جلسه پانصد و پنجم درس خارج فقه

عقود (امانت، عاریه، اموال مفقوده)

بنده معمولی که عرضه ندارم یا عرضه دارم، احمال میکنم. یا عرضه دارم احمال نمیکنم، عرض می شود که تعدی میکنم، در هر یک از این سه بعد، سه تا باهم، دو تا باهم، یکی، در هر سه حال، بنده امین نیستم. پس او التعجب رو بهش اضافه کنید. او کونٌ عین {00:24} خب عرض میکنیم علامه بزرگوار شما از اول فرمودید که شرط عاریه این هست که عین بماند، آقا پول عاریه دادن معنیش چیه؟ یک مرتبه پول رو قرض میدهند، خب باید که بقیه اش رو بدهیم دیگه. یک مرتبه است پول رو امانت میدهند، نباید مصرف کنیم. اینجا نه قرضه، نه امانته، عاریه. شما میگید کونٌ عین {00:48} اگر عینی رو که به عنوان عاریه شما دادید، این پول است. بابا پول که عاریه نمیدن که. پول رو که عاریه نمیدن. عرض کردم نه قرض است و نه هبه است و نه چه. پس اگر عین { 01:03} باشد، اگر این عینی که عاریه داده اند، پول است، اگر چنانچه تلف شود و لو قصورا، هم امینه، هم … ولی قصورا، تلف شد، اینجا باید که ضامن بشه. یک مرتبه اصل عرض می شود که مطلب درست نیست، این مورد،  بله اونی که شما فرمودید درست نیست، درسته. اونی که فرمودید درست است، درست نیست. بعد میگه، بله، و لو نقصت بالاستعمال {صحبت حضار}

اگر چنانچه من خانه ای رو از شما اجاره کردم، بدون تقصیر از بین رفت، به چه حساب من ضامن نیستم؟ چون محسنم. چون امینم دیگه. امین ام، یعنی این مال شما رو از ببن نبردم، اسراف نکردم، تفریط نکردم، از بین نبردم.

{صحبت حضار}

حد بالاتر، فرض کنید یا { 02:22} این احسانه دیگه. برای اینکه مالی که من عاریه گرفتم از شما، دارم حفظ می کنم. خیلی جدیت میکنم حفظ میکنم. استفاده میکنم ها، ولی از مال خودم بیشتر حفظ میکنم. اینجا محسن هستم یا نه؟ حالا، اون مجانا بوده، خب حکم خداست دیگه. به حکم خداوند، فرض کن، {02:38} واجب بوده، اونجایی که واجب است به من عاریه بده، این واجب رو عمل کرده، به من عاریه داده، من هم عرض می شود که تمام نیروهای خود را بیشتر از انبار خودم مصرف می کنم برای حفظ این و استفاده هم عرض می شود میکنم به طور معمولی. خب بعد، ولو نقصت بالاستعمال المأذون فی لم یضمن. اینجا هم باز عرض داریم. استعمال مأذون باید استعمالی باشه که شارع اجازه میده. اما اگر اجازه بده که شما این اسبی که پنج ساعت میشه سوار شد، شما بیست ساعت روش سوار شو. کمرش میشکنه خب. بیخود کرده … حرف بالا رو عرض کردیم، تکرار نمی کنیم. استعمال مأذونی که مشروع باشد. اما استعمالی مأذونی که مشروع نباشد یا اسراف بشود یا تبذیر، این درت نیست. و لو استعار من الغاصب، حرف بعدی من متن رو میخونم و لو استعار من الغاصب ضمنت. میگد اگر از غاصب استعاره کرد، ضمنت، بعد میگد و ان کان جاهلا رجع علی المعیر … اینجا عرضی داریم. یک شخصی است قصد کرده است این فرش را. میخواد بخوره. بنده رفتم ازش استعاره کردم، یا میدانم غاصب است، یا نمیدانم غاصب است. اگر چنانچه میدانم غاصب است، ما حد بالا داریم {04:01} میدانم غاصبه، اگر من هم به عنوان غصب از غاصب میگیرم که هیچی، … اما نه میدانم این آدم غاصبه، اون توجه نداره. من این مال رو از غاصب میگیرم، نگه میدارم امانته الشرعیه به صاحبش بدم. این چرا ضامن باشه؟ در بحث امانت خوندیم دیگه. در بحث امانت خوندیم. بنده این مال را از دست غاصب، از دست ظالم به عنوان استعاره، {صحبت حضار}

نه، ببینید شما، من این مال رو میگیرم. این مال رو میگیرم نزد من هست، درسته؟ نزد من که هست، خب، برای حفظش نمیذارم بالای پشت و بوم و کجا، همونجا توی اتاق مینذارم، همونطور که شخص صاحب فرش می نشست، ما هم میشینیم. قطعا هم راضی است. یعنی این اجازه مالک هم هست قطعا، اجازه شارع هم هست. قطعا هم راضی است که این مقدار استفاده رو ما ازش بکنیم، تا مادامی که صاحبش پیدا بشه، بدیم. کم هم نمیشه ازش، حتی کم هم نمیشه. در اینجا، خب من استعاره کردم، منتها صورت استعاره است. صورت مطلب استعاره است ولی باطن مطلب چه؟ استعمال. خب اینجا جمع بین استعاره و استعمال. بنده که میدانم این شخص غاصبه، این مال را از او میگیرم و ممکن است غاصب حواسش جمع باشه که شما که این مال رو از من به عنوان عرض می شود که عاریه میگیرید، باید استفاده کنی. من نظرم این است که بگیرم استفاده نکنم، به صاحبش بدم. این خیلی مثال میزنم که روشن بشه. ولکن این غاصب میاد و میره … من به این حساب میدم به اینها، تا به طور عادی استفاده تا یک موقعی به طور بغته و نا آگاه این مال رو به صاحبش بدم. در اینجا خب چرا من ضامن بشم؟ این اگر عالم باشه. اگر جال بود؟ ابنده دارم از زید بن ارقم یک مالی را که ضرورت دارم، احتیاج دارم، به عنوان استعاره میگیرم استفاده کنم. و نمیدونم که اون غاصبه … اگر این مال بدون تعدی من، بدون سستی من، بدون نادانی من، بدون {06:07} و تمام شرایطی که در امانته، این مال از بین رفت. خب اینجا چی میفرمایند ایشون؟ می فرمانید که و ان کان جاهلا رجع علی المعیر بما یوخذ منه. یوخذ من کی؟ از من که حق ندارد، من که جاهل بودم. من که جاهل بودم که این مال، مال این شخص نیست. منی که جاهل بودم، امانت که محفوظه. وقتی که من امین هستم، بنابراین اگر صاحب مال مطلع شد که مال نزد من دوم از بین رفت، از من حق نداره بگیره باید بره از غاصب بگیره. پس چرا میفرمایند که و ان کان جاهلا رجع علی المعیر بما یوخذ منه؟ از من اخذ نمیشه. اخذ باید به طور کلی از شخصی که غاصب هست باید بشه.

و یقتصر المستعیر علی المأذون. عرض کردم مأذون رو، ان کان اذنا صالحا والقول قول المستعیر مع یمینه یا عدم التفریط و والقیم معه، این رو قبلا هم بوده اینجا هم هست کلمة واحده یک عرضی ما داریم که در تمام اینجا جاریه. در باب اجاره، در باب مضاربه، در باب شرکت، در باب عرض می شود عاریه، در باب چه، اگر اختلاف شد بین صاحب مال و کسی که این مال نزدش یا امانت است، که این بحث ها رو یکجا می کنه، یا امانت است، یا مضاربه است یا شرکت است یا عاریه است یا چه، اگر اختلاف شدف علامه بزرگوار میفرمایند که والقول قول المستعیر مع یمینه. آقا بنده که استعاره گرفتم، یا امانت گرفتم یا چه گرفتم یا چه گرفتم، من امین بودم که به من دادی یا نه؟ بله حالا که من امین هستم، من در یک بعد امینم؟ یا در تمام ابعاد امینم؟ اگر چنانچه من گفتم آقا بمب آمد و این مال از بین رفت، میتوند این شخصی که این مال رو به من عاریه داده بگه نخیر خوردی؟ … مگر میشود به شخص امین انسان اهانت کند؟ شخصی هم که انسان نمیداند امین هست یا نیست، مگر میتواند بگد که دروغ میگه؟ اگه دروغ میگه حساب داره. پس چرا ایشون میفرمایند مع یمینه؟ من قسم نمیخوام بخورم. آقا بنده امینم، به دلیل ﴿مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ﴾ [التوبة: 91] من که امینم، سبیلی بر من نیست. دیگه در این که سبیلی بر من نیست، یمین میخواد چیکار؟ شاهد میخواد چیکار؟ دلیل میخواد چیکار؟ ایشون میگد والقول قول المستعیر مع یمینه هی عدم التفریط والقیمه معه. نه ما این حرف رو قبول نداریم. چون مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ الی آخر.

الفصل التاسع فی {08:47}

اللهم الشرح صدورنا بنور العلم و الایمان و معارف القران العظیم ووفقنا لما تحبه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبه و لا ترضی

والسلام علیکم

نوار دیگر

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد

در تتمه باب عاریه در صفحه 22 علامه بزرگوار میفرمایند که و یصح {09:22} بعد المدة. در عاریه یکی از شرایطی که هست این است که مدت معین شه. … اگر من فرشی را، یا خانه ای را، یا هرچه را، به شما عاریه دادم، برای اینکه در یک مدت معینی از این بهره برداری کنید و استفاده کنید، عین باقی است، اما شما انتفاع میبرید از این عین و انتفاع هم دو جوره. یکی با باقی موندن عین کلا، یکی هم یک مقداری از عین از بین میره. مانند فرض کنید که قوطی کبریت که چندتاش … مثلا. حالا اگر من عاریه دادم یک خانه ای را و اجازه هم دادم که این خانه رو به رهن بدهید، آیا صحیح هست که این خانه رو شما به رهن بدهید و بعدا من در آخر مدت عاریه نه رهن، چون یک مدت عاریه داره، اما تا پنج ماه. یک مدت رهن داره که شما این خانه ای رو که پنج ماه نزدتون عاریه است، رهن دادید به ده ماه. مدت دوتاست. اگر مدت با هم برابرند که مطلبی نیست. بنده پنج ماه به شما عاریه دادم، شما هم پنج ماهه رهن دادی. طرف نمیتونه بیاد بگه نخیر، برگردونید ملک رو. نخیر، شما پنج ماه دادید، اجازه هم دادید که من رهن بدم، من هم با اجازه شما رهن دادم، نمیتونید برگردونید.

 بحث در اونجایی است که زمان مقرر عاریه، با زمان رهن، فرق داشته باشه. یعنی زمان رهن بیشتر باشه و زمان عاریه کمتر. حالا که زمان عاریه کمتر است و زمان رهن مجاز بیشتر است، اگر صاحب مال آمد و خواست فک رهن کنه، کِی؟ در آخر وقت عاریه. وقتی که این پنج ماه تمام شده، اما رهن ده ماه بوده، الان نیمه کاره، بیاد شخص معیر، فک کند رهن را. اجازه دارد یا نه؟ علامه اینطور میفرمایند { 11:57} بعد المدة. ما نوشتیم المقرره للعاریة مهما کان قبل انتهاء مدة رهن. ولکن ما اینجا یک سوال داریم. ولکن الطبیعة الحال فی تلک العاریة انها قدر مدة رهن. شما که به من اجازه دادید که این خانه رو رهن بگذارم، میدونید چه مقدار؟ یا نمیدونید؟ ندونید که غلطه که. همانطور که در باب اجاره، باید طرفین بدانند مدت اجاره چقدره، در باب اینکه من یک خانه ای را به شما عاریه داده ام و اجازه دادم که رهن بدهید، باید من بدانم چنان که شما میدانید، مدت رهن چقدره؟ اگر ندانی که اجازه رهن باطله اصلا،. اجازه رهن اصلا باطله. خب، بنابراین قاعده اصلی این است که وقتی من خانه ای را به شما عاریه دادم و به شما اجازه دادم که رهن بدهید تا مدت یک سال یا بیشتر یا کمتر و مدت عاریه هم معین کردم، اگر هم مدت عاریه معین کردم، هم مدت رهن را میدانم، یا تناقض است، تناقض میشه دیگه. چون اگر پنج ماه عاریه است، اجازه پنج ماه عاریه هست، اجازه ده ماه رهن یعنی چه؟ این تناقض میشه. یا نه، تناقض نیست. بنده از نظر عاریه، فعلا پنج ماهه به شما دادم. اما اگر چنانچه شما ده ماهه که تصمیم دارید رهن بدهید، ده ماهه رو هم قبول دارم. مثل اون جریان موسی و شعب علیهم السلام ﴿عَلَى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ  فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِنْدِكَ﴾ [القصص: 27] ده ساله، اگر هم خواستی، هشت ساله، اگر هم خواستی ده سال.

 در اینجا هم باید باز کنیم مطلب رو. آیا اگر من مدت عاریه رو، اگر من مدت معین نکردم، ببینید، اینجا راحت میشه، اگر من مدت عاریه رو معین نکردم، بعد به شما اجازه رهن دادم و مدت رهن را میدانم پس مدت عاریه و رهن یکسان است. دیگه {14:23} به قبل المدة معنا نداره. اما اگر من مدت عاریه رو پنج ماهه معین کردم و مدت رهن را معین نکردم رهن غلطه. اگر مدت عاریه رو معین کردم پنج ماهه و مدت رهن را هم میدانم و راضی هستم ده ماهه، یعنی چه؟ یعنی انتقال. یعنی اگر تا پنج این آدم ماه نشست در ملک رهنی، بسم الله. اگر هم تا ده ماه نشست من اجازه دادم. پس مقتضی اجازه رهن این مال العاریه در مدت معینه، این هست که وقتی زمان عاریه تمام شد، بنده که  معیر هستم، حق فک رهن ندارم. چرا؟ چون خودم اجازه داده ام. توجه کردید؟ این ایرادی است که به فرمایش علامه حلی ما داریم. الا ان تقید و وقت الطریق فله {15:16}  و علی المستعیر ان یبدل بها … این یه مطلبیه. الا ان تقید و وقت الطریق، قبلا مقرر کرده است که من پنج ماهه به شما عاریه دادم. میدونم شما ده ماهه میخوای رهن بدی، ولی من پنج ماهش رو قبول دارم، پنج ماه دیگه اش رو نه. بنابراین بنده به اون آقا اگه ده ماهه رهن دادم، پنج ماهش قبوله، پنج ماه دیگه اش رو اگر شخص معیر قبول کرد، قبول. اگر نکرد، فک رهن میشه و یک ملک دیگری مانند اون را به شخص مرتهن میدهند. البته، هم باید که شخص ودیعه دهنده بداند، هم باید راهن بداند، هم مرتهن بداند تا این رهن صحیح باشد.

الفصل التاسع باللقطه. خب، التقاط در اشخاص و اشیائی که مالیت دارد، این یک موضوع و حکم شرعی است. اگر چنانچه شخصی گم شد بچه ای مثلا و ما اون شخص رو پیدا کردیم، فهمیدیم گم شده، فهمیدیم گم شده، آیا لازم است این بچه رو نگهبانی کنیم تا به صاحبش برسونیم یا نه؟ خب بله. چرا؟ چون این بچه ای که نمیتواند خود را اداره کند و ولی خود را گم کرده است، الان در کوچه و بازار است یا در صحن و کجاست، خب همانطوری که پدر واجب بود از این بچه مراعات کند و نگهداری، شما هم که یک مسلمان هستید وظیفه دارید برای حفظ جان این بچه، راحتی این بچه، مصلحت این بچه، این بچه رو بردارید ببرید و به هر وسیله ای که ممکن است و میتوانید، به صاحبش این بچه رو برسانید، این شکی نیست. این لقیط که انسانه، حالا در غیر انسان بحث میکنیم، یا لقیط، پیدا شده، انسانه یا حیوانه یا ماله. سه بعده. در این مثلث ما در باب لقطه بحث میکنیم. لقیط که انسانه. لقیط که انسانه یا حره یا عبده. در عبد لازم نیست بحث کنیم، ولی بحث میکنیم و اشاره میکنیم. چون از نظر فقهی تکلیفه بر ما. اگر این لقیط در دارالاسلام است محکوم است به اینکه حره تبعا. چون مسلمون ها که عبد نیستن که. اصل در مسلمان عبد بودن که نیستش که. اما اگر لقیط در درار الکفره، ما رفتیم فرانسه که دارالکفره، یک بچه ای رو پیدا کردیم. نمیدونیم این بچه مسلمان است یا بچه غیر مسلمان. علامه میفرماید لقیط دار الکفر، محکوم به حکم عبد بودن و بنده بودنه. ما عرض می کنیم چرا؟ مگر تمام کفار بنده های ما هستن؟ مگر بنده های زر خرید، ما اگر جنگ کنیم با کفار و در جنگ، زن یا مردی را از کفار اسیر کنیم، اینجاست که رِق میشود. اینطور نیست که به طور کلی تمام بزرگ ها و کوچک ها، زن ها و مردهای کفار، اینها مملوک باشند از مسلمون ها. پس این سوال به جاست از علامه ی بزرگوار و دیگران چرا لقیط دارالکفر محکوم به این هست که حُر نیست؟ نخیر. محکوم به این است که حُر است. چرا؟ برای اینکه حر بودن که دلیل نمیخواد. اونی که دلیل میخواد، رق بودن هست که دلیل میخواد. شما دلیل بیارید این بچه ای که پیدا کردید، رق است، اونوقت مال شما تازه نخواهد شد. این باید بگردید صاحبش رو پیدا کنید، اگر نشد، مربوط است به بیت المال مسلمین. این مال حر و عبد.

