پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه صد و سی و هفتم درس خارج فقه

نماز

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله طاهرین

در الفاظ و معانی سوره حمد بین فقها سنتاً و شیعتاً و بین مفسرین نیز سنتاً و شیعتاً اختلاف است. این اختلاف با دقت در سوره حمد و سایر آیات قرآنی که مبیّن آیات سوره حمد اند روشن میشه.

از جمله اختلاف در (بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ) است در سه بُعد. گروهی می گویند (بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ) (قطع صدا)

و جوازان هم درست نیست، لذا (بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ) رو در سوره حمد، در نماز ترک می کنند. گر چه در خواندن قرآن (بِسْمِ اللَّـهِ) را هم به عنوان بخش نخستین سوره حمد و نه آیه ای از حمد می خوانند، اما در نماز به خیال اینکه یک جمله ای ست غیر قرآنی و جمله غیر قرآنی را با سوره ای از قرآن خواندن درست نیست، از این جهت ترک می کنند، اون وهابی ها هستند.

دسته دیگر سنیان غیر وهابی هستند که بعضی ها واجب می دانند خواندنش را در سوره حمد در نماز و در غیر نماز و بعضی ها مستحب می دانند. دسته سوم شیعه هستند که کلاً اطباق دارند بر اینکه (بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ) جزء سوره حمد و جزء کل سور قرآنی ست.

و چون سوره حمد آغازگر نماز است بعد از نیت و بعد از تکبیره الاحرام، باید بعد از رمضان بحثی در سوره حمد انشالله داشته باشیم، این یک بخش.

مسئله دیگر این است که آیا اگر کسی سوره حمد را به زبان عربی نتواند بخواند، تازه مسلمون شده و عربی هم حتی چند لفظ یاد نگرفته، آیا این نماز رو ترک کند یا نماز را بدون سوره حمد بخواند یا ترجمه اش را بخواند یا اقتدا کند؟

البته این مراحلی ست، ترک نماز که هرگز جایز نیست (لاَ تُترِکوا الصَلاة بحالٍ) حتی کسی که در حال غرق در آب است با یک الله اکبر ادا کرده است فریضه نماز را.

بنابراین از باب (مَا لاَ یُدرک کُلّه لا یُترک کُلّه) اگر قدرت ندارد که سوره حمد به زبان عربی بخواند باید به همان زبان خودش بخوانه، البته اگر امکان دارد اقتدا کند به کسی که سوره حمد را به زبان عربی می خواند، واجب است اقتدا کند، چون مرحله اول این است که خودش بتواند بخواند، مرحله دوم اگر نمی تواند بخواند به جای او امام جماعت می خوانه.

و اما اگر از هر دو معذور است، سوره حمد را با ترجمه اش، ترجمه صحیح اش بایستی بخواند، چنانکه سایر اذکار نماز را. چون خواندن سوره حمد از ارکان واجبات نماز است به ادله قطعیه سنت.

مسئله دیگر، در الفاظی در سوره حمد اختلافه، مثلاً صراط (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ) [فاتحه: آیه ۶] (صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ) [فاتحه: آیه ۷] صراط اصلش با سینه، سرط الطعام یعنی ابطلع و با صات آمده، سرت الطعام و صرت الطعام هر دو به یک معناست.

و آیا چون هر دو به یک معناست و چون اصلش با سین است، می توانیم در نمازمون با سین بخوانیم؟ هرگز، برای اینکه درست است اصلش با سین است، ولکن در قرآن با صاد آمده، پس صاد اولویت دارد. وانگهی اگر با سین بخوانیم برخلاف لفظ متواتر قرآن است که با صاده.

همچنین (كُفُوًا أَحَدٌ) [الاخلاص: آیه ۴]،‌ كُفْوًا أَحَدٌ، کفو عن احد، کف عن احد، هر چهار به یک معناست ولیکن در قرآن (كُفُوًا أَحَدٌ). پس (كُفُوًا أَحَدٌ) با اون سه تعبیر دیگر، گر چه معناش یکی ست، اما لفظی که لازم است در سوره توحید (كُفُوًا أَحَدٌ) [الاخلاص: آیه ۴] است بر حسب تواتر قرآنی.

