جلسه دویست و سی و پنجم درس خارج فقه

نماز (سجده)

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد

چون مباحث فقهی ما در حال اختصار و عنوان متنیت است،این است که بعضی از مطالب را به طور اشاره عرض می کنیم و لکن بعضی از برادران ،بعضی از روایات راکه استناد می فرمایند برای اینکه توجه بفرمایند اون روایت رو ما دیدیم و دقت هم کردیم معذلک ما اشاره به اون روایت می کنیم.درباره اینکه آمین گفتن بعد از والضالین و قبل از سوره یا آیات حمد جایز است یا نه دو دسته روایت داشتیم.دسته عدم جواز را بعضی از برادران اشاره فرمودند، این دسته عدم جواز دو جوره و هر دو جورش هم معنا داره،یک جورش در نماز جماعت،اگر انسان در نماز جماعت است و صلاة جهریه است و امام گفت والضالین،آمین بگوییم یا نه،همه روایات می گوید که یا بگویید ، یا اشکال نداره ، یا رجحان نداره و غیره،فقط یک روایت در شیعه هست که می گوید لا و اون روایت اینه عن ابی عبدالله علیه السلام : اِذَا كُنْتَ خَلْفَ اِمامٍ فَقَرَأَ الْحَمْدَ وَ فَرَغَ مِنْ قِراءَتِهَا فَقُلْ اَنْتَ: اَلْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ لَا تَقُلْ آمِينَ. از نظر عددی روایات قبلی شیعتاً و سنتاً ،هم از نظر عددی و هم از نظر دلالتی ارجح است،و اما از نظر دلالتی در این روایت اِذَا كُنْتَ خَلْفَ اِمامٍ فَقَرَأَ الْحَمْدَ وَ فَرَغَ مِنْ قِراءَتِهَا فَقُلْ اَنْتَ: اَلْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، این قل وجوب است، آیا گفتن الحمدلله رب العالمین واجب است،این یک کار واجبیست،پس به این قرینه و لا تقل هم یعنی کار مرجوعیست، وَ لَا تَقُلْ آمِينَ یعنی کار مرجوعیست،این قل که به ضروره از برای وجوب نیست،پس لا تقل هم از حالت نهی تحریمی بیفتد،حداقل احتمال قوی یا احتمال راجع می دهیم که لا تقل منع مرجوعیت است یک،دو گفتن آمین دو جوره ، یکی آمینی است که براداران سنی در نماز جماعت جحریه می گویند که به عنوان وجوب است در نماز یا به عنوان استحباب است در نماز، ممکنه لا تقل اون باشه،اما اگر انسان می گوید آمین به عنوان دعای بعد از دعا این برحسب عموم و اطلاق قرآن شریف ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَة إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ این تضرعا و خفیة این دعوت و دعا کردن ، مورد امر است حداقل رجحان است بعضی جاها واجب است و بعضی جاها راجح است و بهترین جایش عبارت است از نماز و بهترین جای نماز  بعد از دعای هدایت است پس عموم ویا اطلاق آیه اینجا را شامله،منتها اگر دلیل قطعی داریم بر اینکه به عنوان ورود صلاتی چه وجوبند چه استحبابند نگوییم اما هرگز دلیل بر این مطلب نداریم که به عنوان دعای مطلق ما در نماز این را بگوییم،بگوییم آمین، و اما روایات دیگری که احیاناً داخل این روایت میشه،یک فرمایشی از استاد بزرگوارمون آقای بروجردی رضوان الله هست که این همیشه یادمون باشه،شما وقتی به روایات می خواهید استدلال بفرمایید به عدد نگاه نکنید،به سند هم زیاد لازم نیست،اون آخرین فردی که از امام نقل کرده کیه،اگر زراره از امام نقل کرده اگر صد نفر از زراره از امام نقل کردن صدتا روایت نمیشه،این یه روایته، پس اون کسی که راویست اون شخص یک فرد است یا چند فرد. شبیه این مطلب این چنین است،مورد اینکه شما آمین نگویید پیدا کنید چیه آیا مورد در مطلق بعد