پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه هفتصد و هفدهم درس خارج فقه

ارث

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد

مقدمه ای لابد منه است. چون با این طرزی که ما پیش می‌رویم، برمبنای دقت در آیات احکام قرآن، درست شیرازه فقه سنی و شیعه در هم نوردیده می‌شود و فقه جدیدی که قدیم‌ترین فقه است که فقه قرآنی است به دست می آید. مقدمه را می‌دانید و لکن برای اینکه پخش می‌شود مطلب، به وسیله نوار تکرار می‌کنم برای مخاطبان. اینکه ما شیعیان و آن سنیان نیز، معتقدیم و معتقدند که ولی امر صلوات الله و سلامه عليه، هنگامی که تشریف میاروند، يأتي بالکتابِ جَدید، و سُنّت جدیدَه و حُکم جَدید عَلي العرب شَدید. کتاب جدید همین قرآن است، حکم جدید هم همین حکم قرآن است، سنت جدیده هم همان سنت رسول الله صلی الله و علیه و آله و سلم است. ولکن، چون تقریبا از غیبت صغری و تحقیقا بعد از غیبت کبری الی‌ زماننا هذا، محور قرآن نیست، بلکه محور سنت قطعی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نیز، نیست. احکامی را که به عنوان فتوا سنتاً یا شیعتاً صادر می‌گردد، چندان شباهتی به دو اصل کتاب و سنت ندارد و بلکه بعضی از اوقات تناقض دارد با این دو.

من دیشب و امروز فکر میکردم که امام زمان که تشریف میارن، يأتي بالکتابِ جَدید و سُنّت جدیدَه و حُکم جَدید عَلي العرب شَدید آیا می‌شود مقدمه‌ش را ما فراهم کنیم؟ جواب: بله میشه، {02:46} الا اینکه امام زمان علیه السلام با اون قدرت و جبروتی که خداوند بهشون عنایت فرموده است، قیام می‌کنند و اقدام می‌کنند و فقهای امت اسلام اعم از سنی و شیعه که می‌خوان جلوگیری کنن، حتی به قتال می‌رسد که یخرُجُ جَماعَت مِنَ المَسجِد، قادر بر برخورد و درگیری با حضرت نیستند. اما کسانی‌که قبل از قیام حضرت ولی امر صلوا ت ‌الله و سلامه علیه، همان کتاب جدید را، همان حکم جدید را، همان سنت جدید را که علی العرب شدید است، بخوان برملا کنن و آن قدرت را ندارن، تبعاً باید خانه‌نشین باشن و صداشان از خانه باید از ضبط بیرون بیاد. ما حاضریم. حاضریم روزی صدها بار کشته شویم و زنده گردیم، برای احیای یک حکم خدا، برای احیای یک حکم قرآنی.

 این مقدمه رو برای این عرض کردم که ما حتی در باب ارث و در باب حج … ابواب همانند این دو که گفته می‌شود بین مجتهدین و مبلغین، اختلاف در این ابواب کم است، ما اختلاف در این ابواب زیاد داریم. از جمله آنکه دیروز عرض شد و ضبط نشد تکرار نمی‌کنم، اشاره می‌کنم ولکن مطالب اضافه‌ای هست که امروز خدمت برادران عرض می‌کنم.

اولاً، فقها در باب ارث می‌گن ارث دارای سه مرتبه است. نخیر، دارای پنج، شش مرتبه است. فقها در باب ارث می‌فرمایند، زوجین با همه طبقات شریک‌اند. نخیر، فقط طبقه اول هستند، و از این قبیل و از این قبیل و از این قبیل. ما بر مبنای دو آیه اقرب و دو آیه ﴿وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ﴾ [الأنفال: 75] که حصر است و محتاج به بیان مکرر نیست که أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‌ بِبَعْضٍ فِی کتابِ اللَّهِ در دو آیه و ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ  نَصِيبًا مَفْرُوضًا﴾ [النساء: 7] در یک آیه و در یک آیه دیگر هم که یادم رفت. آیه دوم رو یادم میدونید چرا یادم رفت؟ برای اینکه معلوم شه که ما معصوم نیستیم. ﴿وَلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ [النساء: 33] تا آخر. پس از ماترک، کی ارث می‌برد؟ اقربون. کسانی که در میان اولی الارحام نزدیک‌ ترند. رحم بیشتری دارند، رحم نزدیک‌تری دارند. حالا، اقربون سه بعد دارد. یک بعد، اقرب از نظر روحی، ایمان. ایمان مربوط به روح هست و اقربیت از نظر روحی است که بحث کردیم. که ایمان و نه درجاتش، بلکه اصل ایمان، موجب اصل ارث است. یک بعد، روحی و جسمی هر دو. که عبارت است از نافع بودن ﴿آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا﴾ [النساء: 11] روحا و نیز جسماً. بعد سوم، جسماً که دیروز مفصل بحث کردیم و امروز دنباله اش رو عرض میکنیم. جسماً، اقربیت جسمی. اقربیت جسمی از نظر توالد. توالد چه از نظر نَسَب باشد، چه از نظر سبب باشد، چه از نظر مصاهره باشد، از هر نظری از نظرات که جسم، قریب به جسم باشد. حالا، ما در اقربیت سوم داریم بحث میکنیم. اقربیت سوم، در مقابلش قریب است، در مقابلش بعید است، در مقابلش ابعد است، در مقابلش ابعد من الابعد است. پنج قسم است که من فکر کردم، حضورتون عرض میکنم.