(صحبت حضار) حاج آقا مقصود از نتوانستن سوره حمد، رعایت نکردن قرائاتشه از نظر تجوید یا نه؟

نخیر

(صحبت حضار) یا قرائت عادی

نخیر، اون قرائت عادی واحد سوره حمد در قرآن را نمی تواند بخواند منتها،

(صحبت حضار) اینو همه میتونن بخونن

نه

(صحبت حضار) بدون مخارج همه میتونن

نه کسی که تازه مسلمان شده، انگلیسی ست، هیچ لغتی را جز انگلیسی نمی داند، این نمی تواند بخواند. حالا،‌

(صحبت حضار) انگلیسی بنویسد، میتونه بخونه، به انگلیسی بنویسه

اونم نمیتونه بخوانه، آن هم نمیتونه بخونه، نه به انگلیسی، نه به حروف انگلیسی بنویسند میتونه بخونه نه جور دیگر، اصلاً نمی تواند، بر فرض ناتوانی

(صحبت حضار) حاج آقا به جای ب، ب انگلیسی بذاره، بسم الله الرحمن الرحیم

خب لهجش نمیره، چون اول تازه مسلمانه اصلاً لهجش نمیره،‌ مثل فارسی که یک عرض می شود که جمله فارسی رو به لغت انگلیسی بنویسند، به لغت انگلیسی نمیتونه بخونه، چون لغت انگلیسی نمیدونه اصلاً، اصلاً نمی داند. لهجش با لغت انگلیسی جور نیست.

وانگهی اگر چنانچه این صات را نمیتونه صاد بگه، صات رو سین میگه یا قاف رو غین میگه، چون لغتش جور دیگر است این هم برای اینکه اصل عربی که غلط بخواند، چون غلط یا معنا رو عوض میکنه یا اگرم معنا رو عوض نکنه برخلاف تواتر موجود در قرآن خواهد بود.

(صحبت حضار)

تجوید مقداری برای فارسی زبان فارسیش، برای انگلیسی زبان انگلیسیش، یه تجوید عربی دارم که (وَلَا الضَّالِّينَ) [فاتحه: آیه ۷]، یک تجوید فارسی داریم که این ضاد با ذین با ذال با ز فرق کند،‌ اصل فرق کردن کافیست، اصل فرق کردن این مخارج که ضاد و ذین و ذال و ز باشد کافیه.

(صحبت حضار) فقط مخارج؟

بله فقط مخارج، فقط با مخارج

خب و اگر هم اصلاً مخرجش نمیره که اون لفظ رو بگه، مثل عرض می شود که (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ) [الاخلاص: آیه ۱] مرحوم آقای حجت الاسلام والمسلمین رضوان الله تعالی علیه که از مراجع بسیار ممتاز بود ایشون تبریزی بود میگفت گُل هو الله احد، بعضیا اعتراض میکردند که نماز با ایشون درست نیست،‌ گفتیم این حرف شما درست نیست، چون این قل رو نمیتونه بگه گاف میگه.

قاف رو قاف نمیتونه بگه، گاف میگه، مثل اسهدو ان لا اله الا الله بلال که اسهدوش همون اشهدوا ست بلکه از اشهدو اشهدوتره.

خب مطلب دیگر این است که (مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ) [فاتحه: آیه ۴] در متواتر قرآنی هست و آیا اختلاف است که آیا مالک درست است فقط و آیا ملکه درست است فقط یا هر دو درست است به عنوان اقوا یا هر دو درست است به عنوان احتیاط؟ چهار احتماله.

فقط مالکه که غیر مالکه باطله یا فقط ملکه که غیر ملکه باطله یا هر دو چون در قرآن متواتر مالک است و در بعضی از روایات ملکه است. ما برای اینکه جمع کنیم بین قرآن و روایت به نظر سنی ها، هم مالکه میخونیم هم ملکه.

به نظر اهل سنت از نظر جمع، نه از نظر جمع بین مالک، یا نخیر بنا بر احتیاط، اگر مالک است خب مالکه رو گفتیم، اگر ملکه است ملکه رو گفتیم، پاسخ این است که در قرآن متواتر فوق حد تواتر مالکه است. حالا آقایونی که ترجیح میدن ملکه را یا احتیاط می کنند بین مالک و ملک وجوهی را درست کرده اند.

وجوهی لفظی و وجوهی معنوی و وجوهی روایتی.