از والضالین است یا بعد از والضالین در نماز جماعت است یا در صلاة فرادا،نسبت به نماز جماعت ما یک روایت داشتیم که این دو احتمال درش بود و حتی اگر این دو احتمال درش نبود معارضه بود با روایات قبلیش،اما نسبت به روایات بعدی عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ أَقُولُ إِذَا فَرَغْتَ مِنْ فَاتِحَة اَلْكِتَابِ آمِينَ قَالَ لاَ . این اولاً نماز فراداست ثانیاً اگر جماعت بود اقول چی می خواد بگه،وجوب دارد،رجحان دارد،جواز دارد، هر سه احتمال هست، وقتی هر سه احتمال بود پس جواز دارد احتمال منحصر به فرد نیست،احتمال دارد وجوب دارد که بعضی از سنی ها می گویند،رجحان دارد که بعضی از سنی ها می گویند،قال لا،وجوب ندارد،رجحان ندارد، اما جواز هم ندارد.این روایت نه نص است در این مطلب  نه ظاهر است حتی اگر نسبت به صلاة جماعت،  زرارة ، عن أبی جعفر ( علیه السلام ) قال : ولا تقولنّ إذا فرغت من قراءتک : آمین(باز همون احتمالات هست،اضافه بر این که صلات،صلات فراداست) ، فان شئت قلت : الحمد لله ربّ العالمین. «إذا قرأت الفاتحة وقد فرغت من قراءتها وأنت في الصلاة فقل (الْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ)» این فقل نفی دیگری رو نمی کنه ،اگر هم مثل حدیث قبل و قبل قبل نفی می کرد،این نفی دارای سه احتمال بود و صریح در یکی از این احتمالات نیست،اضافه بر آنچه که قبلاً عرض کردم اگر هم که روایت صحیحه صحیحه ای بر حرمت گفتن آمین داشتیم در مقابلش روایات متعدده ای شیعتاً و سنتاً بود که جایز است و لذا در اینجا فقهای بزرگوار ما رضوان الله علیهم اجمعین در این بحث این مطلب رو با هم توافق داریم،مثلاً در بحث مبطلات صلات،عروةالوثقی مرحوم یزدی رضوان الله علیه صفحه 245،الثالث التکفیر،این الثالث التکفیر در حاشیه ششم عرض می شود که مرحوم حضرت آقای خویی حفظ الله تعالی می فرماید علی الاحوط،ششم،التکفیر مبطل است، علی الاحوط و لا يختصّ الحكم بالنحو الّذي يصنعه غيرنا، و لا يختصّ الحكم بالنحو الّذي يصنعه غيرنا، النحو الّذي يصنعه غيرنا نحو خاص است که همه با هم در جماعت آمین می گویند،این علی الاحوط که ما می گوییم ترک کند اختصاص به این جهت ندارد بعد ملاحظه کنید ، الثالث التكفير ، بمعنى وضع احدى اليدين على الاخرى على النحو الّذي  يصنعه غيرنا(ایشون میگن،آقای خویی میگن که نحوش فرق می کنه) ان كان عمدا لغير ضرورة؛ فلا باس به سهوا وان كان الاحوط الاعادة معه ايضا، وكذا لا باس به مع الضرورة، بل لو تركه حالها اشكلت الصحّة وان كانت اقوى . والاحوط عدم وضع احدى اليدين على الاخرى باىّ وجه كان في اىّ حالة من حالات الصلاة وان لم‌يكن متعارفا بينهم، لكن بشرط ان يكون بعنوان الخضوع والتادّب؛ وامّا اذا كان لغرض اخر كالحکّ ونحوه فلا باس به مطلقا، حتّى على الوضع المتعارف. بينهم، لكن بشرط ان يكون بعنوان الخضوع والتادّب؛(میگه اشکال نداره اگر به عنوان خضوع و تادب باشه،نه به عنوان وجوب صلاتی، نه به عنوان عرض می شود که استحبات صلاتی ،اشکال نداره) وامّا اذا كان لغرض اخر كالحکّ ونحوه فلا باس به مطلقا، حتّى على الوضع المتعارف.این مربوط به عرض می شود که دست روی دست هم گذاشتن،(….)نه یک مطلب تادب به عنوان صلات است اون رو ما داریم بحث می کنیم،اگر تأدب به عنوان صلات باشد بدعت است و به عنوان بدعت حرامه،کما اینکه آقایون می فرمایند اگر به عنوان بدعت باشد حرامه،اگر به عنوان بدعت نباشد حرام نیست این را تصری دارند،بعد راجع به آمین، العاشر تعمّد قول«آمین»،هشتم در اینجا دارد که في البطلان به نظر وإن كان يحرم تشريعا ،آقای حکیم می گن، في البطلان به نظر وإن كان يحرم تشريعا،مطلب خیلی واضحه،حالا یک نفر هم ما کمک پیدا کنیم بد نیست، کمک هم نمیخوایم دلیل کمکه،اگر آمین بگوید به عنوان تشریع این حرام است، اما مبطل نیست، ایشون اینطوری میگه،می گوید اگر چه به عنوان تشریع باشد مبطل نیست و حرام است،اما اگر به عنوان تشریع نباشد چی،نه مبطل است و نه حرام است،بنابراین چه آمین و چه تکفیر اگر به عنوان تشریع نباشد،به عنوان وجوب صلاتی یا استحباب صلاتی نباشد،هیچ اشکالی اصلاً ندارد،(ایشون میگن حرامه ولی باطل نیست که)،ایشون میگن ولی ما قبول نمی کنیم ما عرض می کنیم (…).نه چرا باید،اونها اینطور می فرمایند ما این طور عرض می کنیم،این هم مربوط ب تکفیر و آمین،(….)مختلف نقل می کنند سنی ها و عده ای از شیعه ها نقل می کنند که  بله ویک روایت می گوید که نخیر،با نه بله رو قبول می کنیم نه نه خیر رو می گوییم تصاحد می کنند ما رجوع به قرآن کریم،قرآن شریف چی میگه ببینید در قرآن شریف همون آیه که خوندم،آیه زیاد در باب دعا دارد،آیاتی که می گوید شما دعا کنید از خدا بخواهید،سوال کنید این مورد معین نکرده منتها بهترین مواردش حالت صلات است.مطلب دیگر (…..)دو تا بحثه ،از نظر اینکه حد رکوع چیه خوب در قرآن شریف وارکعوا مع الراکعین، وارکعی مع الراکعین رکعاً سجدا، سجده معلومه،رکوع هم معلومه،مقداری انسان منحنی بشود که بگویند رکوع کرد تا چه حد لازمه، آیا کفین باید به رکبتین باشه یا به حد رکبتین ،نخیر، اگر اطراف انامل هم به اندازه رکبتین باشد ، چه به رکبتین بگذرد می گوییم بالای رکبتین و چه نگذرد این هم رکوع هست،این شکی درش نیست ولی در اینجا دو دسته ما روایات داریم،یک دسته از روایات می گوید که حالت رکوع صلاتی باید به این حد باشد که دو کف یا روی رکبتین باشه که استحبات دارد یا به حد رکبتین برسد ، و دسته دیگر روایات می گوید که نخیر انامل به حد رکبتین برسد کافیه،(…)اینها،روایاتی که در این باب هست ما از جامع المدارک مرحوم آقای خونساری رضوان الله علیه نقل  می کنیم، الخامس الركوع وهو واجب في كل ركعة مرة إلا في الكسوف والزلازل فيجب في كل ركعة خمس مرات،خوب حالا روایات،در اینجا روایاتی هست در طرف  اول  که حد  انامل  وقتی که  انامل  برسد  به حد رکبتین کافیه، مطابق اطلاقی آیه،عرض می شود که صحیحة زراره فَإِنْ وَصَلَتْ أَطْرَافُ أَصَابِعِكَ فِي رُكُوعِكَ إِلَى رُكْبَتَيْكَ أَجْزَأَكَ ذَلِكَ وَ أَحَبُّ إِلَيَّ أَنْ تُمَكِّنَ كَفَّيْكَ مِنْ رُكْبَتَيْكَ. این دو صراحت داره،صراحت اول: فَإِنْ وَصَلَتْ أَطْرَافُ أَصَابِعِكَ فِي رُكُوعِكَ إِلَى رُكْبَتَيْكَ أَجْزَأَكَ ذَلِكَ،این اطراف انگشتها،این آخر انگشتها برسد به اول رکبتین کما اینکه فتوایی بر این مطلب است،خوب این یک روایت،روایت دیگری هم در این باب هست مثلاً البته در طرف مقابل هم استدلال شده ،روایات متعددی در این باب هست از جمله، بله ،عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ تَضَعُ يَدَكَ (حدیثه مفصلی است راجع به آداب رکوع) اَلْيُمْنَى عَلَى رُكْبَتِكَ اَلْيُمْنَى قَبْلَ اَلْيُسْرَى وَ بَلِّعْ بِأَطْرَافِ أَصَابِعِكَ (اطراف اصابعک لا کفیک)عَيْنَ اَلرُّكْبَةِ ، و فی الاخری عن زرارة فإن وصلت أطراف أصابعك في ركوعك إلى ركبتيك أجزأك ذلك، و أحبّ أن تمكّن كفّيك من ركبتيك،اما احادیث طرف مقابل،موثق عمار، عن أبی عبد الله (علیه السلام): عن الرجل ینسی القنوت فی الوتر أو غیر الوتر؟ قال (علیه السلام): «لیس علیه شیء»، وقال: «إن ذکره وقد أهوی إلی الرکوع قبل أن یضع یدیه علی الرکبتین فیرجع قائماً ولیقنت ثم لیرکع، وإن وضع یدیه علی الرکبتین فلیمض فی صلاته ولیس علیه شیء،استدلال اینجوری میشه، إن ذکره وقد أهوی إلی الرکوع قبل أن یضع یدیه علی الرکبتین،پس قبل از اینکه دستها در رکبتین قرار بگیره ،خوب یدیه هم اینجا مطلقه،چه اطراف انامل باشد چه کفین،ولیکن، قبل أن یضع یدیه علی الرکبتین فیرجع،ولو اطراف انامل به اینجا رسیده باشه میشه فیرجع،اگر اطراف انامل به اول زانو رسیده باشد فیرجع یعنی چی،یعنی اینکه این رکوع نیست،اگر رکوع بود از حالت رکوع نمی شود برگشت،این چند تا اشکال داره این حرف،یکی اینکه(….)بله، این یکیشه،یکی دست گذاشتن بر رکبتین موضوعیت ندارد یک استحبابی فرض کنیم که دارد این یه جهته،دیگر اینکه راجع به صلات مستحب داره این حرف رو میزنه،در صلات مستحب خیلی انسان واسع است در کارهایی که انجام میده،و دیگر اینکه معارض است با اخبار قبلی،……… وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ،بحث دیگر راجع به جواب سلام است در حالت صلات،البته این در مطلق صلاته، إِذَا سَلَّمَ انسان…………. وَ أَنْتَ فِي اَلصَّلاَةِ ……..،چه در حال نماز باشی چه در غیر حال نماز باشی،احسن منها……منتها در غیر صلات احسن منها نیست ردوهاست چرا،چون مقدار واجب را در نمازتان باید ادا کنید نه مقدار مستحب را که اضافه بر واجبه،چون مقدار مستحبی که اضافه بر واجبه این کلام زائد است و کلام زائد در صلات جایز نیست،اون مقداری که به شما سلام کردند مثلاً اذا قال سلامٌ قل سلامٌ……… ،(……)ما داریم سلام رو بحث می کنیم،راجع به سلام،……….میگیره بسم الله، اما سلام رو میگیره یا نه که قدر مسلمش سلامه،قدر مسلم سلامه دیگه،(…….)محمل نیستش که ولی موقعیت نداره،اگر موقعیت قطعی داشته باشه بله ولی نداره،چون در اینجا موقعیت قطعی ما نداریم و اگرهم موقعیت داریم تعارض هست ،استدلال میکنیم به اطلاق آیه مبارکه وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا  إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَسِيبًا ،اونی که مورد بحث ماست سلامه،که اگر به شما سلام کردند به همون مقدار باید جواب بدید،…………..آقایون می فرمایند که این یه فکر عجمی است البته،اگه توجه داشته باشیم که علیکم السلام جواب السلام علیکم،نه اینکه شما بگید السلام و علیکم دیگری هم جواب بده السلام و علیکم،نظرم هست که مرحوم،یکی از بزرگان و علما که چهارسال در چیز مونده بودند،مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه،چهار سال در مکه مونده بودن و چون اصلا بروجردی بودن و اصلا فارسی بودن بعضی وقتها از لفظشون میپرید فارسی ،یک عربی رسید در مسجد الحرام گفت السلام و علیک،گفت السلام و علیک بعد گفت اخطعتو، اخطعتو لا و علیک السلام،خوب حالا این علیک سلام جواب السلام وعلیک هست اما اگر بگید شما السلام و علیک نمی خوایم بگیم نماز باطله ولی شما جواب درستی ندادی،جواب درست السلام و علیک ،علیک سلام هست،حالا اگر گفت السلام و علیکم و رحمة الله و برکاته دیگه و رحمة الله و برکاته این جزو واجب نیست،اون مقدار واجب است که در نماز انسان معذور است و باید جواب بده،السلام علیکم گفت شما بگید السلام علیکم ولکن بی حرف دیگر،(…..)