طبقات ارث بر مبنای اقربیت. طبقه اولی، ابوان و اولاد و ازواج دائمی، چه زن و چه شوهر. طبقه دوم، جدین، جدینِ دسته اول، یعنی پدرِ پدر یا پدرِ مادر، مادرِ مادر یا مادرِ پدر، جدین. نواده‌های دسته اول. اخوه ابوینی فقط. چون برادری که ابوینی نیست اقرب است از برادر ابی. اقرب است از برادر امی. اگر یک برادر ابی‌ است، یک برادر امی‌ است با هم برابرند، اگر برادر امی، مقدم نباشد. بنابراین دسته دوم کل اخوه نیستند، برخلاف آنچه آقایون می‌فرمایند. اخوه ابوینی هستند. زیرا اگر برادر و خواهر ابوینی دارید و برادر یا خواهر ابی یا امی دارید، با هم به ارث بر نیستند. در بعضی ها فقها موافقند و در بعضی، موافق نیستند. پس دسته دوم عرض می شود که جدین، نواده‌های دسته اول، اخوه ابوینی، زن و مرد منقطع. زن انقطاعی و مرد انقطاعی. دسته سوم، دسته سوم، جدُالجد، جُدود را طبقه دوم نمی‌گیریم، چون جد اول است، جد دوم است، جد سوم. چطور می‌شود جد اول و دوم و سوم، یک طبقه باشند؟ اقربیت مناطه. بنابراین جدُّال.. عرض می شود که ابوالجد. ابوالجد یا ام‌الجد، ابوالجده یا امُ‌الجده که طبقه دوم جدود باشند و نواده‌های طبقه دوم، اِخوه ابی یا امی، عروس یا داماد، اعمام و اخوال، اینا طبقه سوم اند. طبقه چهارم، طبقه چهارم، جد سوم، نواده‌های سوم، اعمام و اخوال دوم، عموی پدر، عموی مادر، دایی پدر، دایی مادر، خاله پدر، خاله مادر، همچنان. پنجم، جد طبقه سوم، نواده طبقه سوم و عرض شود که اعمام و اخوال سوم.

 این پنج طبقه به معیار اقربیت موجوده. برخلاف طبقات فلانه‌ای که فقهای شیعه و سنی اطباق دارند، آنچه از نوشته هاشون به دست میآد، طبقات ارث برحسب اقربیت، {10:48}، بعد، ابعدیت، ابعد الابعد، دارای پنج مرحله است و ما نمی‌شود که مراحل رو قاطی کنیم. این یک بحث. بحث دیگر، آیا در اقربیت میزان نسب است؟ میزان حسب است؟ میزان مصاهره است؟ نخیر. این موارد رو ما کار نداریم ببینید، همانطوری که انسان پدر و مادر بلاواسطه‌اش از جدش نزیکترند، فرزند بلاواسطه‌اش از نوه‌اش نزدیکتر است، نوه اول از نوه دوم نزدیکتر است. نوه دوم از نوه سوم نزدیکتر است و نوه سوم از نوه چهارم نزدیکتر است، بنابراین طبقات اند. نمی‌شود در یک طبقه قرار داد. چون اگر نوه اول دوم و سوم را چنانچه آقایان در یک طبقه قرار می‌دن، مگر آقایان جد اول، دوم، سوم، چهارم و بیشتر را در یک طبقه قرار نمی‌دهند؟ غلط است‌. مگر آقایان نوه‌های متتابع را که متفاضل هستند، طبقه اول، دوم، سوم، چهارم، در یک طبقه، اونم طبقه اول، قرار نمیدن؟ و حال آنکه بعدش طبقه دوم است، سوم است، چهارم است، پنجم است، اگر نواده‌های بیشتری باشه، ششم و هفتم است، اگر پیدا بشن. و همچنین راجع به زن. زن، اگر عقدی است، دائمی است طبقه اول است. طبقه دوم حق ندارد، سوم حق ندارد، چهارم حق ندارد که بحث دیروز است، امروز تکرار می‌کنیم. و زن منقطع، طبقه دوم است با طبقات دوم. و عروس یا داماد، طبقه سوم است با سایر افرادی که در طبقه سوم هستند. بنابراین این تناسبی که در کار هست، گاه یک معیار براش در نظر می‌گیریم، گاه چند معیار. اگر چند معیار براش در نظر بگیریم یا یک معیار تفاوتی نداره. چند معیار، نسب‌، سبب، مصاهره. اما نسب و سبب و مصاهره را در هم می‌نوردیم، اقربیتی که طبق نص دو آیه‌ است و اولویتی که در دو آیه اولی الارحام است، محور قرار میدیم. مثلا اقربیت، اقرب.

سوال، آیا آقایونی که می‌فرمایند، شوهر یا زن که به هم نزدیکترین نزدیکتران هستند، نزدیکترین نزدیکتران در کلِ ابعاد هستند، آیا شوهر به زن و زن به شوهر نزدیکتر است یا نوه پنجمی، ششمی؟ یا جد پنجمی، ششمی؟ یا پسرخاله دخترعموی پسردایی و از این قبیل، چون مثلاً می‌گم. اون کسانیکه با ده واسطه، با پنج واسطه، با شش واسطه، با دوازه واسطه، دور اند از این مردی که مرده، از این زنی که مرده، آن‌ها قرین اند با شوهر مرده؟ قرین اند با زن مرده؟ خلاف دو نص آیه شرط اقربیت است و خلاف دو نص آیه شرط اولویت در رحم است. حالا ما اولویت در رحم را کاری نداریم، تنها کافیست اقربیت. وقتیکه تا اقرب است ابعد یا ارث نمی‌برد یا کمتر ارث می‌برد، کمتر دلیل می‌خواد، کمتر دلیل می‌خواد، برای اینکه عرض می‌شود که ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ [النساء: 7] رجالی که وارث اند، نصیب مال کیه؟ مال والِدان وَ الْأَقْرَبُون، سوم ندارد. ﴿وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ [النساء: 7] اگر زن مرد، والِدان وَ الْأَقْرَبُون باید ارث ببرن. بلهف در اونجایی که تفاوت بین مراتب هست و اگر نصی ما در قرآن نداشتیم مراتب را بر نصیب فرق قائل بودیم. اما چون نص در قرآن داریم که ابوان و اولاد با زوجین یک طبقه هستند، با اینکه از نظر مراتب فرق دارند. زوجین به هم نزدیکترند یا ابوین به فرزندان؟ فرزندین به ابوان؟ تفاوت دارند. اما طبق نص آیاتی که این سه دسته را در یک طبقه قرار داده‌است ما تسلیم می‌شویم. اما در اونجایی که آیات نص ندارد، بلکه نص اقربیت و نص اولویت رحمیت، اقرب را و اولای در رحم را مقدم می‌دارد و مقدم در اصل میراث می‌دارد، ما چرا مخلوط کنیم؟ ما بحث در زن و شوهر فقط نداریم، که زن و شوهر اقرب اشخاص‌اند نسبت به یکدیگر. نسب است. ولی نه نسبت به نسب و نه سبب و نه مصاهره، کلاً. آیه می‌گوید که لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ نسباً، سبباً، مصاحرهً. نخیر. کلاً، چشم به هم گذاشته باید گفتش که اونی که اقرب است از نظر ضلع سوم، ضلع اول اقربیت، ضلع ایمانی است، که بحث شد. ضلع دوم اقربیت ضلعی است که از نظر روحی و جسمی دو. ضلع ایمانی، روحی است. ضلع دوم از نظر روحی و جسمیف هر دو است. ضلع سومی که مورد بحث است، از نظر جسمی است. کسانی که از نظر جسمی به میت اقرب هستند، این‌ها وارثند و دیگران وارث نیستند. بنابراین مادامی که مرد مرده و زن عقدیش هست، زن صیغه ‌ای ارث نمی‌برد، عروس ارث می‌برد، داماد ارث نمی ‌برد، صبر کنید، مادامی که پدر و مادر انسان هستند، جد ارث نمی‌برد. مادامی که جد اول هست، جد دوم ارث نمی‌برد. جد دوم هست، جد سوم ارث نمی‌برد. مادامی که عمو هست، پسرعمو ارث نمی‌برد. بنابراین اقربیت در کل ابعاد طبقه اول، طبقه دوم، طبقه سوم و طبقات چهارم و پنجم و طبقات دیگر، اقربیت منافعِ. در مقابل نص اقربیت، شما چی دارین؟ {صحبت حضار} عروس شما کیه؟ یعنی زن پسر شماست. زن پسر شما، به شما قرب ندارد؟ محرم شما نیستش؟ {صحبت حضار}در بحث رضاع، اگر اینجا بودید بحث کردیم که رضاع، فقط محرمیت آور است، فقط.  در باب ارث، فقط، فقط در باب زواج. در باب زواج قرب عرض شود که نه، قرب در عرض می شود که رضاع، فقط در باب زواج است. {صحبت حضار}  عرض کردم. فقط نص داریم که باب زواج است. مگه شما اینجا نیستید؟ نص داریم که این قرب، فقط در باب زواج است. یعنی در باب ارث نیست، در ابواب نفقات نیست، فقط در باب ازدواج است. بنابراین، اقربیت بدنی، نه اقربیت جعلی، اقربیت بدنی، اقربیت جعلی، اقربیت رضاعی است. اقربیت پسرخواندگی، نه‌. دخترخواندگی، نه. اقربیت رضاعی، نه. اقربیت واقعی است. حالا اقربیت واقعی، یا نسبی است یا سببی است یا مصاهره ‌ای است. همانطور که نسبی و سببی اصالت دارند، مصاهره هم اصالت دارد. این داماد شماست واقعاً، جعل نیست. داماد شماست. درست است قبلاً داماد شما نبوده، ولی بعداً داماد شماست. این هم پسر شما قبلاً نبوده، متولد گشته، بعدا پسر شماست. اون هم زن شما نبوده، زن شماست. شوهر شما نبوده، شما نه البته، شمای دیگران. شوهر این زن نبوده، حالا شوهر این زن شده. بنابراین راجع ‌به این مساله ما که زن و مرد با طبقه دوم و سوم شریک ‌اند، ما قاطع‌ایم که. نه. {صحبت حضار} اقرب بودن جسمی هر ملاکی شما بخواید بگیرید، این مساله ای که من عرض کردم جواب نداره. اقربیت … در مرتبه اول ارتباط. مرتبه دوم، مرتبه سوم. حالا، نوه پسرخاله دخترعموی پسر عمه شما که با ده واسطه، پونزده واسطه، {19:28} است با شما، اون با زن شما، یکسان است در قرب؟ با شوهر این خانم، یکسان است در قرب؟ قرب زن و شوهر یکسان است با پونزده واسطه، با ده واسطه؟ شما هر میزانی می‌خواهید بگید. سبب، نسب، مصاهره، یا اینکه نادیده. نادیده {صحبت حضار} قرب بدنی، یا قرب بدنی مماس، مماس زن و شوهر، یا قرب بدنی در بعد دوم که فرزند است، پدر است، مادر است، فرزند است. قرب بدنی سوم، خواهر است، برادر است و چه است و چه است. قرب‌های بدنی که بیّن است و معلوم، ملتزمیم. این قرب بدنی، آیا اقرب بدنی با ابعد بدنی یکسان اند؟ ما یک مثالی می زنیم که این مثال، شیرازه این تفسیر رو از بین می بره. در اونجایی که مثلاً طبقه سوم، اعمام و اخوال و خالات و این حرفان دیگه، طبقه سوم. خب، در این طبقه سوم، آیا اعمام و اخوال، یکسانند خودشون؟ عموی خودت، عموی عمویت، عموی عموی عمویت، آیا اینها یکسانند؟ مگه سه طبقه نیست؟ اگر سه طبقه است، عمویت، عمویش، عموی عمویش، عموی عمویش، چندتا عمو یکسان باید باشند؟ نیست. وانگهی، در این طبقه سوم، پسر پسرخاله، نوه دخترخاله، نوه پسر پسرعمو و الی ذلک، هم میگن باهم یکسانند در طبقه سوم، هم با زن عقدی یکسانند، هم با مرد عقدی یکسانند. منفجر است این فقه اصلا. اصلاً این فقه، برخلاف عقل است، برخلاف حس است، برخلاف وجدان است، برخلاف فطرت است.چون اگر اقربیت هم در قرآن نبود، خب، اقربیت مناطه.

