پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه ششصد و نوزدهم درس خارج فقه

نکاح منقطع

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین

نظرم است در حدود پنجاه و دو سه سال پیش مرحوم آیت الله بزرگوار که اعلم فلاسفه و هم فقهای عالم اسلامی بود، ایشون در بحثی که در مدرسه ای از مدارس تهران داشتند که اسمش عوض شده و اسم نمیبرم در اونجا میفرمودند که هفتاد فرق است بین نکاح دائم و نکاح منقطع. البته نه اون مقدار زیاد است و نه مقداری که بعضی گمان میکنند کم است. همونطوری که اصل نکاح دائم و اصل نکاح منقطع در مبنای کتاب و سنت پذیرفته است و اگر دلیلی از غیر این دو باشد، قلیل است فرق هایی هم که بین نکاح دائم و منقطع هست نیز بر مبنای دلیل است از کتاب و سنه. بعضی از مشترکات رو که اصلا آقایون قبول ندارن و بعضی از اختلافات رو نیز اصلا آقایون قبول ندارن ولی مشترکاتی دیگر و اختلافاتی دیگر رو فقهای اسلام شیعتا او سنتا یا هردو قبول دارن.

اون موارد بسیار بارزی که آقایون قبول ندارن بحث میکنیم از جمله ی اون موارد لزوم است، لزوم توجهی قبلا هم عرض کردیم ولی باز بازهم باید صحبت بشه. ما مگر چند جور عقد داریم؟ یا عقد لازم است و یا عقد جایز اما عقدی که هم لازم باشد هم جایز که غلط است یا لازم باشد از یک طرف و جایز باشد از یک طرف نیز غلط است. عقل به طبعه یا به دلیل منفصل یا متصلی یا لازم الوفا است یا طبعش عدم لزوم وفا. اگر لازم الوفا است طرفینیست یا ایها الذین امنوا اوفوا بالعقود، اگر لازم الوفا هم نیست باز طرفینیست. در کل فقه اسلامی شیعتا و سنتا این حرف اصلا زده نشده و نمیشود این حرف زده بشه که عقدی از عقود از یک طرف لازم الوفا است و از طرف دیگر لازم الوفا نیست. ولی آقایان فتوا و نظرا در باب عقد دائم و عقد منقطع و در باب طلاق این حرف رو میزنن در عقد دائم که طرفین البته توافق کرده ان بر این عقد خب این عقد از عقد های لازمه اوفوا بالعقود.

آیا اوفوا فقط از طریق زن هست که زن باید حتما به زوجیت تن بدهد چون رضایت داده یا مرد هم چنینه؟ آقایون میگن زن فقط. مرد اگر بخواهد طلاق بدهد میتواند طلاق بده یعنی نقض این عقد دائم را که کرده است نقض کند اصلا مقتدای دائم چیه؟ قرارداد کردن این مرد و زن که دائما مادامی که زنده اند یا یکی زنده هست اینها باهم همسر باشن. پس نقض این قرارداد چه از طرف زن تنها و چه از طرف مرد تنها غلطه. اگر بنا بشود نقض گردد باید هردو توافق کنند و توافقشون هم در موارد خاصه ایست که اگر هم احیانا توافق ندارن زن و مرد بر طلاق اگر استمرار این زوجیت نقض بعضی از حدود الله است که اگر طلاق داده شوند اون نقض از بین میرود در اینجا واجب است حاکم شهر طلاق بده ولو هردو داد بزنند و نخواهندو هردو بخوان. در باب عقد دائم که میفرماین آقایون در کل فتاوای شیعه و سنی که مرد میتواند طلاق بدهد ولو زن نخواهد این خلاف لزوم عقد است.

حالا آیا در باب عقد منقطع هم نیز چنان است خب بله مگر شما در بیع اینگونه نیست یا بیع بیع تام و دائم است که مادامی که خیاراتی نباشد و عوامل فسخی نباشد نمیتواند یک طرف دهن بزنه با اینکه طرف دیگر قبول نداره در بیع شرط هم همینطوره. اگر شما خانه ای رو دوساله از کسی خریدید به مبلغی و خیاری در کار نیست و علت فسخی هم در کار نیست هیچ کدام از شما دو نفر نمیتوانید در ضمن این دو سال بیع رو بهم بزنید نه بایع و نه مشتری. در باب اجاره نیز چنین است در باب مضاربه نیز چنین است در مساوات چنین است در شرکت چنین است در کل عقود لازمه بلااستثتا چنینه. چرا آقایون عقد نکاح را که مهمتر است چه عقد دائم باشد که اهم است و چه عقد منقطع که باز از یک جهت اهم است.