الان همینو میخوام بگم،یکی اینجا بیاد بگه،یکی اینجا بیاد بگه حرف درسته اینو من گفتم که آقایون اگر ایراد هست بفرمایند،اگر کسی گفت السلام و علیکم و رحمة الله و برکاته،این ردوها کدامه،(……)احسنت پس این جوابشه،اما به عکس مطلب،اگر کسی گفت السلام و علیکم شما در جواب می تونید بگید که و علیکم السلام و رحمةالله و برکاته،نه،پس بنابراین جواب باید به اندازه سؤال باشد و جواب باشد،اما اگر بیشتر از سؤال باشد این درست نیست،کما اینکه کمتر از سوال هم باشد این وظیفه خودش رو انجام نداده،خوب مطلب دیگه،در باب سجود،این بحث بسیار مهمی است که ما موضوعات بحث رو مطرح می کنیم و بعداً روش بحث می کنیم که معرکه آرا از این پس بین شیعه و سنی،(…..)اینا رو بحث نکردیم به حساب اینکه نصوص فقط سلام رو استثنا کرده،(……)ردوها،پس بر میگردیم،ببینید نصوص ما در باب جواز رد سلام فقط سلام رو ذکر کرده،……..،نخیر روایت می گوید فقط در سلام جواب بدید،(……)نه نصوص فقط در تحیت سلام در چیز دیگه نیست،نصوص منحصر(……)،چرا ،(……)شما نصوص رو مراجعه کنید،نصوص باب تحیت منحصر کرده است به تحیت سلام،اگر تحیت سلام بود فقط در تحیت سلام است که شما می توانید ردوها کنید،اما اضافه بر اون نه،اما تحیت غیر سلام نه کلام زائد است،تحیت غیر سلام کلام زائد است و در اینجا می شود گفت که وافضل الواجبین کدامه،صلاته،بنابراین صلات که اهم الواجبین و افضل الواجبینه نباید به هم بزنید اونو انسان با یک کلامی که غیر صلاتیست،اما کلام غیر صلاتی اگر سلام باشد نصوص قطعیه شیعتاً و سنتاً  این وسط ثابت کرده که باید جواب بدیم،منتها جواب به مقدار همون سلامی که کرده،(…..)البته ما در بحث تحیت یک بحث خاصی داریم که من به سرعت رد میشم بزارید احکام صلات به یه جای خاصی برسه،باب تحیت یک باب خاصیست که ما بحث خواهیم کرد انشاالله و در تفسیر هم به طور مفصل بحث کردیم،سوره نساء است ظاهراً، وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا  إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَسِيبًا،این تفسیرش باشه برای بعد،راجع به سجده،راجع به سجده اول موضوعات بحث رو مطرح می کنیم ،خود سجده که معلومه،سجده عرض می شود که پیشانی را به روی زمین گذاشتن است منتها در صلات شرط است که شما کفین و رکبتین و اناملتین را هم به زمین بگذارید،………. این معلومه،حالا در زمانی که سجده می کنیم رکن سجده عبارت است از گذاشتن سجده روی زمین،این پیشانی که ما به زمین میزاریم آیا شرطی دارد در اینجا یا شرطی ندارد،…….از قضا اینو نه شیعه وارد کرده است در فقه نه سنی وارد کرده ،همونطوری که استعمال نجس در حالت عبادت صلاتی حرام است استعمال خبیث هم عرض می شود که حرام است،حالا این اختلاف بین شیعه و سنی هست که سنی ها می گویند بر هر چیز می شود سجده کرد علی المأکول،والملبوس،والمعادن،والاثمان،والاجناس و حتی علی الحیوان و علی الانسان و علی الکفین ولاذلک الی النجس………..