ببینید، یکی از موازین، اقرب لکم نفعا بود دیگه. اقرب لکم نفعا سه بعد داشت. یک بعدکه این نافع، دیگری اَنفع. یک بعد اینه که نخیر، اصل نفع مناط است که اگر اصل نفع باشد، ارث ‌بر است، پس نفع نباشد چی؟ یک بعد ضرره. حالا، سوال می‌کنیم. آیا زن به شوهر و شوهر به زن انفع است، ما برای کل موارد حساب می‌کنیم، زن به شوهر و شوهر به زن انفع است؟ یا واسطه دهم در پسرعموها، پسرخاله‌ها که اصلاً ندیدید؟ اون در آمریکاست، شما در ایرانید، اصلاً ندیدید. چه نفعی برای شما داره اصلاً؟ ضرر هم نداره فرض کنیم. ولی اصلاً نفعی ندارد. نفع اصلاً ندارد، این نفع مماس دارد. قرب اصلاً ندارد، بلکه ابعدالبعیده، این قرب مماس دارد. کسی که قرب مماس دارد و نفع مماس دارد، زن به شوهر، شوهر به زن، این‌ها برابر باشند با کسی که با واسطه های زیاد نفع اصلاً ندارد، واسطه زیاد است، قریب نیست، بعید نیست، بلکه ابعدالابعد است؟ اگر فقه اسلام این است ما مسلمان نیستیم. بالاخره و بالاوله فرق نمی کند. {صحبت حضار} شما چون نبودید، با شما عرضی ندارم. باید نوار رو گوش بدید. چون به ترتب مطلب. متاسفانه برادران که نمی رسند تشریف بیاورند و الان تشریف میارند، حق دارند سوال کنند ولی من حق دارم که جواب ندهم. برای اینکه مطالب مترتبه دیگه. تکرار نمی کنم ولکن این جمله رو برای احترام جنابعالی و باری بعضی ها که احیانا نبودند. اصولاً، اقربیت توش نه نسب خوابیده، نه سبب خوابیده، نه مصاهره. نسب باشد، با سبب. سبب باشد، با مصاهره. مصاهره با سبب. هرچی می‌خواهد باشد، اونی که اقرب است بدناً. آیا این رو با ده واسطه نفع ندارد و ده واسطه است، طبقه سوم است، طبقه پنجم و هشتم است، اون با زن و با شوهر که به عقد دائم است یکسانند؟ پس اقرب کجا رفت؟ عقرب شد، اقرب با همزه نه، عقرب با ع شد، مار شد، افعی شد. این یک بحث، {صحبت حضار}  نخیر، مگر پسری که از زن شخص متولد میشه اقربیت جنسی نیست؟ مگه از جنس در نیامده؟ از نه جنس درومده؟ خب از جنس درومده. پسر، دختر، عمو، خاله، دایی، همه از جنس در اومدن، تا این جنس مصرف نشه، بچه در نمیاد. {صحبت حضار}  بچه جزئی از پدرشه، ولکن اون کسی که با ده واسطه ارتباط با شما دارد، اون برابر است با کسی که ارتباط مماس با شما دارد؟ بحث سر اینه. {صحبت حضار}  ارتباط مماس معاشرتی‌، جنسی، محبتی، هم‌غذایی، هم‌خوابی. ارتباط مماس ببینید، مگه در آیه دارد اقرب جنسی؟ مگه در آیه دارد اقرب جنسی؟ اقرب جسمی است. اقرب جنسی نیست. {صحبت حضار}  اقرب جسمی است. در این سه بعد اقرب جسمی است. اقرب جسمی، چه در جنس همسان باشند، چه از یکدیگر متولد باشند. از یکدیگر متولد بشن، اقرب جنسی‌اند، همسان باشند، اقرب {25:03}، حالا، در هر دو بعد، چه اقرب ولادتی باشند، مثل فرض کنید فرزند. چه اقرب جنسی و جسمی باشند مثل شوهر و عرض می شود که زن. آیا این‌ها قربشون در هر بعدی از ابعاد، برابر است با کسی که ده واسطه دارد؟ ده واسطه {صحبت حضار} آیا نوه هشتم شما که نوه هشتم پسرعموی دخترخاله پسردایی دخترعمه شماست، اون با زن شما برابر است؟ چطور این میشه؟ قیاس نیست. قیاس، شما چرا بی‌فکر حرف می‌زنید؟ چرا بی فکر صحبت می کنید؟ قرب کوره؟ قرب نابیناست و بیناست. قرب نابیناست، نسب و سبب و مصاهره سرش نمیشه و قرب بیناست. می‌گوید که آنکه از نظر جسمانی با شما رابطه‌اش زیادتر است. رابطه زن از نظر جسمانی با مرد بیشتر است؟ یا رابطه اون دهمی که پسر دخترخاله پسرعموی پسرداییِ پسرفلانِ پسرفلاه؟ {صحبت حضار}  قرب رو داریم می‌گیم. آیا خانه فلانی به خانه ما نزدیکتر است که کاهگلی است؟ یا خانه فلانی که مرمره؟ اون کاهگله، اون مرمره، عرض شود که اون زبرجده، اون طلاست، ولی خانه است. این هم قربه، قرب در هر بعد از ابعاد باشه. قرب در هر بعدی و در هر عرض می شود که جریانی، جریان بشد، اقرب داریم، قریب داریم، بعید داریم، ابعد داریم. اینکه قرآن می‌گوید اقربون، آیا ما سوال می‌کنیم، از بازار سوا می کنیم. چون ما فکرمون به حرف های حوزه مغشوشه هممون، از بازار سوال می کنیم، بابا اصلا {26:56} سوال نمی کنیم. آیا این زن عقدی به این شوهر نزدیکتر است از نظر زندگی انسانی، اقرب دیگه، این یا واسطه دهمتون؟ میخنده به ما، مسخره میکنه ما رو. {صحبت حضار} خب این بحث اول.

بحث دوم که راجع به{صحبت حضار} نسب چیه؟ نسب اونیه که در حوزه خوندیم؟ نخیر. نسب نسبتِ. نسبت، نسبت توالدی باشد، {صحبت حضار}  نَسَبًا وَصِهْرًا، درسته؟ ﴿خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا﴾ [الفرقان: 54]، صهر رو میذاریم کنار. صهر رفت کنار، نسب. نسب شامل هم سبب است، هم نسب. نسب، زن گرفتن. نسب، شوهر کردن. نسب، بچه پس انداختن. {28:22} خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ مگه نطفه آدم نیست؟ مگه خودِ آدم رو خدا از ماء خلق نکرده؟ {صحبت حضار}  کی میگه ماء منیِ؟ شما دارید میگید. ماء، مائه. ماء چند نوع داریم در قرآن؟ یک ماء است که همه اشیاء از ماء خلق شدن. یک ماء، ماء منیه. یک مائی است که آدم ازش خلق شد، آدم از تین خلق شد، تین ماء دارد و گل دارد. تمام انسان‌ها از ماء و عرض می شود که گل خلق شدن. این بحث ها قبلا گذشته، حالا به عنوان {28:57} حالا به اون ها هم، ضرری نمیزنه این بحث ها. بحث این است که اینی که اوضح واضحات است که قرب و اقرب و بعد و ابعد میزان است، چه کنیم در اینجا؟ وانگهی، در پله دوم، در پله دوم آقایون میگن: که نوه انسان، نوه، با عرض می‌شود که پدر و مادر، هر دو ارث برند، چرا؟ اینجا که مطلبی نیستش که. اینجا پدر و مادر مولد اند، نوه مولد است. اگر پدر و مادر دارد میت، فرزند ندارد، نوه دارد. نوه، اکثر فقها میگن، نوه انسان که عرض می شود فرزند {29:40}. نوه انسان با پدر و مادر انسان ارث می برند، اقرب کجا رفت؟  وانگهی، اگر در طبقه دوم، اخوه، اخوه، ابوینی باشند، ابی باشند، امی باشند. میگن اخوه ابوینی، با امی می برد، با ابی نیم برد. اخوه ابوینی با امی می برد، با ابی نمی‌برد، چرا؟ برای اینکه اخوه ابوینی مقدم است بر اخوه امی تنها یا اخوه ابی. اصلاً شیرازه طبقات ارث به هم می‌خورد. {صحبت حضار} تا دختر هست، نوه نمی‌برد. تا دختر هست، دایی نمی‌برد. در اصله. اگر اصل، اگه ما نص نداشتیم قبول می‌کردیم… عرض کردیم، تکرار. اگر ما نص نداشتیم که این که قریب است و این اقرب است، اگر هر دو رو در یکجا قرار نمی‌داد ما می‌گفتیم متفاوت اند. ولکن نص تفاوت قائله. ولی در آیه میگه نص تفاوت قائل نیست، چی؟ در اینجا که نص تفاوت قائل نیست، چه باید کرد؟ باید تسلیم شد. در اینجایی که ما نص نداریم، تفاوت بر مبنای قاعده ضابطه اقربیت، باید اقرب ارث ببرد و ابعد ارث نبرد. ﴿وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ﴾ [الأنفال: 75] فِی کتابِ اللَّهِ، مثلا در همون بحثی که داشتیم که در دو جهت اشکاله. یک، زن صیغه، ارث نمی‌برد اصلاً. چنانکه  فتاوای اکبر اینطوره. میگیم، زن صیغه، زنی که عقد منقطع است، با زن دائم ارث ‌بر نیست. اما با زنی که دائم نیست؟ زن دائم نداریم، چند تا صیغه داریم، یه صیغه داریم، چرا ارث نبرند ایشون؟ ارث ‌برِ دیگه. چرا؟ برای اینکه {31:27} شامل است. این اولا.  ثانیاً اگر زن زن دائم هست و زن منقطع هست، زن دائم اقرب الرحمه هست یا نه؟ اقرب هست، هم در بعد رحم، در بعد زواجی، هم در بعد زندگی. چون اقرب است، زن منقطع ارث‌بر نیست. تمام طبقات ارث‌بر رو وقتی حساب کنید، اشکال اولاً، دوماً، سوماً، چهارماً، در تمام ابعاد، اشکال وارده. مثلاً در بعد سوم و طبقه سوم، اعمام و اخوال. کدوم اعمام و اخوال؟ آیا عموی خود انسان، داییش، عمه‌ش، خاله‌ش با عموی عمو، دایی دایی، خاله خاله، عمه عمه، طبقه سوم هستن یا نیستن؟ بله. چرا در یه {32:13} نیستن؟ اقرب مناطه. شما اگر اقرب را در بعد نسب یکسان بگیرید، در بعد نسب حساب کنید، همین در بعد نسب، عموی شما، عموی عموی شما، عمه شما، عمه عمه شما، خاله شما، عمه خاله شما، این‌ها باهم فرق ندارند؟ چرا شما این‌هارو در طبقه سوم قرار دادید؟ طبقه قرار دادن، یعنی طبقه یکسان است. طبقه اول یکسان، طبقه دوم یکسان، طبقه سوم یکسان. وانگهی، اشکال آنقدر است که انسان گیج میشه. مثلاً، نوه انسان، چرا طبقه اول است؟ اگر نوه طبقه اول است، چه فرزند شما باشد، چه نباشد، نوه شما با فرزند شما، هر دو حیاً باید ارث ببرند که طبقه اول اند. معنی طبقه اول اینه.  اصلا معنی طبقات چیه؟ معنی طبقات این است که تا این طبقه هست طبقه دوم، نه. دوم هست، سوم نه. ولی این طبقه هست، این طبقه، ابوان، اولاد، زوجان، باهم ارث‌برند طبق سهامی که قرآن معین کرده. طبقه دوم، میگن اخوه و جدود. چرا شما نوه هارو جزو اخوه و جدود نیاوردید؟ طبقه سوم اعمام و اخوال، چرا نوه طبقه سوم را جز اعمام و اخوال نیاوردید؟چرا نوه طبقه چهارم، طبقه پنجم، طبقه ششم را تاخیر ننداختید، طبقه پنجم درست کنید، ششم درست کنید، هفتم درست کنید، هشتم درست کنید؟ این چراها اگر هم بعضیش جواب داشته باشد، ولکن کلش جواب ندارد و شیرازه فقه طبقات ارث را برهم میزند.

 حالا، راجع به عرض می شود که میراث زن‌های منقطع. راجع به میراث زن های منقطع، پنج جور روایت ما داریم. عرض می‌شود که وفی تخصیص الازواجکم بالدائمات تردد لاِاختلاف روایات. تردد ما نیست، تردد نویسنده این روایته. تردد بین روایات است. در حاشیه صفحه ۲۹۸، جلد ششم، لقد ضاربت الروایات حول توارث الزوجین فی النکاح المنقطع تضارباً مهمته الزوایا، ما فقط یک زاویه اش را قبول می‌کنیم. اون زاویه‌ای که می‌گد زن منقطعه اگر باهاش دائمه نباشد، ارث‌بر است. مرد منقطعه ارث‌بر است. مرد بحثی نیست. زن منقطعه ارث‌بر است. مرد منقطع ارث‌بر است. مرد، چه زن دائم داشته باشد، زن منقطعه داشته باشد، هرچه داشته باشد. سه، دائم، منقطع، ملک یمین. درسته؟ از همه این‌ها ارث‌بر است. ولکن زن درصورتی ارث‌بر است که اقربی در کار نباشد. اگه زن منقطعه است، زن دائم در کار نباشد.آیه ﴿وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ … فَلَكُمُ الرُّبُعُ … وَلَهُنَّ الرُّبُعُ …فَلَهُنَّ الثُّمُنُ﴾ [النساء: 12] این نسبت به کل ماترک است، اولاً که بحث سوم است و ثانیاً نسبت به ازواج منقطعه است. {35:18} کما رواه محمد بن مسلم فی الصحیح. روایت صحیحه هم هست. قال سمعتُ ابا جعفر الباقر علیه السلام یقول للرجل یتزوج المرء متعه انهما یتوارثان اذا لم یشترطا. شرط نمیخواد، روایته. اگر شرطه، این ناظر به این است که ناظر به این روایت این است که اگه شرط کند ارث می بره، نخیر. انهما یتوارثان، مرد منقطع از زن اش، زن منقطع از مرد اش ارث می‌برد اذا لم یشترطا. البته به شرط این که زن دائم در کار نباشد. اگر زن دائم در کار باشد، زن دائم ارث‌بر است، چون اولاست و اون ارث بر نیست. و اما در مرد فرق نمی‌کند، در مرد چه فرقی می‌کند؟ مرد اگر که پنجاه‌تا زن هم داشته باشه، بین دائم و منقطع و عرض می شود که همه، از همه ارث‌بر است. چون {36:17} و انما الشرط بعد النکاح. این رو باید معنا کرد. و انما الشرط بعد النکاح، این شرط میاد بعد از نکاحه. یعنی شرط کند که وقتی نکاح شد قرارداد کند که ارث نبری، ارث ببری، کم ببری یا زیاد ببری. ما قسمت اول حدیث رو قبول می‌کنیم، قسمت دوم رو قبول نمی‌کنیم. چرا؟ برای اینکه مگر میراث با شرط از بین میره؟ باشرط زیاد میشه؟ باشرط کم میشه؟ با شرط از بین میره؟ اگر کسی با دخترش، با پسرش شرط کرد که میراث تو مانند دختر باشه، قابل قبوله؟ این میراث و این فریضه ای که خداوند معین کرده، چه قبل از عرض می شود که موت، چه بعد از موت، قبل النکاح در ازدواج، بعد النکاح، چه فرق می‌کند؟ بنابراین قسمت دوم حدیث قابل قبول نیست، قسمت اول قابل قبول است که  فی الرجل یتزوج المرأة متعه إنهما یتوارثان اذا لم یشترطا، تا اینجا قبوله {صحبت حضار} نمی‌تواند شرط کند آخه، این قبل از نکاح و بعد از نکاح که فرق نمی‌کند آخه، بعداز نکاح و قبل نکاحف شرط ارث نبردن، قبل از نکاح باشه، غلطه، بعد از نکاح باشه. ایشون میگه که نخیر، اگر قبل از نکاح باشد شرط نمیخواد، خب، اگر قبل از نکاح شرط نمی‌خواد، بنابراین قبل از، ببخشید، عرض می شود که فی الرجل یتزوج المرأة متعه إنهما یتوارثان اذا ما لم یشترطا إنما الشرط بعد النکاح، بعد النکاح رو ما گیر دادیم. قبل النکاح که شرط معنی نداره. من با شما ازدواج می‌کنم به شرطی که ارث نبری یا به شرطی که ارث ببری. این هم هست. اما انما الشرط بعد النکاح، بعد از اینکه نکاح شد. نکاح که شد، بعد از نکاح شرط کنم ارث ببرید، نبرید، کم ببرید. این غلطه اصل. یعنی چی؟ پس قبل از نکاح قابل شرط نیست، بعد از نکاح هم که میگه قابل شرط است، قابل قبول نیست. و رواه شیخ باستادی عن محمد بن یعقوب و رواه ابن ادریس فی آخر السرائر نقلا من کتاب، این سه روایت است، قسمت اولش قبول، قسمت دوم نه. و کمه المخصصه ثبوت المیراث اذا اشترطا اگه شرط کنند. که صحیح ز محمد بن مسلم قال سئلت اباعبدالله علیه السلام فی حدیث المتعه و ان اشترطا المیراث اشترطا و ان الشترطا المیراث کهما علی شرطهما. چی شد؟  اولاً میراث شرط کردنی نیست. میراث حکم الهی است که کی میراث می‌برد، کی میراث نمی‌برد. چطور می‌گد حدیث که. این حدیث خودش خودش ور از بین می بره. چطور میگد که اگر شرط کنند در عقد نکاح متعه، اگر شرط کنند، حالا شرط یا در ضمن عقد باشد یا بعدشه، اگر شرط کنند ارث می‌برند، اگر شرط نکنند ارث نمی‌برند؟ خب، اگر شرط نکنند، چرا ارث نمی‌برند؟زوج اند، زوجات‌. اگر شرط کند، مگر با شرط می‌شود {صحبت حضار}  مگر کسی که ارث‌بر نیست در اصل، در اصل نکاح منقطع ارث‌بر نیست، کسی که در اصل نکاح منقطع ارث بر نیست، پس داخل ورثه نیست. مگر می‌شود غیر وارث را داخل ورثه کرد با شرط؟ شرط که حکم خدا را عوض نمی‌کند. شرط که موازین ارث را عوض نمی‌کند. حالا بحث داریم، بعد تتمه اش رو ان شاء الله برای فردا.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبه و لا ترضا. والسلام علیکم.

{صحبت حضار}