جلسه چهارصد و بیست و هشتم درس خارج فقه

تجارت و بیع

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد

مرحوم شیخ انصاری درباب بیع حدود بیست صفحه راجع به معنی بیع و بیع منافات بحث کرده اند. دو صفحه راجع به بیع چیست صحبت کرده اند. که صفحات بزرگی است که هرصفحه مطابق پنج صفحه معمولی است. کسی که مکاسب شیخ انصاری را بخواند نه تنها مجتهد بلکه اجتهد است . هجده صفحه که مطابق صد صفحه رمزی تلگرافی  فقه که مادر  و جده و راجع به بیع چیست اولا و راجع به  بیع ماعات چیست . لزوم دارد یا نه؟ بیع است . صحیح است  یا  نیست. ما متاسفیم از  شیخ انصاری که در یک مسئله ای که همه بقالها ، عطارها ، سبزی فروشها و  همه میدانند . ایشان بحث میکنند برای چه؟ بیع در لغت مجهول است یا در عمل خارجی؟ از نظر لغت به لغت مراجعه کنید . از نظر عمل خارجی و معنی خارجی هم که یا اجاره کردی یا نکاح کردی یا  آریه  کردی. آیا  زارعین خرید و فروش را با زراعت تمیز نمیدهند؟ تمام کسانی که مشغول بییع و تجارت و زراعت وخرید وفروش و…. همه میدانند  و  این کار مردم است. این فلسفه نیست که کار شما باشد. کارهایی که کار روزمره مردم است مردم بهتر میدانند. من نظرم این است که بحث حکومت اسلامی که اقای خمینی در نجف داشتند ما احتیاج به رفتن به بحث نبودیم اما من میرفتم چون زیاد اشکال داشتم از جمله: گفتند اینطور که ما در مدرسه میفهمیم ولی فهم ما در مدرسه اهمیت ندارد چون موضوع باید در بازار انجام شود. بهشون گفتم از اول بروید بازار. اگر از مدرسه بیایم بیرون بریم بازار و از بازار بریم مدرسه کلی وقت گرفته میشود پس باید تقیه کرد. ولی تقیه هم نمیشه کرد. تقیه کسانی هستند که ما خودمون درست کرده ایم . آیت  الله هایی که ما درست کرده ایم از خود اینها تقیه کنیم و برخلاف  مفاهیم اصلی اسلامی وقت اینها را ما تلف کنیم. حالا در باب بیع اولا ، ثانیا، ثالثا. اول میخواهید در بیع بحث کنید اینقدر صحبت که آیا بیع معاوضه مال است با چه؟ این همه بررسی کنی و آخرسر هم معلوم نباشه که نایینی بیاید رد  کند و آقای خمینی بیاید رد  کند و مرتب رد شود این کاررا برای چه میکنید شما؟ این مسئله عرفی است. اقا بیع یعنی فروش. راجع به این موضوع که خرید و فروش است شما حکم را بگویید به بحث چه کاری دارید. دوم: شما اگر راجع به بیع بحث کرده اید مسلم میگیرید که بیع یعنی به صیغه. اگر بیع به صیغه نبود بیع به ماتات بود چند جور ماتات؟ ده پانزده جور ماتات داریم. مرتب فکرکردندو فکر کردند که اگر ماتات چگونه باشد چه طور میشود. برای اینکه اگر بیع به صیغه نباشد خوب این چی هست. بیع  است یا نه. اگر این بیع نیست که ما بحث نمیکنیم. اگر بیع است آیا لزوم دارد یا نه زیرا صیغه در بیع شرط است. حرف ایشون است و  دیگران. چون  در لزوم شرط است که صیغه باشد و  اگر صیغه نباشد لزومی است. پس  بیع ماتات تبعا جایز است؟ معنی ان این است که تمام بیع های عالم جایز هستند. برای اینکه بیع به صیغه کسی نمیکند.کسانی مقلد هستند وقتی میرود  بازار ابا بخرد بیع به صیغه نمیکند.(اشتریت ، بیعت) این حرفها نیست اصلا مسخره هستش. حتی کسانی که مقید به مرجعیت و راجعیت هستند . مقلدین و مقلدیت هستند اینها که صیغه را در بیع شرط میدانند اجتهادا و یا تقلیدا بازار ابا بخرند ، گوشت بخرند . خانه بخرند ، فرشبخرند و…. در اینجا لفظ صیغه در کار نیست. این جایز خواهد شد. یکی از کارهایی که اقای خمینی کرده اند خیلی جالب است در نجف این بود که بیع ماتات را از بیخ زدند. بیع ماتات یعنی چه اصلا؟ مسخره است. هشتاد صفحه شیخ انصاری در مکاسب رمزی که شما میفرمایید و همین طور هم هست تلگرافی بحث کرده است ، طلبه را سرگردان کرده است ، که آ[رسر طلبه متوجه نشد چی هست.بعضی برای جواب این اشکالات برای اینکه طلبه ها بیافتند در فکر و این فکر ورزش کند و قوی بشود  وبتواند اجتهاد کند. اینقدر مفاهیم روشن در کتاب سنت است ما برویم سراغ این مسائل پیش پا افتاده و خراب  کنیم اصل مطلب را. اگردر لجن شنا کنید غرق میشوید. شما  در این مفاهیمی که وارد میشوید که از عرف  ولغت و بازار و مفاهیم مردم دور است ، شما حجاب در مغز خود ایجاد میکنید. بعد  دیگر احل الله را نمیفهمید. خداوند میفرمایند(وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا ۚ) نمیتوانید بفهمید. اینقدر حجاب ان قولت و قولت آمده که شما متوجه نمیشوید و در مغز  قرار میگیرد که از مفهوم اصلی جا میمونید. در قرآن شریف چهار پنج نثر داریم که با این ها تمام مسائل ابعاد معامله  را  حل کرده ایم.

1 . (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ ۚ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا يُتْلَىٰ عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ ۗ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُۚ) تمام معاملات شما نکاح ، اجاره ، بیع و همه راقرار داد است. همه قرادادهای مالی ، جنسی و همه قرادادهایی که شرایط اولیه ان هست را ذکر کرده است. این اععم ضوابط قرآنی است راجع به کل معاملات. حتی این  عقود درش عیقات نیست که آقایون میفرمایند ما یک عقد  داریم و یک عیقات. عیقات مانند طلا ق است. مانند  وقف است. عقد مانند بیع ، اجاره نخیر عقود همه را میگیرد. عقد قرارداد یا عقد را با خدا میکنیم ، قراردارد با زنده میکنیم و قرارداد با مرده مکنیم. شما که وقف میکنید با که قرارداد میبندید؟ با خدا قرارداد میبندید. قرارداد عقد است دیگر. اگر شما طرف را فقط بشر حساب کنید تازه ما هم برای ان حرف داریم.(وقفت ال فلان) وقفت بعضی ها الن هستند بعضی ها بعدا خواهند آمد. اینها اگر رد نکنند قبول است. اینجا وقف عبارتند از عقدی است که شما میگویید؟ خیر. این عیقاع است. این لفظ اوفوا بالعقود که بعدا هم به  آن اشاره میکنیم کل قراردادهای بشر با بشر ، بشر با خدا ، خدا با بشر در بعد عقیدتی ، نفسی ، در بعد مالی در بعد  حالی و تمام قرادادهایی که طرفین دارند را شامل میشود. عقد  یعنی بستن. اوفوا العقود یکی از ضوابط  شامل کل قرادادهاست که در قیود قرآن شریف است.

2 . (الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا ۗ وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا ۚ فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَىٰ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ ۖ وَمَنْ عَادَ فَأُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ) بیع  اخذ از عقود  است چون تجارت و نکاح نمیگیرد. یک مثلثی داریم درباب معاملات ضلع اول آن عبارت است از عقود.  ضلع افضل بیع است و ضلع متوسط که مختلف الاضلاع است که ضلع تجارت است. بیع اعم تجارت است. آیا در بازار خرید و فروش بیشتر میشود یا اجاره و  یا مضارعه یا مضاربه.؟ رکن اقتصادی انسان عبارت است از خرید و فروش. ما نوعا اجاره میکنیم یا اجاره میکنیم ؟ نه. بلکه صددرصد کارمون خرید و فروش است.در بطن زندگی اقتصادی ما است. گاهی اوقات اجاره میکنیم ، اجاره میدهیم ، مضارعه است. صدقه و  یا بدیعه و  چه  است .

3 . در سوره مبارکه جمعه هم(وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا ۚ قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ ۚ وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ) تجارت اعم از بیع است. ولی بیع فرد  اعلا و مصداق  اجلای مامور در میان تجارتهاست. تجارت چیست؟ کل معاملات  مالی است. چه معاملات مالی در دنیا باشد و چه کسی در اینجا چیزی  بدهددرآخرت خدا به او بدهد. اگر هم تجارت شامل جهاد معنوی باشد آن در مصادق  خفیه است. اما اهل عقود  اینطور نیست. العقود تمام قراردادها . قرارداد خدا با بنده، بنده با خدا ، بنده با بند. قرارداد مالی ، جنسی ، عقدی و چه و  چه میباشد.

4. (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ ۚ وَلَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا) پس یک غیب ،  در عقود به  تجارت ، به بیع. عقد عن تراض است. تجارت عن تراض است. بیع عن التراض است.

درکل ابواب  معملات این پنج نثر مورد استفاده است. که رکن و محور اصلی که  در باب معاملات داریم

5 . (وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا)  سفیه حق  ندارد مالش دستش باشد. اما آقایون در باب بیع شرط نمیکنند که انسان حق کامل دارد  فقط میگویند عاقل باشد. این پنج نثر. اما لفظ بیع در قرآن شریف  چندین بار ذکر شده است.لزومی ندارد  بحث کنیم  اما بحث میکنیم تا مشخص شود شیخ بزرگوار چه کرده است. در قرآن شریف لفظ مبایع  دارد.

(يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَىٰ أَنْ لَا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئًا وَلَا يَسْرِقْنَ وَلَا يَزْنِينَ وَلَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ ۙ فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ) زنها چیزی میدهند و چیزی میگیرند. ایمان میدهند امن میگیرند. این مبایع است. و لذا لا یشرک و…..  سلبیات و ایجابیات. اینها ایجابیاتی میدهند که ایمان خدا هست. که دنباله ایمان خدا واجبات را عمل کنند. سلبیاتی که میدهند  در مقابل چی میگیرند؟ فبایعهن قبول کن. مسلماند و امن اسلامی دارند در سیطره اسلام  ومرتبه اسلام و احکام اسلام را میگیرند. پس مبایع است. اگر من یک سلام کردم و شما جواب  دادید این هم یک مبایع است. اگر من شما را  از خطری نجات دادم و شما هم مرا از خطر دیگر این هم مبایع است. لفظ بیع فقط در معاملات مالی نیست.  ما از آیه استفاده میکنیم که کل مراوده ها ، که چیزی بدهند و چیزی بستانند ، فکری بدهد فکری بگیرد ، حرفی بزندو حرفی بگیرد ، مالی بدهد و مالی بستاند ، جنسی بدهد  و جنسی  بگیرد و زن  وشوهرو….. اینها همه مبایع است. همان  طور که اوفوا العقود شامل همه معامله ها میشود.  مبایع هم  این میفروشد  و او هم میفروشد که اصل  بیع است.

(إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ ۚ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۖ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا) مبایع با  رسول چیست؟ ما تسلیمیم ، در برابر تو  ایمان داریم تو هم  ما را  امن بده. ایمان  مقابل امن.این مبایع است. چیزی داد و چیزی مقابل آن گرفت.

(لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا) این مبایع در حال است. من تسلیم تا زمانی که ایمان بیاورد و در مقابلش امن حاصل شود.

 راجع به بیع آیه 282 بقره (وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَايَعْتُمْ ۚ وَلَا يُضَارَّ كَاتِبٌ وَلَا شَهِيدٌ ۚ وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ ۗ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۖ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ ۗ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ) بایع و مشتری را هردو را بایع میداند. تبایع چند جور است. دوجور است. یک  اینکه من این فرش را میفروشم و هر دو فروشنده و هر دو خریدار. نه شما فقط فروشنده و من خریدار یا من بلکه من  فروشنده و خریدار  و شما هم فروشنده و خریدار. جنس معامله میشود. این یک تباع است. تباع دیگر اینکه مثلا بنده فرش را میفروشم هزارتومان و شما هم هزارتوان میفروشید این تبایع است. این قمره است  . مثل شمس و قمره اینجا  در باب  مقلبه است. در هر صورت تبایع صدق میکند.

آیه 275 سوره بقره(الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا ۗ وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا ۚ فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَىٰ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ ۖ وَمَنْ عَادَ فَأُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ) این هم  لفظ بیع

(رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ) این آیات  در قرآن. مفاهیمی که در اینجا میگیریم. لفظ بیع. خداوند  در قرآن میفرمایند  واحل الله البیع این احل به کجا میخورد؟ به اون  بیع  که آقایون میفرماید که آیا این است  یا  آن است که آخرش صیغه  لازم است همچین بیعی نداریم. آن بیعی که بعدا  علما  خواهند  آمد و در مکاتب شیخ  انصاری و دیگران  در مساجد  بحث میکنند که صیغه اش چگونه است؟ ایجابش مقدم است ؟ قبولش ماخر هست؟ لفظ ایجاب چی هست؟ لفظ قبول چی هست؟ اگر اینها را میگوید که نیست اصلا. در حالی که خداوند این کلام را از مشرکین دارد نقل میکند. از خوارندگان ربا.

(ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا ۗ وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا) اینجا احل دو بعد دارد. احل الله یک بعد مشرکین باشد یعنی کسانی که ربا را  حلال میداند. یا اینکه نه  حرف  خدا باشه  یا هر دو. این را خدا دارد نقد میکند. رد میکند به  چی رد میکند؟ به اینکه  رب را در آیات  بقره و آیاتی از نساء رد میکند. این که  البیع حلال است را رد نکرده است. اینکه  ربا مثل بیع باشد را رد نکرده است. البیع که حلال است  وخدا  حلال کرده است و را رد  نکرده و  ربا  رارد کرده است. و حالا که خداوند  تحریم  کرده است بیع  را.  یا این احتمال که احل الله کلام خدا است این را خدا میگوید یا  اینکه کلام منکرین حرمت ربا که از خدا نقل میکنند و  میگویند احل الله بیع. اگرمنکرین خدا کلامی را از خداوند نقل کرده اند و خدا قبول کرده اند و رد نکرد چی هست؟کلام خدا. این احل الله بیع که آنها گفته اند یا کلام خدا است که برای همه گفته است کدام بیع را گفته است؟ همان بیع که خارج از بیع است صد درصد؟هم بله هم خیر. همان بیع که خارج است از رباهخواران  و دیگران که میگویند که ربا با بیع چه فرقی دارند؟ باری که خداوند بیع و ربا را حلال کرده همان بیع که در خارج است را میگوید این بله. در بعد  ضابطه عامه آیا خدا همه بیع هایی که در خارج بوده است هر جور فساد و غلط داشته است همه  را تحریم کرده؟ نه این  در باب ضابطه است. احل الله بیع  یک ضابطه مطلقه عامه ای است که کل آنچه  را بیع میگوید مردم  میگیره و  ما میدونیم  که  قید دارد چرا؟اگر بیع در وجه مطلق صحیح باشد قید بر صحتش نیست احل ندارد. خدا بوده حلال  کرده. بیع که  در خارج بوده گذرا بوده در عیشات  مردم در خارج اعمال مردم این گذرا  بوده است. احل باید  مقید باشد. احل البیع یک بعد ضابطه اطلاقی دارد که آنچه  را  شما بیع میکنید من  گذرا  میدانم. اما  قید دارد تجارت التراض منکم آیات غرض ، و خصوصیاتی که برای صحت بیع قید  است.پس این از مطلقاتی است این مرحله سوم است.نه  ظاهرونثر است در اسلام و نه استقبال میکند از قیود آیات شریف.  حالا ما سوالمان این است که اینکه خداوند  احل الله بیع آن  بیع که  معمولا در میان مردم است را میگوید یا  بیع شیخ انصاری را میگوید؟ بیعی که مقلد  و مجتهد هستیم ول نمیکنیم . شما میگویید بیع به  صیغه درست است و الزام آور است و چه هست و فلان. اما بیع که صیغه نباشد این لزوم آور نیست.آیا اگر لزوم آور نیست و جایز است آیا چنین و چنان است خدا میفرمایند احل الله بیع. وقتی بیع شد بیع از عقود است یا نه؟ خوب بله. افوا العوقود واجب کرد که انسان سر قراردادش بایستد یا نه؟بله. ما لزوم عقود را از کجا آوردیم ؟ از نفس. ( یا ایها الذین امنوا افوا العقود.) العقود هم یک بعدی نیست.  اگر من جنسی را من به شما فروختم منهی خیارات . خیارات که لزوم را از بین نمیبرد. افوا العقود  لزوم پایبندی به قراردای که بین ما از نظر مالی میشود حد اقل این لزوم  را مستقر کرده است. نه در قرآن و نه در سنت نه در مردم اصلا مسخره است که انسان برود در مغازه نانوایی خریدم این نان  رابه پانزده قران. خریدم . فروختم. طرف از شهر انسان را بیرون میکند. این عمل جنون آمیزاست. شما چرا امده اید هشتاد  صفحه در مورد  بیع  ماتات صحبت کرده اید؟ که مغز خراب بشود. این بیع که اینطوری میگفت و آن طور میگفت. قرآن  شریف  که  همه آن به صورت واضح در این مورد صحبت کرده است شما بروید سراغ مکاسب. هیچ کسی ، هیچ جاهلی و هیچ عالمی در کل ابعاد علم و جهل علم و جهل دنبال این است که معنی لغت  چیست. خوب بیع، بیع است . اجاره، اجاره  است. نکاح ، نکاح است . شما رای تون این  است که بیع این است پس اگر نباشد لزوم آور است. میگویید بیع باید صیغه  باشد تا لزوم  بیاورد. میگویید چون بیع صیغه  ندارد لزوم هم  ندارد. ولی  قرارداد است. رضا یت درش هست یا نه؟ این که عقود است و در قرآن میفرمایند (یا ایهاالذین آمنوا افوا بالعقود) این از عقود است؟ بله. وقتی از عقود شد باید  لزوم در کار باشد. عقودی که  عقد وکالت ، عقدهبه. مثلا  وکالت فی الارض نه. عقد وکلالت جایز است افوا آن چیست. که  بحث دیگری دارد. در آنهایی که همه میدانند ثابت و  لازم است  خداوند هم تصریح فرموده اند که ( یا ایها الذین آمنوا افوا  بالعقود) در اینجا ملتزم به لزوم بیع و عقد هستیم. چه بین من و کسی که از من خریده. چه بین دیگران. همان طور که من مالم را فروختم و مال شما میدانم و شما پولی را که به من داده اید پول من راباید بدهید منهی خیارات.  دیگری آنچیزی که من از شما خریدم را از شما بخرد.دیگری هم همین معامله لزوم را نسبت به ایباع مشتری بین سلع و متی و قیمت باید بکند. ما به طور کلی این مکاسب را  نگاه میکنیم و کنار میگذاریم. چون احتیاجی به آن نیست و ضرر هم دارد. این که آقایون میفرمایند در مورد بیع که صیغه نباید داشته باشد میفرمایند ما کلا بحث میکنیم. (کافت العقود  کافت التجارهکافت المعاملات المالی و جنسی….) یکی میگفت که شما قران را استناد میکنید قرآن میفرماید که(فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّـهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ) اعوذ بالله واجب است؟بله. فستعد.  یعنی بخور من  میخورم. آقا این غذا را  بخور. فستعد استعاد  عملی است. انسان اگر میخواهد  قرآن  بخواند باید  کاری کند که افعال شیطانی برود کنار.  باید جدیت کند شیطان  در این  میان نباشد که آیات شیطانی به ما معنا بدهد. و شیطانی ما را وادار به  قرائت قران کند. که این بدتر از نخواندن قرآن  است. فستعد  این است. یا مثلا(وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِك) استغر استغفر الله. استغفر عمل خارجی است. عمل خارجی به لفظ هم میاید. اگر به لفظ بیاید و به عمل نیاید استغفار نیست . اما اگر به عمل بیاید و به لفظ نیاید. عملا انسان کاری کرد که خدا او را بخشید و لفظا نگفت. خداوند به عمل آگاه است و به باطن اگاه است. بنابراین ما یک عرضی داریم ( فی کافت معاملات الجنسی النکاح ، المالیا بیع تجارت…….) ما به  این آیه  استدلال میکنیم که در باب طلاق  حتما باید لفظ باشد. در نکاح  لفظ باشد. عقد ماتات است. شما لفظ که میگویید حکایت از کار خارجی است. اصلا لفظ چی کاره است؟ مگه لفظ انشا میکند؟ شما انشا را به اراده خودتان میکنید.  از کجا میدانید که  من این را  به شما فروخته ام؟ یک  عملی بکنم  یا  لفظی بگم یا بنویسم که این کتاب را  به شما داده ام. از کجا بفهمم که شما قبول دارید که یا لفظی یا  عملی یا نوشته ای که این سند به من منتقل  میشود. پس لفظ هیچ کاره است. مگر اینکه بیانگر این مطلب باشد که این معامله حاصل شد و یا  دارم حاصل میکنم.  حالا اگر بیانگر بهتری در کار باشد. ممکن است لفظ روی اکراه  باشد. لفظ روی شوخی باشد ولاکن عمل چه؟ وقتی  کتاب  را  گذاشت و پول را  دادید و گرفت و رفت این  بهتر است  یا  لفظ؟ خوب لفظ یک کمکی است  که اگر احیانا یک جهلی در کار بود بیان  کند.