خوب ما در شیعه علی المأکول و الملبوس رو به طور ثابت داریم اما مطالب دیگر را دیگر نداریم،المأکول و الملبوس استثناست،ما در این استثناها بحث داریم البته و لکن این استثنایی که در مأکول و ملبوس هست به چه حساب خواهد بود،فکر کنید آقایون،مأکول و ملبوس بالفعل یا مأکول و ملبوس بالشأن هم هست،اگر شما ملاحظه بفرمایید در رساله عملیه این بحث را ما کردیم و لکن یه اضافاتی داریم که عرض می کنیم،مأکول و ملبوس که نباید برش سجده کرد،اگر بالفعل مأکول باشد و بالفعل ملبوس باشد،یا در شأن مستقبل در شأن ماضی نه،یا شأن ماضی داریم و یا شأن مستقبل ،مثلاً مشمول در مأکول و ملبوس بالفعل بین است اما مأکول و ملبوس مستقبل که البته مستقبل شأن است منتها شأنی که ملحق بالفعل می کند که به حساب مأکول و ملبوس میاد،اما اگر مأکول و ملبوس مستقبل بعید باشد صدق مأکول و ملبوس درش نیست و اما اگر در مأکول و ملبوس ماضی باشد چه غریب چه بعید مثل این فرش،…………….،آیا کسی امکان دارد بیاید این فرش را هرچه هم گرونتر باشه مهم تر،(…….)ببینید این نه بالفعل ملبوس است ،نه آینده ملبوس است،در گذشته شأنیت ملبوسیت داشته اون شأنیت از بین رفت،ببینید ما یک فعلیت ملبوسیت داریم،قباست،عباست،شلواره این یه فعلیت،یه شأنیت ملبوسیت داریم که شأنیت غریبه است مثل کتان و پنبه،یه شأنیت بعیده داریم که با فواصل زیادی که به الواح هم نمی رسد احیاناً،بردارند فرض کنید که از نفت نان درست کنند،امکان نداره،از نفت ها ،از خود نفت بردارند مواد نانی را نان درست کنند،عرض میشود که یا اینکه از نفت بردارند لباس درست کنند،این یک شأنیت بسیار بعیدیست که این مشمول بالفعل میشه،چون اون شأنی مشمول بالفعل میشود که به حساب بالفعل و در حاشیه بالفعل باشه،(…….)نه گاه غیره،با برگ که انسان نمی پوشونه خودش رو،ملبوس اونی که ملبوس است عرفاً،ملبوس است نوعاً،ببینید چیزی که امکان لفظ دارد شما با خاک هم می تونید جلوتون و عقبتون رو بگیرید پس به خاک هم سجده نکنید،شما ممکن است با گل،شما ممکن است با آجر،دو تا آجر میزاری جلوت دو تا آجر هم میزاری عقب،اینم ملبوسه،(….)نمیشه،ما داریم طرح مسئله می کنیم آقایون توجه کنید،(….)خیلی مبحث بعیدیه،می دونم درست میکنن ولی ملموس بعیده،حالا ما تا اینجا اومدیم و جای مهمترش رو ،چیزی که قبلاً مأکول بوده یا قبلاً ملبوس بوده،مثلاً فرض کنیم که یک فرشی،یه پنبه ای،پنبه ای را سوزاندیم خاکستر شد،بر این خاکستر می توانید سجده کنید یا نه،این ملبوس بالفعل است نه،ملبوس در شأن غریب یا دور آینده است نه،ملبوس قبل بوده است بله ولی الان که ملبوس نیست،از حالا به بعد ملبوس نیست مگه به قبلم کار داره،اگه به قبل کار داره تمام مواد عالم خاک بودند، تمام مواد عالم خاک بودند، و آب و خاک بودند،اگر شما بخواهید به شأن قبلی حساب کنید،این از بالفعل میگریند تا به شأن غریب،اما به شأن بعید رو نمی گیریم یا بهش کاری نداریم،ولکن اینکه قبلاً مأکول بوده یا ملبوس بوده،نان را برداشتند سوزاندند شد خاکستر،ذغال،یا فرض کنید لباس را،کتان را سوزاندند شد خاکستر،آیا بر این خاکستر می شود سجده کرد یا نه ،آیا این ملبوس است،نه،نه بالفعل نه بالشأن،گذشته هرچی بوده است به ما چه ارتباطی دارد،حالت گذشته که بالفعل نمی تواند حاکم باشد،در هیچ بعدی از ابعاد عرفی،فقهی،فلسفی،چه چه چه،حالت گذشته ای که تکرار نخواهد شد و تکرار نشده،امکان تکرار هم ندارد،حالت گذشته نمی تونه حاکم باشه،……. این باید جایز باشه،یا فرض کنید معادن،فقهای ما معادن رو استثنا می فرمایند چرا،معدن سنگ داریم،فیروزه داریم،معدن الماس داریم،معدن طلا داریم،نقره داریم،معدن گچ داریم،معدن عرض می شود که قیر داریم،چه داریم،آهک داریم،معادن را برادران شیعه استثنا چرا می فرمایند، ما یک نص راجع به معادن نداریم،نسبت به معادن ما هرگز نص نداریم،……..