چرا در اینجا میفرماید که این عقد لزوم دارد از طرف زن اما از طرف مرد لزوم ندارد؟ خب ما دو جور عقد بیشتر نداریم عقد دائم عقد منقطع در باب نکاح. آیا در عقد دائم و منقطع زن و مرد هر دو توافق کردن یا نه؟ بله اوفوا برا کیه برا هردوست دیگه اوفوا فقط برا. میرسیم حالا کم کم نمیتواند دلیلی بر مقابل اوفوا استقامت کند و قد علم کند. اوفو باالعقود واجب میکند وفای به قرار داد رو که از جمله قرارداد ها عقد نکاح است چه دائم چه منقطع. مرد واجب نیست وفا کند اما زن واجب است وفا کند. میفهمه عامه ولی این عامی که فقط چند تا استثنا خورد در قرآن غرض نباشد ضرر نباشد خلاف کتاب الله نباشد عرض میشود که عن تراض باشد اینها قبحیه ندارد. این دلیل است بر اینکه چون خود استثنا دلیل حدسه.

اگر گفتن جاء عن قوم الا زین یعنی همه آمدن همه آمدن. خب در اینجا وقتی که اوفو بالعقود بود و تجارت عن تراض بود، و چه قرآن هم عمومش رو فرموده است و هم خواصش خصوصیاتشو قیودش رو. خب استثنائاتی که قرآن فرموده وقتی که استثنا آمد بعد از جمله ای بقیه مصادیق جمله خارج از استثنا نص است یا ظاهرا یا نص است. و خوشبختانه ما در روایتم که این مطلب اصلا نداریم اگر بشه هم قبول نمیکردیم. در روایت هم نداریم که عقد نکاح چه دائم چه منقطعش این از یک طرف لازم است از یک طرف جایز و اگرهم داشتیم قبول نمیکردیم.

معنای الطلاق بید من اخذ بالساق هم عرض میکنیم در باب طلاق که اون هم منافات با این حرف نداره. اونی که در این افارست و در این جریان است عرض بنابراین همانطوری که در باب عقد دائم زن به تنهایی حق ندارد نقد کند، نه نقد کلی و نه نقد موقت. نقد کلی نمیتواند بکند که زن مردو طلاق بده و مرد نخواد و مرد زن رو طلاق بده و زن نخواد. و عوامل حرجی و عوامل عسری هم در کار نیست. نه حرجی در کار است که جایزالطرفین باشد یا از طرف واحد و نه عسری در کار است که باز جایزالطرفین باشد یا از طرف واحد. نه عسری در کار است نه حرجی در کار است در این صورت همانطوری که زن باید ملتزم به استمرار زناشویی باشد مرد هم باید ملتزم باشه.

از آیات طلاق ما استفاده میکنیم که در صورتی که این استمرار زناشویی حرجیست، جایز است بهم بخوره یا عسریست در اینجا واجب است که بهم بخوره. جوابش رو گفتم بعدا در باب طلاق میگم الطلاق بید من اخذ بالساق بعد بحث میکنیم آیات هم همینطوره تمام آیات ولا طلقتم النساعه یا ازین قبیل عرض میشود که فطلقوهن اما به زنان گفته نشود شما طلاق بگید اونهارو هم باید که بحث کنیم در باب طلاق. خب اینی که مسلم است و هیچکس درش شک ندارد اگرم شک کند آیه شک رو برطرف میکند اوفو بالعقود. اگر زن بیاد بخواد این عقد طلاق عقد نکاح دائم را یا عقد نکاح منقطع را بهم بزند بدون حرج و عسر میگه اوفو بالعقود. اگر مرد هم بخواد بدون حرج یا عسر بهم بزنه و زن فریادش بالاست، پدر زن بیشتر در میاد تا مرد اگر زنی شوهر کرد و طلاق یافت این مشکل تر از شوهر کردنه چون چیزی از دست رفته ولو کاری هم بشه چیزی از دست رفته معمولا اینطوریه ولکن مرد زن عرض میشود که وقتی که مرد فوری میره مثلا زن میگیره و ازین قبیل. خب ضرری که زن در انفصال دارد بیشتر از ضرریست که مرد در انفصال دارد چطور شد به عکس شد چطور شد به عکس شد؟ حساب باید کرد.

ضرری که زن در انفصال دارد بدون رضای خودش آبروش میره چنین میشه چنان میشه خانه بهم میخوره بچه ها در به در میشن این ضرر بیشتر از ضرر مرد. چطور اگر مرد بخواد زن رو طلاق بدهد بدون عسر وحرج جایز اما زن بخواد فاصله بگیرد و طلاق بگیرد از مرد بدون رضای مرد جایز نیست چرا؟ ولهن مثل الذی علیهن بالمعروف و للرجال علیهن درجه اینو میخواد ثابت کنه که در جای خودش بحث کردیم. این در عقد دائم در عقد منقطع هم همینطوره مثل فسخ اجاره مثل بیع شرط مثل چه اگر این زن آمده است حاضر شده است با شما ازدواج یک ساله بکند با فلان مبلغ. خب یکساله با شما قرارداد کرده همانطوری که زن نمیتواند قرارداد یکساله رو کم کند یا زیاد نه یک روز میتواند کم کند و نه یه روز زیاد کند خب مرد هم همچنین. خب چرا مرد بتواند مدت او رو ببخشه طلاق دادن و بخشیدن هردو یک معناست مگه طلاق چیه طلاق که عربیست یعنی باز کردن یعنی جدا کردن، مگه بخشیدن جدا کردن نیست ما نمیخوایم بگیم لفظ طلاق در قرآن بخشیدن مدت زن منقطع رو میگیره این بحث دیگریست که بعدا خواهیم کرد.

