پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه دویست و هفتاد و چهارم درس خارج فقه

اقتصاد اسلامی

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد

باب الزکات، این باب زکات که ما عنوان می‌کنیم بر حسب ترتیب ابوابی که  علامه حلی، عالم بزرگوار و آقای …. مرتب  فرموده اند و ما هم در تبصره الفقها به همون ترتیب بحث کرده ایم، بحث زکات را مقدم می‌دانیم بر بحث صوم. بحث صوم بعد  از بحث زکات وخمسه شاید نزدیکای رمضان مثلاً بشه یا هر چه.

خب بحث کردن راجب زکات یا هر بابی از ابواب دیگر که نظایر دارند و امثال دارند، دو جوره. یکی این است که انسان در خصوص باب زکات  فقط بحث کنه، این بحث خاصه، بحث محدویست.

یک مرتبه نخیر، یک بحث عامی راجب به کل اقتصادیات اسلام انسان بکنه. نظرم هست

(علیکم السلام)

 مرحوم استاد بزرگوار ما آقای بروجردی رضوان الله تعالی علیه تقدس الله روحه، ایشون وقتی که به قم وارد شدند و فقه شروع فرمودند، بحث اجاره رو شروع کردند و ما میرفتیم، ایشون فقط راجب اجاره بحث نکردند، بلکه بحث اعمّی و اوسعی کردن و اون کل عقوده. در کل عقود بحث کردند، عقد بیع، عقد اجاره، عقد زراعت، عقد مساقات، عقد چه، عقد چه، و این خوبه و اصولاً فقه باید اینجور  باشه.

اینطور نیستش که یک نفر طلبه که بخواد فقه بخونه از اول اجتهاد تقلید تا آخر دیاد را بطور استدلال مفصل بخوانه که اونطوری که آقایون وقت میفرمایند پنجاه سال بیشتر وقت لازم داره، بلکه در هر بحثی که وارد میشن این بحث دو بعد باید داشته باشه، اگر میخوان  مستنبد و مجتهد تربیت کنند که فکر کنن در ابواب مختلفه فقهی و مخصوصاً با در نظر گرفتن احتیاجات روزمره مسلمان ها از نظر ابعاد گوناگون عام و خاص فقهی. این هم بحث عام باید بشود و هم بحث خاص.

 ما نه به عنوان تبعیت و تقلید از آقای  بروجردی، ما اگر این حرف رو میزنیم برای اینکه کار خوبی بود قبول می‌کنیم. چون کسی ممکن است که مثلاً فرض کنید که منبر می‌رود مانند او، می‌گویند تقلید کرده، خب تقلید دوجور تقلید بوده. یک تقلید کورکورانه داریم، یک تقلید اجتهادی داریم. آقا چرا مانند او منبر میری؟ چون خوب منبر میره، مطلبی نیستش که. این تقلید اجتهادیست. آقا چرا به فتاوای فلان مرجع عمل میکنی؟ این تقلیده ولی تقلید اجتهادیست. منتها تقلیدهای اجتهادی با هم فرق میکنند، یک مرتبه تقلید اجتهادی مختصر است در بُعد احکام، یک مرتبه تقلید اجتهادی مفصل‌تر  هست در بعد کارهای دیگری که اشخاص انجام میدن.

 البته این تحاشی از تقلید آقای بروجردی نیست ولی چون کار خوبی بود، ما این کار رو می‌کنیم.

حالا در باب زکات ما دو بحث داریم. یک بحث عام چون زکات از اقتصادیات و از مالیات‌های مستقیمه اسلامیه است و یکی هم راجب زکات. بحث  اول راجب اقتصادیات اسلامی ست.

المَبنَی الاقتِصادیُّ الاوَّلُ وَ الأخیر فی إسلامِنا عِبارهٌ عَنِ المَالْ.

تعبیر جدید ما اقتصاده. قرآن شریف لفظ مال دارد، هشتاد و چند مرتبه در قرآن شریف لفظ مال ذکر شده است و محور و رکن و راس الزاویه اقتصادیات در تحصیل، در سلب، در ایجاب، در حرامش و در حلالش عبارت است از مال.

مال است که در محور بحث است در سه زاویش. زاویه اول تحصیل مال است. زاویه دوم کیفیت نگهبانی مال است و زاویه سوم کیفیت مصرف کردن ماله.

هم در تحصیل و هم در نگهبانی و هم در مصرف کردن گاه واجب است یا راجح است یا مباح است یا مرجوب که یکی حساب می‌کنیم و گاه محرم است.

حالا، ما در این بحث، مانند سایر بحث ها محور سخنمون و محور تفکرمون آیات مقدسات قرآن است. از قرآن الهام می‌گیریم، از وحی اصلی الهی الهام می‌گیریم، تا اونجایی که امکان داریم و امکانات را هم خداوند از نظر لفظی و معنوی قرآن جوری مقرر فرموده است که کسانی که بروند دنبال دریافت مرادات الهی، دریافت می‌کنند بر حسب استعدادات و قابلیات و فاعلیاتی که در این زمینه دارند.

 اول که ما محور را از قرآن به دست آوردیم، بعداً دیگه احادیث فریقین، اقوال  فریقین، قدیماً، جدیداً، برای ما مطلبی نیست، اینا حاشیه است. عَلیکُم بِالمُتون أوِ الحَواشی. متن اسلام عبارت است از قرآن. اگر شما از متن دریافت صحیحی ندارید، حاشیه به چه درد شما  میخوره؟ حاشیه گمراه میکند شما رو.

