فایل ۷۳۰
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
سوالی درباره تضاد و تهافت خیالی بین ذیل آیه یازده سوره نساء و آیه صد و هفتاد و شش همین سوره که آخرین آیه سوره است، کردم. اون سوال با اضافه سوالاتی تکرار میشود. اقل است تکرار، برادران و خواهران، طبقه دوم میراث اند که اگر از طبقه اول که والدین و احد زوجین و اولاد بلافصل در کار نباشد، طبقه دوم بر حسب آنچه که فقها میفرمایند، از جمله برادران و خواهران اند و اجداد دسته اول، ما عرض میکنیم، آقایون میگن اجداد اند که اضافه بر اون دو، سه و چهار است که تکرار نمیکنیم، نوه دسته اول. نوه دسته اول، با برادران و خواهران و اجداد دسته اول، طبقه دوم اند.
حالا بحث راجع به برادران و خواهران. برادران و خواهران سه جور اند، یک طور برادر و خواهر ابوینی نسبت به میت، یا ابی نسبت به میت، یا امی نسبت به میت. در صورت جمع بین خواهران و برادران ابوینی یا ابی و امی، ابوینی کلاً مقدم است. چون اقرب اند و اول هستند از نظر رحمیت. و اگر برادران و خواهران ابی، با برادران و خواهران امی، باهم بودند، امتیازی بر یکدیگر ندارند. البته بر خلاف آنچه که فقها میفرمایند. امتیازی بر یکدیگر ندارند، نه ابی مقدم است بر امی، نه امی مقدم است بر ابی. ولکن اگر برادران و خواهران ابوینی فقط باشند، یا برادران و خواهران ابی یا امی فقط باشند، ارث منحصر است به ابوینی. چون غیر ابوینی وجود ندارد و ارث منحصر است به ابی یا امی، چون غیر اون وجود ندارد. آن در صورت جمع است که به حساب اقربیت و اولویت رحمی، برادران و خواهران ابوینی مقدم اند بر ابی، یا مقدم اند بر امی، یا مقدم اند بر هر دو. حالا در این مقدار ارث، آیا مقدار ارثی که به برادران و خواهران به قول مطلق و {03:21}، مقدار ارثی که به این دسته از طبقه دوم که برادران و خواهران باشند، چقدر است؟ در آیه یازده سوره نساء ﴿لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾ [النساء: 11] اگر برادر باشد، خواهر باشد، تنها برادر باشد، تنها خواهر باشد، یکی باشد در هر صورت. چه برادر باشد، چه خواهر باشد، سدس می بره و اگر بیشتر باشند ثلثین بین اون ها، ثلث بین اونها تقسیم میشود. این برحسب آیه یازده سوره نساء {صحبت حضار}
و اما آیه صد و هفتاد و شش سوره نساء میگوید که اگر یک خواهر باشد، نصف. اگر بیشتر از یک خواهر باشد، ثلثین بین اونها تقسیم میشه. یک فرق بین آیتین این است که در آیه اولی که یازده سوره نساء است، سدس است یا ثلث است. سدس است برای نفر، ثلث است برای بیشتر و در آیه آخر سوره نساء، ثلث است برای یک نفر و دو ثلث است برای بیشتر از یک نفر. حالا، با نظر عمیق به این دو آیه، اولاً، موافقتهاشون چیست؟ ثانیاً، اختلافهاشون چیست؟ این پله دومی است که ما میخوایم ببینیم، آیا موافقتهای این دو آیه در چه چیزهایی است. در سهامی که از برای خواهر و برادر معین میشود، یکی یا بیشتر از یکی. این اول. دوم این است که آیا فرق بین این دو آیه در چه چیزهایی است؟ فقط در این جهت است یا در چیزهای دیگر هم هست. حالا ما تقسیم میکنیم احتمالات رو. آیا البته آیا اشتمالِ فقط، قبول یا لا قبول. آیا تضاد و تهافت بین آیتین همچنان میماند؟ یا آیه دوم ناسخ آیه اول است؟ یا آیه اول که ثلث را به یک نفر و سدس را به چند نفر میدهد، خواهر و برادر ابی، خواهر و برادر امی است فقط؟ و آیه دوم که صد و هفتاد و شش سوره نساء است، راجع به ابوینی است. این سه احتمال هست. احتمال اول کلاً غلط است. چون در قرآن تهافت و تضاد هرگز وجود ندارد. گرچه {06:23}، گرچه در نظره اولی بدون تفکر کردن و بدون بررسی همه جوانب، دو یا سه آیهای که متخاتف به نظر میرسد کردن، گرچه متهافته، اما تهافت و تضادی در قرآن شریف، هرگز وجود ندارد. اگر فهمیدید تضاد وجود ندارد، مطلبی نیست. اگر نفهمیدید تضادی وجود دارد یا ندارد، باید توقف کنید. برای اینکه اصل اولی قرآن این است که تحریف نشدهاست و تمامش از خداوند متعال است، بدون کم یا زیاد، والقرآن یفسرهُ بعضُه بعضاً و ینطق بعضُه علی بعض. یا میتوانید بفهمید که تخافتی در کار نیست یا نمیتوانید. ولکن اگر فکر کردیم، دقت کردیم، بررسی شایسته و بایسته صحیح، در دو یا سه آیهای که در بدو نظر تفاوت بیان کردیم، مع ذلک اختلاف باقی موند، منتقل به پله دوم میشه، تناسخ. آیه دوم، نسخ آیه اول. یا نخیر، اگر فکر بیشتری کردیم، نه تضاد باقی موند، نه تناسخ، هو المطلوب. اصولاً تناسخ، بعد دوم است. بعد اول تضاد است که نیست. بعد سوم تلائم است که هست. بعد دوم تناسخ است. منتها ناسخ بودن آیهای نسبت به آیه دیگر باید مسلم باشه. اگر احتمال میدهیم آیه دوم روی مبنای فلان مبنا ناسخ است و روی مبنای معنویت ناسخ نیست، پس ناسخیت ثابت نیست. ناسخیت باید ثابت بشه. کما اینکه منسوخیت در دلالت باید ثابت بشه، ناسخیت در دلالت باید ثابت بشه. اصولاً دلالت باید ثابت بشه تا بر مبنای دلالت، بگیم منسوخ است یا ناسخه. اما اگر دلالت، البته دلالت که ثابته، دلالت از نظر مستدل، از نظر نظر کننده به آیه، اگر دلالت براش روشن نباشد که قصور یا تقصیر از مستدل است و نه در بیان قرآن که ﴿بَيَانٌ لِلنَّاسِ﴾ [آل عمران: 138] است، اگر به عنوان قصور یا تقصیر، فکر نکردن و یا فکر نرسیدن، نفهمید دلالت آیه ناسخه را و نفهمید دلالت آیه منسوخه را، یا دلالت آیه منسوخه رو فهمید و دلالت آیه منسوخه را نفهمید، در اینجا حق ندارد بگه نسخه. {09:16} اما اگر هر دو دلالت را کاملا فهمید، از نظر بَيَانٌ لِلنَّاسِ بودن قرآن، دلالت آیه اولی و دلالت آیه ثانیه رو فهمید و کاملاً فهمید و صد درصد فهمید، حداقل از نظر ظهور مستقر آیه، اونوقت اگر تخالف باقی موند، جای این که بگیم آیه دوم ناسخ آیه اول است. بنابراین راجع به این دو آیه، بحث اول که کلاً منفی و مطرود است که تضاد بین آیتین به عنوان مناسخه در حکم، که در آیه اول اگر یکی باشد، سدس، اگر دو و بیشتر باشد، در ثلث مشترک. در آیه دوم اگر یکی باشد، نصف، اگر دو و بیشتر باشد، ثلثین را تقسیم میکنند. پس تهافت بین ثلث و نصف است در بعد اول، بین ثلث و عرض میشود که ثلثین است در بعد دوم. اگر با نظر به این دو آیه، تناقض و تضاد باقی ماند در بعد دلالی، اگر تضاد آیه دوم با آیه اول باقی ماند در بعد دلالی و باقی ماند، باید بگیم نسخه. آیه دوم نسخ کرده آیه اول رو.
و اما اگر چنانچه نسخ میدانیم نیست و فکرمون به جایی نرسید که تضاد بین آیتین از بین برود، در اینجا باید که کوتاه بیاییم. چون تضاد در قرآن وجود نداره. پس یا تضاد است که نیست، یا تناسخ است، یا تلائمه.
