بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
الفصل الرابع فی الخیار
عرض میشود که ما نوعاً دو کار یا بیشتر یا هرچه ، نسبت به مسائل فقهی داریم. اولاً چون محور ما در کل علوم اسلامی و در مسائل فقهی همچنین قرآن شریف است و قرآن شریف حداقل به عنوان ضوابط فقهیه کل ضوابط را بلا استثناء دارد و احکام هم بر محور ضوابط میگرده از ضوابط است که ما موارد خاصه را بدست میاریم .
به استثناء موارد خاصه از ثواب که نسوسیت و حالت صد در صد و علیت ندارند این بسیار کم و لذا این روایت متضافره از معصومین علیه السلام هست که : إنّما علَينا أنْ نُلْقيَ إلَيكُمُ الوصول إلَيكُمُ الاُصولَ ، و علَيكُم أنْ تُفَرِّعوا
ما ضوابط دست شما بدیم . ضوابطی هم که معصومین علیه السلام دست ما میدهند این ضوابط مستفاد از کتاب الله است با اون نظر اعلایی که معصومین علیه السلام دارند . ما اگر راه اون ها را طی کنیم و تفکری که خداوند مقرر فرموده است در آیات مقدسات قرآن داشته باشیم ولا سیما در فقهیات که این متشابهات نیست .ما میتونیم اصل به دست بگیریم و بعد راحتیم.
این یکی ، که شیخ بزرگوار انصاری یا دیگران بیان روایتی نقل بفرمایند یا اجماعی نقل بفرمایند این موضوع و حکم را بر محور روایات یا بر محور اجماع موارد مسلم بگیرند موارد مشکوک بگیرند ان قورت دو قورت بیاد این حرف ها نه این راه طویل مختصر میشه . ما از قرآن میزان دست میاریم. مثل بحث خیارات ، ما خیارات را از کجای قرآن استفاده میکنیم ؟ از آیه نساء يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ از این آیه در میاد.
تمام خیارات ، البته خیارات از نظر تعداد آقایون نوعاً هفت تا شمردن . مرحوم شهید اول و ثانی چهارده تا شمردند ، بعضیاشم ذکر نفرموده اند .
مرحوم شیخ انصاری بزرگواری رضوان الله علیه میفرماید اون چهارده تام اون هفت تا اضافش هم برگشت به این هفتاست . ما به شیخ بزرگوار عرض میکنیم این هفتا هم برگشت به یکی و اون یکی هم از آیه تجارتاً عن تراض استفاده میشه با شرحی که قبلاً عرض کردیم و حالا لازم است بیشتر عرض کنیم چون محور بحث خیارات است فقط یک خیار ما داریم .
منتها اسماء مختلف خیار شرط ، مجلس ، عید ، تبعض صفقه ، غبن ، سه روز گذشتن نه ثمن و نه مثمن رد و بدل نشده است . تمام اینها برگشت میکند به یک چیز و اون شرط است که یا از نظر قرار یا از نظر وضع موجود خارجی یا از نظر حسبیت شرطی ، حسبیت شرعی این شرط باید باشه اگر مانعی در کار بود و اگر شرطی که متبایعین شرط کرده اند یا شرط نکرده اند معمولاً هست یا معمولاً هم نیست شرط و شرع مقرر کرده است در هر سه چهار بعدش فقط شرط است .
اینجا در مکاسب شیخ بزرگوار رضوان الله علیه از صفحه 216 تا 303 یعنی 107 صفحه ی بزرگ که ملاحظه میفرمایید میبینید که ما در نجف بحث میکردیم و حاشیه هم من زدم بعد مقداری هم بحث کردیم برای این که معلوم شود که ما واردیم بعداً ولش کردیم.
این 7 صفحه به نظر آقایون چند صفحه از کتاب های معمولی ماست ؟ چهار پنج صفحه ، چهار صفحه پنج صفحه .
خب ایشون از صفحه 216 آغاز فرمودند بحث خیارات را تا صفحه 303 که 107 صفحه است .107 صفحه یعنی 400 صفحه حداقل ، 400صفحه یعنی 400روز حداقل . 400 روز یعنی 4 سال حداقل .
حالا ما داخلش را داریم میگیم ، خارجش. عرض میشود که چهار سال طلبه یک درس دو درس یک درس مرکب بر خیارات مکاسب را بخواند ولی وقتی که ما بحث خیارات را تخلیص کنیم تخلیص کنیم تخلیص کنیم . همین چند صفحه تفسرۀ الفقها میشود شاید مقدار زیادی من نوشتم و چرا؟
یک چرا اینست که ما محور را نگرفتیم اول باید قاچ زیر را گرفت بعد اسب دوانی کرد، نگرفت آدم پرت میشه. محور را که عبارت است از اصل دلیل خیارات قرآن است اصلاً در کتب فقهی ما این نمودی نداره.
یک نفر من اطلاع ندارم از فقهای بزرگوار ما رضوان الله علیهم که به آیه تجارتاً عن تراض برای اثبات خیارات استدلال بفرمایند باری بهترین دلیل از برای اثبات خیارات در جایی که درسته و نفی خیارات در جای که درست نیست و تمام فنون خیارات این آیه کافیست .
ایشون و دیگران استدلال فرموده اند به روایات خیارات مثلاً فرض کنید خیار مجلس ، المتبایعان بالخیار ما لم یفترقا و اذا افترقا وجب البیع ، لزم البیع .روایات مرویه ایست از رسول الله صلوات الله علیه تقریباً متواتر است و مقبول است بین شیعه و سنی ، هم شیعه نقل کرده هم سنی.
البیعان بالخیار، آقایون میگویند خب بیعان پس نتیجه اول خیار در غیر بیع نیست در اجاره نیست در شرکت نیست در مزارعه نیست در مساوات نیست در چه نیست چون روایت میگه البیعان .
میگیم برادران عزیز آخه البیعان یک فرعی از فروع کلی تجارتاً عن تراض اون وقتم قرآن میگه تجارتاً ، تجارت مقابل بیع قال رِجالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ .
تجارت اعم از بیع ، اینکه بیعان فرموده اند این را ما باید توجیح کنیم نتونستم که خب قبول نمیکنیم .
توجیح اینه که در معاملات اونی که خیلی مورد توجه است و اصالت دارد خب خرید و فروش دیگه تازه البیعان فرمود .
ولذا در قرآن شریف هم وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيْهَا این بعد از چی میگه ؟از بیع میگه . اول بیع فرمود یا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ ، بیع گفت تجارت نگفت .
بعد وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً اوسع شد یعنی چه بیع باشد ، اجاره باشد چه باشد چه باشد تجارت اعم از بیع و عقد اعم از تجارت .
یک مثلثی در باب معاملات داریم ، عقد اعم که اعم در باب مادر عمومیت در اینجا در حقیقت محور و بعد هم تجارت است و بعد عرض میشود که بیع .
قرآن شریف که میفرماید تجارتاً عن تراض منکم در تجارت تراضی شرط کرده واین تراضی سه بعد دارد از یکی از ابعادش فساد در میاد از یکی از ابعاد صحت در میاد از یکی از ابعاد خیار درمیاد .
در باب تجارت چه بیع باشد چه غیر بیع باشد ما یک مثلثی داریم چون قید عن تراض شده یا تراضی از بیخ نیست باطل ، یا کلا هست صحیح کلا یا در قسمتی هست در قسمتی نیست در اون قسمتی که هست بیع هست ولی متزلزل قسمتی که نیست باب خیار که میخوایم بحث میکنیم .
مرحوم شیخ در 107 صفحه که 400 صفحه هست بر محور روایاتی که نقل فرموده است و اقوالی که و اجماعاتی که در بعضی اجماع کلی نقل فرموده اند که اصلاً قبول نمتونیم بکنیم ، بر محور ضابطه قرآنی عرض میشود که خب بحث به درازا کشیده . قال فلان قولت ، قال فلان قولت این جور است اونجور نیست اونجور هست اونجور نیست و همینطور با اون استعداد قوی که واقعا در درجه اول فقها اسلام میشود شیخ انصاری را حساب کرد در این استعداد قوی خب مصرف در راه های دارد میشود که میشد مصرف در این راه ها نشه و تبلورات زیاد تری در مطالب عدیده دیگری داشته باشه .
به این فروع پرداختند بعد بعضی وقتا به جایی نمیرسند ، بعضی وقتا اقواست ،بعضی وقتا اولی است بعضی وقتا تردد ، بعضی وقتا تامل.
و اما اگر ما از اول بر محور آیه بحث کنیم خیلی اینجا راحت خواهیم بود . یعنی بنده خیار مجلس متاجر را مطالعه کردم کاملا و بعد خیارات دیگر را که مطالعه خواهیم کردیم و قبلا کردیم میبینیم که محور گم شده در اینجا ها چون محور گم شده است و ضابطه گم شده است این است که آقایون به تلاطم و تکاپو افتادند وعرض میشود که خیلی خود را به زحمت انداختند و طلاب علوم دینی را هم خب به زحمت افتادند.
حالا ملاحظه بفرمایید ، ما اینجا نوشتیم که الفصل الاول فی الخیار مال علامه است اقسام السبعه من قسمت اول را براتون میخونم بعد بحث میکنیم .
للخیار حبل الواحد هو تعدد المطلوب من المعامله فقط بیع نیست . فلمّا لم یکمل لفضل شرطٍ و ما اشبه که اصل شرط و ما اشبه فمال الخیار جبراً لکسر به قولی تعالی الا ان تکون تجارتاً عن تراضٍ منکم فکلما نیست فکما، لامش را بزنید فکما ان الکل المال قلم دربیارید آقایون این خب بالاخره بعضی وقتا میشه دیگه فکما ان الکل المال دون عیت التجاره باطل ، مال شما که نزد شماست بگیرم بخورم من بدون هیچ حسابی نه انفاق نه چیه و این مال شما را بدون جهت بگیرم بخورم این باطل هست کذلک به تجارتاً دون التراض اصلحا .
اصلاً من در این معامله من هیچ رضایتی ندارم داد میزنم فریاد نمیخوام خونه را بفروشم زورزوکی میفروشم ، مینویسم.خب این اکل مال بالباطل هم خانه ای معاذ الله شما میگیرید هم پولی که معاذ الله به من میدن و من میگیرم هر دو اکلین به الباطلین خواهد بود .
خب از تجارتاً عن تراض این بعد اول ، اگر در تجارت عن تراضٍ نباشد تراضی بر محور ایمان چون خطاب به مومنین یا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ بر محور ایمان با مراضات طرفین معامله باید حاصل بشه اگر بر محور ایمان حاصل نشه یا بر محور ایمان حاصل بشد بعضاً در این صورت این اوفوا در اینجا نخواهد آمد.
وکما ان اکل المال دون عیت التجارۀ باطل کذلک بالتجارۀ دون تراضٍ فی اصلحا کما فی وحدۀ المطلوب .من فقط فرشی یزدی میخوام ، غیر او هیچی نمیخوام اصلاً رو زمین میشینم اگر من اینطور بخوام جنس بخرم . اگر این فرش یزدی کرمانی بود بهترم بود خب نمیخوام باطل دیگه چون تراضی اصلا در کار نیست .درصدی از تراضی اصلا در کار نیست.
بله ؟ البته اینجا عرض کردم که حصر درمستثناء المنه نه در مستثناء، و اینکه ما معاملاتی در عالم داریم این معاملات اون لفظی را که شامل همه اینهاست عقود ، یک خورده پایین تر بیایم تجارت ، یک خورده پایین تر میایم بیع حتی تجارت را نسبت به نکاح هم میگیم تجارت ، نسبت به نکاح هم میتونیم بگیم تجارت تو تجارت مالیست بعضی وقتا تجارت ، بعضی وقت ها تجارت شخصی و مالی هردوست اون هم میشه گفت تجارت .
ولکن اونی که ما را خیلی راحت میکند اوفوا به العقود ، ایقاعات و عقود و تجارات و همه را این ها به طور کلی شامل .من بعضی مطالب را قبلا حضور برادران عرض کردم ولی حالا چون جای بحث ریشه ای و اصلیشه برای این که از 400صفحه 4 سال بحث آقایون راحت بشیم و اگر میخواهید امتحان بدید با مطالعه امتحان بدید خوندن نداره دیگه . یکی از برادران که الان تشریف دارند مثل اینکه فرمودند من امتحان دادم 18 گرفتم و نخونده بودم مطالعه کردم .
حالا
(این از یک جهت چون یک نفر میخواد بره یک کیلو ماست بخره نمیاد تجارۀ میگیم بیع کرده )
یرحکم الله ، بیع جز تجارت نیست ؟
(بیع)
تجارت فارسی نه عربی .تجارت عربی یعنی تاجر باشید . بیع هم همینطور ، بیع آقا این آقا چه کاره است ؟ بایع.
بایع یعنی چه ؟ فروشنده است.
فروشنده یعنی کارش فروشندگی نه .فروشنده گاه کارش اینه که بعضی وقتا میفروشه تجارت هم همینطور ، عقد هم همینطور. پس این را نباید خلع کرد.
مثل بقال ، بقال یا امروز ما باغچمون امروز زیادی سبزی داشتیم فروختیم ولی بقال نیستیم ولی کسی بقال امروز سبزی نداره منافات هم با هم نداریم .فکما ان اکل المال دون تجارت باطل کذلک بالتجارۀ دون التراض فی اصلحا کما فی وحدۀ المطلوب هیس تقتل المعامله او فی شرطٍ فیها هیس فی یکون الخیار .
شرطی داره این شرط نیست ولکن اصل معامله قبول که تعدد مطلوب. چی میشه ؟ هیس فی یکون الخیار جبراً لکسر کامل التراضی . چون تراضی بایدکامل باشه یا نه ؟
یا اصلا تراضی نیست یا بعضاً هست یا عرض میشود که کلاً هست این که میگیم سه بعد اینجور .
کما ونجد کافۀ الخیارات معلقۀً بعدم کامل التراض .همه ی خیارات سبع ، هفت تا بشمرن چهارده تا بشمرن هر چی میخوان بشمرن تمام این خیارات اصلش برمیگرده به اینکه بابا معامله در اصل مورد تراضی طرفین ولی یک قیودیست که یا مشتری یا بایع قید کردند یا قید بوده و عمل نشده در اینجا هم معامله درست و هم میشه بهم زد .
لزوم از بین رفتنیه چرا؟ بریا اینکه لزوم این معامله که مشتری کلاه سرش رفته یا بایع که کلاه سرش رفته لزوم این معامله خلاف تراضی کامل .تراضی کامل نیست
مختلفت حقولها و احکامها ،زمینه ها و احکام این خیارات البته فرق میکنه. گاهی شرطیست که میکنند با هم گاه شرطیست که شرع کرده گاه شرطیست که نه شرع کرده نه باهم میکنیم ما ولکن شرط معمولیست .
من از شما عبا میخرم عبای سوراخ شده میخرم شرطم نمیکنم ها آقا از شما عبا خریدم چهار هزارتومن یک عبای سوراخ شده پوسیده ؟ نه .
این شرطیست که ما نکردیم ولکن این شرط معمولا هست . تمام خیارات هفتگانه ای که آقایون میفرمایند و بالاترش چهارده گانه یا هر چند گانه تمام برگشت میکند به اینکه یک چیزی که مورد انتظار بوده نیست یا چیزی که نباید باشه هست یا چیزی که باید باشه نیست .که در اینجا تراضی از صد در صد خارج میشه که تعدد مطلوب .
مطلوب اولی که من میخوام فرش بخرم ، بله ولی اونجاش یکم رنگش پریده پس قیمتش یکم کمتر .
یا اینکه من مختار باشم این را پس بدم چون رنگ پریده مثلا نمیخوام برای عروس میخوام .
(تراضی عمل قلبیه… )
تراضی عمل قلبیست درست ولکن عمل قلبی را بیاد از کجا بفهمیم ما ؟ در خیار مجلس ، مجلس در خیار چه ، چه حالا بحث میکنیم این را .
فانها
(ما از درون خودش میتونیم بفهمیم که رضایت داره یا نه )
این مطلب دیگریه ما اصل تراضی را عرض میکنیم . اونجایی که تراضی هست
(در معاملاتی که معمول شرط نود رصدش… )
حالا ، صبر کنید حالا به عنوان ضابطه داریم بحث میکنیم . میگیم این چیه تا برسیم به فروعش
فانها لا تختلفوا فی اصل الخیار ثم هذا الصفقه
حالا بحث ، ببینید ما در قرآن شریف چند نس داریم بعد اول این نسوس راجب اصل معاملات و بعد دوم راجع به شروط معاملات . این دو بعد ارکان ابعاد کل معاملاتی هستند که لفظ میخواد مانند طلاق لفظ نمیخواد مانند سایر چیز ها . طرفین است یک طرف است عقد است ایقاعات هست تمام این ها را شامل .
در قسم اولش که یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالقعود . اوفوا بالقعود یعنی چه ؟ یعنی ، این قراردادی که بین من و شما شده است قرارداد تجارتی مالی قرارداد بین زن و مرد قرارداد نکاحی قرارداد طلاقی و و و ..
این یا ایها الذین آمنوا ، یا ایها الذین امنوا اوفوا بالعقود ، این عقود و قرار دادهایی که بر محور ایمان بعد عقل میگه ، عقل خب در آیه وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا این عقل معاملی شرط . گاه عقل معاملی مالیست گاه عقل معاملی نکاحیست گاه عقل معاملی چیه ؟ عقل معاملی شرط است اولاً ثم ایمان در بعد معاملات که بر محور عقل معاملیست سفیه نباشد بر محور ایمان معاملی که تخلف از شرع نداشته باشد این ها شرط .
حالا اگر کاریست طبق قرارداد برش کردید عقل معاملی درش بود که از آیه سفها استفاده میکنیم و جهت ایمانی درش بود که به وجهٍ عام یا ایها الذین آمنوا مخاطبند و به وجه دیگر اینست که چیزی که بر خلاف ایمان باشد بر خلاف دستور خدا باشد خداوند هرگز امضا نمیکند . مالی که کلا بیع را از بین میبرد به خمر به چه خب خداوند امضا نمیکند .
این مرحله اولی که یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود ، حالا خواهیم عرض کرد این را مفصلاً که ما عقود دو جور داریم.
یک قراردادهاییست که در بین مردم لزوم دارد خدا میگه اوفوا ایفایش به .
یک قراردادهایی که در بین مردم لزوم ندارد مثل وکالت ، بنده وکیل میکنم کسی را حتما لازم است ایشون تا آخر وکیل باشد ؟ مگر در بعضی موارد که موکل ضرر میکند مطلب دیگریست .
یا وکیل کاری را به وکالت موکل انجام داده بدون اطلاع اون را عرض کرده اون مطلب دیگریست. در اصل مطلب در اون عقودی که در بین مردم به طبیعت الحال ایفایش به این است که اگر لازم است تا آخر اگر لازم نیست تا اون حدی که قرارداد بین مردم .
حالا بیع ، بیع ، اجاره ، مساقات ، مزارعه ، مضاربه ، شرکت ، چه چه چه بین مردم که خداوند اوفوا بالعقود ، العقود این ها هستند . در بین مردم لزوم آور اگر کسی تخلف کند میگند شما بر خلاف قرارداد عمل کردید تخلف کردید.
خب ،حالا در بیع داریم بحث میکنیم در بیع پس طبعش چیه ؟ طبع بیع که ام العقود است طبعش لزوم. یعنی بایع و مشتری وقتی که این معامله را انجام دادند طبعاً دیگر برگشت ندارد از نظر اصل قاعده . نه بایع میتوند برگردد ثمن را بگیره نه مشتری میتوند برگردد مثمن را عرض میشود چه کنه این بینهما هست خب دیگری چی ؟
این اوفوا بالقعود مگه بین متبایعان ؟ نه اگر بنده به شما جنسی را فروختم آقا هم که اطلاع دارند باید که به حساب معامله شده حساب کنند. یعنی وقتی من عبام رو به شما فروختم دیگه عبای من ندانم وقتی شما پول را به من دادید دیگه پول شما ندانند چون اوفوا فقط بریا متبایعین نیست . ای جو ایمان کسانی که آگاهند بر این که این معامله بین زید و امر شد باید این معامله سر جا باشد و ثابت بشد و عمل انتقال مثمن به طرف و انتقال ثمن به این طرف هم بین معاملین ، بین وکیلین ، بین کسانی که میدانند باید باشه . پس اگر من بیام عبایی که شما فروختید بردارم اینور اونورش کنم من خلاف اوفوا بالقعود عمل کردم .
اوفوا فقط منحصر نیست خطاب الذین آمنوا ، جو ایمان و مردم با ایمان باید که الزام و التزام داشته باشن نسبت به مقتضای عقود در بعد لزومی که عرض کردیم مانند عرض میشود که بیع . خب اما چه عقودی ؟ عقودی که شرط داشت دیگه .
یک : سفاهت انسانی در کار نباشد آیه ی سفها .
دو : تراضی باید در کار باشد ، اگر تراضی در کار نباشد اوفوا دارد ؟ نه . چون يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ و مراضات هم بر محور شرع باید باشه .
آقا بنده رضایت ندارم اصلاً اوفوا نیست ، احل الله البیع نیست ، تجارتاً عن تراض که محور بحث هست اون هم نیست از بیخ این بیع طبعاً باطل . چرا نمیخوای خب نمیخوام .آقا من فرش یزدی میخوام ارزون تر فرش کرمانی نمیخوام ، مثلاً.
این یک بعد از زوایای سه گانه ی عرض میشود بحث معاملات اصلاً از بیخ باطل وحدت مطلوب و محرز هم هست ،مسلم است که این آقا فقط یک کسی یک فرش کرمانی خرده بود برا اتاق 12 متری 14 متر گفت بندازین قشنگ اونورشو برید . خب این خر بود نفهمید یک تیکش برید ، خب این نمیشه .شما برای یک جایی که مخصوصاً اگر پول کم دارید فرش به اندازه اونجا یا کوچکتر میخرید اطرافشو چیزی میندازید اما یک فرش بزرگتر به شما انداختن و پول زیادتری میگرند اصلا نمیخواد اینو اصلا نمیخواد اینرو واگر هم بخواد بله من فرش میخوام اما در اینکه متراژ بیشتر خب نمیخوام قیمتش بیشتر خب نمیخوام در اینجا که تعدد مطلوب هست اصل معامله بسم الله صحیح . ولی ملزم نیستم که تا آخر … نخیر .
میتونم پس بدم میتونم پول اضافه را غبن بوده فرض کنید پس بگیرم ، بگیرم از اون .
خب پس بعد اول در این سه بعد باب معاملات عدم رضاست مطلقا، یک .
دو : رضا مطلقا صد در صد هر چه بشه من راضیم و رضایت روی سفاهت نیست ، روی فسق نیست ، روی بیشعور و کم فکری نیست بر محور عقل معاش است ، عقل اقتصادیست و بر محور عقل ایمانیست این اصلا خیار یعنی چی ؟ این دیگه نه مجلسش نه حیوانش نه چیش نه چیش اینا نیست این هم بعد عرض میشود دوم ، ما در بعد سوم داریم عرض میکنیم .
بعد سوم جاییست که رضا هست اما این رضا صد در صد نشده است هنوز. باید رضا صد رد صد باشد دیگه الا عن تراضٍ منکم ، یعنی تراضٍ منکم در چه ؟ در اکل مال .
این اکل مال که بین طرفین یا تراضی اصلا نیست همش باطل ، یا تراضی بعضاً هست بعضاً نیست معامله لازم اگر شما اینجایی که بعضاً تراضی هست و بعضاً تراضی نیست اوفوا را بریزید بگید بیع لازم هست و هیچ کار نمیتواند اون طرفی که رضایت مطلق ندارد بکنه چه بایع چه مشتری در این صورت رضایت کامله در اینجا بعضاًرضاست و بعضا سخط. چه طور در اون جایی که کلاً سخط بود و کلا رضا نبود کلا باطل بود ؟ چه طور در اونجایی که کلا رضا بود سخطی نبود کلا صحیح بود ؟
در اینجام که بعضاً محوراً این رضا هست و بعضاً رضا یا نیست یا باید فکرکنیم که بعدا که شقوق را عرض کردیم شقوق اساسی در بحث خیارات . رضا بعضاً هست در اصل این معامله بعضاً نیست در این که این رنگش اینجور هست قیمتش اینجور هست وضعش اینجوره در اینجا رضا نیست .
پس معامله صحیح باید باشد چون اصل گفته لزوم نباید داشته باشه برای اینکه که اگر لزوم داشت صلاح بر رضا بود و من رضای به این هییت خاص معامله و به این جهت موجودی که هست بر خلاف قبول من بوده بر خلاف نظر من بوده در معامله در اینجا باید طبعا خیار باشد منتها فرق میکند خیارات باهم در یک جهاتی ، مجلس است حیوان است شرط است تبعض صفقه هست خیار وصف است خیار ثلاثۀ ایام هست خیار نمدونم عیب است خیار چه هست .
من اصرار ندارم که برگردونم به یک شرط ولی برگشتی به یک شرطی اتوماتیکی .عن تراضٍ ، عن تراضٍ در بعد وسط یک جهت رضایت هاست و جهت دیگر نه .
خب حالا این جهت دیگر که رضایت نیست و جهت دیگر رضایت هست این در واقع بیع هست فقط آقایون ؟ نه.
اوفوا بالعقود همه را گفته ، میگید احل الله البیع ، بیع را میگه میگیم بله. تجارت الا ان تکون تجارتاً عن تراض منکم که محور بحث خیارات هست اینه دیگه .
محور بحث خیارات آیه ی نساء است که الا عن تکون تجارتاً عن تراضٍ منکم. خب اینجا سوال میکنیم از شیخ بزرگوار که ایشون میفرماید که خیارات کلاً و مقصدش خیار مجلس که بحث میکنم . خیارات کلاً … خیارات کلاً بالاجماع اجماع اجماع اجماع حتی یکدونه خلاف نقل نکرده اند ، یکدونه از شیخ طوسی نقل کرده اند بعد گفتند کسی که عبارت شیخ طوسی را مطالعه کنه میفرماید که نخیر .ایشون هم منکر این اجماع نیست .
اجماع نقل کرده اند و فتوا دادند قرص که خیار فقط در بیع است .مخصوصاً خیار مجلس .
در اجاره نیست در مزارعه نیست در مساقات نیست در عرض میشود که و و و اینها نیست . چرا ؟ میفرماید چون معقد اجماعات خیار در باب بیع است یک .
دو ، روایاتی که واردست مخصوصا این روایات متبادر بین فریقین البیعان بالخیار بین مجلس ما لم یفترقا و إذا افترقا وجب البیع این در باب مجلس . روایاتی که در خیارات دیگر داریم اونجا لفظ بیع داره و اگر هم لفظ بیع ندارد قدر مطیع بیع است . چون در خیار مجلس بیع و الی آخر .
میگیم اولاً و ثانیاً و ثالثاً نه اولاً نه ثانیاً نه ثالثاً چون محور اصلی ما تجارتاً عن تراض ٍ منکم و تجارتاً کل معاملات را شامل . معاملاتی که لازم است چه داریم بحث میکنیم غیر از اون بحث نمیکنیم . معاملات لازم در صورتی لازم است که تجارتاً عن تراضٍ منکم باشد اما اینجا که تجارتاً صد در صد نیست و درصدی مراضات حاصل نیست یا از طرف بایع یا از طرف مشتری از طرف موجر و مستاجر در اینجا اگر بگیم اصل معامله باطل چرا ؟ خب اینکه میخواد . اگر بگیم معامله صحیح صد در صد است و خیار در اینجا در کار نیست میگیم خیر مخالف است با تجارتاً عن تراضٍ منکم .
بنابراین فرمایش اول را که آقایون فرمایش اجماع میکنند و روش اصرار میکنند و روش خیلی پا فشاری میکنند شیخ بزرگوار انصاری که با اینکه منفتح تر است از بسیاری از فقهای سنتی و اگر روزنه ای پیدا کند که یک احتمالی مثلا باشه میگه ملاحظه بفرمایید آقایون ایشون در احتمالات را هم میبنده .میگه حداقل در خیار مجلس این مربوط است به بیع و در غیر بیع اولاً نخیر این در کل معاملات. بله؟
احسنت و لذا ما اشکالی که ما به شیخ داریم این که بیعان میزان را گرفتیم تجارتاً عن تراض که قرآن است باید میزان باشد بله مبنایی ما میگیم مبنایی شما تایید میفرمایید عرض ما را .
( از اصول تراضی اصل اصول تراضیه یا استمرار تراضیه)
حالا عرض میکنم این بحث بعدیست .پس باید تراضی در کار باشه .خب این تراضی که باید در کار باشه چند جور . یک مرتبه است که معامله ایست که من دراین مجلس با شما میکنم این فرش را بهشما فروختم به فلان قیمت وشما قبول کردید ولی هنوز مجلس معامله است هنوز مجلس.
همونطوری که اگر من بخوام معامله ای بکنم فکر میکنم مشورت میکنم دقت میکنم چه میکنم اگر بخواد عاقلانه باشه بعد معامله میکنم در اینجام که حالا من پولی لازم دارم میفرماید این فرش را به شما فروختم و شما مبلغی را هم مرحمت کردید فرش را به شما دادم بستیت میخواد برید و پول هم من گرفتم اما آیا رضایت کاملاً حاصل ؟ سخط نیستا میگیم چند جور یک مرتبه نخیر رضایت در اصل معامله حاصل بسم الله.
و نارضایتی در بعضی از خصوص معامله حاصل این قطعاً خیار ، قطعاً خیار.
یک مرتبه نه آقا رضایت الان حاصل اما درصد است صد در صد نیست . یعنی درصدی از رضایت نه حاصل است نه غیر حاصل . بعضی وقت ها درصد اصلی رضایت حاصل است میخوام فرش بخرم ودر صد فرعی رضایت غیر حاصل است اصلا نمیخوام .
این خیار قطعیست آمد نخیر در صد اصلی رضایت حاصل است و لکن صد در صد نشده .یک چند درصدی مونده است نمدونم رضایت حاصل میشه ، نمیشه پس مادامی که در مجلس بیع هستیم من فکرامو میکنم. فکرامو میکنم دقت میکنم .
اگر از مجلس بیع بلند شدم رفتم بر محور عقل اقتصادی و بر محور ایمان از مجلس بلند شدم رفتم فهمیدم نه کلاه سرم رفته نه کلاه سرش گذاشتم فکرامو کردم چی شد ؟رضایت شد صد در صد .
این رضایت شد ، شد سه . رضایتی که درصد متنیش بود ولکن درصد غیر متنیش محتاج بود بر اینکه در مجلس باشیم باز فکر کنیم دقت کنیم با سوال .
یک وقت یک حاج آقایی گفت آقا فلان جا این قیمت شما این قیمت خریدی منم پذیرفتم .خب پس باید که من اختیار داشته باشم در اینجا که مال را برگردونم تا کی ؟ما لم یفترقا مادامی که در مجلس بیع است . چون خود مجلس بیع مادامی که نیم ساعت یک ساعت هر چی هست .مادامی که مجلس به حساب بیع استمرار دارد در این صورت خب این زمینه را خداوند برای چی به ما داده این فرصت را ، فرصت مجلس بیع را برای ما داده که چی ؟ که ناراضایتی رضایت شود ؟ نه.
رضایت اصلی ایجاد شود ؟ پس.
سوم ،اونی که نمیدونم راضی خواهم بود یا نه معامله کردم ولی نمدونم حالا باز به صلاح هست یا نه اون در صدی که برای من مجهول است اون درصد یک طرفه بشه تا آخر مجلس ، تا آخر مجلس یک مرتبه بگم نمیخوام تمام شد رفت .یک مرتبه میگم میخواهم بلند میشم از مجلس میرم .
پس ما در باب مراضات اولاً سه مرحله داریم که عرض کردم .
(در باب خیار مجلس حتی با وجود تراضی هر دو راضی اند ولی با وجود تراضی بازم حق خیار )
صد در صد این طور نیست .
(راضی اند در عین راضی بودن حق خیار…)
همین را میخوام عرض کنم . میخوام ببیند من این مطلبی که عرض کردم بر این محور که نگفتم عرض میکنم الان ، چرا خداوند خیار مجلس قرار داد ؟ چرا خیار حیوان قرار داد ؟ حرف حساب داره دیگه .این که خیار مجلس قرار داد برای چیه ؟ برای اینکه رضایت کامل بشه صد در صد بشه .اگر رضایت صد درصد است که اول اثبات خیار کردم. یا رضایت صد در صد دقت کردم فکر کردم مشورت کردم صد در صد یک سال هم بشینیم همین .
در این جا خیار مجلس یعنی چی اصلا ؟ اصلا خیار مجلس برای مراعات ، برای مراعات این است که تبلور پیدا کند این فکر ، تبلور پیدا کند این رضایت صد در صد بشه که بعد مجلس بیع را مجلس به چی یا اسقاط بیع یک فسقی در کار نخواهد شد چون که کسی نمیدونه . به این حساب است که خیار مجلس مقرر فرموده اند.
پس اصل خیار مجلس این نیست که ما چشم به هم بسته بگیم بله ، مادامی ممکن است مجلسی یک ساعت طول بکشه . ممکن یک شبانه روز طول بکشه اونم بحث داره که خیار مجلس بیع ، مجلس بیع هم چند جور که بحث خواهیم کرد.
این را بعد باید باهم صحبت کنیم .
(اگر ما حد تراضی را بگیریم محور بگیریم… )
اونم بحث میکنیم دیگه ، حالا و لذا من عرض میکنم که کما اینکه قبلا هم عرض کردم که اگر کسی بگه من با اسقاط کافه خیارات معامله میکنم . میگیم آقا شما آگاهید که کلاه سرتون نمیره ؟ میتونید بگید بله .
اگر آگاه نیست که کلاه سرش نمیره و اصلا این معامله غلط این اسقاط کافه نمتونه بکنه . مگر خداوند کشکی خیار مقرر کرده مصلحت من .
خداوند که خیار مقرر کرد به مصلحت من که تجارت عن تراض صد در صد باشه ، اگر من پا رو سر مصلحت خود بزارم و ندانسته اسقاط کافه خیارات بکنم با این که ممکن است سر من کلاه رفته باشه اسقاط درست نیست ولذا اصل خیار رو حساب اسقاط هم باید رو حساب باشه . مجلس رو حساب حیوان رو حساب تمام این ها بر کاکل تجارتاً عن تراضٍ منکم میگردد منتها باید که خود تجارتاً عن تراض هم بیشتر دقت کنیم تا این فنون را ما کاملا به دست بیاوریم .
حالا این خیارات یک تقسیم عالی میکنم روش فکر کنید تا فردا بحث میکنیم .
ما چرا عرض کردیم اول که نمیخوایم زیاد را کم کنیم ، کم را زیاد کنیم نه . چرا هفت تا خیار این خیار شرط ؟ برای چی ؟ اینها.
مگر لزوم بیع تراضی کامل نمیخواد ؟ چرا. خب ، این ترضی کامل چند بعد داره . گاهی اوقات من شرطی کرده ام تخلف شده پس تراضی کامل نیست پس خیار .
گاهی اوقات شرطی نکرده ام غفلتاً .من شرط نکرده ام که این حیوان در امروز و فردا نمیره شرط نکردم ولی شاید امروز و فردا مرد ، این شرط واقعیست .
یک شرط ذکریست که من متوجه ام و بر محور عقل اقتصادی اولاً و بر محور عقل ایمانی ثانیاً من شرط میکنم اگر تخلف شد ، تخلف شرط رسمیست.
گاه من شرط نمیکنم ، بلکه دوم خیار تخلف وصف . من میخرم بر مبنای اینکه این چنین باشه یا شما توصیف کردید یا حتما همین طور .آیا بودن این وصف شرط یا نه ؟ بله منم شرط نکردم ها شما توصیف کردید ببیند بر این مبنا .
پس خیار تخلف وصف هم ، خیار تخلف شرط است این دو.
سه ، من که جنسی از شما میخرم جنسی بخرم که سرم کلاه بره یا کلاه بزارم ؟نه. نه کلاه بره نه کلاه بزارم .
پس اگر واقعا کلاه گزاری بود یا کلاه رفتن بود این من معامله را قبول ندارم . پس شرط است که غبن نباشد .
منتها شرطی که من نمیدونم من که نمیدونم الان غبن . آخه شرط اونیست که بدانم و شرط میکنم وصف هم یک خورده بدانم اما غبن .
من که میدانم بدون شرط برای اینکه مغبون نبودن شرط یا نه ؟ ما همین را داریم عرض میکنیم دیگه . شما همین را میفرمایید . داره دیگه یا شرط لفظیست یا شرط واقعیست یا شرط قرار دادیست یا شرط معمولیست تخلف وصف.
مثلاً تبعض صفقه در خیار تبعض صفقه باز تخلف شرعی چرا ؟ آقا بنده این دوتا رابه شما میفروشم . بعد معلوم میشه این مال من اون مال من نیست .خب آیا تخلف شرط شد یا نه ؟ بله .
ولی شما که این را میخرید به چه حساب میزارید هر دو . اگر یکی باشه شاید نخواید اصلا شاید بخواید ولی کمتر بخواید پس باز تخلف شرعی.
در تخلف وصف ، تخلف شرط نبود . تخلف وصف ، عیب عرض میشود که و همچنین ثلاثۀ ایام که آقایون میگن یکی از خیارات هفت گانه ثلاثۀ ایام ، یعنی بنده به شما نمیخوام بگم درست یا نادرست اینطور که آقایون میفرمایند .بنده به شما جنسی را فروختم . جنس را تحویل ندادم شما هم پول ندادید یک روز گذشت دو روز گذشت سه روز گذشت آقایون میگن که تا سه روز طرفین خیار دارند اگر از سه روز گذشت هیچ کدوم دیگه این معامله را دیگه نمتونن انجام بدن یعنی خیار .
از سه روز که گذشت تمام. ولی در این سه روز خیار آقا بیا پولتو بگیر جنس را بده نمیخوام بگم درست یا نه ولی یکی از خیارات ، خیار ثلاثۀ ایام ، خیار عیب ، خیار خلاف شرع ، تبعض صفقه ، خیار عرض میشود که ووو
تمام این خیارات برگشت به شرط داره منتها شرط چند جوره . شرطیست که مشترت این دو نفر هستند شرط میکنند یا شرط نمیکنن واقعا شرط است، صحت شرط است یا نه .
کلاه نرفتن سر آدم شرط است یا نه ؟ وصف شرط است یا نه ؟ قبل از سه روز پول دادن شرط است یا نه ؟ این ها تمام شرط صحت بیع هست یا نه ؟ اگر این شرط صحت بیع نباشد پس تجارتاً عن تراض منکم نخواهد بود .
این هفت رکنی که در باب خیارات آقایون ذکر کرده اند همش برگشت به شرط میکند ما بحث لفظی هم نداریم ما .تمام شرایطش یک جوره خصوصیات یک جوره بحث هاش همه یک جوره که اگر ما فقط در یک خیار درست بحث کردیم در کل خیارات این بحث روشن میشه از نظر اصلی و از نظر ضابطه ای .
فروعش چیه ؟ فروعش که زمینه هاش و جورهای معامله عرض میشود که فرق میکنه مطلبی نخواهد بود .بنابراین ما از نظر عرض میشود که بحث در خیارات راه را خیلی میتونیم نزدیک بریم و خیلی راه برای ما خیلی خیلی نزدیک خواهد بود .
حالا دونه دونه ما بحث میکنیم ملاحظه میفرمایید .ما اول چند سوال داریم راجب اولین خیاری که آقایون بحث میکنند خیار المجلس .
شیخ انصاری میگد که در همان مجلس بیع . ملاحظه کنید شرط اول ، این خیار مجلس استمرار دارد در همان مجلس بیع . تو یک زیر زمینی با هم بیع کردند روی این فرش همینجا مادامی که هستند خیار هست.
عرض میکند شیخ بزرگوار اگر باهم رفتند توی حیاط ماشین سوار شدند ولی هنوز بیع کامل نیست اونجا چی میفرمایید ؟ یعنی اینجا که بودیم خیار هست بعد نیست؟ این اشکالات واردها .
میدونم جواب این آخه ایشون اینطور میفرماید من چه کارش کنیم ؟
وقتی لم یفرقا چی میگن اینها ؟ میگن افتراق از مجلس بیع . وقتی که شیخ انصاری میفرماید که مجلسی که بیع شد درش پس افتراق از اون مجلس . خب ازین جا که بلند شدیم رفتیم افتراق از اینجا شد یا نه ؟ بعدش میگن خیار ، خب این خیار .
همه اینا سوال دیگه ، حالا ممکن از افتراق بین متبایعان بشه ولکن افتراق عن جبرٍ بشه به اختیار نباشه .
ممکن افتراق بین متبایعین بشه ولی افتراق بینی آقا من اینجور جنسی را به شما فروختم ولی حالا باز داریم فکر میکنیم فکر میکنیم بعدم تلفن بهت میکنم افتراقم شد .مادامی که اون تلفن نکرده ثابت نشده این بیع لزوم نخواهد داشت .
وانگهی
(شرط دنبالش میاد دیگه …. این مسئله شد یک چیز دیگه بسته شد)
نه نه نه ،دنباله همون دنباله همون وانگهی اینم آقایون فکر بفرمایین .آقایون که میگند مجلس بیع .
بله ؟ حالا میرسیم اینا رو من دارم سوال میکنم آقایون فکر بفرمایند .ببینید این ها همش سوال هم من فکر میکنم هم آقایون .
اینکه میگن مجلس بیع یعنی این دوتا با هم باید باشند تلفنی نمیشه ؟ تلگراف حضوری نمیشه ؟ تلویزیونی نمیشه ؟ با صدا نمیشه ؟ با سیما نمیشه ؟ با مکاتبه نمیشه ؟ این ها مجلس نیست ؟ فقط مجلس بیع مجلس حضور متبایعین است یا متناکحین است ؟
(اون موقع این چیزا نبوده)
نباشه ،مگر اسلام مال اون موقعست فقط ؟ اسلام مال همه مواقع. اوفوا بالعقود
(شرط بدونیم تلفن هم یک نوع… میشه)
احسنت ، احسنت همین ما همین را سوال داریم .میگم مادامی که تلفن من با شما راجب خرید عبای شما خانه شماست مادامی که تلفن متصل و قطع نشده این مجلس بیع ولی وقتی قطع کردیم مجلس بیع…
( به هر حال الان اکثر ما )
همین دیگه چون شریعت ما شریعت اون زمان که نیستش که شریعت کل زمان هاست ولی ما جامد بشیم فقط بر اینکه مجلس بیع در یک جایی نشستن باهم دیگر این حرفا نیست . ما ریشه مطلب را که بدست آوردیم .
ریشه مطلب مراضات هست ، مراضات که گفتیم چند بعد داره خب یک بعدش بینابین . من فروختم این را به شما شما هم خریدین .مرحوم آقای خویی رضوان الله علیه قد تصلی علی روح فرمود این انگشتری که در دست من انگشتر عقیق دروغ بود انگشتر به کسی نداده بودند همان یک انگشتر بود . انگشتر عقیق بود خیلی گرانبها یک بغدادی بهشون داده بود و اشتباه شده بود ایشون میفرمودند یک تاجری اومده بود خواستم باهاش شوخی کنم. گفتم این انگشتر را میخوای ؟ گفت بله من خیل علاقه دارم فلان . خب چه قدر میخوای؟ حالا این انگشتر فکر کنید صد دینار اون وقت می ارزید .گفت پنج دینار . باشه.
بیا بگیر پنج دینار را گرفت . این بنده خدا هم چایی خورده نخورده بلند شد بره آقا بشین بشین کارت دارم و سخط البیع ، بعد اون طرف گفت آقا فرمود مجلس، خیار مجلس ندارم دیگه اگر هم بیع بوده من خیار مجلس دارم اولا .
ثانیاً آدم عاقل ، آدم انگشتر صد دیناری را پنج دینار میفروشه ؟ حالا این مجلس ، اون شوخی بود البته .
اصولاً مجلس بیع برای چیه ؟ برای اینکه این رضایتی که طرفین دارند رضایت به یک جایی تمرکز پیدا کنه و صد در صد بشه . ما رضایت صد در صدی داریم فکر نکرده و دقت نکرده اون در صد درصد نیست ولی رضایتی که در مجلس بیع هستیم که الان داره مال من از دست میره اون جنس میاد و چه میشه و حالا بیشتر فکر میکنیم شما قبل ازینکه معامله کنید بیشتر فکر میکنید یا وقتی معامله کردید بیشتر به فکر می افتید.
خیلی ها هستند که وقتی معامله کردند تازه دو هزاریشون میفتد که کاشکی چنین بود کاشکی چنان نبود . خداوند باری مراعات این رضایت واقعی حاصل بشود در بیع میگوید اَلْبَائِعَيْنِ بِالْخِيَارِ مَا لَمْ يَفْتَرِقَا فَإِذَا اِفْتَرَقَا وجب البیع .تا اینجا چرا برای اینکه رضا چون رضا صد در صد نبود و لذا وجب البیع نبود این آقایون در مکاسب ملاحظه بفرمایید مفصلاً و خودتونم فکر بفرمایید . ما هم فکر میکنیم ببینیم چه خواهد شد .
(….راجب خیار مجلس … که میگن کاری نکردند ولی میرن میگن طرف که رفته رو حساب معامله ای که باهاش کردیم… خونه ای خریده برای این خونه ای که خریده جنس 5 هزار تومنیشو 50هزار تومن بفروشه که بیاد این معامله را انجام بده وقتی رفت این کار را کرد طرف بیاد بگه نمیخوام من فسخ ..)
کی بیاد ؟ توی مجلس
(بعد مجلس به خاطر همین دیگه توی مجلس با هم هستند و هیچی نگفتن )
همین پس توی مجلس به حساب چیه به حساب وجب البیع ،وجب البیع اذا تحقق التراضی برای اینکه تراضی تحقق پیدا کند صد در صد این مراعات را خداوند فرموده .
(این یک مطلب یک هم اینکه وقتی هر کاری حتما باید پاش وایستی ..)
غلط ، غلط ، بله این غلط (تعهد چیه )
اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان
الهی آمین
و معارف القرآن العظیم
الهی آمین
و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا.
الهی آمین
والسلام علیکم و رحمه الله.
اللهم صل علی محمد و آل محمد