اولاً وجه معنوی، میگن مالک مادون ملک است، کسی که ملک است مالک هم هست، اما کسی که مالک است خیلی وقتاست که ملک نیست. انسان مالک اموالی ست ولکن ملک نیست، ولکن اگر ملک باشد درست است مالکیت رسمی نسبت به اموال دیگران ندارد ولی ملکیت و سلطه دارد، امر و نهی در اموال دیگران دارد.

این حرف هم در جای خودش درست نیست، هم در بُعد (يَوْمِ الدِّينِ) [فاتحه: آیه ۴] درست نیست، برای اینکه ملک یوم دین اگر گفته بشود چون یومه دیگه، ممکنه مالک نباشه، ملک مالک.

کسی که ملک است نسبت به چیزی ممکن است مالک اون چیزم باشد که جمع بین مالکیت و ملکیت است، ممکن است ملک باشد، مالک نباشد.

و لاسیما ملک عادل، ملکی که عادل است و حتی ملکی که غیر عادل است، ملکی که عادل است یا غیر عادل است، لازم نیست که همانطوری که سیطره و ملکیت دارد بر مملکت، بر تشکیلات مملکت، مالک اون هم باشد که مالک واحد باشه، نخیر ممکن است ملک باشد و مالک نباشد.

حالا اگر ملک یوم الدین بود، ببینیم در یوم دین ملک است که یوم ظرفه، یعنی پادشاه است، دارای سلطه است در یوم دین. کسی که پادشاه است در یوم دین، دارای سلطه است در یوم دین، ممکن است ملک یوم دین نباشد، اما ملک یوم دین مالک یوم دین است، چرا؟ برای اینکه یوم زمانه، کسی که مالک زمانی هاست، ممکن است مالک زمان نباشد، بلکه غیر خدا هیچکس مالک زمان نیست.

غیر خدا مالک عرضی و سطحیه زمانی ها هستند ولکن مالک زمان نیستند. مالک زمان یعنی سیطره بر زمان، کسی سیطره علمی و سیطره قدرتی بر زمان دارد که کوچکترین اجزاء ماده در حیطه علم و در حیطه قدرت او باشد.

بنابر آیه (وَمِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ) [ذاریات: آیه ۱۴] الی آخر، اصل ماده و ماده اولیه که حروف اصلی سایر مواد است، اصل ماده زوجینه. آیا کسی که مالک زوجین است می تواند غیر خدا باشد؟ مالک نسبت به دو بُعدی بودن هندسی یا فیزیکی اصل ماده، هم باید عالم باشد به ملک خود هم قادر بر ملک خود باشد.

ولکن نسبت به چیزای دیگر، نسبت به مواد، عالم است این ماده جنسش چیه، عالم سطحی ست و قادر است که این رو تحول بده. ولکن کسی که میخواد مالک یوم باشد، مالک یوم باشد یعنی مالک اصل الاصول مواد است. یکی از اصول اصلی مواد تغیر است که از تغیر زمان درست میشه، زمان بر مبنای تغیر، زمان تغیر بر مبنای ترکب، بنابراین اصل الاصول ماده که محور ارکان چهارگانه ماده است، عبارت است از زمان، زمان که برخاسته است از حرکت، حرکت از تغیر و از ترکب.

روی این جهت نمی توانیم بگیم که، بله مالک و ملک به طور مطلق ممکن است این حرف زده بشه که بینشون عموم و خصوص من وجهه، هر مالکی ملک نیست، هر ملکی مالک نیست، گاه ملک است و مالک است و مالک است و ملک به طور مطلق.

ولکن (يَوْمِ الدِّينِ) [فاتحه: آیه ۴] نه‌، اگر گفته میشود ملک یوم الدین این کمتر است از مالک یوم الدین،‌ شما ملک اید سیطره دارد بر اون چیز، ولی مالک نیستید، مالک بودن فوق ملکیته، وانگهی اصولاً خود مالک هم ملک است.

هر مالکی نسبت به ملک خودش ملک است،‌ ولکن هر ملکی نسبت به اونی که تحت تملک است مالک نیست. چطور؟ مثلاً فرض کنید که (وَجَعَلَكُمْ مُلُوكًا) [مائده: ۲۰] نسبت به بنی اسرائیل چیه؟ (جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِيَاءَ وَجَعَلَكُمْ مُلُوكًا) [مائده: ۲۰] (فِيكُمْ) یعنی بعضی از بنی اسرائیل انبیاء اند، ولکن (وَجَعَلَكُمْ مُلُوكًا) همه ملک اند،‌ پادشاه اند؟ نخیر، یعنی از سلطه عبودیت و فرماندهی فرعون آمدند بیرون، مالک خودشون نبودند، حالا مالک خود و ملک خود اند.

هم مالک فرعون بود، هم ملک فرعون بود، وقتیکه از تحت سلطه مالکیت و ملکیت فرعون بیرون آمدند، هم مالک خود اند و هم ملک خود اند.

بنابراین ملک عرض می شود که  مقام بیشتری از، مالک مقام بیشتری از ملک دارد یا مالک مالک کل است مثل حق سبحانه و تعالی که منحصر به اوست یا مالک بعض است، اما ملک، ملک ممکن است باشد اما مالک نسبت به مورد ملکیت نباشد.

این ترجیح معنایی بنابراین درست است. اما ترجیح لفظی، آقایون که طرفدار ملک هستند می گویند، عرض می شود که ملک در قرآن زیاد استعمال شده و مالک فقط دو جاست، (مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ) [فاتحه: آیه ۴] که فقط یک جاست، همین سوره حمده.

حالا عرض می شود که  در تفسیر داریم که (مالک فی سائر القران یذکرحنا و فی مالک الملک)، (مَالِكَ الْمُلْكِ) [آل عمران: آیه ۲۶] سوره آل عمران آیه ۲۶، ثم ملک ببینید، مالک در دو جاست یکی سوره آل عمران آیه بیست شیش و یکی سوره حمد.

اما ملک در پنج جاست،‌ (فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ) [المؤمنون: آیه ۱۱۶] سوره بیست آیه چهارده،‌ و سوره بیست سه آیه صد و شونزده (الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ) [حشر: آیه ۲۳] سوره پنجاه و نه آیه بیست سه و سوره شصت و دو آیه یک، (مَلِكِ النَّاسِ) [ناس: آیه ۲] سوره صدو چهارده، دو.

حالا از باب ترجیح لفظی گروهی میگن البته مام اضافه می کنیم که تقویت بشه حرفشون تا بعد وقتی که خراب بشه درست خراب بشه.

از باب ترجیح لفظی اگر ما مردد باشیم بین مالک یوم دین و ملک یوم الدین،‌ مالک یوم الدین فقط خودشه، مالک الملکم که ملک اضافه است، فوقش دو تاست یا یکی،‌ ولکن ملک در پنج جاست،‌ چون پنج جاست ما این پنج جا رو که عددش بیشتر است، ملک عددش بیشتر از مالک است، بنابراین ترجیح میدیم، میگیم این درست نیست برای اینکه این ترجیح در روایات است که محتمل الصدور است و غیر محتمل الصدور.

مثلاً اگر پنج روایت در یک موضوعی داریم و یک روایت در موضوع دیگر تعارض می کند، میگیم پنج مقدم است چون صدور پنج اقواست از صدور یک.

ولی قرآن چه یک باشد،‌ چه دو باشد،‌ چه صد باشد،‌ چه اشاره باشد،‌ چه صریح باشد،‌ این صددرصد است. بنابراین تعداد بیشتر عرض می شود که ملک دلیل بر تعیّن عرض می شود که  ملک ‌در سوره حمد نیست اولاً و ثانیاً عرض کردیم از نظر معنوی، از نظر معنوی (مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ) [فاتحه: آیه ۴] اقواست از ملک یوم دین.

خب،‌ عرض می شود که البته در ملک پنج جا داریم،‌ مُلکم چند جا داریم‌، مثلاً فرض کنید که (قَوْلُهُ الْحَقُّ وَلَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ) [الانعام: آیه ۷۳]، مُلک است،‌ بله چون مُلک و مِلک خدا یکسان است ولی مُلک در یوم دین عرض می شود که با مِلک یوم دین با هم فرق دارد، ممکن است مُلک یوم دین باشد یعنی در یوم دین پادشاه باشد،‌ ولی مالک نباشد. همون چیزی که عرض کردم ولی وقتی که مالک است ملکم است نسبت به همون یوم الدین،

(صحبت حضار) کدوم سوره؟

بله،‌ سوره شیش آیه هفتاد و سه

و همچنین (لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ) [غافر: آیه ۱۶] سوره چهل آیه شونزده،‌ (الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ) [حج: آیه ۵۶] سوره بیست دو آیه ۵۶، (الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمَنِ) [فرقان: آیه ۲۶] سوره بیست پنج آیه ۲۶.

پس مُلک عرض می شود که و مَلک در قرآن حدود ده یازده جاعه، ولکن مالک در دو جاست یا در یک جا،‌ (مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ) [فاتحه: آیه ۴] یک جاست و (مَالِكَ الْمُلْكِ) [آل عمران: آیه ۲۶] هم یک جا، ولیکن اکثریت مُلک و اکثریت مَلِک چنانکه عرض کردیم دلیل بر این نمی شود که مالک در سوره حمد هم، بلکه چون سوره حمد منحصر به فرد است در کل جهات،‌ از نظر اجمالی که شامل کل قرآن است باید مالک باشد.

چون اگر ملک بود چنانکه عرض کردم شامل مالک نبود. پس (مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ) [فاتحه: آیه ۴] کسی که مالک زمان است،‌ مالک مکان هم هست. چون مکان عرض می شود زمان اصلشه،‌ مالک زمان،‌ مالک مکان،‌ مالک من فی المکان،‌ مالک ما فی المکان هم است،‌ بنابراین (مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ) [فاتحه: آیه ۴] این مالکیت حق سبحانه و تعالی علیه نسبت به کل جهات متعین است لفظ مالک.

روی این حساب اگر کسانی ملک یوم دین فقط بگن نماز شان باطله،‌ حتی اگر جمع کنند بین ملک و مالک چون ملک کلام غیر قرآنی ست،‌ عرض می شود که باطله.

چنانکه در حمد اگر انسان صلوات بر پیغمبر بفرسته نمازش باطله،‌ چون کلام غیر قرآنی ست و اضافه کردن کلام غیر قرآنی به کلام قرآنی مبطل است و عرض می شود که عبادت رو باطل میکنه.

(صحبت حضار) حاج آقا اگه اسم پیامبر در وسط سوره حمد بیاد، شما گفتید که وسط نمازم باشه واجبه

اگر بشنوید، خودت

(صحبت حضار) اگر بشونیم وسط سوره حمد هم واجبه؟

بله خودت حق نداری بگی کما اینکه

(صحبت حضار) بریم رکوع بگیم یا نه همون حال؟

نخیر همون وقت

(صحبت حضار) شما گفتید وقتش اوسعه، من یک بار سؤال کردم

وقتش اوسعه در موقع اضطرار، در موقع اضطرار اوسعه.

عرض می شود که مثلاً سلام، سلام شما حق ندارید در نماز سلام کنید، ولی اگه بهتون سلام کردن به لفظ سلام علیکم واجب است جواب بدین، ولکن اگر تحیه ای غیر سلام بود واجب نیست بلکه جایزم نیست، چرا‌؟‌ برای اینکه (وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلَامٌ) [یونس: آیه ۱۰] قدر متیقن تحیه را سلام حساب کرده بنابراین قدر متیقن از جواز رد سلام، خود سلام است.

اما اگر تحیات دیگری بود، چیزی به شما بخشیدند، احترام کردند، سبحکم الله گفتند، مسئلکم الله گفتند، در نماز جواب نداره،‌ بلکه بعد از نماز با اشاره یا با لفظ جواب بدین.

(صحبت حضار)

بله بله، تحیات دیگرم واجب است جوابش ولی در نماز نه، چون در نماز ما ادله داریم که در نماز واجب است رد السلام نه رد التحیه، بر حسب سنت قطعیه رد السلام واجب است در نماز، رد التحیه کلاً واجبه ولی رد السلام عرض می شود واجب است، اما اگر سلام نبود سحکم الله بود جایز نیست.

(صحبت حضار)

اون آیه اذا حلیتهم کلیت داره و در نماز هم شامل نیست مگر اینکه در نماز  به حساب سنت قطعیه باید که جواب داد و اگر سنت قطعیه هم نبود، باز در نماز هم این سلام تحیه است یا نه؟

(صحبت حضار) غیر سلام

بله غیر سلام تحیه است ولکن مادامی که سلام هست غیر سلام جای سلام رو نمیگیره چون (وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلَامٌ) [یونس: آیه ۱۰] حالا این در بحث عرض می شود که تفصیلی فقهی هم خواهد آمد.

(صحبت حضار)

بله، لفظ سلام به هر لغت باشه، لغت فارسی عربی انجام میشه.

