بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد
شایسته تذکر و تکرار است در حوزه علمیه که در کل علوم اسلامی چه عقیدتی باشد و چه عملی باشد، ما دو راه داریم، یک راه نزدیک و حق و یک راه دور و ناحق.
راه نزدیک و حق که درش هیچ شبهه و شائبه ای نیست چه سنداً و چه متناً، قطعاً قرآن است. اگر ما روی آیات قرآن دقت بی طرفانه بکنیم و با کمال پی جویی و تدبر، آنچه خدا اراده کرده است، از آیات قرآن دریافت کنیم، دو نفع از برای ما خواهد بود.
یک نفع وقت کمتر و نفع دوم رسیدن به حقیقت به نحو خیلی خیلی خیلی بیشتر که اگر هم کمبودی بود با (أَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ) [شوری: آیه ۳۸] حل می شود.
اما اگر قرآن مطرح نبود یا در حاشیه بود یا اگر هم مطرح بود و محور روایات و اقوال بود، اینجا هم راه زیاد دورتر است و هم از حق و حقیقت خیلی دورتر است.
رو این اصل، اگر ما دقت کامل صددرصد با شرایطش در آیات مربوط اسلامی، کلاً اسلامی است بکنیم، از دو نظر یکی از نظر وقت و یکی از نظر وصول به حقیقت، ما موفق تریم یا موفقیم.
ولیکن در مقابل اگر از اول به روایات، سندهایش، متن هایش، شهرت ها، اجماعات، اطباقات و حتی ضرورت ها که ضرورت فقهی احیاناً غلط است مراجعه کنیم، این هم راه دورتر است و هم به حقیقت خیلی دیرتر و کمتر می رسیم و یا اصلاً نمی رسیم.
این مقدمه برای این ضمیر (مِنْهُ) در آیه مربوطه بود. ملاحظه بفرمایید (فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ) [مائده: آیه ۶] (تَيَمَّمُوا) رو عرض کردیم که در اینجا سه تعبیر امکان دارد که تعبیر سوم در اینجا وافی ست، تعبیر اول یَمّموا قصد کنید، تعبیر دوم یمّموا قصد دهید.
تعبیر سوم تیمم، یمّوا و عرض می شود که یمّوا و یمّموا هیچ کدام دلالت بر عرض میشود که دست به خاک یا به هرچیزی زدن نداره قصده فقط، منتهی یمّوا خود قصد شماست عرض می شود که یمموا قصد دادن دیگریست نسبت به صعید طیب
ولکن تیمّموا تیمم تفعلّه تأثره، یعنی شما قصدی تأثرپذیر با (صَعِيدًا طَيِّبًا) [مائده: آیه ۶] داشته باشید. قصد تأثرپذیر با قصد تأثرنپذیر این است که قصد تأثر نپذیر فقط قصد است اما قصد تأثرپذیر از (صَعِيدًا طَيِّبًا) این است که حداقل اقل مسح کنید، با کف، با کفینتون به صعید طیب بزنید، اگر با کفین به صعید طیب نزنید هرچه قصد کنید یمّواست، تیممّوا نیست. خب این مال اینجا.
بعد (مِنْهُ). کسانی قائلند برحسب روایاتی که یا متیمم به باید تراب باشد، غیر تراب درست نیست یا تراب درجه اول است، اگر تراب یافت نشد اون وقت سنگ، اون وقت تخته، برگ و چیز دیگر که اونجام باز اقوالی هست. استناد به (مِنْهُ) میکنند.
حرف این است که می گویند در آیه تیمم، در تیمم ما دو آیه داریم یکی آیه نساست (فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ) [نساء: آیه ۴۳] (مِنْهُ) اونجا نیست. (مِنْهُ) نبودنش دلیل است بر اینکه تیمم صحیح طیب مطلق است، هر صعید طیبی را و هرگونه که شما مسح کنید کافی ست، چه الوغی داشته باشد، چه نداشته باشد.
مثلاً اگر به خاک بزنید چه گردی بدست بنشیند یا نشیند یا به سنگ بزنید سنگ گرد نداره، پس چه گردی از متیمم به و اثری از متیمم به در دست باشد یا نباشد. ولکن در سوره آیه مائده منه دارد. اینا میگن که (مِنْهُ) تبعیضه، حرفشون اینه، اگه (مِنْهُ) تبعیضه، پس فتیمموا فمسحوا بوجوهکم (مِنْهُ) یعنی مِن صحیح طیب.