این مقدمه رو عرض کردم حالا به آیات توجه کنید. آیه یازدهم سوره نساء، تتمه بحثی که داشتیم. وَإِنْ كَانَ رَجُلٌ کلمه به کلمه باید توجه کنیم، کَانَ، کَانَ تامه است و نه کَانَ ناقصه، برای اینکه خبری در اینجا وجود ندارد. اگر باشد مردی، نه اگر باشد مردی {11:28}، اگر باشد مردی، ﴿وَإِنْ كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلَالَةً أَوِ امْرَأَةٌ﴾ [النساء: 12] یا نخیر، کَانَ، کَانَ تامه نیست، کَانَ ناقصه است. آقایون نظر بدید. کَانَ ناقصه به این معنا که خبرش رو، بله، این جوابشه، {صحبت حضار} ارث داده میشود. یُورَثُ، یعنی ارث گرفته میشود. یعنی این رجل مورثِ و این کلاله وارثه، کلاله وارثه و رجل مورثه. درسته؟ بنابراین کَانَ، کَان تامه نیست، کَانَ ناقصه است. چرا؟ برای اینکه وَإِنْ كَانَ رَجُلٌ نمیخواد بگه اگر مردی باشه، مردی باشد که موروث میگردد به عنوان کلاله. موروث گشتن دو بعد دارد. یکی به عنوان عالی، یکی به عنوان کلاله. دیروز عرض کردم. انسان در بعد کَل بودن و بار سنگین بودن سه بعد دارد. بعد اول انسان کل بر خودشه، این کل نیست. بعد دوم نفقه خورهای طبقه اول که والدین و اولاد و عرض شود زوجین باشد، این هم کل نیست. بعد سوم برادر، خواهر، عمو، خاله، دایی، کُل طبقه دوم و کل طبقه سوم، کَلاله اند مخصوصا خواهر و برادر. برای اینکه در زندگی انسان دو تعهد دارد. تعهد اول، تعهد درونی است. شخصی است که خودش کَل بر خودش است، کَل. خودش برعهده خودش است، در جریانات روحانی و مادی درونی و برونی، خودش {13:10} این کَل نیست. بعد دوم، کسانی که مماس با او هستند در زندگی. پدر و مادر بلاواسطه، فرزند بلاواسطه، زن و یا شوهر، اینها کل نیستند. چون زندگی، بنای زندگی بر این است. بنای زندگی بر پدر داشتن، مادر داشتن، فرزند داشتن، زن داشتن، شوهر داشتن است و این بنای کَلِ. کل از کجا شروع میشه؟ کل از طبقه دوم شروع میشه. خواهر، برادر، عمو، خاله، دایی، عمه و بقیه طبقات که ما عرض کردیم سه تا نیست. چهارتا، پنجتا یا ششتا. برای اینکه اقرب و اولی رو باید در نظر گرفت.
خب حالا وَإِنْ كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ. چجور یُورثُ؟ نه یورِثُ ، یُورَثُ. چون نظر به وارثه. کلالةً. کَل است که ارث ببرد. أَوِ امْرَأَةٌ، {صحبت حضار} نه یورِثُ. اگر یورِثُ کلالة، یعنی خود رجل کلاله است. {صحبت حضار} موروث بودن دو بعد دارد. یک بعد موروث است به عنوان کل سنگین. یک بعد موروث است، نه به عنوان کل. اینجا موروث است به عنوان کل. یعنی برادر، خواهر. برادر و خواهر که وارث اند و موروث اون مرد است یا زن است که مرده. پس رَجُلٌ أَوِ امْرَأَةٌ يُورَثُ كَلَالَةً.کلاله یعنی تمیزه. {صحبت حضار} وَإِنْ كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ. چجور یورث؟ چون یورث دو بعد داره. یک رو، یورث عالیا. ابوین و زوجین و اولاد طبقه اول. … این یورثُ عالیا. گاه اوقات یورثُ کلالة. کسی که وارث است و این مرد موروث است که موروث، یورثُ میشود، از حیث کلاله است، کَل است. هم در زندگی دنیوی کَل است و هم در زندگی بعد الموت. یعنی وظیفه انسان نفقه دادن به خواهر و برادر نیست. بلکه وظیفه انسان نفه دادن به طبقه اول است. وَإِنْ كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلَالَةً {صحبت حضار} وَإِنْ كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلَالَةً أَوِ امْرَأَةٌ. یعنی أَوِ کَانَ امْرَأَةٌ تورَثُ كَلَالَةً. پس مورث یا مرد است، یا زن است. این مورث. وارث ﴿وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ﴾ [النساء: 12] یا اخ دارد یا اخت دارد. این اَو، دلیل است براینکه جمع در اینجا نیست. اگر اخ و اخت باهم باشند، مدلول آیه نیست. چرا؟ برای اینکه {16:32} ارش، در أو، در کار نیست. از نظر ادبیت کسانی که اخ و اخت را جمع کردند، یا عربی سرشون نمیشه، یا توجه نکردند. خیلی ها گفتند این رو. وَإِنْ كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلَالَةً أَوِ امْرَأَةٌ تُورَثُ كَلَالَةً، أو عطف است و خصوصیات معطوفالیه، در اون تکرار میشه. ﴿وَإِنْ كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلَالَةً أَوِ امْرَأَةٌ﴾ [النساء: 12] یعنی وَإِنْ كَانَت امْرَأَةٌ تُورَثُ كَلَالَةً. خب، این مال مورث. مورث ارث میبرد، ولی ارث رو برای کلاله میذاره. کلاله کی ان؟ ﴿وَلَهُ﴾ [النساء: 12]، و بیان کل کلاله است یا بیان بعض کلاله است. بیان بعض کلاله است. چون فقط برادر و خواهر کل اند؟ نخیر. عمو و خاله و دایی و این طبقه دوم، طبقه سوم، طبقه چهارم، اینها کل نیستند؟ غیر از طبقه اول، همه کلاند. غیر از طبقه اول که انسان عهدهدار زندگی عادی است برای نفقه دادن به اونها، غیر اونها کلاند. ولو نوه باشد، عمه باشد، خاله باشد، دایی باشد، پسردایی باشد و بالاتر و بالاتر، کلتر و اکل اند. {صحبت حضار} وَ لَهُ، جواب شما. آیا وَلَهُ به رجل برمیگردد فقط؟ به امراة بر میگردد فقط؟ یا به رجل برمیگردد معطوفاً علیه؟ به امراة معطوف. همینطوره. لَهُنَ نباید بیاد. برای اینکه یا رجل است که موروث است. یا إمرأة موروث است. منتها، له فرمود، لها نفرمود، برای دو جهت. یکی اشرفیت مرد است که ذکر شده و دیگر اینکه معطوف علیهِ. معطوفعلیه رکن کلام است و نه معطوف. پس اینطور میشه. {صحبت حضار} حالا چرا اینکار رو میکنیم. وله و لرجل. لرجل اصالتاً که مبداء کلام است، وللإمرأة که عطفِ. چرا تغییر بدیم؟ {صحبت حضار} حالا چرا دور بریم؟ خب راه نزدیک میریم. {18:56} در عربی اینطوره. اونی که رکن کلام است، ضمیر به رکن کلام برمیگرده. ضمیر به رکن کلام، متناً برمیگردد. به عاطف، فرعا برمیگردد. عاطف تکرار میشود. ﴿وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ﴾ [النساء: 12]، و لها اخٌ او اخت. و له به عنوان رکن کلام که رجل است، و لها به عنوان عطف. کما اینکه أو إمرأة بقیه اش ذکر نشد، در اینجا هم، و له، و لهاش ذکر نشد. توجه کردید؟ خب، وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ، أَخٌ أَوْ أُخْتٌ عرض میشود که یا کلاله اش اخ است.یک.یکی. یا کلالهش اخت است. یک اخت. اما هر دو نه. اخوین نه. اختین نه. هر دو، نه. چرا. برای اینکه فرد ذکر شده. وارث مفرد است. کما اینکه مورّث مفرد است، وارث نیز مفرد است. ﴿وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا﴾ [النساء: 12] چطور؟ آیا از فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا استفاده می کنیم که هر دو باهم اند؟ نخیر. اگر اخ است، سدس. اگر اخت است، سدس. اگر دوتا باشند، بیان نداره. {20:05} ﴿فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ﴾ [النساء: 12]، ذلک کیه؟ ذلک اخ أ اخت. اخ تنها نیست. اخت تنها نیست. اکثر است از اخ تنها، دو اخ. اکثر است از اخت تنها، دو اخت. اکثر است از اخ تنها و اخت تنها، یک اخ یک اخت. دو اخ دو اخت. پس تمام مراتب اینجوره. بنابراین اگر یک برادر است یا یک خواهر است، سدس میبره. اگر بیشتر است، دوخواهر، دو برادر، یک خواهر، یک برادر، بیشتر، کمتر، منتها به حد واحد نمیرسد. ﴿فَإِنْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ فَهُمْ شُرَكَاءُ فِي الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَى بِهَا أَوْ دَيْنٍ﴾ [النساء: 12]. مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَى بِهَا أَوْ دَيْنٍ، شش مرتبه تکرار شده، چهار مرتبه بالا، دو مرتبه هم پایین تکرار شده. ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَى بِهَا أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ وَصِيَّةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ﴾ [النساء: 12] این آیه.
حالا چه خصوصیاتی در این آیه هست که در آیه بعدی نیست؟ این منظور است که آیه بعدی رو هم ملاحظه کنید. آیه بعدی آیه صد و هفتاد و شش سوره نساء ي﴿يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ﴾ [النساء: 176] اونجا لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ نداشتیم. اینجا ولد باشد، ولد نباشد، {21:50} إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ. لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ در اینجا {21:56} برای اینکه، در اون آیه که نفرمود لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ، معلومه. اگر ولد داشتهداشد به اخ و اخت نمیرسه که. مخصوصا ولد بلا بلافصل. اگر ولد بلافصل باشد، طبقه اول است، دیگه اخ و اخت که طبقه دوم اند، اینها وارث نخواهند بود و و و. و اگر نوه است، نوه اول است، نوه دوم است، نوه سوم است، طبقات است، طبقات فرق میکنه. خب حالا، يَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ يُفْتيکُمْ فِي الْکَلالَةِ. منتها الکلاله، در اینجا ترکیز کرده است در کلاله اخ. {صحبت حضار} ﴿يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ﴾ [النساء: 176] ولد بلاواسطه، ولد معالواسطه، هرچه، اگر نباشد، این ارث میبرد. اگر باشد، ولو ولد بالواسطه باشد این ارث نمیبرد منتقل میشود به سدس. همین رو عرض می کنیم اینجا. عرض میشود حالا {صحبت حضار} عرض می شود که إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ. این یک فرق، در اونجا لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ نبود، در اینجا هست. دو، ﴿وَلَهُ أُخْتٌ﴾ [النساء: 176] در اونجا وَ لَهُ أُخْتٌ نبود، ﴿أَخٌ أَوْ أُخْتٌ﴾ [النساء: 12] در اینجا فقط اختِ. در این آیه دوم فقط حکم سهم اخت را بیان میکند، چه اخت واحده باشد، چه بیشتر. در اونجا اخٌ أو اختٌ، این فرق دوم. ﴿وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا﴾ [النساء: 176]در اون آیه مورث عرض میشود که فقط رجل یا أمرأة بود. مورث وارث باشد، فرق ندارد. مورث، مورث بود. ولی در اینجا، مورث، وارث باشد، مورث، مورث باشد. مورث باشد در بعد اول، ﴿إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهَا وَلَدٌ﴾ [النساء: 176] اگر ولد نباشد، مورث زن باشد، اگر مورث زن باشد و ولد ندارد این زن، این عرض میشود که برادر کل را میبرد، اگر خواهر باشد نصفه، اگر برادر باشد، کل را میبرد. ﴿فَإِنْ كَانَتَا﴾ [النساء: 176] خب، اینجا در چه صورته؟ در صورتی که طبقه اولی در کار نباشد. خب، طبقه اول کیه؟ طبقه اول که عرض کردیم اضافه اش زوجینه. اگر زوجی نباشد یا زوجهای نباشد، اونوقت است که به برادر یا خواهر {24:50} میرسه. اما اگر زوج یا زوجه باشدف نه. چرا؟ {صحبت حضار} ﴿فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهَا وَلَدٌ فَإِنْ كَانَتَا اثْنَتَيْنِ﴾ [النساء: 176]اگر دوتا بودند و بیشتر، ﴿فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِنْ كَانُوا إِخْوَةً رِجَالًا وَنِسَاءً﴾ [النساء: 176] این فرق چهارم. قبلا اگر بیشتر بودند ﴿فَإِنْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ فَهُمْ شُرَكَاءُ فِي الثُّلُثِ﴾ [النساء: 12]. شُرَكَاءُ فِي الثُّلُثِ یعنی برابر دیگه. آیه قبلی، یعنی اگر یک برادر بود و یک خواهر یا بیشتر، ﴿لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ﴾ [النساء: 11] نبود، بلکه شُرَكَاءُ فِي الثُّلُثِ بود. نخیر، ﴿وَإِنْ كَانُوا إِخْوَةً رِجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾ [النساء: 176].
از سرجمع چی استفاده میکنیم؟ آیه اول، آیه اول مواردش فرق داشت، موضوعاتش فرق داشت، احکامش فرق داشت راجع به وارث که {26:13} بودند. آیه دوم موضوعاتش فرق داشت، احکامش فرق داشت، دستورش فرق داره. حالا پایه اول رو ما طی کنیم یا پایه دوم را یا پایه سوم را؟ پایه اول که زمینه ندارد اصلا. یعنی بگیم این دو آیه، موضوع واحد، موضوع، موضوع و عرض میشود که کسی که مورد حکم است، واحد، اما حکم متضاد. این قابل قبول نیست. یا پایه دوم، بگیم که آیه دوم نسخ میکند آیه اول را. آیه دوم نسخ کرده است آیه اول را، در صورتی است که ما کاملا مطمئن بشیم که مدلول آیه دوم، به استثناء نصیبها است. مدلول آیه دوم، به استثناء نصیبها با مدلول آیه اول یکی است. در این صورت آیه دوم نسخ شده. ولی این طور نیست. اصلا مورد در آیه دوم، کما اینکه نصیبها در آیه دوم، مورد در آیه دوم فرق میکند. حالا با این سوال، آیا در اون تقسیمی که کردیم، برادر و خواهر ابوینی بیشتر ارث میبرد؟ یا برادر و خواهر ابی؟ یا برادر و خواهر امی؟ ابوینی بیشتر ارث می بره. چرا؟ برای اینکه اقربه. چون ابوینی اقرب است، ابوینی، از ابی خالی، از امی خالی، بیشتر ارث میبره. بله، اگر برادر و خواهر ابی و امی باهم بودند، هر دو برابر ارث میبرند. ولکن اگر برادر و خواهر ابی با ابوینی بود، یا امی با ابوینی بود، یا برادر و خواهر ابی و امی، با ابوینی بودند، اینجا کی ارث میبره؟ ابوینی ارث بره. یا ابوینی ارثبر است، ابی ارثبر نیست، امی، یا که میگیم احتماله، امی ارثبر نیست، یا نخیر، ابوینی بیشتر از ابی و امی ارث بره. و دومی صحیحه. چرا؟ برای اینکه، اونیکه اقرب است ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ [النساء: 7] تا آخر و این دو آیه.