خب حالا، این التقاط، التقاطه انسان، مراحلی داره. احیانا جوری است که اگر شما شخص مسلمان با توانایی و دانایی و قدرتی که دارید، میتوانید این بچه رو ببرید و نگه دارید تا صاحبش پیدا شه یا اگر ندارید، خب اینجا خطری برای بچه متوجه میشه. کسی نیست او رو ببره. بله اگر کسی مانند شما هست که اگر شما نبردید، دیگری و دیگری و دیگری، این واجب کفایی است. اما اگر نمی بینید به این مجتمع که کسی این بچه رو برداره ببره، میگن بچه های خودمون هم زیادی اند، مثلا. نمی بینید در این مجتمع، این بچه ببرند و اداره کنند، این بچه همینطور باید بماند و خب از بین میره. ممکنه بچه کوچک باشه. من نظرم هست در {20:02} تهران که منزل مون بود، این پسر بزرگ من از در آمد، یک بچه بغلش بود. گفتم این چیه؟ گفت تو برف گذاشتند این بچه رو. گفتم کار واجب کردی. این بچه دادیک به کسی بچه می خواست، بزرگ شد، شوهر هم کرد، حالا بچه هم داره. … دختر. این کار واجبیه. اگر شما بچه ای می  ببیند قنداغه، خب بچه قنداغه، تازه اگه شش هفت ساله باشه چیکار کنیم؟ تا چه رسد به بچه قنداغه که راه نمیتونه بره. این واجب است بر هر فردی از افراد مسلمان که بردارند و چاره ای براش بکنن. یا خودشون نگه دارن یا به کسی بدن نگهداره یا صاحبش رو پیدا کنن. مرحله اولی این است که صاحب پیدا بشه و اگر صاحب پیدا نشد، خودشون میتونن اون رو نگه دارن. نمیتوانند، دیگری نگه داره. نمیوانند، خب یک تشکیلات دولتی باید باشد و این افرادی که صاحبشون معلوم نیست، اینها رو نگه دارند. این یک عمل واجب است. واجب تعیینی می شود بر انسان در صورتی که احتمال عقلائی عادی نمی دهد که اگر من نبردم دیگری. خب ممکنه سگ بیاد بخوره بچه رو. ممکنه سرما بزنه بکشه بچه رو ممکن است عرض می شود که مسائل دیگه ای این رو متوجه بشه. این در صورتیه که بچه باشه و اگر هم یک بچه مادون التکلیفی است ولی مادون التکلیفی است که نمیتواند خودپا باشد در زندگی. اینکه نمیتواند در زندگی خودپا باشد، حتما، مخصوصا در زمینه خطر، واجب است هر فردی که میتواند یا خودش ببرد یا به کسی که عرض می شود که میتواند، به اون بسپارد که این بچه رو نگهداری کنند تا صاحبش مثلا پیدا شه، یا به یک وسیله ای از وسایل، این بچه نجات پیدا کند از سرگردانی. این در صورتی است که لقیط انسان باشد.

حالا شرط فرمودند بزرگواران از جمله علامه که شرط است در لاقط، بالغ باشد و مسلمان. میگیم چرا؟ چه لزوم دارد شخصی که بچه ای رو پیدا میکنه، این بالغ باشه؟ همون نمونه ای که من گفتم، این پسر بزرگ من، اونوقت شش هفت سالش بود، بچه رو برداشت آورد تو خونه. چه لزومی دارد بالغ باشد؟  فقط کسی که امین باشد. امین باشد، {22:21} چه لزومی دارد بالغ باشد؟ وانگهی ما دو حرف داریم در اینجا. یکی اینکه ما در بلوغ حرف داریم. میگیم در پسر پونزده و در درختر نه و این حرف ها رو قبول نداریم. فقط عقلش برسه که یک دینی هست، خدایی هست، شریعتی هست. اولا. ثانیا، اصل بلوغ برای چیه؟ مطلب دوم این است که مسلمان باشه. سوال، مگر مکلف فقط مسلمانه؟ آیا اگر عواملی در قرآن شریف هست که واجباتی رو باید انجام داد، محرماتی را باید ترک کرد، فقط مسلمانان مورد تکلیف اند، ایجابی و سلبی؟ نخیر، کفار هم مکلف به فروع اند، چنانچه مکلف به اصول اند. حالا، ما مثال میزنیم یک کفاری است، یک کفاری که انسانیت دارد، شرف دارد، محبت دارد، این کافر خیلی آدم خوبی هم هست، {23:16} واقعا بخوام مثال بزنم تعجب می کنید شما. کافر حوب هست. یک نفر آدم نصرانی که آدم خوبی هست، این آدم اگر بچه ای را پیدا کرد، این آدم را شرط این است که مسلمان باشه؟ اگر مسلمان نباشه نباید برداره؟ آقا این بچه خطر داره یا رجحان داره حداقل. اگر هم خطر نیست، رحجان دارد که این بچه رو از در به دری و بی سرپرستی نجات بده. چرا شما شرط کنی اسلام رو؟ اگر منظورتون از شرط اسلام، امانته، بگید امانت. چه کافر باشد، چه مسلمان. اگر مسلمانی باشد که خائن است، این بچه دختر رو ببرن پس فردا از معاذالله دروازه قزوین پیدا بشه، این خوبه؟ چه لزومی داره مسلمون باشه؟ صرف مسلمون بودن شرط نیست، امین بودن شرطه. اگر جنابعالی امین اید و میتوانید که این بچه را نگهداری کنید تا به صاحبش برسونید یا نه، به دیگری برسونید، یا نه خودتون نگه دارید. یهودی باشد، مسلمان باشد، عرض می شود هر چی باشد و اگر چنانچه نخیر، شما مسلمان اید، نماز شب خونید، خوب، اما خودتون رو نمیتونید نگه دارید، بچه هاتون رو هم نمیتونید، تا چه رسد این بچه رو ببرید، بچه رو ضایع میکنید اصلا. پس شرط، اسلام نیست که آقایون شرط میفرمایند که ویشترط فی ملتقط الصبی التکلیف والاسلام. بگذاریم، این مطلب رو بحث کردیم، ولو بلغ رشیدا و اقر برقیه قبل. این هم مال …

خب حالا، یک قاعده آقایون میفرمایند ویکره اخذ {24:58} غیر انسان. اگر مالی جایی افتاده است و خب افتاده گم کرده صاحبش، آقایون فقها می فرمایند و یکره، یعنی مرجوح {25:10} مالی که گم شده است، این مرجوح است که شما بگیرید، این چرا مرجوعه؟ بعضی وقت ها واجبه. بعضی وقت ها حرامه. بعضی وقت ها راجحه. بعضی وقت ها مرجوحه. … چرا شما این اصل رو مقرر فرمودید که یکره؟ شما ملاحظه چی رو میخوای بکنید؟ آیا ملاحظه کسی که مالی رو پیدا کرده میخواید بکنید که اون به زحمت می افته؟ یا ملاحظه کسی که مالش گم شده رو میکنید که ممکنه این آقا برداره بره بخوره؟ بالاخره این آقا یا امین است، یا غیر امین. اگر این آقا امین نیست، مال رو بر میداره بخوره، یکره چیه؟ حرامه. بالاخره باید حساب کنیم که این آقای مسلمان مکلف با شرایط مسلمانی یا این آقا امین هست و به عنوان ترحم بر صاحبش {25:50} باید حساب کنیم دیگه. این آقای مسلمان مکلف با شرایط که {25:58} یا این آقا امین است و به عنوان ترحم بر صاحبش، به عنوان امانت، {26:04} برمیدارد، بعضی وقت ها واجبه، بعضی وقت ها راجحه. اما اگر امین نیست، البته اون ابعادی که راجع به امانت گفتیم، امین است و میتواند البته. امین است و میداند و میتواند که این مال را در مثلثی حفظ کند، یا به صاحبش برساند یا به کسی که میتواند حفظ کند یا خودش حفظ کند تا آخرین مراحل. اگر امین باشد که اینجا دیگه مکروه چه معنا دارد؟ مگر اینکه شما بخواید ملاحظه کنید. بگید بله، امینه، میتوانه حفظ کنه تا صاحبش پیدا بشه، اما به زحمت می افته، میگیم مکروه چیه؟ این راجحه ﴿فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ﴾ [البقرة: 184]. اگر کسی مال مردم را به آسانی حفظ کند، خوب. اگر به زحمت حفظ کند، خوب تر. اگر کسی خود را به زحمت بیندازد برای حفظ جان مردم، مال مردم، عرض مردم، خب این بهتر است. کما انیکه نمونه اش رو ما زیاد داریم. در باب صوم، در باب صلاة، در باب چه. پس علامه بزرگوار و دیگر از فقها، شمایی که {27:08} مگر بله، یک آدمی که خاکی مزاجه. نه امینه نه خائنه، ممکن است این مال رو برداره، بره بخوره. این مطلب دیگری شد. یک همچین آدمی رو هم نمیتونیم پیدا کنیم ما یا کم پیدا میشه که بگیم  نه امین است، نه خائن. بابا اگر امین است اینجا هم باید امانت رو مراعات کنه یا وجوبا یا رجحانا، این مال رو بردارد به صاحبش برسونه و اگر خائن است یا بی تفاوت است، اگر خائنه یا بی تفاوته، معنی بی تفاوت رو در باب امانت خوندیم، خائن نیست، اما عرضه نداره. مال پهلوش از بین میره مثلا. مثل باب امانت. این مطلب دیگری شد. پس اینکه یکره شما چرا میفرمائید؟ و یکره اخذ {27:55} اینجا نوشتم غیر الانسانیه. حیث لقیط مصطلح علی الانسان فحد الا مع طلقه نفس الآخر او … حصول علیه فان اخذها اذا تعاونوا علی البر و تقوی اذ کما علی المالکین الحفاظ علی اموالهم کذلک علی غیرهم مطلقا ما امکن. پس مکروه معنی نداره. لا سیما عند عدم حضور المالکین ثم التعریف و نیت الاداء شرط فی الالتقاط. التقاط خب دارای چند شرطه. چند شرط که فرمودند، قبول نکردیم و چند شرط که فرمودند، قبول میکنیم. همانطور که اگر شما مالی رو قرض میگیرید، دو شرط دارد. حالا شرط سوم رو کاری نداریم که حاجته. دو شرط داره. یک، نیت برگردوندن قرض رو داشته باشی. دو، امکان و زمینه برگردوندن رو داشته باشی. در االتقاط هم همینطوره. اگر شما مالی رو پیدا بکنید و نیت دادن به صاحب نداشته باشید که خیانت است. اگر نیت برگردوندن به صاحب دارید، اما عرضه اش رو ندارید، عرضه حفظش رو ندارید، با خیانت است. پس هم باید نیت برگردوندن به مالک داشته باشید و هم عرضه برگردوندن که اگر شد، برگردانید به صاحب و اگر نشد، فی سبیل الله مصرف کنید با اون شرایطی که عرض می شود ذکر شده. عرض می شود تا چقدر باشه، یک سال. تا چقدر باشه، یک سال هم لازم نیست. این شروطی است که بعد از ….