روایات مختلفه و اقوال مختلفه هر قدر شما زیاد بلد باشید، هر قدر سندهای  احادیث رو درست کرده باشید، ولکن احادیث متضادّه هستند، متناقضه هستند، اقوال همچنین، شیعه و سنی، شیعه و شیعه، سنی و سنی، این‌ها جز گمراه کردن نقش دیگری از برای حتی مجتهد ندارند و اگر محور اصلی قرآن باشد که بارها به تعبیرات مختلف عرض کردم، اگر محور اصلی قرآن باشد و ما اهل این باشیم که استنباط کنیم، ما استنباط می‌کنیم از  قرآن شریف، که یک طرف معصوم است که قرآنه و این طرف هم معتصم بالله بشود، نه اون معتصم به الله. عرض می‌شود که به حبل الله اعتصام پیدا کند و مرادات  حضرت حق سبحان الله تعالی را از کتاب الله بدست بیاره. بعد بیافتد سراغ اقوال و سراغ احادیث و اون هم ضرورتی نداره مگر در جزئیاتی که سنت متکفلّه بیان شه.

حالا، ما در بحث های فقهی و غیر فقهی تبعاً موضوعی باید بحث کنیم. تسلسلی نمیشه. تسلسلی یک وضع دیگری دارد و موضوعی یک وضع دیگری دارد و ما مخصوصاً در بحث تفسیر قرآن دو مرحله داریم.

 یک مرحله تسلسلی داریم و یک مرحله موضوعی داریم و بحث موضوعی قرآن  از محالات است اگر در بحث تسلسلی شما موفق نباشید.

 در بحث تسلسلی همون طوری که ترتیب قرآن شریف است، باید طبق همون ترتیب دقت کنید و دقت کنید و دقت کنید از بای بسمله تا سین والناس که بحث تسلسلی‌ست. ولکن در این بحث تسلسلی باید القُرآن یُفَسِّرُ بَعضهُ بَعضاً وَ یَنطِقُ بعدهُ عَلی بَعد کاملاً مراعات شه. این که تمام شد بعد شما میتوانید و آماده اید که بحث موضوعی کنید و بحث موضوعی قرآن هم دو جوره.

یک بحث موضوعی در ترتیب تسلسلی و یک بحث موضوعی در ترتیب موضوعی.

 بحث موضوعی در ترتیب تسلسلی همان طور است که اول عرض کردم، در فرقان شما چجور مشاهده میفرمایید، در المیزان چجور مشاهده میفرمایید، در تفاسریی که إنَّ موضوعی صرف است و نه تسلسلی صرف است که کم است البته، چجور مشاهده میفرمایید، یک آیه که در یک موضوعی بحث می‌کند، کل آیاتی که در این زمینه است، مورد نظر قرار بگیره. ولکن این برای یک بحث موضوعی کافی نیست، چون کل آیات اگر در نظر گرفته بشود و محور یک آیه مادر باشد، این آیه مادر، موضوعی دقت میشه، آیات دیگر حاشیه‌ای، فایده نداره، در تمام آیات باید که دقت عمیق عرض می‌شود که موضوعی کرد.

حالا، آیه مادر در میان آیات اقتصادی قرآن چند آیه است، سلباً و ایجاباً. البته  ما هشتاد و چند آیه، هشتاد و شش-هفت آیه در قرآن شریف راجب مال، اموالکُم، اموالهِم و همچنین سیق مختلفه ما عرض می‌شود که داریم. اما اون بحثی که به عنوان آیه مادر باید روش بحث بشه و کل آیاتی که در این زمینه بحث دارند آیه پنجم سوره مبارکه نساء هست، کسانی که در خدمت قرآن هستند باز کنند و ملاحظه بفرمایند. در آیه پنجم سوره مبارکه نساء میفرماید که{وَلَا تُؤْتُوا}{وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا} منحصر به فرد است این آیه در حیثیت ما، حیثیت ما.

نظیر ندارد این آیه در قرآن شریف در حیثیت سلبی و ایجابی که نسبت به مال باید باشه و خیلی حرف داره. البته مطالب اصلی و رئیسی حرف ها رو در فرقان ما یاداشت کردیم، اما تبلوراتی هست که همانطور که انسان هرچی بیشتر عبادت کنه به خدا نزدیک‌تر میشه، هر چی هم در آیات قرآن تفکر کنه، مطلب بیشتری بدست میاره.

 {وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا}آیه مختصر، ولی بحث بسیار بسیار عمیق.

 سوالاتی ما در این آیه داریم، مقادیریش در تفسیر الفرقان ذکر شده که أهمّشه و مقادیری هم که ذکر نشده، الان عرض می کنیم.

سوال،{وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاء} مخاطب کیه؟ مخاطب کل مسلمینند؟ پس سفها که  در مقابل هستند. پس مخاطب کل مسلمین نمیتونن باشن، این یک.

دوم مراد از ایتاء چیست؟ آیا صرف دادن مال است؟ یا مال سفیه هم اگر  نزدش بماند و سفیهانه عمل کند، باید ما اون مال رو از اون بگیریم که از{لَا تُؤْتُوا} این بعد دوم را هم استفاده می‌کنیم و مطلب دیگری که ما در {لَا تُؤْتُوا}داریم، آیا از آیه میفهمیم که این إتیان چه نوع إتیانیست؟ آیا إتیان بخششی‌ست؟ إتیان مال خودمون؟ إتیان مال خود او؟ إتیان او که نگهدار است؟ إتیان اینکه تجارت کند؟ إتیان اجاره است؟ مضاربه است؟ مساقات است؟ و چه است و چه است؟ آیا همه إتیانها رو شامله یا نه بعضی از إتیان ها رو شامل نیست؟ از لفظ السُفهاء اشاره می‌کنه حالا، از لفظ السفهاء{وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا} از لفظ سفها و{جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا} استفاده می‌کنیم إتیانی که مخالف با قیامه.

 اون دادن مالی به سفیهان، محرّم است که در اثر دادن این مال برخلاف {الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا}عمل بشه، اما اگر اصلاً عملی روش نشه، بر خلاف قیام نباشه، ضرری نسبت به این مال در هیچ بعدی از ابعاد گوناگون نیز در اونجا عرض می‌شود که سلبی نیست.

خب، حالا سوالات رو عرض می‌کنیم، {وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُم}مراد از اموال چیست؟ آیا مراد از اموال، اموال مخاطبین است؟ أَمْوَالَكُم که غیر سفها هستند که شما عقلا و خوش فهم‌ها اموال خودتون رو به سبک مغزها ندهید، اینه فقط؟ یا نه، ما از جمله بعدی می‌فهمیم که حتی اموال سفها در اختیار سفها  نباید باشه. و لذا میفرماید {وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ} عجب، من مال خودمو رو به سفیه نمیدم اما از مال خودم که باید که خوراک و غذا و پوشاک و خانه و زندگی و زن و فرزند برای سفیه درست کنم، ولو سفیه هم که پول داره، حالا فقیر باشه مطلب دیگریه، اما سفیهی که پول دارد و پولش دست خودشه یا دست دیگریه، خب ما حق نداریم که پول سفیه رو نزد او بگذاریم باشه، حق نداریم اگر پول سفیه نزد ماست به سفیه بدهیم.

 و اما عرض می‌شود که{وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ}بسم الله، اما مال خودمون چی؟ مگر آیا در شرع اسلام و یا در هیچ شرعی هست که اشخاصی که عادلند و عاقلند، خب مال خودشونو به سفیهان ندن، اما از این اموال خودشون {وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا} این هم یک سوال.

 سوال دیگر، آیا أَمْوَالَكُم تنها اموال أرضیّه را شامل است؟ اینو در تفسیر ننوشتم من و یا اموال ذاتیه رم شامله؟ امول ذاتیه، آیا بدن من، مال من نیست؟ البته کُم در اینجا کیه؟ کُم که بدن نیستش که، کُم اونیست که حس دارد و شعور دارد، روحه دیگه. تمام اعمال روحی و تمام اعمال بدنی که انجام  می‌شود سلب و ایجابش مربوط است به اراده  روح دیگه.

پس کُم روحه. این جسم که نمیتونه مأمور باشه، مرده مأمور نیست، جسم مامور نیست. خب آیا بدن مال روح است یا نه؟ بله، آیا دست من، پای من، چشم من، قلب من، جگر من، انگشت من، این‌ها مال من هست یا مال من نیست؟

(صحبت حضار)

-بله، میرسیم حالا، میرسیم. نخیر اینطور نیست، این جوابش نیست، حالا عرض می‌کنیم. حالا ما داریم سؤال می‌کنیم، شما فکر کنید.

 عرض می‌شود که من تا اونجا که تونستم تمام ابعاد، ابعاد رو فکر کردم ولی از افکار برادران استفاده می‌کنیم. اینکه عرض کردم برا اینکه ما اینجا داریم سؤال می‌کنیم.

حالا آیا {وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُم}البته یک اشاره به جواب، أَمْوَالَكُم هم اموال ما رو میگیره هم اموال سفها رو. در این صورت دیگه اشکال نمیاد. حالا جواب دیگر.

{وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُم}این، مثلاً فرض کنید که یک کسی دست نداره، من حاضرم دستمو یک جوری ببرم، حالا میشه، در بعضی اعضا میشه، بدم به او چند میلیون از او پول بگیرم، حق دارم؟ مال من هست دست من یا نه؟ وقتی که مال أرضی مال منه، مال ذاتی مال من نیست؟ درسته مال ذاتی نه به این معناست که خدا مالک نیست، نه خدا مالک ما و اموال ماست. ما در مال طولی عرض می‌کنیم نه در مال عرضی. ما عرضاً با خدا مالک نیستیم، طولاً مالکیم و لذا {وَأنْفِقوا مِمَّا رَزَقنَاکُمْ}{مِمَّا جَعَلَکُم مُسْتَخْلفینَ فِیه} ما مالکیم ولی خدا به ما تملیک فرموده. این جور نیست که ما در عرض خدا مالک باشیم در طول مالکیم.

حالا که ما در طول مالکیم، آیا ما مالک أنفس خودمون هستیم یا نه؟ مالک بدنمون، اعضای خودمون هستیم؟ مالک اعمال خودمون هستیم سهواً و ایجاباً؟ خب بله به طریق اولا.

وقتی که من مالکم که یک پولی را، یک چیزی را به عنوان مزد کارم بدست بیارم یا به عنوان نتیجه زراعت، اون چه را که زراعت کردم بدست بیارم، مال منه یا در نتیجه فکر و نوشتن کاری کرده ام که مزد میشود گرفت، این مال منه، خب به طریق اولویت قطعی اینم نمیخواد، ولی به طریق قطعیّه حداقلش این است که اعضای بدن هر انسانی مال خود انسان است. همانطور که اموال أرضی اموال انسان‌هاست، اعضای خود انسان ها هم اموال انسان‌هاست، ولی  اموالیست که مخوّره و محدوده است. اگر دست من مال منه، معنیش این نیست ببرم بندازم دور. اگر این فرش مال منه، معنیش این نیست بتونم بسوزونمش، بتونم درش تبذیر کنم، اسراف کنم، چه کنم، چه کنم، نخیر این  روایتی هم که نقل می‌کنند، الناسُ مُسَّلَطونَ عَليَ أمْوالِهِم وَ أنْفُسِهِمْ، می‌گویند حدیث نبویست اما هیچ جا پیداش نیست که از پیغمبر نقل شده باشه ما به قرآن باید تمسک کنیم.

وقتی قرآن شریف، ضوابط و قواعد عامه ای دارد، ما بگردیم ببینیم آیا شیخ  انصاری، کی، کی، کی، این الناس مُسَّلَطونَ عَليَ أمْوالِهِم وَ أنْفُسِهِمْ از کجا آورده‌اند تا ببینیم تحدیث چه جور است، اینا لازم نداریم. چون که صد آمد نود هم پیش ماست.

