کسانی که نتوانند و این نتوانستن دو جور است. یک نتوانستی که حضور جمعه براشون حرام است، اگه حاضر بشه ضرر می بینه یه مرتبه اطاقه است، حرج است. خب این هام راجح است که بر نماز جمعه شرکت کنند، اگر شرکت کنند طبعاً عرض می شود که بهتره و مثلاً عبد، عبد و استثنا کردن.
ولکن همه استنثنائات بره کنار، محور استثنائات همونیه که قرآن شریف فرموده دو تا بود. یکی (الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ) [بقرة: آیه ۱۸۵] و آیاتی که نفی حرج و نفی ضرر و نفی چه
ولکن یه مطلب هست، یه مطلب هست که این بحث خاص عصره که (فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا) [شرح: آیه ۵] (إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا) [شرح: آیه ۶]. عذر در بعضی موارد واجب است، تحملش در بعضی موارد حرام است، در بعضی موارد راجحه.
از جایی که واجب است تحمل عذر، ولو جان انسان، مال انسان، ارث انسان، هر چیز انسان، در خطر باشد حفظ ایمان. اگه من چون مسلمانم و به اعمال اسلامی خود عمل می کنم و میخوام بکشم، خوب بکشم. یه مرتبه وضو رو می گیریم تو اگر ببینی چرا اینطور میکشه خب مطلبش یکیه.
ارکان و اصل ها و پایه ها و ریشه های اسلام اگر بنا به شود اصل ایمان و اصل اسلام بنا بر عذر باشد کما اینکه بحث مفصله عرض همین خواهد بود که عذر به چه حسابه؟ پیغمبر رسالتش عذر بود، دعوتش عذر بود، کتک داشت، فحش داشت، بیرون رفتن داشت، فرار کردن داشت، ولی واجب بود این عذر، این عذر واجب بود برای حفظ ایمان و شریعت قرآن عذر واجبه.
و لذا (اَنَا اَبْرَضْ وَ اَوءمْنَ عَلِيُّ دُونَ اَلتَّرْكِ. لَوْ انَّهَا قَطَعُونِي عَرْزاً عَرْزاً. لاَ اُتْرُكْ هَلِمَّةً وَاحِدَةً مِنَ اَلذِّكْرِ اَلْحَكِيمِ). عذر پیغمبر بزرگوار آیاتی که برش نازل می شد همش مسخره بود، فحش بود، معده گوسفند به سرش انداختن بود، (وَ اُخْرُجُوا حَتِّي اُخْرُجُوا). چرا؟ چون محمد بود؟ نه. ابن عبدالله بود؟ نه.
از نظر وجاهت که زیباتر از همه بود، از نظر عقلم عاقل تر بود، از نظر انسانیت و امانت بیشتر از همه، ولی تا قرآن برش نازل شد شروع کرد دهن کجی کردن ما هم اگه طلب عادی کفایی و مکاتب الاسرار الی مسائل و نسائل باشیم که بحثی ندارد با ما که چون ما بر محور قرآن فکر می کنیم، بر محور قرآن فلسفه بر محور قرآن عرفان، برمحور قرآن فقه، بر محور قرآن اصول، بر محور قرآن تمام معارف این زم بزرگ ماست، گناه بزرگ ما در حوزه اسلام با کمال معذرت همینه.
این عذر است ولی عذر و ما با کمال ارادت قبول می کنیم. خداوند گواه است که اگر ایمان نبود هیچ لزوم نداشت که اون کار و بکنیم. اگر شخص خودم، دیگران و عرض نمی کنم. اگر شخص خودم اون ایمانی که به قرآن هست و اون مسئولیتی که نسبت به قرآن باید داشته باشیم داریم، اگر این نبود خوب من اینهمه مکاتب گفتم دو هزار جمعیت میومد جمع می شد.
مکاتب بهتر از شیخ انصاری من بلدم که شیخ انصاری قرآن و دوره نکرد که ما کردیم دوره، آخوند و خراسانی قرآن را مطالعه کم کرده. ما پنجاه سال به قرآن دقت کردیم بهتر از اون که بلدم بگم وقتم زایل میشه. این از ما، و اما (بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ) [ضحی: آیه ۱۱] اما (بِنِعْمَةِ رَبِّكَ) است.
(تُحْدُثُ وَ آلِهِ نعمتْ انعمها رَبَّنَا عَلَيْنَا وَ نَعِيشُ اَلْقُرْآنَ فِي قَالَنَا وَ حَالِنَا وَ اَعْمَالَنَا مُطَالِعَاتُنَا تَدْرِيسَاتُنَا دِرَاسَاتُنَا كَتَّابَاتُنَا تَأْلِيفَاتُنَا فِي كُلِّ هَلْ هَلُمَّ وَ تَلِحَّانِ لَنَا يَسُوقُ وَ اَتُوبُنا رَبَّنا سُبْحانَ تَعالَي حَتّاً نَفْسِ الاِخِيرِ) غیب نیست که حالا بنده هشتاد سال عمر کنم، نود سال، صد سال، خب خیلی دلم می خواد دویست سال عمر کنم، دویست سال کار کنم اما اگر بنا باشد من ده سال، پونزده سال، بیست سال دیگه زنده بمانم و ذال باشم کاری به قرآن نداشته باشم، این زندگی انسانی نیست این زندگی ایمانی نیست.
اگر یک ساعت زنده بماند انسان بر محور معارف قرآن هر چه فحش بدهند و هرچه لگد بزنند و هرچه مسخره کنند این (إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا) [شرح: آیه ۶]. در ضمیرش انسان، در داخل قلبش، انسان احساس راحتی می کند. خدایا هر چه چک بزنند به من در این راه، آقای خمینی فرمودند که در نجف فرمود وقتی من را زندان کردند در اوین.
در اوین زندان کردن ایشونو، برای من یه سوراخ کوچیک بود که نفس کشیدن مشکل بود من دهنم و میذاشتم اونجا نفس می کشیدم توجه کردید. بعد فرمودند که یکی اومد درو باز کرد از من شروع کرد سوال پرسیدن، جواب ندادم.
سوال جواب ندادم، سوال جواب ندادم، گفت آقا جواب بده؛ گفتم به آدم من جواب میدم، یک چک محکم زد تو گوشم. آقای خمینی فرمودند می گفت من حض کردم، راستم می گفت جیگرم حال اومد از این چک، چرا؟
چون در راه خدا خوردم، اگر انسان در راه خدا مسخره به شود این لذت داره. حسین در راه خدا سرشو جدا کنند، این لذت دارد در … در راه خدا ما را اذیت کنند، این لذت دارد اگر ایمان دارید. اگر معرفت و ایمان دارید. ندارید که هیچی، کشکه. بدتر از کشک.
(الْهَمَّ شَرَحَ صُدُورَنَا بِهِ نُورَ عِلْمٍ وَ ايمَانٍ وَ مَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِيمِ واغْفِرْنَا لِمَا تُحِبُّونَ وَ تاللَّهِ وَ جنت ما اما لاَ تُحِبُّ وَ لاَ ترداه اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُم).
بعداً ظاهراً یا منتقل به ذکات خواهیم شد، فردا یا تتمه ای از جمعه داریم باید ذکر کنیم. (وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُ اَللَّهِ).
(الم) [بقرة: آیه ۱]. (ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ) [بقرة: آیه ۲]
مسلمانی شرط اولش ایمانه به غیبه، غیب چیه. غیب به اعتبارات مختلف عناوینی دارد، مطلب غیب این ست که از قدرت حس و درک ما خارجه. اینو میگیم غیب.
منتهای مراتب گاهی غیب مطلق است، گاهی غیب نسبی است. غیب مطلق ذات مقدس حقه. ذات حق برای من، برای شما، برای پیغمبر، برای امام، حقیقت ذاته. حقا … یعنی مخلوق نمیتونه به خالق احاطه کنه.
بنابراین حقیقت حق غیر مطلقه، نه الان برای ما مشهوده، نه بعد از مرگ برای ما مشهوده. حقیقت ذات حق قید مطلقه، ما عرفنا به قید معرفته، نمیتونه بشر مخلوق به حقیقت خالق خودش پی ببرد. این مسلم. اینو میگیم غیب مطلق.
اما گاهی غیب نسبی است. معاد غیب نسبی است، نه غیب مطلق اما غیب. خواهید گفت غیب نسبی چیه؟ غیب نسبی به اعتباری چون بحث اعتباره شوخی نیست. اما غیب مطلق به هر اعتبار غیبه، ذات حق به هر اعتبار غیبه، اما بعضی از امور غیب نسبیه.
مثلاً شما می دانید فردا چه می شود، فردا چه می کنید قرآن میگه (وَ مَا تَدَبَّيَنْتُمْ مَاذَا … هیچی نمی دونی غیبه، فردا غیبه. اما متا کی غیبه، تا فردا. فردا که آمد غیب امروز فردا آشکار میشه. اینو میگیم غیب نسبی.
برای همیشه فردا غیب نیست، برای بیست و چهار ساعت غیبه. بعد از بیست و چهار ساعت شهوده. مثلاً الان که شما اینجا نشسته اید میدانید سپه برای شما غیب است، اگر میگن پیغمبر و امام غیب می دونن یه شاخش اینه. اینجا نشسته از میدان سپه خبر می دهد، چنانچه در قرآن صریح میگه (وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ) [آل عمران: آیه ۴۹]
میگم من اینجا نشستم بهتون میگم تو زیر زمین خونه ت چند من برنج داری، چند من آرد داری، چقد روغن داری، چند کیلو خرما داری. اما این غیب مطلق که نیست که.
خب آدم بره تو همون انبار خونه شما می بینه دو گونی برنج، سه کیلو خرما، یه حلب روغنه، شهود میشه دیگه. اما از اینجا بخواد بگه غیبه. پس غیب، غیب نسبی است یا غیب، غیب مطلق.
بنابراین
سوال، معاد غیبه نسبی ست یا غیب مطلق؟ جواب، معاد غیب نسبی ست برای ما الان غیب است، اما وقتی به صحنه قیامت آمدیم غیب امروز شهود اونروز می شود. اما ما الان باید به این غیب نسبی مؤمن باشیم و درباره ایمان هم غیب ذاتی دارد، غیب حقیقی دارد، هم غیب نسبی دارد. مثلاً ذات حق غیب است.
ما باید معتقد باشیم و معتقدیم فرشته غیب است. آیا فرشته غیب ذاتی است، نه فرشته غیب نسبی است. به دلیل اینکه در موقع مرگ فرشته را می بیند. اما الان چی؟ الان قرآن می گوید (آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ) [بقرة: آیه ۲۸۵].
ملائکه جزء معتقدات مردم با ایمان است، غیب است، اما مردم مؤمن اند، غیب نسبی است، سوم وحی. وحی را می فهمیم؟ نه اون حالت انبیاء برای ما قابل درک است؟ نه. آیا باید معتقد باشیم؟ از ضروریات اسلام مسئله وحی است. وحی چیه؟ یک ارتباط خاصی بین پیغمبر و خداست به وسیله فرشته.
درک پیغمبر، علم پیغمبر، دانش پیغمبر، از اون راهه. غیبه؟ بله غیبه. خوب جوان اگه یوخده خواستی گیج، گیج بخوری که من غیب و چطور باور کنم، میگم مگه تو ارتباط خودت و با معلمت فهمیدید؟ معلمت به تو درس میده می فهمی؟ بله. معلم در مغز تو چی کار می کنه؟
خب میگه آقا، میگه آقا چیه؟ می فهمی چی کار می کنه؟ مسئله علمی رو میگه. موج هوا میاد میخوره به گوش تو، می خوره به پرده سماخ عصب شنید می گیره به مغز مخابره می کنه تو عالم میشی، یعنی چی؟ مگه می فهمی؟ علم چیه؟ علم جزء مسائل غیبه.
