بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد
در جمعبندی احکام ارث ما سه موضوع را باید تکمیل کنیم.
موضوع اول: نسب دارای مراتبیست و سبب هم دارای مراتبیست. مراتب سبب را عرض کردیم سه مرتبه نیست بلکه بیشتر از سه مرتبه است: والدین، درجه اول، درجه دوم، درجه سوم، فرزند، نوه اول، نوه دوم، نوه سوم، نوه چهارم و همچنین اعمام و اخوال، عمو، عمه، خاله، دایی، عموی پدر، عموی عموی پدر و همچنین اینها مراتب است در بعد اقربیت و ارحمیت.
و از لحاظ سبب: سبب بعد اولش زوجیت است و بعد دوم دارد بعد سوم هم دارد منتها زوجیت دارای سه بعد است و بعد از سه بعد زوجیت عنوان عروس انسان و داماد انسان پیش میاد. اگر وارثی جز عروس انسان وجود ندارد یا جز داماد انسان وجود ندارد از لحاظ ارتباط رحمیت و سببیت اینها وارثند.
ولکن بعد زوجیت دارای سه مرحله است. مرحله أَوْلَى زوجیت دائمه زن انسان است و شوهر انسان است و طلاقی هم حاصل نشده است، این بعد اول است. بعد دوم زن را طلاق داده است و طلاق رجعیست و هر دو عقد دائم. بعد سوم ازدواج منقطع است.
اما این سه بعد دو مرتبه است. مرتبه أَوْلَى ازدواج با عقد دائم و بدون طلاق این مرتبه اولاست که زن منقطعه با این مرتبه شرکت ندارد. زنی که به عقد دائم معقوده است و طلاق رجعی داده شده است با زن غیرمطلقه صاحب یک مرتبه نیستند. پس مرتبه أَوْلَى ازدواج دائم من دون طلاق است.
اما مرتبه ثانی آیا در مرتبه ثانیه که انسان زن دائم غیرمطلقه ندارد ولکن زن دائم مطلقه به طلاق رجعی دارد و زن منقطع هم دارد آیا زن دائمه که مطلقه به طلاق رجعیست ارث میبرد اولا یا نه؟ و ثانیا اگر ارثبر باشد این زن دائمه مطلقه به طلاق رجعی هم طبقه است با زن منقطعه یا هم طبقه نیست؟ این بحث جای دیگریست و بعد بقیه رو عرض میکنم راجع به عول و تعصیب و اعمام و اخوال.
از لحاظ قاعده اقربیت طبعا باید گفت زنی که معقوده است به عقد دائم و طلاق نیافته است اقرب است از زن منقطع، اقرب است از زنی که مطلقه به طلاق رجعیه است شکی نیست پس این میره کنار. اما آیا مطلقه به طلاق رجعی اصلا ارثبر هست یا نه؟ تا برسیم به اینکه مقدم است بر منقطعه یا همسان است یا موخر؟
جواب سوال اول این است المطلقة الرجعیة الزوجة طبق آیه، آیه وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا.
مبدا قبول این روایت که المطلقة الرجعیة الزوجة این است که اگر طلاق رجعی داده شد به طور کلی انقطاع حاصل نیست و به طور کلی هم اتصال حاصل نیست بلکه برزخ بینهما و لذا اگر رجوع کند به هر نحوی که رجوع حساب بشود دیگه عقد جدید لازم ندارد. رجوعی که به زوجیت است در طلاق رجعی و عقد جدید لازم ندارد پس این نه متصل است به اتصال کامل و نه منقطع است به انقطاع کامل، نه زنش است رسما و نه زنش نیست. زنش نیست که نمیتواند ازدواج کند به دو علت، یک علت عده و یک علت که شوهر میتواند در زمان عرض میشود که عده رجوع کند بدون عقد. بنابراین المطلقة الرجعیة الزوجة.
کما اینکه اگر زن منقطعی گرفت زن منقطعه زوجیتش به اندازه زن دائم نیست ولی زوجة، زوجه است در بعد دوم. همچنین المطلقة الرجعیة الزوجة چرا؟ برای اینکه خب بدون عقد جدید میتواند به او رجوع کند بنابراین أَزْوَاجُكُمْ شاملشه.
أَزْوَاجُكُمْ ، وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَكَ أَزْوَاجُكُمْ یا ربع یا ثمن نسبت به زن، نسبت به شوهر أَزْوَاجُكُمْ در بعد زن و در بعد شوهر هم زن و شوهر با عقد دائم قبل از طلاق رو میگیرد، هم بعد از طلاق رجعیه رو میگیرد در بعد عقد دائم و هم عرض میشود که زن منقطعه رو میگیرد، ازدواج منقطع قبل از اینکه جدا بشن. هر سه ضلع مثلث ازدواج مشمول أَزْوَاجُكُمْ هست.
