بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
در خدمت قرآن آقایون نیستند اینجا هست، ما دو آیه رو مورد بحث فعلا قرار میدیم در باب امر به معروف و نهی از منکر.
یکی آیه ۱۲۸ سوره نحل است، باز کنید ببینید، آیه ۱۲۸ام سوره نحل است و دیگر آیات ۱۱۲ به بعد سوره آل عمران که این دو آیه در میان کل آیاتی که در نقطه اولای امر به معروف و نهی از منکر بحث می کند، با هم، دست به دست هم دارند.
آیه ۱۲۸ سوره نحل، عرض می شود که ۱۲۵، ببخشید، آیه ۱۲۵ سوره نحل، {ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ}
مراتب ستّه ای دارد دعوت الی الله که در این دو آیه و در یک آیه دیگر بحث شده. آیه دیگر اینه{ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ}{وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا}
ببینید {إِلَّا الَّذِينَ} دیگه {الَّتِي هِيَ أَحْسَن} دیگه نداره.{إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ} که قضیه قتال است.
ما شش مرحله داریم، من شش مرحله رو عرض می کنم، بعد با آیات تطبیق میدیم، یعنی این ها رو بر آیات، نه آیات رو بر این ها.
مرحله اولا، حکمت در سه بُعد است، حکمت در فطرت، حکمت در عقل، حکمت در علم. این سه مرتبه حکمت رو معنی می کنیم این سه بخش،{ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَة}
چهارم، حکمت تمام، استحکام فطری هست، استحکام عقلی هست، استحکام علمی هم هست، انفصالی در هیچ بُعدی از ابعاد سه گانه برای معرفت حق وجود ندارد، فقط یک رنگ میخواد، لعاب میخواد، {وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ}.
از نظر اینکه فطرت قانع باشه، شد، عقل قانع باشد شد، از نظر علمی هم قناعت باشد، باز شد. {بِالحکمَه}در این سه بُعد، ولکن بازم عمل نمیکنه، فطرتاً، عقلاً، علماً، قبول دارد که خدا هست، معاد هست، چه هست، قرآن هست ولی عمل چندان نمیکنه، اینجا موعظه.
مرحله چهارم {وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ} این موعظه حسنه عبارت است از تلطیف دادن قضیه، قضیه رو در این مراحل درونی قبول دارد انسان ولی عمل نمیکند در کارش، این یک مقداری هل دادن لازم داره، هل دادن، رنگ زدن، توجیه بیشتر که این بهش میگن موعظه حسنه و نصیحت.
کسانی هستند که اصل ها را قبول دارن نیاز به نصیحت دارن، باید نصیحت بشن، اگه نصیحت شد مطلب نقش پیدا میکنه و عملی میشه، این مرحله چهارم.
پنجم، اگر اینم فایده نکرد، اینجا جای امر و نهیه. امر، نهی، امر و نهی که نصیحت نیستش، امر یالا برو، انجام بده، نهی انجام نده.
ششم، اینم به درد نخورد، امر به درد نخورد، نهی به درد نخورد،… اینجا دیگه زدن و کتک کاری و کشتار و مرحله ششم میشه.
حالا از آیات چی استفاده می کنیم؟ ببینید، در همین آیه 1۲۵ ام سوره نحل، {ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَة}الحکمت، چهار بُعده، سه بعده، الموعظه الحسنه، {جَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَن} بُعد چهارمه، بعد پنجمه تا بعد.
حکمت یعنی چه؟ الحکمه فعلهُ، هِئَهُ مِنَ الحُکم، حکم در مقابل انفصاله، اگر دو چیز یا چند چیز از هم جدا باشند و از نظر جدایی این چند ماده و این چند چیز، نا به سامانی پیش بیاد، کی سامان ایجاد می گردد؟ اگر این فاصله ها از بین بره و این چند چیز که مواد مصلحت اند و مواد موفقیت اند، با هم جمع بشه.
فلان دوا که دارای چند جزء است، این ضرر داره یا نفع نداره، طبق حکمته، این حکمت شیمیایی لازم داره، این جزء به مقداری، اون جزء به مقداری، اجزاء به مقدار معین با هم حکمت شوند، پیوند شوند، بعد حکمه الدابِّه چیه؟
حکمه الدابِّه دهانه حیوانه، اگر حیوان بی دهانه باشد، آزاده، میره اینور، میره اونور، پرت میکنه، منحرف میکنه، ولی این دهانه این رو از انفصال و از گسیختگی و از گساختگی و از هرجا درآیی نجات میده، مربوط میکنه، بهم جمع میکنه، خود این حیوان که عقل درستی ندارد که صاف راه بره که، اینو باید که عقلوندش، باید حکمت داد یعنی پیوند داد، این جدایی ها، راه صحیح راهیست، این الاغ هم حیوانیست، عقلشم جدای از واقعیاته، اینا که با هم فاصله داشته باشه، الاغ به جای اینکه دو خونه بره، یک خونه میره، صاف بره، لگد میزنه، پرت میکنه، حکمت، این یکی از حکمت ها حَکَمَهُ الدَّابه است که دهانه است. این دهانه دست شما ترمزش، چونکه ماشین ترمزش و رلش عرض می شود فرمانش دست شماست، اگه نباشه ماشین کجا میره.
حالا، {ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّك}ربِّک، سبیل رب را، کدام است سبیل رب؟ سبیل رب راهیست که راه تربیتیست، ما همه بی تربیتیم، ما منهای وحی، منهای فرمان خدا، منهای راهنمایی خدا، ما بی تربیتیم، کسری زیاد داریم.
بی تربیت تحصیلی، بی تربیت اصولی یا هر دو وانه، ما بی تربیتیم. پس خدا باید راهی را به ما ارایه دهد، چه راه مستقیم است، که ما را به کمالات انسانیت، به کمالات علمیّت، به کمالات معرفتی به سیبل رب،
معنی سبیل رب این نیست که راهی که ما به خدا برسیم، به خدا نمیشه رسید
سبیل رب مثل بیت ربه، خدا تو اون خانه نیست، ما میریم خانه، خدا رو عبادت کنیم.
سبیل الله هم سبیل الی الله نیست، سبیل من الله، سبیل من الله هم به چه معنا؟ این سبیلی ست که خداوند ایجاد کرده است، از او صادر شده است این شریعت که سبیل الله عه.
این پیغمبر رو او فرستاده است، این کتاب و شریعت رو او فرستاده که اگر ما، اگر عقلیست، عقلمون رو در این سبیل، فطریست فطرتمون را، علمیست علممون را، جسمیست جسممون را، فکریست فکرمون را، در این راه قرار بدیم، اون نابه سامانی ها و کوتاهی هایی که در اصول ادراکی ماست بر طرف شه و راه راست رو انطور که خداوند نشون میده بریم، این سبیل ربه، سبیل ربِّک، نه سبیل رب العالمین.
اون سبیلی که رب خاتم النبیین مقرر کرده است که سبیل قرآن است، راه شایسته شوسه مفلحی که الی یوم القیامه از این راه بهتر نیست و راهی مانند این راه نیست، این سبیل ربِّکه. ربِّ محمد نیست، ربِّ محمد، اون ربوبیتی که خداوند، اون ربوبیت رو مصرف کرده است در تربیت اولیای محمدی (ص) محمدم به عنوان رسول میخواد ما رو در این راه، به اراده خداوند و رسالت الهی قرار بده.
{ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّك} سبیلی که خدا مقرر کرده نه اینکه الی ربِّک، سبیلی که مِن ربِّک.
خب، {ادْعُ} کیا؟ کسانی که خب کسری دارند، اگر کسی ایستاده، نمیشه گفت بایست، غذا خورده و سیره داره میترکه، نمیشه خب غذا بخور، اون کسانی که کسری دارند، قدم در سبیل رب ننهاده اند یا قدم معوج گذارده اند، یا قدم کوتاه گذارده اند، سبیل رب را نمی دانند، یا اگر میدانند، معرفت ندارند یا اگر معرفت دارند تخلف و عصیان می کنند، چون همه مراحل هست دیگه، این سبیل رب دانستن میخواد، بعد معرفت میخواد، بعد قبول قلبی میخواد که در نتیجه برود و واقعا خود رو در جرگه های سبیل رب قرار بده.
{ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ} با چی؟ قدم اول حکمت است. چرا؟ چون گسستگیهای فطریست، گسستگیهای عقلیست، گسستگیهای علمیست، گسستگیهای از خود به صحیح فطرت، از خود به صحیح عقل، گسستگیهای از خود به صحیح علم، اونایی که بر محور علم میخوان کار کنن.
این گسستگیهاست که نا به سامانیها و ناکامیها را در انحراف از سبیل رب یا در ورود در سبیل رب ولی … عِوَج،….. خب پس باید این محکم باشه.
این فاصلهای که بین فطرت احکام فظرت هست در قدم اول، {بِالحِمَه} مرحله اولا، چون محور اصلیست، دین حنیف، دین اصلی ست،…..
بعد، فاصله ای که بین عقل و معقولات صحیح است و در یافته های صحیح عقل است از درون و برون، فاصله ها برطرف بشه و بعد، اولش پس فطریست بعد عقلی.
سوم، کسانی که عالم اند و از طریق علم گمراه می شوند و یا گمراه می کنند، باید که این علم را تحکیم کرد درست باشه، علم را با معلوم پیوند داد تا علم صحیح با معلوم صحیح پیوند پیدا کند و این هر سه با هم می خوانند چون هر سه الهی هستند.
پس قدم اوله در {ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ} سبیل فطرت، تحکیم پیوند دادن، گسستگیها رو از بین بردن، دوم، عقل، سوم علم. این حکمت{ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ}.
حالا، اگر کسی گسستگی فطری دارد{ادْعُ} فطریست، اگر کسی گسستگی عقلی دارد، عقلیست، اگر کسی گسستگی علمی دارد، علمی ست، اگر کسی در هر سه، هر سه، در دو، دو، هفت تا نمیشه، سه مرحله است. چون شیطون …. کردن، هفت تا نمیشه به راه جهنم، راه بهشت هفت تاست. یا یک یک یک، یا دو دو، یا سه جمعا میشه هفت.
پس سبیل رب هفت سبیل است که در هر قسمتی که ارکانش سه تاست، در هر قسمتی گسستگی هست، انفصال هست، که ناکامی هست، که نا به سامانی هست، در سبیل گسستن از این مواد به حقیقی که خداوند مقرر کرده است، {ادْعُ} باید دعوت کرد. سبیل فطری را اونجوری که مناسب خودشه، سبیل عقلی را اونجور، سبیل علمی را اونجور، این طبیب الدوار بالفطره هم همینه. اینطور نیست که پیغمبر اکرم با هر کسی مثلاً با همه یکجور صحبت کنه، غلطه. مثل اینکه یک پزشکی ست که به همه بیمارها یک جور دوا میده. یک پزشکی یک مقداری عرض می شود جوهر کرم درست کرده بود، عرض می شود که هر مریضی می رفت یک ملاقه جوهر کرم، یکی رفت گفت آقا جوهر کرم به من میدی، من از دیوار افتادم پام شکسته، گفت اگه کرم نداشتی از دیوار نمیفتادی پایین، اصلا دوای اینجوری به درد نمیخوره.
عرض می شود که اون طبیب دوار بالفطره، باید هر کسی هر جاش مرض داره، هرجاش گسستگی و انفصال داره، نا به کامی و نا به، اونو باید، اینکه میرید دکتر تجزیه میده، برای چیه؟ خب بدونه این مرض از چربی خونه، از فشار خونه، از کجاست، بفهمه، خب بفهمد این کسری کجاست، نا به کامی از کجاست تا دوا بده.
رسول الله (ص) که مامور است دعوت کند، باید بداند این چه کسری دارد که در راه خداوند قدم برنمیدارد، در همه موارد که بالحکمه مراحل سه گانه اولاست.{ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالحِکمَه}این یک که یک سوم شد.
دو، {وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ} اگه این سه تا درست شد، دو تا درست بود، اگر حکمت در هر سه بُعد بود و باز کسری موعظه دارد. کسانی هستند که خیلیا قبول دارند اما درست عمل نمی کنند، این محتاج به موعظه است.
پیغمبر بزرگوار که به جبرئیل میگفت إذنی، به جبرئیل که محتاج نبود که، میخواد به ما یاد بده. إیَّاکُ أعنی وَ اسمَعی یَا جَاره. یا به بیان دیگر باید گفت جبرئیل که خودی ندارد، جبرئیل عامل وحیه، إذنی یعنی وحی بخون برای من، خدا منو موعظه میکنه، این برای ماست، این جهت ایجابیشه، ولی جهت اول، جهت سلبیه.
پس{وَالْمَوْعِظَةِ}ولی{الْحَسَنَةِ} نه موعظه ای که کفش وردار تو مغزش پرت کن که نماز بخونه، این موعظه نیستش که، نخیر، با زبان لیّن و عرض می شود که تعبیر خیلی خوب، برخورد بسیار عالی، چون اگر کسی مریضه و دکتر میخواد بهش آمپول بزنه، جفتک بزنه، پس دکترم جفتک بندازه، چون دکترم مریضه، نخیر، نازش کنه، احترامش کنه، تا اینکه آمپول بزنه خوب بشه.
اگر خر یک به من لگد زد، منم یکی به اون بزنم، یک خر دو تا خر میشه، فایدش چیه؟ آدم است که باید خر رو آدم کنه. اینجا {وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ} که مرحله چهارمه.
حالا اگه موعظه حسنه هم فایده نکرد، این آدمی که رسماً نماز نمیخونه، همه رم قبول داره ها، همه رو قبول داره، براش روشنه فطرتاً، عقلاً، علماً، موعظه هم شده، موعظه رسا، موعظه گویا ولی مع ذلک عرض می شود که این نماز نمیخونه بعضی وقتا، اینجا چیه؟ {وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَن} مرحله چندم شد؟ مرحله پنجم، امر به معروف و نهی از منکر.
این {جَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَن} یک بُعد مهمش امر به معروف و نهی از منکره. پس امر و نهی بعد از همه این مراحله، مادامی که عقل طرف کشش نداره، امر می کنیم، انفصال در بُعد علمیشه، امر به چی می کنیم؟ انفصال در بعد عقلیه، امر به چی می کنیم؟ موعظه نشده، رنگ نشده، خب رنگ نشده، در رنگ نداره، باید چیکارش کرد؟ نمیشه مهمون دعوت کرد، همه این کارا باید بشه. این چهار مرحله گذشت، بعد تازه میاد جای امر به معروف و نهی از منکر.
اگه اینم نشد، اگر {وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَن}اینجور نیستش که {إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ}{وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَن}قبول.{إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا}این {إِلَّا الَّذِينَ} میگد جدال به نحو احسن، امر به درد نمیخوره، هرچی لغتتون نرم باشد، رسا باشد، هرچه بگید داد میزنه، فحش میده، ابوجهل میشه، معده رو سر پیغمبر، اینجا دیگه اگر زور دارید، {إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا}اینجا دیگه باید حسابش رسید، وجود این آدم نه به درد خودش میخوره، نه به درد دیگران، این مرحله ششم.
این مراحل رو ما از لیست آیه در میاریم. حالا برگردیم به خود آیه {ادْعُ} کسی میخواد که داعی باشند، باید خودش داشته باشه که دعوت کنه، البته این مراحل اجمالیش که از آیه استفاده می کنیم، این کسی که میخواد{إِلَى سَبِيلِ رَبِّك}دعوت کند، باید سبیل ربِّک را بداند، سبل فطری، سبل عقلی، سبل علمی را بداند و موعظه هم بتواند، اون موعظه ای که {بِالَّتِي هِيَ أَحْسَن} است، نه اونکه خودش خیال میکنه، خیال می کند که این واقعاً یک انقلابیست تو سر مردم زدن، نخیر، این انقلابی نیست، این حماقته.
باید با کمال محبت، حالت جاذبه داشته باشد تا اونجایی که امکان دارد یک روزنه ای مختصر امید هست که این آدم بشه، اگر نخیر، نه، نه، نه تا آخر نه، این آدم صددرصد ضرر داره برای خودش و دیگران، خب چرا بمونه؟ یا باید زندان بره، یا باید….. یا باید فلان بشه، اگه نه زندان، نه تبعید، نه چه، اونجام بره زندانی رو خراب میکنه، تبعیدم بره اونجا رو خراب میکنه، خب دیگه جاش روی زمین نیست، باید بره زیر زمین.
{ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ}سه مرحله، {وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ}مرحله چهارم، مرحله پنجم{وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَن} مرحله پنجم، آیه دیگر{إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ} که کتک است و قتال است و بعدم اعدام، این آخرین مرحله است. اینطور نیست که همون اول اول تو سرش بزنی، مثل این عاملین بالمعروف و ناهین عن المنکر صعودی، حجاز که اول کتکه، اول فحشه، اول فلانه.
حالا، {إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِين}… یعنی چی؟ و چه این جمله اصلاً اینجا چه جایی داره؟ مگه چند قسمت نشدن؟ {بِالْحِكْمَةِ} سه بُعد،{َموْعِظَةِ الْحَسَنَةِ} چهارم{وَجَادِلْهُمْ} پنجم، اون یکیشم جای دیگه، خب، این دو مطلب چیه؟ میگه ها {إِنَّ رَبَّك} اون که تو رو تربیت کرده است و به بالاترین قله تربیتی ممکن تو را رسانده است،{هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِه}کسی که عمداً، عناداً، از سبیل حق گمراه شده است و تبعاً گمراهم میکنه، به درد نمیخوره، این مرحله ششم میاد، این مال این.
این حکمت فایده نداره، موعظه حسنه به درد نمیخوره، بالّتی احسن به درد نمیخوره، اگرم مراحل اولا به درد خورد، مرحله اخیره به درد نمیخوره، اینجا باید{إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِين}مهتدی کیه؟ مهتدی مفتعله، مَنْ یَقبَلُ الهِدَایَه.
اگر کسی رو با بیان روشن، با برخورد بسیار عالی، با حکمت، موعظه حسنه، با اتصال {بِالَّتِي هِيَ أَحْسَن}امر، نهی، اگر با این طرائق، طرق قبول کرد بسم الله،
اگه همه اینا کال شد، این{ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ} میشه، اون وقت{ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ} رو یک بُعد در اینجا دارد و یک بُعد مهم تر در آیه دیگر. {إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ}{ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ}عناد است و تکفیر است و چه است و چه است.
و در اینجام {ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ} کسی است که همه مقدمات فراهم شده، امرم میکنید فایده نداره، نهیم میکنید فایده نداره، خب در اینجا کتک کاری دیگه در حقیقت. در اینجا چون مرحله اخیر امر و نهی عبارت است از اینکه طرفی که قبول دارد این مطالب رو و عمل نمی کنه، اینو ملجب کند که اینکار رو بکنه، این مرحله ایست که خب زنده باشه اینکار رو بکنه.
اما اگر با زنده بودن این کار رو حتما نمیکنه بلکه اضرار می کند، اون{إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ} خواهد بود. {إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِين}
حالا بر میگردیم به آیه مورد بحث که اون روز صحبت کردیم، {وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّة}خب، مِنکُم بعضه دیگه، باید بعضی از شما کل مسلمان های تاریخ در هر عصری از عصور یا برای همون عصر یا برای اعصار دیگر نیست،{وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّة}این{وَلْتَكُنْ} خب امر است، باید تکون یابد از میان شما امتی، خب این باید کی عمل کنه؟ خدا عمل کنه؟ خدا که تکلیف میکنه ما رو، خدا که ما رو اجبار بر کاری نمیکند، نه کار خیر و نه بر کار شر.
پس اینجا وجوب کفائیست، تکوین امت، یعنی خود امت وجوب کفائیست صددرصد. اما کی باید تکوین کند امت رو؟ کفایتاً کل مسلمین باید در بین خودشون گروه اینجوری رو درست کنند.
اگر کل مسلمین عادل نیستند، اگر کل مسلمین که همینطورم هست، اکثراً عادل نیستند، اگر کل مسلمین عادل نیستند ولی مسلم هستند، مومن هستند، باید مسلم باشند، باید مومن باشند، این مراحل اولا که اون ها رو داخل می کند در اسلام هستند، آیا این ها وظیفه ای ندارند که کسانی رو در میان خودشون تکوین کنن که این ها رو وادار به خیر کند، بازداره از شر، دعوت الی الخیر و ترک نهی از شر؟ چرا.
این یک واجب کفائیست بر کل مسلمان ها، یعنی کل مسلمان های مشارق و مغارب جهان اسلام باید ارتباط جوری داشته باشن که حواسشون جمع باشه، حواسشون جمع باشه، باید در میان این امت یک میلیاردی، بیشتر، کمتر، باید گروهی باشند، هرجا البته، در فلان منطقه، در فلان شهر، در فلان جا، هرجا به اندازه حاجت خودش، باید گروهی باشند که این گروه {يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ}و الی آخر و الی آخر و الی آخر.
(صحبت حضار)
-این بحثی ست که باید بگیم حالا، شرایط نداشته.
(صحبت حضار)
-این امت سه مرحله داره، حالا عرض می کنم، قدر مسلم این است که اینجور نباشد که{أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ}عرق میخوره، داد بزنه عرق نخور، اینکه بدتر میکنه. این سه مرحله باید در شرایط ایجابی و در شرایط سلبی امر و نهی باید صحبت کنیم.
حالا، {وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّة}آیات آل عمران رو آقایون مطالعه بفرمایید، من به طور مجمل بحث می کنم، اون مقدارم که در خارج شروع کردم.
{وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّة}در کل امت اسلام، وظیفه دارند که تکوین کنند در میان خودشون به مقدار حاجت، امتی را، امَّت مِن ….
امت اونی که قصد واحد دارند، گروهی که همدستی و هم داستانی دارند، گروهی که با هم ارتباط دارند، فردی نیست، یک نفر نمیتونه این کار رو بکنه، باید نفرهایی با هم جمع شن، هم فکری، شورا، هم نیرویی، هم علمی، هم ایمانی، با هم پخته کنند جریان دعوت الی الخیر و امر به معروف و نهی از منکر رو تا اینکه انجام بشه.
امَّه، خب، {وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّة} چه کنند؟ {يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ} اول، {يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوف} ثانی، {وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ} ثالث، {وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ} همینطوره آیه؟
-بله.
{وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ} این ها مفلح اند، إفلاح یعنی چی؟ فلاح چیکار میکنه؟ فلاح میشکافد زمین رو میره جلو، اگر عمل نکند که شکافته نمیشه، فکر کنه مثلاً، عقلاً لازم است، اقتصاداً لازم است زمین بشکافه، کی بشکافه؟ زمین که خودش نمیشکافه، {وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}این امتی که دارای، این هندسه وجودی هستند که دارای زوایای سه گانه است که اولا دعوت الی الخیر، بعد امر به معروف، بعد نهی از منکر.
حالا، {وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْر} سوال، خیر چیه؟ خیر بیان واجبات فرعیّه است؟ و بیان محرمات فرعیه است؟ یا نه خیر دو بخشه. بخش اصولیست، یک بخش فرو عیست.
بخش اصولی عقائد حق است و بخش فروعی عرض می شود که اعمالیست که سلباً و ایجاباً بر محور عقائد حق است. پس اینجور نیست که این امت فقط مسلمون ها رو باید درست کنه، نخیر، نامسلمون رو باید مسلمون کنه.
خیر، پله اول خیر، کسی که خدا را قبول ندارد، ملحد است، خدا رو قبول نداره، خیر پذیرش اینکه خدا هست. دو، خیر وحدت اله. سه، خیر توحید اسلامی. چهار، خیر فروع و بقیه اصول اسلامی. پنج، همچنین خیرات مستلسله،{سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ} مغفرت از نظر لفظ وحدت دارد ولی از نظر معنا جنسه.
حالا، {وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ} پس دو وجوب در اینجا هست. یک وجوب کفائیست که کل امت چنین، کل مسلمین چنین امتی را تولید کنند، این کارخانه امت اسلام، با افکار مختلف، با اعمال مختلف، با عقائد مختلف، باید تولید کنند امتی را که این امت اصل اسلام را و اصل دعوت اسلامی رو بتواند حفظ کند.{وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّة يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ} به مراتب. پس بُعد اول وجوب کفائی.
بُعد دوم، این امت کین؟ این امت وجوب عینی دارن دیگه. امر به معروف و نهی از منکر وجوب کفائی دارد در بُعد اوله نه در بُعد دوم. این عده ای که مقدار کفایت اند همشون صددرصد باید با هم همکاری کنند، دعوت الی الخیر و امر به معروف و نهی از منکر، جوری نیست که بعضیا بکنن بعضیا، نه، هرچی هم زیاد میشن تازه کم میان. حالا در این حد ما داریم عرض می کنیم.
پس مرحله اولا باید که مسلمین، چنین امتی رو ایجاد کنند، از خود گرفته تا دیگران، خود می توانند خود، نمی توانند دیگری، جوّ باید جوّی باشد که باید امت داعیه آمره ناهیه در این امت درست شه. هرکس هر قدرتی دارد، قدرت فکری، عقلی، عقیدتی، علمی، اقتصادی، هر چه هست، تمام نیروهای اسلامی، از کل مسلمین در هر منطقه ای باید بسیج گردد تا یک امت اینجوری، که مثلث با سه زوایا هستند باید که تشکیل بشه.
ولکن خود این امت چیست؟ خود این امت وجوب تعیینی دارد دیگه، خود این امت با همفکری با یکدیگر و شورا با یکدیگر، این کار رو باید انجام بدن. بنابراین معلوم می شود که ما مسلمونا خیلی گناهکاریم، این همه کفر که در عالم هست، این همه الحاد و شرک و همه چی پرستی جز خدا پرستی در بیرون ما و در درون که خود مسلمان ها عناد دارند، پس ما بسیار تقصیر داریم و بسیار قصور مع التقصیر داریم.{وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّة يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ}
خب، کسی که میخواد داعی الی الخیر باشه، دعوت دو جوره. در این دو جور یک جهت مسلم، باید خیر رو بدونیم، خیر رو باید بدونه تا دعوت کنه، باید من خانه شما رو بدونم تا اینکه فلانی رو بردارم بیارم اونجا ناهار، چون اگه ندونم که باید دور خودم بگردم.
این{يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ}باید خیر رو بدانه. حالا دانستن دو جوره. یک دانستن تقلیدیست، من تقلید می کنم از فلان آقا، اون آقام تقلید میکنه از فلان آقا، هر دو تقلید می کنیم. اون آقا فتوای آقا رو نمیدونه، خب من میدونم. دعوت الی الخیر نیست؟ خب هست دیگه. آقا اگر نمیدونی عرض می شود که نماز جمعه مثلا واجبه اگه نمیدونی، چون مرجع شما میگه که هر مرجع هردومونه.
این دعوت کوتاه الی الخیره، دعوت وسیعتر این است که من با دلیل کتاب و سنت که مسجّر است استنباطاً و اجهاداً در کتاب و سنت که فلان چیز خیر است، خیر ایجابیست که واجب است یا خیر سلبیست که حرام است، اینو من عرض می شود که دعوت کنم.
پس به طور تقریباً تعبیر اتوماتیکی باید کرد مثلاً یا هرچه. باید که مسلمان برود یاد بگیرد تقلیداً، اگر بالاتر است یاد بگیرد اجتهاداً و در هر حال، این امتی که درست شده و تکون یافته از میان مسلمین هستند، این امت اونایی که استعداد دارند و می توانند این حالت را در خود ایجاد کنند، این داعی الی الخیر باشند در مرحله اولا، یا تقلیداً یا اجتهاداً.
خب نتیجه {يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ}چیه؟ چه جور دعوت؟ دعوت قانع کننده دیگه. اگر من کسی که از خودم أعلم است بخوام دعوت کنم از طریق علمی نمیتونم، خب من نباید بکنم. اگه از طریق موعظه اون واعظ تر هست از من، خب من هیچی، باید از نظر علمی قوی تر، حکمت علمیّه قوی تر، اگه اون داره، حکمت فطریّه قوی تر، حکمت عقلیّه قوی تر، گذشته از قوی تر بودن این است که من راه هایی را بتوانم انتخاب کنم که بشه او رو قانع کنم. اگر من تنها نمی توانم با دیگران، از دیگران استاندارد کنم. منظور این است که این، این چاله پرشه. اگر من نمیتوانم این چاله را پر کنم، باید از دیگران خواهش کنم که می توانند این چاله را به شایستگی پر کنند.
پس خیر را باید داعی الی الخیر بداند، یک و بتواند دعوت الی الخیر بکند، با چی؟ {بِالحِکمَه} در آیه 125 ام سوره نحل.{بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ} باید بدونم من، ندونم چی؟ هم بدانم و هم بتوانم. دانایی شورایی و جمعی که در بُعد دومه و توانایی شورایی و جمعی که باز در بُعد دومه.
{يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ}خب، این مرحله اولا. اگر دعوت الی الخیر در اون چهار مرحله انجام نشد، که {بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ} نشد، اینو کند بودم من، یا من کند بودم یا نه من کند نبودم، من درست دعوت کردم، یارو نمیخواست گوش بده، این یک مطلبه دیگه، خب اگر این هم نشد، اونوقت بعد پله بعدی، {وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ} اینجا جای امره. اینجا {جَادِلهُمْ} {جَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ} اینجا امره.
امر در جایی که سابقه دارد، سابقه بیان خیر که ما قانع کننده است دارد. حالا یا قانع شده است او یا قانع نشده است و باید قانع بشه. ممکنه قانع نشده ولی باید قانع بشه، عناد میکنه.
بیان قانع کنندهی عرض می شود که واضح و واضح کننده برای اون آمده است در کل این مراحل، او قانع مثلاً نشده یا قانع شده و عمل نمیکنه. اینجاست، جای امر به معروف و نهی از منکر. معروف و منکر در اینجاست.
و لذا ببینید،{وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ} الخَیر ایجاباً، واجبات عقیدتی و احکامی، الخَیر سلباً، محرمات عقیدتی و عملی. خیر هر دو رو میگیره دیگه. مگه ترک حرام خیر نیست؟ خب فعل واجبم خیر هر دو رو میگیره.
(علیکم السلام)
پس{ وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ يَدْعُونَ}{وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْر} خیر ایجابی و خیر سلبی را هر دو را می گیره،{يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ} خیر ایجابی رو داره میگه،{وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر}این خیر سلبی رو دارد بیان می کند.
خب، بحثی که اونروز ما کردیم که دنبالش رو حالا میخوام عرض کنم اینه، چرا قرآن شریف در این باب، معروف و منکر می فرماید؟ یک مطلب اون روز عرض کردیم، یک مطلب اضافه امروز داریم. چرا می فرماید که { الآمرونَ بالمعروف وَ ناهونَ عنِ المنکر} یا {يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر} چرا نمی فرمایند یَأمُرونَ بِالوَاجِب، وَيَنْهَوْنَ عن الحرام؟ يَأْمُرُونَ بالخیر، يَنْهَوْنَ عن الشّر؟ اینا رو نمیگه، چرا؟ این چندین حساب داره.
یک حسابش رو اونروز عرض کردم، اشاره میکنم حالا. حساب دیگر اینکه، ببینید، {وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْر} دعوت الی الخیر کنند، این خیر ابعادی دارد ایجاباً و سلباً.
یکی از ابعاد لازمه الاجرای ایجابی، واجباته. و یکی از ابعاد لازمه الترک که سلبی ست، محرماته. و لذا امر در واجبات میاد و نهی در محرمات میاد. در مستحبات این امر نمیاد، در مباهاتم نمیاد، عرض می شود که در مرجوحات و مباهاتم این نهی نمیاد.
بنابراین در اینجا ملاحظه کنید،{وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِ الْ مَعْرُوفِ} الف لام، الف لام موصوله دیگه. یعنی الذی عُرف الذی عُدِم نیست. معرفت …..
کسانی که به چیزی علم دارند ولی معرفت ندارند. معرفت بالاتر از علمه {وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا}یقین دارد، یقین عقله، علم دارد ولی معرفت نیست.
و لذا معرفت الله مورد بحث است تشییع نه علم الله، علم الله قدم اوله. معرفت الله اینکه جایگزین بشود در قلب، در باور انسان عمق پیدا کند و جوری باور کند که این مطلب رو عمل کند، واجب است انجام بده و حرام است که ترک کند.
در اینجا،{وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْر} معلوم {وَيَأْمُرُونَ بِ الْ مَعْرُوفِ} یعنی خیر معروف {وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ}منکری که بیّنه.
پس بنابراین واجبی که دعوت شده به او و بیان کرده است و قانع کننده است، محرمی که دعوت سلبی شده، یعنی انجام نده و معلومه، پس اینجا حتما باید بِالمَعروف و المنکر باشه.
معروف مَا عُرِفَ بِذَلِکَ البَیانْ، مُنکَر مَا أنکِرَ بِذَلکَ البیان
این شخص قبلا نمیدانسته که واجبه، حالا دانست، قبلاً نمیدانست حرامه، حالا دانست حرامه. خب پس این یک بُعد که اونروز عرض نکرده بودم که {وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر}یعنی الّذی عُرِفَ بِتَلکَ الدّعوه، عرفَ ایجابیّاً، منکر الّذی أنکرَ بتِلکَ الدعوه، عُرِفَ بِتَلکَ الدّعوه وجوبش و أنکرَ بتِلکَ الدعوه که انکار وجودش که عبارت باشد از حرمت.
بعد، ما چهار احتمال داریم در باب امر به معروف و نهی از منکر، در این چهار احتمال کدومش اینجا مورد امر است، در باب معروف و مورد نهی از منکر در باب منکر؟
یک مرتبه این شخص که میخواد امر کنه، امر به چیزی می کند که در نظر خودش واجبه، در نظر اون آقا واجب نیست، اون آقا نماز جمعه رو واجب نمیدونه، شما واجب میدونید، شما یاتقلیداً یا اجتهاداً واجب میدونید، اون آقا واجب نمیدونه.
یک مرتبه واجب نمیدونه، مقصره در واجب ندونستن، خب بیان کن براش، بیان کن تا قانع بشه. یک مرتبه نه، اجتهادش اینجوره و هر چی هم صحبت میکنی همینه، یا تقلیدش اینطوره، هرچی صحبت کنی، اینطوره، این آدم بینَه و بینَ ربّه، فرض کنید نماز جمعه رو واجب نمیدونه، اینطوری و من بینه و بین ربّی نماز جمعه رو واجب میدونم، اینجا امر کنم او رو؟ غلطه.
اگر میدانم{يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ} که من میدانم واقعا این واجب است و بتوانم او را قانع کنم، بسم الله. اگر من نتوانم او رو قانع کنم و او به حق قانع نشود، در اینجا معنا ندارد که بنده واجب میدونم، او واجب نمیدونه یا فرض کنید که او واجب میدونه، من واجب نمیدونم.
اگر او نماز جمعه را واجب می داند و نمیخواند اما من واجب نمیدانم، من امرش کنم؟ منطقی نیست، منکه قبول ندارم که. وقتی من قبول ندارم وجوبش رو یا مثل آقای حکیم احتیاط می کند می گوید احوط این است که این حرام باشه، خب آقای حکیم بیاد امر کند کسانی که نماز جمعه رو در نجف نمیخونن، نخیر اگه نخوننم به نظر ایشون بهتر است و عرض می شود که أحوطه.
پس ببینید، این یک ضلع از مربع احتمالات که آمر و مأمور یا ناهی و منهی، اینا اختلاف نظر دارند در واجب و حرام، یا اجتهاداً و یا تقلیداً.
اما اگر چنانچه اتحاد نظر دارند، هم آمر واجب می داند، هم مامور، خب اینجا جاشه دیگه، در اینجا {يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوف} اونایی که اتحاد نظر دارند تقلیداً یا اجتهاداً، یا {يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ}که اتحاد نظر دارند در عرض می شود که حرمت، اینجا جاشه. اولی اصلاً جاش نیست و دومی جاشه.
سوم و چهارم که خیلی هم محتاج به ذکر نیست، سوم و چهارم این است که نه آمر این رو خود واجب میداند نه مامور، بلکه مجتهدین واجب میدانند. آمر مجتهده، منظورم مجتهده، آمر مجتهده نماز جمعه رو واجب نمیدونه، مأمورم مجتهد است نماز جمعه رو واجب نمیدونه ولی چون فقهای دیگر واجب می دانند، باید به اینا امر کنند، یعنی چه؟ ناهی هم همینطوره.
اگر شخص ناهی، این عرض می شود که آب انگور نشده ثلثان نشده رو که مسکرم نیست، حرام نمیداند، اون طرفم حرام نمیداند، بنده بیام به حساب اینکه آقایان فرمودند که آب انگور ثلثان نشده اگرم مسکرم نیست، قلیان کرده، این حرامه، من حق ندارم این کار رو، این منکره اصلاً، برای اینکه من بین و بین ربّی، میگم این حرام نیست، اونم بین و بین ربّک می گوید حرام نیست، من به چه حساب اینجا، نهی کنم؟ منکره اینجا، خود این نهی منکر است نه اینکه نهی از منکره.
یک مرتبه به عکسه، به عکس، بنده و این آقا این رو واجب میدونیم هر دو یا اجتهاداً یا تقلیداً، یا حرام میدونیم هر دو، اجتهاداً یا تقلیداً، اگر من واجب میدانم نماز جمعه رو، شما واجب میدونی، اجتهاداً یا تقلیداً، اگر معاذالله شما نمیخونی، بنده بیام بگم نخیر امر نمیکنم چون فقها نفرمودند واجبه، شهرت نفرموده، اینم غلطه.
پس وحدت لازم است در امر به معروف و نهی از منکر. اگر میخواید امر به معروف کنید باید معروف باشد و بر مامور یا تقلیداً یا اجتهاداً فی نفسه یا به بیان شما{وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ}
این دعوت الی الخیر جای خودش رو گرفته باشه و طرف قبول کرده باشد، بعد از قبول موعظه حسنه هم شده باشد بر حسب آیه ۱۲5 سوره نحل، بعد از این باب امر به معروف و نهی از منکره.
بنابراین خیلی از امر به معروف ها و نهی از منکر ها جا نداره. خیلی از امر ها و نهی ها جا داره و انجام نمیشه و خیلی از امرها و نهی ها جا ندارد و انجام میشه متاسفانه و ما باید در باب امر به معروف و نهی از منکر که این سابقه در بحث فقهی ما به طور مستقل نداره اصلاً در این چند سالی که ما خدمت برادران هستیم، در بحث فقهی نوع آقایون هم اینطوره، چون از باب صلاه و طهارت و نجاست یا بالاتر مشکله برسن.
یکی از آقایون ۱۶ سال در حج صحبت کرد، یکی از آقایون در طهارت بحث کرد و به نجاست نرسید، مرحوم شد، یکی از آقایون در نجاست بحث می کرد، در نجاست مُرد.
باید که تمام بحث های فقهی رو به طور مجمل ما بحث کنیم، مخصوصا الان که جمهوری اسلامی ما داریم، خب ابواب جهاد، ابواب امر به معروف و نهی از منکر رو باید عمیقاً بحث کنیم.
نه اینکه بگذاریم به عهده اینکه خب آقایون فرمودند شرائطش چنینه و شرائطش چنانه، سلباً و ایجاباً، نخیر.
قسمتی از شرائط هست که آقایون شرط میدونن و از نظر قرآن شرط نیست، قسمتی از شرائط که آقایون شرط نمیدونن، در قرآن شرط هست، و همچنین و همچنین.
خب، پس مرحله اولای در این باب اینه که باید در باب معروف و منکر طرفین به حق این رو قبول داشته باشن و لذا در باب قضاءم اینطوره، اگر کسی رفته یک زنی رو ازدواج کرده بدون اذن پدر، این حاکم شهر تقلیداً یا اجتهاداً میگه اذن پدر شرطه ولی آقایی که اینکار رو کرده، تقلیداً یا اجتهاداً شرط نمیدونه، میگه برو تو محکمه، یعنی چی؟ باید خود اون آقا رو برد محکمه.
برای اینکه او از نظر تقلید یا اجتهادش، حلال است که یک زنی را، یک دختر باکره ای رو بدون اذن پدر، ازدواج کنه، حرام دیگه انجام نداده.
خب اگر آقایون یا فلان آقا یا که اینو حرام میدونن، شمام که حاکم شرعین تقلیداً یا اجتهاداً حرام میدونی، اگه مجتهد بودی که این حرف رو نمیزنی
(صحبت حضار)
-که چی؟
-این بحث دیگست، بحث دیگه است.
ببینید ما گفتیم به حق، اینو من تکرار کردم، اگر این آقا بینه و بینَ ربّه تشخیص داده است که فلان شخص اعلم است، باید از او تقلید کرد، این رو تشخیص داده، خب در اینجا من چه امری کنم به او، چه نهی کنم؟
مگر اینکه، من بفهمم که ایشون در تشخیصسش اشتباه کرده، اینجا {ادْعُ} میاد، بله، مثلاً فلان کس که حرام می داند عسیر ثلثان نشده را که مسکر نیست، حرام می داند، بدونم آقا مقصره، میگیم آقا آیه ۶۷ سوره نحل، این آیه دلیل است بر اینکه آب انگور جوش آمده قلیان خورده ای که مسکر نیست، قبل از آب ثلثین، قطعا حلاله، بیان کنم براش. وقتی بیان کردم دیگه مطلب رفت کنار.
عرض کردم این شرائط باید مخلوط باشه یعنی اگر طرف بینه و بین ربّه، منم قبول دارم که بینه و بین ربّک اینطوره، بینه و بین ربّه، اجتهادش یا تقلیدش بینه و بین ربّه درسته.
خب، من نمتونم که امر کنم او را به چیزی که او واجب نمیدونه یا نهی کنم او را از چیزی که این حرام نمیداند و بسیاری از قضاوت های ما اینطوره.
فلان کس رو بردن، فلان جا اهانت کردند، اذیت کردند، چه کردند، چه کردند، فلان کار رو کرده، آقا این فلان کار به نظر من حرام نیست، یا اجتهاداً یا تقلیداً حرام نیست.
پس فعل جنابعالی حاکم شرع حرام است، شما از حاکمیت شرعی میفتی، سقوط میکنی برای اینکه این خلاف عدالت است و خلاف ایمان است که در امر به معروف و نهی از منکر و در باب جزا که از لوازمشه، شرط است که طرفین به حقین، این ها حکم خدا رو بدانند.
-گاه معیار در قضاوت، همون احکامی است که معروفیت پیدا کرده در جمهوری اسلامی
-خیلی خب، بسم الله
آقای گلپایگانی حفظ الله مثلاً، یک فتوایی دارند که قانون حکومت اسلامی غیر اونه، ولکن ایشون بر خلاف عمل کردند محاکمش کنن ایشون رو؟ قضیه اکثریت قانون نیستش که، قضیه صحبت اکثریت
-بعضی آقایون میگن همینجوره، یعنی مجتهدم باید طبق فتوای رهبر عمل کنه
-شوخی می کنند دیگه آخه برای اینکه مجتهد که حرام است تقلید کنه،
-فتوای خودش برای خودش حجته تا زمانی که کار به ….. کشیده نشده،
-صبر کنید، صبر کنید، این خودش این کار رو کرده، این آقای فلان، اسم نمیبرم، حالا هر کی، این آقا شرط نمیداند در باب ازدواج دختر باکره، شرط نمیداند اذن پدر رو