حالا، گروهی هستند که بله بنابراین، از نظر اکثریت عدد مَلک و مُلک نمی شود مالک رو ملک خواند این یک،‌ بر حسب ترجیح معنای مَلک بر مالک باز نمیشه چون مالک بر ملک ترجیح داره این دو، سه روایات.

حالا روایات اگر سنتاً و شیعتاً متواتر و فوق حد تواتر بود فقط مَلک قبول نمیکردیم، چون قرآن ثقل اکبر است و هر چه بر خلاف ثقل اکبر باشه قابل قبول نیست. بنابراین تواترم باشه قبول نیست و حال آنکه تواتر نیست.

روایات سنی متعارض است با یکدیگر و روایت شیعه هم با یکدیگر متعارضه. مثلاً روایت سنی، عرض می شود که در درُّ المنصور جلد اول صفحه سیزده و چهارده دارد (عن ام سلمه و انس و سعید ابن المصیب و البرابن العاضب و الضهری و ابی حریریه ان النبی صل الله علیه وسلم أنه كان يقرأ مَلِكِ).

کان یعنی چی؟ یعنی همیشه کان،‌ بله قرأ ملک یا احیاناً ملک،‌ كان يقرأ مَلِكِ بدون ال،‌ من دون الف،.

کما اخرجو، روایت دوم (کما اخرجوا عن انس و سالم ان ابیهه و ظهری و بن شهاب و ابی حریره و مسعود النبی انو کان یقرا مالک)، پس کان یقرا ملک، کان یقرأ مالک اینجا با هم تعارض دارند، چون کان دارای استناده یعنی همیشه پیغمبر بزرگوار ملک میخوان، همیشه مالک میخوان، این دو همیشه با هم تعارض داره.

یا باید توجیه کنیم یا باید که ملک رو به طور کلی رد کنیم، توجیه این است که این کسی که میگه کان یقرأ ملک چون مالک دو جور خونده میشه، یکی مالک یکی معلک، با اماله،‌ مالک معلک ملک، معلک خونده با اعمال پیغمبر بزرگوار این چند نفر شنیدند معلک میگن ملک،‌ این توجیهش.

و اگر هم این توجیه قابل قبول نباشد و درست نباشد میگیم در قرآن مالک است شما میگین پیغمبر همیشه ملک میخوند یعنی همیشه بر خلاف قرآن میخوند، پس کان یقرا ملک با کان یقرا مالک تعارض دارند، تصاهد دارند اونی که ما به قرآن است کان یقرا مالک است.

(صحبت حضار) حاج آقا شاید هر دو تاش همون مالک باشه، همون کان یقرأ مالک رو

نه مَالک،

(صحبت حضار) ممکنه در روایت ملک نوشته ولی الف مقصوده گذاشته

همین توجیه رو کردم دیگه، اگر ملک کان یقرا ملک، معلک بوده درسته،‌ ولی ملک درست نیست.

خب ببینید عجیب است که در این دو روایت متعارض سه نفر هستند که با هم مشترک اند ابو حریره، انس، ابوحریره، ظهری هم در روایت مالک هستند هم در روایت ملک،‌ خب این تعارضه دیگه، یا تعارض از تساقط است ما گفتیم قرآن مالک است قبول می کنیم یا نخیر این انس و ابوحریره و ظهری که مشترک اند در هر دو، این مشترکان هم مالک نقل کردند هم معلک،‌ مالک درسته، معلکم درسته، ولی ملک درست نیست.

این مال روایت سنی و قابل قبول نیست. از نظر شیعه،‌ (و من طریق اصحابنا،‌ روی العیاشی فی تفسیره ان محمدبن علی حلبی عن ابی عبدلله علیه السلام) از پیغمبر بزرگوار دو روایت متناقض نقل شده که توجیه نکنیم از امام صادق السلام هم دو دارد متناقض.

(عن ابی عبدالله السلام انه کان یقرأ مالک یوم دین) این یک کان،‌ (و روی عن داود فرقت انه علیه السلام قال سمعت علیه السلام یقرا ما لااحسی ملک یوم دین،) ما لا احسی و کان هر دو یکسان است، پس این دو روایتم متعارضه همون توجیهی که اونجا کردیم یا ردی که کردیم هست.

و نیز روایت دیگری هم درکارست که براتون از نور الثقلین میخوانیم، نور الثقلین جلد اول، (فی مجمع البیان قال رسول الله صل الله علیه و آله و سلم ان الله تعالی من علی به فاتحة الکتاب الی قوله و مالک یوم دین، قال جبرئیل ما قالها مسلم إلا صدقه) بله (و فی اصول الکافی به اسناد الی ظهری قال کان علی بن حسین اذا قرا مالک یوم دین یکررها حتی یکاد ان یمود) اینم مالک، پس از رسول الله مالک از امام چهارم مالک.

(و فی تفسیر العیاشی ان محمد بن علی حلبی ابی عبدالله علیه السلام انه کان یقرا مالک) اینم مالک، پس رسول الله، امام چهارم، امام ششم مالک.

(و ان داود فرقه قال سمعت ابا عبدالله علیه السلام یقرا ملاسی ملک یوم الدین) پس از ابی عبدالله دو روایت داریم یکی ملک یوم الدین یکی مالک یوم الدین، ولکن از امام چهارم از رسول الله صلوات الله علیه از طریق شیعه فقط مالک یوم الدین است.

عرض می شود که (و فی من لایحضر الفقیه و فی ما ذکر الفضل من العلل عن الرضا علیه السلام انه قال،‌ مالک یوم دین اقرار لهه بالبعض) ببینید همش مالکیه، پس مالک از چند معصوم است ملک از یک معصوم است.

و این ملک که از امام صادق است هم ملک کان است، هم مالک کان است، روی این اصل از نظر فقاهتی، چه لفظی، چه معنوی، چه قرآنی، چه روایتی، هیچ دلیل و شبه دلیلی بر ملک ما نداریم.

اگر عرض می شود که قرآنیم،‌ قرآن، اگر از نظر معنوی معنا که عرض کردیم، روایتی روایت، چون روایت متعارضه و روایت متعارض هم اکثراً مالک است، هم اگرم اکثراً مالک نباشد برابر باشند یا اقل مالک باشد، این روایت رو عرض می کنیم بر کتاب الله، کتاب الله و به طور متواتر قطعی فوق از تهاتر عرض می شود که مالکه.

روی این اصل اگر ملک بخوانند کسی که این حجت رو می شنوند، اگر ملک بخوانند نمازشون باطل است، اگر مالک و ملک با هم بخوانند باز نمازشون باطل است، اگر مالک یوم الدین بخوانند نماز عرض می شود که صحیح است.

بعداً مسائل فرعی دیگر هستش که مثلاً از جمله تأمینه، تأمین آمینی ست که برادران سنی مخصوصاً وهابیا میگن، (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ، صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ) [فاتحه: آیات ۶ تا ۷] میگن آمین، آمین هم امام بگد هم دیگران.

دلیلش این است که میگن اصولاً در دعا باید که آمین گفت، اگر دعا رو آمین نگویید دعا ناقصه، و چون بهترین دعا، دعای هدایت است، در بهترین سوره که حمد است، در بهترین عبادات که نماز است، پس سه بهتری دارد آمین گفتن.

جواب این است که آمین به چه حساب؟ اگر آمین به حساب قرآنی بگید باطله،‌ به حساب صلاتی بگید باطله، به حساب دعایی بگین اشکال نداره. به حساب دعایی انسان همه نماز دعا میکنه. عرض می شود که (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ) [فاتحه: آیه ۶ ] آمین،‌ یا استجب یا تقبل هر لفظی که برای استجابت دعا شایسته است انسان میگه.

ولی نه به عنوان قرآنی و نه به عنوان صلاتی، به عنوان صلاتی یا به عنوان قرآنی و صلاتی ست یا به عنوان قرآنی ست یا به عنوان صلاتی ست.

به عنوان قرآنی و صلاتی یا منفرداً یا جمعاً باطل و مبطل است و حرام ست که نماز رو باطل میکنه و اما اگر که به عنوان استجابت دعاست،‌ (وَلَا الضَّالِّينَ) [فاتحه: آیه ۷] مثل تکدف، تکدف که دست ها رو رو هم میذارند، این دست رو هم گذاشتن اگر به عنوان واجبی از واجبات نماز باشد به عنوان ورود باشد باطله، چون هرگز از طریق صحیح وارد نیست تکدف.