منتها زوجیت دائمه قبل از طلاق در طبقه اول است اما این سوال پیش میاد که آیا زوجیت دائمه بعد از طلاق رجعی که در عده هست و زوجیت منقطعه قبل از انقطاع آیا یکسانند و یا یکسان نیستند؟ ظاهرا یکسانند. همانطوری که زوجه منقطعه زوجیتش اضعف است از زوجیت دائمه کذلک زوجهای که طلاق رجعی یافته است مادامی که در حال عده رجعیه است زوجیتش ضعیفه زوجیت هر دو ضعیفه. و ضعف زوجیت هر دو این دو را از طبقه اول بیرون میکند به طبقه دوم میکند. این بحث اول.
بحث دوم که استمرار بحوث سابقه است. آیا قرآن شریف که تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْء است در باب میراث که طبقه اول را کاملا ذکر فرموده، طبقه دوم را هم ذکر فرموده منتها بعضا، در طبقه دوم که دو دستهاند یا سه دستهاند (سوال) … بله أَزْوَاجُكُمْ شاملشه و در طبقه اول ارث میبره چون طبقه اول اقربه دیگه. طبقه اول از نظر رحمیت اقرب است و مادامی که از زن اقرب وجود دارد یا یه شوهر اقرب وجود دارد زن و شوهر ابعد ارث نمیبرند. مادامی که اقرب هست قریب ارث نمیبرند. اقرب زن زوجیت دائمه است چه زن چه شوهر، چه زن از شوهر چه شوهر از زن. زوجیت دائمه قبل از طلاق است این اقرب است و ارحم است.
بنابراین در صورتی که جمع بشوند این سه تا با هم ، زن دائمه دارد طلاق نداده، زن دائمه دارد طلاق داده طلاق رجعی، زن منقطعه دارد، اینجا زن دائمه ارث میبرد اما زنی که در طلاق رجعیست، در عده رجعیست در عده رجعیه است و زنی که به عقد منقطع است این دو هرگز ارث نمیبرند چرا؟ برای اینکه مقدم هست.
اما اگر زن دائمه وجود نداشته باشد و این دو زن دیگر باشند زن مطلقه دو طلاقه رجعی در عده رجعیه و زنی که معقود است به عقد منقطع هر دو با هم ارث میبرند ربع را نصف میکنند، ثمن را نصف میکنند اگر یکی از این باشد یکی از اون و اگر بیشتر باشند که همه رو تقسیم میکنند. این بحث اول. اگر چیزی مونده بفرمایید آقایون.
بحث دوم: بحث دوم تتمه بحثهاییست که قبلا کردیم حضور برادران عرض کردیم منتها تبلوراتی دارد.
آیا قرآن که تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ است مرتبه دوم وراث و مرتبه سوم وراث را ذکر کرده است و یا ذکر نکرده؟ اگر ذکر نکرده باشد تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ نیست برای اینکه حد اقل اثبت متیقن کل شیء قواعد فقهیه است. قواعد فقهیه، قواعد فلسفیه، قواعد، قواعد کل قواعد در کل ابعاد فقه چه فقه اکبر باشد و چه فقه اصغر باشد حد اقل تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ قواعده.
حالا آیا نصی یا قاعدهای در سه آیه ارث نسبت به ارث بردن اعمام و اخوال هست یا نه؟ راجع به اجداد عرض کردیم هست دیگه. برای اینکه آباء شامل اجداد هم هست. آباء طبقه اول، طبقه دوم، طبقه سوم. آباء طبقه اول اولند، دوم دومند، سوم سومند، چهارم چهارمند، پنجم پنجمند. اولاد همچنین. اولاد طبقه اول بلافصل طبقه اولند، دوم دوم، سوم سوم. سه طبقه رو از اینجا قبول نداریم سه طبقه نیست (سوال) حالا عرض میکنیم . به این زودی نمیشه حکم کرد که.
حالا عرض میشود که جد جده، پدر پدره، جد جده، پدر شامل عموست؟ چرا؟ پدر شامل عمو چرا باشد؟ (نظر) پدر عزیزم، پدر، مگه قرینه باشه. ما اینو دیروز عرض کردیم پدر، اب، والد، والد، والد و اب شامل اون کسیست که مولد است یا مولده است، پدر مولد یا بلاواسطه یا مع الواسطه، مادر مولده یا بلاواسطه و یا معالواسطه. شامل عمو نمیشود مگر با قرینه قطعی. اونجایی که شامل عمو میشود با قرینه قطعیه و نصه ولی در صورتی که قرینه قطعی نباشد چرا شامل بشه؟
بنابراین آیا اعمام و اخوال نه نصا و نه ضابطتا ذکر نشدهاند؟ عرض کردیم سه احتماله. البته اعمام و اخوال یا اعمام و اخوال ابوینی هستند یا ابی هستند یا امی هستند فرق میکنند. حالا اعمام و اخوال در هر صورت ارثبر هستند یا نه؟ این سوال اول.
بعدا سوال دوم اگر ارثبر باشند مقدارش چیست؟ و این مقدارش چیست آیا به تبعیت پدران و مادرانند که اعمام پدران و اخوال مادران و من الاستقلاله؟
جواب از سوال اول ارثبر هستند یا نه؟ اگر ارثبر هستند کو در این سه آیه؟ در این سه آیه بحث اعمام و اخوال نیست پس کو در این سه آیه اصل ارث بردن اعمام و اخوال؟
جواب: دو آیه اقربین و دو آیه اولو الارحام مخصوصا اقربین ثابت کرده است که اقربین ارث میبرند. حالا اگر اقربینی وجود ندارد طبقه اول نیست، طبقه دوم نیست، عمو هست، عمه هست، خاله هست، دایی هست، اینا اقربین هست یا نه؟ بنابراین طبق قاعده لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ طبق قاعده کلی این آیه اعمام و اخوال ارث میبرند. این جواب از سوال اول.
دوم: آیا ارث میبرند ارث پدر و مادر رو میبرند؟ به چه حساب؟ ارث فرزند میبرند؟ به چه حساب؟ ارث زن و شوهر میبرند؟ به چه حساب؟ برای اینکه ارث باید یکی از این ارثها باشد. یا باید نصف باشد یا باید ربع باشد یا ثمن باشد یا سدس باشد یا ثلث باشد یا دو ثلث باشد بیشتر از این نیست. نص قرآن این شش بخش است در فرائض و بخش دیگر در اونجایی که فرضی وجود ندارد مثل ولد (نظر) فرض دیگر این است که فرض نیست مثل ابن است که اگر تنها باشد همه رو میبرد. این هفتاست و یا این ششتا.
بنابراین منحصر است فرائض وراث طبقات گوناگون ارث در این شش تا. حالا اعمام و اخوال که میبرند در این شش تا با تبعیت میبرند دیگه ، یا باید تابع صاحب نصف باشند، تابع صاحب ربع، صاحب ثمن یا تابع صاحب سدس باشند یا صاحب ثلث یا صاحب دو ثلث یا تابع کسی باشند که همه رو میبره که اولاد باشند چرا؟ اگر بگیم اعمام و اخوال تابع اولادند چرا؟ عمو که برادر پدر است و عمه که خواهر پدر است، دایی که برادر مادر است و خاله که خواهر مادر است چرا تبعیت از اولاد کنند؟ چه ربطی به اولاد دارد؟ تبعیت دوم تبعیت از زوجینه، تبعیت از شوهر بکند چرا؟ چه ربط دارد؟ تبعیت از زن بکند چرا؟ چه ربطی دارد؟ اصلا تبعیت نکنند مخالف است با تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ . هم باید تبیان اصل میراث باشد هم تبیان حد میراث. اگر تبیان اصل میراث نشود و تبیان حد میراث نشود پس تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ نیست و اگر تبیان اصل میراث شده است که اقربینند به عنوان قاعده کلیه تبیان اصل میراث شده است چون اعمام و اخوالی که تنها هستند و از طبقه اول و طبقه دوم شریک ندارند اینها اقربینند پس تبیان اصل میراث شده.
اما اگر تبیان اصل میراث شده که فلان کس وارثه اما چقدر معلوم نیست پس این تبیان دوم نشده است. چه تبیان اول و دوم نشه و چه تبیان اول بشه و تبیان دوم نشه تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ به عنوان قاعده نشده است و چون اعمام و اخوال در این آیات ثلاث و یا آیات دیگر ارث که به عنوان کلیست مخصوصا آیات ثلاث، در آیات ثلاث اعمام و اخوال تبیان مقدارش مثلا در صورت ظاهر نشده است چه باید کرد؟
از سه حال خارج نیست. اعمام و اخوال که تابع اولاد نیستند، تابع زوجین نیستند چون طبقه اول محوره دیگه، طبقه اول اولاد و آباء و زوجین. تابع اولاد نیستند ربطی به اولاد ندارند، تابع زوجیم نیستند ربطی با زوجین ندارند پس تابع برادران و خواهرانشون باشند. برادارانشون پدران و خواهرانشون مادران پس تابع والدینند. تبعیت انحصار دارد در والدین چون والدین اقربند به اعمام و اخوال مگر اینطور نیست؟ آیا اولاد انسان یا زوجین انسان اقرب است به اعمام و اخوال؟ یا اقرب به اعمام و اخوال که تبعیت داشته باشند و مساوات داشته باشند عبارت است از ابوین از ابوین بنابراین آباء، آباء محورند از برای ارث بردن اعمام چه عمو باشد چه عمه باشد. امهات محورند از برای ارث بردن اخوال چه دایی باشد و چه خاله باشه.
در اینجا سه بخشه که دیروز به اینجا رسیدیم. آیا اعمام و اخوال به اندازه والدین و نصیب والدین ارث میبرند؟ که نصیب والدین یکیش دو بعدی بود، یکیش یه بعدی. والده گاه سدس میبرد و گاه ثلث میبرد اما والد همیشه سدس یا بقیه الماله. بقیه المال جز فرائض نیست این ارقام جز فرائضه. بقیه المال جز فرائض معینه نیست بلکه فریضه غیر معینه است.
حالا از سه حال نیست، چون بَيانٌ لِلنَّاس یا بیانیست که همگان بدون تبیین و تفکر میفهمند یا باید تبیین و تفکر گردد. اینجا از جای دوم است که باید صبر و تقسیم دلالی در آیات عموما، نصا، اطلاقا، جمعا، افرادا باید بشه تا نتیجه حتمی به دست بیاد. البته این تعبیری که ما میکنیم هیچکس نکرده چون قرآن همیشه مظلومه، همیشه در حاشیه است. قرآن مخصوصا در بعد احکامش همیشه در حاشیه است. بنده هم این تعبیر رو در تفسیر نکردم و بعدا در ملحقاتی که … که اگر عمر بود برای تفسیر نوشتم باید این مطالب بیاد. حتی در تذکره الفقهاء کتاب مولفین هست این تفصیل نیامده.
حالا این سه احتمال هست. آیا اعمام و اخوال که ارثشون دنباله ابوین هست یا بیشتر است یا برابر است یا کمتر. از سه حال خارج نیست. اگر بگیم بیشتر است که یعنی چه؟ زیاد و فرع در اصله. ابوین که سه میبرند یا مادر ثلث میبره اونجا نخیر اعمام بیشتر از سدس ببرند و بیشتر از سدس ببرند درست نیست. فرع بر اصل زیاده ندارد قطعا شکی ندارد مگر از باب اون حرفی که به سنی برای سنیها عرض شود که الحمدلله الّذی قدّم المفضول علی الفاضل. این طبقه سوم که هم در طبقه سوم بودنش و هم در ارتباط نسبی کمتر است از والدین بیشتر از والدین ببرد؟ اگر بنای بیشتر است خب والدین بیشتر ببرند والدین بیشتر ببرند و اینها کمتر پس بیشتر نیست.
بعد دوم کمتر، اگر بنا است اعمام و اخوال کمتر از والدین ببرند محتاج به نص هست یا نه؟ اگر برابر بخوان ببرند محتاج به نص نیست تبعیته. در ضلع سوم اگر اعمام و اخوال، اعمام مانند پدران چه عمو چه عمه، اخوال مانند مادران چه خاله چه دایی اگر بناست برابر ببرند تبیین شده است چون در اصل ارث که اقربین و در مقدار ارث تبع پدران و مادران این تبیین شده به وجه العام. اما اگر بناست ضلع سوم احتمال باشد که اعمام و اخوال، اعمام کمتر از پدران، اخوال کمتر از مادران، کمتر کجا ذکر شد؟ در کدوم قانون؟ و چقد کمتر؟ اصل کمتر چرا؟ و اندازه کمتر چرا؟ و قرآن که در آیات ارث و در آیات دیگر تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ است آیا بیان کرده است که کمتر ببرند؟ نه. بیان کرده است بیشتر ببرند بیان نکرده کافیست که بیشتر بردنشون مطرود است به اون حسابی که عرض کردیم.