خب حالا راجع به بعیر و غیر بعیر ایشون بحث هایی دارند که خیلی مهم نیست، ولکن اشاره میکنیم. ولا یوخذ البعیر فی کلائن و ماء. شتر را در جایی که آب است و سبزی، ما نباید التقاط کنیم. چرا؟ برای اینکه شتر خودپاست. این شتر چون خودپاست، محفوظ است، نمیمیرد، چون نمی میرد، آب موجود است و عرض می شود نباتات هم موجوده، بنابراین شما چرا بگیرید این رو؟ جواب، مگر شتری که آب و علف دارد، نیمشه دزدیدش؟ شتری است که آب و علف دارد، {30:18} شتری ست که اب و علف دارد، ممکن است بدزدنش. شما علامه  بزرگوار میفرمائید چون آب هست و سبزه هست و خودکفاست در خوردن و سیر شدن و از بین نرفتن، بنابراین ما این رو نمیگیریمش. نخیر، میگیریمش. چرا؟ برای اینکه زمینه همونطور است که عرض کردیم. یا زمینه این است که دزد بارونه، شتر رو میبرن با صاحبش. خب در اینجا لازم است شما این شتر رو حفظش کنید تا به صاحبش برسونید یا اینکه در آخر سر اگه پیدا نشد، مصرف سبیل الله بشه. یا راجح است. راجح است به این معنا که این شتر به زحمت بیفته، کسانی دنبالش بیفتن بگیرنش، باید بدود، احتمال داره از بین بره. در اینجا هم برای حفظ مال مردم. عین مال خودتون. چطور شما مال خودتون رو باید حفظ کنید؟ چه دزد بازار باشد، چه نباشد. دزد بازار باشد یا نباشد بعضکم من بعض. شتر مردم هم در جایی که ماء و کلا هست، بله در جایی که نه آب است و نه سبزی هست، اینجا دوبله واجب میشه. اگر بماند دزد هم نبرد، میمیره.

 بعد راجع به گوسفند چیز دیگه میفرمایند. راجع به گوسفند مقابلش میگند که عرض می شود و توخذ الشاب {31:32}  لانها فی معرض تلف من {31:42} که این لانها در ابل هم میاد دیگه. همانطوری که خب ابل رو {31:48} نتونه بخوره. ولی بعضی از {31:50} هستن که ابل و گنده تر از ابل رو هم میخورن. پس بنابراین چه فرق کرد بین عرض می شود که شتر و بین گوسفند؟

 ما دنبال این هستیم که این مال که مال مسلمان است، در حال تلف شدن است به دزدی یا غیردزدی، یا نیست. اگر در حال تلف شدن است به دزدی یا غیردزدی، باید یا راجح است که بگیریم و نوعا هم اینطوریه. این در اجتماعات ما اینطوره. در اجتماعات ما، اگر هم ماشین رو ببندند و زنجیرکنند و فلان، میانبه یک جوری میبرن. بنابراین به جای شتر، ماشین داره. ماشین کسی تو بیابون گم شده، ما میگیم نخیر، این ماشین رو عرض می شود که باشه صاحبش بیاد. نخیر، این ماشین لازم است که شما حفظش کنید، خبر بدید به مامور، شماره اش چیه، خصوصیتش چیه، تا صاحبش بیاد ببره و اگر صاحبش تا یک سال پیدا نشد، اونوقت وضع مجهول المالک پیدا میکند و به بیت المال منتقل میشه.

{صحبت حضار}

سوال، اولا حد معین شده  در روایات که اگر درهم، اگر مادون درهم بود، وردارید بخورید بره. گر درهم و {33:35} بود 1 سال باید تعریف کنید. ما در هر دو حرف داریم. حالا درهم چقدره؟ درهمی که حدود یک مثقال نقره است. الان چقدره الان شاید یک مثال نقره، چهارصد پونصد تومن باشه. مگه اینطور نیست؟ درهم، ما میگیم که این مالی که ارزش درهم دارد، علامت دارد یا ندارد؟ اگر علامت دارد، با علامت میشه صاحبش پیدا شه و اگر هم علامت ندارد، با اوصاف میشه پیدا شه. بله؟ یک مقداری طلا است یا علامت، ببخشید یه مقدارینقره است کمتر از درهم بی علامت. این مقدار نقره ای که کمتر از درهم است و عرض می شود که علامت هم فرض کنید ندارد، اما با اوصاف میشود صاحبش رو پیدا کنید. چرا من، چه صاحب را بشود پیدا کرد، چه نشود، این مال نوش جانم بخورم؟  {34:28} ما فوق درهم است. اگر ما فوق درهم است، آقایون میفرمایند که اگه علامت دارد یک سال باید بگرده. اگر ندارد، مطلب دیگری است. میگیم چرا؟ بله، علامت داشته باشد بهتر تر میشود صاحبش پیدا شه. اگر علامت نداشته باشد، سخت تر می شود پیدا شه. ولی در هر حالی، چه علامت دارد، چه ندارد، چه مافوق درهم است، چه دون درهم است، چه پول است، چه غیر پوله، ما در اونجایی که مسلم شما بحث میکنید میگیم، اونی که درهم است و فوق درهم است، آقایون میفرمایند یک سال باید این اعلام کنه. خب سوال، اگر چنانچه یک جایی پیدا کرد که صد سال هم اعلام بشه، صاحبش پیدا نمیشه. چیکار کنیم حالا؟ توی یک بیابونی، کویری، یک چیزی افتاده، علامت هم نداره، خصوصیات نداره، از کدوم شهره نیست، نیست ، نیست، وسایلی از برای پیدا کردن صاحبش اصلا نیست، در هیچ بعدی از ابعاد، نیست. مطمئنیم صد درصد، بدون شک، یک سال که هیچی، ده سال هم ما تعریف کنیم و معرفی کنیم، صاحبش پیدا نمیشه. اینجا پس چرا اون راه رو بریم؟ این راهی که شما میری، میخوای بری به کاشان، خب این به ترکستان میره، به کاشان نمیره، به تهران میره. وقتی که مقصد اصلا پیدا نمیشه، شما چرا میجویید اصلا؟ بله، در صورتی که اگر شما تعریف کنید و عرض می شود که اعلام کنید، صاحبش پیدا میشه. چرا میگید یک سال. ما میگیم حداقل یک سال و الا اگر جوری است که شما سیزده ماه، چهارده ماه، دو سال این رو اعلام کنید، صاحبش پیدا میشه. چرا شما سر سال که اعلام کردید، وظیفه داشتید، بعد وظیفه ندارید؟ یا به فقیر بدید بخوره، یا شما {36:23} بابا میشه صاحبش رو پیدا کرد؟ احتمال هست. احتمال هست، احتمال قوی هست، یقین هست، یکی از این سه بعد، چند بعد که میشود صاحبش رو با تعریف پیدا کرد. بنابراین تعریف سنه، این یه چیز معمولیه، به طور معمول.

خب سوال، اگر چنانچه این جنس، فرض کنین که هزار تومن می ارزه، هزار تومن فوق درهمه. ولکن اگر من بخوام این رو اعلام کنم، خرج اعلام هزار تومن میشه، بیشتر میشه، این رو باید اعلام کنم؟ چی شد؟ من هزار تومن خرج کنم که این دست صاحبش بیاد؟ خب این پول رو از کی بگیرم؟ خودم بدم؟ چرا؟ من که گناه نکردم مال مردم رو پیدا کردم به صاحبش بدم.  اگه طرف بیاد، طرف بیاد میخنده به من. بابا خودت رو زحمت دادی، دو سه روز زحمت کشیدی، حالا تازه هزارتومن از من می گیری؟ من دلم نمیخواد هزار تومن پول بدم اصلا.  می ارزه هزارتومن. ولی نمیخوام بهت هزار تومن پول بدم. این سه جوره. یا اینکه قیمت اون جنسی رو که شما پیدا کردین، بیشتر از به حد متنابه از مبلغی که برای پیدا کردن صاحبش خرج میکنید. این یک جور. یک موقع برابره، یک موقع کمتره. اگر چنانچه قیمت جنس کمتره که هیچی. این همون حکمیه که آخر سر پیدا خواهد کر. جزو بیت المال است، اگر فقیرید مصرف کنید، بنابراین که اگر صاحبش پیدا شد، بدم. اگر فقیر نیستید، بدید به فقیری یا بیت المالی که مصرف بشه که اگر صاحبش پیدا شد، این داده بشه و اما اگر این جنس قیمتش بیشتره. اگر قیمت بیشتری است که ارزش عقلائی دارد که این شما هزارتومن رو هشتصد تومن خرج کنید، نهصد تومن خرج کنید، اگر ارزش عقلائی دارد، خداوند هم، شرع هم تجویز می کند که شما این هشتصد تومن نهصد تومن رو خرج کنید، تا جنس هزار تومنی شاید صاحبش پیدا شود. اگر نشد چی؟ از جیب کی رفته؟ اگه نشد، از جیب کی رفته؟ بنابراین اینکه آقایون فتوا میدهند، میفرمایند در کاب فقهی استدلال یا غیر استدلالی که یک سال باید تعریف، روی این تعریف حساب باید {38:30} ببیند مخارج اولا از جیب تون میره، ثانیا این مخارج تا چقدر باشد لازمه؟ مسلم است در جایی که مخارج دارد، مخارج از جیب صاحب مال میره دیگه. از جیب من که نمیره، گناه نکردم که. دوم، باید مخارج جوری باشد که عاقلانه باشد ما این رو روزنامه کنیم، اعلام کنیم، چه. مطلب دیگر این است که خب تعریف ها فرق میکنه. گاه اوقات وسایل اعلام هست مجانا. اگر واقعا ما یک تشکیلاتی داشتیم که این وسایل رو اعلام رادیویی بکنند، این مجانا از برای گم شده ها بود که شاید هم باشه، من نمیدونم هست یا نه. هستش؟

{صحبت حضار}

اگر چنانچه وسایل مجانی باشد یا خرجش خیلی کمتر باشد از ارزش این مال، در این صورت، این دیگه کار کشنده ای نیست ،کار پر پرحمتی نیست. اعلام میکنن نه تنها این مملکت مملکت های دیگر. یک چیز گم شده. این یک چیزی گم شده است، بیاد طرف یا آقایون میگن شاهد بیاره. شاهد از کجا بیاره؟ آقایون {39:37} که شاهد باید این بیاره، حتما باید شاهد بیارید که این مال که گم شده است، مال شماست. شاهد کم پیدا میشه. ما عرض میکنیم {39:45} میگدآقا ده تا پول اینجوریه، پنج تا پول اونجوریه، در کیسه فلان، هیچ شاهد هم نمیخوا،د من علم غیب که ندارم. از شاهد هم قویتره. قویتر از شاهد اینه که تمام خصوصیاتی که این مال دارد، همه خصوصیات رو من بگم، وقتی گفتم، هر کی هم باشم، معاذالله اگر دروغ گو هم باشم، هر چی هم میخوام باشم، این مال ماله منه {40:08}

حالا اگر در آخر {40:11} ما به طرز صحیح و عاقلانه، اعلام کردیم. مخارج هم یا نکردیم یا مخارجی کردیم که ارزش دارد برای پیدا کردن صاحبش، صاحبش هم حتما راضی و عاقلانه است، اگر صاحبش پیدا شد بهش میدیم و مخارجی که من کردم، باید به من بده. تمام زحماتی که کشیدم … وظیفه {40:38} زحماتی که در مقابلش مال مقرره، {40:43} مسافرت می کنم به یزد، از اونجا برم به کجا، این مطلبیه. اون هم جزو خرج هاست. یک مرتبه هست نخیر، زحماتی که حفظ یا نوشتم یا چه، در مقابلش مال معمولا نیست، این رو شرع مقرر کرده است از برای خدمت اجتماعی به مسلمان ها، این کار رو عرض می شود که انجام بدم. اما اگر پیدا نشد صاحب، کلا پیدا نشد. خب این هم از چند حاله. از سه حال. یا اینکه این رو من باز نگه میدارم به امید اینکه صاحبش پیدا بشه. کار خوبیه. این یک احتمال. یا نه، این امید رو ندارم، وقت هم گذشته است، اگر امید هم دارم ضعیف است، یکسال هم گذشته است، دوم، میدم به کسی که نیازمند است. یا من خودم مستحقم، خودم مصرف میکنم. ولکن در هر سه حال، نیت الداء باید باشه. چه به کسی بدم، چه نزد خودم باشد به عنوان مصرف، چه نزد خودم باشد به عنوان اینکه صاحبش پیدا شه. در هر صورت نیت الداء بر صاحب باید باشه که اگر من مصرف کردم خودم به عنوان فقیر و بعدا صاحبش پیدا شد، باید بدهم. من امانت رو به عنوان امانت حفظ کردم و خب چون مایوس شدم کلا از پیدا شدن صاحبش، مخصوصا در بعضی موارد لازم است که این امانت مصرف شود، چندتا هندونه است، چندتا خربزه است، {42:17} چیه که اگر بمانه، خراب میشه. این واجب دوبله است که مصرف کنیم.

{صحبت حضار}

اون مطلب دیگه ای شد. اون رو قاطی نمیکنیم. بله، الان این گوشت صدتومن می ارزید، بعد که صاحبش اومد، هزار تومن میشه، خب هزار تومن باید بدیم. همون که عرض کردم.

{صحبت حضار}

بنابراین ببینید، اگر این مالی که صاحبش پیدا نشد، نمیتونم من امانت نگه دارم، امانت نگه دارم میگنده، خراب میشه، در اینجا از چند جهت واجب است که این مصرف شود. اولا مال مسلمان از بین نره، ﴿وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا﴾ [النساء: 5] این مصرف شه، از بین نره. ثانیا، اگر این مال از بین رفت، دو ضرر دارد. یکی، مالی از بین رفته. دوم، اگر صاحبش پیدا شد، هم مال از بین رفته و هم باید از جیب خودم پول بدم. هم مال از بین رفته، استفاده نکردم  و هم از جیب خودم بایستی پول بدم.

بنابراین در باب لقطه سرجمع مطلب، واجب، راجح، اخذ لقطه. انسان باشد، حیوان باشد، جنس باشد. در باب انسان و حیوان عرض کردیم در باب جنس، مادون الدرهم، درهم و مافوق. ولی هر دو در یک معنا یکسانند و در معنای دیگر، دوسان اند. چون اگر درهمی باشد و مادون درهم باشد، این معمولا گشتن و صاحبش رو پیدا کردن، خرجش بیشتر میشه از اینکه خود این درهم رو انسان چیز کنه. و اما اگر که بیشتر از درهم باشد، عرض می شود که در اینجا اون مراحل رو باید طی کنیم و این مال عین امانته. همونطوری که اگر شما مالی رو به من امانت بدهید، چجور باید حفظ کنم؟ همونطور هم این مال در اینجا امانت شرعی است، مالکی که نیستش که. بعضی وقت ها امانت هم شرعی است هم مالکی که عرض کردیم. بعضی وقت ها امانت مالکی است، شرعی نیست. مثل کسی که عاریه {44:52} و این امانت عرض می شود که مالکیه. بعضی وقت ها امانت شرعی است، مالکی نیست. در اینجا که شما مالی رو پیدا کردید، امانت شرعی است، امانت مالکی نیست. مالک را شما نمیشناسید، اون هم شما رو نمیشناسد، اما شرع موظف کرده است شما رو که این مال رو برای حفظ که از بین نرود، بردارید. ولکن دو نیت داشته باشید. یک نیت اداء، و نیت و عمل حفظ که اگر نیت اداء داری و حفظ نمیتونی بکنی، نه. اگر حفظ میتونید بکنید، نمیخواید بپردازید، نه. باید هم نیت اداء داشته باشید و هم قدرت بر حفظ داشته باشید. اگر نیت اداء و قدرت بر حفظ هست، اونوقت با اون خصوصیاتی که عرض کردم این مال رو یا واجب است یا راجح است که انسان برداره.

این هم باب عرض می شود که لقطه … باب الغصب.

اللهم الشرح صدورنا بنور العلم و الایمان و معارف القران العظیم ووفقنا لما تحبه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبه و لا ترضی

والسلام علیکم

اللهم صل علی محمد و آل محمد