این مسح دوجور است یا مسح با اون ماسه چیزی از صعید طیب هست یا نیست. اگر چیزی نباشد (مِنْهُ) نمیخواد اگر چیزی باشد (مِنْهُ)میخواد.
بنابراین (فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ) [مائده: آیه ۶] در اثر تیمم شما بدست میچسبد تعلق دارد با اون وضع عرض می شود که (بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ) مسح کنید. ما عرض می کنیم چند اشکال داره این احتمال.
اشکال اول این است که ما در نسخ قطع لازم داریم. همونطوری که منسوخ باید قطعی باشد، ناسخ هم باید (قطع صدا)
منسوخیه باشد و ناسخ هم ظنیه الناسخیه باشد یا منسوخ قطعیه الدلاله باشد ولی ناسخ ظنی الناسخیه باشد به درد نمیخوره.
بنابراین همونطوری که در نسخ یک حکم می رود و یک حکم جاش میاد، اون حکمی که می رود باید معلوم باشد قطعی باشد و حکمی هم که جاش میاد باید که ناسخ بودن حکم معلوم باشد.
حالا آیا سوال آیا از (مِنْهُ) ناسخیت بدست میاد یا نه؟ نخیر به چند دلیل. یک دلیل اصولاً (مِنْهُ) دارای چهار معناست. (نشویه ابتدائیه سببیه و تبعیضیه منه لها اربع احتمالات اربع معانی نشویه ابتدائیه سبییه تبعیضیه) این چاهار تاست.
خب حالا، بُعد دوم این مال من، هُ مرجع ضمیر هُ چیه؟ مرجع ضمیر هُ (صَعِيدًا طَيِّبًا) است یا (تَيَمَّمُوا) ست؟ (تَيَمَّمُوا) فعل (تَيَمَّمُوا) است یعنی مِن (تَيَمَّمُوا) یا مِن (صَعِيدًا طَيِّبًا). پس دو تا ضربدر چهار شد هشتا.
تکرار، این مِن که خود مِن بحث امروز ماست، بحث اصلی ماست آیا مِن تبعیض است و این تبعیض الصعیدا طیبا هست که شما وقتی که مسح می کنید به وجوه و ایدیکم، بعض الصعیدا طیب باید با شما باشد که این دلیل خواهد بود بر اینکه باید تراب باشه. چون سنگ، سنگی که تراب نداره عرض می شود که و متیمم های دیگر که تراب ندارن اینا عرض می شود که مِن تبعیض ندارند.
بنابراین از اینجا استفاده می شود با این دو شرط، یک شرط اینکه مِن تبعیض باشد، شرط دیگر این است که این هُ به (صَعِيدًا طَيِّبًا) برگرده به حساب اینکه اقرب المرجعین است.
پس معلوم می شود که فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم من صعیدا طیب یعنی بعض صعید طیب، بعض صعید طیب را مسح کنید به وجوه و ایدیکم. این احتمال. ولکن این احتمال در میان هشت احتمال است اولاً، چرا؟
برای اینکه اولاً مِن یا نشویه است یعنی باید صادر باشد این مسح از تیمم صعید طیب، یا ابتدائیه است آغازگر کار شما این صعید طیبه است، یا سببیه است، به سبب این صعید طیب شما مسح کنید، یا اینکه تبعیضیه است یعنی بعض از صعید الطیب، این مال مِن.
هُ یا به صعید طیب برمی گردد یا به تیمم برمی گردد، چهار در دو، هشت احتمال، فقط یک احتمال است که این دعوی شما را ثابت می کند که این هُ به صعید طیب برگردد و مِن مِن تبعیض باشد یعنی بعض الصعید الطیب را مسح کنید به وجوه و ایدی این اشکال اول.
خب، سوال، اگر مراد از مِن تبعیض بود آیا مِن کافی نبود؟ نخیر چون مِن چهار معنا داره دیگه، اگر مراد تبعیض بود بعضَ باشه، فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم بعضه یا به، به باز ظهور در تبعیض بیشتر داره یا بهتر از به بعضه، بعضه نص بود در اینکه این صعید طیب باید الوغ داشته باشد به دست بچسبه این عرض می شود که اولاً.
ثانیاً (صَعِيدًا طَيِّبًا) [مائده: آیه ۶] فرمود کتاباً ادباً روایتاً این حرف مردوده. عرض می شود که ادباً که عرض کردیم (مِنْهُ) توی هشت احتماله که یک احتمالش این است که عرض کردیم.
وانگهی (صَعِيدًا طَيِّبًا) [مائده: آیه ۶] اگر مراد از صعید طیب تراب بود، باید بگه تراباً طیباً چرا (صَعِيدًا طَيِّبًا) [مائده: آیه ۶] فرمود؟ اگر تراباً طیباً میفرمود نص بود در مراد، اگر مراد این است که میتیم به فقط باید تراب باشد.
خب و اما روایات، روایتم مختلفه. بعضیا شرط میکنن در درجه اول تراب را و اگر تراب نباشد چیز دیگر را و بعضی از روایات هم کلاً میگد تراب، غیر تراب نمیشه. این روایت که میگد کلاً تراب و غیر تراب نمیشه این قابل قبول نیست برای اینکه برخلاف (صَعِيدًا طَيِّبًا) [مائده: آیه ۶] است اولاً.
ثانیاً (مِنْهُ) در صورتی می تواند ناسخ باشد که اون احتمال هشتم که قابل قبول نیست عرض می شود که ما بپذیریم
بنابراین نتیجه مطلب این است که (جُعِلَتْ لِيَ اَلْأَرْضُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً) که کلیت دارد مطابق است با کلیت (صَعِيدًا طَيِّبًا) [مائده: آیه ۶] در آیه.
و اما (مِنْهُ)، (مِنْهُ) بخواد ناسخ باشد عرض کردیم که احتمالات زیاد است در کار و عرض می شود که احتمالات دیگر (مِنْهُ) (ینشأ، ینشأ التیمم به صعید طیب من الصعید الطیب) یا اینکه نشویه باشد یا ابتدائیه باشد. آغازگر این کار شما باید (صَعِيدًا طَيِّبًا) [مائده: آیه ۶] باشد.
یا سبب، به سبب قصد و استعمال صعید طیب، به اون سبب شما وجوه ایدی رو مسح کنید یا نه اینکه ما وجوب وجوه و ایدی رو مسح کنیم با نگاه کردن یا با کاری نداشتن، نخیر باید که شما صعید طیب رو تیمم کنی، نه یم کنی، نه میمم باشی بلکه تیمم کنی یعنی تأثرپذیر باشد دست های شما از صعید طیب.
سوال، آیا تأثرپذیری از صعید طیب شرطش این است که این صعید طیب به شما بچسبه؟ نخیر تأثر مراتب داره. مرحله آغازین تأثرپذیری از تیمم و صعید طیب این است که دست بزنی، بذاری حداقل اول تأثر دست زدن است. حد دوم اثرگیری ست، حد دوم واجب نیست برای اینکه دلیل نداره.
پس حداقل و حد اولش عرض می شود که تأثیر پذیری ست. پس این تأثیرپذیری، تأثیرپذیری بُعد دوم و سوم این نیست که مقداری از خاک به دست شما بچسبه.
رو این بیان ما با این مختصر، با این چند دقیقه راحت میشیم از روایات و از اقوال و سندها و مندها و متن ها و استحبابات و وجوبات. خب این مربوط به (صَعِيدًا طَيِّبًا) [مائده: آیه ۶].
بعد می فرماید که (مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ) [مائده: آیه ۶] به چه حساب؟ البته بعد یه برگشتیم داریم. خدا نمیخواد برای شما حرج قرار بده یا عمل شرعی طهارت شما یسر است یا حرج است یا عسر است.
عسر بالاتر از حرجه، عسر یعنی خطر داره، ضرر داره. حرج اون است که تمام نیروی شما رو می گیره، کاری که شما می کنید سه کاره، یا کار را به آسونی انجام میدید بعض نیرو مصرف می کنید یا نخیر کل، این یسره، یا کل نیرو رو مصرف می کنید این حرجه، ولی ضررم نداره ها، یعنی تمام قدرت را، مثل کسانی که این چیز سنگین رو بلند میکنن ها، تمام قدرت که جونش داره بالا میاد ولی ضرر نمیبینه، این حرجه. یه مرتبه نخیر اگر بلند کند چیز سنگین رو، قلبش دستش پاش کمرش میشکنه خراب میشه.
بنابراین یسر اول، حرج دوم، عسر سوم.
وقتی که خدا مائی دید و حرج را عسر به طریق اولی، (14:56)
(يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ) [بقره: آیه ۱۸۵] یرید یسر در مقابل یرید عسر، یسر را اعم از حرج می گیره یا نه فقط یسر غیر حرجه البته، یسر در مقابل حرج است و در در مقابل عسر است و بینهما حرج است.
بنابراین نه حرج در دین هست نه عسر در دین هست، بلکه یسره. یعنی بعض نیروهاتون رو و نه صددرصد تمام رو مصرف کنید در انجام واجبات.
بله بعضی از موضوعات که موضوع عسری ست اصلاً، جنگ، مثل جنگ برای کشتن و کشته شدن است، اونجا عسری ست. اون موضوعاتی که اصلاً عسری ست اونا مستثناست، ولکن موضوع خوردن، آشامیدن، خوابیدن، حرف زدن، کار کردن، فکر کردن و الی آخر، این کارهایی که موضوش عسری نیست بلکه اکثراً غیر عسری ست و غیر حرجی ست در اینجا یسرش در بُعد وجوب واجب است، حرجش در بُعد، در بُعد وجوب مستحب است، عسرش در وجوب حرام است.
پس اگر یسر است، اگر واجب است باید یسر باشه و اما اگر حرج است اون واجب تبدیل به مستحب میشه و اگر عسر است همین واجب و مستحب تبدیل به حرام میشه.
حالا در اینجا (مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ) [مائده: آیه ۶] اصلاً خدا اراده ندارد که برای مکلفان هیچ حرجی قرار بده، (مِنْ حَرَجٍ) [مائده: آیه ۶] استقراقه، نه حرج (مِنْ حَرَجٍ) [مائده: آیه ۶].
(صحبت حضار)
نه این استقراق معنای حرج که نیست، (مِنْ) همون بعضه، بعضه (مِنْ حَرَجٍ) [مائده: آیه ۶] یعنی بعض حرج. این از حرج نیست، (حَرَجٍ) که عرض می شود که منکره، این (مِنْ) که داره، (مِنْ) بعضه، بعض حرج را، جنس حرج را، (مِنْ) اصلاً جنس حرج نداره، (مِنْ) هم جنسه من نگفتم منحصر به چهار تا.
ببینید (مِنْ) ابتدائیه نشویه، جنس، سببیه، بعضیه، چنتا معنا داره، منتهی این چهار تا که عرض کردیم محور بحثه. حالا چون عرض می شود که جنس صعید طیب که مورد مسح نیستش که.
حالا در این معانی که از (مِنْ حَرَجٍ) [مائده: آیه ۶] هست، (مِنْ) جنسه، یعنی (مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ) [مائده: آیه ۶] حرجً نفرمود برای اینکه (لِيَجْعَلَ) خودش مفعول گیره، بنابراین حرج که مفعوله محتاج به (مِنْ) از برای مفعول بودن نیست. پس (مِنْ) جنس حرجه، یعنی هرگز به طور کلی صددرصد ولی یک درصد حرجی در کار در دین نیست.
خیلی خب، حالا، رو این صورت، اگر وضو حرجی بود یعنی ضرر نداشت ولی تمام طاقتو میگرفت و اگر تیمم بدل از وضو حرجی بود یعنی تمام قدرت رو باید مصرف کنی وقتاً فکراً عملاً که صعید پیدا کنید، اینجا واجب نیست اما حرامم نیست.
حرام نیست به ادله ای که عرض می شود که اعمال واجب را اگر حرجی بود مستحب می داند، دو آیه در قرآن داریم که استحبابش در دو آیه ثابته.
کما اینکه در آیه صفا و مروه (إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا) [بقره: آیه ۱۵۸] (تَطَوَّعَ) چیه؟ (التطوع حرج) تطوع یعنی به زحمت زحمت زحمت، خیری که واجب است انجام بده، این خوبه (فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ) [بقره: آیه ۱۸۴] و ان تطوع خَيْرٌ لَكُمْ.
(مَنْ تَطَوَّعَ) [بقره: آیه ۱۵۸] در آیه سعی صفا و مروه و آیه دیگر در عرض می شود که روزه است، بنابراین از این دو آیه استفاده می کنیم که اعمالی که در اصل واجب است، اگر یسر باشد در صورت حرج مستحبه، ولی در صورت عسر حرامه.
خب حالا، اگر شما بخواید وضو بگیرید و این وضو حرجی ست و عسر نیست، یعنی ضرری ندارد، خطر که تمام قدرت را مصرف کنید اینجا مستحبه.
این (مَا يُرِيدُ) [مائده: آیه ۶] اراده حتمی ست، نفی اراده حتمی، نفی اصلی اراده نمی کند، نفی اصلی اراده میشد هم وجوب بود هم استحبابT ولیکن (مَا يُرِيدُ) اراده حتمی ست، اراده ندارد یعنی واجب نکرده است خدا برای شما حرج رو قرار بده، ولکن (يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ) [مائده: آیه ۶] خب بلکه مراد تطهیره.
حالا این تطهیر دارای چند بُعد است در اینجا. (تطهیر له ثلاثه زوایا التطهیر عن النجس التطهیر عن الخبث التطهیر عن الحدث) (لِيُطَهِّرَكُمْ) عامه دیگه.
ولکن (يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ) [مائده: آیه ۶] فقط آب که نیست، برای اینکه اینجا طهارت مائی بود، طهارت ترابی بود، طهارت مائی تطهیر حدث و خبث می کند، تطهیر خبث و نجس می کند و تطهیر از حدث نمیکنه ولیکن طهارت ترابی چی؟
اگر شما به خاک دست بزنید یا به هر چیزی که پاکه، اگر به صعید طیب دست بزنید و تیمم کنید تطهیر میکنه شما رو. آیا خبث از دست میبره؟ خبثی که به دست هست یا نجسی به دست هست، آیا نجس به دست، نجس، نجاست دستی یا خباثتی که به دست هست این با زدن به خاک از بین میره؟ نخیر
بنابراین دو بُعد داره اینجا. این (لِيُطَهِّرَكُمْ) در طهارت عرض می شود که از نجس و در طهارت از خبث این بیّنه. طهارت از حدثم معنی می کنیم البته.
در طهارت از خبث اولاً باید طهارت نجس، اولاً نجاست دست باید ازبین برد دست و صورت و این ها، اعضای وضو اول نجس نباید باشن، ثانیاً خبیث نباید باشن. نجاست از بین میرد، خباثت از بین میرد، بعد از ازاله نجاست و بعد ازاله خباثت اون وقت وضو گرفته می شود و إلّا اگر اعضای وضو متنجس است یا خبیث است در عین تنجس و در عین خبیث بودن و پلید بودن وضو گرفتن درست نیست، چون وضویی ست نجس و وضویی ست عرض می شود که با خبث.
خب در طهارت مائی درسته چه در وضوش و چه در غسلش. ولکن آیا در طهارت ترابی هم ازاله خبث، ازاله نجس هست یا نه؟ نخیر.
جواب این است که (لِيُطَهِّرَكُمْ) [مائده: آیه ۶] دارای سه بُعده. این سه بُعد (لِيُطَهِّرَكُمْ) هر سه در طهارت مائی چه وضوئاً و چه غسلاً هست. ولکن در طهارت ترابی فقط یک بُعد است، بُعد ازاله حدث.
(ازاله النجس و ازاله الخبث و ازاله الحدث کلها معنی بالطهاره المائیه) وضو یا غسل. ولکن ازاله نجس و ازاله خبث با طهارت ترابی از بین نمیره، چه تیمم بدل وضو باشد، چه بدل از غسل، بلکه سوم (لِيُطَهِّرَكُمْ) ازاله از حدثه.
حالا، اینجا سوال هست، آیا حدث خلاف طهارت است؟ اگر حدث خلاف طهارت است با آب در بُعد اول و با صعید در بُعد دوم این حدث از بین می رود و اگر این طور است، بنابراین رسول الله و ائمه علیهم السلام که لازم بود در حدث اصغر و در حدث اکبر، اگر آب نبود تیمم کنند و اگر آب بود با آب وضو و غسل کنند، آیا بُعد سوم طهارت دارن یا نه؟ یعنی حدث در اون ها غیر طهارت ایجاد می کند؟
این حدث کلاً، حدثی که حاصل میشه چه از معصوم چه غیر معصوم این حدث یا ازاله طهارت می کند (قطع صدا)
میاره یا ازاله طهارت نمی کند، اگر حدث ازاله طهارت نکند پس وضو و غسل تیمم لازم نیست، پس بُعد دوم است که حدث ازاله طهارت الماء می کند یا طهارت بدنی ظاهر یا طهارت بدنی باطن یا طهارت روحی.
اگر طهارت بدنی ظاهر رو بگیریم، حدث که مثلاً خواب انسان رو نجس میکنه؟ خبیث میکنه؟ یا بول و غایطی که نجاست رو شستید، بعد از شستن نجاست این عرض می شود که خلاف طهارته؟ پس این خلاف طهارت ظاهره بدنه.
خلاف طهارت یا ظاهر بدن است یا باطن بدن است یا در روح است. اگر خلاف طهارت در ظاهر بدن است که حدث ظاهر بدن رو خراب نمیکنه بله در حدث بول و در حدث غایط ظاهر بدن نجس میشه ولی میشورن، این شستن کافی نیست، صحبت بعده.
بعد از اینکه که حدث بول و حدث غایط حاصل شد و بعد از اینکه این رو با آب از بین بردید، باز هم یک خلاف طهارت است یا نه؟ اگر خلاف طهارت هست یا نیست، اگر خلاف طهارت نیست پس تطهیر لازم نیست. اگر خلاف طهارت هست ظاهر است یا باطن؟ ظاهر که نیست، ظاهر پاک شده، بول رو شستن غایطم شستن، منی رو هم شستن.
بنابراین باطنه. این باطن چیه؟ آیا این باطن حدثی که خلاف طهارت است، باطن جسمانی ست یا باطن روحی ست؟ اگر باطن جسمی باشد اشکال نداره. جسم یا ظاهری دارد یا باطنی دارد. ظاهر بیّن است و باطن مخفی ست.
ولکن اگر حدث ایجاد خلاف طهارت باطنی میکند پس معصومین گیر است. آیا رسول الله و ائمه علیهم السلام با بول و غایط که تطهیر میکنند از عرض میشود نجاست، آیا بعد هم عرض میشود که خلاف طهارتی در ارواحشون باقیه؟ اگر خلاف طهارتی در ارواحشون باقی باشد اینکه با (يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا) [الاحزاب: آیه ۳۳] منافات دارد، چون ارواح اون ها در بالاترین مرحله طهارت است، اولاً.
ثانیاً نسبت به کل عرض می کنیم، اگر بول و غایط در روح انسان ناپاکی ایجاد کند خب این کار ضروری ست، پس بول نکند انسان، چه پیغمبر، چه امام، چه غیر، پس بول نکند، غایط نکند، عمل جنسی انجام ندهد تا نقصان روحی ایجاد نشه. آیا امر خدا نقصان روحی ایجاد می کند؟ آیا بول ضروری و غایط ضروری و چیزای دیگر ضروری، اگر ایجاد ناپاکی در روح کند، آیا واجب ربانی ایجاد ناپاکی روح می کند؟ قابل قبول نیست چه در غیر معصومین و چه در معصومین.
بنابراین حد وسط این است که حدث چیه؟ حدث یک حادثه ای ست که در باطن بدن انسان ایجاد می شود که با از بین بردن او باطن بدن انسان هم از حدث راحت میشه، بعد میره نماز میخونه. چون ادب عبودیت و ادب صلاه مقتضای این است که انسان هم ظاهر بدنش، هم باطن بدنش، هم باطن روحش، در این مثلث پاک باشد از این جهت دستور رسیده.
وانگهی به صورت کلی، رمزی ست در شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها، رمز معنوی ست که طهارت معنوی ست از برای کسانی که طاهر نیستند. کسانی که طاهر هستن مزید بر نور است، نور علی نور است. کسانی که طاهر اند، طاهر مطلق هستن مثل معصومین این رموز رموز استمراری و تداومی و تکاملی ست.
و اما راجب غیر معصومین چه فساق باشد، چه عدول، رموز ازبین بردن قذارات و نقصان های روحی ست و اینجا بحث اخلاقی بسیار عمیقی ست که اشاره می کنیم بعداً تتمش رو در بعد بحث اخلاقی عرض می کنیم.
خب راجب وضو، شستن صورت یعنی چشم ها دهان زبان باید پاک باشد از کار حرام، چشم نظر حرام نکند، دهان غذای حرام نخورد، زبان حرف حرام نزند، وجهه انسان، وجهه طاهر از بُعد اعمال شرعی باشد، این مال صورت.
در دست ها چون دست ها عامل فعال نفی ها و اثبات هاست، نفی ها و اثبات های واجب را انجام بدهد و نفی ها و اثبات های حرام را انجام ندهد، پس شستن دست، اینجوری کاره ای نیست.
بعد مغز، مغز که محور کل نیروهای انسان است مخصوصاً مغز قلبی، مغزی که مربوط به قلب است و مربوط به فواد است این دست کشیدن مسح کشیدن سر یعنی مغز من طاهر باشد، حتی از افکار پلید تا چه رسد اراده پلید تا چه رسد عمل پلید. اول فکره ،بعد اراده است، بعد عمل. پاها، مسح پاها برای این است که این پاها به سوی مقصد بد نرود.
بنابراین وضو اضافه بر تطهیر عرض می شود که از نجس و تطهیر از خبث و تطهیر از حدث، باطن تطهیر حدثش این است که انسان رو با انسان از کل محرمات دور باشد و به کل واجبات توجه کند، این مال غیر معصومه.پ
اما معصومین چطور؟ معصومین در بُعد تداوم و در بُعد ترقی و تعالی چون معصوم که راکد که نیستش که. (وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ) [حجر: آیه ۹۹] دلیل است بر اینکه هر چه پیغمبر باشد، (قطع صدا)
هم ثبات در مقام عصمت عملی ست نفیاً و اثباتاً و هم استمرار است، استمرار برونی و استمرار عرض می شود که درونی، این در وضو و در غسلم چنین است و در تیمم.
در تیمم که ازاله حدث و خبث نیست چیه؟ اشاره است. بُعد اولش خاکه، اگر انسان میخواد در محضر حق بایستد و عبادت کند، خاکمال کند مراکز اصلی وجودی خود را، چون اولین مرکز اصلی وجود انسان پیشانی ست، پیشانی ما جلو مغزه، پیشانی را انسان خاکمال کند یعنی در برابر حق خاکمال است و دست ها را خاکمال کند یعنی به وسیله دست ها به وسیله نیروهایی که نمونه ظاهرش دست هاست عرض می شود که در مقابل اون ها تسلیمه، هم مغز تسلیمه هم دست تسلیمه، به چه معنا؟
مغز تسلیم است که درون تسلیم است، دست تسلیم است که برون تسلیم است. درون و برون انسان به وسیله خاکمال شدن یا سنگمال شدن یا چوبمال شدن یا هر چه، هر چیزی، چیزی که ارزش نداره مثلاً خوراکی، پوشاکی نه مسجد است نه متیمم است، چیزی که ارزش ندارد، چیزی بی ارزش انسان پا میذاره روش راه میره، چه خاک باشد، چه سنگ باشد، چه عرض می شود برف باشد، چه یخ باشد، چه عرض می شود که تخته باشد، چیزی که خاکمال است، انسان خودش را نسبت به اون چه خاک است و زیرپاست برای تهیه در عبودیت حق خاکمال می کند و عرض می شود که تزلل در برابر حق سبحانه و تعالی.
بنابراین (وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ) [مائده: آیه ۶] ازجمله نعمت های خدا که بر ما ارزانی داشته صلاه است، اتمام صلاه به اتمام قدمُ صلاه است، (لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ) [مائده: آیه ۶] (وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمِيثَاقَهُ الَّذِي وَاثَقَكُمْ بِهِ) [مائده: آیه ۷] الی آخر.
خب بعد یک مراجعه مختصری هم خواهیم داشت نسبت به تتمه بحث طهارات ثلاث.
عرض می شود که عرض کردیم غَسل و وضو باید با آب طیب باشه، اینو قبلا عرض کردیم کما اینکه تیممم همینطوره و اگر خبیث باشه نجس باشه نمیشه.
دوم طهور با یسر تهیه اش واجب است، با حرج مستحب است، با عسر حرام است. فطهّروا برای نماز است و اغتسلوا برای هر دوی مسجد و نماز است.
الطهروا در این آیه است اعم است از طهارت ترابی و طهارت مائی چون مسجد مطرح نیست. ولکن در آیه نساء عرض می شود که چون مسجد مطرح است، چون مسجد مطرح است، برای هر دو جمع بخواید بکنید اغتسلوا شرطه و اما اگر طهارت ترابی باشد با طهارت ترابی نماز باید خوند ولی مسجد رفتن حرام است.
خب پنجم، (مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ) [مائده: آیه ۶] که عرض کردیم مرضی که عسر است باهاش وضو گرفتن یا غسل کردن (عَلَى سَفَرٍ) که نبودن آب است یا نبودن اصل آب است یا آب هست ولکن تهیه این آب عرض می شود که شرعاً جایز نیست و (غَائِطِ) هم گودی ست و اشاره است به کل جاهای قذر و کثیف.
(لَمْ تَجِدُوا) [مائده: آیه ۶] هم از برای وضو و از برای غسل به همون اطلاق و عمومیتی ست که عرض کردیم. (لَمْ تَجِدُوا) یعنی نمی یابی یا نیست یا هست و شرعاً استعمالش جایز نیست یا شرعاً استعمالش جایز است ولی حرج است.
اگر شرعاً استعمال آب یا استعمال طهور عرض می شود که جایز باشد ولکن حرج باشد اینجا وجوب ازبین میره بلکه استحباب است. و این (لَمْ تَجِدُوا) کل وقت را شامل است که اگر انسان یا آب نیافت یا صعید نیافت در کل وقت باید نایب باشه اگر اول وقت نیست، بعد وسط وقت، آخر وقت هست، اینجا نیست.
دهم فاقدُالطهورین، البته فاقدُالطهورین بسیار کمه کسی که در یه جایی قرار گرفته همه جا نجسه، دستهایش پاکه، پاک است نجس ولکن همه نجسه آب نیست، زندانی ست انفرادی که در زندان انفرادی خصمانه و خشمانه هیچ وسیله طهارت نیست، طهارت عرض می شود که صعیدی هم نیست در اینجا چه؟
در اینجا فاقدُالطهورین نماز برش واجب نیست یا واجبه؟ واجبه برای اینکه اگر برای فاقدُالطهورین نماز واجب نبود این نماز در آیات و روایات اصرار شده و عمود الدین و عماد الیقین است، خب میگفتش که در این صورت نماز نخونیم.
چنانکه راجع به عرض می شود که حائض و راجب نفسا نص کتاب و سنت داریم که نماز نخواند. اگه بخواند حرام است، با اینکه حایض و نفسا بعضی وقتا بعضی وقتا زن حائض میشه، بعضی وقتا نفسا میشه، ولکن در کل اوقاتی که فاقد الطهورین می شود انسان چه زن باشد و چه مرد اگر که نماز خوندن حرام بود یا واجب نبودن استثنا میشد.
وانگهی (لاتدرک الصلاه بحال) (اقیموا الصلاه) های قرآن، اصرارهای قرآن و سنت به نماز خوندن این اطلاق داره، بله (لا صلاه إلّا بالطهور) ممکن است ممکنه دلیل باشه میگد که (لاصلاه بالطهور) اگر طهور نباشه میگیم لاصلاه اصله، طهور فرعه.
آیا اصل را ازبرای نبودن فرع قصوراً یا تقصیراً هر دو باید ترک کرد؟ نخیر. اگر با نبودن فرع یا تقصیراً فرع از بین برود که طهارته یا قصوراً ازبین برد، آیا الصلاه از بین میره؟ نخیر. برای اینکه اصل وجوب صلاه مطلق است و این (لاصلاه إلّا بالطهور) زمینه چی شد؟ زمینه قدر متیقن إلّا بطهور این است که طهور امکان داشته باشد.
اگر امکان داشته باشد شرعاً جایز باشد، خب ولیکن اگر امکان ندارد عسر است، معنی ندارد که، اگر امکان دارد و حرج است اینجا وجوب نیست بلکه رجحان است، عرض می شود که این هم بحث.
(صحبت حضار)
چرا عسره، عسره، در صورت منت عسر است. برای اینکه آیا برای مومن جایز است که منت را قبول کند یا نه؟ حرامه، چیز حرام عسره دیگه، عسر یا عسر جانی ست یا عسر مالی ست یا عسر ایمانی ست.
عسر ایمانی مهم تره، عسر ایمانی فوق عسر جانی و فوق عسر مالی ست. بنابراین اگر کسی با منت به شما آب میده قل (وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ) [منافقون: آیه ۸] خب عزت باید برای خدا و رسول است برای مومنین.
اگر مومن خود را به ذلت بدهد در راه خدا، این ذلت در راه خدا در یک بُعدش درسته، در بُعد دیگر غلطه. در بُعد درست اینست که انسان به هرجور شده در راه خدا قدم درسته، ولکن اگر باید که به کفار تعظیم کنه یا مسلمان از نظر عرض می شود که بی آبروگی منت بپذیره، پذیرش منت هرگز برای مومن جایز نیست. بنابراین این عسر روحی ست. عسر ایمانی ست در اینجا.
و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهم صل علی محمد و آل محمد