ولکن تکدف به عنوان احترام مایی باشد، امکان دارد بگیم صحیحه ولیکن عمر اینکار رو کرد. گفتند که وقتی که ایران مغلوب حجاز شد، عده ای از افسران ایرانی رفتند نزد عمر، عمر دستش رو اینطور میکند، گفت چرا اینطوری میکنی؟ گفتند احتراماً، گفت حالا که شما برای احترام دستاتونو جمع می کنید، پس احترام خدا اولاست، ما جمع می کنیم.

اگر دست جمع کردن در نماز که تکدف است هر جور تکدفی، به عنوان این است که بهتر است از دست انداختن باطله، اگر احیاناً درد میکنه یا احیاناً اینطور میکنی، نه به عنوان صلاتی ست، نه به عنوان ورود است نه به عنوان رجحان است این عرض می شود که اشکال نداره.

این از باب آمین.

(صحبت حضار)

نخیر، نخیر

نخیر، صله، امره یعنی تقاضاست، ولی اگر صلوات در نماز بخوانید صلوات در نماز برسید بدون حساب چیه،؟ بله اگر اسم پیغمبر رو برد در خارج نماز و شما در نماز می شنوید، جواب باید بدین، ولی خودتون صلوات بفرستید درست نیست، مگه در عرض می شود که مواقع دعا.

(صحبت حضار) به عنوان استجابت دعا، قبل و بعد از دعا اگه صلوات باشه دعا مستجابه

اونم قدر متیقنش در غیر صلاته مثل عرض می شود که سلام، سلام علیکم گفتن، جواب سلام واجبه ولکین اگر صبحکم الله گفتند جوابش واجب نیست، چون قدر مسلم سلامه.

اینجام قدر مسلم این است که اگر در موقع دعای مثلاً قنوته یا در موقع دعای سجود، رکوعه، بله ولیکن در موقع حمد این دلیل خاص هرگز به این مطلب نداره.

(صحبت حضار) اینکه میفرماید بدون ورود ایراد نداره، بدون ورود می فرماید ایراد نداره دیگه، این ایراد نداشتنش دلیل قرآنی داره یا سنتی؟

ایشون دلیل منع ندارد، چون دلیل منع نداره،‌ چون دلیل منع ندارد ولو به عنوان عرض می شود که به عنوان ورود نیست،‌ چون دلیل منع ندارد اشکال ندارد،‌ ولی اینکه نه حمد رو بهم نمیزنه،‌ حمد تمام شده،‌ بین حمد و سوره هم می تونیم مقدرای سکوت کنیم و هم یه کارایی که منافات با نماز ندارد اصلاً.

(صحبت حضار)

بله، اگر مرتب اینطور می کنید در حمد و سوره این داعیه است داعیه و رجحانه، داعیه بر رجحان درچیزی رجحان در صلاة ندارد غلطه.

من یادمه در مکه مکرمه که زندان بودم دفعه اول خب میامدند در شرطت العاصمه نماز جماعت میخواندند،‌ عده ای بعد به من گفتند که شیخ شما چرا دستتون رو میندازید و خب ما دستمون رو میبنیدم؟ گفتم بین عرض می شود که  چند معصوم و یک غیر معصوم اختلافه،‌ غیر معصوم خلیفه عمر است که به این حساب دستش رو جمع کرد، ولی معصوم رسول الله است و عرض می شود که سه مذهب است،‌ ائمه سه مذهب و رسول الله و ائمه معصومین تمام اجماع دارند بر دست انداختن.

اینکه من توضیح دادم یکیشون گفتش که عمر غلط کرده،‌ گفتم نگین این حرفا رو این وهابیه گفت عمر غلط کرده که دستشو جمع کرده این فقط منفرد است در این فتوا در مقابل کل سه خلیفه عرض می شود که سه امام،‌ سه امام از چهار مذهب که یادم نیست که اونکه تجویز کرده کدامه،‌ سه امام از چهار مذهب میگن که باید دست رو انداخت یک امام از چهار مذهب میگن دست رو عرض می شود که نباید انداخت.

و رسول الله که کل روایت از رسول الله این است که دست مینداخت،‌ از امیر المومنین،‌ از ائمه علیه السلام و اضافه بر عرض می شود که ائمه سه گانه،‌ از چهار امام دستشون رو مینداختند.

گفتش بنابراین عمر غلط کرده، این لفظی که حالا نمیخوام بگم عمر چنین خورده که گفته.

و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته

حالا برای تکمیل (قطع صدا)