فکر چیه؟ فکرم جز مسائل غیبه. اندیشه چیه؟ اندیشه ام جز مسائل غیبه. پس ما تو خودمونم غیب زیاد داریم. شما که الان نمی تونی بفهمی معلم در تو چطور اثر میذارد، چطور می توانی بفهمی جبرئیل در پیغمبر چطور اثر می ذاره؟
اصلاً برای ما قابل درک نیست. غیب، وحی غیب است. (الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ) [بقرة: آیه ۳] وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ) [بقرة: آیه ۲۸۵] یعنی وحی و الهامات الهی که غیبه، پس اینام غیبه.
یکی از مسائل غیب که پایه دینه همین مسئله معاده، معاد از مفاعل غیب است. مردمانی که بخواهند متدین باشند باید به مسئله معاد و جهان بعد از مرگ با اونکه نمی تونن حقیقتشو بفهمند مؤمن باشند.
بعدم اینجا در آغاز بحث باید خوب اینو بدونید، چون اینو مکرر ناچارم بگم اما حالا میگم که اگر یک نفر جوانی، آقایی بگوید آقا چیزی رو که من نمی فهمم نمی تونم تصورش و بکنم، من چطور بهش معتقد بشم؟ واضح تر بگم یک جوانی چیز فهمم بود.
یه وقت آمد پیش من گفت آقای امروز یه سوالی از ما کردند، چی؟ گفت به ما گفتن شما خدا رو معتقدید؟ گفتیم آره. گفت خدایی که نه سر داره، نه دست داره، نه چشم داره، نه پا داره، نه استخون داره، نه معده داره، نه روده داره، نه ریش داره، نه سبیل داره، نه انگشت داره، نه ناخن داره، نه وزن داره، نه حجم داره، نه رنگ داره، نه بو داره، این چجوره باور پذیره؟ گفت من موندم.
گفتم موندی؟ گفت بله. نتونستم جواب بدم. گفت چی بهش بگم؟ گفتم خدارو بذار کنار برو همون ژست و بگیر، بگو شما علم و باور داری که هست، علم بهتر از جهله. گفت بله خب، گفتم علم و باور دارید؟ گفت بله.
بگو علمی که نه رنگ داره، نه بو داره، نه ریش داره، نه سبیل داره، نه استخون داره، نه پشم کله داره، نه کراوات داره، نه یخه داره، نه گلو داره، نه شکمبه داره، من چطور باور کنم؟ مگه علم اینا رو داره؟ (اَلْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ اَلْجَهْلِ) دانش از بی سوادی بهتره، این یه مطلبی.
خب میخواد تصورش و بکنه که حسن بکنه آخه قیاس قضیه است، قضیه تصور کبرا و صغرا میخواد و هم باید تصورش و بتونی بکنی، گفتم بهش تصور علم و کردی. گفت علم که نداره
پس می شود ما منهای جسم و استخوان و عضله و پوست و گوشت و گوش و مو همه اینا رو بریزیم کنار، تصور یه حقیقت لخت مجرد رو بنماییم. درباره پرودرگار ما شکل و قد و قیافه رو می خوایم در نظر بگیریم حق، حق یک مفهوم کلی است مثل علم. علم، علم از جهل بهتر است؛ این چیه؟
نور از ظلمت بهتر است، حقیقتی است، حقیقت نور، حقیقت علم تصور، حقیقت حق. پس بنابراین خود خدا غیبه، ما هم الان در دنیا غیب زیاد داریم که باور داریم انقد تو این فیزیک غیب هست.
بچه ها خیال می کنن مردم دیدن، اساتید دیدن، الکترونو کسی ندیده. شما خیال می کنید. میگن اتم عبارت است از هسته و الکترون. خب آخه الکترونو کسی دیده؟ اصلاً الکترونو از گروه نیرو می دونن، دیدنی نیست یه فرضیه علمیه. و میگن تفاوت موجودات از باب قطبه مثبت و منفی است.
