پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه چهارصد و سی و یکم درس خارج فقه

تجارت و بیع

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد

تقریبا یا تحقیقا کل مباحثی را که فقهای بزرگوار اسلام اعم از شیعه و سنی مطرح فرموده اند، چه درکتب فقهی غیر استدلالی و چه در استدلالیات مختصره و یا مفصله. آنچه مورد بحث محوری است از برای شرایط ایجابی و شرایط سلبی در باب عقود، به عنوان ضابطه و قاعده در آیاتی از قرآن شریف ذکر شده است که حتی ما به روایت صحیحه قاطعه الصدور هم مراجعه نکنیم، اگر درست در این آیات مربوطه دقت کنیم، چیزی از دست ما نرفته است. این غیر عباداته. عبادات توقیفیه است. فلان چیز در نماز باید باشد، فلان چیز نباشد. این رو نمیشه از ضابطه استفاده کرد الا بعضا. اما در عقود و ایقاعات که یک مطالبی است بین کل مردم، به ضرورت حاجتهای اجتماعیه، اینها مطالبی است که مردم وارد اند. منتهی یک شروط ایجابی دارد و یک مبانی که شروط سلبی است دارد، به عنوان ضابطه، آیاتی از قرآن شریف ذکر کرده است. مثلا در باب اینکه در بیع که الان مورد بحث ماست، لفظ شرط است یا نه؟ عربیت شرط است یا نه؟ تقدم ایجاب بر قبول شرط است یا نه؟ معرفت انشاء شرط است یا نه؟ فعلیت انشاء شرط است یا نه؟ بطی بودن شرط است یا نه؟ مالک بودن شرط است یا نه؟ مکلف بودن و غیر اینها از شروط، شرط است یا نه؟ ما جمعا از آیات مقدساتی که در باب عقود و بیعوع و تجارات است، استفاده میکنیم. آیه محوری در این بحث که بقیه آیات هم محوری است تبعا. یکی از آیات محوری در این بحث، آیه سوره نساء است که مقداری روش صحبت کرده ایم و عرایضی خواهیم داشت. آقایون هم مراجعه فرموده اید قطعا، مطالعه بفرمایید که با هم فکر کنیم و با هم صحبت کنیم.

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ﴾ [النساء: 29] یکی از شرایط صحت بیع، تراض منکم است. منتهی تراض منکم، در بعد انسانی اولا، در بعد عقلانی ثانیا، در بعد ایمانی، ثالثا. منکم شامل کی هاست؟ شامل مکلفینه. آیا مکلفین که عقلایی هستند که حتی سفیه اند، مکلف هستند یا نه؟ خب بله. عقلایی که سفیه نیستند، مکلف هستند یا نه؟ تبعا بله. بالاتر، عقلایی که سفیه نیستند و مقید به ایمان هستند، مکلفند یا نه؟ مرحله بالاتره. این سه مرحله، مورد امر است حداقلش. و الا کل مکلفین عالم، مورد امر اند. اما در اینجا یا يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا، با آمنوا صحبت میکند. چون کسی که ایمان ندارد، اصل ایمان را قبول ندارد، خصوصیات ایمان را تبعا به طور اولی قبول ندارد. لذا در بعضی از تکالیف، الذین آمنوا ذکر شده. مثلا در راجع به وضو که از مقدمات صلاه است و بعضی از عبادات دیگر فرضا یا ندوا، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا﴾ [المائدة: 6] یا ایها الناس نمیگه. این کسی که اسلام را قبول نداره، بهش بگن بیا وضو بگیر؟ اون نماز نمیخواند تا وضو بگیره. حالا در اینجا، راجع به جریان اقتصادی متداول بین مردم که داد و ستدهایی است بین مردم به طریق ضرورت یا طریق رجحان، اینجا خطاب به الذین آمنوا است. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ﴾ [النساء: 29] اموالی که بین شماست، اکلی که بین شماست، این احتمالهاست که مفصل در تفسیر آمده، اکلی که بین شماست، اموالی که بین شماست، معامله ای که بین شما است، لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ  به سبب باطل، فعلیت باطل، غایت باطل، هیئت باطل، ماده باطل، وضع باطل، لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ، یا اینکه زمان باطل. اگر انسان در وقت نماز جمعه بیع کند، بیع بر فرض صحیح. اما خوردن این مال، خوردن باطلی است. ولو مال مردم نیست. ولی خوردن این مالی که در اثر بیع یا تجارت در زمان نماز جمعه است و نماز جمعه هم بر شما هم واجب است، شما اون واجب مضیق را ترک میکنید و بیع میکنید، این به عنوان بطلانی داره. نه اینکه بیع باطل بشه. بیع باطل نباشد اما خود خوردن این مال، خوردن صحیحی نیست، خوردن باطله. خوردن صحیحی نیست که مالی را در زمان وجوب نماز جمعه که مضیق است، شما مصرف کنید.

 خب، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ﴾ [النساء: 29] این تراضی. این تراضی، تراضی انسانی مکلف است در بعد اول. سفیه، کافیه؟ نه. چون ﴿وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا﴾ [النساء: 5] تراضی عاقلانه انسانی است، ولو تقید به شرایط شرعی نداشته باشد؟ نه. در قمار تراضی هست. در شطرنج تراضی هست. در زنا تراضی هست، پول هم میده. در چه. تراضی شرعی، چون الذین آمنوا است. یا ایها الذین آمنوا است، الذین آمنوا،  نه بر محور انسان بودن فقط و نه برمحور عاقل بودن فقط، بلکه بر محور عاقل مکلف مومن بودن صیغه ایمانی و رنگ ایمانی دارد. این امر و تقبل این امر و تحقق دادن این امر لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِل، و لذا باطه. باطل عندکم باشد، لاتاکلوا. عند شرع باشد، لا تاکلوا. عندکما باشد، لا تاکلوا. و باطل عند العرف و عند الشرع، عموم و خصوص چیه آقایون؟ بله؟ من وجه. ممکنه باطل عند العرف باشد، عند الشرع نباشد. وجوب هبه، وجوب انفاق، وجوب زکات، وجوب خمس، مردم میگن ما زحمت بکشیم، پول به مردم بدیم بخورن همینطور کشکی؟ این باطل عند العرف منهای شرعه.  ولی عندالشرع چیه؟ این حه. بلکه از مراتب علیای حقه. احیانا باطل عند الشرع است، حق عند العرف منهای شرعه. مثل فرض کنید که ربا ﴿ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا  وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا﴾ [البقرة: 275] گاه اوقات باطل عندهماست. دزدی را، بزند مردم رو آدم مالش را بخوره یا دزدی کند. این هم عرف، به عنوان عرف، به عنوان انسان بودن، حتی به عنوان حیوان بودن که یه حیوانی رو بر میداره، یه چیزی از، مرغی از نوک مرغی دیگر در میاره، میره دنبالش نوکش میزنه مثلا. این باطلی که هم عند العرف است و هم عند الشرع است. یک موردی هم هست که این باطل عند العرف است. شرع نه گفته باطل است، نه حقه. بر حسب احتمال البته. در اینجا هم الباطل، عرض می شود که صدق می کند. پس آنچه باطل است، یا به تشریع شارع، یا به امضا شارع، یا به سکوت شارع، باطل است، مفت خوری است. این ﴿لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ﴾ [النساء: 29] که فرد اعلای داد وستدهای مالی بین معاملین رو عرض می شود که ذکر کرده است. بین تجار و کاسب ها و اینها رو ذکر فرموده إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ. خب ما از تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ میفهمیم فضولی حکمش چیست. عرض می شود که خیارات در کجا هست، در کجا نیست. در کجا بیع کلا باطل است. در کجا بیع کلا صحیح است و لازم است. در کجا بیع صحیح است ولو لازم نیست، خیار دارد. تمام اینها را از تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ میفهمیم. از جمله باب فضولی است. که مرحوم شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه، بسیار روی این فضولی بحث فرموده اند. خیلی از این بحث ها لزومی ندارد. اونها هم که لزوم دارد، اگر بر محور آیه باشد، ما مطلب رو به روشنی می فهمیم، دیگه فی جامع المقاصد و قال فلان و قال فلان و ان قلت و من قلت و این حرفها، مطلب زایدی خواهد بود. با این عمرهای کوتاه ما، عمرهای کم ما، ما مطالب زایدی رو یاد میگیریم که اصلا فکرمون رو زیاد نکنه بلکه قر و قاطی کند. این درست نیست.

حالا، سوال، بیع فضولی. مطالبی که در کتاب است، خب مختصره، بعد بحث می کنیم. در بیع فضولی اگر فرض کنید که من و من نوعی، مال جنابعالی را بدون اطلاع شما و بدون منع شما، فرق میکنه ها. گاه اوقات شما میگید مال مرا کسی نفروشه، دیگری میره مال شما رو میفروشه بعد هم اجازه میدید. این مطلب دیگریه. نه. اون قدر معلوم و روشنش. مال شما را بدون  اجازه شما، بدون منع شما و بدون اطلاع شما، من میفروشم. یا ضمیمه است که دیروز عرض کردیم یا منفعلا. من عبری شما پهلو منه، این عبای شما را بدون منع شما، بدون اجازه شما می فروشم به فلان مبلغ. معنی فروش چیه؟ یعنی از حالا این مال شما. آیا این بیع فضولی، اشتراع فضولی، اجاره فضولی، همه اش همینطوره. حالا بیع محوره. من که این مال شما را فضولتا بدون اذن و اطلاع شما و بدون رد شما فروخته ام، این اصلا باطل است؟ این یه حرفه. یا نخیر، این باطل است درصورت رد؟ این هم یه حرفی است. یا نخیر، باطل است ولو اجازه بدهد؟ همه این حرفها هست ها. این هم یه حرفه. ثم، اگر که اجازه داد بعد مدتی، یه روز، چند روزی، صاحب این مال اجازه داد که من قبول دارم این بیع را، آیا، این هم خودش یه بحث مفصلی است که آقایون بحث زیاد می کنند. من قبول دارم این بیع را، این از اون حینی که قبول کرده است، بیع ممضاست؟ که قبلا این تبادل نشده ؟ یا نه، از اول ممضاست؟ یا نمیدانیم، از اول ممضاست، یا از آخر ممضاست؟ همه را ازآیه میفهمیم ما. ردش رو می فهمیم، اونی که غلط است می فهمیم، اونی که درست است می فهمیم، تمام را از آیه می فهمیم.

سوال، کسی بیاد بگه که إِلَّا أَنْ تَكُونَ که بیخ بیع فضولی رو بزنه. إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ. من که این عبای شما را من فروختم، عن تراض هست؟ بله، مشتری خب، راضیه. ولکن بعد اول رضایت که بعد مالک مال است، بایع، آیا صاحب مال، این عمل من، تجاوز و انتشاع از رضایت اوست؟ چون عن تراضه دیگه. بتراض نیستش که. که مستقبل رو بگیره. نه، عن تراض. باید این تجارت صادر بشود ازتراضی بین صاحب مبیع و صاحب ثمن.آیا در بیع فضولی این طوری شده است یا نه؟ خب، نشده. پس بگیم این اکل مال بالباطل است. از اول تا آخر اینطور بگوییم مثلا، کما اینکه گفته شده. از اول تا آخر، بعدا اجازه کنند، اجازه نکنند، رد کند که بدتر. چون این عن تراض منکم نیست، بنابراین اکل مال بالباطل است. این یک حرفی است که زده میشود. جواب از خود آیه. ببینید، حالا که این عبا رو فروختم و شما نه اطلاع دارید، نه رد کرده اید، نه اجازه داده اید، حالا این تجارتا عن تراض منکم، خب نیست. یکیش هست، مشتری راضیه. دومی نیست. ولکن بعدا که صاحب مال گفتش که من رضایت داده ام، پس از وقتی که رضایت داد، این تجارت تحقق دارد. چون عن تراض منکم است. این هستش یا نیستش؟ حداقل اینه که  وقتی که روز بعد این صاحب مثمن اجازه داد، یعنی عمل مرا، عمل خود قرار داد. آنچه را که من انجام دادم و این نمی دانست یا اذن نداده بود، این عمل خود قرار داد. اجازه مثل اینکه کسی وکالت بده به کسی. اگر کسی به کسی وکالت بده، عن تراض هست یا نه؟ خب بله. در اینجا، ﴿تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ﴾ [النساء: 29]  قبلا، تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ، که دو طرفه است نبود، بلکه یکی بود. دومیش مونده بود. دومی را وقتی که این آدم، صاحب مال، اجازه داد، آیا از وقتی که اجازه داد تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ  میشود یا نه؟ بله. ولکن سوال. بله، می شود تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ  به این اجازه، ولی از وقتی که اجازه داد. قبش چی؟ جواب، میگیم که این شخصی که اجازه میده،  اجازه می دهد که  از کی این بیع درست باشد؟ یه مرتبه، اجازه میدهد از حالا؟ خب از حالا. یه مرتبه نخیر، اجازه میدهد که در همون زمانی که این بیع حاصل شد، من از همون زمان قبول دارم. خب از همون زمان. دیگه اینجا صحبت علت و معلول و اجازه علت است که بعد است و معلول قبل است، این حرفها نیست. این مطلب عرفی است. مثل باب مقدمه واجب و ذی المقدمه که مطالب عرفی است، فلسفی نیست، علت و معلول نیست که تقدم و تاخر. نخیر. اینکه اجازه میده، قبلا این نه باطل بود، نه صحیح.  باطل نبود چون علت بطان چیه؟ رده، رد نشد. صحیح نبود چون عن تراض نبود. این بینابین بود، معلق بود، کالمعلقه. بعدا این کالمعلقه ای که لفظش حاصل شده یا عمل تجارت حاصل، کاری به لفظ نداریم. خود معاقده حاصل شده، ولی یک طرفش لنه. آن یک طرفش که لنگ است، اجازه و رضای صاحب این ماله. وقتی اجازه و رضایت صاحب مال آمد، یا این اجازه میگد که آن معامله ای را که کردید، من قبول دارم. آن معامله کی بود؟ حالا بود یا قبل؟ قبل، پس از قبل {صحبت حضار} از حالا رضایت قبل رو شامل میشه. میگه چی؟ میگه من از وقتی که شما بیع کردید، من حالا میگم که از اون وقت قبول دارم. پس عن تراض شد دیگه. صحبت علت و معلول نیستش که بگیم که اینجا رضایت علت است و عرض می شود که حاصلش که تجارت سالم باشد، معلوله. نخیر. صحبت قضیه عرفی است. میگه آقا شما این کار و کردید، من نمیدونستم، نمیدونستم. ولی حالا که فهمیدم، من قبول دارم که یک سال پیش منزل من رو فروختید، این رو قبول دارم. بنابراین در اینجا بحث فلسفی نمیاد که آقایون در فقه بحث فلسفی رو وارد کردند، میگن علت و معلول و علت باید قبل باشد، معلول بعد باشد، اینجا عرض می شود که علت بعده، معلول قبله. نه این حرفها نیست، در باب امور عرفی و امور قراردادی و این یک واقعیتی است بین ما. {سوال حضار} ببینید، بنده این کتاب رو به شما فروخیتم، درسته؟ فضولتا. پول رو از شما گرفتم، این کتابی که به شما فروختم، شما حق نداری بگیری. چون هنوز تراضی نیست.  پول رو من هم حق ندارم بگیرم. چون تراضی نیست. پول رو درصورتی حق دارم بگیرم که این را به شما بدم. این رو که من نه حق دارم به شما بدم و نه شما حق دارید بگیرد، چون تراضی نیست. این سرجای خودش، پول هم سر جای خودش، ولیکن معامله شده است. منتهی در مستقبل اثر بدهد، اگر اجازه بده. اثر نده اگر نده. توجه کردید؟  {صحبت حضار} این بیع نیست. این، من یک معامله ای کرده ام که این معامله، نه باطل است و نه صحیحه. اگر باطل باشد، رضایت باطل رو صحیح نمیکنه. اگر صحیح باشد، از حالا. این نه باطل است، نه صحیحه. {صحبت حضار} ببینید، اصل بیع، بیع هر جور باشد، از نظر عرف بیع است. منتهی شرع قیود زده. این باشد، اون نباشه. ما اختلا داریم در اینکه آیا بیع صحیح است یا نه.خب بیع صحیح نیست، ولی بیع هست. {صحبت حضار}  ببینید،  خیار در اونجا که بیع، شرعا صحیح باشد، اونوقت یک پاش لنگ خیاره. ما سه مرحله داریم. بیع صحیح صد درصد، لازم. بیع باطل صد درصد، هیچ وقت. بیع بینابین که اصلش صحیح است که ذو هدفینه. اصلش صحیح است، ولکن یک پاش میلنگه، اینجا خیاره. یا خیار مجلس یا خیار چه. حالا در باب فضولی چیه؟ اصل باب فضولی این است که این بیع، دارای دو مرحله است. یک مرحله خود این مالک که انجام بدهد. حالا با لفظ داریم بحث می کنیم یا عمل. با عمل، با نوشته، من این را فروختم به شما و شما هم این رو خریدید از من. این عمل انجام شد یا کتبا، یا لفظا، یا عملا انجام شد، منهای پرداخت مثمن و دریافت ثمن. درسته؟ حالا، اینجا بیع انجام شده. بیع هست، اما صحیح نیست. {19:11} فاسد هم نیست، چون رده. اما بیع هست. بیع هست، نه صحه صحت میگذاریم و نه قلم قرمز بطلان روش میکشیم. این معلق است بین السماء والارض. چکار کنیم حالا؟ بعدا یا اجازه می آید، یا نمی آید، یا رد میشود. اگر رد شد که دیگه بد از بدتر شد. اگر اجازه آمد که داریم بحث میکنیم. اگر نه اجازه اومد نه رد، تا آخر عمر هر دوشون این مال اون طرف نیست. نه مبیع مال صاحب ثمن است، نه ثمن مال صاحب مبیع است. یک عملی انجام شده، ولی اثر خارجی نداره. ما بحثمون در کجاست؟ در اونجایی است که این طرف بعدا اجازه میکنه. میگوید من این معامله ای که آقای فلانی روز شنبه کرده اید، قبول دارم. آیا این معامله را کی کرده؟ شنبه. قبول دارم یعنی چه آقایون به نظر شما؟ یعنی از وقتی که معامله کردید؟ این شنبه معامله کرده {صحبت حضار} اگر به طور مطلق گفت. اگر گفتش که من این معامله را از حالا قبول دارم. بسم الله از حالا. ولکن اگر گفت معامله شنبه را از شنبه قبول دارم که معلومه. اگر گفت، هیچی نگفت، اونی که شما اشاره کردید، اگه گفت من این معامله ای که شما و آقای زید شنبه کردید، قبول دارم و نگفت از حالا، از کی میشه؟ از همون وقت دیگه. برای اینکه این معامله کی بود؟ این معامله به عنوان این معامله در چه زمانی و در چه مکانی واقع شد؟ در یک روز قبل، در مکان فلان جا، در زمان فلان جا. اگر گفت این معامله را با بند و بیلش، یعنی زمان خاصش و مکان خاصش. بله اگر چنانچه بیاید بگد که من این معامله را از حالا قبول دارم. بنابراین قبلش هیچی. فقط اون قراردادی که شده، اون قرارداد از حالا، این قراداد ممضا است، از حالا لزومه، از حالا انتقاله. اونوقت نمائی که داشته است این ثمن یا مثمن، اگر نمائاتی داشته است این کتابی که فضولا به شما فروخته شده، این نمائات و بهره ها مال کیه؟ مال صاحب کتاب است. چون معامله نشده و عرض می شود که اگر تصرف شده باشد، تصرف غاصبانه است. {صحبت حضار}  ببینید، البته این مسائل رو ما متناوبا عرض می کنیم. این اصل مطلب. اصل مطلب، پی تراضی هر وقت حاصل شد، بله؟ معامله را صحیح میکند. اگر تراضی حاصل شد، حالا و از حالا خب، حالا و از حالا، این معامله درسته. اگر تراضی حالا حاصل شد از قبل، خب از قبل درسته. اگر تراضی مطلق بود، به از قبل می خوره. پس به عن تراض صدمه ای نخورد. چرا؟ برای اینکه این اکل چیه؟ لا تاکلوا که اثباتش اکله. گرفتن این مال به حساب خودم، من که صاحب ثمن ام و گرفتن اونطرف به حساب شما که صاحب مثمن اید، این اکل یعنی چه؟ اکل یعنی تصرف مال {22:17} کردن. صحبت خوردن که فقط نیست. {صحبت حضار}  اگر گفت من این معامله ای رو که شما یکسال پیش کردید، قبول دارم. معامله ای که هر وقت کردید، قبول دارم. خب معلومه، از وقتی که معامله شده قبول داره بنابراین تمام نمائات و تمام خصوصیات و تمام اکل ها ای صحیح خواهد بود ولو کان این آدم نمیدونسته اجازه خواهد آمد. حالا ندانسته اجازه خواهد آمد یا نه. در این مال تصرف مالکانه کرد. فعلا نه تو سرش میزنن نه بارک الله میگن. ولکن نه رده، نه قبوله. ولکن بعد از اینکه اجازه داد، معلوم می شود که اون موقعی که این تصرف کرده، مالک بوده. چرا؟ آقایون میگن آیا کاشف است یا ناقل؟ بله؟ {صحبت حضار}  آقایون بحث میکنند که آیا اجازه کاشف است؟ یا ناقل است؟ اگر اجازه ناقل باشد، یعنی از حالا. اگر کاشف است، از قبل. میگیم یا نداره. همین که عرض کردیم، خیلی عری. اگر خود این طرف قید زد که از حالا، خب ناقل است. اگر قید نزد و یا گفتش که از قبل، این کاشف است. بنابراین یا ناقل است کلا، یا کاشف است کلا ، اینها رو بذارید کنار کلا. نخیر، می فهمیم کاشف است، می فهمیم ناقل است. می فهمیم ناقل است، از حالا میگه من قبول دارم. خب ناقل است. الان نقل می کنه. و اما کاشف یعنی چه؟ کاشف از حالا نقل نمی کنه. حالا این مطلب رو میگه، از این مطلب می فهمیم که از قبل نقل شده است و متبایعین نمی دانستند. این دیگه بحث ندارد که. این مربوط به اینه که رضا حاصل شده باشد. رضا که حاصل شد، رضا به معامله، به وضعی که شده است، خورده است از قبله. حالا شما در کاشف بیایید بحث کنید که اگر کاشف باشد، علت موخر است و معلول مقدم است و بحث های فلسفی و منطقی اینجا نداره. این مطلب عرفی است و شما آقایون گیر نکنید. شما فلسفه که نمیخونید گیر کنید. این مطالب عرفی است و عادی است بین مردم و چیزی است که انجام میشد کلا. اما راجع به مشتری بنده این جنس را فروخته ام به شخص مشتری.  مشتری میداند که من مالک نیستم و فضولا فروختم، یا نمی داند. اگر مشتری نداند که من مالک نیستم، به خیال اینکه من مالک هستم، خب خیار فسخ داره.  قبل الاجازه، بعد الاجازه، همه اش خیار فسخ داره. چرا؟ برای اینکه اینجا رضایت کامل نسبت به این معامله، حاصل نشده است. رضایت در صورتی است که من مالک باشم. اگر من مالک نباشم، اصلا راضی نیست، خب باطل. اگر من مالک نباشم، اگر تعدد مطلوب باشه. میخواهد این کتاب را بخرد، این یک خواستن. و میخواهد این کتاب مال من باشد، این دو خواستن. اگر این دو خواستن، یکی باشد، خب تبعا در اینجا معامله باطل است. چون من مالک نبوده ام. اما اگر خواستن، دو بعدیه. یعنی میخواهد این کتاب را بخرد و روی خواست خریدن این کتاب، میخواهد شما مالک باشید. اگر شما مالک نبودید، اینجا اختیار دارد. چرا؟ برای اینکه نمیدانسته است که شما مالک اید. این خیار، یا  اسمش را بگذارید غرر، اسمش رو بگذارید جهالت، هرچه. در هر صورت چه مشتری و چه مالک، اگر برخلاف قرارداد لفظی یا بر خلاف قرارداد عادی، عرض می شود که مثمن بود یا ثمن، در اینجا خیار را یا مشتری دارد و یا بایع دارد، در بحث خیار مفصلا عرض میکنیم.

پس کلا ببینید، این باب  فضولی که شما سه ماه، چهار ماه بخونید. قبول دارید آقایون؟ اگر تند تند بخونید. اگر تند تند باب فضولی رو بخواید سه ماه بخونید، سه ماه، چهار ماه باید مرتب بخونید، مطالعه کنید، مباحثه کنید، اصل مطلب همینه دیگه. و این بحث که عرض کردم، تکرار نمی کنم که آیا اگر ناقل باشد، خب مطلبی نیست، که از حالا نقل میکنه. چون علت هست و معلول بعده. بخواد کاشف باشد، چه طور متاخر {26:19} بابا کاشف که علت نیستش که. کاشف میخواد بگوید که بدانید که از اول انتقال حاصل شده، حالا خبر دار شده ایم. آقا انتقال، انتقال حاصل شده ولی حالا خبر دار شدیم. چرا؟ برای اینکه چیزی معامله از اوب را از بین میبرد که رد باشد، یا عدم اجازه علی طول الخط باشد. ولی وقتی که اجازه داد، مثلا در باب نکاح، ها. در باب نکاح، اگر زنی را برای مردی شما نکاح کردید، یا به لفظ یا به کتب یا به هرچه، که این زن اطلاع ندارد. این زن مطلع نیست و یا بعکس، این مرد مطلع نیست. خب، اینها آیا میتوانند عمل زن و شوهری انجام بدهند؟ خب نه. خب نمیتونن. اما اگر بعدا، بعد از مدتی این زن که عقد فضولی براش شده، یا این مرد که عقد فضولی براش شده، گفت اجازه دادم اون عملی که شده، چی شده؟ این میشه که اگر قبلا هم عمل جنسی انجام داده اند، زنا نبوده. ولی نمیدونستن. نمیدونستن. مثل کسی که با یک زنی همبستر میشه، نمیدونه زنشه، بعدا متوجه میشه زنشه. حالا حرام بوده این؟ نمیدونسته زنشه ولی بعد معلوم شد زنشه، حرام نیست. در باب فضولی هم این انتقال {صحبت حضار} این امشب معاذالله همبستر شدند، شدند، خب، آیا حکم زنا دارد؟ نه. حکم عقد راست و حسینی دارد؟ نه. چه حکمی دارد؟ جکم خلیت. چرا؟ برای اینکه وقتی که بعدا این زن گفت اون عقدی را که شب قبل شما کردید قبول دارم، معنیش چیه؟ یعنی از شب قبل این عقد را ممضاء میدانم. پس از شب قبل {صحبت حضار} ببینید، این زن اطلاع ندارد زن فلانی است. چون نمیداند عقد کرده اند، {صحبت حضار} ببینید، یک کسی با یک زنی همبستر میشه، نمیدونه زن خودشه، تاریکه، به قصد زنا، بعد میفهمه زن خودشه. این چطوره؟ تجری رو کاری نداریم. خود عمل رو عرض می کنیم. خود عمل زناست یا نه؟ ما همین رو عرض می کنیم {صحبت حضار} حالا ما در باب عقد گفتیم مشکله. در باب ملک، در باب ملکیت، من این کتاب را به شما فروختم، مالک هم نیستم، شما هم نمیدانید.کتاب را گرفته اید، مطالعه کردید،پاره کرده اید، ورقش رو چه کرده اید فلان کرده اید،  بعدا صاحب کتاب اجازه داد. اجازه داد از وقتی معامله شده. آیا این اعمال شما واقعا حرام بوده؟ نه. ظاهرا بله. ظاهرا شما خب مال خودتون نبوده. ولی واقعا، نه. چرا؟ برای اینکه وقتی صاحب مال اجازه داد، این اجازه داد، کشف میکند از اینکه آن معامله ای که انجام شده {صحبت حضار} ولکن این مشتری ای که نمیدانسته است، درسته؟ {صحبت حضار} حالا فرض کنید که یه کسی میدانسته است معامله فضولی است. ما در اونجا داریم این مثال رو میزنیم. من میدانم {صحبت حضار} اگر من میدانم که این کتابی که شما می فروسید، مال شما نیست، فضولیه. ولی با دانستن من تجری می کنم معاذالله، کتاب را بر میدارم، مطالعه میکنم، میخونم، چیکار میکنم فلان می کنمف تجری. ولیکن بعدا مالک اجازه داد از زمان معامله. اگر اجازه داد از زمان معامله، کشف نمی کند که از اون وقت مال من بوده و من نمیدونستم؟ مال من بوده، نمیدونستم. {صحبت حضار} ببینید، اینجا غیر مالکانه است از نظر ظاهر. نمیدونم اجازه میده یا نه. ولی واقعا مالکانه است یا نه؟ {صحبت حضار}  ما نه میگیم حلاله نصا، نه میگیم حرامه نصا. ولکن این واقعا مالک این بوده است یا نه؟ از نظر واقعی گناه کرده یا نه؟ نه. کاری نداریم به تجری. تجری مطلب دیگریه. در باب تجری آیا گناه است یا نیست، مطلب دیگری است. ما منهای تجری داریم بحث میکنیم. در وقتی که جنس را شما فروخته اید به طرف و طرف هم ملک را گرفت و میداند که معامله فضولی است، با اینکه میداند معامله فضولی است و نمیداند بعد اجازه میاد،تجریا عمل مالکانه کرد. اینکه تجریا عمل مالکانه کرد، نمائی داشت، خسارتی داشت، چه داشت، چه داشت، عرض می ود اگر بعدا اجازه اون نده، همه رو غلط کرده. اما اگر بعدا اجازه بده، معلوم می شود که این کاری که به نیت خطا و به نیت مال مردم کرده است، اصلا مال خودش بوده. مثل اون گدایی که از بس این کنس بود،  مال خودش را نمیخورد، نمیخورد و داشت میمرد. بعد یه نفر از مال او برداشت، برد یه مقداری غذا درست کرد، داد دستش، گذاشت دهنش. فوری این گدائه کور بود، دست طرف رو گرفت، گفت چرا همچین میکنی؟ گفت این از گلوم پایین نیمره معلومه مال خودمه. چون معلومه مال خودمه، از گلوم پایین نمیره. {صحبت حضار} ببینید، در ظاهر مطلب، معاذالله من تصرف در مال غیر کردم. ولکن در واقعف تصرف در مال خودم کرده ام. پس در واقع من گناهکار نیستم. ولکن در ظاهر اگر در باب تجری بگوییم گناه است، گناهه. اگر بگیم گناه نیست، {صحبت حضار}  

ببینید، در هر دو صورت، اجازه ناقله. منتها، یکی نقل از حالاست، یکی نقل از قبله. در نقل از قبل که آقایون لفظ کاشف میگن، گیر دارن از نظر فلسفی. کسانی که میگن اجازه {صحبت حضار}

سوم داریم. بنده این کتاب را که پریروز فروختید،  قبول ندارم پریروز فروخته بشه، از حالا قبول دارم. این معقول هست یا نه؟ هست.  {صحبت حضار} سوم داره. ببینید، یا اینکه این معامله را از اول قبول ندارد، اجازه بدید، از اول معامله را قبل ندارد، هم گوسفند و هم بچه هاش، مال مالکه. یا از اول قبول دارد، هم گوسفند و هم بچه هاش مال منه. یا بین بینه. بین بین دسته؟ بله. میگن آقاجون، من این معامله را حالا دلم میخواد داشته باشم. از دو روز قبل نمیخواهم داشته باشم. چرا؟ ملک خودمه.. این گوسفند حامله بود، دلم میخواست بعد از اینکه وضع حمل کرد، بره اش رو بگیرم بکشم بخورم با طلبه ها و خود گوسفند شکم خالی را بفروشم. مگه حق نداره؟ {صحبت حضار} آیا مشتری نمی دانسته است؟ یا میدانسته است؟ اگر نمیدانسته، خیار فسخ داره، قبوله و اگر میدانسته است که خودش عمدا این کار را کرده. پس اصل مطلب اشکالی نخواهد داشت. خب، حالا این عرض می شود که معامله فضولی.

حالا، راجع به خیارات. خیارات رو عرض می شود که کلا تعداد نمیکنیم، اما  به طور اجمال {صحبت حضار}  راجع به خیارات. ما خیارات رو هم از ﴿تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ﴾ [النساء: 29] استفاده میکنیم. چرا؟ برای اینکه تراضی یا صد درصد هست. یا هیچی نیست. یا قسمتی هست و قسمتی نیست. اگر تراضی صد رصد هست، خیار یعنی چه؟ تراضی عاقلانه ها. آخه بعضی وقت ها تراضی، جاهلانه اند. مثل کسی که میگد بنده این کتاب را از شما خریدم با اسقاط کافه خیارات. طرف هم میگد که خیلی خوبه. یه مرتبه این اسقاط کافه حیارات جاهلانه است، غبن است، اینکه فایده ندارد که. در صورتی می تواند  اسقاط افه خیارات کند که رو حساب باشد، رو حساب عاقلانه باشد. اما اگر روی حساب سبک مغزی، رو حساب نادانی، رو حساب عجله، یک مالی را که واقعا صد تومن می ارزه، شما دویست تومن خریدید و اسقاط کافه خیارات کردید، صد تومن به شما صرر میخوره، این معامله سفیهانه است. {صحبت حضار}  پس، اسقاط خیار کردن حساب داره. اسقاط عاقلانه باید باشد. اسقاط بی حساب باشه، این رو آقایون نفرمودن. اما اگر اسقاط بی حساب باشد، خود این این جاهلانه است و غرر است و ضرر است و درست نیست. حالا در این ﴿إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ﴾ [النساء: 29] تراض عاقلانه ایمانی، اگر در یک معامله باشد صدرصد، این خیارات معنا ندارد اصلا.. معاملاتی که لازم است، اصل معامله لزوم است و خیار درش اصلا معنا ندارد. اما اگر چنانچه من جنس را از شما میخرم، به شرطی که این فرش کرمانی باشد، کرمانی نباشد و هرجا باشد نیمخوام. وحدت مطلوب. در اینجا اگر که غیر اون درومد، اینجا خیار که نیست. معامله باطله. چون آنچه را من خریدم، شما ندادید. آنچه شما دادید، من نخریدم. {36:45}  تراضی یک درصد هم نشده. در اینجا تراضی یک درصد هم نشده، یعنی این فرش کاشانی که به من دادید، ولو بهتر، ولو چنان، ولو چنان، ولو هم قیمت، هر چی میخواد باشه، من این رو آقا نمیخوام اصلا. من روی زمین هم بنشینم، اون فرش رو اصلا نمیخوام. مثال دارم میزنم. در اینجا اصلا خیار معنا نداره که. پس معامله باطله. پس خیار کجاست؟خیار اونجایی است که اصل معامله را قبول دارد، اما خصوصیاتی در مورد معامله است، خصوصیات وصفی یا خصوصیات ذاتی، که اون خصوصیات رو یا عرفا هست، یا شرط کرده است، ولکن برخلاف عرف، بر خلاف قرار، بر خلاف شرع، اون خصوصیات را طرف تخلف کرد و اون خصوصیات نیست. در اینجا معنی خیار هست. چطور؟ معامله اصلا باطل باشد. چرا؟ برای اینکه من {37:25}  قبول دارم.  معامله کلا صحیح باشد. چرا؟ برای اینکه من شرط دارم. شرط شرعی دارم، قید شرعی دارم، خصوصیات شرطی است. پس تراضی اگر کاکل باشد، بسم الله. اگر اصلا نباشد که اون هم اعوذ بالله. و اما اگر در اصل معامله من راضی ام، در فرع، مثلا. بنده جنسی را میفروشم، همین مثالی که عرض کردم. من فرش را میخرم به عنوان فرش کرمانی نود جفت. ولکن فرش میخوام. من دو قصد دارم. یک، فرش. دوم،  خوب است که کرمانی نود جفت باشه. بعدا این کاشانی نود جفت درومد. در اینجا من خیار دارم. اصل معامله صحیحه. نمیشه گفت که آقا معامله ات باطله. بابا جون من رضایت به معامله دارم که. بقیه اش هم با خودمه. من اختیار دارم که معامله را فسخ کنم. اضافه را بگیرم، یا معامله را فسخ کنم. هر جور صلاح من است، عمل میکنم. بنابراین مقتضای تراضی این است که در اون بعدی که عن تراض منکم است، هست. در اون بعدی که عن تراض منکم نیست، اونوقت اگر دو بعد داشت معامله، در یک بعد تراضی هست و در یک بعد تراضی نیست، قاعده اش چیه؟ قاعده اش برزخ بین الامرینه. یعنی نه صحیح است کلا و نه باطل است کلا. صحیح است در آنچه تراضی هست و باطل است در آنچه تراضی نیست. حالا چه خیار شرط باشد، خیار غین باشد، تبعض صفقه باشد، خیار حیوان باشد، خیار عرض می شود که مبنای عقلای عرفی باشد، تمام خیارات یکسره. منتها هر کدوم باید یه بحث خاصی داشته باشد. در خیار حیوان، خب چه نقصانی در کار است که خیار حاصله؟ این باید بحث بشه. وقتی که اسنان یه الاغی را فروخت، این تا سه روز، اختیار فسخه که البته در زمان ما، ماشین هم عرض می شود که ملحق به الاغ خواهد شد. ماشین و طیاره و عرض می شود که تحت البحری، اینها هم هست که جمود بر {39:23}   ما نداریم. حالا، اگر این حیوان را فروخت، این خیار حیوان سه روز است، آیا تراضی کامل حاصل نیست؟ خب هست. الاغ رو خریده، سوار شده، داره راه میره. آیا کلا قبول ندارد؟ خب قبول نداشت، نمیخرید. بین بین است؟ نخیر، بین بین نیست. پس چرا خیار حیوان هست؟ بله، در خیار شرط این معنا معقوله، در خیار غبن معقوله، در خیار تبعض صفقه معقول است، در خیار چه معقول است و اما در خیاری که جریان اتوماتیکی است، این حیوان است و حیوان، خریدار هم انسان است و فروشنده هم انسان است و اینجا تخلفی در کار نیست، پس چرا در اینجا خیار باشه؟ ما دو بحث خواهیم داشت. یک بحث بر حسب ترتیب تبصره الفقهاء که بحث خواهیم کرد. مربوط به خصوصیات بیع و عرض می شود که شرائطی که از برای عوضین هست و شرائطی که از نظر اوصاف هست و از نظر عدد و از نظر چه و بعد هم بحث خیارات داریم. به یه برادری عرض کردم شما چی مشغول هستید؟ فرمودند که من خیارات تدریس می کنم. گفتم چند وقت؟ گفتند سه سال. گفتم خب این سه روز هم کافیه. ما حالا خیارات رو در کمتر از سه روز هم بحث خواهیم کرد ان شاء الله.

اللهم الشرح صدورنا بنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا لما تحبه و ترضی و جنبا ان ما لا تحبه و لا ترضی و السلام علیکم