 حالا، این اموال که قرآن شریف دارد، همه جا إلاّ اونجایی که خب قرینه آمده، اگر ما یک جایی قرینه داریم، مثلاً فرض کنید{وَجَاهِدوا فی سَبیلِ الله بِأموالِکُمْ وَ أنْفُسِکُمْ} مراد از اموال أنفُس دیگه نیست چرا؟ چون مقابل أنفس اومده دیگه. الجَارُ وَ المَجرور إذَا افْتَرَقا إجْتَمَعا وَ إذَا اجْتَمَعَا إفْتَرَقا دیگه، بله؟ الظرف البته ببخشید. الظرفُ و المجرور ببخشید، إذَا اجْتَمَعَا إفْتَرَقا وَ إذَا افْتَرَقا إجْتَمَعا. اون وقت گفتن ظرف، جار و مجرورم میگیره. اما اگر با هم جمع شدن نه.

 در اینجام همینطوره. مثل حج عمره، در حج عمره مگر{وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ} عمره مقابل حجه، مراد حج اکبره ولکن اگر فرمود{لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا} هم عمره رو میگیره، هم حج رو چرا؟ برای اینکه حج زیارت خانه است. هم در حج زیارت خانه است و هم در عمره.

در اینجام، اموال که گفتن به وجهٍ عام، هم اموال ذاتی رو میگیرد، اموال اصلی رو میگیرد که هم أحق و احرام هست و هم اموال فرعی رو میگیره. اموال فرعی هم اعم است از اموالی که ملموسه یا اموالیست که اعتباره، سر قفلی اگه واقیعت داشته باشه، مالی که ملموس باشه که نیستش که اعتباره.

پس اموال ما سه قسمه، نَحنُ نَعیشُ فی مُثَلَّثِ الاموال، هِندسَهِ الاموالْ حَسَبْ مَا رَزقکُم الله تعالی، مُثَلَّثُ الاضلاع، الضِلعُ الاوَّل، الأعضاءِالبَدنیّ، الضِلعُ الثَانی، الاموالِ المملوسَ الخَارجی، الضِلعُ الثَالِث الحقوق. که حقوق، حقوق مالی مگر اینا اموال نیستن؟ عرض می‌شود که حقوقی که انسان احیاناً دارد و  تجسم خارجی ندارد، اسکناس نیست، فرش نیست، دیوار نیست، زمین نیست اما این یک حقیست که از نظر شرع انسان دارد .

پس بنابراین این{وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُم}هم اعضای بدن رو میگیره و هم اموال خارجی رو میگیره و هم حقوق رو میگیره. این مرحله اولاست. منتها یک مطلب هست، در بخش اول اموال، بعضی از اموال ذاتی هست که قابل بخششه، بعضیا نیست، بعضیا قابل ایتائه، بعضیا قابل ایتاء نیست، مثلاً بنده جانم را تقدیم شما میکنم، این نمیشه، من میمیرم شما زنده‌تر نخواهید شد، دو تا زنده نخواهید شد، یا من سرم رو ببرم تقدیم شما بشه، خب نمیشه. پس اینو نمیخواد بگه. {لَا تُؤْتُوا} در جاییست که امکان اعطا هست، امکان ایتاء هست، اون اموالی که درش امکان ایتاء هست.

اون اموالی که درش امکان ایتاء هست، چه اموال ذاتی باشد، درونی، چه اموال عرضی باشد برونی، اموال عرضی هم چه اموالی باشد که مملوس است و محسوس است و چه اموالی باشد که فوقه. {لَا تُؤْتُوا} روی کدوم یک از اینا میاد؟ رو اون‌هایی که امکان ایتاء درش هست، اما اگر امکان ایتاء، مثل اینکه به کسی بگن آقا نپر به کره مریخ…… بله، نپر رو دوش فلانی که سرش درد میگیره. این مطلب دیگریه.

خب {وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاء} سوال دیگر، سفهاء کیا هستند؟ آیا سفهاء در باب اموال، سبک مغزان در باب اقتصادند فقط؟ کسی که در باب اقتصادیات سبک مغز است اما در باب علم، در باب درس، در باب چه، در باب چه، نخیر خیلی مغزش قویه و اینطورهم هست دیگه، چون مغزها تقسیم میشه، بعضی ها مغز سیاسی دارند و مغز غیر سیاسی ندارند، مغز اقتصادی دارند، مغز ارتشی ندارند، ارتشی دارند، اقتصادی، اینطوری دیگه، این جور نیست که تمام مغزها در تمام ابواب زندگی و زندگی ساز این عرض می‌شود که کامل باشه نخیر.

 عقل انسان که محور سفاهت و مقابل صفاهت است این عقل ابعادی دارد،کما اینکه روح انسان ابعادی دارد. بعد فطرت است، بعد عقل است، بعد لُب است، بعد صدر است، بعد قلب است، بعد عرض میشود که فؤاد است، این ابعاد گوناگونی که وجود دارد که هر بعد هم دارای مراتبیست، عقل هم دارای ابعادیست.

کسانی هستند که عقلشون در تمام ابعاد زندگی خفیفه، هر جا ببریش سبک مغزه. در جنگ سبک مغزه، در زن گرفتن، در شوهر کردن، در مال مصرف کردن، در خوردن، در هر چیزی سبک مغزه و این چنین کسی هم کم پیدا میشه البته.

 حالا در اینجا این سوال هست که {وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أموالَکُمْ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا} چون بحث مال در کاره، کسی میتوند این طور خیال کنه و قابل قبول باشد خیالش که {وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاء} یعنی کسانی که سبک مغزند در باب اقتصاد. یعنی این مال رو میبره ضرر میکنه یا مدتی وقت مصرف میکنه و منفعت نمیکنه مثلاً. اینه فقط؟ نخیر {وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أموالَکُمْ}اعم است از این که سفیه از نظر مالی انسانی باشد یا سفیح از نظر مالی اسلامی باشه. یک آدمیست که موته به خشخاش میذاره، هیچ وقت ضرر نمیکمنه بلکه احیاناً زیادیم از مردم میگیره، این سفاهت مالی که نداره، کلام سر مردم میذاره، از نظر انسانی عرض می‌کنیم، اسلامی نه.