بنابراین با سکوت چون بعضی وقتها با ذکر ذکر مثبت بیان است گاه با سکوت بیان است. کما اینکه عرض میشود که سكوتها رضاها مثلا، سكوتها رضاها دختر چون حیا میکند اگه بگیم قبول داره یا نه، اگه نگفت نه و ساکت شد این سکوت نوعا باید و رضا دارد مگر جایی که قرینه در کار باشد. حالا در صورتی که نسبت به اعمام و اخوال اصل اعمام و اخوال ذکرشون سکوته اما نسبت به دو بعد دیگر، نسبت به ذکرشون سکوته قطعا، نه عموما ذکر شده است نه خصوصا. نسبت به اصل ارث بردنشون طبق قاعده اقربیت ولی بعد سوم مقدار ارث بردنشون که به تبعیت از اعمام و اخوال است این مقدار ذکر نشده پس مقدار همون مقدار باید باشه برای اینکه اگر این مقدار همون مقدار نبود و کمتر بود لازم بود در تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ ذکر شه چون در تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ ذکر نشده پس سلبش تبیانه. گاه ایجاب تبیانه فلان سدس، فلان ربع، فلا خمس عرض میشود که ثمن و چه یا تبیان نیستش تبیان نشده است حدش فرضش، تبیان شده است اصل ارثش، تبیان شده است تبعیتش. بحث در تبعیت ما استفاده میکنیم از ظاهر مستقر آیات با دقت که مقدار میراث اعمام مقدار میراث آباء است و مقدار میراث اخوال مقدار میراث امهات است.
و روایات دو دسته است. دو روایت موافق آیه است و چهار روایت مخالف آیه. دو روایت موافق آیه میگوید اعمام تبعیت میکنند از پدران در مقدار، اخوال تبعیت میکنند از مادران در مقدار ولکن اون چهار روایت دیگر میگوید که نخیر اعمام لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ که عمو و عمه، اخوال هم لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ که دایی و عرض میشود که خاله.
(سوال) کی گفت فرق نمیکنه؟ کی گفتم فرق نمیکنه؟ گفتم (نظر) کلا بله نوهها چه چه، گوش کنید صبر کنید صبر کنید نوهها آخه اونجا به دلیل آیه، به دلیل يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ ، أَوْلَادِكُمْ شامل اولاد بلاواسطه است، اولاد معالواسطه است، اولاد پسریست، اولاد دختریست به دلیل عموم آیه استدلال کردیم اینجا کدوم عمومه؟ اینجا عموم وجود ندارد که، اینجا فقط راجع به ابوین وَلِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ … إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ، فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ … فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ الی آخر. ما همش طبق نص فتوا میدیم. این بعد دوم.
بنابراین ما دلمون گرم است از نظر فقاهتی و استدلالی با مقدماتی که چند روز عرض کردیم مخصوصا امروز که اعمام و اخوال مطابق قرآن و دو روایت موافق قرآن اعمام میزانشون ارث پدر است، اخوال میزانشون ارث مادر است. اون حالاتی که پدر دارد و حالاتی که مادر دارد مادر گاه ثلث میبرد در اون گاه اخوال ثلث، پدر سدس میبرد عرض میشود که اعمام سدس، پدر بقیه مال رو میبرد عرض میشود که اعمام بقیه مال رو. در همون حالات و تقسیماتی که بین سدس و ثلث و بقیه مال بود عرض میشود که هست این بحث دوم.
بحث سوم: (سوال) اینو عرض کردیم که جواب دادیم. (سوال) برخلاف قطعتون ما قطع داریم که اولاد همه رو شامله.
بحث سوم: عول و تعصیب. (سوال) بله برای پدر یه … بله (سوال) اون پدریه …. در صورتی که إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ ببینید وَلِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ … إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ بله؟ (سوال) … خب و در اگر ولد باشه حالا اگر ولد باشه طبقه اول ابوین، اگر طبقه دوم باشد، طبقه سوم باشد اگر طبقه سوم نوه دوم باشد طبقه سوم إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ چی میشه؟ فرض اونه دیگه پس إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ و لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ.
فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ همون ترکیب راجع به اعمام و اخوال میاد. (سوال) … ولده دیگه بله. نه واسه هم طبقه باشند عزیزم ببینید عمو و عمه طبقه سومند، خب نوه دوم هم طبقه سومه نوه دوم ببینید ببینید فرزند، فرزند بلافصل طبقه اوله، نوه اول طبقه دومه، نوه دوم طبقه سومه، نوه سوم طبقه چهارمه همینطور به طبقات با هم عرض میشود که سیر میکنند.
(سوال) بله دیگه. ببینید در یه طبقه بودن دیگه. ببینید اصولا إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ و إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ این ولد ولد به واسطه ولد بیواسطه همه رو میگیره. حالا واسطه اول، واسطه دوم سوم. در اونجایی که إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ ولد نوه دوم هست نوه دوم طبقه چندمه؟ طبقه سوم، نوه دوم طبقه سومه اعمام و اخوال هم طبقه سومند. اعمام و اخوال با إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ با هم ارثبرند.
(سوال) کدوم اقربه؟ اونو بحث میکنیم. اگر اقرب باشد اون طبقهای که اقرب نیست طبقه چهارم پنجم مثلا، در اون طبقهای که حالا اینو بحث نکردیم در اون طبقهای که نوه با اعمام و اخوال هم طبقهاند، ما نمیخوایم که تعیین طبقه بکنیم که، در اون طبقهای که اعمام و اخوال با نوه هم طبقه هستند فرض کنید نوه پنجم نوه ششم، نوه پنجم و ششم نوه چندم که با اعمام و اخوال هم طبقهاند در اونجا إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ، إِنْ لَمْ يَكُنش بیّنه در إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ، إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ عرض میشود که وَلِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ … إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ اینجا اعمام عرض میشود که چه عمو باشد چه عمه باشد هر دو سدس میبرند إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ.
حالا إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ چه ولدم ارثبر باشد چه ولد ارثبر نباشد ممکن است ولد دهم باشد ولد دهم اعمام و اخوال اول. اگر ولد دهم باشد اعمام و اخوال اول باشد ولد ارثبر نیست چون طبقش فاصله داره. بنابراین چه این ولدی که حاجب است حاجب است مقدار زیادی چه این ولد ارثبر باشد چه ارثبر نباشد، هم طبقه باشد هم طبقه نباشد این عرض میشود که لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ.
(سوال) این بحث اقربیت طلبتون باشه که آیا نوه چندم عرض میشود که با اعمام و اخوال تداول داره؟ این طلبتون باشه.
(سوال) اشکال نداره ولی طبقات فرق میکنه عزیزم. طبقات مثلا من اگر (سوال) عزیزم ولد عزیزم ولد طبقه اول و دوم و سوم فرق نمیکنه؟ کما اینکه پدر و مادر بلاواسطه، باواسطه اول واسطه دوم فرق نمیکنه؟ (نظر) آیه شامله. این بحث دوم.
بحث سوم، اون طلبتون باشه که طبقات. (سوال) عزیزم نوه دهم شما دارید یعنی کسی (نظر) عزیزم این آدمی که 170 سال عمر کرد و یک شهر جمعیت داشت نوه دهم دوازدهم گفتن، یازدهم، اگر نوه دهم دارید و عموی اول دارید آیا نوه دهم اقرب است یا عموی اول؟ عموی اول. درسته؟ پس إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ صدق میکنه، إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدی که ارثبر نیست. حالا إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ یا ارثبر هست یا ارثبر نیست چه ارثبر باشد چه ارثبر نباشد در صورتی که حاجب از ارث نباشد لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ.
اما اگر فرض کنید که همونطوری که شما اشاره کردید عرض میشود که نوه دوم است با اعمام و اخوال آیا نوه دوم نزدیکتره اعمام و اخوال؟ نوه دوم نزدیکتره پس اعمام و اخوال ارثبر نیستند. اعمال و اخوال در صورتی ارثبرند که اقرب از اونها نباشد. نوه دوم ببینید نوه اول طبقه دومه، نوه دوم طبقه سومه وقتی که نوه دوم طبقه سومه دیگه اعمام و اخوال جا ندارن دیگه. عمو اعمام و اخوال نزدیکترند یا نوه دوم؟ نوه دوم نزدیکتره شکی نداریم همونطور که فرمودید. بنابراین در اینجا اصن سدس نمیبرند بله ما فرض رو جایی میبریم که فرض کنید دهم هشتم نهم در اونجایی که قطع داریم اعمام و اخوال نزدیکترند و نوه دورتر است نوه ارث نمیبرد ولی حاجبه إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ صدق میکند، إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ … و لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ.
بحث سوم: عول و تعصیب. آیا خدا حسابها را بهتر بلد است؟ یا ما بهتر بلدیم؟ یا عمر بهتر بلده؟ که عمر اومده عول درست کرده عول و تعصیب رو عمر درست کرده.
ببینید در صورتی که سهام جمع بشد جوری که کم بیاد مثلا ام، زوج، بنت واحده، تذکره الفقهاء رو باز کنید صفحه 286: و لیس العول علی حد زعمهم الا فی ذوی الفرع ببینید کم شدن از سهام، این کم شدن از سهام در بعضی موارده. بعضی موارد سهام جوریست که درصد کم نمیاد ولی بعضی وقتا کم میاد مثلا اگر بنت واحده است نصف میبره بنت واحده، زوج چقدر میبره؟ ربع، بنت واحده و زوج و ام، ام چثدر میبره؟ ثلث. نصف و ثلث و ربع، دوازده تا رو اگر مناط بگیریم سیزده تا میشه یکی کم میاد یکی کم میاد کم به همه میخورد یا کم به بعض میخورد؟ اگر کم به همه بخورد یا کم به بعض بخورد محتاج به تبیان هست یا نه؟ این تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ که قرآنه در صورتی که کم نیاد خب معلومه اگر کم بیاد این کم از دو حال خارج نیست یا کم به همه میخورد این کم میاد اون یکی از سیزده تا که دوازده تا میزانه اون یکی به همه کم میخورد به حسابشون؟ یا به بعض کم میخورد؟ به بعض کم میخورد به اونی که ذو فرض واحده است کم میاد یا اونی که ذو فرضین است کم میاد؟ به کی میاد؟
خب این تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْء باید تبیین کند یا تبیین مثبت یا تبیین منفی. آیا تبیین مثبت یا تبیین منفی دارد یا نه؟ اگر نه تبیین مثبت دارد نه تبیین منفی این مخالف است با تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْء. این اولا.
ثانیا اگر قرآن تبیین ندارد بر فرض محال، بر فرض محال اگر قرآن نه تبیین مثبت دارد که به ذوفرض واحد نقص میخوره و نه تبیین منفی دارد که به همه فرض به همه ذوی الفروض چه ذوفرض واحد چه ذوفرضین. اگر تبیینی ندارد بر فرض محال مخالفا لتبیانا لکل شیء در سنت باید ذکر شه یا نه؟
خب سنت یعنی چه؟ سنت رسول الله، سنت قطعی ثابت رسول الله صلوات الله علیه که باید یا نقص به همه بخورد یا به بعض. خب در سنت قطعیه رسول الله که روایت از ائمه اهل بیت علیهم السلام است این است که نقض به ذوفرض واحد میخورد نه به ذوفرضین نه به همه. اینجا سومی در کار نیست، سوم عمره. عمر دید که بعضی وقتا هستش که کم میاد حالا کم میاد ما چیکار کنیم؟ کم رو به همه میزنیم. مگه دست توئه؟ کم را به همه زدن یا به بعضی زدن این دلیل شرعی میخواد کما اینکه اصل ارث بردن اولا، مقدار ارث بردن ثانیا، اگر کم آمد کم به بعض بخورد یا کم به کل بخورد این دلیل شرعی میخواد. چطور عمر یا غیر عمر هر کس میخواد باشد ولو امام ولو امام معصوم چطور امام معصوم میتواند جعل حکم کند؟ پیغمبر نمیتواند جعل حکم کنه امام معصوم میتونه؟ اگر از پیغمبر و امام معصوم نقل شه این وحی سنته اما ورای وحی کتاب که وحی اصله و ورای وحی سنت که وحی فرعه دیگه وحی عمری ما نداریم، اینجا وحی عمری. اینجا شلاقها به همه گونه به سر عمر میخورد … خلیفه که شما چرا عول را خودت حکم دادی؟ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ ، هُمُ الظَّالِمُونَ ، هُمُ الْفَاسِقُونَ.
و شما که حکم دادید بما لم ینزل الله، حکم به آنچه خداوند تنزیل نکرده است نه در کتاب نه در کتاب نه در سنت ، در کتاب خلافش حالا این بحثه و در سنت خلافش، خلاف آنچه در سنت قطعیه ثابت است و در کتاب چنانکه عرض میکنیم شما رای دادید بنابراین این رای شما به خودتون برمیگرده.
(سوال) شرکت یکسان نیست آخه. اگر شرکت یکسان باشه بله اگر شرکت یکسان نباشد چه؟ وانگهی شرکت نیست این جعل حکمه. ببینید اگر شرکت است باید همه یکسان ببرند پسر و دختر و (سوال) خب، ضرر این حکم خودش چیه ضرر را تقسیم بر افراد کردن حکمه ولکن اگر افراد اگر افراد فرق دارند یکی مادر است یکی شوهر است یکی زن است، افراد فرق دارند پس سهم اینا فرق دارد.
(سوال) سهام فرق میکنه ولی سهام فرق میکنه بعضی کسانی که سهمشون ثلثه در عین آن که ثلثه ذوفرضینند مثل مادر، مادر که اینو بحث خواهیم کرد مادر که ذوفرضین است، شوهر که ذوفرضین است، زن که ذوفرضین است اهم است از دیگران. کسانی که دارای دو فرضند یعنی اگر اگر چنین شد فرض اول، اگر چنان شد فرض دوم. معلوم میشود که اینها اهمیتشون بیشتره.
و ذوفرضین ما چنتا داریم؟ زن، شوهر، مادر، دیگه نداریم. پدر ذوفرض واحده است و بقیه تماما ذوفرض واحدهاند یا فرض ندارند یا ذوفرض واحدهاند. کسانی که ذوفرضینند روی این ذوفرضین حساب شده اگر چنین شد سدس، اگر چنان شد ثلث یا شوهر اگر چنین شد نصف، چنان شد ربع، زن اگر چنین شد ربع، چنان شد ثمن. اونها که ذوفرضینند که بحث بعد میاد. کسانی که ذوفرضینند مقدمند بر کسانی که ذو فرض واحدهاند در نظر کتاب. حالا از نظر کتاب دلیل نباشه فرض کنید، از نظر سنت، از نظر سنت تبیین شده است که لا عول فی الفرائض و لا تعصیب اگر کم آمد این کم به کی میخورد؟ این کسری که آمد این کسری به همه میخورد چنانکه عمر گفت؟ یا به بعضی میخورد چنانکه از کتاب استفاده میکنیم و از سنتم استفاده میکنیم.
بنابراین تسویه حساب این است که اصولا عمر و ابن عباس و شیخ انصاری و شیعه و سنی، غیر پیغمیر، غیر معصوم حق ندارند حکم مثبت و حکم منفی راجع به عول بکنند این اولا.
ثانیا آخه معنا ندارد. عول یعنی چه؟ عول یعنی سهامی را که خداوند معین کرده چه سهم سدس و دو ثلث و عرض میشود که ثلث و چه سهم نصف و ربع و ثمن، سهام منحصر به اینهاست. اگر چنانچه عولی در کار بود که فرضش، فرضش ما دو فرض کردیم در تبصره یکی در صفحه 287 منها فی الاجتماع یک دوم و یک چهارم و یک سوم، کبنت بنت یک دوم و ان کان واحده فله النصف.
و زوجین و ابوین عرض میشود که (سوال) یک دوم مال بنت واحده است، یک چهارم مال زوجه چون بچه داره، یک سوم مال مادره مادر در یک شرط یک سوم میبره پس جمعا میشه سیزده تا با اینکه دوازده تا باید باشه. دوازده تا چرا سیزده تا ؟ اون یکی که کم است به کی میخوره؟ اون یکی که کم است به ذوفرضین میخورد یا به ذو فرض واحد؟ این باید حسابش در قرآن شده باشد. حسابش در قرآن و لااقل در سنت باید شده باشد. بنابراین یا قرآن و سنت حکم نکردند ما میخوایم حکم کنیم که غلط است این نقص در شرعه یا قرآن حکم نکرده است سنت حکم کرده سنتی که حکم کرده است طبق دلیلی که از قرآن آوردند یا دلیل نیاوردند سنتی که حکم کرده است حکم کرده است که به ذوفرض واحد نقص بخوره به ذوفرضین نقص نمیخوره.
بنابراین حرف سوم معنا ندارد که عمر اومد دید که در بعضی جاها جمع جوریست که نصف است و ربع است و ثلث و این از صد در صد بالا میره یعنی اگر حساب به دوازده کنیم این عرض میشود که سیزده تا میشه یکیو چیکار کنیم؟ آیا یکیو از همه کم کنیم؟ یا از بعضی کم کنیم؟ گفت از همه کم کنیم. گفتن از همه کم کنیم یا از بعضی کم کنیم این محتاج به حکم شرعی و عرض میشود که نص شرعیست.
(سوال) بله؟ حالا اینو بحث میکنیم. این بحث رو فردا خواهد آورد که ما دلیل از قرآن داریم که لا عول و لا تعصیب رو نه با سنت رد میکنیم با قرآن رد میکنیم. تعصیب رو که بحث کردیم مقداری بحث میکنیم. عول آیا خدا که تمام حساب ذرات و قطرات و اجزاء عالم رو، الکترونها رو، پروتونها رو، ریزترو میداند آیا این حساب سرش نمیشه خدا؟ که بعضی وقتا ممکن است نصف و ربع و ثلث جمع شن کم میاد و این کم رو بیان نکرده باشه پس بیان کرده، بیان کرده منتها این بیان رو از قرآن باید استفاده کنیم و فردا انشاءالله اگر زنده موندیم هم از قرآن و هم از روایت استدلال خواهیم کرد.
اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. و السلام علیکم ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد