پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه سیصد و پنجاه و یکم درس خارج فقه

حج

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد

حج چنانکه قبلاً عرض کردیم، محور اصلیش عبارت است از طواف بیت الله که طواف هم سه مرحله ایست.

یک مرحله طواف، طوافِ نساء است که ضعیف‌ترین مراحل طواف است و مرحله دوم که قوی‌تر است، طواف عمره است، چه عمره مفرده و چه عمره تمتع و مرحله سوم، طواف زیارت.

اولی را می‌گویند طواف نساء چون محلل نساء است و دومی را می‌گویند طواف عمره چون مقدمه طواف زیارت است، اصلاً عمره به معنی آباد کردنه. اگر انسان جایی می‌خواهد برود، باید خود را آماده کند.

(علیک سلام)

خود را آباد کند، خود را راهی کند، خود را راهوار کند از برای شایستگی رسیدن به اون مقصود و به اون مقصد. مقصود از حج زیارت الله است که زیارت بیت الله است و اصل زیارته. منتها این زیارت مقدمه لازم دارد.

یکی از مقدمات این طواف زیارت که طواف اصلی‌ست، زیارت اولاست که اسمشم زیارت نیست، طواف عمره است که ما وقتی محرم شدیم، بعد از احرام، اولین عملی را که انجام می دهیم، طواف است. بعدم نمازش، بعدم سعیه، بعدم تقصیره، بعد از طواف در عمره تمتع و اگر عمره مفرده باشد، بعد از طواف نساء و بعد از تقصیر یا حلق.

این مقدمه است. خب، شما از بیرون محرم شدید، احرام عمره تمتع و عمره مفرده هم تقریباً با اختلافاتی که داره، فرقی که داره، از بیرونه. از بیرون حرم یا از مرز حرم شما محرم می‌شوید از برای طواف مقدماتی که طواف عمره است. اما هنگامی که عمره شما تمام شد، باید شما محرم شوید از برای حج، از کجا؟ از درون.

از برون محرم شدید که در درون طواف مقدماتی را انجام بدهید که مثل رکوعه در صلاه است که مقدمه سجوده. ولکن برای آمادگی طواف زیارت، شما از درون محرم گردید، از مکه مکرمه یا بهتر از بیت الله الحرام محرم شوید. حالا که محرم شدید، طواف؟ نخیر.

وقتی شما برای حج محرم شدید، حرام است طواف، حرام. این طوافی که اصل است، طواف زیارت است، این حرامه. حالا باید بریم در به در شیم، اولاً در صحرای عرفات، بعد در صحرای مشعر، تنگه مشعر، بعد در بیابان و میدان آرزو ها و منی و بعد از حلق یا تقصیر که آخرین عمل است تقریباً از برای حاج، روز دهم ذی حجه الحرام، اونوقت مجازید که برید طواف زیارت. این زیارت است.

طواف نساء که آخرین طواف است در حج، اون طواف زیارت نیست، طواف نساء است برای شیعه و طواف وداع است برای سنی.

طواف عمره هم که قبل است، طواف زیارت نیست، اون طواف مقدماتیست. طواف زیارت نه.

به ما گفتند در درون محرم شو، بعد برو گمشو، در سه بُعد، در این طرف و اونطرف شو، در بیابانی که نه ساختمان دارد، نه درخت دارد، نه راحت دارد، نه چه دارد که در چادرها انسان گم می‌کند مکانش و مأوای خودش رو، برو گمشو تا در این گمشدن خود را پیدا کنی و بعد خدا را در طواف زیارت پیدا کنی.

بنابراین طواف که اصلش طواف زیارت است، این باید روش حساب بشه. همین حسابی که از برای کلّ مناسک حج می‌کنیم به عنوان محوری روی طواف باید بکنیم. مخصوصاً طواف زیارت.

و این طواف زیارت دو قسم فقه دارد. یک قسم فقه اکبر است که اکبر است. و یک قسم فقه اصغر است. مثلاً در طواف زیارت، طواف های دیگر همچنین، در طواف، طهارت لازمه، طهارت از حدث، طهارت از نجاست، آقایون مستقیم نفرمودند، طهارت به حدث نفرمودند، اصلاً حدث رو به کار نیاوردن، طهارت، طهارت از حدث، طهارت از نجس، طهارت از خبث، این لازم است.

و همچنین ختنه باطل نمیکنه طواف را و باطل نمیکنه زیارت را بدون ختنه. ختنه، باید این ختنه بشه قبلاً، اگه ختنه نشه، این باطل نمیکنه.

و همچنین هندسه طواف جهت خاصی دارد و شکل طواف جهت خاصی دارد. اکنون که می‌خواهیم به رکن ارکان حج که طواف زیارت است یا رکن ارکان مطلق حج که اصل طواف است برسیم، باید بدانیم چگونه دور خانه خدا که چگونه دور این خدا بگردیم و این دور گشتن یعنی چه.

اگر ما اسرار حج را ندانیم، از دو حال خارج نیست. یا کر شده، خر شده، کور شده، بگرد، سنگ بنداز، لی لی کن، برو، بیا که چی مثلاً.

بُعد دوم این است که زور زورکی حالا گفتند ولی خب چیه مثلاً که آدم این همه راه بره توی اون خاک‌ها، توی اون گرماها، حرارت‌ها، تو اون، دور بگرد، دنبال سنگ بگرد، نه امام زاده ایست، نه امامی ست، نه ساختمانیست، نه پولی است، نه پِله ایست، همینطور بگرد بین صفا و مروه عرض می‌شود که هفت مرتبه، یک مقداری لی لی کن مثلاً، یا یک جاییش سنگه، هی سنگ بزن به شیطان مثلاً یا تو بیابان عرفات، تو بیابان مشعر، تو بیابان منی، اسرار مهمه.

من نظرم هست که در مکه مکرمه که موفق به بیان اخبار بودیم در مسجد الحرام و غیر، و این کتاب اسرار حج هم نتیجه اون دو سال است، خیلیا میومدن میگفتن ما حج هایی که قبلاً کردیم قبول نداریم اصلاً. حج نبوده، یک پیکره ای بوده، یک جسمی بوده و این قابل قبول نیست.

با معرفت باید عبودیت توام گردد. اگر عبودیت بدون معرفت باشد، این عبودیت نیست، این یک قشری است از عبودیت، این عمقی ندارد، این حقیقت و متنی در کار نیست. ما باید اول صاحب خانه را بشناسیم، بعد رمز گشتن دور خانه را بفهمیم و مقدماتش را و مؤخراتش را.

اجازه بدید مقداری در فقه معرفتی از متن مناسک حج ما بحث کنیم بعد در فقه احکامی. کسانی که دارند، باز کنند. صفحه 218، یعنی مهم تره که این اصل است و سایر مناسک فرع، حالا این فرع چه قبل باشد، چه بعد باشد، مثل نمازهای نافله، نمازهای نافله برای جبران نقصان های نمازهای فریضه است. بعضیش قبل است، بعضیش بعد است.

نماز نافله فجر، قبل است، برای اینکه انسان مقداری به حال بیاد، به هوش بیاد، آماده بشود تا اینکه به محضر رب مشرف گردد، قبله.

نافله های ظهر قبل از ظهر است، قبل از نماز ظهر است، چرا؟ برای اینکه ظهر انسان از کار و زندگی و درس و زراعت و مرس و تجارت و کار خسته است، همن حالا نماز بخون؟ نه، 4 تا 2 رکعت آماده باش، خود را مهیا کردن، برای به محضر رب رسمی مشرف شدن که 4 رکعت، 8 رکعت برای 4 رکعت، قبل. نماز عصرم که فاصله دارد با نماز صبح، ظهر سه ساعت، فاصله شرعیش، واجب نیست اما در مرز وجوب است. بعد از اینکه شما غذا خوردید، خوابیدید، کارها رو انجام دادید، حالا بلند شدید، حالا بدون مقدمات باز به محضر رب مشرف شید؟ شما اگر یک مهمانی براتون میاد یا جایی میخواید برید، خیلی عادی خونه حمالی بخواید برید لباستون عوض می‌کنید، خودتون رو آماده می‌کنید، ما نماز عصر می‌خوایم بخونیم، در نماز عصر باید خود را آماده کنیم. 8 رکعت، 4 تا دو رکعت آماده باش، این ها مقدمه است.

در نماز عشاء دو تا دارد، دو تا دو رکعت مؤخر است در نماز مغرب، در نماز عشاء یک دو رکعت نشسته است، این تکمیل نقصی است که در او بوده. بعضی ها قبله، بعضی‌ها بعده، در وسط و در محور و مرکز نماز فریضه است که این نماز فریضه با حضور صحیح انجام بشه.

خدایا توفیق بده ما یک رکعت از این نمازا بخونیم، یک رکعت. نمازی که از خودمون بیرون باشیم، از خودها و خودی‌ها و خودخواهی‌ها و خودبینی‌ها و خودراهی‌ها بیرون باشیم. سفر به سیر الی الحق کنیم.

در این چند دقیقه از این کودکی ها، از این بازی‌ها و از این شیطنت ها و از این حیوانیّت‌ها، از این لهو و لعب‌ها ما دور شویم. در نماز اینجور است که هر روز و هر شبه.

خب در حج که در عمر یک مرتبه واجب و بیشترش به عنوان مستحب یا وجوب نذری یا غیر نذری، در هر بُعدی از ابعاد. حالا می‌خوایم ما طواف کنیم. این طواف یعنی مهم‌ترین رکن حج عمره که این اصل است و سایر مناسک حاشیه. گاه حاشیه قبله، گاه حاشیه بعده.

در حِج هم چنان است. گشتن، زیارت، زیارت دور خانه خدا، حِجُّ البیت، و دیگر کارها پیش درآمد و پس درآمد این رکن عظیم و به منظور آمادگی انجامش مقرر گشته، طواف زیارت، زیارت کی؟ طواف عمره مقدمه، طواف نساء هم مثل همین، زیارت، زیارت کیست؟ آیا زیارت خداست؟ ما همیشه زائر حق ایم، همیشه در محضر حقیم، حق حاضر است.

ما زائر حق ایم از نظر علم، فطرت، عقل، معرفت، اعتقاد، از نظر اعمال باید زائر حق باشیم در بُعد واجب و شاید زائر حق باشیم در بُعد مستحبات. پس چرا این طواف زیارت شد؟

اولاً طواف نساء و طواف عمره، طواف زیارت نبود اما این طواف زیارته. معنیش این است که ما که خدا رو نمیتونیم خیلی روشن و باز و محسوس زیارت کنیم، اینکه نمیشه، در قلب، در عرض، در عقل، در عقیده، در معرفت، در عبادت، ولکن چون ما جسمانی هستیم، ما محدودیم، باید نشون بدن به ما مطلبی را که از اون توجه به حقیقت بکنیم، ما جسمانی هستیم، محدودیم، به ظاهر توجه داریم، ظاهر باید عنوان باطل باشه و لذا خدا که مکان ندارد که ما نزد او برویم، خدا که دور ندارد که دور او بگردیم،{جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَامًا لِلنَّاس} این مرکز قرار بودنه. این مرکز بیت عتیقه، مال هیچکس نیست، توش هیچ کس نیست، بیرونشم یک مشت سنگ‌های کج و کوله و عرض می‌شود که گچ‌ کج و کوله، نه ظاهر آراسته ای دارد و نه باطن آراسته‌ای دارد از نظر مادی، کما اینکه عرفات هم چنین است، مشعر هم چنین است، منی هم چنین است، ما رو از اون مظاهر جلب کننده و جذب کننده میخوان دور کنند بلکه چشممون و دیدمون و معرفتمون و شناختمون و فهممون دارای عمق گردد و از کل عمق ها ما بیرون بیایم.

از احرامش که مقدمه است و از سعیش که تکمیل کننده، این عمره و سپس حج که نخست احرام در مکه و سپس از بلدالحرام، بیت الله الحرام. بلد الحرام مطلق مکه، بهترش بیت الله الحرام، بیرونت می‌کنند و اکنون حق هیچگونه طوافی هم نداری، طواف کنی بدعت است، حرام است، طواف بدعته، بعدش، برون شو به مدرسه عرفات، شناخت ها، مدرسه مشعرالحرام، باریک بینی‌ها.

این گوینده ناقص وقتی در مکه مکرمه این بحث‌ها رو می‌کردم، سه چهار مرتبه از خود بیخود میشدم ولی الان که یادم نیست.

مدرسه منی، آرزوها و پس از پیمودن این سه مدرسه تربیتی که مدرسه بعد از احرام، عرفات است و بیابان شناخت ها و مدرسه مشعرالحرام است و بیابان باریک‌بینی‌ها و دقت‌ها و سوم، گام سوم مدرسه مناست، نه منی مدرسه آرزوها که علماً و عملاً به سوی حق گام برداشتیم. شناختت تجدید شد، باریک بین‌تر شدی و سپس در جبهه عملی منی.

احرام مقدمه بود، سخنی بود لبیک‌ها نداشت و نیتی در درون و لباسی نفیاً و اثباتاً در برون. عرفات نیز عملی نداشت، فقط بی عملی بود از نظر ظاهر، اما در درون عمل معرفت‌ها. مشعرالحرام نیز عملی نداشت، عملش و رکنش و واجبش وقوف بود در دو بُعد، اما این عرفات که مقدمه مشعر الحرام است که غربال می‌شود معرفت‌های عرفات شما در مشعرالحرام، معرفت‌های وسیع شما غربال می‌شود و اون‌ها که باید بماند می‌ماند و با دقت کامل و باریک‌بینی بسیار صحیح در خزانه فکر و عقل و معرفت و عقیده نگهبانی می شود، بعد در منی که جمع مُنیه است، در اونجا پیاده می شود در چند بُعد و سپس در جبهه عملی منی.

به شیخ عبدالله بن حُمید گفتم که مُنی، گفت من میگم مُنی، من عربم، گفتم من از شما عرب ترم. منی یعنی چی اصلاً؟ عرفات معنا دارد، مشعر معنا دارد، لفظ با معناست، منی هم جمع مُنیه است، آرزوها.

سه آرزوست، سه آرزوست. یک آرزو زدن شیطان بزرگ که در خیابان شاه وجود دارد، شاهُ الملک، خیابون شاه، و بعداً عرض می شود که حلق یا تقصیر و قربانی. قربانی در صورتی که جاش باشه. سه مطلب است که هر کدامش معانی بسیار بسیار پر مبادی دارد.

و سپس در جبهه عملی منی، آرزوها، آرمان‌هایی بس مهم را به نمایش آورد. اول نمایشی نداشت در درون بود، در درون سیطره معرفتی، عرفاتی و سیطره شعوری در مشعر پیدا کردی، اکنون آرمان‌هایی بس مهم را به نمایش آوردی. شیطان را سرکوب کردی. قربانی و سپس حلق یا تقصیر.

