِيَةٍ) الی آخر.

حدیث یازدهم (عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ أَنَا حاضر عَنْ غَدِيرٍ  أَتَوْهُ وَ فِيهِ جِيفَةٌ) غدیر گودی ست. اعم از کر معمولی و کر غیر معمولی یا غیر کر. (فَقَالَ ان كَانَ اَلْمَاءُ قَاهِراً وَ لاَ توجَدُ فِيهِ اَلرِّيحُ فَتَوَضَّأ).

ببینید در هیچ یک از این احادیث تفصیل قائل نشده امام که آیا آب، کر باشد، کر نباشد، زیاد باشد، کم باشد، هر چه میخواد باشه.

و همچنین صحیحه محمد بن اسماعیل بزیع که از فضلای اصحاب امام رضا علیه السلام بود. (عَنِ اَلرِّضَا عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ مَاءُ الْبِئْرِ وَاسِعٌ‌ لَا يُفْسِدُهُ شَيْ‌ءٌ إِلَّا أَنْ يَتَغَيَّرَ رِيحُهُ أَوْ طَعْمُهُ فَيُنْزَحُ حَتَّى يَذْهَبَ الرِّيحُ وَ يَطِيبَ طَعْمُهُ لِأَنَّ لَهُ مَادَّةً).

و همچنین عرض می شود که حدیث من لا یحضره الفقیه ابن بابویه، (قال سئلَ الصادق عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) اون شخص معلوم نیست کیه، (عَنْ غَدِيرٍ فِيهِ جِيفَةٌ فَقَالَ إِنْ كَانَ اَلْمَاءُ قَاهِراً لَهَا) یعنی آب غلبه دارد، (لاَ تُوجَدُ اَلرِّيحُ مِنْهُ فَتَوَضَّأْ منه وَ اِغْتَسِلْ).

حدیث چهارم (قَالَ اَلرِّضَا عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ لَيْسَ يُكْرَهُ مِنْ قُرْبٍ وَ لاَ بُعْدِ بِئْر یعنی قریبة من الکنیف يُغْتَسَلُ مِنْهَا وَ يُتَوَضَّأُ مَا لَمْ يَتَغَيَّرِ اَلْمَاءُ) ببینید تمام این احادیث راجع به تغیر مائه. اگر وقت هست، بله؟

باب دیگر که باب مهم تری ست. ببینید، اصولاً میشه گفت کم مساوی زیاده؟ یا کم بیشتر از زیاده؟ این هیچ انسانی، هیچ حیوانی، ممکنه بگه کم بیشتر از زیاده؟ یک بیشتر از دویه یا مساویه؟ ولکن این آقایون که فتوا داده اند درصد خیلی بالا که اگر نجاست در آب قلیل، قم باشد، منجّسه، تهران باشد، طاهره. میشه همچین چیزی؟

وانگهی اگر نجاست در آب قلیلی که حد کر نیست، نجاست زیاد باشه و آب رو عوض نکند، این عرض می شود که نجسه و اما اگر جایی دیگه باشد، نجاست عینش باشه، اقلِ از اون هم باشد، آب رو عوض نکرده، ولی عین نجاست هست، این پاکه.

عین نجاست موجود است در آب استنجاء و قلیل است، این آب پاکه. ولکن آبی که کمتر از کر معمولی ست، اگر که یک سر سوزن خون بهش بزنند، عین نجاست نیست، اصلاً نیست، این آب نجسه. چطور شد؟

یعنی کم بیشتر است از زیاد، یا مساوی است با زیاد. این باب این رو میگه، این باب، باب جواز الطهاره، باب الطهارة ماء الاستنجاء، آب استنجاء. این خیلی عجیبه ها. همه هم فتوا می دهند که این عرض می شود که مکتب انفصال، انفصال از قرآنه، انفصال از عقله، انفصال از حسه، انفصال از علمه، انفصال از کل موازینه. از کل موازین باید انسان منفصل بشه تا بگوید که دو دو تا در قم چهار تاست، در آمریکا صد و شصت و دو تاست مثلاً، یا کمتر از چهار تاست.

حدیث اول، (احول قَالَ قُلْتُ لأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَخْرُجُ مِنَ اَلْخِلّاَءِ) خَلاء درست نیست، خِلّاَءِ درسته. (أَخْرُجُ مِنَ اَلْخِلّاَءِ فأَسْتَنْجِي بِالْمَاءِ) با آب استنجاء می کنم. استنجاء آب یا بول یا غایط، (فَيَقَعُ ثَوْبِي فِي ذَلِكَ اَلْمَاءِ اَلَّذِي اِسْتَنْجَيْتُ بِهِ). لباسم، قبام، عبام، میفته تو اون آبی که آب استنجاء ست. (فَقَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ) هیچ اشکالی ندارد.

افتادنش اشکال ندارد، نجس نمی شه، تطهیر نمی خواد و حال آنکه اون آبی را که عرض می شود که استنجاء غایط شده و آب هم آب قلیله، قلیل دیگه آب کر نیستش که، برای اینکه عورتشون رو تو آب جاری که نمیذارن که، با آب قلیل استنجاء می کند و مقداری از کثافت غایط در این آب قاطیه، کثافت داره شنا می خوره، آب هنوز آبه، این عرض شود که پاکه. چطور این پاکه اما چندین برابر این آب که هنوز به حد کر معمولی نرسیده، یک قطره خون بره درش، نجسه؟ یک قطره خون در آب زیادتر که اصلاً پیدا هم نیست، نجسه آبش. ولکن مقدار عرض می شود که نیم کیلوگرم، کمتر، بیشتر، غایط در آب مخلوطه و این پاکه. چی شد؟ (وَ رَوَاهُ اَلصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ محمد بْنِ اَلنُّعْمَانِ مِثْلَهُ)

حدیث دیگر باز از أَحْوَلِ (أَنَّهُ قَالَ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ اَلرَّجُلُ يَسْتَنْجِي فَيَقَعُ ثَوْبُهُ فِي اَلْمَاءِ اَلَّذِي اِسْتَنْجَى بِهِ فَقَالَ لاَ بَأْسَ فَسَكَتَ) خب لاَ بَأْسَ کلاً فرمود، بعد ساکت شد امام، بعد فرمود خب سوال کن چرا لاَ بَأْسَ بِهِ؟ (أَ وَ تَدْرِي لِمَ لاَ بَأْسَ بِهِ).

آب استنجاء که مواد نجس درش هست و قلیل هم هست، چرا متنجس نشد؟ (قَالَ قُلْتُ لاَ وَ اَللَّهِ قَالَ إِنَّ اَلْمَاءَ أَكْثَرُ مِنَ اَلْقَذَرِ) آب بیشتره، آب غالبه.

خب اکثریت ماء کافیه، ولو یک لیوان آب باشد. اگه یک لیوان آب باشد، یک قطره خون، یک قطره منی، یک قطره بول، توش بزنن، ماء بیشتره دیگه. چون ماء بیشتره. مثلاً در باب طهارت بول، کل روایاتی که در طهارت بول داریم این است که (مِثْلی مَا عَلَى اَلْحَشَفَةِ) بر حشف انسان وقتی بول تموم شد، چقدره آبه؟ یک قطره است دیگه. دو قطره بریزی پاک می کنه. آقایون چی میگن؟ میگن نخیر (مِثْلی مَا عَلَى اَلْحَشَفَةِ) یعنی دو مرتبه شُری بریز. اولا دو مرتبه چرا؟ چرا شُری؟ این شُر و دورمتبه رو از کجا میارید؟ (مِثْلی مَا عَلَى اَلْحَشَفَةِ) مثل اینکه دارن آمپول میزنن، این سر سوزن آمپول یک قطره هست، میگد که میخوایم پاک کنیم، بیاییم بگیم که دو برابر آنچه بر رأس آمپوله. یعنی دو برابر، یعنی شری آب بریزیم؟ خیلی عجیبه. اینکه انفصال که میگیم، انفصال کلی ست. (قَالَ إِنَّ اَلْمَاءَ أَكْثَرُ مِنَ اَلْقَذَرِ) اگر علت است، اگر دلیل است که امام تفیهم فرموده خب که بنابراین اگر آب بیشتر از قذر باشد و آب غالب باشد، کافیه.

حدیث سه، (أَمُرُّ فِي اَلطَّرِيقِ عن رجل عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قُلْتُ أَمُرُّ فِي اَلطَّرِيقِ فَيَسِيلُ عَلَيَّ اَلْمِيزَاب) ناودون از پشت بام آب میریزه، معلوم نیست آب چی میریزه. ما مبتلا بودیم در نجف. یه موقع من داشتم راه میرفتم تو کوچه، بعد اومدن گفتند عباتون چرا اینجوریه؟ بعد معلوم شد که بله.

(قَالَ قُلْتُ أَمُرُّ فِي اَلطَّرِيقِ فَيَسِيلُ عَلَيَّ اَلْمِيزَاب فِي أَوْقَاتٍ أَعْلَمُ أَنَّ اَلنَّاسَ يَتَوَضَّئُونَ) يَتَوَضَّئُونَ یعنی چی؟ یعنی بول و غایط و وُضو و وَضو. خب (فَقَالَ لَيْسَ بِهِ بَأْسٌ) سوال نکن. یعنی من نمی دونم که این آب واقعاً نجسه و آب عرض می شود که مغلوبه و نجاست غالبه یا به عکسه. میگه سوال نکن.

عرض می شود که حدیث چهارم (عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ لَهُ أَسْتَنْجِي ثُمَّ يَقَعُ ثَوْبِي فِيهِ وَ أَنَا جُنُبٌ فَقَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ).

حدیث پنجم (سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ رَجُلٍ يَقَعُ ثَوْبُهُ عَلىٰ اَلْمَاءِ اَلَّذِي اِسْتَنْجَى بِهِ أَ يُنَجِّسُ ذَلِكَ ثَوْبَهُ قَالَ لاَ) استنجاء هم معلومه دیگه. استنجاء اروپایی که نیستش که. استنجاء یعنی کثافت ها می ریزه و کثافت ها هم شنا می کنه، غرق میکنه.

خب روی این دو باب که انسان مراجعه می کند، بدون تحمیلات و بدون توجیهات غیر وجهیه، باید حساب کرد، آیا آبی که مغلوب نجاست نیست، کلاً طاهر است؟ یا کلاً نجس است؟ یا بعض طاهر است، بعض نجس است.

بعض طاهر است، آبی که باهاش استنجاء کرده اند، ذرات کثافت درش هست، چون آب غالب است و قلیل است، این آب پاک است. اما آبی که چند برابر آب استنجاست و به اندازه کر معمولی نیست، اگر یک ذره نجاست درش قرار بگیره نجسه. چطور شد؟ یعنی صد خیلی کمتر از هزار است یا صد برابر با هزار است.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا لما تحبه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبه و لا ترضی. والسلام علیکم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم