پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه صد و بیست و ششم درس خارج فقه

نماز

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صلی علی محمد و آل محمد

کتاب الصلاة، ما بحث های اجتهاد و تقلید را در بُعد منفی (لاَ اله) و در مثبت (إلّا الله) بحث کردیم و بعداً بحث طهارات و نجاسات را که نجاسات حالت سلبی دارد و طهارات حالت ایجابی.

و کل حالت های سلبی و بعداً کل حالت های ایجابی از نظر مقدمی، مقدمه‌ است از برای صلاة لله. خوشا آنان که دائم در نمازند، که قبله اون ها، توجه اون ها، ازاله خباثت و نجاست اون ها، جسماً و روحاً، تطهر اون ها جسماً و روحاً، از برای ازاله‌ی قشاوت ها و ظلمت هاست، بین او و بین خدا.

(الصَلاة اصلهُ الصلاء، صلاء اصله وقود) وقود ویرانه است (والوقود بین وقود النور و وقود النار، الصلاة هی وقود النور بینکَ وَ بینَ الله سبحانه و تعالی أوقدُ وَقوداتِ النور ظاهریاً و معنویاً بینَک و بینَ ربّک هوَ الصَلاة).

صلاة در قرآن نود و نه جا ذکر شده، و صلاء بیست و پنج جا، صلاء نوعاً وقود النار است (یصنوع ‌الججیم) یعنی (یوقدون الجحیم) ولکن صلاة چه با علی باشد و چه با ل باشد و چه الی باشد، صَلُو علیه، صَلُو لَه، صَلّو، که صلّو در قرآن نداریم، اینا به معنی و موانع معرفتی و موانع عبودیتی موجود است. این جهت سلبی و جهت ایجابی از نظر فطری و عقلی و فکری و سایر مراحل روحی، جهت ایجابی ست.

ولکن این سلب ها و ایجاب های درونی کافی نیست بلکه باید متوسل برون شد، یعنی چیزهایی که سلب می کند انسان را از عن الله زد کنار و چیزی که ایجاب می‌کند اون ها رو عرض می شود که استیجاب کرد و قبول کرد.

این یک مختصری راجع به صلاة که بعداً در اصل صلاة ما بحث خواهیم کرد. اصل صلاة ذکر است (وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي) [طه: آیه ۱۴] که از نظر ادبی، لغوی و از نظر معنوی، دارای معانی زیاد است که بعداً بحث خواهد شد.

حالا، یک بحث عام داریم و چند بحث خاص داریم. کلاً موجودات عالم دارای مراحلی چند اند. مرحله تکوین، مرحله هدایت، مرحله تصویه به هم، مرحله سجود لله، مرحله صلاة لله. این پنج مرحله از برای کل کائنات علی الاطلاق هست.

مثلاً مرحله اولی و مرحله ثانیه اش در سوره مبارکه طه‌ ست (رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى) [طه: آیه ۵۰]، (كُلَّ شَيْءٍ) تمام مخلوقات را علی الاطلاق، به صورت مستغرق شامل است و این (كُلَّ شَيْءٍ) مرکب است از (خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى) [طه: آیه ۵۰]، (خَلْقَهُ) خلق بنیان وجودی جسمانی‌ست، (هَدَى) خلق بنیان روحیِ روحانی است.

بنابراین تمام اشیاء عالم از جمادات، نباتات، حیوانات، اجنه، انسان ها با درجات و مراتبی که بین اون هاست مخصوصاً در میان مکلفان رسمی که جن و ملائکه و انسان باشند که مکلفین رسمی عالم هستند، این ها با مراتبشون عرض می شود که دارای این چند بُعد هستند.

بُعد اول خلق، خلق اصل وجود، (ثُمَّ هَدَى) [طه: آیه ۵۰] که (ثُمَّ) هم از بر تراخی وجودی‌ست، هم از برای تراخی معنوی. تراخی وجودی، اول خدا ایجاد کرد ماده را، ماده اولیه را و مواد دیگر را، بعد از ایجاد ماده اولیه ایجاد کرد هدایت ماده اولیه را.

این ماده اولیه چه در بُعد مادی صفر، جمادی، در بُعد نباتی، در بُعد حیوانی، در بُعد جنی و انسانی، در هر بُعدی از ابعاد، پس این (ثُمَّ) اول.

(ثُمَّ) دوم (ثُمَّ) شرفی‌ ست، یعنی اول زیربنا را که خلقت خود شئ است، از نظر جسمانی و بعد روبنا که معرفت الله و هدایت است از نظر روحانی.

آیاتی که در این باره در قرآن هست چه از نظر هدایت که آیه طه است، عرض کردیم (الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى) [طه: آیه ۵۰] و آیاتی که راجع به تصویه والحمده، به حمده است از جمله آیه اسراء که بحث می‌کنیم و آیاتی که مربوط به سجود کل کائنات است، باز هست.

آیاتی که مربوط به صلاة است، صلاة کل کائنات، کما اینکه وجود کل کائنات، هدایت کل کائنات، تصویه والحمد کل کائنات، سجود کل کائنات، صلاة کل کائنات.

از جمله آیاتی که مرحله اخیر هدایت می‌کند، آیه چهل و دو سوره نور، (أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ) [نور: آیه ۴۱] (وَالطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ) [نور: آیه ۴۱] (وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ) [نور: آیه ۴۲]

خب تحلیل آیه، (أَلَمْ تَرَ) دونه دونه، آیا مخاطب به (أَلَمْ تَرَ) شخص خاص است یا کل مکلفین‌ اند یا بعضی از مکلفین‌ اند؟ اگر به نحو اطلاق رؤیت، نظر کنیم، این شخص، شخص نوهان‌الیه است، رسول الله صلوات اله علیه و آله، رسول الله است که این رؤیت را دارد و این (أَلَمْ تَرَ) استفهام تقدیری ست، استفهام تأکیدی‌ ست، استفهام انکاری نیست، برای اینکه اگر استفهام انکاری باشد، رسالت رسول الله معنی ندارد.

بلکه نسبت به دیگران که دارای مقام عصمت و حتی عدالت هم نیستند و حتی فاسخق اند که این رو رؤیت رو ندارند، کسانی که این رؤیت رو ندارند وارد توبیخ‌ اند، این غلطه، برای اینکه حتی بزرگان عدول که تالی تلو عصمت اند، این رؤیت را ندارند که تسبیح مَن فِساد وَالارض رو بدانند.

رؤیت، احساس عقلی‌ ست، احساس فکری‌ ست، احساس علمی‌ ست، احساس سمعی‌ ست، احساس بصری‌ ست، حداقل احساس علمی.

بنابراین این (أَلَمْ تَرَ) در این مثلث باید ترتیبش رو عرض کنیم. (أَلَمْ تَرَ) بُعد اول رسول الله صلوات الله علیه و آله  و رسوله، رسول الله در بُعد اول که نقطه محوری أعلای عصمت است در کل جهات و بعداً سیزده معصوم که تالی تلو اون ها هستند.

خب پس (أَلَمْ تَرَ) در بُعد اول مربوط به صاحب وحی هست و در بُعد دوم مربوطه به صاحبان الهام عصمت اولیا هستند. چرا؟ برای اینکه (أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ) [نور: آیه ۴۱].

خب غیر صاحب وحی، آیا سماواتیان را می داند؟ می بیند؟ می شناسد؟ آیا کل ارضیان را می شناسد؟ حتی در ارضی که محل زندگیشون هست، آیا کل مکلفین یا نوابغ مکلفین حتی، آیا کل ارضیان را می‌دانند؟ می‌شناسند؟ می‌بینند؟ اگرم بشناسند و ببینند و بدانند اون ها رو، آیا تسبیح اون ها رو می‌فهمند؟ در اصل سنگ ها و جمادات و نباتات و حیوانات و اجنه که مکلف اند و اون ها مکلف رسمی نیستند، آیا تسبیح این ها رو می‌دانند؟ نخیر.

پس این (أَلَمْ تَرَ) استفهام انکاری نیست، استفهام تثبیتی ست، یعنی تو می‌ بینی، تو می‌ بینی و می دانی و ادراک می‌ کنی که رؤیت، غیر ابصار است. ابصار با چشمه، احساس با حسه، علم از نظر عقلی و فطری ست. ولکن رؤیت همه مراتب رو شامله. (رویتا‌ً قلبیَّ، رویتاً قالبیَّ، فطریَّ، عقلیَّ، فکریَّ، آیینیَّ، بصریَّ، حسیَّ) تمام رو میگیره.

حالا حد متوسط و حد میانگین تمام مراتب دانستنه. آیا تو نمی دانی که تمام سماواتیان و ارضیان تسبیح می‌کنند خدا را؟ و این تسبیح روی شعور است، روی اختیار است، چون فعل، فعل این هاست. وقتی که فعل، فعل این هاست روی شعور و اختیاره و کذلک آیات دیگری که صریح است از جمله آیه اسراء که از روی شعور است و از روی اختیار و ادراکه.

گر چه شعور ها متفاوت است، مختلف است، ادراک ها، شعورها، تسبیح ها، مسبح ها دارای درجه هستند، ولیکن کلاً شرکت دارند در اینکه ادراک دارند، شعور دارند، اختیار دارند، اضطرار نیست، تکوینی نیست، تکونی نیست، از نظر رؤیت رائی نیست، بلکه از بُعد اول است.

بُعد رؤیتی‌ ست، ولکن دیگران که چنین رؤیتی را ندارند، غیر معصومان چنین رؤیتی را نه نسبت به (فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ) [نور: آیه ۴۱] دارند، نه نسبت به تسبیح‌ شون و حالاتشون دارند. دیگران باید چه کنند؟ دیگران به طبعیت وحی (سَمعَاً و طاعاً).

چون خدا می‌ فرماید که (يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ)[نور: آیه ۴۱] ما هم از نظر وحی ربانی قبول می‌کنیم. پس قبول اول، قبول مماس وحیانی‌ست نسبت به رسول الله صلوات اله علیه و معصومین دیگر و قبول های دیگر با مراتب و درجاتی که دارند، این قبول هایی ست که از نظر قبول و پذیرش اینکه کتاب، کتاب وحی است. کتاب وحی صددرصد درست است.

بنابراین آنچه را که از علم ما، از حس ما، از رؤیت ما، از درک ما پنهان است، خدا که بیان می کند، ما می‌پذیریم. پس این پذیرش دوم، پذیرش از باب ایمان غیر وحیانی‌ست. پذیرش اول، پذیرش ایمان وحیانی‌ست.

(صحبت حضار)

فرق میکنه، اون ملکوته، اون رؤیت، رؤیت ملکوته و این (اَلَم تَرَ) در بُعد اول رسولی رؤیت ملکوتی‌ست.

(صحبت حضار)

بله، بله، رؤیت ملکوتی عرض می‌شود که (يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ) [نور: آیه ۴۱] این از ملکوتی مربوط است به اهل ملکوت، اهل ملکوت عادی هم نیست، بلکه معصومین درجه علیا هستند. چه معصوم محمد صلوات الله علیه باشند یا داودی یا سلیمانی، ولی کل معصومین اینطور نیستند.

حالا (أَلَمْ تَرَ)، آیا ندیدید، نه نمی‌بینید، آیا ندیدید؟ یعنی این بینش، این دانش، در روش دیدار و در روش ادراک که (أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ) [نور: آیه ۴۱] این روش ماضی‌ست.

از آن هنگام که رسول الله بوده است، چه رسول بوده است چه قبل رسالت، قبل از رسالت رؤیت غیر وحیانی اون هاست و از آغاز رسالت تا وفاتش، رؤیت وحیانی اون هاست. بنابراین رسول رائیست، ناظر است، حاضر است، تسبیح کل سماوات و سماواتیان و ارض و ارضیان در محضر علم و معرفت رسول الله صلوات اله علیه و هیچوقت قابل رؤیت نیست.

کما اینکه رسول الله غافل از معرفت الله هیچ گاه نیست، غافل از وسایل الله در سلوک الله نیست، هم خودش نسبت به خودش و هم نسبت به دیگران.

سوال، (أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ) [نور: آیه ۴۱] اینجا (مَنْ) داره، ما که نیست، (مَنْ) ذوی العقوله، ما غیر ذوی العقوله، بنابراین می‌ شود گفتش که این آیه شامل کل سماوات و سماواتیان و ارض و ارضیان نیست، شامل (مَنْ) است، (مَنْ) عقلای مکلف رسمی هستم.

عقلای مکلف رسمی عرض شود که جن هست و ملائکه هست و انسان، چه انسان زمینی، چه انسان آسمانی، جن زمینی، جن آسمانی، ملائکه ای که در زمین رفت و آمد می‌ کنند، ملائکه آسمانی. کل مثلث عقلا که مکلف اند با درجات و مراتبی که دارند، این ها (مَنْ) اند.

جواب، این است که (مَنْ) با مِن این فرق دارد که مَن اصولاً ذوی العقول است و ما غیر ذوی العقول است، ولکن اگر قرینه ای برای (مَنْ) در اختصاص به ذوی العقول نداشته باشیم، ما را هم شامل است، کما اینکه اگر قرینه ای برای ما در اختصاص به غیر ذوی العقول نداشته باشیم، (مَنْ) را شامل است.

ما رَبُّ السَماواتِ، ما رَبُّ السماوات رو فرعون میگه، خب این ما مراد جماده؟ ربُّ السماوات و الارض که جماد نیست، بنابراین شعوری قائل است ولی شعور ربّانی و شعور الهی هم (قطع صدا) من فی السماوات داریم این جواب دومه، پس

(صحبت حضار)

غیر ذوی العقول

(صحبت حضار) پس این بر عکس میشه، اگر قرینه ای داشته باشیم که (مَنْ) اینجا برای

گفتیم اصل، ما یک اصل داریم که نصه، یک اصل ظاهر داریم که عمومه، اصل نصیّ (مَنْ) ذوی العقوله، اصل ظاهر (مَنْ) اگر قرینه و اختصاص نداشته باشیم غیر ذوی العقول رو شامله.

کذلک ما، ما اصل نصی در ما غیر ذوی العقوله، ولیکن اصل ظاهریش اگر قرینه و اختصاص نداشته باشیم، ما هم (مَنْ) رو شامله. پس ما

(صحبت حضار) منظور اینه که باید قرینه ای باشه که اون رو شامل بشه

نخیر چون

(صحبت حضار)

چون (مَنْ) در جمع ذوی العقول و و غیر ذوی العقول زیاد استفاده شده، ماهم در جمع هردوشان زیاد استفاده شده بنابراین چون زیاد استفاده شده در این زیاد ما چند بُعد داریم.

یک بُعد اصلیِ نصی که (مَنْ) ذوی العقول است، ما غیر ذوی العقول است. یک بُعد ظاهری معمولی که (مَنْ) شامل مَا هم هست فرعاً و مَا شامل (مَنْ) هست فرعاً. بُعد سوم آیاتی که به جای (مَن فِي السَّمَاوَاتِ) (مَا فِي السَّمَاوَاتِ) داره.

(صحبت حضار)

بله، بله

(صحبت حضار)

بله، بله، عرض می کنم

(صحبت حضار)

بله، قرینه قطعیه است

(صحبت حضار)

قرینه قطعیه است، ببینید عرض می‌ شود که آیه چهل و چهار سوره اسراء، عرض می‌شود که بله، (وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا) (تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ) [الاسراء: آیه ۴۴]

اول (مَنْ) ببینید (تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ) [الاسراء: آیه ۴۴] خب (مَنْ) ذوی العقوله نصه، (وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا) [الاسراء: آیه ۴۴] این تعمیمه، تمام اشیاء (مَنْ) اند، (مَنْ) در بُعد اول نصی ذوی العقوله ولکن تمام اشیاء در بُعدی که غائب است بر کل مکلفان إلّا معصومان این (مَنْ) اند، پس کل ما ها (مَنْ) اند و کل (مَنْ) ها مَا اند.

(صحبت حضار) این دو نوع تسبیحه؟

بله؟

(صحبت حضار) دو نوع تسبیحه؟

حالا عرض می‌ کنم، حالا عرض می‌ کنیم، ببینید، بله قبول داریم البته درجات داره، تسبیح معصومین، انسان های غیر معصوم، ملائکه، جن فرق می‌کنه، این عرض کردیم ولکن اصل تسبیح است.

در اصل تسبیح عن شعورٍ مخصوصاً تسبیح به حمد، کل موجودات همسان اند در اصل، ولکن در درجه، تسبیح رسول الله کجا، تسبیح من کجا، تسبیح دیگران کجا، تسبیح جن کجا، ملائکه کجاست، بنابراین در درون تسبیحات درجات دارند ولکن بالمقایسه با یکدیگر کلاً مسبب به حمد ربُّ العالمین هستند.

(صحبت حضار) نه یک نوع تسبیح که برای ذوی العقول هست که عن شعورٍ، حالا عن شعورٍ، برای غیر ذوی العقول یک نوع تسبیح دیگه است

ولی همش عن شعورٍ هست، دلیل داریم حالا عرض می‌ کنیم، آیه اسراء، آیه محوری‌ ست در این بحث، ببینید (تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ) [الاسراء: آیه ۴۴] بسیار خب این قدم اول.

در قدم اول مقداری قابل فهم و پذیرش هست که کل ذوی العقول مسبح اند مقداری، کلاً نه، برای اینکه اگر شخصی کافر باشه میگه نخیر من کافرم و مسبح نیستم، ولکن شخص مؤمن میگد که درست است کافر از نظر حقیقی کافره ولی از نظر ذاتی، از نظر اجزا جسمانی، از نظر اجزا روحانی، این ها عرض می‌شود مسبح رب‌ اند ولکن، گر چه خودش نمی‌‌داند، یا ندانستن از روی تجاهل است یا ندانستن از جهل، اون بحثش رو بعداً می کنیم.

حالا (تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ) [الاسراء: آیه ۴۴] این بخش عرض می‌شود که خصوصیه. (وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ) [الاسراء: آیه ۴۴] خب (وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ) جماد رو شامله یا نه؟ بله، جمادات رو و کل موجودات که درجه بندی هستند رو شامله.

(وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ) [الاسراء: آیه ۴۴] اونجا (تُسَبِّحُ) بود، تُسَبّحُ یعنی تُسَبّحُ بحَمد، چون تسبیح به حمد درسته، تسبیح به لاحمد درست نیست، حمد به لاتسبیح هم درست نیست، بلکه تسبیح به حمد درسته، برای اینکه تسبیح به لا حمد یعنی تنزیه، تنزیه کردن خدا از کل وجود و صفات و این ها، وجود ما، صفات ما، ذوات ما، افعال ما، مای ما، چی میمونه؟ هیچی نمیمونه. این تسبیح خالی، حمد خالی موجودٌ، عالمٌ، قادرٌ، رازقٌ و ایجابی.

این ایجابی ها شبهه تشبیه است، موجود که وجود دارد، عالم که علم اول اون بیشتره، عالم این نیست که کالنور حیث ما تقاضا که رو (20:23) بگیره، نخیر کالنور نیست، چون نور، ضعیفش و قویش هر دو نور اند.

ولکن خدا وجودش مناقض و عرض می‌شود که مباهن است با وجود موجودات دیگر، وجودش، علمش، صفاتش، افعالش، ذاتش، عرض می‌شود که صفات ذاتیش، صفات غیر ذاتیش، تمام درست مباهین صددرصد کلی هستند که (لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ) [شوری: آیه ۱۱] مثلث ذات، صفات ذات، صفات فعل که افعال است.

بنابراین (إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ) [الاسراء: آیه ۴۴] تسبیح و حمده، نه تسبیح خالی، نه حمد خالی، بلکه به وسیله حمد تسبیح می کند خدا را (مَوجودُ) حَمدِه (لاکَّوُجودِنا) به وسیله حمد، به وسیله موجودٌ تنزیه می کنیم خدا را از وجودات ممکنه، به وسیله عالمٌ که حمد است تنزیه می کنیم خدا را از علم دیگران، به وسیله کل ذات، ذات و ذاتیات و صفاتیات و افعال که حمد است، به وسیله حمد همون تعقل می کنیم، عالمُ فقط؟ نخیر موجودٌ، عالمٌ، قادرُ یا نخیر موجودٌ لاَ (قطع صدا)

موجودٌ تنزیه می کنیم وجود ممکنات را از او، به وسیله عالمٌ، اگر عالمٌ نگیم هیچه، پس هیچ نیست و چون ما با نفی رفیقیم، با نفی با عدم، با نفی، با فقر رفقیم، به وسیله عرض می‌شود که حمد، که امور وجودی ست، چه وجود اصلی چه عرض می‌شود که وجود صفات ذاتی و صفات فعلی، تسبیح می کنیم.

یعنی ما دو کار می کنیم، عالمٌ دو کار است، عالمٌ اثبات علمه و بعد عالمٌ لا کعلمه، موجودٌ لاکَّوُجوداتنا، سَمیعٌ لاکَسَماعنا، قدیرُاً (22:22) تسبیح به حمده.

بنابراین در این مثلث که تسبیح تنهاست که سر از عدم بر میداره و حمد تنهاست که سر از مماسعت بر میداره، تسبیح به حمد است.

خب حالا عرض می‌شود که (وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ) [الاسراء: آیه ۴۴] کل مکلفان، أعم از جن و انسان و ملائکه (لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ)، (تَسْبِيحَهُمْ) اون ها رو نمی دانید فقط باید بدانید که تسبیح می‌کنند که بُعد دومه، ولی بُعد اول که (أَلَمْ تَرَ) این مخصوصه.

از این (لَا تَفْقَهُونَ) اختصاص و استثناء می‌ شود معصومان مخصوصاً معصومان درجه اولی که اون ها (تَفْقَهُونَ) اند، (أَلَمْ تَرَ) تثبیت می‌کند که، تثبیت می‌کند که این تسبیح (مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضُ) و (مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضُ) را عرض می‌شود که اون معصومان بدون استثناء می دانند، چناچه آیات دیگر هم در این باره هست.

حالا

(صحبت حضار)

(وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ) استغراقه، ببینید،

(صحبت حضار)

آیه نور رو میخوایم بحث کنیم.

حالا، (أَلَمْ تَرَ)

(صحبت حضار)

نخیر (مِنْ شَيْءٍ) آیا غیر مَن شیء نیست؟ جماد شئ نیست؟ نبات شئ نیست؟ حیوان شئ نیست؟ إن مِنهُم باید بگید، اگر این

(صحبت حضار) آیه ما قبلشه

بله

اگر مقصود اون ها نبودند و اِن منهُم، چرا (إِنْ مِنْ شَيْءٍ) فرمود؟ (إِنْ مِنْ شَيْءٍ) عرض می‌شود که عام بعد از خاصه. خاص خب تسبیح به حمد که برای موجودات هست، مقدار بیّن و مهم و متنابهش، عرض می‌شود که عقلا هستند، عقلای انس و جن، عرض می‌شود که انس و جن و ملائکه.

ولکن این معلومه، ولیکن اونی که معلوم نیست و در بُعد قبل از این بُعد است (إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ) [الاسراء: آیه ۴۴] حالا در این آیه بحث می‌ کنیم.

در این آیه نور حالا، (أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ) [نور: آیه ۴۱] و این (مَنْ) أعم است از مَا که در آیات دیگر زیاد هست.

مثلاً (سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ) [صف: آیه ۱] سوره شصت و یک، آیه یک، سوره پنجاه و نه، آیه یک، خب (يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ) [جمعه: آیه ۱] سوره شصت و دو، آیه یک، و آیه شصت و چهار.

خب پس این (مَنْ) با قرائنی متصله و با قرائنی منفصله هم (مَنْ) هست هم مَا، (مَنْ) محوریست و مَا در حاشیه است. بنابراین طبق این آیات، مخصوصاً با آیه اسراء، کل سماء و سماواتیان و کل ارض و ارضیان خدا را تسبیح و حمد می‌ کنند. عن شعورٍ به دلیل آیه اسراء بعد عرض می کنیم.

حالا، مرحله اخیره که عرض کردیم که این خیلی جدید است برای ما، این است که نه تنها کل موجودات در مراحل خمسه نبات و جماد و نبات و حیوان و عرض می‌شود که فرشتگان و انسان، نه تنها دارای هدایت اند، بلکه مرحله دوم تسبیح و حمد اند، مرحله سوم سجود اند، مرحله چهارم صلاة اند، مرحله پنجم که مرحله اول است اصل وجوده.

حالا، این آیه دلالت دارد بر اینکه اگر دقت کنید که کل موجودات اضافه بر هدایت و تسبیح و سجود، صلاة دارند، همه صلاة دارند. تمام برای صلاة الله صلاة دارند، منتها صلاة ها البته فرق می‌کند چطور؟

ببینید (أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ) [نور: آیه ۴۱] خب بعد (وَالطَّيْرُ) [نور: آیه ۴۱] طیر، طیر هم جزئشه (وَالطَّيْرُ)، خب (صَافَّاتٍ) [نور: آیه ۴۱] چیه؟

(صحبت حضار)

عرض می کنیم، عرض می کنیم.

(وَالطَّيْرُ) [نور: آیه ۴۱] یعنی (مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ) [نور: آیه ۴۱] شامل طیر صورتاً نیست ولی (وَالطَّيْرُ) [نور: آیه ۴۱] هم جزء (مَنْ) آورده.

خب (صَافَّاتٍ) [نور: آیه ۴۱] چیه؟ آیا (صَافَّاتٍ) صفت طیر است فقط؟ نخیر صفت (مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ) [نور: آیه ۴۱] شامل مثلث هست،

(صحبت حضار)

هر سه. چطور شد؟ این سه، مثل ضمیری که بعد میاد، استثنایی که بعد میاد مربوط به کل جُمله، صفتی که بعد میاد، اگر این صفت مخصوص طیَّر باشه باید که مخصوص طیّر ذکر بشه، ولیکن (وَالطَّيْرُ صَافَّاتٍ) [نور: آیه ۴۱] یعنی (مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّيْرُ) [نور: آیه ۴۱] اینا صافاتن همه، صف اندر صف اند در بُعد تسبیح.

تسبیح نابسامان نیست، تسبیح با سامان و سازمان و صف اندر صف اند سنگ ها، عرض می‌شود که نباتات، حیوانات، جن، ملائکه، انسان ها در بُعد همگانی صف اندر صف اند، اختلافی در تسبیح به حمد نیست، مگر در مراتب، در مراتب شعور، در مراتب تکلیف، در مراتب عقل هست ولیکن اختلاف (قطع صدا)

چیه؟ آیا (كُلٌّ) [نور: آیه ۴۱]، کُلّ مِنَ الطَّیر است؟ کی میگه؟ نخیر، كُلٌّ مِنَ الصافاتٍ و بیشتر الصافاتٍ، (كُلٌّ قَدْ عَلِمَ) [نور: آیه ۴۱] ، اگر این (قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ) [نور: آیه ۴۱] مربوط به (صَافَّاتٍ) بود، مربوط به طَیّر بود، میگد که وَ هیَ، وهَیَ الطیّر، وهیَ الصافاتً الطیّر

(صحبت حضار)

(كُلٌّ) بله؟

(صحبت حضار) چرا کُلُّهُمْ نگفته؟

کُلُّهُمْ نگفته که شامل ذوی العقول و غیر ذوی العقول، همه بشه.

اگر کُلُّهُمْ می‌گفت (مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ) فقط شامل بود، ولکن (كُلٌّ) بدون عرض می‌شود که مضاف‌الیه برای اینکه این کلیت داشته باشه. این (قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ) [نور: آیه ۴۱] برای کلیت داشتنه به مَن و مَا، سماء و سماواتیان، ارض ارضیان، نمونه عاقلش طیّر.

بُعد اول نمونه عاقلش، عاقل تقربیاً شبه رسمیش طیّرِ، ولکن راجع به جمادات عقل مسلم نداریم، راجع به نباتات همچین سراغ نداریم، ولی راجع به حیوانات که نمونه‌ش طیره سراغ داریم، حیوانات عقلکی دارند، عقل انسانی ندارند ولی عقلکی دارند، ولی نبات نمی دونیم، نفی هم نمی‌ کنیم، اثبات هم نمی‌ کنیم، بنابراین این جواب.

پس (كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ) [نور: آیه ۴۱] یعنی (کُلًّ مِن مَن فِی السَّماواتِ و الاَرض و کُلًّ مِن الطّیر و کُلًّ مِن ما فِی السَّماواتِ و الاَرض)، کل موجودات در بُعد پنجم نماز می خوانند، منتها نماز خوندنشون نه اجتهادی ست، نه تقلیدی ست، بلکه الهامی‌ ست.

گاه نماز رو اجتهاداً انسان می‌خواند، گاه تقلیداً می‌خواند، گاه بین اجتهاد و تقلیده. نخیر

(صحبت حضار)

بله راحته، این جوجه که از تخم در میاد، مادامی که تخم است، (قطع صدا) وقتی جوجه است، صلاة جوجه ای، مرغ است صلاة مرغی، این مراتب صلاة کلاً در اصل وجود صلاة که بر مبنای تسبیح هست، بر مبنای سجده است، بر مبنای هدایت است، این کلیت دارد، (كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ) [نور: آیه ۴۱].

پس سر جمع مطلب این است که، تکرار مختصر، مَن و مَا هرکدام دارای دو بُعد اند که عرض کردیم،

(صحبت حضار)

بله؟

(صحبت حضار) (یَفعَلونَ) [نور: آیه ۴۱]

بله (یَفعَلونَ)، (یَفعَلون) یعنی هم مَن ها هم مَاها، (یَفعَلون) ذوی العقول دیگه، (یَفعَلون) تأیید می‌کند که هم مَن ها هم مَاها کل موجودات خمس عرض می شود که، منتها (یَفعَلون) چه مکلفان رسمی باشند که انسان ها و جن و ملکئه اند، چه مکلفان غیر رسمی، یعنی اون کاری رو که جمادات از نظر تسبیح صلاة انجام میدن و نباتات و حیوانات و انسان ها و اجنه، همه رو خدا می داند. این اختصار اول که مَن و مَا.

بعد مراتب پنجگانه موجودات منتها در این مراتب پنجگانه در هر مرتبه درونی درجاتی‌ ست، چنان که در مراتب مرحله برونی هم دارای درجاته (وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ) [نور: آیه ۴۲].

(صحبت حضار) ببخشید اینجا دو مرحله‌ ست، یک مرحله تسبیح، یک مرحله علم به تسبیح،

بله

(صحبت حضار) این دو مرحله رو توی این آیه اومده بیان کرده

بله، بله میگد که مرحله تسبیح است ولی علم تسبیح شما ندارید. علم به تسبیح را (أَلَمْ تَرَ) [نور: آیه ۴۱] مربوط به کل مکلفان نیست، چون کل مکلفین اصلاً اطلاع بر این مطلب

(صحبت حضار)

بله

(صحبت حضار) یعنی کسی که تسبیح میگه

خب

(صحبت حضار) این تسبیح اشاره یا به نطق هست یا به فعل

بله

(صحبت حضار) هر کدام باشه، این علاوه بر این که تسبیح میگه، شعور هم داره، علم به این تسبیح داره

اونایی که

(صحبت حضار) (قَدْ عَلِمَ) [نور: آیه ۴۱] (عَلِمَ) فاعلش کیه

ببینید (وَاللَّهُ عَلِيمٌ) [نور: آیه ۴۱]

(صحبت حضار) نه قبلش (كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ) [نور: آیه ۴۱]

بله، (كُلٌّ قَدْ عَلِمَ) [نور: آیه ۴۱] بله این ها صلاة و تسبیح می دانند، (قَدْ عَلِمَ) هم عَلِمَ الله که معلومه، هم عَلِمَ قُل مُسَبِح خود مسبح، خود مصلی، خود ساجد، صلاة و تسبیح می‌ داند و این نصّ است در اینکه تکوینی‌ ست، شعوریه، از روی شعوره یعنی این گنجشک که مثلاً تسبیح می‌کند خودش می داند تسبیح می‌ کند، اتوماتیکی و تکوینی فقط نیست.