سه تاست دیگه، اول شیطان رو بزن، بعد قربانی، بعد حلق یا تقصیر نمودی.

اکنون وقت آن رسیده که برای دومین بار پس از درنگ ها و  در به دری‌های گوناگون در صحرای عرفات و مشعر و منی، مجدداً به کوی و دربار یار بازیا. طواف آنچنان را، آنچنان‌تر، یعنی طواف عمره را که مقدمه بود، طواف آنچنان‌تر، چنانکه رکوع نماز را رکوع تر و رکوع بعد تبدیل به سجده میشه، از رکوع به سجده رفتن غلط است، باید از رکوع برخیزی و بعد به سجده بروی.

از روی شناخت و باریک بینی بیشتر انجام دهی، اولی طواف عمره بود، عمره تمتع. معناش، زیارت محبت و پیوستگی بهره مندی که پیوند محبت را آباد کند، تازه مقدمه است. آماده سازد و نه آنکه اصل زیارت که هنوز آماده نشده بودی و تنها مدرسه احرام، آنچنانت را آنچنان‌تر نکرده بود. مدرسه، مدرسه کوتاهی بود در بُعد اول. از این مدرسه تو فارق التحصیل برون نیامدی که طواف عمره ات طواف زیارت باشه، این مقدماتی بود.

و اکنون طواف زیارت است، طواف حج که گردش مقصود است و زیارت حساب شده، حِج نه حَج. زیرا پس از مدرسه احرام و طواف و نمازش و سعی و تقصیرش که از احرام نخستین بیرون شدی و با دومین احرام، بیابان شناخت‌ها و باریک بینی‌ها و آرمان‌ها را نیز پیمودی. بیابان شناخت‌ها عرفات، باریک بینی‌ها مشعر، آرمان‌ها که پیاده کردی در مُنی.

اکنون طواف زیارت مُنی کنی و مجدداً سعی بدون تقصیر. اول سعی با تقصیر بود در عمره، اما در حج، بعد از طواف زیارت، سعی بدون تقصیر. طواف یعنی چه؟ طواف حرکت دورانی.

حرکت دورانی بر مرکزی‌ست مشخص، معینه. اگر انسان حرکت میکنه باید که مقصد معین باشه، یا مقصد دورانی‌ست یا مقصد طولانی‌ست، منکسر یا غیر منکسر.

طواف حرکت دورانی بر مرکزی‌ست مشخص، با حالت سرگردانی و تو در گذشته نیز سرگردان بودی، اما دو سرگردانی دارید، اصلاً انسان یعنی حرکت، انسان بدون حرکت، هر گونه حرکت، چه در درون، چه در برون و چه در درون و برون، این یعنی حرکت. منتها حرکت دو بعد داره، یکی حرکت دور خود و خودی‌ها و حیوانیت‌ها و شیطنت‌ها، این حرکت همیشگیست. یک حرکت دور حق، تاکنون ما در حرکت بودیم اما حرکت دور باطل بود و باطل اول خودهامون که دور خود می‌گشتیم و همین بر شخصیت‌ها و عنانیّت‌ها و عظمت‌های خود می‌افزودیم تا جایی که خود را با خدا اشتباه می‌کردیم. آقا این حرف چیه؟ شما بر خلاف شرع میزنید، بدعته؟ میگه نه، اگه آبروم بره، دین از بین میره، خودشو با دین اشتباه کرد. اگر من تقیّه نکنم، اینجا به مقام عبودیت و معرفت الله، خودشو با الله اشتباه کرد، اشتباه کرد خودشو، خودشو اشتباه کرد.

و در گذشته نیز سرگردان بودی، اما از حق و در راه باطل، سرگردان از حق بودی، چون از حق دور بودی، سرگردان بودی و در راه باطل. اکنون سرگردان در حق شو و سر از هر غیر حقی بگردان. در این حرکت دوری، نقطه انتهایی نداری، در وسط که نمیری، تو ….. که نمیری، از تو …. رفتن مکروهه، مگر انسان، چرا، اونجا مکافه، تو طائفی، طائف نباید مطاف باشه، حتی رسول الله مکاف نیست، رسول الله طائفه، در عرفات عرض کردیم، به اونجا می‌رسیم. در عرفات که پیغمبر بزرگوار در یک جایی شترش رو ایستاند، دور پیغمبر رو گرفتند، خیال کردند که همینجا باید که، فرمود اینجا، لَیسَ مِنَ المُوقِفْ هَذهِ الصَحرا القَاهّلَهِ…. کُلِّهَا قوماً لَیسَ هُنَا القوم. من موقف نیستم، من واقفم، من واقفم، موقف اینجا نیست. پیغمبر از خود دور میکنه، منِ آیت الله، منِ حُجه الاسلام، مَنِ مُجه الاسلام، مَنِ چی، بیاد، بیاد طرف من، ماچ کنید، ببوسید، نماز بخونید، احترام کنید. نه، اونجا جای دور کردن هاست و بیرون کردن هاست، خود را از خود بیرون کن و خودی‌ها را از خود بیرون کردن است.