ندیدن باور دارن. کمان قوای طبیعی جاذبه زمین و کی دیده؟ همه اثرشو دیدن، طیاره خاموش میشه میوفته زمین، سیب از درخت کنده میشه میوفته زمین، گلابی از درخت کنده میشه میوفته زمین، آدم از پشت بام پرت میشه میوفته زمین. چرا؟ جاذبه. جاذبه رو دیدی؟ جاذبه رنگ داره؟ پوست داره؟ گوشت داره؟ استخون داره؟ کله داره؟ ریش داره؟ پشم داره؟ هیچی نداره، هیچی.
بالاتر بهت بگم اصلاً حقیقت جاذبه روهم نمی دونن چیه، هیچکی دنیا نمی دونه. جاذبه غیر از مغناطیس الکتریسته هست، جاذبه ای که در اجراک کیهانیه نمی دونن میگن این یه حقیقت ناشناخته ست به نسبت وزن جرم جاذبه زیادتره.
آیا جاذبه رو کسی دیده؟ نه. فقط اثر جاذبه است؟ بله اثر جاذبه است. با اثر جاذبه، جاذبه را باور کردی؟ بله باور کردم. خب آقا پس چرا با اثر وحی خود، وحی را باور نمی کنی؟ ماهم که حرفی غیر از این نداریم که.
ما میگیم کلاس درس پیغمبر کجا بوده؟ این حرفای عالی و بلند و چطور برای مردم گفته؟ خودش گفته وحیه. این کلاس، مدرسه و درس نبوده. پس همونطوری که از اثر جاذبه به وجوب جاذبه پی می بریم، و از اثر علم به وجوب دانش پی می بریم، هم جاذبه غیب است، هم علم غیب است.
از اثر قرآن شریف هم به غیب وحی پی ببر و بدان در عین اینکه وحی است، غیب است. و در عین این که غیب است، حقیقت مسلم است. (الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ) [بقرة: آیه ۳]
بنابراین اینا مفاعل غیب خداست، فرشته وحی، یکی شم معاد. اونوقت معادم میگیم به معنا الاعم. چون روایت میگه (اِذا قَامَ مَاتَ اَلاِنْسَانِ قَامَتْ قِيَامَتُهُ) قیامت هر انسانی در همون لحظه مرگش به پا میشه.
بنابراین قبر، سوال قبر منازل، قبر جهان برزخ عالم جمع (يَوْمُ اَلْجَمْعِ يَوْمُ اَلْقِيَامَةِ) تمام اینا منزل مربوط به ماوراء طبیعت است. الان برای ما غیب است اما در لحظه مرگ شروع می کند به شهود. آغاز میشه شهود و ما قدم به قدم می بینیم و این منازل و می پیماییم (يَسْتَجِيرُ بِاللَّهِ).
به قول امیر المؤمنین می فرمود: فان امامکم عقبةً توبه و منازل مخوفتاً مقولة لابد من الورود الیها و وقوف عندها. می گفت بدونید در جلوئی که دارید می رید منازلی ساخت است. مراحلی بسیار مشکل و وحشتناک و باید برید تو این منازل و حتماً باید برید تو این منازل و تخلف ناپذیر. پس غیب است و در عین حال رکن اساسی و پایه قطعی بلا تردید دینه. البته در خلال آیات و اخبار که انشالله دعا کنید خدا مدد کند به بهترین وضعیت این بحث به زبان من جاری بشود. که هم خدمتی به دین شده باشد و هم حضار استفاده کرده باشند. انشالله این موضوع بحثو از فردا براتون شروع می کنم. اما باید به وضعی شروع کنم که قدم به قدم منزل به منزل پیش برید. حالا چقدر بشه تا آخر ماه تا به کجا بحث ما برسد نمی دونیم. فردا انشاءالله بحث ما درباره اثر اعتقاد به معاد از جهات مختلفه. که هم جهات دنیوی دارد هم جهات معنوی دارد. که انشاءالله فردا براتون آغاز می کنم. باز تکرار کنم این جمله را چون بعضی ها شاید دیر رسیده باشند. موضوع بحث ما در این ماه رمضان به خواست خداوند از لحظه مرگ به بعد است. چون بحث برزخ و معاد کم صحبت شده. خیلی درخواست کردند که صحبت کنیم. اهمیت مذهبی فوق العاده دارد. آیات زیادی درباره اش رسیده. اصلاً انقدر قضیه جذاب شده تازه فرنگیا به سر و صدا افتادند کتاب ها می نویسند جهان بعد از مرگو جستجو کنند. ما به کجا می رویم عالم بعد از مرگ چجوره آیا ارتباط ممکنه آیا ارتباط ممکن نیست اینا یه حرفایی است که حالا تازه داره در دینا جدی می شه و اخبار و روایات ما مملوه. و گمان می کنم صرف نظر از جنبه مذهبی یک بحث بسیار جذابی باشد. چون آدم دلش می خواد بفهمه مفاهیمی رو که نمیدونه و نمی فهمه چجوریه. خصوص اگه خودش بعد بخواد بره. من دیدم این حاجیایی که می خوان برن مکه اونایی که قبلا میرن مدینه وقتی واعظ می ره رو منبر مسئله حج می گه ها. اینا مسئله گوش نمی کنن. اینا مثل اینکه تمام این بدنشون شده گوش. احرام را اینطور ببند . نیت این طور کن. احرام اینجور باشد. وقتی رفتی طواف از کجا شروع می شود. چند بار باید طواف کنی. نماز بخوان در پشت مقام ابراهیم خیریت چرا؟ برای اینکه زحمت کشیده باید بره انجام بده. این مکه سه سال بعدش می شه رفت اما این مسئله معادی نیست تمام ما اینجا خوفشو داریم. کجاست؟ چجوره؟ کجا می ریم؟ احدی نمیدونه. فقط باید از گفته خدا و از گفته نمایندگان خدا گرفت و اینم تنها نقل واقعه نیست مسئله مسئله ایمان و اعتقاد و دلبستگی به یکی از ارکان اساسی دین است.
خدایا به ذات مقدس خودت که این ماه متعلق به توست. این ماه مبارک رمضون را برای همه ما و مردم ایران مردم مسلمان ماه خیر و رحمت و برکت و مغفرت و سعادت قرار بده. الهی آمین. پروردگارا مجلس ما را به لطف و کرمت مجلسی قرار بده که از نظر جنبه های دینی و علمی و روحانی حداکثر استفاده برای هممون میسر گردد. آمین. خوب روز اول ماه مبارک رمضان است. روزه دارها روز اول گرچه هنوز هوا خنکه. روزا خیلی بلند نیست هوا هنوز خنکه ضربه ها و فشارهای گرسنگی خیلی حس نمیشه اما پیغمبر تو اون خطبه گفته بود که تو ماه رمضون تشنه شدید گرسنه شدید یاد از تشنگی و گرسنگی قیامت کنید. تذکرو بجوئکم و عطشکم جوئه یوم القامة و عطشه. اما من می خواهم بگویم یا رسول الله این دوست داران اهل بیت می گویند یا رسول الله شما وقتی بالای منبر درباره ماه رمضون صحبت می کردی هنوز قصه کربلا واقع نشده بود. امام حسینم به صورت یه کودک پا منبر تو نشسته بود لذا به مردم گفتی با تشنگی و گرسنگی ماه رمضون به عطش و گشنگی قیامت متوجه بشید. اما من بگویم یا رسول الله الان دوستان می گن بعد از قصه کربلا ما هم به یاد تشنگی و گرسنگی قیامت میفتیم و هم به یاد بچه های لب تشنه ابی عبدالله گریه می کنیم. وضع عطش به جایی رسید که حسین آمد ایستاد مقابل مردم گفت اما ترون الی ماء الفرات یلوحک انهو بتون الحیات. گفت مردم یک نگاه به آب فرات کنید مثل شکم مارها موج می زند. یهودی ها و نصرانی هی می نوشند. حیوانات می نوشند اما بیایید ببینید بچه های پیغمبر از تشنه لبی جان می سپارند. یکی صدا زد حسین اگر همه عالمو آب بگیرد و در اختیار ما باشد به تو و اهل بیتت جرعه ای نخواهیم داد. بسمک العظیم الاعظم یا الله. یاالله یاالله.