یک آدمیست که از یک تومن، ده تومن، صد تومن در میاره، مرتب با تلفنش با چه، با چه، با تلگرافش، مال درمیاره، اما صرف حرام زیاد میکنه، اسراف زیاد میکنه، تبذیر زیاد میکنه، در این مثلث حرام ایشون خیلی معروفه، سفیه نیست؟ تمام یازده آیه ای که در قرآن راجب سفهاء بحث کرده، بعد سفاهت دینی مراده. سفاهت مالی این از نظر عموم شامله و ما دارای پنج ناموس هستیم. ناموس، مَا یَجِبُ حِفظُ ست دیگه، ناموس عقیده، ناموس جان، ناموس مال، ناموس عِرض، ناموس آبرو. ناموسِ ناموس و ناموس آبرو، پنج ناموس داریم.

 این پنج ناموس، سلباً و ایجاباً مورد حکمند. این نوامیس خمسه‌ای که انسان دارد، نباید کمش کنیم. چیزی که اینا را کم میکنه حرامه، بلکه باید زیادش کنه، کم کردنش حرام، درجا زدنش حرامه، زیاد کردنش واجبه. {أفَلا یَعقِلونْ} {أفَلاَ یَتَدَبَّرونْ}{أفَلاَ یشکُرونْ}همش ببینید میگه برو جلو. همش باید که رفت جلو.

 انسان در ناموس عقل تعقل کند، در ناموس مال فقط صنّار گیر بیاد و بنده زنده باشم، خب همسایت که نمیتونه کار کنه به عهده کیست که کار کنه به او بده؟ این حاجات عمومی اسلامی و حاجات شخصی عمومی که هست، اگر شما که قدرت کار کردن دارید، کار نکنید، فقط اکتفا کنید به یک جوب باریکه، پس دیگری چه؟ ناموس جان، اگر جانتو تقویت نکنی چطور می‌توانید در راه جانان قدم بردارید؟ تقویت جان، تقویت عقیده، عقیده همون طوری که این از پا منبرا گرفتیم که غلط غلوط هم شنیدیم همون باشه، نخیر تقویت عقیده باید باشه. دائما باید در راه تقویت عقیده ما کوشا باشیم به مقداری که میتوانیم. در راه تقویت جان در راه تقویت مال، تقویت ناموس و تقویت عِرض، پس در سه بعد این نوامیس خمسه ما حساب دارد.

 بُعد اول این است که باید محافظت کنیم، محافظت که نداریم عقب بریم. بُعد دوم درجا نزنیم، بُعد سوم کم نکنیم و یکی از نوامیس، ناموس ماله، اما ناموس جان چطور؟ ناموس جان که صحت بدن عرض میشود که یکی از ارکانشه چی؟ من اگر مریض شدم خودم رو معالجه کنم، نگذارم مریض شم. حالا بیام دستمو بکنم، بدم به آقا پول بگیرم، شش تا….. بگم دو تاش زیاده . مثل اون عابده که میگفتش که خدا اشتباه کرده، ما دو تا چشم میخوایم چکار؟ یکیش گِل گرفت، مدتی راه رفت، گِلم کورش کرد، اون یکی کور شد بعد اینو باز کرد دید کوره، عرض میشود که خودش کوره، خدا کور نبوده.

حالا، کسی بیاد عضو خودش رو یا مجاناً تحویل کسی بده یا بفروشد به کسی بده، آیا این جایز است یا نه؟ این سوالاتی است که ما کردیم مقداری.

حالا، پس سُفهاء کی هستند؟ حالا شما به قرآن مراجعه بفرمایید. ببینید، در قرآن شریف ما یازده آیه راجب سفیهان داریم در…. مطهر این یازده تا رو، سوره بقره آیه 130 {وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ}اینجا لغتم یاد می‌گیریم، سَفَه فقط لازم نیست هم متعدی‌ست هم لازم.{سَفِهَ نَفْسَه} ببینید،{سَفِهَ نَفْسَه} آقایون درکتاب لغت می‌گویند سَفَهَ لازمه، أسفَهَ و سَفَهَ، نخیر،{سَفِهَ نَفْسَه} در قرآن دارد. {وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ} کی اعراض می‌کند از شریعت و طریقه معقولانه و ربانی ابراهیم إلاّ کسی که خود را کوچک گرفته، از انسانیت پایین افتاده، مغزش سبک شده، فکرش سبک شده وکی سبکش کرده؟ خودش. یک مرتبه خدا یک آدمیو سفیه خلق میکنه و مجنون خلق میکنه، این گناه ندارد که، اما کسی که به اختیار خود خود را سبک مغزی میکند، عقل دارد بی عقلی میکند، مال دارد بی مالی میکند، جان دارد بی‌جانی میکند، علم دارد بی علمی میکند، اینطوری دیگه، {إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَه} کسی که سبک مغزی میکند، چطور سبک مغزی میکند؟ سبک مالی که نیستش که، ابراهیم مال نمیخواد که، صحبت تجارت که نیست، این صحبت دینه. کسی که سبک مغزی میکند، مغز اگر درست کار کند شریعت مقدس الهیه که با آیات بینات تثبیت میکند حقانیت خودش رو، این باید زیر باربره، پس کسی که سبک مغزی می‌کند یا عقل رو بکار نمی‌بندد یا جلوی تفکر صحیح و تعقل صحیح عقل رو میگیرد این {سَفِهَ نَفْسَه}. پس سفاهت راجب چیه؟ سبک مغزی راجب چیه؟ راجب ماله؟ نه. راجب چیه؟ راجب این است که در اصل ارغاب صحیح این سبک مغزی میکند، یعنی عصیان میکند، عصیان بزرگ، عصیان بزرگ انسان این است که با عقل تعقل نکند، بی دین بماند. عصیان دوم اینه که نخیر دین داره اما گناه کنه. عصیان سوم این است که حالا گناهم نمیکنه ولی در مالش سبک مغزی میکند، اگر سبک مغز هست که ولی لازم دارد، اگر سبک مغزی هم میکند باز ولی لازم دارد، این یک آیه.

 آیه دیگر سوره انعام آیه 140 {قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلَادَهُمْ سَفَهًا بِغَيْرِ عِلْم}این سفاهت در بعد ناموس جانه، اون سفاهت در بعد ناموس عقیده بود، این سفاهت در بُعد ناموس جانه، چرا؟ اولاد رو می‌کشند یعنی به جان اولاد اهمیت قائل نیستند، روی سبک مغزی که نسبت به ناموس جان دارند، کسی که نسبت به ناموس جان سبک مغزی دارد یا خود را میکشد یا خود را به کشتن میدهد یا فرزندانی که از خود او هستند و مانند خود او هستند و استمرار و ادامه زندگی او هستند، این رو همینجور تلف می‌کنیم بیخودی. پس این اولی ناموس عقیده بود، دومی سفاهت در ناموس جان.

سوم آیه 66 اعراف{قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَة} {الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ} به نوح گفتند که تو سفیهی، یعنی ما خیلی عاقلیم که بی دینیم، تو که دین داری سفیهی، اگر مغزت درست کار می‌کرد نمیومد اون خدای نادیده و دین نادیده و وحی نادیده رو قبول کنه و این دیده ها رو چشمتو هم بذاری. اینم عرض می‌شود که ناموس عقیده است. منتها اون ناموس عقیده رو با کمال بی ناموسی به خلاف معنا کردند. ناموس عقیده، عقیده صحیحه. {قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي سَفَاهَةٌ وَلَكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِين}

آیه دیگر، سوره بقره آیه 282 {فَإِنْ كَانَ الَّذِي}که مفصل‌ترین آیات قرآن شریف از نظر لفظ و تا اندازه ای هم معنا، اواخر سوره مبارکه بقره است که حدود یک صفحه رو گرفته، {فَإِنْ كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ} این سفیه کیه؟ میگوید که{يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوه} باید حتماً اگر بدهی درکاره، نوشته بشه، تثبیت بشه، بشه برای اینکه بعداً اکه اون مُرد یا انکار کرد، یا اشتباه کرد، یا یادش رفت، یا چی کرد، اینها پیش نیاد.

 خب، {فَإنْ} اون وقت دستوره اینکه نوشته بشه، حالا {فَإِنْ كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقّ} کسی که مدیونه باید بنویسه، بنویسه مهر، امضا کنه، چه کنه. {{فَإِنْ كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا} آدمیست که حق به گردن اوست، بدهکاره منتها در این بدهی خودش که نمیتونه معامله کنه، ولیش باید معامله کنه{وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُم} حالا این ولیش که معامله میکنه، ولی بدهکار کیه؟ بدهکار اینه، اینکه بدهکاره سفیه یا ضعیفه، ضعیف است یعنی آدمیست که صغیره، یکی از معانی. سفیه است نخیر مکلفه اما سفیه، یعنی عقلش درست نمیرسه در بعد مالی. در بعد مالی حتی رسیدم بلد نیست درست بده چکار کنه؟ در اینجا {أَوْ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ }

یا نه نه سفیه نه ضعیفه، قلم نداره، خط نداره، چکار کنیم؟ {فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْل}ولی داره، سفیه همیشه ولی داره، این سفیه الان در باب اقتصاد است در باب مال است در این جا. ولی اینجا عرض میشود که ولی داره.

و همچنین سوره جن آیه 4{وَأَنَّهُ كَانَ يَقُولُ سَفِيهُنَا عَلَى اللَّهِ شَطَطًا} سفاهت عقلی‌ست یا سفاهت عقیدتی ست.

 و همچنین سوره بقره آیه 13 {قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا يَعْلَمُونَ} آیا ما ایمان بیاریم همانطور که سبک مغزان ایمان به تو و محمد آوردند، خودتون سفیه هستید. سفاهت چیه اینجا؟ ماله؟ اصلاً شما در تمام آیات سفاهت که مطالعه می‌کنید، سفاهت مالی پیدا نمی‌کنید، فقط در باب دِیْن، خب یک بعد ریشه ای و اصلیش سفاهت مالی.

 حالا خواستیم به چی استدلال کنیم؟ {وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُم} یعنی اموالتون رو به سُفهای بُعد اول ندید که سفهای اقتصادین؟ نه، سفهای عقیدتی، سفهای عصیانی، کسی که از نظر عقیده سفیه است و این مال رو در راه صحیح مصرف نمی‌کند، تجارتش شرعی نیست، زراعتش، اجارش، چه، چه، شرعی نیست به او ندید و همچنین اگر کسی مسلمان است، عقلشم خوب میرسه، قشنگ تجارت میکنه، مضاربه میخواید باهاش بکنید، خوب تجارت میکنه، قشنگ، اما مصرف حرام میکنه.

سه بُعد حرام در مصرف مال هست که بُعدهای برای…… عرض می‌کنیم. بعد کمتر و کوچک‌تر اسراف، مصرف میکنه اما زیادی. اسراف حرامه، اسراف بر حسب نصوص آیاتی از قرآن شریف حرامه.

دو، تبذیر، اینقدر میگه من مردم که ببین این اسکناس هزار تومنی رو انداختم تو چاه، میخواد بگه من مردم، مردی میخواد نشون بده ولی خب این خلاف شرع انجام میده، این تبذیره.

سه، نه اسراف است نه تبذیر است، تبذیر به این معنا که بندازه دور، بلکه این بدتر از تبذیره، پول میدهد، عرق میخورد، پول میدهد عرق میخره میخوره، این دو بعدی این تبذیره. یک بعد تبذیر مالیست و یک بعد تبذیرحالیست، هم مال را نابود کرد و هم با دادن مال عقل خود را عرض می‌شود که از بین برد.

 کما اینکه به عنوان حاشیه عرض میکنم اینو آقایون فکر بفرمایید درش، ما در سوره اسراء بحث کردیم در الفرقان مراجعه بفرمایید، عرض می‌شود که راجب تبذیر{إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِين} اگر کسی پول میده و سیگار میکشه و خودشو مبتلا به سرطان میکنه و مریض میکنه و ریه شو خراب میکنه، این حرام دو بعدیست. یک بعد مال است که این مال رو داده چیزی نگرفته. دوم چیزی گرفته که اون ضرر برا بدنش داره، مثل کسی پولی بده به کسی بگه منو بکش، خب این دو بعدی عرض می‌شود که تبذیر کرده است {وَإِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِين} منتها بعضی برادر بزرگتر شیطانند، بعضی برادر کوچیک‌تر شیطانند، بعضی برادر دو قلو هستند حالا ما کاری نداریم.

حالا برگردیم به لفظ سفاهت. {وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا} پس سفهاء سه بعد دارند، سفهاء سه بعد دارند. اون کسی که شما مالتونو بهش میدین باید از نظر عرض می‌شود که اقتصادی سفیه نباشد، از نظر عقیدتی، سفیه اینجوری، آخه بعضی از سفیها هستند که از نظر عقیده مسیحیه ولی تجارت درست میکنه، کاری نداریم به اون، ولی اگر شما مال رو بدین دست کسی که این مال رو به وجه شرعی تجارت نمیکنه یا به وجه شرعی تجارت میکند اما به وجه شرعی مصرف نمیکنه، یا به وسیله شرعی مصرف میکند و شرعی نگه نمی دارد حرامه.

مالی که به دست ما میاد باید در هر سه وجه، وجه شرعی باشه. الحٌصولُ عَلی مَالْ لاَبُدْ یَکونْ بِه وجهِ شرعی وَالحِفاظُ عَلی المَال کَذلک وَ صَرفُ المَال کَذلک.

اگر مال از طریق غیر شرعی بدست بیاره، هرکار بکنه حرامه. یک حاج آقایی بود که این عرض می‌شود قمار میکرد و درشکه هم سوارمیشد و روزه هم میگرفت. گفتیم آقا شما که درشکه سوار میشین از این مال که میدین به درشکه این مال قماره، گفت بله من که باهاش لباس نمیخرم، نماز بخونم که. حالا بدست آوردن این مال حرام، نگه داشتنش حرام، مصرف کردنش حرام. بعضی از اموال هست که بدست آوردنش حلاله، نگه داشتنش حرامه. بعضی از اموال هست که بدست آوردنش حلاله، مصرف کردنش حرامه، مالی رو از طریق حلال بدست آوردن اما{الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ} یک مالی دارد که مورد حاجتش نیست، نه امسال، نه سال دیگه، نه چه، من کسی هستم که در بانک فلان جا یک الف و پانزده تا صفر پول دارم، این تکنیز کرده، کسی که این مال رو تکنیز کرده است به ادله قرآنی، به ادله متعدده قرآنی حرام است. مال باید به مصرف برسه، یا قرض بده یا خودت بکار بنداز که بُعد بعدی بحث ما همینه.

حالا البته این بحث ها بعداً خواهد آمد در جواب‌هایی که باید عرض کنیم.

{وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا} جان آیه اینجاست، سوال، آیا{الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا} وصف مساویه یا نه وصف تقلیدیست؟ اگر گفتیم رجلٌ العالِم، یعنی ما از میان رجال عالم رو میخوایم غیر عالم رو نمیخوایم؟ یا نه رجل یعنی باید عالم باشه صد درصد، غیرش رجل نیست مثلاً؟ مثال میزنیم.

حالا در اینجا{وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا}آیا همه اموال {جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا}؟ یا نه اون اموالی که خداوند برای قیام مجبور فرموده است، اونا رو {وَلَا تُؤْتُوا} اما اون اموالی که برا قیام جمع نکرده اونا رو {لَا تُؤْتُوا}مطلب دوم درست نیست. اموالی که خدا به ما داده است {جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا}ست.

 همانطوری که ناموس عقل برای قیامه در ابعاد عقلیست تفکر، ناموس جان برای اینکه در راه جانان زندگی کنیم، عرض می‌شود که ناموس عرض همچنین، ناموس عقیده همچنین، ناموس مال همچنین، ناموس مال، ناموسیست که برای محافظت نوامیس دیگر شخصی و نوامیس دیگر نوعی محروض است. همانطور که ناموس عقیده‌ای که انسان دارد، هم خودش باید عقیده را تحکیم و ترغیه کند و هم دیگران را معتقد به عقیده سالم کند. ناموس جان، هم خودش از جان خود استفاده کند، هم به دیگران استفاده عرض می‌شود که قدرت و استفاده توان بدهد، هم توان داریست و هم توان بخشی.

حالا{أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا}خداوند اصلاً مال شما رو قیام قرار داده ولی أمْوَالَكُمُ، نه اموال مردم،{أمْوَالَكُمُ}.

 أَمْوَالَكُمُ هم ابحاثی داره. یک، أَمْوَالَكُمُ دو بعد داره، یک، أَمْوَالَكُمُ الشَخصیَّه حَصَلْتُمْ عَلی هَذا الاموال بذاتِ عَینیکُم، یکی اموال عامّه است،{هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا} آیا {مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا} مالکُمْ هست یا نیست؟ أمْوَالَكُمُ دیگه، منتها یک أمْوَالَكُمُیست که خداوند به طور عام تملیک فرموده است، اموال عامه است و یک اموالیست که اموال خاصّه است، انسان زحمت کشیده و چه کرده این مال رو به دست آورده، ولکن در هر دو بُعد، حلالش مراده.

 اون مالی که خداوند به عنوان قیام زندگی انسانی و اسلام مقرر فرموده اموال حلاله، نه اینکه بنده تیر مردم بگیرم زیر سقف خودم بذارم نیاد پایین، باید خودم تیر بخرم بندازم، نه اینکه من از مال مردم بگیرم نون بخرم، گوشت بخرم، زن و بچم بخورن، نه، أمْوَالَكُمُ، اون مالی که در شریعته مقدسه الهیه هم در جعل تکوینی و هم در جعل تشریعی، خداوند صحیح است یا فقط مال شماست، البته در بُعد اول اموال خود اون اشخاص و در بُعد دوم اموال سفها که بحث خواهد شد.

حالا {وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا}قیام سه بعد داره. بعد اول قبل از حصولِ ماله، من مال تهیه میکنم تا قیام زندگی انسانی و اسلامی مرا در بعد اقتصادی به راه بیندازد، این یک.

بعد دوم این مالی که تهیه کردم، اگر این مال رو من نگه دارم، قایم کنم و احتیاجیم ندارم به که این مال رو بکار بندازم مثلاً، نگه دارم همینطور، افرادی هستند مال ندارند، حال ندارند، مال ندارند، حال دارند، مال دارند، حال ندارند نمیتونن زندگی خود را اداره کنند، ولی اگر من این مالی که دارم و اضافه است و از راه حلال هم بدست آوردم، اگر این مال رو بکار بیاندازم یک مشت کارگر استفاده میکنن و دیگرانم استفاده میکنند، در این جا این مال رو من قیام بهش ندادم. یک مرتبه هست انسان به مال اضرار میکند، مالیست که اضرار به خودش و دیگران است که این حرام است یا اضرار اسرافاً یا اضرار عرض می‌شود که مصرف تبذیراً یا مصرف در معاصی. یک مرتبه است نه بَیْنَهُماست، مقام دومش این است که مال را مصرف می‌کند، بکار میاندازد که خود و دیگران طبق قانون عدل الهی استفاده کنند ولی بَینَهُماست، بَینَهُما عَوام، مال رو نگه میداره، نه میذاره کم بشه، نه میذاره زیاد بشه، نه اسراف میکند، نه تبذیر میکند، نه مصرف حرام میکند، نه مصرف حلال میکند، اینم بر خلاف قیامه، این تایید میکند و تفصیل میکند عرض میشود که آیه کنز رو{وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا}کنزه دیگه، مگه کنز فقط طلاست؟ الان که طلا کسی نگه نمیداره، اسکناس هایی که، زمین‌هاییکه، فرش‌هایی که، ساختمان‌هایی که، کتاب‌هایی که نگه داشتید و مورد استفاده شما نیست و همین طور بیخود نگه داشتید، این حرام است. تکنیز المال وَ اقعَادُ المالْ مُحَرَّمُ فی شرعشهِ الله، از آیه استفاده می‌کنیم.

 حالا، اگر مثلاً گفته بشود که ما تمام خصوصیات در احادیث نداریم، من به اون برادر بزرگوار عرض کردم، به دیگرانم عرض میکنم که محور اصلی ما کتاب الله است و ما نباید منتظر باشیم که حتما باید یک حدیثی نقل کنن که آیه اینو بگه، خب ما در مکتب رسول الله و ائمه اهل بیت بعد از مکتب قرآن اینو خوندیم که باید تفکر کرد در آیات. خب ما از این {جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا}چه استفاده‌ای می‌کنیم؟ این جَعلْ چه جَعلی است؟ اینم آقایون فکر کنید، آیا جَعل تکوینی‌ست در این جا؟ تشریعیه؟ هر دوست؟ خب هر دو.

آیا کی جاعل اموال است؟ خدا کی جاعل ماست تکویناً؟ خدا. کی جاعل قوا و قدرت های ماست؟ خداست. کی جاعل أرض است و ماء‌‌ و چه است؟ خداست، کی نصیب ما میکند اموال از طریق حلال؟ خدا، حرامش کار نداریم. پس این جعل تکوینی، ولی لَکُم، بعدش، بَعدش جعل تشریعیست، کی این مال، مال من خواهد شد؟ موقعی که به وسیله زحمتی که من کشیدم{وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَی} بر حسب سعی شایسته شرعی خودم این مال، عرض میشود که مال، مال من بشه. پس{الَّذی}{الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا}هم جعل تکوینی‌ست وهم تشریحیست.

این باید قیام بشه. بُعد اول غلط، از راه حرام بدست آوردن، بُعد دوم از راه حلال بدست آوردید، نگه داشتید، قایم کردین، بله یک مرتبه انسان نگه میداره پس فردا مریضه به طور عادی مصرف میکنه ولی ارث غلط خواهد بود. یک مرتبه نه، میلیون ها همون طور گذاشته، همین طور سال‌ها برش میگذره، داره منفعت پول میکنه، اونکه حرام دوبله است، حرام سوبلست.

در اونجایی که صدق کنز میکند، اون مالی که میشود بکار بیافتد و ازش استفاده شود و استفاده بکند خود صاحب مال و استفاده بدهد اینو نگه داشته، این بودن این حرامه، باید انفاق کند یا انفاق اصل مال، یا انفاق در طریق فرض کنید که قرض الحسنه دادن و منافع عامه‌ای رو به طریق مشروع عرض می‌شود که انجام دادن.

 پس جعل، هم جعل تکوینیست و هم جَعل، جعل تشریحیست {الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا} و تتمه بحث رو انشالله برای فردا. آقایون به سوره نساء مراجعه بفرمایید در دو بخش. بخش اول آیه پنجم سوره نساء است که در جلد اول نساءه، بخش دوم در جلد دوم نساء است که آیه اول نساءه{وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ}و آیات دیگری هم که به نظر آقایون مُوضِّح مطلب هست مراجعه بفرمایید.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. والسلام علیکم و رحمه الله.
اللهم صل علی محمد و آل محمد

(صحبت حضار)

-قبوله درست، آیا صرف اینکه منفعتی

(صحبت حضار)

-احسنت پس صرف اینکه منفعتی به مزاج برسه یعنی وارد مزاج بشه، صرف منفعت مادی وارد مزاج به قول مطلق، مبطله می فرمایید؟ به چه دلیل؟

(صحبت حضار)

-آها، غذاست، غذاست دیگه، پس هوام غذاست، میره استشمام هوا میکنه و مزاجش قوی میشه و روزه رو بهتر میتونه بگیره، اونم پس، هواخوری کردم، رفت هوا خورد، یک هوای نقیض خوبی استنشاق کرد، از هوای کثیف، پس اونم مبطل باید باشه، اونم باید مبطل باشه