اما وقتی که مرد بدون حرج بدون عذر مدت این زن را میبخشد خب چرا باید این قبول بشه؟ ممکن است کسی بیاد بگه ‌که بله خب این زن آزد میشه اون مهرشو میگیره آزاد میشه خب بله بعضی وقتا زن راضیه آزاد بشه ما حرفی نداریم که اینجا که راضی نیست اونجا که زن نمیخواد صیغه کند اینجایی که این زن نمیخواد که به هر مدتی یکسال دوسال پنج سال پنجاه سال هرچه، در این مدتی که این زن خود را به ازدواج موقت این مرد آورده است با مبلغ معین خب اگر زن راضی نیست که این وقتو ببخشن خب چرا اینجا غیر قبول بشه؟ قید یه وقت عرض میشود که ازدواج در صورتی قبول است که هبه باشد این هبه نیست. آقایون میگن هبه میگد من مدت اورا بخشیدم آقا این بخشش نیست این رنجشه این ناراحته. اگر چنانچه هبه به این معنا باشد که شما آنچه را که از او طلب داری از مدت به او ببخشید خوشحال بشه رضایت طرفینیه ما که اونجارو عرض نمیکنیم که ما اونجایی رو میگیم که اگر احتمال بدهد که شما میخوایید بقیه مدت رو عرض میشود که منصرف شید این ناراحت میشه دیگه هبه نیستش که مثل اینکه به کسی زهرمار هبه بدن اگر به کسی زهرمار هبه بدن بزنن تو مغزش هبه بدن این هبه نیستش که اینجام هبه نیست. اگر چنانچه بخشیدن مدت هبه ایست که قابل قبول است و نفعی برا او دارد وچنین است و چنان است و آزاد میشه خب طرفین قبول دارند دقت کنید آقایون اونجایی رو که زن قبول ندارد مثل اونیکه مرد قبول ندارد اگر چنانچه زن استیحاب کند بگد این مدت من زن شمام اما خب ببخشید این مدتو بزاریم کنار مرد میگه نه حالا زن استیحابش قبول میشه؟

طرفینیه قضیه پس هبه ازین معنا ندارد. هبه تتمه وقت اصلا معنا ندارد از نظر لغت معنا ندارد بله به این معناست که ما بجای هبه اون لفظ صحیح بیاریم بقیه مدت را من شما را جدا کردم از خود اگر جدا نمیکردم این اتصال بر مبنای عقد لازم بود اما مرد میگد من خود را از شما جدا و شما را از خود جدا کردم خب این زن قبول نکند این جدایی را چرا جدایی حاصل بشه برا اینکه این عقد عقد لازمه. ما دلیل میخواهیم بر جواز یک طرفین و جواز یک طرفی در هیچ عقدی از عقود اسلامی وجود ندارد این یک بحث.

شما مثال رو جایی زدید که به نفع او نیست به نفع او هست این آزاد بشه بره خونش استراحت کنه به نفعشه ولی زن که یک ساله چند ساله زن این شده آزادیه پدر صاحب بچه در میاد چه برسه مثالو جای دیگه زدی مثال جایی زدید جور باشه. عزیزم شما هرچی اینجا تلمبه بزنی فایده نداره میگیم در این زمینه داریم عرض میکنیم بابا این زن این زن اگر چنانچه جدایش کنند مانند مرد است که این مرد احتیاج داشته یه زن منقطع بگیره یکساله ولی این میگه همین یه شب کافیه خب پدر صاحب بچه درمیاد خب زنم همینطور. این زنم که نیازمند است به این ازدواج اینجور نیستش که اسیر کرده خودشو نخیر این همینطور که مرد خود رو اسیر نکرده زنم خودشو اسیر نکرده ما در این بعد داریم بحث میکنیم آخه آقایون کلی میگن. آقایون میگن که در هر ازدواج منقطعی مرد میتواند بقیه مدت را منفسخ دربیاره میگیم چرا؟

در اونجایی که زن موافق است مطابق میلشون عمله عمله میگه که نخیر شما میخواید که من یه روز باید کار کنم میگید که من مزد نمیدم بقیش رو نخیر من افتخار میکنم اینجا در خانه شما باشم نمیتونید بیرونم کنید اگه اینطور باشه بله اینطور باشه نمیتوند بیرونش کنه چون اجاره کرده است که هشت ساعت اینجا کار کنه وقتی اجاره شد هشت ساعت کار کنه نمیتونه بگه آقا این پولو بگیر برو نخیر نمیرم دلم خواست میرم دلم نخواست نمیرم حالا در باب ازدواج این مهمتر است. وقتی که این زن حاضر نیست برود چرا به زور اجبار رفت را منفصل کنن این برخلاف لزوم عقد است و بر خلاف شرف زناشوییست که هر دو حق دارند و هردو براشون باید حساب بشه.

یکی از مفارقاتی که آقایون نقد میفرمایند همشون هم میفرمایند و من ندیدم فقیهی از فقهای شیعه سنیا که اصلا قبول ندارن عقد منقطع رو بعضیاشون قبول دارن اینست که آقایون کلا میفرماین که زنه منقطعه ارث نمیبره ما اینجا چهار جور روایات داریم و یک جور آیه. این چهار جور روایات باهم دعوا دارن حالا البته جاش باب ارث است ولی خب باب ارث برسه ما هستیم یا نه. بحث ما حال اینجا بحث میکنیم. ما چهار جور روایت متضاد داریم که آیا زن منقطعه ارث میبرد یا نه؟ یک زن منقطعه کلا ارث میبرد روایته، شرط بشود یا شرط نشود. دو زن منقطعه اصلا ارث نمیبرد شرط بشود یا شرط نشود. سه زن منقطعه ارث میبرد اگر شرط شود و ارث نمیبرد اگر شرط نشود و الی آخر.

من روایت دارم نقل میکنم میخونیم حالا این روایت. قرآن خلاف اینها میگه قرآن موافق با هیچ کدوم نیست بله اون دسته از روایات که میگد که زن منقطعه با شرط یا بدون شرط ارث میبرد و مطلق است این رو قبول میکنه با یه قید اونکه اگر فقط زن منقطعه دارد هم ارث میدهد و هم ارث میبرد اگر در زمانی که زن اوست مرد فوت کند یا زن فوت کند و اما اگر چنانچه اضافه بر زن منقطعه زن دائمه داشت اینجا با اولوا الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله مقدم میدارد زن دائمه را. اینجا خب البته یه فرضی داره اگر هم زن دائمیست و هم زن منقطعه و مرد مرد فقط زن دائمی ارث میبرد منقطع ارث نمیبرد چون و اولوالارحام بعضهم اولی ببعض.

مثال اگر کسی صبر کنید، اگر کسی مرد و فرزندانی داره بعضی از فرزندان از پدرو مادر هستن بعضی فقط از مادرن بعضی فقط از پدرن هر سه ارث میبرند. اولوالارحام بعضهم اولی ببعض اونیکه از طرف پدر و مادر به این میت ارتباط دارد اولاست یا اونیکه فقط از طرف مادر یا فقط از طرف پدر یا اگر کسی مرد و فرزندانی داشت و بعضی ازین فرزندان مرده بودند و نوه داشت آیا با وجود فرزند بلافصل نوه ارث میبرد؟ نخیر و اولوالارحام بعضهم اولی ببعض و همچنین علی ذلک فعل تفعل. نسبت نیستش که اولویت به طور کلیه اولوالارحام بعضهم یعنی این حرفمون نیست دیگه معنی اولی اینه اگه گفتیم که فلان نماز بخونه یا فلانی اون اولاس یعنی بعضی وقتا نیست یا چهار رکعت بله تعیینه چهار رکعت میخونی یه رکعت نه دیگه این مقدمه در کل ابواب ابواب سیاسی ابواب حقوقی ابواب مالی ابواب چه در کل ابواب اولوالارحام بعضهم اولی.

حالا سوال. آقایون میفرماین که خب اولوالارحام زنو نمیگیره این رحم ماله زنه مال مرده شاید رحم ماله زنه این یادش رفته اصلا رحم زن رحم داره مرد که سلب داره که زن رحم داره مرد سلب داره خواهرو برادرو عمو و خاله و دایی و مایی و اینها رحمشون در اینجا مطرح نیست سلبشم نیست ارتباطه. اونی که بلافصل خودش رحمه که زن است اینو حساب نمیکنید قرآن این است که بعضی از آقایون میگن که رفتم درس استدلالی کرده گفتم آیه گفت آیه که دلالت نمیکند بعد آخر سر گفتش که بله این عقد است و بعد گفت نخیر قرآن که دلالت نداره روایت.

اولاد نه اولاد نه عزیزم شما یه دقیقه گوش بدین فقط. یه مردی مرد یک زن دائمی دارد بدون اولاد و یک زن منقطع دارد بدون اولاد آیا این دوتا زن رحم دارن یا بی رحمن؟ اولوالارحام بعضهم خود این زنو نمیگیره؟ آقایون میگن نمیگیره آقایون میگن اولوالارحام یعنی کسیکه از این رحم با واسطه جابجا شده. خواهرو برادرو عمو و خاله و دایی و مایی و از بالا به این طرف از پایین به این طرف. بابا اصل قضیه اینه آقاجان هر چیز شوری با نمک شوره نمک خودش شوره کسی هم نمیشه گفت نمک نمک نیست اما غذایی که خانوم درست کرده چون شوره عرض میشود که این شوره اما نمک شور نیست. آقاجان اولوالارحام اونیکه صاحب رحم است و خود زن رحم داره با چه لغتی با اقا صحبت کنیم ما. خب این اولو الارحام بعضهم اولی ببعض، این زن دائمه صاحب رحم است و این زن منقطع صاحب رحمه، هر دو رحم دارن. خب این زن دائمه اولی نیست؟ نص قران اولاست. وقتی اولاست خب این ارث میبره اون ارث نمیبره شرط بکنند شرط نکنند وصیت بکند وصیت نکند قید بزند قید نزند دیگران راضی باشند یا نه. اما اگه باهم نباشن چی؟

ببینید حالا در اینجا که باهم هستن یه مرتبه هست که مرد میمیره طبعا زن دائمه ارث بر است و زن منقطعه ارث بر نیست. میخواد ثلثی براش معین کنه از ثلث براش چیزی معین کنه کمااینکه که اصلا ثلث موردش همینه. مورد ثلث جاهاییست که بر خلاف ضابطه کلیه ارث و مقادیر ارث اون احتیاجش بیشتره ولو قانونا ارث نداره خب برا اون از ثلث ما در نظر میگیریم مثلا. اما اگه به عکس شد زن منقطعه مرد به مرد میرسه، هردو مردن باز به مرد میرسه چرا؟ برا اینکه خب مرد مرده. مرد که اولوالارحام که فلان نیست رحمم که نداره و اصلا زن ولکن اگر عرض میشود که بعکس شد مرد از هردو میبره در صورتی که باهم باشن اما اگر فقط منقطع دارد چه؟ اگر فقط زن منقطع دارد دوتا سه تا پنج تا ده تا صد تا هرچه همشون ارث میبرن چرا؟

برااینکه اینجا اولویتی در کار نیست کسی دیگر در کار نیست. سوال سوال که خب بله این زن منقطع هست زن دائمیست ولی اولاد هست مگه اولاد مقدم نیستن؟ میگیم طبقاتن در یک جهت در یک جریان البته زن در کل طبقات هست مگه نیست زن رو با اولاد نمیسنجن چون اولاد نزدیکتره. اولا اولاد کی گفته نزدیکتره ثانیا فرض کنید اولاد نزدیکتر است به انسان پدر نزدیکتر است به انسان مادر نزدیکتره ولکن این طبقه اول ارث عرض میشود پدران مادران فرزندان و زنان قاطی نمیشن باهم. این زن هرچه باشد هرجور باشد سهم خود را میبرد پدر همچنین مادر همچنین پسر همچنین دختر همچنین نمیشه قاطی کرد در اینجا.

بنابراین نمیشود گفتش که اگر این مرد فرزندانی داشت از یا هردو و فقط زنی داشت یا زنانی عقد منقطع، این زن چون دور است از چی دوره؟ از فرزند دوره صحبت فرزند نیست نسبت زن را با زن باید سنجید نسبت فرزند رو با فرزند نسبت پدر و مادر رو با پدر و مادر. اگر پدر و مادر پدر و مادر دارن بهشون نمیرسه، اگر فرزند فرزند داره بهش نمیرسه چون طبقس هرکدوم به حساب خود طبقن فرزندان مثلا فرزند از عقد از زن دائمه فرزند از زن منقطع این دوتا کدوم نزدیکترن دائم ولیکن هردو به ارث میبرن چرا؟ برا اینکه فرزندان نسبت بهمن نه نسبت به زن ها حتی نسبت بهم.

پدر مادر فرزندان و همچنین عرض میشود که زنان و لذا از قضا یک اولویت دارد زن. زنان در تمام طبقات سه گانه ارث برن ولی بقیه اینطور نیست. بقیه در تمام طبقات نیستن که طبقه دوم طبقه اول نیست طبقه سوم طبقه دوم نیست ولی طبقه اول همیشه طبقه اوله. زنا طبقه اولن طبقه دومن طبقه سومن عقدی باشد دائم باشد هرچی میخواد باشد. عرض میشود که دائم دائم باشد یا منقطع باشد هر چی میخواد  باشد. در اینجا ببینید در یک جهت در یک طول آیا عرض میشود که ولکم نصف ما ترک ازواجکم و لهن نضرب و لهن نصم لکم نصف لکم ربع بر حسب اولاد داشتن مگه یکجا اولاد داشتن، ازواجکم مگه کمرش بیل خورده است که زنهای منقطع رو میگیره مگه کمرش بیل خورده است که مردهای منقطع رو میگیره. مردی که مرد منقطع است یا زنی که زن منقطع است ازواجکم نیست؟

مگه ما عایشه بشیم معاذالله. عایشه به آیه مومنون استدلال میکرد چقد این فقیر است سفیه بود واقعا به آیه مومنون استدلال میکرد که والذین هم لفروجهم حافظون الا علی ازواجهم میگفت خب این زن منقطع ازواج نیست چرا؟ ولی قرآن میگد که لفروجهم حافظون الا علی ازواجهم، پس اگر با زن منقطع کسی کاری بکند این حرص نکرده است. ما دو جواب میدیم یکی عایشه رحمه الله علینا آخه این آیه مکیه است بابا آیه تمتع مدنیه است دوم شما از اول اینو پهلو خودت ثابت کردی که زن منقطع زن نیست کی گفته نخیر زنه تو از کجا میگی زن نیست اگر زن نیست پس خداوند که در سوره نسا فرمود فمااستمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فریضه، گفته زن بگیرید یا گفته بازی دربیار یا گفته زنا کن گفته زنا کن گفته زن بگیر. پس زن بودنش ثابته منتهی بحث در اینست که اینی که زن بودنش ثابتست منقطعه آیا بعدا نقض شد یا نه؟ خب خدا که نقض نکرد پیغمبرم نمیتونست نقض کنه. حالا جناب عمر شما نقل میکنید که ایشون نقض کرده در هر صورت. این عرض میشود که روایاتی که در این باب هست آقایون تبصره الفقها رو باز کنید.

چرا یعنی کسیکه رحم دارد یا فعلا و یا شانا کسی که یا فعلا رحم دارد یا شانا این محور است. عرض میشود که، آقاجون اولوالارحام کسیست که رحم داده خب زن رحم داره دیگه، خیر برا اینکه یکی از رحم دارها اولی است از دیگری، دائمه اولی از منقطع نیست یا هست؟ اولی نیست؟ جوابش سبحکم لله علیه دیگه سبحکم الله جواب نیست سبحکم الله عزیزم یه متر میشه یا نیم متر مساویه صدتومن میشه یا پنجاه تومن آقا زنی که دائما زن شماست زن تر است یا زنیکه یه ساعته زن شماست زن بودن عزیزم، زن بودن همسر بودن کسی که همیشه همسر است عرض میشود آقاجان اولویت در زن ببینید اگر کسی دائما زن است تا وقتیکه زنده است میشود چنین کسی که یک ساعت زن است بعد دیگه هیچی زنا میشه پس کدوم زن ترن؟ آقاجان خانه ای که ملک من است خانه تر است یا خانه ای که اجاره کردم؟ بگید خانه ای که ملک دائم من است خانه تر است یا خانه ای که دوساله من عرض میشود که شرط کردم؟ خب معلومه دیگه شما در واضحات دارید شک میکنید مثل اینکه. کم کم الان روزه یا شبه ممکنه نصف شب بشه خب نباشه خب نباشه دلیل شاخ و دم داره دلیل ما شاخ و دم نداره. میزنم صبر کنید شما یه خورده صبر کنید شما یه خورده صبر کنید. حالا روایتو میخونیم بعد شما. من میخوام شوخی کنم شماها اوقاتتون تلخ نشه.

رض میشود که اما روایات در جلد صادق المجلد الصادق، صفحه دویست و نود و هشت، شما که سنتون پنجاه ساله سنتون بیشتره یا پسرتون بیست ساله لابد پسرتون با شما مساویه دیگه. من اول یک خانه ای را بیع شرط کردم دوساله بعد از یک سال خانه ای را خریدم دائما کدوم ازین خانه ها خانه تر است برا من بگو قراره گوش بدین جواب بدین بله، روایات لقد تضاربه الروایات حول توارث الزوجین فی النکاح المنقطع جلد ششم صفحه دویست و نود و هشت. عرض میشود که یه چیزی عرض کنم براتون خیلی ناراحت نشید چون ما ازین حرفا که میزنن نمیزنیم. مرحوم آقای اسد لله شیرازی که از مراجع تقلید بودن در مشهد بودن. ایشون در نجف میفرمودن که از درس حاج آقا عراقی بحث میکردن، گفتن ما درس حاج آقا عراقی میرفتیم در مسجد هندی. یه روز من اشکال کردم ایشون جواب داد من اشکال کردم ایشون جواب داد، ایشون ناراحت شد الان ما این کارو نمیکنیم، بلند شد از منبر اومد پایین دویید دنبال من در بین بازار حویش در اون میدان حویش منو گرفت زد تو سرم عمامم اومد تا اینجا میگفت من دستشو بوسیدم آمدم برگشتم نشستم پای درسش.

حالا ما که اینکارو نمیکنیم که ما بحث میکنیم ما نه عرض میشود که بد میگیم به شما فقط عرض میکنیم مقداری فکر کنید بهتره خب حالا. این روایات فمنها المعمم للمیراث فی الانقطاعه کما الدوام کما رواهم محمد بن مسلم فالصحیح قال سمعت ابا جعفر الباقر علیهم السلام یهود فی الرجل یتزوج المراه متعتن انهما یتوارثان اذا لم یشترتا و انما الشرط بعد نکاح، خیلی روشنه. اگر اینا شرط ارث نکردند، البته زن دائمی که شرط ارث نمیخواد ولکن زن دائمه و زن منقطعه اگر شرط ارث نکردن هردو ارث میبرند وانما شرط بعد النکاح یعنی چه؟ یعنی ارث نمیبرند حالا تمام شد اونوقت ممکن است باهم توافقی و تفالسی در مقدار این حرفا بکنن.

و منها المخصصه فهو تتعارض اذا اشترطا، اگر شرط ارث کردن ارث میبرن اگر نه، نه. این خیلی عجیبه خیلی عجیبه اصلا قبل اینکه بخوانیم عجیبه. آقا ارث برها رو قرآن معین کرده، این ارث برها رو که قرآن شریف در آیه نسا بیان کرده نگفته اگر شرط بشود ارث میبرن شرط نشود نه. این حرفا نیستش که. چه شرط بکنن چه شرط نکنن ارث برها ارث میبرند، چه شرط بکنن چه شرط نکنن ارث نبرها ارث نمیبرند، اگر چنانچه نوه انسان شرط کند به آن ارث برسه، ارث میبره نه. اگر پسرتان شرط کند که ارث نبره، ارث نمیبره ارث میبره. پس این اذا اشترط یعنی چه؟

این قبل از اینکه روایتو بخونیم. و منها المخصصه سقوط التوارث اذا اشترطا که صحیح است متاسفانه. محمدبن مسلم قال سئلت ابا عبدلله. معلوم نیست صحیح کدومه این صحیح است غلط است از کجا اومد. این مال ساده لوحی ماهاست که فلان خیلی محترم فلان خیلی محترم، محترمی از محترمی از محترمی از محترمی نقل کرد که در سقا خونه گذر نوروز خان یه مرد و زن آقای فتاحی نقل میکرد. یه مرد و زن از پشت بهم چسبیدن بعد منظور دروغه بیشتر شیطون سر کیا کلاه میزاره؟ سر آدمایی که ساده هستند آدم اول و حوا هم سرشون کلاه رفت البته مقصر بودن چون باور نمیکردن کسی دروغ قسم بخوره.

حالا هر دو، عرض میشود که بله و منها المخصصه سقوط التوارث اذا اشترطا که صحیحه محمد بن مسلم ما به صحت کاری نداریم باید متن رو بخونی. اصلا متنی خلاف نص قرآنه قبول کنیم قال سئلت ابا عبدلله علیه السلام فی حدیث المتعه و ان شرطا المیراث فهما علی شرطهما. اگر مرد با زن منقطعه شرط میراث کرد علی شرطهما یعنی میراث بر هست، حالا چقدر؟ به اندازه زن بیشتر کمتر نداره به اندازه زن. به اندازه زن دائمه این زن منقطعه ارث میبرد اگر شرط کرد خب این ظلم است به زن دائمه این زن دائمه که مختص است ارثش تو یک چهارم یک هشتم، از یک چهارم از یک هشتم این زن منقطعه که اوقات زنم تلخ کرده، چنین کرده اینا به زور بیاد ارث ببره بر خلاف نص قرآن و برخلاف شرعه وجدان ماله اونه.

من شرط میکنم با جنابعالی که نصف خانه مردم ماله فلانی بشه خب نمیشه آقا این خانه منه اون خانه مردمه. بنده ازدواج کنم با یک زنی منقطعه و شرط کند که بله این ارث که پسر میشه ماله من باشه قسمتی مال من باشه ارثی که به زن دائمی میرسد قسمتی مال من باشه خب نمیشه مال مردمه شما داری شرط میکنین. شرط مال مردم خوردن و نذر مال مردم خوردن و نذر احرام قبل از میقات همینطوره دیگه. نذر احرام قبل ازمیقات چیه بدعته میگه نذر کنید شما نماز ظهر رو قبل ظهر بخونید نماز عصر رو مغرب بخونید. نمیشود این روایت.

کی ماله خودشه؟ الان مال هیچکسه ماله مرده. بعدم ماله بعدم ماله کیه تو قرآن معین کرده. الان این مال ماله شماست بعدنم ماله کساییه که خدا معین کرده خدا که اینو معین نکرده، شما دارین دخالت میکنین در حکم خدا. شما مرد و زن که زن منقطع میگیرید دارید میگید خدا میگفت نه ربع نیست بلکه کمتر از ربعه مقداریش ماله این زنه که شرط کرده غلط کرده شرط کرده دقت کردین طرف قبول کرده در مال مردم تصرف کردنه. نه الان ماله این زن است و نه بعدا ماله این زن خواهد بود. که در اینجا چه وصیت بشه چه از حالا ببخشه، چه وصیت بشه هر کار بکند یا شرط کنه ماله زن نخواهد بود مگر به یه صورت، اون صورت اینست که این آدم بعنوان ارث با زن اشتراک کرد که بعد از من اینقد ماله تو لفظ لفظه ارثه، قراردادم قرارداد ارثه ولکن قرارداد کرد و نوشت. نوشت در وصیت نامه خودش که این خانم هم از من ارث میبرد باید حساب کرد.

