پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه هفتصد و نوزدهم درس خارج فقه

ارث

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین وصل الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد

کلاً اسلام دافع همین ظلم است و عدل و فضیلت را بحث می‌کند در کل ابعاد شخصی و اجتماعی، ظاهری و باطنی، روحی و جسمی. این اولین و اوسطین و آخرین اهداف اسلام عزیز است و سایر شرایع مقدسه الهی. و از باب ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا﴾ [الأحزاب: 21] ما باید در دفاع از ظلم و برای بسط عدالت و فضیلت در کل ابعاد مثلث زندگی، مخصوصاً ضلع دنیوی‌اش به تمام معنا، تا اونجا که مقدورمون هست، کوشش کنیم. عالمیم، جاهلیم، مرد اند، زن اند، هرکه هستند و هرچه هستند، دو قدم باید در زندگی بردارند، برای تحقق دادن عدالت در کل ابعاد و دفع ظلم در کل ابعاد. قدم اول دریافت کردن موازین صحیحی از کتاب و سنت که چگونه باید دفع ظلم کرد و بسط به عدالت و فضیلت. و قدم دوم این است که چه جاهل باشند و چه عالم، چه مُقلِد باشند و چه مُقلَد، که همگان شریک‌اند در بعد معرفت تکلیف، وظیفه دارند در هر زمان و در هر زمین و در هر زمینه‌ای، تا اونجا که قدرت دارند و یا ندارند، در صورت امکان تحصیل کنند برای تحقق دادن بسط نقش عدالت و جمع کردن نقش ظلم.

به زن‌ها در ابواب گوناگون فقهی دو جور ظلم شده، یک جور ظلم در اثر جاهلیت عربی و غیر عربی، جاهلیت قرون اولایی و قرون وسطایی و قرون اخرایی که این جاهلیت سفاهت است. تعصب {03:18} عربی است، احمقانه است و کمک کرده است به این تعصب عربی و به این جاهلیت عربی قرون مختلفه، فتواهایی که به عنوان فقاهت است، ولکن در حقیقت، سفاهت است. اگر ما نظراتی، چه در بعد جاهلیت منهای فقاهت و چه در بعد جاهلیت به عنوان فقاهت اسلامی که در حقیقت سفاهت است ببینیم، این از قرآن نیست، از سنت نیست. ما بابد دفاع کنیم از آنچه واجب است، نوامیس شخصی‌مون و ناموس النوامیس را. نوامیس شخصی‌مون که ناموس جان است، ناموس عقل است، ناموس عقیده است، ناموس مال است، نامس عرض است، در ابعادی که می‌دانید. و آنچه که {04:19} این نوامیس است، در کل ابعادی که امکان پذیر است، ناموس قرآن مجید و ملحقات قرآن است که سنت رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم باشد. بنابراین اگر هر خطری به جانمون، به مالمون، به عرضمون و نه به عقیده مون، هر خطری به جانمون و به مالمون، به خونمون، اتفاق بی افتد برای حفظ ناموس اسلام و ناموس قرآن، نباید خودداری کنیم و ابا کنیم، تا چه برسد که خطری نباشد، زحمتی باشد. تا چه برسد که زحمتی نباشد و بدون زحمت بتوانیم دفاع کنیم از ناموس قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم.

دررباب نکاح به زنان ظلم شده‌است، از نظر فقاهت و سفاهت.  فقاهت سفاهتی و سفاهت غیر فقاهتی. در باب طلاق ظلم شده‌است، در باب میراث ظلم شده است، در باب علم ظلم شده‌است، در باب اجتماعیات ظلم شده است، یا ظلم افراطی و یا ظلم تفریطی. آن حد عادلانه ای که حقوقی خداوند مقدر کرده است از برای زنان و مردان، کمتر مراعات شده. در باب میراث زن، می‌فرمایید تکرار میشه. بعضی مطالب هست که حیاتی ا‌ست. جریاناتی که حیاتی ا‌ست، یا حیات روح بسته به اون‌هاست و یا حیات جسم بسته به اون‌هاست، در شب و روز، در خواب و بیدار، در فرد و اجتماع، در هر حالی از حالات، حیاتی‌ است و با جان انسان، چه جان روحی و عقیدتی و چه جان جسمانی و بدنی ارتباط دارد، باید تکرار بشه. استنشاق هوا که بسته به جان انسان است، باید تکرار بشه. خوردن آب، باید تکرار بشه. خوردن غذا، باید تکرار بشه. نمیشه بگیم غذا دیروز خوردیم، امروز نخوریم. نفس کشیدیم، دیگه نکشیم. آب خوردیم، دیگه نخوریم. خوردن آب، خوردن غذا، نفس کشیدن، به مقدار ضرورت، این باید تکرار بشه. ازدواج باید تکرار بشه، شما ازدواج کنین من نکنم؟ … دیگه شما ازدواج کردین عیالتون مرحومه شده مثلا خدایی نکرده، شما ازدواج نکنین. جریانات زندگی ساز که سازنده زندگی است و یا پردازنده زندگی است، به حد ضرورت و در ابعاد ضرورت، باید تکرار بشه، در بعد جسمانی.

 در بعد روحانی، نماز باید تکرار شه، سوره حمد باید تکرار شه، که یک الگو و نمونه و نمایده‌ای است از کل قرآن، قرآن توحید، قرآن نبوت، قرآن معاد، قرآن اخلاق، قرآن ربوبیت در کل ابعاد، به طور رمزی، باید تکرار بشه. لا اله الا الله که نقطه اولای درخشان عقیدتی است، باید تکرار شه. محمدً رسول ‌الله که نقطه ثانیه عقیدتی است، باید تکرار شه. ظلم هایی که به اسلام و یا گروهی از مسلمین شده‌است، باید دفعش تکرار شه. عدالت‌هایی که برمبنای عطفی اسلام لازم است، باید فعلش و گفتارش و بحثش تکرار بشه. شاید بیش از پنجاه مرتبه این جریاد در بعد نکاح، در بعد طلاق و در ابعاد دیگر تکرار شده ‌است و باز هم باید تکرار شه.

 فعلاً که بحث منظم ما در باره ارث است و درباره میراث زنان، در میراث زنان باید بحث کنیم و عجیب است، فوق‌العجیب است و عجب‌العجیب است که بدون هیچ دلیلی مگر در فقه، بدون هیچ دلیلی یا شبه ‌دلیلی کتاباً یا سنتاً مگر برضد، زنان را محروم کرده‌اند از بعضِ مهم ترکه. چون هنگامی که اسلام وارد شد، ساختمان‌ها در کار نبود. عمده مایملک مردان و زنان، زمین‌ها بود، زراعت‌ها بود، ساختمان بسیار کم بود. درصد مایملکی که مردم داشتند، بیشترش اعیان بود یا منقولات بود؟ بیشترش اعیان بود. از زمین درخت آوردند، از زمین گندم در آورند، از زمین و از زمین و از زمین و درصد بسیار چشمگیر و ممتازش، استفاده از زمین بود، مملوک زمین بود، اولویت زمین بود. بنابراین چقدر ظلم فاحشی است که زنان، از عین و قیمت زمین و قیمت زمین در بعد میراث محروم باشند. یا خانه مسکونی، اقوال مختلف است. از خانه مسکونی که در زمان زنده ‌بودن شوهر، زن با اون شوهر در آن خانه زندگی می‌کرده، با فرزندان و غیر فرزندان و هرکه و هرچه، وقتی مرد مُرد، برحسب بعضی اقوال، زن از عین خانه محروم است. برحسب بعضی اقوال، از قیمت خانه هم محروم است. البته شش قول داریم که اون روز عرض کردم و تکرار نمی‌کنیم. خب، این زن که از عین خانه و یا از قیمت خانه هم محروم است، تا شوهر مرد، زن را از خانه بیرون کردن. این زنی که سالیانی در این خانه زندگی کرده،  کمک کرده است با شوهرش احیاناً در ساختمان و ترتیب خانه و زندگی، یا کمک نکرده‌است، این زن تا شوهر مرد، همان روزهای اول و دوم هفت و چله، از خانه بیرون کردن. برخلاف نص قرآن که در سوره بقره است:﴿وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا وَصِيَّةً لِأَزْوَاجِهِمْ مَتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْرَاجٍ  فَإِنْ خَرَجْنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِي مَا فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ﴾ [البقرة: 240] بلاهایی سر این آیه آوردند که برخلاف نص آیه، عمل شود. بر خلاف نص آیه، فتوا داده شود. نص آیه است، کسانی که میمیرند و زنانی وا می‌گذارند، همان طوری که ترکه شان تقسیم می‌شود، وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا وَصِيَّةً لِأَزْوَاجِهِمْ، این وَصِيَّةً هم وصیت الهی است هم وصیت بشری. الهی باشد در بعد اهمش، بشری باشد در بعد حاشیه‌ای، وَصِيَّةً یعنی اوصی وَصِيَّةً، نه لتوصون وصیه. اوصی وصیه ولتوصون وصیه. {12:06} دیگه. خداوند وصیت می‌کند، سفارش می‌کند، وصیت در بعد فوق‌الواجب است، در بعد فوق‌الفریضه است، وصیت واجب است، وَصِيَّةً لِأَزْوَاجِهِمْ مَتَاعًا. متاع مکانی، مطاع لباسی، متاع غذایی، متاع بهداشتی ا‌ست، متاع زندگی‌ساز و زندگی‌پرداز، مَتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْرَاجٍ، اخراج از متاع مکانی نکنید، از متاع لباسی نکنید، از متاع غدایی نکنید. یعنی این میراثی را که می‌برد، این فوق‌المیراث است. {12:46} درست کرده‌اند، با اینکه برخلاف نصوص قرآن است و دچار تضاد احادیثه، برای پسر بزرگ، نه دختر بزرگ. اما مَتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْرَاجٍ، رو، این رو با جاهلیت‌های مختلف زیرش رو زده‌اند که این آیه موقعی بوده ‌است که میراث تقسیم نشده. آقا سوره بقره‌است، آیه بقره است و بقره مدنیه است و ارث در مدینه است و بحثش رو نمی‌کنیم، بحثش رو کردیم.

یا مثلاً در باب میراث، در باب میراث درست است که زنان نصف مردان ارث می‌برند، و از نظر قاعده درسته. چون مرد، در هر بعدی از ابعاد دهنده است و زن گیرنده است. مرد شوهر باشد دهنده است، پدر باشد دهنده است، پسر باشد دهنده به فرزندان و پدر و مادر است. {13:45} زن، زن کسی باشد گیرنده است، دختر کسی باشد گیرنده است، مادر باشد گیرنده است، پس گیرندگی زن، خیلی بیشتر است از مرد و دهندگی مرد خیلی بیشتر است از زن. طبق قاعده، اگر نصف میراث مرد از برای زن معین شد، نصف نیست. بلکه بیشتر از مرده. مثل فرزندی که، مثلاً شما دوتا فرزند دارید، یک فرزند، روزی هزار تومن خرجشه، یک فرزند روزی صد تومن. به فرزندی که روزی هزار تومن خرجشه، دویست تومن بدید، به فرزندی که صد تومنه خرجشه، صد تومن بدید. خب، به کدوم بیشتر دادید؟ به اونی که صد تومن خرجشه، بیشتر دادید. فرزندی که صد تومن خرجشه، صد تومن بدید، کسری نمیاره. ولی فرزندی که هزار تومن خرجشه، دویست تومن بدید، یک خمسه.  {14:46} بدون تعمق و بدون بررسی مصرف و احتیاج، این است که، اونی که دویست تومن دادید، دو برابره. ولیکن نخیر، اونی که دویست تومن دادید، برابر نیست اصلا. برابر میخواید بشه باید به اونی که صد تومن خرجشه صد تومن بدید، به اونی که هزار تومنه، هزار تومن. شما خمس دادید. دویست تومن، خمس صد تومنه. در بعد مصرف و حاجت، حالا، زن در کل ابعاد مالی گیرنده است، الا. و مرد در کل ابعاد مالی دهنده است، الا. الاش کمه. بنابراین ایراد وارد نیست که چرا زن نصف مرده؟ ایراد به این وارد است که این زن که نصف مرده، نصفش، نصف و نصف و نصف و صفر میشه، چطور؟ اولا‌ً شوهر متعدد که در اسلام نداریم، زن متعدد داریم. حالا، زن واحد. زن واحد که نصف مرد ارث می‌برد، عرض می شود که یا ربع است یا ثمن است، این زن واحده که زن دیگری شریک با اون نیست، نصف می برد. نصف از چه؟ آیا نصف از کل ماترک؟ این نصفی که نسبت به مرد نصف است که یا ربع ما ترک است یا ثمن ماترک است، از کل ماترک است؟ نخیر! از بعض خیلی کمرنگ ماترک، از منقولات. از اعیان نمی‌برد، از زمین نمی‌برد، نه از قیمتش، نه از عینش، از خانه نمی‌برد مگر از عینش و از این قبیل. حالا! تا چه رسد که زن، متعدد باشه. دو بشه، سه بشه، چهار بشه. چهارتا زن اگر فرزند داشته باشند از شوهر، بجای یک هشتم، یک سی‌ودوم میبرن. یک سی ‌و دوم از منقولات ماترک. یک صدم و یک دویستم میشه. پس زن رو کشتید در این فتوا و این فتوا برخلاف کتاب و سنت است. چنانکه در آیات کتاب بحث داشتیم و استمرار بحث هست.

حالا ما آیات را مجدداً، آقایون قرآن را باز کنید، شروع میکنیم﴿وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ﴾ [النساء: 12] بحث  عمقی در کل ابعاد آیه. چه ماترک مرد، برای زن و چه ماترک زن، برای مرد. خب ازواجکم! ماترک در اینجا، کل ماترک است دیگر. ازواجکم، بزرگ باشد، کوچک باشد، یعنی صغیره باشد یا کبیره باشد. ازواجکم جمع مضاف است و نصه، یا ظاهر کَالننص است در استغراق. وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ. همانطور که ازواجکم نص است، یا ظاهرکالنص است در استغراق و قطعی الصدور است، ما با قطعی الصدور قرآنی که نص است، یا ظاهر کالنص است، می‌توانیم {18:08}کنیم. اگر قاتل باشد، نه. اگر کافر باشد، نه. این نه قاتل باشد و نه کافر، با نص قرآنی ا‌ست که این نص را عرض می شود که {18:21}، اما سایر، ازواجکم، منقطع باشد یا دائمه، صغیره باشد یا کبیره، مدخول بها باشد، یا غیر مدخول بها، {18:36} دو جوره. همانطور که در باب عقد منقطع، زنی که به عقد منقطع ازدواج کرده، این زن شماست، ولو در حاشیه زن دائمه. در حاشیه تغییر می‌کنه، ولو فرد دوم، ولو اولویت دومه. اولویت سببی دوم و اولویت رحمی دوم، مال زن منقطع است. آیا اینطور نیست؟ خب، ولکن ازواجکم، هم شامل زن دائمه است، هم شامل زن منقطعه، کذلک المطلّق الرجعیّة زوجه طبق آیه بقره، اگر ما آیه نداشتیم، خب قبول نمی‌کردیم. زنش را طلاق داده و در عده رجعیه است، زنی که طلاق  داداند و در عده رجعیه است، آیا زن شماست؟ نخیر. ولکن برحسب آیه ﴿وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ﴾ [البقرة: 228] ردّهنَّ، رد یعنی چه؟ رد عقیدتی است دیگه. رد، استمرار بخشیدن عقدی است که انقطاع پیدا کرده، یعنی انقطاع کلی. اگر این عقد با طلاق رجعی، انقطاع کلی پیدا کرده بود، رد بدون عقد که معنا نداره. بنابراین همانطور که در ازدواج منقطع، ازدواج منقطع مانند ازدواج دائم، اولویت و اقربیت {20:03}ندارد ولی ازدواج است، کذلک! زنی که با طلاق رجعی مطلقه می‌شود، امکان رجوع است، امکان رجوع نباشد نه، تمکان رجوع هست، در بعد جواز رجوع، اگر قبل از اینکه این مرد رجوع کند به این زن، این مرد بمیرد، پس بنابراین ازواجکم صدق می‌کند. زوجیت صددرصد نبوده، ولی زوجیت درصد بوده. کما اینکه زوجیت دائمه، زوجیت صددرصد است. زوجیت منقطع، زوجیت درصد است. زوجیت است، کمرنگ زوجیته. همونطور زنی که در عقد شماست چه دائم، چه منقطع، زن شماست. زنی هم که عقد دائم بوده، طلاق دادید و طلاق رجعیه دادید، باز زن شماست. زن شماست، نه صددرصد، بلکه به این معنا که اگر ادامه بدهید این فاصله را، مادامیکه در عده است، از عده هم خارج شد، از عده خارج شد، دیگه اون بستگی که درصد داشت، از بین می‌ره. ولکن  مادامیکه این عده‌اش تمام نشده‌است، این بستگی درصدی موجود است که تکمیل درصد ما موجود را با رجوع می تونیم بکنیم. عرض می شود که ﴿وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا﴾ [البقرة: 228] پس به قرآن ما استدلال می‌کنیم در این مساله، اگر سوال بشه که زنی که مطلقه به طلاق رجعی است، آیا اگر هنوز عده تمام نشده، مَرد مُرد، وارث هست یا نه؟ بله وارث هست. وارث هست. زنی است که طلاق ندادید، زنی است که طلاق دادید، در عده رجعیه است، زنی که طلاق دادید، در عده دائمه است، سومی ارث نمی‌برد، ولی اول و دومی یکسان ارث می‌برند، چون هردو زن‌ اند. خب! بنابراین﴿وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ﴾ [النساء: 12] تمام ازواج را شامل است. صغیره، کبیره، مدخوله، غیر مدخوله، دائمه، منقطعه. قاتله را نمی‌گیرد به نص. کافره را نمی‌گیرد به نص. لکم، کافر را نمی‌گیرد به نص. چون وارث مَرده دیگه. لکم، یعنی شما مردان. ﴿نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ﴾ [النساء: 12] یعنی ازواجکم، ازواجکم لهنّ، ازواج، ازواج مونثِ، پس لکم مذکره. لکم، کم در هر بعدی از ابعاد چندگانه، پنج گانه ازدواج باشد، ﴿لَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ﴾ [النساء: 12]، ولد هم همینطوره. ولد، نکره در سیاق نفی است، ولد ولد، ولد ولد ولد، ولد، این ولد از صیغه باشد، از دائم باشد، از، غیر مدخوله نمی‌شود گفت که {23:00} حالا، عرض می شود که از این زن باشد، از غیر این زن باشد، ﴿إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ﴾ [النساء: 12] بنابراین، این ولد در انحصار ولد بلاواسطه نیست. ولد با واسطه، ولد با وسائط. ﴿فَإِنْ كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ﴾ [النساء: 12] این لهن ولد، چه از شما، چه از غیر شما، چه از حلال، چه از حرام. مادامیکه ولد است و صدق ولد بکند شامل هست، عرض می شود که ﴿فَإِنْ كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ﴾ [النساء: 12] خب، حالا بعکسش. بعکس که محور اصلی بحث ماست، در ظلمی که به زن می شده، ﴿وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ﴾ [النساء: 12] آیا این ترکتم، نسبت به زن ترک خورده است، نسبت به مرد نه؟ وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ  مما ترکتم که اون موقعی که آیه نازل شد. اکثر اموال، اعیان بود یا منقولات؟ … اکثر اموال زمین‌ها بود. پس چطور اکثریت رو شما استثناء می‌کنید؟ با چه استثناء می کنید؟ {صحبت حضار} عرض می شود که در بالا هم ملاحظه کنید، ﴿وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ  فَإِنْ كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ  مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ  وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ  فَإِنْ كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ﴾ [النساء: 12] مِما، مِما، مِما هم برای مرد نسبت به زن، هم برای زن نسبت به مرد، تبعیضه، چون ربع بعضِ، ثُم بعضِ، نصف بعضِ، همه بعض‌اند. خب، ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ﴾ [النساء: 12] سوال، اون روز عرض کردم، امروز تکرار می‌کنم، {صحبت حضار} اگر این مما برای اینه که میخواید چیزی دیگر را خارج کند، بله مرد هم همینطوره: ولکم الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ، فقط یک مرتبه نصف ذکر شده، وَلَکُم نِصفُ بدون عرض می شود که …

بله، حالا، در اینجا سوال، حالا عرض می کنم. این بحث دیگریه. این سوال رو می‌کنیم آیا در استثناء، آنچه استثنائش اوجب است و آنچه که استثنائش واجب است و آنچه استثنائش راجح است، اگر بناست یکی از این‌ها استثناء بشه، کدوم یک مقدمه؟ اوجب. اگر واجب و راجح است، واجب باید استثناء بشه نه راجح. حالا، کدام واجب است، کدوم اوجبه؟ واجب باید {27:54} یک استثناء اوجب است و یک استثناء راحجه. اوجب کدامه؟ اگر استثناء بشود از ما ترک از زوج برای زن، استثناء از اعیان، قیمتاً و عیناً استثناء شود، این اوجب هست یا نه؟ نه واجبه، اوجبه. چرا؟ برای اینکه خب بر خلاف فطرت است، برخلاف عدالت است، برخلاف فطرت است که زن از اکثر ماترک مرد محروم باشد. قبل از {28:32} برخلاف فطرت است، برخلاف عدالت است، برخلاف فضیلت است، برخلاف موازین انسانیت است که زن که نصف مرد می‌برد، حالا نصفش درست، ولکن نصف می‌برد از چه؟ از اقل خیلی کم ماترک مرد که منقولات باشند. هم از درخت ها نبرد، از زمین‌ها نبرد، نه از عینش، نه از قیمتش. آیا اگر چنین استثنایی بود این استثناء اوجب بود یا نه؟ بله. اما استثنای دین وصیت، واجب است؟ اوجب؟ نخیر، راجح است. برای اینکه استثنای وصیت هست. دین معلومه. دینی که میت دارد، این معلوم است نزد هر مسلمانی که کما اینکه در زمانی که زنده است، این دین از بین نمیره، در زمانی که مرد، این مالی که دو میلیونِ و یک میلیونش دینه، یک میلیون دین، تقسیم نمیشه، این معلومه. پس راجح است، نه واجب است و نه اوجب. استثناء دین و استثناء وصیت، و دیت آیات مستقله دارد و همچنین در اینجا و استثناء دین، این از ضروریات و واضحات و اولیات و بدیهیات اقتصادی اسلام است که این استثناست. ولی اینی که راجح است، چهار مرتبه، پنج مرتبه، شش مرتبه، من بعد وصیه او دین، توصون، یوصون، یوصی، توصون، تکرار میشه. اونی که راجح است، چهار، پنج مرتبه تکرار می‌شود با همون لفظ ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ﴾ [النساء: 12]》ولکن اونی که اوجب است، برخلاف عدالت است، بر خلاف چه، اون اصلا یک اشاره در سراسر قرآن بهش نمیشه.

آقایان فقهای اسلام، حاضرین، غایبین، کسانی که می شنوید، کسانی که دارید صحبت {30:18} آیا خدا اینقدر سنی است که بین اوجب و راجح، راجح رو چهار پنج مرتبه تکرار می‌کند وصیه دین، وصیه دین، وصیه دین، وصیه دین، اما استثناء اونی که اوجب است، برخلاف فطرت است، برخلاف عدالت است، برخلاف موازین است، تکرار نمی‌کند، چرا؟این ظلم در بیان است، این حجت بالغه‌ است؟ ﴿قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ﴾ [الأنعام: 149] آیا حجت بالغه است که شما که منبر می رید، اونهایی که واجب است به مردم بگید و اگر نگید مردم نمی‌دونن، اون ها رو نگید؟ یه مطالبی که رجحان دارد، هی تکرار، هی تکرار ، شما چه واعظی هستید؟ دیوانه هم این کار رو نمی‌کنه. اگر دیوانه نان می‌خواد، از گرسنگی داره می‌میره، اگر خربزه باشه یا نباشه مطلبی نیست، بگه خربزه خربزه، خربزه خربزه، سرما هم خورده. چیه؟ دیوانه هم این کار رو نمیکنه. کرم این کار رو نمیکنه، سوسک این کار رو نمیکنه، شپش این کار رو نمیکنه، هیچ جونوری این کار رو نمیکنه که چیزی که اوجب است، اصلا لب تر نکند، اصلا اشاره نکند، یک جا اشاره نکند. در تمام عمر وحی قرآن شریف یک جا اشاره نشده است که زن از ماترک مرد استثناء می‌شود، اعیان یا قیمتاً یا عیناً یا هر دو، اما من بعد وصیه او دین. این یک بعد.

 بعد دوم، مگر مبنای دلالی استثناء این نیست که اگر استثناء شود اونچه که استثناء شد، بقیه افراد مستثنی منه نص است یا ظاهر مستقر در نصوصیت است، در اینکه سرجاش باقی ا‌ست. جاء {32:01} الا زید، یعنی عمرو نه، یعنی  بکر نه. الا زید فقط. اگر بخواد الا عمرو و الا بکر رو بگه، همه را بگه. چرا بعد بگه؟ اصلا بعد هم بگه قبول نیست، این تناقض در بیانه. حالا، خداوند اگر همان مطالب قبلی نباشه، اگر هم دوران امر بین اوجب و راجح نباشد، بلکه دوران امر بین امرین باشد، هردو اوجبند، هردو واجبند، هردو راجح اند، یعنی وصیت و دین برابری داشته باشد با استثناء، آنچه استثنا کردیم از ماترک مرد نسبت به زن، اگر برابری داشته باشد، خب نص چیه؟ نص وصیه او دین است، سوم ندارد.

سوم: اگر در روایات مینازید، روایاتی که صحیح است، موثق است، حسن است، نص است ، صریح است و چه، تمام بر خلاف فطرت است، تمام برخلاف عقل است، برخلاف حس است. روایاتی که برخلاف کتاب است در چند بعد، برخلاف حس است و عقل است و فطرت است و این‌ها، چطور این روایت، حرفا رو می زنید شما؟ چه فتواییه؟ مجتهدید شما؟ مجتهدید، فضل کردید، جدیت کردید، فکر کردید، دقت کردید، مثل مجنونی می ماند که تببرت حقه فی ما ذکرتم در صد و ده جلد بحار که شش جلدش اجازات و مجازات و این‌هاست، بقیه اش، در مقدمه اش فکر کردند، دقت کردند، جدیت کردند. آقای مجیدی که فکر کردی، جدیت کردی، دقت کردی، این خرافات چیه شما آوردین؟ صد هزار حدیث!.صد هزار سطر که برخلاف کل موازین است. آقایونی که مطلع اند، ما غوص فی البحار نوشتیم، بعضیا میگن آقا ما می ترسیم برای شما. خب، محمد بن حنفیه هم به امام حسین گفت می ترسیم بر شما. راه هایی است که برای دفاع از حق است، برای از بین بردن ظلم است.

 وقتی بحار‌الانوار علامه مجلسی که به حد عبودیت می‌پرستندش، از نظر علمی، از نظر … این بحار الانوار چاپ میشه، چاپ میشه، جلدهای مختلف، الوان مختلف چاپ میشه و اسلام را ضایع می‌کند، فحش های هرزه‌ای که  به نام قال الله و قال رسول الله و قال الباقر و قال الصادق و قال الرضا و قال اینها،  فحش های هرزه ای که عن فلان عن فلان عن فلان و بیان ندارد مجلسی و اشاره ندارد، فحش های هرزه‌ای که به خدا و پیغمبر و به ناموس دین داده است، اگه کسی جواب نده، آیا ما هم جواب ندیم؟ سهم امام کم میاد؟ به جهنم که سهم امام کم میاد.

 حالا روایاتی که در این باب هست، ما شروع به خواندن این روایات بکنیم. {صحبت حضار} روایات سنی ها، صد درصد موافقه با قرآن. روایات شیعه ها، چند روایت صحیحه داریم که موافقه. اگر هم موافق نبود، اگر روایات شیعه و سنی، صد بلیارد روایته و منطقش این بود که ما عرض می‌کنیم  {35:03} منطقش هم در درون پوک است، هم در برون پوک است. در درون پوک است که تناقض دارد، تناقض دو بعدی، تناقض با خودش، تناقض با اصل مطلب و در برون پوک است که مخالفت با کتاب الله دارد. ما صفحه ۳۰۱ جلد ششم از الفرقان اینطور یادداشت کردیم، ثم و لهن الربع مماترکتم کما و لکم حضا نعل بالنعل طبقا عن طبق مهما کان فی الفتاوا والروایات متواربه حول حرمانهن عن شیء مماترک کما هی متضاربه فی ماده الحرمان لهن الاصل کما فی کل مختلف فیه هو القرآن الناطق بعموم میراث لهم کما لهن و انه لعموم لا یقبل تخصیص مهما کان بالسنه کلمه واحده بالتخصیص فضلا عن انها متفاوته متهافته تهافت در دو بعد، هم با هم، هم جدا. فضلا عن انها متفاوته متهافته فی نفسها و ذلک اصدق مصادیق الارض او الکتاب و العلل العلیله فی بعض الروایات لحرمانها هی بعینها وارده، {36:26} والعلل العلیله فی بعض الروایات لحرمانها هی بعینها وارده بحق البعوله مما یشی نشوره مما یشی اختلاق عارم فی الروایات، اختلاف لخت. جعل لخت. یه جعل لباس پوشیده است که آدم اشتباه می کنه، یه جلع لخت داریم. اختلاق عارم فی الروایات  فی الحارم ایاها ان شطر بحق عظیم ولا عبره باجماعات و شهرات لا یایدها الکتاب بل و یخالفها فان ما ترک عام لم یخصص الا بوصیه او دین حسب النص المکرر فی حقل المیراث و هنا بالنسبه حقها من بعد وصیه تصون بها او دین نعلا بیقین ان القرآن بالصدد البیان حامه الاستسنائات.

مثلا آخوند به آخوندها اینجا بگن که نخیر باید احراز کنیم خدا در مقام بیان بوده. خیلی عجیبه ها در کفایه، برای ما محرز نیست. از مقدمات، احراز این است که قائل در مقام بیان بوده، چون احراز نمی‌کنیم، بنابراین، نخیر. عرض می شود ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ﴾ [النساء: 12]  و چیز دیگه ای ممکنه باشه. اولاً و ثانیاً آقای آخوند و آخوندها که هذا ﴿هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ﴾ [آل عمران: 138]، قرآن اصلاً بیان للناسه. گتره ای خدا حرف نزده، سربالا حرف نزده، اولا. ثانیاً، خدا دارد در باب وصیت، در یک آیه که اهم موارد وصیت رو و فرائض رو نقل می کند، در مقام بیان نیست؟ زید برو آب سرد برام بیار، در مقام بیان نیست؟ پس در مقام چی؟ در مقام هجو گفتنه؟ إ، خدا دارد حکم می‌کند، در مقام بیان نیست؟ پس در مقام چیه؟ در مقام  قصه گفتن است؟ مثل اون کسی که گفته بود، در تلویزیون میگذاشتن مرتب، قرآن کتاب احکام نیست. امام فلان. قرآن کتاب …  شرایع کتاب احکام است، چون مختصره.

اینجا عرض می شود که در پاورقی داریم که ذهب اخواننا اجمع و بن الجنید عن اصحابنا، البته اخواننا اجمع و ابن الجنید، یه رفقایی هم دارد که قبلا من عرض کردم که قول ششم را ادعای اجماع شده،  قول ششم ادعای اجماع شده است که از قیمت کل ماترک رجل، زن می‌بره. حالا ادعای اجماع خلاف بشه، اطباق خلاف بشه، ضرورت خلاف بشه. این ضرورتی که بر فرض محال برخلاف نص قرآن است، بالضروره باید {39:14} بخورد.  ذهب اخواننا اجمع و بن الجنید عن اصحابنا الی عدم حرمانهن عن سهامهن اطلاقا و ان اختص علم الهدی ازمن بعین مستثنی من القیمه. فقط علم الهدی میگد که عین نه قیمت. ولی اجماع، ادعا شده است که نخیر از عین و قیمت هر دوش. ثم اختلف اصحابنا فی ماده الحرمان والمشهور بینهم لا سیما الامتاخرین، تعمیم الارث لذات الورث. اونی که بچه دارد که پنج رای است که بعد ان شاء الله ….

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا لما تحبه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبا و لا ترضی. والسلام علیکم. 
اللهم صل علی محمد و آل محمد