در این حرکت دوری، نقطه انتهایی نداری جز همان نقطه که آغاز طواف کردی، اینطور، از حجر الاسود تا حجر الاسود، اونم دوریست، اون هم مدار نیست بلکه دایره است، ضلع دایره.

پس نتیجه طواف رسیدن به حق، به خدا نیست، طواف برای رسیدن به خدا نیست، برای دور شدن از خود و رسیدن به رضای خداست که معرفت بالاتر و عبود بیشتر رسیدن به وصول و ادراک نیست که حد و مکانی ندارد و این حرکت دوری همه اش سرگردانی و حیرانی و اظهار تبعیّت به حق است و آیه {إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُون}را معنا می‌کند،{إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُون}از نقطه حجرالاسود در هر دور به نقطه حجرالاسود، مِنَ الله إلَی الله، نه مِنَ الله إلَیک، نه إلَی الله مِنک، مِنَ الله إلَی الله.

آغاز از حق است و انجام نیز به حق و دیگر هیچ، نکند در اون میان به ناحق گرایی و در جرگه غیر حق درآیی و دور غیر حق بگردی. اکنون تو در حِجُ البیت دور چه، دور که و برای چه، می‌گردی؟ اینجا نه ثروتی‌ست که به دور مالی گران بگردی، دور مال بگردی و نه کسی ست نه زنده و نه مرده که بر گرد شخصی گران مایه بگردی.

خانه ایست تو خالی و روخالی، هم توش خالی، من رفتم تو، زندان اول که ما رو کردن، بعد که ما رو از شُرطه …  بیرون کردن گفتن اشتباه کردیم، مَلک و الک و این‌ها، گفتن با 14 نفر از علمای اسلام که میرن داخل بیت، شمام برین ، داخل بیت رفتیم، هیچی نیست، چند تا ستون است و چند تا نماز خوندیم.

توخالی و روخالی، نه کاخی، نه قبری، نه پیغمبری نه امامی و نه هیچ چیزی یا کسی، پس گرد چه می‌گردی؟ و برای چه می‌گردی؟ تو اینجا گرد نادیده می‌گردی، چون دیده شما که گرد گشتن نمی‌خواد، اونجا که خیلی پول است و خیلی پیغمبر است و امام است که اینجا نیست. پس گرد نادیده می‌گردی، اما چون ما جسمانی هستیم و محدود هستیم، یک الگویی در گشتن نسبت به گرد نادیده گشتن ما در اینجا داریم.

تو اینجا گرد نادیده می‌گردی، گرد حق، خدا، اما خدا که جا ندارد، دور ندارد، حد ندارد، این خانه تو خالی را که نخستین خانه آزاد است برای چند نقطه، فکر کنید و نمایش این رمز نهاده که نه گرد هیچ کس و چیزی نگرد. اینجام نه کسیه، کس جسمانی و چه، گرد هیچ چیز نگرد، مگر گرد حق.

از گشتن دور این و آن آزاد شو، گرد البیتُ العتیق بگرد. اما کی؟ پس از برطرف کردن ناپاکی‌هایت. باید همه پاکی‌ها درکار باشه تا بتونی بگردی. نا به سامانی‌هایت، چه مادی و چه معنوی.

و پس از انجام پیمان‌هایت {ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ} کثافتا رو بریزن دور، تَفَث کثافت ظاهر نیست، کثافت عقل، کثافت فکر، کثافت دل، کثافت علم، کثافت عقیده، کثافت معرفت، کثافت عبودیت، کثافت درون و برون، همه‌ی کثافت‌ها بره بیرون {وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيق}

(صحبت حضار)

-کلّ النذور الّتی نظروها علیهم الیوفوا

بیت عتیق، خانه آزاد قدیمی، چه از نظر زمان و مکان و عظمت بر همه خانه‌ها، قصرها و کاخ‌های جهان سبقت دارد{إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاس لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ} که بحث کردیم.

و نیز از ملکّیت و اختصاص به غیر خدا آزاد بوده و هست. پس دور مقیدها مگرد، دور آزاد، آزادی مطلق مربوط به الله است، پس دور الله. تو نیز قدم از زمان‌ها و مکان‌ها و عظمت ها فراتر میشی، همه زمانی‌ها و مکانی‌ها و بزرگ‌ها و بزرگی‌ها را پشت سر نِه، از قید جان و جهان، از قید جان و جهان آزاد شو و به عنوان رمز آزادگی در بندگی جانان و جان جهان و اختصاص طواف و گشتن دورانی بر گرد البیت العتیق به گرد خانه خدا و مردم، شش آیه در قرآن شریف، سه آیه بیت الله است و سه آیه بیت الناس به تعابیر گوناگون.

خانه خداست که مطاف است. خانه مردم است که مردم در این خانه باید بخونن. خانه خدا و مردم که در درون هیچ ندارد و از برون هیچ‌تر. نه آثار صنعتی معماری زیارتگاه‌ها، عبادتگاه‌ها و قصرها ساختمان‌های دین و دنیا، و نه هر چه آلایش‌ها در آن نیست، جز مشتی سنگ های سیاه بی قواره، کج و کوله.

یادم هست که ما که دو سال اونجا بودیم، خب جمعه ها میرفتیم خارج مکه مقداری در باغ‌های مکه خب، بچه‌ها بودن مقداری، بعضی وقتا دیر میشد برمی‌گشتیم به مسجد الحرام نمیرسیدیم، اون شب برا ما خیلی ناراحت کننده بود و با دید عمیق که انسان به این سنگ‌های سیاهِ بی قوارهِ کج و کوله، کعبه نگاه می‌کند تا بی نهایت نور می‌شود. خستگی نداره، با دید معرفتی و از نظر عمیق درست بین، خب نهایت ندارد هر چه نگاه کنی، خیال نیست، هر چه نگاه کنی، هیچ منظره ای از مناظر روحانی تا چه رسد جسمانی عالم به گرد اونجا نمیرسه.

در زیارت‌گاه‌ها آدم خسته میشه، به ما گفتن چرا در مکه موندی، چرا مدینه نیومدی؟ مدینه سهم امام هست، شیعه هست، گفتم نه این حرفا نیست، پغمبر در مکه بود بیرونش کردن، ما رو هر وقت بیرون کردن اونوقت. مدینه آدم خسته میشه، عرض می‌شود چند روز بمونه خب خسته میشه ولکن مکه اصلاً.

 خب مدینه پیغمبر اونجا هست، دفن شده، ضریح هست، تشکیلاته، فرشه، ولکن در مسجد الحرام نه، فرشی، اینا نیست، یک مشت سنگه. هرچه نگاه کنی بی نهایت نور است و معرفت.

 جز مشتی سنگ های سیاه کج و کوله و بی قواره، ناصاف رور هم نهاده. آری گرد این خانه بگرد. گرد هیچ بگرد تا هیچ شوی، گرد همه چیز بگرد تا با همه چیز آشنا گردی و این طواف گشتن هفت بار، از واجب و مستحبش در انحصار البیت العتیق هست.

اگر دور ضریح پیغمبر طواف کنید حرام است، بدعت است. اینکه میگن جنازه رو طواف بدن، لفظ طواف غلط است، طواف یعنی هفت بار گشتن دوری و این حرام است نسبت به هر مقام و شخصیتی، خود پیغمبر خارج از مطاف نیست در انحصار البیت العتیق است و بس که دور پیغمبر یا قبرش نه، دور هیچ امامی نه و دور هیچ کس یا مقامی نه، فقط الکعبه البیت الحرام{جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَام}

 که فدایی شدن، در محور گشتن، هر حرکت گشتنی را بر مرکبش نهادن، مرکز همه حرکات اینه، الله که بیت الله است. در انحصار صاحب این بیت، رب البیت است، هر حرکت و گشتنی را بر مرکبش نهادن در انحصار صاحب این بیت، رب البیت است و دیگر هیچ. که راهنمایان به سوی او، رهبران به کوی او همه در حاشیه اند، همه طائفند نه مطاف، نه خودشان اصل و مقصودند و نه قبورشان مگر برای توسل الی الله {وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ} سوره نساء، {جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُول لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا}

یکیشو گرفته، یکیشو ول کرده، هر بلندی میبینه میره اونجا، از اون آقا میخوایم آقا کیه؟ {وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ} اونه، ولی چون ما کوتاهی داریم{وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُول}

حالا جاءوک، یک جاءوک جسمانی که رفتیم در مدینه، یک جاءوک معنوی، أشهَدُ أنَّکَ تَشهَدُ مَقامی، تَسمَعُ سَلامی، تَردُ جَوابی، اونکه نمیتونه بره از دور زیارت می‌کند، از دور زیارت بکند پیغمبر میشنود،{وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوک}هر جور مَجیء را می‌گیرد، هم مَجیء، سه جور مَجیء.

یک رفتن مکانیست، از معنا خبری نیست، فقط. یک رفتن معرفتیست از مکان خبری نیست خوبه. یک رفتنیست که هر دوست، هم طیّ مکان کرده است و هم طی معرفتی است که این مرحله بالا هست در صورت امکان.

 تو که در سراسر زندگی دور این و آن بسیار گشتی، همه اش دور خود میگردی، از…… بدتر، اون با چشم بسته میگرده، که باز کنه یک دور بیشتر نمیگرده، ما با چشم باز با دوربین و ذره‌بین و مره‌بین همش دور خودمون میگردیم و از خر….. خرتریم.

تو که در سراسر زندگی دور این و آن بسیار گشته ای، همه اش دور خود میگردی بلکه همه زندگیت، همه ات آشکار و نهانت همه گردش است. تو خود حرکتی، جنبشی و وقفه هرگز نداری. داخل منظومه شمسی بالاخره بر محوری در گردشی، بله،؟

-منظومه هستی

داخل منظومه هستی بالاخره بر محوری در گردشی و چاره ای هم جز گردش نداری و إلاّ مرده‌ای، پس چه بهتر و شایسته تر که گردشت، حرکتت، جنبشت همه بر گرد حق باشد، آن هم گردش گرد دوری که بر مرکز است و نه به سوی مرکز، پس وقفه ای ندارد جز با مرگت. تازه با مرگ وقفه تکلیفیست نه وقفه اتوماتیکی، مرگ اول زندگیست در یک بُعد که وقفه اینجاها این است و همه حرکاتت در آن بایستی دوری و بر محور حق، از نقطه حق به نقطه حق، و تحقق دهنده{إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُون}باشد.

 تو در طواف البیت العتیق نه به سوی خدا و نه به دور خدا میگردی که او سو ندارد، دور ندارد{أَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه} بلکه بر گرد حق در گردشی. حرکتت بر پایه و نقطه حق است و امر و رضای حق است بر حق و نه در حق است.

 دور حق، دور حق خدایست و نه به سوی خدا، دور حق خدایست و نه به سوی خدا و نه دور خدا که طواف بر محور کعبه است نه در کعبه. تو کعبه نمیشه طواف کرد، تو کعبه نماز میشه خوند مرجوحه، تو کعبه نمیشه طواف کرد، دور کعبه است و نه به سوی کعبه و این خود الگو و نمونه ایست نمایشگر حرکت زندگی که همواره بایستی به امر خدا، برای خدا و به مصلحت خلق خدا باشد که اینجا هم بیت الله و بیت الناس است و تو باید ذره‌ای باشی در حرکت‌های دوری بر محور حق در این منظومه پهناور هستی. در عبادت الله و خدمت الناس به امر الله.

طواف این حرکت زیبای دایره‌ای گردشیست موزون و حساب شده، هفت دور چرا؟ دور چرا؟ از حجرالاسود چرا؟ و الی آخر، که هم بحث فقه اکبرشو خواهیم کرد، هم فقه اصغر.

طواف این حرکت زیبای دایره ای، گردشیست موزون و حساب شده که در منظومه هزاران گردنده بر محور کعبه میگردی، یک نفری طواف نمیشه، سیل جمعیت مثل و به تعبیر عربی دوارهٌ ماء، این گردابه. گرداب همین طور داره میگرده.

و خانه خدا را که خدا را قلب هستی و کانون اصلی، هر چه هست و هستی‌ست دیده ای و اکنون با این گشتن معنی دار، حرکت زندگیت را که بر گرد هوا بود بر محور خدا کردی، سازمان تمامی حرکات برونی و درونیت را بر هم میزنی، در داخل حرکت، در خارج حرکت، همه به سوی خود و خودی‌ها بود، اکنون حرکت را عوض کن، حرکت به چپ بود به راست کن، در داخل و خارج حرکت به چپ بود که غیر خدا بود اکنون حرکت به راست. حرکتی دوری بر گردش برگرد حق می‌شوی خودت حرکت میشی، خود حرکت و نه تنها در حال طواف که این نقشه است و زندگیت سراسر نقش بردار از این نقشه.

شیطان زدن، سنگ زدن به اونجا نیست، یعنی همیشه باید شیطان رو زد، نه خود شیطان بود، بلکه باید شیطان را زد و دور کرد. طواف هم همچنین، این یک الگوییست که باید نقش پیدا کند در کل زندگی انسان. در تجارتت، در آیت اللهی ات، در مدرسی‌ات، در مفسری ات، در فقاهتت، در وزارتت، در، در همه چیز فقط گرد حق گشتن و از گرد ناحق گشتن خلاص گردیدن.

و نه تنها در حال طواف که این نقشه است و زندگیت سراسر نقش بردار از این نقشه. این رمزیست از آنکه شده ای و بایستی تا هستی همچنان باشی، در دنیایت که اختیاریست، در برزخ و قیامتت نیز که اجباریست، خود نتیجه همان حرکت اختیاریست. حرکتی که در آخرته دنبال حرکت دنیاست. امَّا إلَی الجَنَّه وَ إمَّا الیَ النَّار.

پس طواف، حِجُّ البیت، وقفه همه حرکات و گشتن فقط بر گرد حق، طائف نیز گردنده، از خود و از همگان خالی و این ذره توخالی و روخالی، با کمال سبک خیزی، گشتنیست به دور خانه‌ای توخالی و روخالی، هر دو. هم من خود را خالی کردم از خود و از دیگران، ذره ای شدم و این ذره گردنده نگران در این سیلاب طواف، دور هیچ می‌گردیم، هیچ از نظر ظاهر. اما پر از معنا، پر از معرفتِ حقُ البیت، معرفت الله و …. الله.

این مشتی سنگ سیاه بی قواره و بدون هیچ زرق و برقی و با این همه اهمیت که پیغمبرها به دورش باید بگردند، که فوق همه زرق و برق ها و شخصیت هاست، این خود فراموشگاه همه نمودها و زرق و برق‌های مادی و بلکه بازگاه‌های چشم گیر معنویست تا چشم دل باز کنی و جان بینی، آنکه نادیدنیست آن بینی.

اسلام همه اش، برون و درونش، عقیده و فکر و عملش، کار دنیا و آخرتش، همه و همه‌اش، حرکت است. حرکت از نقص به کمال و بدون هیچ وقفه‌ای و حِج البیت نیز که نمونه ای از همه اسلام است، حرکت همه جانبه است در کل ابعاد معرفتی و عملی، سلبی و ایجابی اسلامی، الگو و نمونه است و اجمالیست از کل.

اگر وقوفی در عرفات و مشعر و بیتوته‌ای در جبهه منی دارید، این‌ها همه حرکت فکری و درنگ آمادگی حرکت است. وقوف عرفات، حرکتی در شناخت‌ها، وقوف مشعر حرکتی در شعور، بیتوته منی آرامشی پس از گلوله باران شیطان و تقصیر قربانی عید قربان و نيرو گرفتن براى جبهه فردا كه سه‌گانه و شیطانه، سه شيطانه است، در روز دهم شیطان اکبر رو میزنی ولی بیتوته نمیره، نمیمیره، شیطان وسط، شیطان اصغر کمکش می‌کنند، ممکنه زندش کنن، اونا رم بزن، از فردا سه شیطانه، پس فردا سه شیطانه، پس اون فردا برای کسانی که گناهی کردن باید بمونن.

و نيرو گرفتن براى جبهه فردا كه سه‌گانه و سه شيطانه است،همه و همه يا حركت است يا مقدمه حركت و اكنون حركت دائره‌اى دسته‌جمعى طواف چنان مى‌نمايد كه حركات فردى، تك روى چندان ثمرى ندارد. البته با دیگران باید رفت، اگر دیگران از ناس باشند، اما اگر از نسناس باشند و بخواهند من ها و ماها را از حرکت حق بازدارند، حرکت اون ها درک است و برکت نداره.

حركت بايستى دسته‌جمعى باشد، و فرد ناپيداى در جمع. کما اینکه در نماز {إیَّاکَ نَعبُد} أعبُدُ نداره، گم می‌کنم خودم رو تا پیدا شوم.

 اينجا در گرداب طواف آنچه نمايان است حركت است، از دور که می‌بینید در تلویزیون حرکته. اشخاص رو نمی‌شناسید چون لباس‌ها که همه مثل هم است و همه حرکت، فقط حرکت. اگر حرکت دیدنی‌ست این است که در حالت طوافه.

اما متحرك‌ها، طواف كننده‌ها، با لباس احرام، بى‌نام و نشان، اينها نمودى ندارند، كه در حركت الى الله همه نمودها و نقش‌ها جز نقش الله بايستى گم باشد، بى‌نشان باشد تا نشان بندگى گيرد، در ضمن مردم گم شوی تا خوى مردمى گيری، با مردم باشد، حتى در طواف خانه خدا، كه اينجا خانه خدا و مردم است، تا در سراسر زندگى پيوسته با خدا باشد و با مردم، با مردم باشد به اراده و مشیت خدا. با مردم باشد در راه خدا که یدالله مَعَ الجَماعه.

اینجا می‌بینیم در هر جای طواف واجب هم که باشی، محو در حق هم که باشی، براى گره‌گشائى از كار مردم مى‌توانى و احياناً واجب است اين طواف واجب را قطع كنى، این خیلی عجیبه‌ها، شما طواف واجب داری انجام میدی، اگر به نیم رسیدی که سه و نیمه، سه و نیم دور گشتی، اگر خودتون ضرورت پیدا کردید برید کارتون رو انجام بدید، حدثی، مدثی، چی و فلان، وقتی که رفتید، اگر از سه و نیم گذشتید، برگردید تمام کنید و اما اگر قبل از سه و نیم بودید، طواف باطل شد. اما اگر برای رفع حاجت مردم باشد، مردمی و اگر برای جماعت باشد، عبادتی، اگر شما یک دور هم گشتی، بعد رفتید حاجت مردم را روا کردید، بعداً طواف باطل نشد، همون یک دور گشتید بقیه رو ادامه بدید. ببینید برای کار خود و حاجت ضروری خود اگر تا سه و نیم رسیدید بعداً تکمیل کنید و إلاّ نه، اما برای کار مردم و حاجت مردم، یک مقدار کمی هم شما گشتید و رفتید حاجت یک انسانی رو انجام دادید و برگشتید، از همون جا ادامه بدید.

این طواف واجب را قطع کنی و به خلق الله بپردازى، و سپس اگر از نصف گذشته بودى تمامش كنى، وإلّا احياناً از سر بگيرى، كجا از سر بگیریم؟ در صورت عذر بيمارى يا محدث شدنت، اینجا از سر بگیری، اما اگر براى رفع حاجت ضرورى مؤمنى باشد یا برای شرکت در جماعت، اینجا اگر به نصف هم نرسیده ای، پس از انجام وظیفه ات تمامش کن.