بنابراین ما بر مبنای این دو آیه در بحث و برمبنای آیات اولویت و اقربیت در بحث دیگر، القرآن یفسر بعضه بعضا چه خواهیم گفت؟ خواهیم گفتش که آیه دوم راجع به اخوه ابوینی است. اون م خواهر، نه برادر. راجع به خواهر ابوینی داره بحث میکنه. چون راجع به برادر بحثی ندارد اصلا. راجع به برادر ﴿إِنْ كَانُوا إِخْوَةً رِجَالًا وَنِسَاءً﴾ [النساء: 176] در جمع. اما در افرادش، در جمع اگر خواهر و برادر بودند، ﴿فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ … فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ﴾ [النساء: 176] اما اگر خواهر تنها بود، نصف تنها و اگر دو خواهر و بیشتر بود، دو ثلثه. اما راجع به برادر که نداشتیم. راجع به برادر ابوینی آیه دوم اصلا بحث نداشت. بله، اگر برادر ابوینی با برادر ابی تنها یا برادر امی تنها باشد، نه این است که ابوبنی بیشتر میبره، ابوینی میبرد و امی اصلا نمیبرد. کما اینکه اگر برادر ابی و برادر امی، یا خواهر ابی یا خواهر امی در کار بودند، اینها باهم ارث میبرند. اینطور نیست که خواهر امی مقدم باشد یا عرض میشود که خواهر ابی مقدم باشد، چنانکه برادر. برادر ابی، بر برادر امی و بالعکس، تقدمی در کار نیست. بنابراین نتیجه این است که نه تضاد است، نه تناسخ است، بلکه مورد آیه دوم اخت است و نه اخ، مگر در صورت جمع. مورد آیه دوم اخت است، واحده و اخت است، بیشتر یا جمعاً. درسته؟ اما برادر تنها درکار باشد، بحث ندارد در آیه دوم. ولکن آیه اول، برادر تنها یا خواهر تنها یا جمع، حکمش واحده. چه برادر تنها باشد، خواهر تنها باشد یا جمع، حکمش واحد است. هم اقل ارث می برد، ابوینی. هم برابر ارث می برند. ولکن در آیه دوم، خواهر تنها، خواهر چندتا، یا خواهر و برادر باهم، در هرسه صورت با آیه اول فرق داره. فرق نصیبی که برای خواهر یا تنها یا چندتا، در آیه دوم قرار داده، با آیه اول، فرق برای چیه؟ برای اینکه آیه اول به طور اتوماتیکی و به طور دلالیه یسفرُ بعضُه بعضا، آیه اول مربوط است به ابی، امی، یا ابی یا امی، یا ابی تنها یا امی تنها، یا ابی و امی باهم. ولکن آیه دوم فقط خواهر ابوینی تنها، خواهران ابوینی متعدد، یا خواهر و برادر ابوینی باهم. بنابراین با دقت در این دو آیه، رفع اشکال و رفع مشکل به طور کلی خواهد شد و الیکم احکامی که در اینجا خواهد بود. {صحبت حضار}
حالا آیه اول، عرض میشود که بله، ﴿وَإِنْ كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلَالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ﴾ [النساء: 12] البته معلوم است که ﴿إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ﴾ [النساء: 12] اگه ولد بود، طبقه اوله دیگه. خب، دوم {31:48}، ﴿وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾ [النساء: 12] این اخ یا اخت، ابی است، کمتر میبره، سدسه. تنها باشد سدس میبرد، تنها نباشد ﴿فَإِنْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ﴾ [النساء: 12] دوتا باشند یا بیشتر. دوتا، خواهر باشند. دوتا، برادر باشند. یک خواهر باشد، یک برادر باشد، چند تا خواهر، چند تا برادر ﴿فَهُمْ شُرَكَاءُ فِي الثُّلُثِ﴾ [النساء: 12]. این نصیب، نصیبِ خواهر و برادری است که در آیه دومه؟ نخیر. حتماً نصیب خواهر و برادری است که در آیه دوم نیست. چون در آیه دوم، نصیب بیشتره، در آیه اول، نصیب کمتره، نصیب کمتر، مال ابی است و یا امی است، در صورتی انفراد و در صورت جمع. نصیب دوم که نصیب بالاتر است، مال خواهر ابوینی است یکی باشد یا چندتا. یا مال برادر و خواهر ابوینی است در اینکه جمع باشند. چون اگر برادر و خواهر امی، جمع بشن و برادر یا خواهر ابی یا امی جمع بشن، اونها از ثلثین نمیبرند که از سدس میبرند. بله؟ برادر امی، خواهر امی، جمع بشن، جمع نشن، اگر جمع بشن، هرکدوم ثلث میبرن، بخشید اگر مفرد باشند سدس میبرند، ﴿فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾ [النساء: 12]. اگر جمع باشند، مجموعاً از ثلث میبرند. اما در بعد دوم جمعشون از چی میبرند؟ جمعشون از ثلثین میبرند. اگر مفرد باشد خواهر، نصف. اگر بیشتر باشد، ثلثین. اگر بیشتر بیشتر بشن، در ثلثین شریکاند. ولکن در آیه اول اگر واحد باشد، خواهر باشد، سدس. برادر باشد سدسه. اگر بیشتر بشن در چی شریکاند؟ در ثلث شریکاند. پس اولی بین سدس است و ثلث، دومی بین نصف است و ثلثین. معلوم است که سهم بیشتر مال کسی است که اقربیت دارد. سهم کمتر مال کسی است که اقربیت ندارد.
خب احکامی که به طور فرعی ما استفاده میکنیم. {صحبت حضار} ولیکن بیان داره، آیات اقرب بیان میکند دیگه. چون اگر همهشون ابی باشند، همهشون امی باشند، همهشون ابوینی باشند که سهم مختلف نمیشه دیگه. پس اختلاف سهم، دلیل است بر دو چیز. یا اختلاف سهم به حساب تناسخ است یا به حساب اختلاف است. اگر بخوایم بگیم به حساب تناسخ است، تناسخ دلیل میخواد. آیه دوم، ناسخ آیه اول باشد، خب دلیل میخواد. چون احتمال دیگر هست. دو احتمال پس داره. یک احتمال این است که آیه دوم نسخ میکنه آیه اول رو. یعنی ثلث را میکند نصف و عرض میشود که سدس را میکند نصف، ثلث را میکند ثلثین، این یه احتماله. احتمال دوم این است که نخیر، آیه دوم ابوینی است، در صورت انفراد، در صورت جمع. ولی آیه اول، ابوینی نیست. از کجا استفاده کردیم؟ از آیات. از آیات اقربیت، اولویت، عرض شود از آیات طبقات استفاده کردیم. بنابراین نتیجه بدون زور، نه فقط زور در فهم باید کرد، در فهم، در دقت که سبر و تقسیم با سین در دو آیه بکنیم که یفسر بعضه بعضاً. بنابراین آنچه میتوانیم به عنوان ﴿بَيَانٌ لِلنَّاسِ﴾ [آل عمران: 138] عرض کنیم، با دقت ببینیم. سوال، این قرآن که بَيَانٌ لِلنَّاسِ است، چرا بعضی وقتها انسان رو به تکلف میندازه؟ به زحمت میندازه؟ جواب، به زحمت انداختن دو جوره. گاه به زحمت میوفته و در شک میمانه {35:35} زحمت بکشه، سینه به حصیر بماله، دقت کنه و نفهمه، خب این زحمت بیخوده بود، این زحمت مشقت بود. گاه نخیر، به زحمت میوفتد و به نتیجه میرسد. مثلا، شما کاسبید تاجرید باید که ماشین سوار شید، برید تجارت کنید، کسب کنید، خرید کنید، تولید کنید، خب این زحمت دارد، ولی زحمتی است که به نتیجه و منفعت میرسه. میگیم نخیر، چرا بدون زحمت، خدا {36:00} گاه اوقات زحمتی است که نتیجه نداره. زحمت میکشه، راه رو میرود، نتیجه ندارد. این بیخوده. ولکن زحمتی که منتج به نتیجه است، این زحمت رحمته برای انسان. کذلک، قرآن کریم از دو بعد خارج نیست. یا قرآن کتاب روزنامه ای باشد، تمام مطالب را که انسان با فکر باید به دست بیاره، بدون فکر توی عرض میشود که قرآن بیاره و بیان کنه برای ما. خب این تنبل بار آوردنه. گاه اوقات نخیر، هم زیاد میگه، اما مهمتر، مهمتر از زیاد شدن، تنبل بار آوردنه. گاه اوقات نخیر، بیان میکند، ولی بیان کاوش لازم دارد، کوشش لازم دارد، دقت لازم دارد. کاوش و کوشش و دقت، بدون تحمیل، بدن زورگویی، بدون ازجیب روش گذاشتن، اگر بر مبنای دلالی جمعی خود آیات باشد، گاه دلالی فردی است، گاه دلالی جمعی است. اگر برمبنای دلالت جمعی آیات باشد، این صراط مستقیم است. صراط مستقیمی است که انسان با زحمت و دقت طی میکند. تتمه هم دارد بحث که فردا ان شاء الله.
اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا لما تحبه و ترضی و جنبنا ان ما لا تحبه و لا ترضی. والسلام علیکم.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم