بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
گاه اوقات میشود ما فقها …… یک مطلبی به نظرمون درست میاد چه از نظر شهرت و اجماع و عادت و سیره و از این قبیل، بعضی وقتام دنبال دلیل میخوایم بگردیم، اگر اعتراضاتی به این مطلب هست، بُعدهای این، این بعدها رو ما میگردیم که دلیل پیدا کنیم.
خب قرآن که بهعنوان محوری مرجع ما حوزهها نیست، برای فرار احیاناً، اگر اعتراض شود که گوشت قربانی سوخته شود، گندیده شود، زیر خاک برود، پس چه باید گفت، گاه خیلی حوصله ندارند به قرآن مراجعه کنند حتی برای فرار، خب روایات هست، این از مناسک حج است، خون باید ریخته شود، سوال کردند یکی از مراجع مرحوم که خون باید ریخته شود، قرض خون ریختن است. بعضیا که میخوان به قرآنم مراجعه کنن حالا که میخوان فرار کنن، قرآن دارد که {قُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّار}خب چه اون نار، چه این نار، چه آتیشی که در مُنی جهنمهایی درست میکنند و قربانیها رو میسوزانند و چه آتشی که حال ما درست میکنه. چطور خدا اسراف، تبذیر کنه اشکال نداره، ما تبذیر کنیم اشکال داره مثلاً، آیهش سوره آل عمران، بله، سوره آل عمران، آیه 183، صفحه 109 از تفسیر که آقایون دارید الان،{الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنَا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جَاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّنَاتِ وَبِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ}که این آیه استدلال، ولی واقعا این خود یک مَرَضَیِه، آدم به قرآن به عنوان متنی استدلال نکنه، دقت نکنه بعد در هر گور و گیری که انسان قرار گرفت برای جواب دادن از سوالی که وارد است و جواب غلطه بیاد قرآن را به غلط به دلالتونه. قرآن را به غلط بدلالتاند که جواب إن قُلت عاقلانه رو با این قلتُ جاهلانه بدون توجه به آیه بده.
حالا استدلالی که میشود، نمیگیم کردند، {الَّذِينَ قَالُوا} خداوند دارد گله میکند از کسانی که به این رسالت اخیره و قرآن ایمان نمیخواستند بیارند،{الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إلَینا}
(علیک سلام)
خداوند اصلا با ما پیمان بسته، یهودیها، خداوند اصلا با ما پیمان بسته{ أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ} هیچ پیغمبری رو بهش ایمان نیارید و قبول نکنید پیغمبره مگر اینکه یک قربانی بیاره که وقتی این قربانی رو کشت، آتش او رو بخورد، آدم نخوره بلکه آتش این قربانی رو بسوزاند، این نقله. جواب، خب استدلالی که آقایون مثلاً احیاناً بفرمایند یا ما زیادترش کنیم که اگه خراب شه درست خراب شه اینه که خب چطور رسولی که به عنوان إعجاز الهی و اثبات رسالت قربانی میکند و برحسب اراده الهی، آتش این قربانی را آتش میزند و میسوزاند، اون اشکال نداره، خدا خودش این کار رو میکنه، تبذیر نیست، اشکال نداره، اما ما برحسب نصوص روایات و چیزی که مسلم است از مناسک حج، در روز عید قربان، قربانی کنیم حالا کسی هست بخوره، اگه نیست خب اون جهنمهایی که صعودی درست کرده، اینا رو آتش بزنه مثلاً یا زیر خاک بره مثلاً، این استدلاله. البته خیلی جواب داره، حالا آیه رو توجه کنید: {قُل} جوابی که خدا میفرماید{قُلْ قَدْ جَاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّنَات}این جواب نقلیست. اگر خدا چنین معاهدهای با شما کرده است که هیچ پیغمبری رو قبول نکنید مگر {قُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّار} بیارد، خب خیلی از پیغمبران با بیّنات، معجزات و آیات بینات آمدند،{قُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّار} هم نبود، خب مع ذلک رسل الهی بودند و شمام قبول کردید، موسی هم همینطوره، خود موسی مگه{قُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّار}آورد؟ عیسی …. سَبیها؟ مگه عیسی{قُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّار} آورد؟{قُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّار} آورد؟ نخیر، بلکه لاَ، رسلی که شما قبول داشتید رسول اند و به بینات آمدند، {قُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّار} هم نداشتند، بِالبَیّنات، دو بخش بودند.
یک بخش لِکُلِّ بَیّنات رسالی آمده اند، عصای موسی و چه و چه و چه که بینات و آیات خیلی روشنی که دلالت بر رسالات اونها میکند، آمدند، این یک و{وَبِالَّذِي قُلْتُمْ}بِالَّذِي قُلْتُمْ یعنی از بیّنات نبوده، خیلی خَفی بوده، اقتراحی بوده، چون معجزات دو جوره. یک آیات بیناتیست که خداوند مصلحت میداند، مقرر میکند اینها به طور واضح دلالت میکنند بر رسالت مِنْ جَعلِها، این آیات اقتراحیست، بسیار، اگر چنین شود ایمان میارم، خدا اینو قبول نمیکنه مگه بعضی وقتا، اگر بعضی وقتا خداوند قبول کرد که اقتراحِ منکر رسالت را قبول کرد، اینم از آیاته، ولی از آیات بینات درجه اولا نیست، از آیات ربانی طبق مصلحت اصلیه نیست.
ما در آیات ربانیه دو جور مصلحت داریم، یک جور مصلحت اصلیّه، خداوند هر آیه بیّنهای که صلاح بداند میفرستد که این بیّنه، هرکس ببیند و بشنود و بداند، این بیّنه. یک مرتبه نه، آیات حاشیهایست، آیات اقتراحیست که البته خیلی کمه زیادم نیست و لذا در قرآن شریف نسبت به این مطلب آیات زیاد داریم که عرض میشود که ما رسل را برحسب اقتراحات نمیفرستادیم، بیّنات و آیات هم برحسب اقتراحات نبوده است.
پس اصل مطلب دارای دو بعد است در آیات رسالاتی، بعد اول، آیات بیّناتی که خداوند مصلحت میدانست و میفرستاد، دوم، اونی که جوّ رسالتی رو کاملاً میگیره و همه داشتند اما آیات اقتراحیّه که منکرین و مکذّبین احیاناً میخواستند خیلی وقتا خدا جواب نمیداد، بعضی وقتا به عنوان حجه الانسانیه جواب میداد. {قُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّار} اینه، چرا؟ چون در مقابل بیّنات اومده، {قُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّار} مقابل بیّناته و إلاّ قرار این نبوده است که خدا هر پیغمبری رو میفرسته یا نوع پیغمبران رو با {قُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّار} بفرسته.
ملاحظه بفرمایید،
(صحبت حضار)
-حالا عرض میکنیم، حالا عرض میکنیم.
اینجا میفرماید که
(صحبت حضار)
-همین دیگه، بله، چند جواب داره. یکی اینکه خداوند این فرض رو نکرده، چرا؟ برای اینکه{قَدْ جَاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّنَات} اگر چنانچه این عهد صددرصد بود، پس{رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّنَات} که {قُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّار} نبود، چرا اینا رسل الهی بودند شما قبول کردی؟ تصدیق کردی، لازمم بود تصدیق کنی، این یک. دو،{وَبِالَّذِي قُلْتُمْ} اونم شما گفتید، منتها اونی که شما گفتید دو بعد داره، بُعد اول، بعد عمومیست، بُعد دوم خصوصی. بعد دوم این است که{أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ} این تکلیف شد، چون {قَدْ جَاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّنَات}که{ تَأْكُلُهُ النَّارُ} است. بعد خصوصی این است که بله {بَعضً مَا} بَعضً مَا، بعضی از رسل عهد هم نبوده، معاهده هم نبوده،
(صحبت حضار)
-بله خدا عهد نکرده،
-خدا عهد کرده، الله عهد کرده
-خب اگر {إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنَا} عهد عمومیه دیگه، آخه عهد خصوصی که نیستش که،
-میتونه به بنی اسرائیل باشه
-بله، به بنی اسرائیل که هزاران پیغمبر در مِنْ اونها اومد، اگر عهد خداوند به سوی اون ها میومده است که فقط رسولی که{قُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّار}بیاره، ایمان بیارید، خب این دروغه. چرا؟ {قُلْ قَدْ جَاءَكُمْ} کیا؟ بنی اسرائیل، جَاءَکُمْ رُسُلٌ اسرائیلیّون، برای بنی اسرائیل که اکثرِ نود و چند درصدِ از انبیاء و رسل اسرائیلی بودند که از اولاد یعقوب بودند، از اولاد اسماعیل و عرض میشود که ابراهیم خب کمتر بودند{قُلْ} یک جوابش، {قَدْ جَاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّنَات} که اینجا {عَهِدَ ألینا} توش نیست، چون{قُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّار} نیست، بلکه بیّناته.
اصولاً مراد از معجزات چیه؟ این است که ثابت شود این شخص از طرف خداست. مقید باشد که {قُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّار} این دروغه، این اولاً،{وَبِالَّذِي قُلْتُمْ}اونم که شما گفتید.
(صحبت حضار)
-کلاً، این کلاً دروغ درمیاد
(صحبت حضار)
-درست توجه کنید، درست توجه کنید، عهد چیه؟ خدا به ما عهد کرده است که اصلاً ایمان نیاوریم به رسولی مگر اینکه {قُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّار} بیاره، این خدا میگه این دروغه. در بُعد دروغه فعلاً:
بعد اول،{قُلْ قَدْ جَاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّنَات} این یکی،{وَبِالَّذِي قُلْتُمْ} این رسل دو دستهاند. یک دسته البیّناتی آورند که {الَّذِي قُلْتُمْ} نیست و إلاّ اگر همشون{الَّذِي قُلْتُمْ}بود، {بِالبَیّنات} چیه دیگه؟ دو بُعده.
پس یک دسته از رسل که اکثریت مطلق هستند،{بِالبَیّنات} آمدند یعنی{آیاتٍ بَینات} بعضیام{وَبِالَّذِي قُلْتُمْ} و شما هر دو رو کشتید. هم اونایی که {بِالَّذِي قُلْتُمْ} که بعضاً و هم اونایی که {لَمْ تَقولونْ} که کلاً، یعنی هر دو رو کشتید، اونوقت این {بِالَّذِي قُلْتُمْ} کیه؟ آیا{بِالَّذِي قُلْتُمْ}کلّ رسل الهیست؟ دروغه، چون{قُلْ قَدْ جَاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّنَات}پس بعض رسله. مثل کسی که صد تا حرف میزنه میگیم حرفات درست نیست، درست هست، درست نیست صدتاش درست نیست، درست هست یکیش، اینجام همینطوره.
شما میگید که خداوند، اولاً خداوند به شما عهد نکرده، اگر که {قُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّار} عهد خدا نیست، بلکه این موضوع اضطراریست، کما اینکه {وَمَا نُرْسِلَ بِالْآيَات إِلَّا تَخْوِيفًا}{وَمَا مَنَعَنَا} سوره اسراء، ببینید، آیه 59، {وَمَا مَنَعَنَا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآيَاتِ إِلَّا أَنْ كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ ، وَ مَا نُرْسِلُ بِالْآيَاتِ إِلَّا تَخْوِيفًا} کدوم آیات؟ آیات اقتراحی.
آیات اقتراحی که اگر خدا اینطور کنه، خدا اونطور کنه، خدا اونطور کنه ما ایمان میاریم، نخیر، در رسالت اخیر هم اینکار رو نکرده، رسالت قبلی هم خیلی کم کرده،{وَمَا مَنَعَنَا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآيَاتِ إِلَّا أَنْ كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُون} کسانی که معجزات اقتراحی رو خواستن ما احیاناً انجام دادیم ولی تکذیب کردند { وَ مَا نُرْسِلُ بِالْآيَاتِ إِلَّا تَخْوِيفًا} کدوم آیات؟ آیات اقتراحی برای تخویفه ولی قرآن که تخویف نیستش که، …… که تخویف نیستش که، آیات اقتراحی تخویفه.
خب ببینید، اولاً {عَهِدَ ألَینا} از طرف خدا نیست، ثانیاً اگرم از طرف خدا بود کلاً نیست، بعضاً، این بعضاً هم نه از طرف خداست نه کلیّت داره، بلکه از طرف شماست که تکذیبش کردید.
بعد {قُلْ قَدْ جَاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّنَات وَبِالَّذِي قُلْتُمْ} اگر شما رسولی که با عرض میشود که {قُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّار}میاد قبول دارید چرا کشتید؟ تو قبول داری چرا کشتی؟{فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ} پس شما دروغ میگید، چند بعد دروغه.
یک، عهد کلّی خدا، دو، عهد جزئی خدا، سه، عهد شما با خدا عمل کرد که رسالت رو قبول کنی، نکردی، کشتن انبیا رو.
در اینجا بحث اینه که فرض کنید یک مرتبه یا بیشتر، یک مرتبه یا بیشتر این معجزه اقتراحی انجام شد، یعنی همیشه باید انجام بشه؟ نه، اولاً. ثانیاً اگر برای
(صحبت حضار)
-الان عرض میکنم.
این {قُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّار} دو جور تَأکلهست، یکجور میندازی تو آتیش میسوزه اینکه معجزه نیستش که، یک مرتبه نه، قربانی میکنه بدون اینکه آتیشی باشه، آتشی ببرند، آتشی خداوند خلق میکنه که در اونجا بسوزه، مثل این معجزه است، این معجزه.
(صحبت حضار)
-همینو عرض میکنیم، بعداً عرض میکنم. مام همینو داریم عرض می کنیم. چند تا جواب داره.
جواب اول این است که یک مرتبه است قربانی میکند بعد آتش میزنه، خب این تبذیره، که چی؟ قربانی یک بعدش الهیست که معلوم، یک بعدش بشری. یک مرتبه نه قربانی میکند انسان به امر خدا که احیاناً اتفاق افتاد برای ابوجهل، قربانی میکند به امر خداوند و به اراده، کما اینکه به امر خداوند قربانی شده، به اراده خداوند به طور خارق العاده آتش این قربانی رو میسوزاند. در یک بعد تبذیره و در بعد بالاتر چی……. چیه؟
اگر بخواد اون بچه من که افتاده تو آب غرق نشه من صدهزار تومن میدم، تو چند میخوای؟ یک کسی میگه آقا اگر صدهزار تومن تو چاه بندازی، من بچتو نجات میدم، میگه نه، نه، حالا اینجا تو چاه انداختن تبذیره؟ نه، چون دوران امر بین أهم و مهمه.
در اینجام برای اثبات رسالت این رسول ولو به معجزه اقتراحیّه{قُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّار} خداوند اراده فرمود که به طور خارق العاده این قربانی این پیغمبر را آتش بخوره تا اینها بفهمند که این پیغمبر راست میگه و الهیه. این چه ربطی به کار ما داره اصلاً؟ کار ما جور دیگریه. کار ما اولاً إعجاز نیست، ثانیاً اسراف است قطعاً، ثالثاً برحسب مضامین آیات که ما دیروز استفاده کردیم و باز میخونیم خب این هدی است، دروغ نیست، اصلاً لفظ قربانی هم نداریم در اینجا.
در باب یوم الاضحی، ما هَدی داریم در قرآن، قربانی، تازه اگر قربانی داشتیم، خب قربان چیه؟ قربان، مَا یُقَرِّبُنَا إلَی الله، آیا یُقَرِّبُنَا إلَی الله در یک بعده فقط؟ بکشیم بندازیم دور؟ اینکه یُبعدُّنا، اگر بکشیم بندازیم دور که این یُبعدُّنا لله، برای اینکه تبذیر کردیم. بله اون{قُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّار} یُقَرِّبُنَا إلَی رِسالَت، رسالت قبول، ولی در اینجا که هیچی ثابت نمیکنه مگه حماقت ما رو، هیچی ثابت نمیکنه مگر ثبذیر ما رو. وقتی که ثابت میکند تبذیر ما رو و هیچ مصلحتی اصلاً نیست جز مفسده، پس این{قُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّار} این از ابعاد گوناگون و مختلفیست.
در اینجا روایتی
(صحبت حضار)
-بله کردند ولی اونطوری که من عرض کردم نه، ما کمک کردیم که وقی خراب میکنیم درست خراب شه.
عرض میشود که در اینجا در صفحهی، بله، 111، ما اینجا نوشتیم که ثُمَّ تَری قُرْبَان تَأْكُلُهُ النَّار تَسمَح لِقَرابین الاضحی فی مُنی أنْ تَأکُلَهَ النَّار وَ الأرضْ اتِّبَاعاً لِلسُّنَةِ الرِّسَاليَة السَابِقَة وَإنْ لَمْ تُحَلِّق عَلَى كُل الرسالات، میشه؟ کَلاّ حَیثُ النَّار الّتی كانَت تأكُلُ قُربان الرِّسَالَة كانَتْ رَبَّانِيَة تَدليلاً علَى صِدقِ الرِّسَالَة، فَلَمْ یَکُنْ يُسْمَحْ وَقْتِذاكْ أنْ تُحْرِقَ القَرابينْ فَضلاً عَنْ شِرعَةِ القُرآن.
اونوقتشم تازه کسی بیاد قربانی کنه بعد بره آتش بزنند جایز نبود،{قُرْبَان تَأْكُلُهُ النَّار}به حساب إعجاز.
المُصَرِّحَهَ بِ فَإذَا وَجَبت جُنوبِهَا وَ کُلوا مِنهَا وَ أطعِموا البَائسِ الفَقیر، یا حدیث، قَدْ جُعلَتْ قُربانُ أمَّتِکْ، قَدْ جَعَلتْ قُربانُ أمَّتِکْ فی بُطونِ فُقَراِئهَا وَ مَسَاکینِهَا. قُربانِ امت تو در شکم فقرا و مساکینه، تَأکله النار نیست، امت غیر اسلام هم {قُرْبَان تَأْكُلُهُ النَّار}نبود، فقط یک نبی بود یا دو نبی بود اونم به عنوان معجزه اقتراحی بود.
ثُمَّ إنَّ قُرْبَانً تَأْكُلُهُ النَّار لَمْ یَأتِ فِی القُرآنْ، دو تا چیز داره اینجا خط میخوره، لَمْ یَأتِ فِی القُرآنْ إلاّ مَرَّهً یَتیمه هِیَ هَذه، ثُمَّ لاَ ثَانیهَ لَهَا إلاّ قُربَانِ ابنی آدم إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ، ذَلِکْ مَعَ إتیانِ الکثیرِ الوَفیرْ مِنْ سَائِرِ الآیاتِ البَیّناتْ، مِمَّا یَدُّلُ عَلَی اصَالَتِهَا دونَ القُربان فَهُوَ إذاً آیهُ هَامشیه جَانبیّه لبَعضِ المُرسَلینْ، دونَ أنْ یَحتَّلَ القِمَّه أوْ یُسَاوی أمْ یَسامی سَائرِ الآیاتِ الرِّسَالیّهَ، وَقَدْ تَلمَحْ لَهُ مُقابلاً بِالَّذی قُلْتُمْ بِالبَیّنات وَ کَأنَّهُ لَیْسَ مِنَ البَیّنات، (معجزه اقتراحی از بینات نیست، زور زوری گفتن اومده) أمْ هِیَ بَیّنهُ هَامِشیّهَ مُقتَرِحَهً فَلَمْ تَکُنْ آیَهٌ أصیلَه، وَ إنَّمَا هِیَ آیَه أحیانیهَ مُقتَرِحَه عَلی سَبیلَ التَّعَنُت دونَ الاسْتِرشاد (استرشاد نخواستن، استرشادم بود تازه نباید درست قبول شه) فَکَمَا لَمْ یُؤمِنوا بِمَنْ أتی بِهَا مِنَ الرّسُلِ السابِقینْ کَذلِک لَمْ یُؤمنوا بِهَذالرَسول حیث لَمْ یَأتِ بِهَا عَلی سَواء. کَمَا وَ مِنَ العُجاب أنَّنا لاَنَجِدْ قُرْبَانًا تَأْكُلُهُ النَّار فی التورات ( در توراتم نیست اصلاً، اینقدر قضیه اینطوره، در توراتم نداره) عَلی تُحرّفهَا کَآیَهِ الرّسالِیّهَ لِرَسولٍ فَضلاً عَنْ کُونِهَا عَهداً مُستَمراً مَعَ الرّسالاتِ کُلِّهَا، فَأینَ ذَلِکَ العَهدُ المُدِّعی، الحَاجِب بَینَهُم وَ بینَ تَصدیق هَذهِ الرِسَالَه السّامیهَ.
خب، عرض میشود که پس کسانی که دلشون میخواد دلیل بتراشن، آیه به عکس مطلب است و محورش …
(صحبت حضار)
-اینکه عرض کردم الان، أهم و مهم
حالا، عرض میشود که راجع به آیاتی که ما داریم بحث میکنیم و مقداری هم بحث کردیم، آنچه را که من در تفسره الفقها آوردم صفحه 275 شما ندارید، اینجا عرض میشود که بله، وَ یَجوزَ لَهُمَا الطواف قَبلَ المُضیَ العرفات دونَ التمَتع إلاّ فلان لاَکِنَّهُما یَجِد دانَ النیّت تا میرسیم به جریان عرض میشود که ذبح.
ایشون میفرماید که وَ یُجِبُ عَلی المُتِمَتِّعْ الهَدی وَ لاَ یَجِبُ عَلی البَاقی، این فرمایش علامّه حلّیست. متمتع حتماً باید هدی داشته باشه، وَ لاَ یُجِب علی الباقی که حج افراد و حج قران، البته حج قران با شرطه، حج افرادم بدون شرط، اینها وجوب اصلیه هَدی ندارند، وجوب اصلی هَدی در حجّ تمتعه.
ما اینجا عرض کردیم وَلکِنَّهُ عیناً وَ وقتاً مَا أمکَنا أو ثَمَناً، خداوند فرمود {مَاسْتَیسَرَ مِنَ الهَدی}، این {مَاسْتَیسَرَ مِنَ الهَدی} نمیگه عین هَدی و هدی خاص، هَدی مَیسور، یعنی هدیه. این جریان حج در حقیقت یک بانگ جهان شمول صلوات اسلامیّه است که همهی جهان اسلام از او استفاده کند. ازجمله نتایج اقتصادی، سیاسی، ثقافی، عقیدتی، اهلی کردن، ولذا از شعائره. هَدی از شعائرالله، این از شعائریست که با بالاترین شعور اقتصادی ممزوجه که شکمهای گرسنگان را سیر کردن.
منتها دیروز عرض کردیم، بازم باید عرض کنیم که مثلاً در آیه 37 ام سوره حج{لَنْ يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَكِنْ يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنْكُمْ}این تقوا رو ما قبلاً عرض کردیم دو بعدیه.
(علیک سلام)
ما چون به امر خدا میکشیم تقواست در زمان معین و مکان معین، در قله مناسک حج تقواست، پس تقوا جهت درونی فقط نیست، بلکه جهت درونی و برونی هر دو تقواست. این جواب مشرکین است که میگفتند ما این گوسفند رو یا هَدی رو که میکشیم عرض میشود که، جواب سلام داده نشد،
(علیکُمُ السلام) آقایون جواب بدید
این هَدی که میکشید، خونشو به کعبه میمالیدند و گوشتشو مینداختن دور، میگفتن که اینکه مال خداست، خدا میگوید{لَنْ يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا} سوال، آیا کسی از ما هست که بگوید حالا لِحُوم اگه مثلاً کسی بخوره مانعی نداره و دماء رو کسی بخوره، چنین؟ نه. خدا جمع کرده بین لحوم و دماء، معلوم میشود که اونها هم دماء رو به کعبه میمالیدند چون لله، هم لحوم رو میذاشتن، نمیخوردند، میگفتن چون لله، خدا میگوید نه خونش و نه گوشتش به خدا نمیرسد چون خدا نمیخورد. اونی که به خدا میرسد تقواست و تقوا دارای دو بعده، یک بعد این است که لله این هَدی را انسان ذبح کرده یا نحل کرده چون خدا احتیاج که نداره، بعد لله یعنی ما در این تقوای الهی استفاده معرفتی میبریم. بعد دوم سیر کردن شکم های گرسنه از گوشت، کسانی که فقرا هستند، بائساند، فقیرند، مُعترند، چه هستند، چه هستند، پس این جواب اونه.
حالا کسانی بیان باز به این آیه نشستند که بله اینجا مقصود تقواست، بحث شکم سیر کردن که نیست، میگیم این طغواست این تقوا نیست، شما این همه گوسفند رو، این همه گوشت رو بکشتید، نوعاً هم که نمیدونید جهت معنویش رو، فقه اکبر رو شما نوعاً نمی دونید، اونوقت فقه اصغرشم که باید فقرا بخورند اینو شما عرض میشود که بریزید دور و آتش بزنند و زیر خاک کنند و این حرفها.
وانگهی این مطلب رو ما باید توجه کنیم که در اینجا میلی که هست، میل به مراد حق است، خدا مرادش رو اینجا بیان کرده، مرادش که در اینجا به عنوان وجوب و ضرورت چند مرتبه بیان کرده است، که دو مرتبش در همین آیات حجّه {إِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَكُلُوا مِنْهَا}تقواست یا نه؟ انسان خود مقداری بخورد و بقیه را به فقرا بدهد، این تقواست یا عصیانه؟ این تقواست، پس اینم تقواست، همونطور که نیت لله تقواست، بسم الله گفتن تقواست، در روز دهم منی تقواست، در قربانگاه تقواست، به فقرا دادن تقواست. اون تقوایی که وجوب دارد بیان شده اینه. اما تقوای دیگر، تقوای دیگر که انسان این را بکشد که رمز باشد ازبرای فداکاری خود، بکشد که خون ببیند، اینا جزء واجباته؟ نه. آیا جزء واجبات قربانیست اینها؟ نه. اینها جزء راجحات در فقه معرفته، بله پله اولش نیست، پله اولش این است که لله بکشم، چون امر کرده خدا بکشم، اما نتیجه اینکه خون ببینم، نتیجه اینکه این جای خودم انتحار و این حرفها رو نوعاً نمیفهمند. اونی که فقه اصغر است و وجوب دارد پس دو بُعد دارد.
یک بعد، بعد معرفتیست، بِسم الله بگویم و لله بکشم. این{لَنْ يَنَالَ اللَّه}یعنی تَقوا این مرحله اولا.
مرحله دوم تقوا که زیر بنای اقتصادی این تقواست عبارت از اینکه {فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا البَائِسِ الفَقیر وَ الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ}
پس یا خب سراغ آیات نروند اون برادرانی که اینطور میخوان فقه رو به خورد مردم بدن یا اگر میرن آخه، چرا شما راجع به حدیث …… عمش 6 تا شوهر کرده، 4 تا زاییده، 6 تا سقط کرده، اینا همه رو دقت کنید. رجال رو بدونید، هم رجال و هم نساء، هم خواهر و برادر و دخترخاله و همه رو باید بدونید و 40 جلد، 60 جلد شما یا 24 جلد رجال بنویسید.
اما راجع به آیه دقت نمیکنید. یک مقداری دقت کنید بابا، شما که دارید فتوا میدید در رساله توضیح المسائل آقای مرحوم آقای که، آقای که، آقای که، بله، فقط رساله داشت که اگر کسی سوال کند که اگر کسی اونجا بره، قرض ریختن خونه، خب از کجا آوردی این حرف رو؟ قرض تبذیر است؟ قرض عمل وحشی جنون آمیز است؟ قرض لامذهب کردن لامذهب هاست؟ قرض لامذهبتر کردن لامذهب هاست؟ چرا برخلاف ضرورت عقلی و بشری و حیوانی و انسانی و کرمی و سوسکی حرف میزنید؟ سوسک هم تجزیه نمیکنه میدونه تبذیره، شما چرا این قضیه منکر أنکر منکرات رو نسبت به شرع میدید؟ کما اینکه ما داریم در شرع متاسفانه. مثلاً در باب عقائد مگه اینطور نیست؟ خلود فی النار علی بی نَهایه، شیطونم بلد نیست اینقدر ظلم کنه، آقا شیطون بلده اینقدر ظلم کنه، یک کسی تلنگر زد بیاد بی نهایت تلنگر بزنه، بگه من اردنگ میزنم، بینهایت اردنگ میزنم.
شما دارید این خلود رو در باب تفسیر و در باب فلسفه خودتون، در باب عرفان خودتون نسبت به خدا میدید، خب نسبت به خدا ندید، ببخشید من این مثال رو عرض میکنم. این یهودیهایی که میخواستن زنا برشون حلال باشه و طوری نباشه، میگفتن لوط با دو دختر خودش زنا کرد، بعدشم بچههایی زاییده شد، بعد نسل سلیمان و با اون بچههای زنا زاده محارم از لوط، خب بابا خودت این غلط رو میکنی، خب بکن، چرا نسبت به لوط پیغمبر میدی؟
اگر ما یک کار غلطی میکنیم چرا نسبت به خدا بدیم؟ یعنی فقه ما اینقدر باید که اونجوری باشد که ما یک کاری که برخلاف حس است، برخلاف عقل است، برخلاف ضرورت است، برخلاف هر شعور و فهمیست، برخلاف هر مصلحتیست، اینو ما نسبت به خدا بدیم، این نمیشه.
اونوقت شما سراسر آیاتی که راجع به حج داره بحث میکنه، {قیاماً للناس} {هُدیً لِلناس}و و و ، کجا قیامه؟ اینا همش قعوده، همش خاک تو سری هست برای ما، یک تبذیر وحشی را که شما به عنوان شرع میخواید عمل کنید و بعملونید، این برخلاف همه موازینه.
من در تفسیر اینجا نوشتم که در تفسره الفقها اول، {فَإذَا أمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتعَ بِالعُمرَهِ إلَی الحَج فَمَا اسْتَیسَرَ مِنَ الهَدی} هدیه دو بُعد داره،{فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ} صفحهی، ببخشید آیه 196 سوره دو، فَهُوَ الفرض، هوَ هَدیُ المُستیسرْ، مُیسّر للبائِسِ الفَقیر وَ القَانِعِ وَ المُعتَرّ دونَ المُسیر المُبَّذرْ.
مسیّره و مبذرّه، چرا من چندتا گوسفند بکشم، چند تا شتر بکشم، اون تبذیره، بعد {وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا}که در ذیل نوشتیم که وَالهَدیُ هَدیُ الله إلی زوار بیت الله فی زیاره الله بِبیت الله، خدا که تعارف نمیخواد، خدا که شکم نداره که این گوشتها رو بخوره، وَلَکِنْ لَنْ يَنالَ اللّهَ لُحُومُها وَ لادِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوى مِنْكُمْ، آيةٌ لِلتَضحيَة في سَبيلِه، فِداءً عَنْ أنفُسِكُمْ هُنَا بُذَبيحَةٍ، وَخُوضاً في الدِّمَاء الّتَي تَسيلُ في سَبيلِ اللّه، فَلا يَنالُ الله إلَا أمْثالْ هذَهِ التَّقوىَ وَلوْ لَمْ تَذبَحوا. (این میل معرفتی درونیست) ثُمَّ هَدیُ إلَی البَائِسِ الفَقیر و القانِعُ وَ المُعْتَر مِنْ ضُیوفِ الله، که در آیه خوندیم، در دو جاش،{فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَكُلُوا مِنْهَا} مُساواهً مَعَ الفُقَرا{وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ}هَدیاً لإشباعِ الجیاعِ والمَحاویج (گرسنهها و محتاجان)
وَالقُرآن یُرکّزُ فی ذَلِکَ الهَدی عَلَی النَاحیَهِ الاقتِصادیَهِ الاجتماعیه، در نهج البلاغه است که…… علَیکم بِ ثوابِ….. وَ إنَّ فیها جِماعُ المُسلمین، این جماع چیزی نیست، یک جَماع داریم، یک جِماع داریم. اینو اجتماع نوشتیم.
عَلَی النَاحیَهِ الاقتِصادیَهِ الاجتماعیه بَعدَ الاشارَهِ إلَی تَقوی الله، أنَّ هَذِهِ التقوی، تَقوی الجیاع مِنْ ضُیوفِ الله وَ هُمُ المَقصَدُ الأصیلْ فی الناحیَهِ الاعتِیادیّهَ الجَمَاهیرّیه المُعروفه المألوفه لَهُمْ أجمَعینْ.
اینو من یادم رفت عرض کنم حضور برادران، ببینید، در لله بودن درونی حداقل واجب چیه آقایون؟ آیا این است که اونهمه معارف رو بفهمیم؟ نیست، در لله که میگیم لله و میکشیم روز مُنی، دو بعد لله دارد که این پله اوله. یک بُعد بِسم الله میگیم، دوم چون خدا گفته میکشیم. بیشتر به طور وجوب از ما نخواستن. اون معرفت اینکه خمس در دماء و منو تزکیه میکنه و اشاره به فداکاری، اون ها رو در فقه اکبر است که واجب نیست.
خب، اونی که واجب اولیست، همه حجاجی که ذبح میکنند خب باید داشته باشند، نداشته باشند که باطله، این واجب اولی.
اما واجب دومی که عبارت باشد از واجب اقتصادی که قرآن تصرح میکند به این، اولی تصریح نمیکند، اولی{وَلاَتَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ}ولیکن در باب ذبح در منی که یک نیت دوم هم لازم است که اضافه بر اینکه لله گفتی، لله در روز دهم ذی حجّه بهعنوان قربانی، اینم هست. خب اما در باب سیر کردن فقرا، خب ما آیات متعددی داریم که از جمله این دو آیه سوره حج است که تصریح میکند.
سوال، پس چرا شما آقایون فقهای بزرگوار، اگر به این جهات معرفتی فقه اکبر توجه کنید، مستحب است و واجب نیست، اینی که مستحب است و واجب نیست، این است که انسان نفهمد این گوسفند رو به جای خودم کشتم مثلاً که خیلی ها بیشتر نمیفهمند یا اینکه خون ببینم مثلاً. اینی که مستحب است و واجب نیست، این را اصل قرار میدیم میگیم قرض خون ریختنه، همونی که واجب است و قرآن بهش تصریح کرده است که {فَإذَا وَجب جُنوبُهَا} فلان، این رو شما فرع قرار بدید، باشه باشه، نباشه نباشه.
آیه دیگر سوره حج آیه 28، {لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ} یکی از منافع ِيَشْهَدُوا، مشهد و معرض و سفره گسترده قربانی مُنیست. منافعش چیه؟ سفره برای سگها؟ برای خرخاکیها؟ برای آتش؟ برای زیرخاک؟ خب این سفره که سفره گزنده است، این سفره مضر است، این سفره ضرر مادی فقط نیست، ضرر معنویست، این سفره مسلمونها رو بی عقل معرفی میکند در عالم، مسلمون ها رو بیشعور معرفی میکند در عالم، این چه سفره ایست؟ این سفره زهر ماره، سفره زهرمار آدم میخوره میکشه، ولی این سفره عقل و روح انسان را عقیدهی انسان را، معرفت انسان را، ایمان انسان را، کفار را کافرتر می کند، مسلمانها را از اسلام دور میکند، کجاش….. آخه {وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ}{لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ} که اینو خوندیم، چه رزقیه، این چه رزقیه که تفنگ به من بدم خودمو بکشم، این رزقه؟ تفنگ بدن دشمن بکشم بِسم الله، این چه رزقیه پول به من بدن که بندازم بسوزونم، این رزق نیست، این مزقه، این زهرماره.
{لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَكُلُوا} نتیجه، چون {لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ} چون رزق است{ فَكُلُوا مِنْهَا} خودتون از این منفعت بهره ببرید، خودتون از این رزق بهره ببرید، {وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ}هر دوانه باید باشد این رزق.
گاه رزق یک بعد دارد که به اندازه خودمه و زن و بچم. یک مرتبه نه، این رزق دارای دو بعده، هم خودم و هم دیگران، خودم مقداری و دیگران که فقیر هستند، ببینید تفریعه.
پس اگر {كُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ}نباشد، منافع نیست، مضارّ و همچنین{مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ}نیست چون رَزَقَهُم لِیَنفعَهوا وَ الیَستَفیعوا.
ما عرض میکنیم صَحیحُ أنَّ مِن مَنافِعَ لَهُمْ وَالتقوی مِنهُمْ الناحیَه التربوبیَّه الروحیّهَ، بله اینا مستحباته، حرف واجبش، إمارهً ، أمَارهً تَضحیهً وَ غوصاً فی دِماء فی سَبیلِ الله، وَلَکِن مِنها أیضاً إشباعُ الجیاع، که اصلش اینه.
فَتَری أنَّ مِنَ المُستَیْسَرِ لِلْمُسلِمِ السَلیمْ أنْ یُبَذِّرْ مَالَ الله الذّی هُوَ لِأهلِ الله وَ إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إخوان، این آیه تخصیص بردار نیستش که، هدایاییست که قیاساتِها مَنها، اگه گفتن ظلم نکن، بگیم اگه ظلم نکن به مال فلانی یعنی به جانش اشکال نداره مثلاً، به عرضش اشکال نداره،….. این قابل استثنا نیست، این از اطلاقات و از عموماتیست که آبی از تقیه در تخصیصه، همچنین {إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ} ال مُبذرین جمع محلی به لامه اولاً، از نظر ادبی، ثانیاً ماده تبذیر که دور ریختنه، نه أهم و مهم در کاره، نه هیچی، بلکه دور ریختنه، این مالی که {جَعل الله لَکُم قیاماً} دور بریزید.
{إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُورًا}پس من اگر گوسفند بکشم اونجا بسوزونم کسی نباشه بخوره، من کفورم، یا کفور از کفر یا کفور از کفران. کفر که بعضیا کافر میشن، کفور از کفران که کفران نعمته که من حیوون زبون بسته ای که خب داره، چرا جونشو بگیرم آخه؟ جون این حیوون رو بگیرم که بندازم دور، درست نیستش که.
بعدم در سوره مبارکه نساء که اینو قبلاً عرض کردیم ولی حالا به طور تفصیل اشاره میکنیم.{وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ} پس ماها اگر این هزار تا گوسفند رو، یک میلیون گوسفند و چه و اینها بکشیم و خورنده نداشته باشه، ما از سُفهاء هستیم. ما عقل نداریم اصلاً، نه اینکه ایمان نداریم، آخه سفهاء هستند که ایمان دارند ولی این سفیه که ایمان داره چون نمیدونه مالش رو در راه مصلحت چجوری مصرف کنه، در اینجا خب ولایت هست که {وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا} حتی مال خودشو، مال خودتون که نیست، مال خود سفیه در اختیار سفیه نباید باشه و این سفاهت دو بعدی، یکی سفاهت عقلیست، یکی سفاهت ایمانی.
سفاهت عقلی این است که نمیدونی چجوری مصرف کنی به منفعتش باشه، سفاهت ایمانی که عقل داره، عقل داره، هزار تومن میده عرقی که دو هزار تومن میارزه میخره، این سفاهت عقلی نداره ولی سفاهت دینی دارد. ولی کسانی که این گوسفندا رو، این اموال رو میکشند با توجه به این جهت، هم سفاهت عقلی دارند، هم سفاهت شرعی دارند. هم عقل پاره سنگ میبره هم ایمان پاره سنگ میبره، چون نه عقل اجازه به این تبذیر میدهد و نه ایمان اجازه به این تبذیر میده که قوز بالا قوز است سفاهت اینها. سفاهت قوز بالا قوز که متاسفانه عرض میشود که گروهی فتوا میدهند.
فَهلْ إنْ تَبذیر هَذهِ الاموالِ الطائِلَه لِلحَجیج قیاماً لَهُمْ فیهَا، اللهمَ إلاَّ قیامَ المُبذِّرین، وَ قُعوداً عَنْ مَنافِع لَها لِلفُقَراء وَ المَساکین. اللهمَ إلاَّ قیامَ لِلمُستَعذرین، قیاماً للکفار ال….. ، قیام برای اونهاست.
ما یک قیام اسلامی داریم، یک قیام کفر، این قیام اسلامی که نیستش، قیام کفره، قیام کفر است که اولاً قیام سگهاییست که از اونجام درمیرن، نمیرن، قیام آتشها، قیام مستخرین یا مسخره کننده ها، قیام کسانی که به ما ایراد میگیرند، قیام میکند در مقابل این حج اسلام که کلّ اسلام است، قیام می کند استدلالات و اطلاعاتی که جواب نداره، مخصوصاً حالا که تلویزیون ملاحظه میکنید، خاک میگیره میخوره مثلاً، حتی هیچی نیست نیست این داره میمیره، جونش داره درمیاد خاک میخوره، ولی ما این همه شتر و گوسفند و موسفند و چه و این حرفها رو بکشیم.
اللهمَ إلاَّ قیامَ المُبذِّرین، أمْ یُستَیسرُ لَکُمْ بِذلِکَ التَبذیرِ الهَدیرْ، (هدر دادن) أنْ یُریَ الجیاع هُنا وَ هُناکَ لاَ یَجِدونَ لُقمَهَ الطعامْ وَ بُلعَه عیشٍ وَ أنتم مَعَ عَشرات الألوفْ تُبَذرونَ وَ تُهدرونَ لُقمَتهم وَ بُلغَتُهم التی قرَّرها الله لَهُم، بابا اگر مال خودتون بود، بابا این مال خودمه، زکات نیست، خمس نیست، چه نیست، مال خودمه و میتونم به کسی بدم، اینجام باید بدی، تا چه رسد که این هدی مال فقیره، شما مال فقیر را با وجود فقیر و گرسنهای که دارد میمیرد، این مال فقیر رو آتش بزنید، مال رو زیر خاک کنید، برای اینکه مقیدیم حتماً باید گوسفند بکشیم ولو کسی نشه بخوره، که در حماقت و در سفاهت و در جهالت و در جنون این در بالاترین قله قرار گرفته که ما بهعنوان شعیرهی مهمی از شعائر حج این مقرر کردیم.
أمْ یُستَیسرُ لَکُمْ بِذلِکَ التَبذیرِ الهَدیرْ، أنْ یُریَ الجیاع هُنا وَ هُناکَ لاَ یَجِدونَ لُقمَهَ الطعامْ وَ بُلعَه عیشٍ وَ أنتم مَعَ عَشرات الألوفْ تُبَذرونَ وَ تُهدرونَ لُقمَتهم وَ بُلغَتُهم التی قرَّرها الله لَهُم وَ أطعِموا البَائِسِ الفَقیر وَ الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ كَذَلِكَ سَخَّرْنَاهَا لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون، دونَ ذَلِکَ الذّی أنتُم تَعمَلونْ مِنْ هَدیِ البَذیر وَ هذرٍ هَدیر، (هذر با ه هدی ) مِنْ هَدیِ البَذیر وَ هذرٍ هَدیر أمامَ عُیونِ الجیاع المُدقَعین.
هَکذاَ سَخَّرالله، هَکذاَ سَخَّرالله وَ رَزقناها إیّاهَا فَإنَّهَا مِن مَنافِعَ لَهُم وَ قَد جَعلناَها وَ منذَ زَمَنٍ بَعید لِلدیدانِ وَ المُحرقات و الجَرافات، جهنم ها و جرّافات که این تراکتورهاست. وَ بَدلاَ مَن أن تَکونَ هَذهِ الأرزاقْ القِمَّه الطَیِّبَه مِنْ مَنافِعَ لَهُم أصْبَحَتْ مِنْ أهمُ المَضَّارَ عَلیهِمْ مادیاً وَ أدبیاً وَ سیاسیّاً تُضْحِکْ عَلَیْنَا العَالَمین، کافرین و مُسلمین، أنْ کیفَ یُسمح بِذلکَ التبذیرَ الرَّذیلْ و أمَامَنا فِی العَالَمِ الاسلامی، وَ العَالَمْ کُلِّه فُقراء وَلَیسوا لیَسشموا ریحِ اللحمِ وَ قَد قَالَ الله وَ أطعِموا، وَ قالَ رسول الله (ص) إنَّما جَعَلَ اللّه الأضحی لِشبَعِ مَساکِینِکُم مِنَ اللَّحمِ فَأطعِمُوهُم، ذَلکَ الرّسول الّذی مَا کانَ یَسْمَحُ أنْ تُدفَعَ جُلودُ الأنعامْ وَ أحشاءها وَ أمعَاءها للذابِحینْ، خیلی عجیبه، نود و یک صفحه ظاهراً در رسائل شیعه راجع به ذبحه، روایت متعددی که از پیامبر سوال میکنند، این حیوان که کشتیم، یا گوسفند یا شتر یا چه، این پوستش رو، أمعاءش رو، عرض میشود رودش رو، مودش رو اینایی که خب نمیخورن معمولاً، اونم در اون هوای گرم، هوای گرم و کشنده که روده ها نمیخورن، سوال میکنند که بدیم؟ فرمود که نخیر، مال فقراست. حتی ایناییست که مصرف عادی معمولی ندارد مال فقراست، ذابح حق ندارد بخوره، خود شخصی که هدی بر او واجب است، حق ندارد بگیره، اگر بخواد مصرف کند باید پولش رو به فقرا بده.
أفیُسْمَحْ هَوَ أ تَدفَعَ هَذهِ الملایین مِنْ أطنانِ اللُحوم إلی الدیدانِ وَ المحرقات و الجرّافات. أجَلْ مَا هَکذا الظّن بِرب العالمین، وَ الرحمَهِ للخَلقِ أجمعین وَ إنَّمَا مُنی فیها أمنیات أهلِ الحق، مَحشراً وَ مَسرحاً وَ مَسیلاً وَ معرَضِ الدماء وَ الإشلاء دونَ أیِّ اسرافٍ أو تَبذیرٍ وَ تَهدیر. فَإنَّمَا سُیولُ دِماء تَسیل بأمرِ الله وَ فی سبیلِ الله وَ إطعام أهلِ الله وَ لِکیْ تتعوَّدَ عیونَ الحَجیج مَرائی الدِماء، وَالأیدی وَ الارجُلْ تَنْغَمِسْ فی سُیولِهَا وَ لِکَی لاَ یَهابوا وَ لاَ یَخافوا الدِّماء المُهراقه فی سبیل الله.
اینا مستحباته در فقه معرفت، در فقه عرض میشود که اصغر اینها مستحباته نداره … و اونی که واجب است ما انجام نمیدیم.
ولاالتَضحِیّات المُختَلِفَه بأمرالله فی خُطوط النّار وَ مَسارحَ الحروب فی سبیل الله. وَ مِنْ إشعَاره ثَالِثَه هِیَ المُصَّرحَ بِها هُنا لِیُطِّمَ الأجواء وَ یَتُمَّ أمر الله، (با ت) بِإداره شؤونِ إقتِصادیّه لِضیوف الله المَحاویج، أکلاً وَ إیکالاً لِهَذهِ الهَدیّه العَظیمه، دونَ الزاویتین الأولتین فحسب، اللتینَ لاَ یَعرفهُمَا إلاّ أهلَ المَعرفه القلّه، ثُمَّ الثله بعیدونَ عَنها. ذلِکَ هُوَ الهَدی المَفروض فی شِرعه الله، دونَ المَفروض حتّی عِند أعداء الله، بِذلکَ التبذیر الکَثیر الَهَدیر وَ هُمْ یَحسبون أنَّهُم یُحسنون صُنعاً.
به ما گفتن که در اتریش، از برادرانی که دکترند در اتریش آمده، نقل میکرد که این چند میلیون تن کره رو سوزوند در اتریش، گفتم اینا عاقلند مگه؟ گفت آخه خب زیادی از مصرفشونه، چون از مصرفشون زیادیه سوزوندن، گفتم خب به اینطرف اونطرف بفروشن، گفتش چون اگر بخوان بفروشن خرج راهش به همون اندازه بیشتر میشه، گفتم خب همونجا به سفارتهای دولتهای اسلامی بدن، گفت نه با اسلام مخالند، با اسلام مخالفند دور میریزند، خب مام با اسلام مخالفیم گوشتها رو میکشیم دور میریزیم، چه فرق کرد؟ اونا کافرند با اسلام مخالفند، دور میریزند، ما مسلمانیم، اگر با اسلام و با گرسنهها مخالف نیستیم این ها رو دور نمیریزیم.
از نظر آیات مطلب اینجوره و از نظر روایاتم ما فردا اگر خداوند توفیق داد بحث خواهیم کرد و سرجمع که بعضی از برادرانم مشغول خواهند بود، یک مختصری راجع به قربانی که فاجعه قربانیست واقعاً، عزای قربانی ست، فاجعه قربانیست، اینو تهیه بفرمایند و چاپ شه و به نظر فقها و متفقهین و مقلدین و مقلبین برسه و یک جنبشی و یک تکانی در این ها به یاری خداوند ایجاد بشود.
اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. والسلام علیکم و رحمه الله.
اللهم صل علی محمد و آل محمد