ولکن المعادن لا،برای معادن به اشاره مطلق ما نصی رو نداریم یا اگر هم هست قابل قبول نیست چنانکه ملاحظه خواهید فرمود،خوب حالا بر طلا میشه سجده کرد طلا ملبوسه،الالماس ،العقیق و …. اینها همشون ملبوسند آخه یک ملبوس فارسی داریم یک ملبوس عربی،………،کفش،کفش ملبوس است از نظر عربی،ولکن در فارسی می گن لباس واما کفش ……،فقه ما بر محور لغت عربیست، بر محور لغت عربی باید ما مفاهیمی که از عربی استنباط میشه رو ببینیم،هر چه بالفعل ملبوس است یا در شأن غریب می شود ملبوس باشد،چه انگشتر باشد،انگشتر طلا باشد،برلیان باشد،الماس باشد،عقیق باشد،فیروزه باشد،عرض می شود که در باشد،یاقوت باشد،هرچه باشد فرض کنید بر اینها نشود که سجده کنیم،اینکه میگم فرض کنید چون من بحث دارم،راجع به اونم که در رساله نوشتم یه مطلبی ما داریم که خواهیم عرض کرد،چون فعل همیشه در حال تبلور و در حال ترقیه،سوال دارد البته این سوال رو خواهیم کردم،(…….)یستر عرفاً……….خاک هم همینطوره،آجر همینطوره،خشت همینطوره،گچ همینطوره،عرض می شود دیوار همینطوره،انسان بره بین چند تا دیوار خودش رو مخفی کنه،بنابراین به دیوار نمیشه سجده کرد،اگر دیوار رو خوابوندن زمین،یا زمین،زمین اگر آجر باشد،گچ باشد،خاک باشد،سنگ باشد تمام اینها امکان ملبوسیت داره،نه،اینکه میگن ملبوس مثلاً معروف،(….)و لذا آهن هم جزوشه،و لذا آهن رو هم انگشتر میکردن یا میکنن،اما مس،مس هم باز ملبوسه،و لکن فرض کنید که سنگ مرمر،سنگ مرمر یا قیر،قیر،سنگ مرمر،ذغال،ذغال سنگ،و گچ و آهک و اینها،اینها معدن هستند اما نا ملبوسند و نه مأکولند،اگر امکان می خواهید بگیرید در خاک هم همینطوره،در خاک که قدر مسلم است که انسان می تواند برش سجده کند،در خاک هم امکان لفظ هست و امکان ….. البته نیست،فرض کنید که در نفت،در نفت عرض می شود که کسانی که در این امور وارد هستند،فرض کنید که در آینده گندم کم بیاد و از نفت بتوانند مواد گندمی استفاده کنند و نان درست کنند بخورند،اما آیا به قیر نمی شود سجده کرد،امکان امکان بعیده، پس ما سه بحث داریم،(….)همینو میخواستم عرض کنم،یک علت در علل الشرایع حضرت رضا علیه السلام منسوب به حضرت رضا علیه السلام هست که چرا بر ملبوس و ماکول نمی شود سجده کرد ،…….(…)بله برای اینکه از معبودات اهل دنیاست،اینو ما باید حلش کنیم ،چرا بر ذهب و زه نمی شود سجده کرد،چونکه ذهب و زه معبودات اهل دنیان،میگیم ما چند تا سوال داریم در اینجا اینو آقایون فکر کنید،یک اگر چیزی از معبودات اهل دنیا بود ولی ما نخواستیم عبادت کنیم،ما خدا را عبادت می کنیم،اگر بر طلا سجده کردیم،طلا مسجود ما نیست و به عنوان احترام طلا نیست،بلکه به زمین افتادیم که خدا رو سجده کنیم،(…..)پس زمین هم معبوده،مگه زمین الان خرید و فروش نمیشه،(…)صبر کن همون اکثریت دارم میگم ببینید،مگر خود زمین خرید و فروش نمیشه،خود زمین که خرید و فروش میشه الان …..زیادن دیگه ،پس زمین که خرید و فروش میشه به زمین سجده نکنید،نه به زمین ،نه به هوا،نه به دیوار سجده نکنید اصلاً،ما چند سوال راجع به این استدلال داریم،چرا بر ذهب و زه نمی توان سجده کرد،چرا که از معبودات اهل دنیان،میگیم اگر از معبودات اهل دنیان،معبودات اهل دین که نیستند،مثالاً علی ذلک إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما درست آیه مخالف این حرفه،این در عمرة القضا بود،در عمرة القضا که پیامبر اجازه داشت برود و عرض می شود که عمره انجام بده عده ای از مسلمین تأخیر کردند سعی صفا و مروه رو،چون تأخیر کردند مشرکین لات و عزی را بردند گذاشتند در بین صفا و مروه،…………چرا اینها جناح در نظرشون بود،جناح به این خاطر که عجب ما سعی بین صفا و مروه برای خدا طواف کنیم و حال اینکه لات و عزی و غیره اینجا هستند،نه خیر اشکال نداره شما کار خودتون رو انجام بدید،شما در کلیسا هم می تونید نماز بخونید،کلیسا اونها جور دیگر انجام میدن و شما کار خودتون رو انجام میدید،اگر کسی بین صفا و مروه برای خدا دارد این منسک حج رو انجام میدهد خوب باشه اونجا لات و عزی باشند،اگر می توانید بردارید،بردارید و لکن اگر گذاشتند اونجا شما نمی تونید پیداش کنید برا خاطر اون و این یک قاعده عامست،(…..)حالا عرض می کنم،این لانهما من معبودات اهل الدنیا رو داریم بحث میکنیم،یا فرض کنید وقتی که بتها بالای کعبه بود و رسول الله در عروةالقضا طواف کرد کعبه را ،آیا این طواف محذور داشت چون بتها اون بالان،چون بتها که اون بالا هستند دور خانه به احترام بتها میرن صفا و مروه بودن و 360 بت دور کعبه آویخته بودن و مشرکین هم که دور کعبه میگشتن به حساب بتها در اصل بود،پس پیغمبر بیاد بگه من دوره کعبه نمی گردم برای این بتها معبودات مشرکینند،معبودات مشرکین برای مشرکین که دور کعبه میگردن برای اون معبودات،……. ما اینجا یه سوال داریم اگر چیزهایی از معبودات اهل دنیا شدن و مورد احترام اهل دنیا،آیا موحدین هم که برای خدا دارند سجده می کنند،سجده نکند ،چه ربطی به هم داره،بنابراین اگر کلیت بدید چیزی که از مرغوبات و معبودات اهل دنیاست اصلاً به آن نباید سجده کرد،نه به زمین باید سجده کرد،نه به نباتات،نه به عرض می شود که خاک،نه به سنگ،نه به هیچی چرا،(….)ببینید من معبودات اهل الدنیا یعنی چی،معنیش چیه،آیا طلاپرست ها رو داره میگه،طلا و نقره چون مورد توجه اهل دنیاست نه اینکه سجده می کنند و عبادت می کنند،ببینید فرض کنید عبادت می کنند،اگه ببینید چند تا جواب ما داریم،اگر اهل دنیا عبادت کنند طلا و نقره را من که اهل دنیا نیستم،من اهل آخرتم و اگر پیشانی بر طلا و نقره بذارن برای عبادت که نیست که ،(….)اصل دلبستگی،خوب اصل دلبستگی که عبادت نیست که ،تمام مومنین هم دلبستگی به دنیا دارند،(….)پس این حکمت بره کنار،ما چند مطلب در اینجا هست،یک اونی که مستثنی هست چیست،ملبوس و مأکول،چرا ملبوس و ماکول اینها ممنوعند، لانهما من معبودات اهل الدنیا،اگر این لانهما رو به عنوان حکمت قبول کنیم اصلا سجده بر هیچ چیز نباید بکنیم،یا سجده بر هر چیز می توانیم بکنیم به عنوان اینکه ما موحدیم،یا سجده بر هیچ چیز نباید بکنیم،پس این لان رو میزاریم کنار که بعداً آیش رو براتون بخونم،حالا،ماکول و ملبوس در روایات متضافره شیعه،از ائمه علیهم السلام وارد شده،خوب ما اون تفسیری که قبلاً عرض کردیم ماکول و ملبوس بالفعل،ولی ماکول عادیه ها ،کسانی هستند که مبتلا به خاک خوری هستند،زن آبستن بعضی وقتها خاک میخوره،میشه خاک رو جزو ماکول گرفت،نه،ماکول عادی و ملبوس عادی،مثلا بعضی داریم که با برگ،برگ درشت،گل،عورتشون را می پوشانند.