بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
آیاتی که، یکی از شرائط جواز و یا وجوب امر به معروف و نهی از منکر رو مقرر داشته است، باید اولا مورد بحث قرار بدیم که آیا اگر شخصی تارک معروف است و مخصوصاً متجاهر است به ترک معروف، به همون معروف می تواند، تارک دیگری رو امر کند؟ یا نسبت به منکر.
در وهله اولا، وقتی که به این سه دسته آیات یا سه آیه نظر میکنیم، میفهمیم نه به طور کلی. ولکن در وهله ثانیه که دقت بیشتری میکنیم بینابینه قضیه.
آیه اولا سوره بقره، در جلد اول بحث کردیم، بحث مفصل امر به معروف و نهی از منکر که خطاب توبیخی به علمای یهود است. و زمینه اینه، برحسب آیات متعدده ای، علمای یهود از خود تورات استفاده کرده بودند که پیغمبری بعداً خواهد آمد، اسمش چنان است، کتابش چنان است، شهرش چنان است، دینش چنان است، اینا رو میدونستن.
{وَكَانُوا يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا} با مشرکین هم که بحث میکردند، گفتن ها ببینید، بعداً پیغمبر دیگر خواهد آمد، اینطور نیست که با زوال شریعت ما، با مُردن موسی و عیسی، این شریعت از بین بره، نخیر،{وَكَانُوا يَسْتَفْتِحُون.
یک رسالت بالاتری که این مهم تر است از کلّ رسالات، عده ای از علمای یهود و نصاری این مطلب رو، این مشرکین میگفتن {فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ} ولی وقتی اومد، شروع کردن منکر شدن.
این علمای یهود امر میکردند مشرکین رو که شما از حالا منتظر باشید که پیغمبری خواهد آمد. ولکن امر می کردند به چیزی که بعداً کافر شدند. {أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ} البته آیه مطلقه است. ولی مورد نزوله عرض می کنم.
شما ناس رو که ناس مشرکین را که اصلا به وحی عقیده ای ندارند و چه ناس کتابییّن را که اطلاع از وحی بعدی ندارند، اطلاع بر آمدن شریعت اخیره ندارند، {تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ} امر می کنید که از حالا معتقد باشید، منتظر باشید، بشارت بوده، {أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ}در حالی که فراموش کنید خودهاتون رو، و خودهاشون رو فراموش کردند بعداً، مگه نکردن؟ حالا بله، قبول دارن، حالا قبول دارن، ولی الان وقت عمل نیست. پیغمبر نیومده که.
ولکن در مقابل منکرین وحی که مشرکین اند یا در مقابل منکرین وحی آینده، وحی اخیر که جَهله اهل کتاب هستند {کَانوا یَستَفتِحونْ}{یَستَفتِحونْ الَّذینَ کَفروا} اهل عرض می شود. مشرکین اند و غیر {الَّذینَ کَفروا}اهل کتابی که مطلع به این جریان آینده نیستند.
اینجا آیه توبیخ می کند{أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ} و الحال أنَّکُم {وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَاب} شما کتاب را می خوانید، شرع مداران تورات و انجیلید، مطلب را می دانید از کتاب، دانسته قبول کرده اید و دانسته امر می کنید و دانسته مردم را دعوت می کنید که قبول کنند این جریان را، عرض کردم این شأن نزوله و إلاّ کلیّت داره آیه.
{وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَاب أَفَلَا تَعْقِلُون} شما تعقل نمی کنید، تفکر نمی کنید، نه اینکه شما دین ندارید، نه، عقلم ندارید.
کسی که مطلبی را میگد آقا بیا انجام بده، ولی خودش اصلاً کَأن لَم یَکُن، به طور کلی میرد کنار و فرار میکنه، بلکه نهی میکنه، بلکه تکذیب میکنه، این نه تنها خلاف شرع است، بلکه خلاف عقل است. خب از این آیه این مطلب رو ما استفاده می کنیم در قدم اول که نمی شود انسان امر کند {بِالبّر} و خود را فراموش کند. پس نمی شود انسان امر کند کسی را به چیزی که خودش اون واجب رو انجام نمی دهد، نداده است، یا سرّاً، یا جهاراً، یا سرّاً و جهاراً محور انجام ندادنه.
چون {تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ} اگر انسان نسیان کند نفس خود را در ترک واجبی، اعم است از اینکه جهاراً باشد نماز نخونه یا سرّاً باشد. جهاراً باشد عرق بخوره یا سرّاً باشد عرق بخوره. هر دوش{تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ} هست.
پس از این آیه فعلا ما در نزله اولا این مطلب را به وجه عام استفاده کنیم که از شرایط امر و نهی این است که آمر مُأتمر باشد بِمَا یَأمُرُ بِه و ناهی مُنتهی باشد أمَّا یَنهی عنه.
حتی در اونجایی که سرّه و در اونجایی که عرض می شود که کسی هم نمیدونه، اونجام همینطور.
بله این مطلب هست که، البته اینو از این آیه درنمیاریم، که اگر کسی یک واجبی را ترک می کند ولو مجاهرتاً، ولو تجاهراً و واجب دیگر را عمل می کند و کسی که این واجب دوم را ترک کرده است او را امر کند به این واجب، خود آمر عمل می کند به این واجب، بله واجب دیگر رو ترک کرده.
خب آیه آیا هردو وانه است دلالتش؟ یا نه یک جهت رو می گیره؟ یک جهت رو. {أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ} در چی؟ در همین برّ. اینطوریه دیگه. امر میکنید شما مردم را به کار خوب و واجب و فراموش می کنید خودهاتون را از همین. چیز دیگه نگفته که.
بنابراین این مطلب رو استفاده می کنیم که اگر کسی ترک کند یک واجب دیگری را و انجام بدهد یک واجبی رو، نسبت به واجبی را که انجام میدهد، می تواند بلکه باید امر به معروف کند کسی که این واجب رو ترک کرده. در حرام هم همینطور.
نقل کلام، اگر این آدم عرق نمی خورد اما روزه می گیرد، نسبت به کسی که، عرض می شود که ببخشید، عرق می خورد اما فرض کنید که روزه رم میگیره، عرق میخورد، فعل حرام رو انجام میده، اما روزه رو ترک میکنه، این آدم نسبت به کسی که عرق میخوره هم میتونه نهی از منکر کنه، چون عرق نمیخوره خودش. اما نسبت به کسی که روزه نمیگیرد چطور؟ خودشم روزه نمیگیره. این آدم خودش روزه نمیگیره، نسبت به کسی که روزه نمیگیره، بیاد نهی کنه {أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ}اما نسبت به اولی این مطلب نیست.
-در جایی که نماز نمیخونه اما کارای دیگری انجام میده، در اون کارای دیگری که انجام بده….
-امر میکنه بله.
-نماز نمیخونه قبول نیست اعمالش
– …. نه آخه در باب امر به معروف و نهی از منکر، این ها وجوبش
(صحبت حضار)
-بله، وجوبیست که نیت وجوب بکنه اصلاً، نیت وجوبم بکنه کارش رو انجام داده، اگر کسی نیت وجوبم نکنه انجام داده
-مثلا روزه میگیره، نماز نمیخونه.
-بله، بله
-اونی که انجام میده نسبت به او امر می کند. اونی که حرامه ترک می کند نسبت به او نهی می کنند، نسبت به اونای دیگه. چیز دیگست.
(صحبت حضار)
-استحبات که امر و نهی نداره اصلاً. امر مال وجوب است و نهیم مال فعل حرام.
خب این، این آیه.
آیه دوم، {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ} اگر انسان چیزی رو بگد و عمل نکند، این….. گفتن چند جوره.
یک گفتن با زبانه، گفتن با عمله، گفتن با نوشتنه، گفتن ابراز داشتنه دیگه که {إِنَّمَا يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ}لفظ که نیستش که.
این لفظ یکی از مراحل ابراز مطلب است، یکی هم نوشتن است، یکی هم اشاره کردن است، یکی هم عمل کردن است، پس{تَقُولَ لَهُ} امر نیست.
من چه بگویم به کسی که نماز نمیخواند، نماز بخوان، چه بنویسم نماز بخوان، چه اشاره کنم فلانی نماز خودتو بخوان، همش{تَقولُ لَه} است. منتها اونی که خیلی ظاهر است و بیّن، عبارت است از قول لفظی.
حالا، این آیه نسبت به کی داره توبیخ میکنه؟ کسانی که عملی را که انجام نمی دهند و باید انجام بدهند. واجبی را باید انجام بدهند، انجام نمی دهند، حرامی که باید ترک کنند، این حرام رو عمل می کنند، این نسبت به این ها آیه مبارکه صادقه {لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُون}.
اینجا توبیخ روی {لَا تَفْعَلُون} نیست. روی {تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُون} روی مرکبه. {لَا تَفْعَلُون} بله، این مغزه. اگر کسی واجبی رو انجام نداد مقته، حرامی رو انجام داد مقته، ولکن مقت کبیر نیست.
مقت کبیر اینجاست، {لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُون، كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا} نمیگه كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أن لاَ تَفعَلون، واجب، نه، {كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُون}.
کاری رو که انجام نمی دهید، شما بگویید کسی انجام بدهد. در جنبه ایجابی واجبات رو، در جنبه سلبی محرمات رو، انجام واجبات فعل ایجابی ست، تصدیق محرمات عرض می شود که ترکه. خب این آیه هم بیّن است.
{یَا أیّهَاالذّین} پس این منافات با ایمان داره اصلاً. منافات دارد با ایمان اولاً، همچنین این مقت کبیر است. {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ، كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا} جمعش اینجا بده.
مثال، در باب ریش تراشی، خب روایت داریم، روایتم دو جنبه داره. یک جنبه این است که این از باب تشبه حرام بوده، {لاَ تَشَبَّهوا بالیَهود}این یک.
دوم، یهودی ها چیکار می کردند؟ این ها سبیل ها رو میذاشتن و ریش ها رو می تراشیدن، گفتن شما تشبّه به یهود نکنید. برای اینکه اون ها سبیل ها رو میذاشتن و ریش ها رو می تراشیدن.
حالا، اگر کسی هر دو رو بتراشه چی؟ منهیه؟ اگه کسی هر دو رو بگذاره یا هر دو رو بتراشه، هیچ کدوم منهی نیست. سه بُعده. هر دو رو بتراشه، هر دو رو بذاره، سبیل رو بذاره، ریش رو بتراشه. اما اگر ریش رو بذاره سبیل رو بتراشه چی؟ تشبه نیست. در این چهار جور، فقط یک جورش تشبهه، از باب تشبه حرامه. همه رو بزنه این تشبه نیست. همه رو بذاره تشبه نیست، ریش رو بذاره سبیل رو بزنه تشبه نیست، سبیل رو بذاره، ریش رو بزنه تشبه به یهوده.
پس در اینجا تشبه جمعش حرام بود. جمع سبیل گذاشتن و ریش تراشیدن، نه اصل ریش تراشیدن تنها، نه اصل سبیل گذاشتن تنها واجب است و نه اصل ریش تراشیدن تنها حرامه نه، جمع بین سبیل گذاشتن و ریش گذاشتن به عنوان تشبه، حالام که تشبه نیست، حالا تشبه که نیستش که. اینو مثال زدم برای جمع.
بحث این است که جمعش حرامه، بعضی چیزا مفردش حرامه، بعضی چیزا جمعش واجبه، چون مفردش واجبه.
حالا در اینجا،{ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ}این قوله ای که این کار واجب رو انجام بده که بد نیستش که، واجبه که، حداقل حرام نیست.
انجام ندادن واجب حرامه، در اینجا دو تا رو با هم جمع کرده {لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ}باز تکرار {كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ} نگفته، كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أن لاَ تَفعَلون، نه، {كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ}
پس اینم آیه دوم است که دلیل است بر اینکه شخصی که امر می کند به چیزی، خودش باید انجام بده یا نهی کند از چیزی، اون مورد نهی رو باید خودش ترک کرده باشه، البته راجع به واجبات و محرمات دیگر اینجا بحث نداریم. راجع به سه آیه اول.
آیه سوم راجع به شعیب، گفتن{ أَصَلَاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشاء}اعتراض می کردن، محاوره بود، بحث بود، یکی از کلمات شعیب (ع) {وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ} اینجور نیست که من شما رو نهی کنم از بت پرستی،…….. از چه ولی من مخالفت کنم.
{إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ}مقابل اصلاح چیه آقایون؟ افساد.
پس اگر کسی، کسی را از چیزی، از حرامی نهی کرد ولی خودش مخالفت کرد، این حرام انجام داده.
کسی، کسی را به واجبی امر کرد، اما خودش مخالفت کرد، واجبو ترک کرد، این افساد است. این افساد است و بر خلاف اسلام است، نه اینکه جایزه، نخیر، نه واجب است و نه جایز، برای اینکه {وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ}این سه آیه به طور مختصر.
خب سوال، این سه آیه اگر مطلبش این است به وجه عام که نسبت به واجبی که انسان امر می کند، خودش باید عامل باشد. نسبت به حرامی که نهی می کند، خودش باید تارک باشد، چه سرّاً، چه جهاراً، هرچی، فاعل باشد، چه سراً، نه که من جلو فلانی نماز بخونم که ببینه، نخیر. شما نماز رو باید بخونی تا امر کنی. عرض می شود که عمل حرام رو نباید بکنی چه سرّاً، چه جهاراً تا عرض می شود که نهی کنی. البته جهاراً اگر ترک واجب کنید، این بیشتر طرف تشییع می کند به فساد و جهاراً فعل حرام، این بیشتر تشییع، ولکن اصل مطلب اینه، اونطوری که ما از این سه نص می فهمیم{لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ} {تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ}{وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ} که این {إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ}این اصلاح نیست و امر به رمعروف و نهی از منکر برای اصلاحه دیگه. برای ترمز زدنه؟ برای اصلاح، نخیر، برای اصلاح است.
آخه اینجا این سوال میاد که راجع به گروهی از علمای نصاری که محرماتی رو انجام می دادند، خداوند مذمت می فرماید،{كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَفْعَلُون}
پس تناهی واجبه، تناهی کی می کنیم؟ تناهی یعنی دو طرف همدیگر را نهی کنند، یعنی هر دو طرف این منهی رو انجام میدن. تآمر همینه، تآمر بالصلاه این مال دو طرفیست که هر دو نماز رو نمیخونند، این نماز نخون به اون میگه بخون، اون نماز نخون به این میگه بخون و إلاّ تآمر نیست، امره.
اگر یکی می خواند، دیگری نمیخواند، این امر است، تآمر نیست. اگه کسی حرام رو انجام می دهد، دیگری انجام نمی دهد این نهی است تناهی نیست.
ما یک تناهی داریم و بعد از تناهی انتها و یک تآمر داریم و بعد از تآمر اعتمار. این امر داریم و اعتمار، یک تآمر داریم و اعتمار. یک نهی داریم و انتها، یک تناهی داریم و انتها.
گاه فردی دیگری رو امر می کند و او مآتمر می شود، گاه دو تا همدیگه رو امر می کنند و هر دو مآتمر میشن.
گاه فردی دیگری رو نهی می کند و او منتهی می شود، گاه دو تا همدیگه رو نهی می کنند و هر دو منتهی میشن. آیه بحث دوم دارد.
خداوند مذمت می کند این گروه را که زیادم هستن،{كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَفْعَلُون} چه بد است کاری که این ها می کردند، کارشون دو تا کار بود. دو تا بود، یکی اینکه منکر را این گروه انجام می دادن همه، این{بِئْسَ} ولی آیه{بِئْسَ} دوم رو داره میگه.
این{بِئْسَ}اول محقق است{فَعَلوه}. این{مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ}اوله، ولی محور بحث آیه {بِئْسَ} دومه، چرا؟{كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوه}.
{مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ} یک {بِئْسَ} است،{كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْنَ}{بِئْسَ}دیگر است. آیه راجع به {بِئْسَ} دوم دارد بحث میکند.
چه بد است کار بدی را که همه این ها با هم انجام میدن، همدیگه رو نهی هم نمیکنن، تناهی هم در کار نیست، باید چه کنیم بین اون سه آیه و این آیه؟ برای چه کنیم مبحثی رو امروز عرض می کنیم حضور برادارن.
ببینید، مقصود از امر به معروف و نهی از منکر چیست؟ اول مقصود از دعوت الی الخیر چیست؟ یعنی طرف خیر را بفهمد، بشناسد، معتقد شود، عمل کند، و الی آخر، {یَدعونَ إلَی الخیر}
بعداً در مرحله ای که دعوت الی الخیر درست شد و طرف قانع شد و عناد کرد، و چه کرد و چه کرد و میبینیم که این طرف مرتب واجب را ترک می کند با اینکه دعوت الی الخیرکردیم و قانعش کردیم و عرض می شود که محرم را مرتب انجام میده با اینکه دعوت الی الخیر کردیم، قانع کردیم که این حرامه.
در اینجا مقصود از امر چیه؟ مقصود از امر مگه این نقش امر مگه این نیست که اون طرف انجام بده اونچه رو امر میکنه و مگر نقش نهی این نیستش که اون طرف ترک کند اونچه رو انجام میده، اینه دیگه.
حالا، من در بُعد اول باید خود انجام بدم واجبات را، بعد دیگران را نیز وادار کنم، در بُعد اول خود باید محرّمات ترک کنم، بعد دیگران رو وادار کنم ترک کنند.
حالا، اگر من خود واجباتی رو انجام دادم، دیگران رو هم امر میکنم، بسم الله. اگر خود محرماتی را معاذالله، محرماتی رو ترک کردم، دیگران رو هم که مقترف این محرمات هستن، نهی میکنم محرمات رو انجام ندن. اما آیا تاثیر اصل است یا وضع دیگر در کاره؟ تاثیر در اصله.
برای اینکه خداوند میخواد این جوّ اسلامی، دو بُعد داشته باشد در دریافت احکام، باید ها و نباید ها و در انجام احکام. بُعد اول، هر فردی خودش و بُعد دوم دیگران هم.
فردی که خود را ساخت، دیگران نساخته را نیز بسازد، انسان های ساخته نشده خود را بسازند یا با دعوت الی الخیر و امر به معروف و نهی از منکر دیگران یا خود بروند و مطالب رو دریافت کنند.
پس اجتماع اسلامی و جوّ اسلامی اجتماع سازندگی ست، سازندگی درونی از نظر علمی و عقیدتی و اخلاقی و سازندگی برونی از نظر بایدها انجام دادن و نباید ها ترک کردن، این سازندگی کلیت داره.
پس اگر من بتوانم چیزی رو بسازم که ناساز است، میگیم بر من واجب است اگر بتوانم. اون جریان اهم و مهم مطلب دیگریست.
بحثی که میخوام عرض کنم اینه، ما پنج مرحله داریم در امر به معروف و نهی از منکر.
مرحله اولا، من امر یا نهی می کنم و حتما موثرم، اینکه حرفی درش نیست. این یک.
دو، امر می کنم یا نهی می کنم احتمال تاثیر دارد اینم جا بحث نیست، این دو.
امر می کند و یا نهی می کنم، می دانم موثر نیست، که اثر نمیکنه، می دانم موثر نیست، خب مگه علم من مطابق با واقع است؟ مثل ذَا النُّونِ {وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا} صددرصد شد از ظنّ این ها، ولی بعداً رفتن دعا کردن و رحمت آمد و فلان. پس این مرحله سوم. امر می کنم و یا نهی میکنم و می دانم که موثر نیست، ولی ممکنه در واقع موثر باشه. این سه.
چهارم، امر می کنم و نهی می کنم و می دانم موثر نیست، در واقعم موثر نیست.
بعدش، امر و نهی می کنم و می دانم نه تنها در واقع، آها احتمال می دهم موثر نباشد، احتمال داره موثر باشه، اینکه در مرحله اولاست. بذارید ما عکس کنیم مطلب رو. ترتیب رو مجدد عرض کنم، یخورده اینجا قاطی شد.
محور در امر و نهی، یک محور ایجابی ست، یک محور سلبی و بینهما متوسطا.
محور ایجابی اثر کردن، محور سلبی به عکس کردن، یعنی فردی که نماز نخونه، بدتر نماز نخونه، ببینید این دو مورد رو داشته باشید، بعد بَینهما.
پس این امر و نهی که می کنید، یا امر و نهی قطعا موثر است در این که معروف و مطلوب انجام شود و منکر متروک شود، یا نه اگر من امر کم یا نهی کنم، بدتر میشه قضیه، إفساد میشه اصلاً، یعنی فساد در فساد میشه. این دو تا.
اما بَینهما، بینهما این است که احتمال می دهم موثر باشد، این سه. یقین دارم موثر نیست اما واقعا شاید موثر باشد، این چهار. یقین دارم موثر نیست و در واقعم موثر نیست، این پنج. این مراحل هست.
خب، در این مراحل خب حکمش یکسان که نیستش که.
اون بُعد اول که من قطع دارم که موثر است، خب واجبه، شکی نیست.
اون بُعدی که قطع دارم بدتر میکنه طرف، بدتر میکنه طرف اونم به حساب خودمون…..
یک مرتبه به حساب خودمونه، پیغمبر بزرگوار شریعت قرآن را آورد، ابوجهل، ابوجهل تر شد، خب بشه، تقصیر خود پیغمبر که نیست. بحث ما بقیه است که اگر امر یا نهی بکند طرف بدتر میشد نه به حساب خودش فقط، به حساب من هم.
یعنی من معاذالله، اگر منکر را متجاهراً عمل می کنم، معروف را متجاهراً ترک می کنم و بعد معاذالله اگر امر می کنم به معروف استهزائاً است، اگر نهی می کنم از منکر استهزائاً است، یا استهزائاً تلقی می شود.
اگر استهزائاً باشد یا استهزائاً تلقی شود، چون من عیب دارم، او هم عیب دارد، دو تا عیب با هم قاطی می شود و طرف بدتر خواهد شد. باید در زمینه ای که من امر کنم یا نهی کنم طرف بدتر بشود به حساب طرفین، هم به حساب خودش و هم به حساب من، در اینجا باز واجب است؟ حرام است. در اینجا امر و نهی حرام است.
این تفصیلو برای این جهت عرض کردم که آیات رو دوباره برگشتیم، برحسب تفصیل دارم عرض می کنم ها.
آیاتی که امر می کند به وجه عام، خب قیود نزده،{وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ}{کُنتم خَیرَ أمَّه الآمرونَ بالمَعروف الناهونْ عَنِ المُنکَر وَ الحَافظون لِحدود الله}
این ها البته رابطه کلی ست.
اما قیودی که در آیاته، ما در …. ثانیه وقتی که به این سه آیه مراجعه می کنیم، می بینیم مطلب مقداری مزیّن تر است. چطور؟{أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ} تنسون …. یا تَنسونه، تنسون آینده رو میگه، غیر از اینه؟ {تَنسِون} یک اشارهای دیروز شما کردیدا، من دنبالش رو عرض میکنم.{وَ تَنسون}یعنی بعدم همینطور، آخرم همینطور.
این آدمی که امر می کند بالبرّ، در حالی که خود را فراموش می کند، اصلاً زمینشم می کنده. زمینه این است که علمای یهود و نصاری اون وقت که قبول داشتن که{وَكَانُوا يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ} در آینده این نسیان می کند، حالا رو کاری ندارد، حالا نسیان کند، نکند، قبلاً نسیان کند، مطلب آینده است.
کسی که حالا دارد امر می کند به یک واجبی و در حال، و در حال و استقبالش از نسیان می کند آنچه را امر می کند، این رو داره منع میکنه، کاری به تآمر و تناهی ندارد که.
یا فرض کنید که، {لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ} مَا لَمْ تَفعَلونْ نیست، ما سه زاویه داریم. مَا لَمْ تَفعَلون، مَا لاَ تَفعَلون فعلاً، مَا لاَ تَفعَلون مستقبلاً. آیات همش مستقبل رو داره بحث میکنه ها، فعل و گذشته رو کاری نداره.
اگر در گذشته منکر انجام داده، بالفعل هم منکر انجام میده، ولکن باب تآمر و تناهیست.
دو نفرن، هر دو نماز نمیخونن، اما هر دو رجاء اینکه اگر نصیحت بشوند نماز بخونن هست، اگر نصیحت بشوند نماز میخونن.
این به اون میگه داش مهدی نماز بخون، اون به این میگه داش محمد نماز بخون، دو تایی با هم نماز میخونن.
یا قطعاً اثر می کند، یا احتمالا اثر می کند، بالاخره استهزاء نیست، اینجا مورد نهی آیات که نیستش که. {وَتَنسونَ} کیه؟ اینکه می گوید {كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ} تناهی در کجاست؟ تناهی در اون زمینه ایست که این سه آیه اون رو کاری نداره.
این سه آیه هر سه جریان مستقبل را، مستقبل منفی در اونجا که مثبت باید باشه، مستقبل مثبت در اونجا که منفی باید باشه که {أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ} و حال آنکه {تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ} فاصله حالا تا {تَنسونَ}که پیغمبر بزرگوار آمد، بعد شروع کردند {وَلَا تَكُونُوا أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ} اینه، این منهی ست.
یا در {لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ}میگد چیزی که فرض کنید عمل نکرده، اونو کاری نداریم. میگد اما عمل نمی کند، بعداً هم هرچی گفتیم عمل نمی کند، هی عمل نمی کند.
پس این یک میخ و سیخی ست که اصلاً منکر را مرتب انجام میده، معروف را مرتب ترک میکنه، جوری نیست که در فکر این باشد که من یک موقعی معروف رو انجام بدم. در فکر این باشد که یک موقع منکر رو من ترک کنم و لذا در آیه دوم اینطوره، آیه سومم همینطوره. {إن أُریدُ} ببخشید{وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ} بعداً، {إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ}قبل رو کار نداره، حالا رو هم کاری نداره.
میگه منکه میگم کاری نکنید نمیخوام بعداًخودم این منکر را عمل کنم، فرض کنید حالا شعیب جای خودشه. فرض کنید شخص ناهی خودش الان داره عرق میخوره، شخص منهی هم الان داره عرق میخوره، هیچکدوم مصداق این آیه نیستند در بُعدی و مصداق هستند در بُعدی دیگر.
مصداق اون سه آیه نیستند در این بعد، اگر این دو نفر که همدیگر را نهی می کنند که هر دو فعل حرام کردند، این ها مصداق این آیاتی که مذمت میکنیم نیستند، چرا برای اینکه اینا در حالی هستند که امکان قبول إذه درشون هست، اگر تذکرشون بدهی، این ها تذکر پیدا خواهند کرد و عمل واجب متروک رو انجام خواهند داد، عمل حرام انجام شده رو ترک خواهند کرد.
پس دو بخشه، یک بخش این است که اصلاً یا یک طرف یا طرفین، اگر امر کنند یا نهی کنند، اصلاً ضرر دارد، ضررم هر دو وانه است، از طرف آمر و مامور، از طرف ناهی و منهی، هر دو است، مثل کسی که امر می کند استهزائاً یا نهی می کند استهزائاً، طرفم تلقی استهزاء می کند در امر و نهی، اینجا امر و نهی به عکسه.
بر عکس نهند نام زنگی کافور.
که اینجا قضیه به عکسه، دعوت الی الخیر که نیست، بلکه شرّه، اونم شر دوبله است، شری که هم خود او زهرمار است و هم کسی که امر می کند، اونقدر زهرمار است که وقتی میگد اون طرف تلقی استهزاء می کند، اینجا بحثی نداریم.
بحث ما در کجاست؟ بحث ما در جایی است که یک واجبی متروک است بین الطرفین، یک منکری مفعول است بین الطرفین، طرفین عناد ندارند، تصمیم ترک واجب را کلاً ندارند، تصمیم فعل معروف رو کلاً ندارند، إذه در این ها تاثیر می کند احیاناً.
اگر موعظه در اون ها تاثیر می کند احیاناً، بهترش این است که کسی که خودش تارک منکر است نهی کنه، کسی که خودش فاعل معروف است امر کنه.
اما اگر اون بهتر نبود چی؟ اگر اون بهتر نبود، خب مرحله پایین تر، مش تقی، مش علی را نماز بخون، مش علی هم مش تقی را نماز بخون، شاید در هر دو تاثیر کند، بخونن.
اگر این تناهی و تآمر درش یقین به تاثیر است و یا احتمال تاثیر است و یا حتی القا حجت است که بعد عرض می کنیم یا یقین به تاثیر است یا احتمال تاثیر است، یا واقع تاثیر است، یا القاء حجت است، خب واجب است.
اما اگر نه یقین تاثیر است، نه احتمال تاثیر است، نه القاء حجت است، بلکه اضلال طرف است با این قید، اضلال طرف است که این ضلالت هم در طرف است زیادتر میشه، ابوجهل، ابوجهل تر میشه و هم در این طرف است که یک فاسقی ابوجهل رو، یک فاسقی که بت رو میپرسته به ابوجهل میگه بت نپرست، که طرفین.
اینجا تناهی در کار نیست، تناهی در زمینه ایست که طرفین احتمال تاثیر، یقین تاثیر، احتمال تاثیر و یا اینکه القاء حجت باشه.
بنابراین اختلاف بین این آیات نیست و اگر ما روایات بسیار زیادی داریم که إنَّمَا یَأمُرُ بِالمَعروفْ مَنْ یَعمَلُ بِه وَ إنَّمَا یَنهی عَنِ المُنکَر مَن یَترُکُه، إنَّمَا چی میخواد بگه؟ إنَّمَا نقطه اولا رو داره میگه. نقطه اولا اینه، اگر کسی داره میمیره، شما یک قاب پلو، یک پورس پلو، به این بدید بخوره، خب کار واجب کردید، نشد نصفی، نشد یک لقمه نون.
حالا، إنَّمَا، این بُعده اوله، اصلاحی که باید در جوّ مسلمین باید بشه، خب بُعد اول، اون امر و نهیی که اثرش بیشتر است و نقش بهتری را دارد که آمر و ناهی عادل باشند، عادل در کلّ واجبات و ترک محرمات باشند یا عادل باشند در اون چیزی که امر می کنند، عادل باشند نسبت به اونچه که نهی می کنند، اما اگه اینا نشد، اینجا زمینه{كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْنَ}.
کسی نبود در میان این علمای نصاری که خالص خالص عادل باشد، نه اینا با همدیگه رشوه میخورند، چه می کردند، چه می کردند، اما اگر کسی نبود که این ها رو امر کنه، خودش عادل باشه، نهی کنه و خودش عادل باشه، ولی خودهاشون آیا موظف نبودند یک دگر را نگه دارند؟ نگهبان یکدیگر باشند، انسان باید نگهبان خود باشد و نگهبان دیگران، حتی اگر خود را نگه نداشته است و نمی دارد، اما می تواند دیگری را نگه دارد، باید دیگری را حتما نگه دارد، چرا؟ برای اینکه{وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّه} این {الْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّه} واجب است حدود الهی را در جوّ اجتماع حفظ کنه ولو خودش ترک کرده، بله، اگر خودش ترک کرده پدرش درمیارن قیامت که تو میدونستی، امرم کردی، نهیم کردی، خودت انجام ندادی.
این روایت دارد که چنین میکنند، چنان میکنند که تو جهنم میگن، بهشتیا به بعضی جهنمیا میگن که تو ما رو امر کردی، تو ما رو نهی کردی، تو ما رو درس دادی، …. خودت انجام ندادی.
نه این جهنم است چون امر کرده، نه، برای اینکه این خودش، خودش رو جهنمی کرده که دیگران رو بهشتی بکنه مثلاً. نه اینکه ترک واجب کرده، فعل واجب را انجام داده ولکن فعل واجب با ترک واجب مهم تر که خودسازی باشه.
بنابراین آیه مبارکه{كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ} که ازش می فهمیم تآمر هم واجبه، پس امر و نهی واجب، بسم الله و تآمر و تناهی هم واجب، بسم الله، بعضی وقتا امر و نهی حرام میشه، تآمر و تناهی هم حرام میشه. دیگه راجح ما نداریم، یا واجب است یا حرامه.
-از مجموع این جملات می فهمیم این کسی که فاعل منکره و تارک معروف است، این وجوب امر به بالبرّ ازش برداشته شد، ولی اینجایی که مخصوصاً …. اونجا راجحه؟
-اینو حالا میخوایم بحث کنیم.
وجوب امر و نهی تا کجاست؟ اینم همین الان میخواستم بحث کنم.
-چون در روایات اومده که … کَلِمَهِ الطَیّبَه….
-این تاییده، این فرمایش شما تاییده این روایت.
حالا، ببینید، ما در باب امر و نهی، شرایطی آقایون کردند، البته این شرط که ما بحث کردیم نکردند. شرط این است که این آدم خودش عامل باشه، این شرط رو نکردند ولی این شرط هست، منتها در باب تآمر و تناهی مطلب دیگری ست.
حالا، شرایطی که هست، جواز التأثیر، ما میگیم قبول نداریم، جواز التاثیر شرط نیست. برحسب آیاتی از قرآن که بحث خواهیم کرد، حتی احتمال تأثیر هم ندید، باز امر و نهی واجبه.
کما اینکه در قضیه اصحاب سبت هست، عرض می شود که {لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُون} این آیه دلیل است، این نصّه که این کسانی که نهی کردند اصحاب سبت را از این حیله، عرض می شود خداوند … چرا نهی می کنید، آخه شما چرا نهی میکنید کسانی که{قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أو مُعَذِّبُهُمْ}یعنی یقین دارد که تاثیر نمی کند، زمینه همینه، یقین دارد که هر چی داد و فریاد و موعظه و استدلال، این یهودی ها مشغول اند، این حقّه رو میزنند. {وَ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْکُمْ}{لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا}این آقایون حرف اونو دارن میزنن، خدا جواب میده {قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُون}، اولاً{مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ} ثانیاً {وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُون}.
لَعَلَّهُمْ دو لَعَلَّ هست، مَعْذِرَةً یکی. فرض کنید که {يَتَّقُون} در کار نیست، ولکن ما واجب خود رو انجام دادیم، حجتی است.
وقتی ما واجب رو انجام دادیم، حجت فوق الحجه شد یا نه؟ ممکن است بگن به ما نگفتن یا کم گفتن یا اصلاً نگفتن یا کم گفتن.
خب، شمام بگید. شمام بگید که این حجت باشد یک. حالا، این حجت که فوق الحجه بینهم است، یا{يَتَّقُون} یا لاَيَتَّقُون، اگر لاَيَتَّقُون، یک جریان انجام شد که{مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ}.
یا آیه دیگه {عُذراً أوْ نُذراً}. {نُذراً}اونجا که موثره، {عُذراً} اونجا که بنده کارم رو کردم، من معذورم.
پیغمبر باید دعوت خودش رو بکنه، نسبت به ابوجهل، درسته {سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ} ولیکن لَکُم، لَکَ نیست. سَواءُ لَکَ نیست، پیغمبر باید ابوجهل رو هم انذار کنه، نه برای تأثیر، برای القاء حجت.
چون تبشیر و انذار دارای دو بُعده، یک بُعد این است که اثر کند، بُعد دیگر اگر اثر نکند، القاء حجت است یا تکرار حجت.
القاءُ الحجّه و تکرار الحجّه واجب است، برای اینکه پس فردا، روز قیامت فردا، نگن که به ما نگفتن یا به ما گفتن کم گفتن، بیشتر نگفتن، اگر به جای دو مرتبه، سه مرتبه میگفتن اثر میکرد، برای اینکه هیچ عذری در کار نباشه، اینو به طور اشاره عرض کردم.
پس، وجوب، حتمیت تأثیر، مرحله اولا، حتما تاثیر ، یک.
دو، احتمالُ التأثیر، مرحله دوم.
سه، یقین به عدم تاثیر. اگر یقین دارید به عدم تاثیر، بازم دو وجه داره. یا یقین داریم به عدم تأثیر، واقعا تأثیر میکند قضیه عرض می شود که … یا تأثیر نمیکند.
اگر تاثیر نکرد قطعاً و یقین به عدم تاثیر من موافق با واقع بود، مثل چی؟ مثل{لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ}یقین بر تاثیر با واقع موافقه. با اینکه یقین به عدم تاثیر است، اضافه بر این، با واقع هم مساویه، اونجایی که تاثیر به یقین با واقع مساوی نباشد که هیچی، یقین به عدم تاثیر است و با واقعم مساوی ست، معنی خداوند مدح می کند این ناهین عن المنکر رو و اون کسانی که نهی کردند این ناهین عن المنکر رو، خداوند توبیخ می کند. {لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ}.
دو مطلبه، یکی {مَعْذِرَةً}، یکی {لَعَلَّهُمْ}. اگر نه {مَعْذِرَةً} نه{لَعَلَّهُمْ} که هیچی. ولیکن ما همه جا{مَعْذِرَةً} داریم.
اگر یقین به عدم تاثیر داشته باشیم و واقعا هم اثر نکند، باز{مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ} در مقابل ابوجهل ها و ابولهب ها هست. پس احتمال التاثیر که آقایون می فرمایند اصلاً اثری در کتاب و سنت ندارد.
البته مطالب دیگری آقایون دارند که ما باید بحث کنیم ولی اینا رو باید تفصیلاً ما روش بحث کنیم.
مثلاً فرض کنید که، حالا به طور اجمال عرض می کنم، می فرمایند که شرط است که ضرر نکنه آدم، شخص آمر و ناهی، این أمنِ مِنَ الضرر گفتند. این مطلق گفتید رفتید شما، خب توضیح بدید اقلاً چه ضرری؟
گاه ضرر امر و نهی برابر است با ضرری که به من میخوره، گاه ضرر امر و نهی بیشتر است از ضرری که به من میخوره، گاه ضرری که به من میخوره، بیشتر از اونه. خب بگید اینا رو.
شما جریان أهم و مهم در کار بیارید، و أهم و مهم بر مبنای متن کتاب و سنت که اگر چنانچه، بنده معاذالله عرق نخورم، یک چک میخورم، خب بخورم. اگر بنده نهی عرق خوردن بکنم، یک پوزخند بزنن، خب بزنن. آیا عرق خوردن او مفسدش بیشتره یا پوزخند زدن به من؟
پس باید جریان أهم و مهم در نظر بگیره و لذا، ببینید، در قرآن شریف {وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بالمَعروف مِن الناس}{یَأمُرونَ بالمَعروف مِن الناس}{بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ}
کسانی را که امر به قسط می کنند، آمرین به قسط را، این فلان فلان شده ها، میکشند. اگر آمر به قسط غلط کرده امر به قسط کرده در حالیکه جانش در خطره، چرا خداوند اونا رو مذمت، اونا رو مدح؟ پس باید أهم و مهم در نظر گرفت.
بعضی وقتا معروف، معرفویست که أهم است از جان من. قرآن ها رو در لبنان در …. جمع کرده بودند و در اونجا آتش زدند، خب، آیا این قرآن اهمیتش بیشتره یا جان من؟
در اینجا اگر من فریاد کنم، بگم یاَ أهلَ… مَاذا تَفعَلونَ کتاب الله، کما اینکه در خطبه جمعه من اونجا گفتم، ……. وَ سهقاً علی…..خب بیان منو بکشن، مطلبی نیست.
در اینکه عظمت قرآن که بیشتر است از عظمت جان من، اما اگه من در مقابل سنی بخوام اینطوری وضو بگیرم منو اذیت میکنن، اینطوری بگیرم نه، خب اینطوری بگیرم، چرا؟ برای اینکه اذیت مومن، این أهم است از اینکه انسان از اینور وضو بگیره یا از اونور. مخصوصاً اگه از اینوری فتوای جایز باشه و مرجوح باشد، بر حسب آنچه را که ما عرض کردیم، صبح عرض کردیم.
بنابراین باید ما جریان أهم و مهم در نظر بگیریم و اونوقت، قرآن نصّ است بر خلاف حرف مطلق این ها، این ها میگن الامنُ مِنَ الضَرر، یعنی چی؟ بیان نکردن، کلّ ضرر.
مقلد که میخواد تقلید کنه،میگه وقتی من امر و نهی میکنم باید هیچ ضرری نخوره چون الامنُ مِنَ الضَرر، ولو یک تومن منم برندارن، ولی یک پوزخند نزنند، ولو یک عرض می شود که مسخره مثلاً نکنند.
خب، حضرت لقمان به فرزندش{يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ} مال آیه قبله، {وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ} کجا؟ بی ربط حرف زده؟
میگه برو پول رو از فلانی بگیر، کتکم خوردی خوردی، یعنی کتک اینجا خوردی یا جای دیگه؟ خب اینجا دیگه.
اینجام،{وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوف}
-پس قضیه امام حسین هم همینه؟
-همینه بله، منتها اون أهمه. برای اینکه أهم، بقای دین خدا أهم از امام حسین بود دیگه. برای جنگ رفت جلو. ولی بعضی وقتا به عکسه.
{وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَاصْبِرْ} چرا گفت اینو؟ آخه جای{وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَك} که {مَا أَصَابَك}در چی؟ مَا أَصَابَك در زمینه و طبیعت الحال در امر و نهی، خب کشکی که نیستش که.
کسی که انسان رو امر میکنه، مخصوصا اون پولداره، من بی پولم، اون مقام داره، من ندارم، ولی من معروف رو انجام میدم، اون انجام نمیده.
منکه میخوام او رو امر کنم به معروف و نهی از منکر، خب اینجا یک گیر و گورهایی دارد، اینطور که آسون نمیتونه رد بشه.
پس طبیعت الحال است در باب، مخصوصاً در باب جهاد، اینو گذاشته است، جهاد واجب است اگه بدانید کشته نمی شوید. اصلاً جهاد همینه، راه کشته شدن است، راه کشتن و کشته شدنه و فرع جهاد و از مقدمات جهاد، عبارت است از باب امر، دعوت الی الله، دعوت الی الخیر و باب امر و نهی.
اگر در باب دعوت الی الله، دعوت الی الخیر و امر و نهی و آنچه را خداوند مقرر کرده است، عرض می شود که انسان، ضرر نبینه که امر و نهی نیستش که، امر و نهی نیست اصلاً.
و لذا{وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَك}یعنی آنچه به تو برسد در راه امر به معروف و نهی ازمنکر، دو مقید می کند، به چی؟ به اینکه أهم بر مهم مقدم است، در صورت، بله،{إلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً} {إلاّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاة} کجاست؟ اونجاییست که حفظ جان من از اینکه لفظاً فلان مطلبی که مطابق فکر کفار است بگم، حفظ جان من مهم تره. {إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ الله رَئوفُ بالعِباد}
ما این بحث ها را باید که طور تفصیل باید که عرض کنیم انشالله، بحث تناهی عن المنکر و تآمر بالمعروف رو عرض کردیم، ولکن این چهار شرطی که آقایون فرمودند، اولاً چهارتا نیست بیشتره، ثانیاً از این چهار تا بعضیا شرط نیست. جوازُ التأثیر شرط نیست اصلاً، هیچ، از بیخ شرط نیست، یقین به عدم تاثیرم باشه طبق نصوص قرآنی، جواز التاثیر شرط نیست.
عرض می شود که أمن مِنَ الضّرر شرط نیست. این دو تا که شرط نیست، آقایون فرمودند شرطه. عمل عامل در غیر تآمر و تناهی، در تآمر و تناهی بحث میکنم. عمل آمر بِمَا یَعمَلُ بِه شرط است، ترک ناهی مَا یَنهی عَنه شرط است.
اونجایی که حتما حرام است، جاییست که گیر دوبله است. در جایی که مخالف عقل است و مخالف شرع است، چون امر و نهی برای اصلاحه، اگر چنانچه من امر کنم یا نهی کنم، من خودم مقترف عصیان باشم جهاراً و طرف هم همینطور و تناهی هم نیست، بلکه من امر می کنم یا نهی میکنم معاذالله، استهزائاً، یا اگر استهزاء هم نیست، روی عقیده، روی فکر صحیح نیست و طرف اینو استهزاء تلقی می کند، در اون صورت عرض می شود که حرام است.
اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. والسلام علیکم و رحمه الله.
اللهم صل علی محمد و آل محمد