(صحبت حضار)

عقل یعنی شعور، شعور تسبیح به حمد نسبت به الله همه دارند منتها ما نمی دانیم، ولکن در آیه اسراء (وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ) [الاسراء: آیه ۴۴]

(صحبت حضار)

بله بله شما، اون ها که می دانند

ببینید اون ها خودشون می دانند، برای اینکه (قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ) [نور: آیه ۴۱] ولی شما نمی دانید، ما تسبیح خودمون رو می دانیم ولی تسبیح این حجر رو می دانیم، شجر رو می دانیم؟ نمی دانیم.

خب پس این دو بُعد داره. یک بُعد عمومی‌ ست که (لَا تَفْقَهُون) [الاسراء: آیه ۴۴] ما اطلاع نداریم، هم تسبیح موجودات رو هم چجوری تسبیحشون رو، اطلاع نداریم

ولکن استثناً (أَلَمْ تَرَ) [نور: آیه ۴۱] مخاطب (أَلَمْ تَرَ) که رسول الله (ص) است، می داند. رسول الله و رسولیین و داوود و سلیمان چنانچه طبق نص آیاتی.

مثلاً فرض کنید که، راجع به داوود إنَّا (وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ) [الانبیاء: آیه ۷۹] (مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ) معیّت داره، (يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ) [الانبیاء: آیه ۷۹] خب اگر در این تسخیر داوود عرض می‌شود که تسبیح جبال را نفهمد، تسبیح طیر را نفهمد، این (سَخَّرْنَا) الکی در اینجا آورده، برای اینکه (سَخَّرْنَا) اختصاصه دیگه و همچنین آیات دیگر.

(صحبت حضار) استاد اون ها تسبیحات ما رو می فهمند؟

نمی دونیم، نمی دونیم

ببینید وقتی ما نفهمیم، اونا هم نمی فهمند، بله بعضی از پرندگان هستند که استثنا اند، مثل هدهد (مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ) [نمل: آیه ۲۰] (لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ) [نمل: آیه ۲۱] پس هدهد هم مکلف بوده اونجا.

هدهد هم میفهمد که سلیمان احضار کرده، چون احضار نکرده یا معذوره یا معذور نیست، اگر معذور است که هیچی اگر معذور نیست (لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا) [نمل: آیه ۲۱].

(صحبت حضار)

بله، دیگه منتها هدهد خاص، تمام هدهدها نبودند

(صحبت حضار)

بله، بله،

إنَّا سوره بیست و یک آیه هفتاد و نه، إنَّا (وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ وَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ) [الانبیاء: آیه ۷۹] هم جبال رو تسخیر کردیم هم طیر رو تسخیر کردیم. از برای سلیمان هم آیات دیگر هست.

(صحبت حضار)

بله، بله عرض می شود که

(صحبت حضار)

(كُلٌّ) [نور: آیه ۴۱] مگه (كُلٌّ) شامل مَا نیست؟

(صحبت حضار) ما نداریم

(صحبت حضار) مَن

اینجا ما نداریم، اینجا مَن به چند جهت که قرینه متصل و منفصله، شامل مَا هم هست.

(صحبت حضار)

چرا استثنا باشه؟ قائده واو چیه؟

(صحبت حضار)

قائده واو، عطفه دیگه، مگر قرینه به استثنا باشه، واو اصل عطفه مگه قرینه به استیناف یا قسم باشه، استیناف و قسم در حاشیه است و عطف اصله، اصل واو عطفه.

(صحبت حضار)

قرینه چیه؟

(صحبت حضار)

چون سماوات شامل سماوات و سماواتیان هست، ارض هم شامل ارض و ارضیان هست (أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ) [نور: آیه ۴۱] این (مَنْ) عرض کردم که نص در ذوی العقوله، وانگهی

(صحبت حضار)

بله بله، وانگهی وقتی که از سر جمع آیاتی استفاده کردیم که کل موجودات عالم شعور دارند و تسبیح به حمد دارند و سجده دارند و صلاة دارند، پس عرض می‌شود که این کلیت دلیل است بر اینکه (يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ) [نور: آیه ۴۱] همه مَن اند، همه ذوی العقول اند، همه ذوی الشعور اند منتها شعورها و عقول البته با هم فرق دارند.

(صحبت حضار)

بله اون دنباله داره، از فردا انشالله.

و السلام علیک و رحمته الله و برکاته

اللهم صلی علی محمد و آل محمد

خب آقا رسیدن به خیر. اهلاً و سهلاً.