اگر اون مقداری که بر این خانم مقرر شده است کمتر از ثلث است، به اندازه ثلث است بسم الله بعنوان ثلث میبره نه بعنوان ارثیه نه بعنوان ارث نه به عنوان ارث است نه بعنوان چی، و اگر بیشتر از ثلث است بیشتر رو نمیبرد. اگه اصلا اینجا ثلثی معین کرده است که معلوم اگرم ثلث معین نکرده است خود این ثلثه. خود اینکه میگد با این زن قرارداد کردم که فرض کنید که از یک چهارم مقداری ببره میگم از یک چهارم نمیبره بلکه از ثلث مال اگر کمتر از ثلث یا برابر ثلث باشه بیشتر نه. اما اگر کسی نخیر این آدم تصحیح میکنه میگه من ثلث ندارم از ثلث به کسی نمیدهم اما با این زن قرارداد کردم که انقد بعنوان میراث ببره شما نبره باید کی ببره؟ حالا مال شما نیست بعدنم مال کساییست که خداوند مقرر کرده. و منها الناس یعلهو بالشرط بدون شرط در مقابل اول میگد که زن منقطع ارث نمیبره شرط بکند شرط نکند قرارداد بشه قرارداد نشه.

کما فی صحیحه کما فی صحیحه ابی نصر البضنفی عن ابا الحسن، بضنفی هم از کجا آورده قاطی شده قال تزویج المتعته نکاح بمیراث و نکاح بغیر میراث انا اشترطت کان فان لم تشترط لم یکن. تزویج متعه این نکاح است. نکاح به میراث یجوره نکاح به غیر میراث یکجوره. انا اشترطت کان اگر شرط میراث این حدیث مال بالاست. اگر شرط میراث سئلت عن التزویج انا الرجل تزوج امراه مدته ولم یشترط المیراث این حدیث اینه قال لیس بینهم میراث اشترط و لم اشترط، این حدیث جاش اینجا نیست جاش بالاست، و من هل مطلقه لعدم المیراث کمرسله ابن ابی عمیر ان بعض اصحاب ان ابی عبدلله علیه السلام فی حدیثه المتعه قال ان حدث به حدث لم یکن لهم میراث مطلقه وراهم مثله عمربن حنظله عن علیه السلام که و لیس منهم میراث الی آخر.

این روایات رو تمام در مقابل قرآن بخواییم بگذاریم بخشی رو قبول میکنیم بخشی رو نه ولکن به طورخاص و به طور محدد آنچه را که از قرآن ما استفاده میکنیم از آیه نسا و از آیه اولوالارحام این است که زن منقطع اگر با دائم باشد ارث نمیبرد اگر با دائم نباشد شرط بشود و شرط نشود ارث میبرد، کمااینکه زن دائمه در هر صورت شرط بشود یا نشود ارث میبره ‌ اگر شرط شد با این زن که عقد میکنه عقد دائم که ارث نبره نمیشه خلاف کتاب الله. اگر شرط کرد با زن منقطع که ارث ببر اینم باز خلاف کتاب الله عه. بنابراین آنچه را که در این احادیث متضاربه هست بخشی قابل قبول هست و بخش دیگر قابل قبول نیست. اون بخشی قابل قبول است اینست که خب ارث داره. اونیکه قابل قبول نیست این است که شرط بکند ارث میبره یا اینکه فرض کنید این خصوصیات در روایات نیستش که اگر زن منقطعه با دائمه باشد ارث نمیبرد اگر نباشد ارث میبرد این نیست.

سوال این که در روایت نیست چرا قبول کنیم میگیم عجیب در آیه هست قبول نمیکنیم در روایت باشه قبول میکنیم. در روایات متناقضه متضاربه باشد شما قبول میکنید خیلی ازین موارد هست. آقا فلان مطلبی که شما از کتاب استدلال میکنید از قرآن خب این روایت نداره عجیبه. مرجع تقلید اعلم گفته چای ریز نگفته مثلا باید بگه حتما اگر چای ریز نگه نوکر نگه حرف آقای مرجع تقلید اعلم قبول نیست خداوند در قرآن وقتیکه گفت مطلبی رو شما میگید که روایت نداره خب یا فرمودن ائمه یا نفرمودن لازم نبوده است که بفرمایند این هم عرض میشود که دوم چیزی که آقایون میفرماین اختلاف است بین عقد منقطع و عقد دائم ما میگیم که اختلاف در این بعد هم نیست.

اللهم اشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا 

السلام علیکم.