بسم الله الرحمن الرحیم الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صل علی محمد و علی آله الطاهرین. کلا در تبیّن احکام الله و افتا به احکام خداوند سلیقه و تشخیص مصلحت و استثناء مطرح نیست. چون فقیه در کرسی تشریع ننشسته است. چنانچه رسول الله صل الله علیه و آله و سلم با اینکه عقل کلن و کل عقلن، در کرسی تشریع ننشسته است. بنابراین برای جعل حکمی و افتا به حکمی نمیشود الا به یقین تمسک کرد. یقین نصی از کتاب الله یا ظاهر مستقری از کتاب الله، و یا سنت قطعیه ای که نه موافق است با کتاب و نه مخالف. با این مقدمه که بارها تکرار شده است اهم بحوث باب قضا و شهادات و دیات و تعزیرات رو ما مطرح میکنیم. از جمله اینکه آیا در حکم قاضی به قول مطلق علم کافیست یا کافی نیست؟ اینجا سه وجه است، از نظر تقسیم، و حتی از نظر افتا دارای سه وجه است. که آیا اگر قاضی علم پیدا کرد به جریمه ای چه مورد دعوا باشد و چه مورد دعوا نباشد، علم به جریمه ای پیدا کرد، حضوراً، یا علمی پیدا کرد نقلا، نقلی که غیر شهادت باشد، آیا میتواند، یا واجب است که طبق علم خودش حکم صادر کند؟ به قول مطلق، که چه حد باشد و چه تعزیر باشد، مخصوصا حد، میتواند فتوا و حکم صادر کنند و حد جاری کند؟ به قول مطلق، چه در امور جنسی، در دزدی، در قتل، در امور اقتصادی، در امور مادی، یا اینکه نه نقطه ی مقابل، نقطه ی مقابلش این است که قاضی اصلا به علم خود نمیتواند حکم کند. یا بینهما. بینهما این است که قاضی به علم خود میتواند حکم کند مگر در امور جنسی. در امور جنسی که زنا باشد، لواط باشد، مساحقه باشد، در امور جنسی به علم خود، و حتی نه به اقرار، نمیتواند حکم کند. البته، این مسئله دارای چهار فرض خواهد بود، یک فرضش، هر چهار تا فرض هم فتوا دارند. یک فرضش که قاضی اصلا به علم خودش نمیتواند حکم کند. و نقطه مقابل، قاضی میتواند به علم خودش حکم کند کلا، و بینهما که برزخ بینهماست، قاضی در بخشی میتواند به علم خودش حکم کند و در بخشی نه. منتهی، در اون بخشی که نمیتواند به علم خودش حکم کند، آیا حکمش در انحصار شهادت است؟یا چهار شاهد در موارد خاص، یا شاهدین در موارد دیگر، و یا به اقرار هم میتواند اکتفا کند. چون سه بعد دارد حکم. یا به علم است یا به اقرار، یا به شهود. این چهار فرض هست. البته، در این چهار فرض ما نیازمند برای هر یک هستیم به دلیل. اگر دلیلی قاطع از کتاب و سنت، یا از کتاب یا از سنت در یکی از این فروض بود، قبول میکنیم، اگر نبود قبول نمیکنیم. حالا، آیا مطلق علم قاضی کافیست بر حکم؟ ادله ای آقایون آورده اند، و ادله رو ما از کتاب مستند نراقی رضوان الله تعالی علیه، که باب شهاداتش، باب قضا و شهاداتش، اقوای ابواب است و اوسع ابواب است، ما از اونجا نقل میکنیم. البته علامه حلی به طور مطلق فرموده است در تذکره، که القاضی یحکم به علمه، به طور مطلق. اینجا، العاشره، مسئله عاشره، صفحه ی پونصد و سی، جلد دوم مستند، اذا کان الحاکم عالماً بالحق و ان کان امام الاصل و یقضی باعلمه مطلقا اجماعاً. امام اصل، پیغمبر، امام معصوم، حکم میکند به علمش مطلقا. در کل ابعاد قضا، چه در امور جنسی، در دزدی، در قتل، در امور مالی و کلا و ان کان غیره فکذلک علی الحق المشهود. اولی را میگد که اجماع، و اجماع ظاهراً اطباق است. و ظاهراً اطباق ضرورت است که اگر امام اصل باشد، یعنی معصوم باشد، به علم خودش میتواند و یا واجب است. همه اینا حرف زده، بحث ایشون رو. و ان کان غیره، اگر مجتهد باشد، مجتهد مطلق، اعلم، اتقی، ازهد، و سایر (؟) باشد، که شایستگی مقام قضا دارد، فکذلک علی الحق المشهود. این مشهود. کما سره به جماعة بل عن الانتصار و (؟) از شهرت میرد سراغ اجماع. منتهی اجماع محصل است، نه اجماع منقوله. این اجماع با اجماع قبلی فرق داره. اجماع قبلی اجماع مطلق است که اطباق است و اجماع دوم مطلق اجماع است که از شهرت که تجاوز میکند میشود اجماع عرض میشود که مطلق، اجماع بعد اجماع منقول، اجماع تطبیقی. لعدلة، دلیل میارن، لعدلة وجوب الامر بالمعروف و نهی عن المنکر. حالا از اول، ما در نقطه نقطه فرمایش ایشون و ایشون ها ایراد داریم. اولا ادلشونو ما ذکر میکنیم بعد ایرادهایی که ادله داره. البته با ذکر ادله ما دلیل رو قوی تر ذکر میکنیم تا وقتی که خراب شد به طور کلی خراب بشه. اولا، ایشون میگد که العاشرة اذا كان الحاكم عالما بالحق و ان كان امام الاصل و يقضي بعلمه مطلقا اجماعاً اینطور نیست، چرا؟ برا اینکه رسول الله صل الله علیه و آله و سلم بر حسب حدیث مستفیض یا متواتر میفرماید که انما (؟) بینکم بالایمان و الشهود. حتی یک حدیث وجود ندارد که پیغمبر و یا ائمه معصومین قضا و حکم کرده باشند به علم. وانگهی، اگر قضا به علم است، معصوم دارای دو علم است، اگه علم باشه دارای دو علمه. یکی علم عصمت. با علم عصمت طبق آنچه را که پذیرفته اند نوعا با علم عصمت امام و پیغمبر میدانند که این آدم زنا کرده است، یا زنا نکرده. قتل کرده است، یا قتل نکرده. این علم. حالا، اگر در این علم خدشه کنیم، بگیم علم معصوم مطلق نیست ولکن وقتی که غامدی اقرار میکند، اقرار میکند، اقرار میکند که من زنا داده ام و حد جاری کن، میفرماید که ارجعی واستغفری. آیا این اقرار که به طور عادی و به طور بدون اضطرار، بدون اجبار، بدون سختی، بدون احضار بوده، این خودش غامدیه خیال کرده است که حالا که زنا داده است، باید برود و حد جاری بشه. متوجه نیست که میتونه استغفار کنه و با استغفار رفع جریمه بشه. پیغمبر اکرم بر حسب روایت، چهار بار فرمود ارجعی واستغفری، ارجعی واستغفری. برگرد استغفار کن. یعنی استغفار کافیست، حد لازم نیست. استغفار کافیست حد لازم نیست، این دو معنا دارد. یک معنا این است که با استغفار، اگرم حدی باشد، حد برطرف خواهد شد. دوم، با اقرار که علم آور است و علمی را که اقرار ایجاد میکند شهادت ایجاد نمیکند. در شهادت امکان تخلف هست، ولکن در اقرار عادی امکان تخلف نیست. ممکن است شهود دروغ بگویند، ممکن است اشتباه کنند، تخلف کنند، این امکانات در شهود، حتی در شهودی که عادل هستند، هستش. شما شهود رو عادل میدونید ولکن علم شما که (؟) ممکن است واقعا عادل نباشند. واقعا قرارداد کرده باشند شهود که شهادت باطلی بدهند، و شما هم که ظاهراً این شهود رو عادل میدونید عرض میشود که حکم کنید. بنابراین شهادت امکان تخلف دارد، و من هم نیست که اما اقرار عادی امکان تخلف ندارد. پس سوال میکنیم از صصاحب مستند مرحوم نراقی رضوان الله تعالی علیه که چطور شما ادعای اجماع میکنید و اجماع اطباقی، نه اجماع شهرتی. اجماع اطباقی که بالضرورت و بالاجماع اطباقی اگر امام معصوم باشد میتواند به علمش حکم کند و وقتی که میتواند باید. وقتی که قاضی میتواند به علمش حکم کند، پس باید به علمش حکم کند. چرا؟ برا اینکه حد خدا نباید تعطیل بشه. حدود الهیه قابل تعطیل نیست، بنابراین امکان حکم کردن به عبارت(؟) جواز حکم کردن به صرف علم، چه علم حضوری باشد چه علم نقلی باشد، جواز حکم کردن و قضا به علم، مستلزم وجوبه. پس چرا این واجب را رسول الله و ائمه ترک کردن. رسول الله و ائمه اون چند نفری که مرد یا زن رفته اند و اقرار کرده اند یه مرتبه، دوم مرتبه، سه مرتبه، قبل از چهار مرتبه حد جاری نکرده اند و منتظر شده اند که حد، عرض میشود که اقرار چهارم بشه، که با اقرار چهارم بر حسب روایت که حد جاری کرده اند که قبول نداریم ما. حالا، قسمتی از روایت رو قبول داریم قسمتی رو قبول نداریم. قسمت اول را که ارجعی واستغفری، ارجعی واستغفری رو ما قبول داریم. که با اقرار اول، دوم، سوم، حد جاری نکرده اند، با اینکه همون اقرار اول کافیست برای، و چقدر باید شخص، قاضی کودن باشد، چقدر باید کودن و نفهم باشد که با اقرار عادی بدون اجبار، بدون (؟) بدون تحقیق و تهدید، علم حاصل نکند. پس این حرف اول کاملا غلطه. و ان کان غیره، اگر غیر معصوم باشد فکذلک علی الحق المشهود ما میگیم که شما که میگید که اگر قاضی عالم باشد میتواند (؟) حکم کند. یعنی علم در کل موارد، در موارد جنسی، در موارد سرقت، در موارد قتل، در موارد مالی، قاضی میتونه دیگه. و الا اگر به مقتضای علم میتواند حکم کند در موارد خاص باید مورد خاص ذکر بشه. و گروهی از علما قائلند که، با ادله ای که ذکر باید ذکر کنیم. با ادله ای که ذکر خواهد شد و تقویت خواهد شد بعد تخریب خواهد شد، اگر قاضی علم به قضیه داشته باشد، علم به جریان داشته باشد میتواند و لازم است که حکم کند. و ان کان غیره فکذلک علی الحق المشهور (؟) حالا ادله، لادلة الوجوب الامر بالمعروف و نهی عن المنکر. (؟) اولا دلیل تقویت، وقتی که علم پیدا کرد قاضی به زنا، حضور داشته. حضور داشته است و در محضر او زنا انجام شد، و نتوانسته است جلوگیری عملی کند، (؟) کسی که علم دارد، آیا این زنا که انجام شد، یا انجام میشود، منکر است یا نه؟ خب منکر است. آیا نهی از منکر حرف اینارو دارم نقل میکنم، آیا نهی از منکر واجب است یا نه؟ واجب است. بنابراین، چون علم به منکر هست و نهی از منکر واجب است ، پس باید حکم کند به حد. این چه ربطی داره. علم به منکر مقتضی نهی از منکر است، آیا نهی از منکر حد است؟ خیر. نهی از منکر مراحلی دارد، مرحله قلبی، مرحله لسانی، مرحله عملی، عملی سلبی، عملی ایجابی، عملی سلبیش این است که دوری کند از اون کار که منکره. من یادم است در (؟) که میرفتیم (؟) مرحوم شهید ثانی عرق میفروختن، و عرض میشود که معمول بود برا ایشون، قصاب هام که عرق داشتن، بیشتر (؟) ما در نماز جمعه چند مرتبه تکرار کردیم که اون قصاب هایی که عرق میفروشن ازشون گوشت نخرید، گوشت نخریدن، گوشت نخریدن، موجب تعطیلی عرق فروشی قصاب ها شد. عملا ترک کردن. یا مرحله چهارم این است که چکوا و حاجبها هم. چک بزنید چه کنید، چه کنید، حد نه ها، حد نیست. مراحل نهی از منکر و امر به معروف مرحله ی قبل از حد است، و قبل از تعزیر است. بنابراین، آیا کافی نیست در وجوب نهی از منکر، نهی کردن لفظی؟ نهی کردن عملی؟ عمل سلبی متارکه، عمل ایجابی (؟) کردن. بنابراین چه ملازمتی دارد وجوب نهی از منکر با بعد رابع، وجوب نهی از منکر ملازمت دارد، وجوب، حصول علم، حصول علم، شخصی قاضی با غیر قاضی، حالا شخص قاضی، شخص قاضی که علم به زنا دارد، این مقتضی نهی از منکر است. آیا مقتضی نهی از منکر است، در بعد چهارم هست؟ در بعد پنجم تعزیر، یا نخیر در ابعاد نهی از منکر؟ اصلا ابعاد نهی از منکر غیر از حد و تعزیره. تعزیر و حد باب جزا دادن است، جزا دادن به عملی که انجام شده و تکرار هم نخواهد شد. باب نهی از منکر در چه موردیست؟ در موردیست که منکر را طرف انجام داده، برای اینکه تکرار نکند نهیش کنند. نه منکری که هنوز انجام نداده، کسی که منکر هنوز انجام نداده نهیش کنند؟ کسی که منکری رو انجام داده و عالم است به منکر بودن و منکر انجام داده تموم شده، نهیش میکنن در صورتی که توبه نکند. برا اینکه تکرار نکند، برای عدم تکرار منکر و برای عدم تکرار ترک واجب، امر به معروف میکنن و نهی از منکر میکنن. پس باب امر به معروف و نهی از منکر باب جزا نیست، باب جلوگیریست. باب جلوگیری از ترک معروف و جلوگیری از فعل منکر، این یک باب است. باب دوم، باب جزاست، منکری که انجام شده است و ثابت شده است، جزای حدی و یا جزای تعزیری داده بشه. بنابراین، این چه ملازمت دارد که اگر قاضی علم پیدا کرد به جریمه، مقتضای وجوب نهی از منکر این است که حد بزنه، نخیر. مقتضای وجوب نهی از منکر اقلش لسانیست، بعد عملی، سلبا او ایجاباً. این یک. وانگهی، منکری که انجام میشود و شخص علم پیدا میکند، این چند بعد دارد. یا منکری که انجام میشود و شخص علم دارد، نمیداند که این شخصی که منکر انجام داده، منکر میداند اون رو با نه؟ اگر نمیداند که فاعل منکر، منکر انجام داده یا نه، اینجا نمیتونه نهی از منکر کنه. (؟) این دعوته، تعلیمه، یاد دادنه. اگر خیال میکند که منکر نیست و خیالش غلط است، باید که شما با ادله ی ثابته ی کتاب و سنت ثابت کنید که منکره. بعد که ثابت شد منکر است، تازه نهی از منکر نمیتونید بکنید، چون منکر انجام نداده. از نظر او منکر نبوده. نهی از منکر در صورتیست که منکری رو انجام داده، و خیال تکرار داره و توبه نکرده و میداند این منکر است. در این صورت زمینه نهی از منکر است. نهی از منکر با مراتبش این مقتضی حد و مقتضی تعزیر و این حرفا نیست. فلذا در باب نهی از منکر شهادت لازم نیست. اگر شما کسی رو دیدید داره دزدی میکند و دزدی استمرار میکند، این نهی از منکرش شهادت نمیخواد، بخواید نهیش کنید از دزدی شهادت نمیخواد که. نه اقرار میخواد، نه شهادت میخواد، فقط علم دارید که دزدی کرده، و استمرار دزدی. علم دارید که غیبت میکنه، استمرار غیبت، علم دارید که مثلا چه میکند. بنابراین باب نهی از منکر و امر به معروف از باب حدود و تعزیرات اصلا جداست. تنفر از همدیگر دارن. این یک حرف. حرف دیگر، بله، لادلة الوجوب الامر بالمعروف و نهی عن المنکر و القول اختصاصها بما اذا کانت دعوا عدوانا و ظلما و لا یجزی فینا اذا جهل المدعی و المنکر الحق غیر الصحیح. میگد که اختصاص دارد حکم و اختصاص دارد حدود یا اینکه دعوا عدوان و ظلم باشد. اگر دعوای عدوان و دعوای ظلم بود، میگد اختصاص دارد علم و جواز یا وجوب حکم و قضا به علم اونجایی که در دعوا عدوان و ظلمه. اما اگر عدوان و ظلم نباشد، زنا، هر دوام راضی ان، ظلم نیست. نه زانی ظلم به زانیه کرده، نه زانیه ظلم به زانی کرده، خلاف شرع کردن. این اختصاص دارد به (؟) چرا؟ برا اینکه در اونجایی که عمل ظلم باشد، یا عمل معصیت باشد ظلم نباشد، هر دو مورد نهی از منکرن. چون هر دو مورد نهی از منکرن بنابراین مقتضای علم به منکر، چه منکری که ظلم باشد و تداعی باشد، چه منکری که ظلم نباشد و (؟) در هر دو صورت مقتضای وجوب نهی از منکر این است که حد جاری بشه. بله، ظلم به یکدیگر، ظلم به یکدیگر بله. بله ، عرض میشود که و یضل علی ایضاً قوله سبحانه عجیب، و یضل علی ایضاً قوله سبحانه و من لم یحکم بما انزل الله و اولئک هم الکافرون هم الظالمون هم الفاسقون. اینجا قضیه به عکسه. که این شخصی که دید یا یقین کرد که زنایی حاصل شده است باید حکم کند به حد. اگر حکم به حد نکند، مشمول آیه و من لم ینزل (؟) برا اینکه، انزل الله چیه در اینجا؟ در آیات نور انزل الله لَوْلَا جَاءُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَٰئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ شما یک انزل الله رو میگیری انزل الله دوم رو نمیگیری؟ تازه اون یک انزل الله هم درست نیست. انزل الله. انزل الله که اگر عالم به منکر بودی نهی از منکر باید بکنی، اینجا که نهی از منکر نیست. وانگهی، اگر انزل الله که شما عالم به منکر بودید، باید نهی از منکر کنید، این مقید است به حد. کمانکه در آیات اولی سوره ی نوره. مثلا الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ شاید از نظر اونها این آیه باشه که انزل الله، الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ خب صاحب کتاب بیاد بگه که این آیه خطاب به کیه؟ خطاب به کسانیست که قاضی هستن و باید مجری حد باشند. الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا الزانیه و االزانیبه نظر کی؟ آیا این حاکم شرع که میداند این زنا حاصل شده است، آیا الزانیه و زانی هستن به نظر او با نه؟ به نظر، من میدونم، نظر جوابش…. به نظر او آیا کسی که دارد میبیند دارن زنا میکنن و زنا کردن تمام شد، آیا به نظر اونها زنا حاصل شد یا نه؟ دلیل از طرف نراقی، بنابراین، اگر کسی بداند زنا حاصل شده است فاجلدوا کل واحد انجام ندهد، حکم بدهد، این لم یحکم بما انزل الله. میگیم نخیر، برا اینکه، همین آیه که به طور اجمال میفرماید الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ همین آیه میفرماید لو لا جاءوا بعدش. دو نص داریم لَوْلَا جَاءُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ این علم شما کافیست برای نهی از منکر فقط، برا حد نه. علم شما به زنا کافیست برای وجوب نهی از منکر. اما از برای جواز وجوب هست لَوْلَا جَاءُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ بله؟ دو آیه است، دو آیه است. این اگرو شما میفرمایید. اگرو شما میفرمایید. اگرو دارید شما میفرمایید. اگرو شما دارید میفرمایید. برا اینکه آیه میفرماید که ببینید، برا اینکه آیه میفرماید که ببینید، والذین یرمون المحسنات، رم در مقابل چیه؟ شهادته. سوم نداره. اگر سوم داشت یرمون کافی نبود. ببینید، کسانی که نسبت میدهند به محسنات زنا را، حالا، رم، یا رمی خیالیست، ظنی، علمی، اقراری، یک شاهد است، دو شاهد است، سه شاهد، همه رمی، چرا؟ برا اینکه ثم لم یاتوا. و الا اگر والذین یرمون فقط خیالی بود، یا فقط علمی بود، ثم لم یاتوا باربعه شاهد چرا اومده؟ پس اونچه رم را، نه زمینه زمینه شهادت نیست. اصلا زمینه زمینه شهادت نیست، زمینه زمینه مطلقه. زمینه مطلقه عزیزم. الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مطلقه زمینه شهادت نیست. مطلقه کجا شهادته؟ شما داری میزنی شهادته. ببینید آیه دوم که شروع میکند الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ این زمینه شهادت نیست زمینه زناست. زن زناکار، مرد زناکار رو باید صد تازیانه بزنی. این زمینه شهادت نیست. بله، زمینه شهادت که نباشه (؟) خیال میکنند. بنابراین هر کسی که دیدید زنا کرد، یا شنیدید زنا کرد، یا گمان کردید، یا علم داشتید، یا به نفر،یا دو نفر، یا صد نفر، شهادت دادن کافیه. میگیم نخیر، والذین یرمون المحسنات، محسنات کیا هستن؟ محسنات زنانی هستند که با چهار شاهد زنای اونها ثابت نشده. اگر سه شاهد، دو شاهد، یک شاهد علم به حضوری باشد، باز محسناتن (؟) اگر سه نفر شاهد عادل آیت الله رفتند، دیدند، شهادت دادند(؟) اولئک عندالله هم الکاذبون و این هنوز محسنه است، محسنه است یعنی ثابت نمیشود حد، ولی زنا ثابت میشه. زنا ثابت است، از باب نهی از منکر، باید نهی از منکر بکنند. اما زنایی که حکم حد دارد، حکم حد در اینجا بار نیست. بار کردن حکم حد بر مبنای زناییست که با شهادت باشد. اما زنایی که با شهادت نباشد، یا معلوم نیست، یا اگر معلوم باشد فقط مقتضی نهی از منکر است. حالا اونا فرق میکنه. والذین یرمون المحسنات ثم لم یاتوا ببینید، دو بعده. رمی محسنه و لم یاتوا. فقط لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ این یکی. دومش، لَوْلَا جَاءُوا آیه سیزدهم لَوْلَا جَاءُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ نمیگد که لو لا علموا. لو لا علموا نیست اگه علم، عرض میشود که (؟) علم نیست. لو لا علموا علم (؟) چه شاهد باشد چه نباشد. چه حضوری باشد چه حضوری. مطرح شهادته. لو لا جاءوا علیه بالاربعه شهدا این اثباتش. نفیش، و اذ لم یأتوا بشهدا فاولئک عند الله هم الکاذبون. عند الله هم الکاذبون، نه کاذباً. کاذب نیستن، صادقن، ولکن صدقشون کذبه. در چه بعد؟ در بعد اجرا حد. در بعد اینکه این حرام انجام داده است و نهی از منکر باید بکند معلومه. ولکن در بعد دوم که اجرای حد باشد، در این بعد کاذبن. بنابراین عندالله هم الکاذبون و دو کار میشه، یکی اینکه سلبی، یکی ایجابی. سلبی حد جاری نمیشود، ایجابی برای این کسانی که چهار شاهد نیاورده اند با رمیشون همشون رو باید که ثمانین جلدَ عرض میشود که حد زد. بنابراین این البته بحث مفصلش خواهد آمد. اینکه شما میگید که این لم یحکم و ما انزل الله هست، نخیر. ما انزل الله اولا مطلق است، بعد با دو نص تقیید شده است که اگر اربعه الشهدا در کار نباشند، نمیشود. سه شاهد، دو شاهد، یک شاهد، علم، حضوری غیر حضوری. این فقط باب نهی از منکر را باز میکند، نه باب حد رو. عرض میشود که این. و اما ادله دیگر، مثلا از جمله ادله ای که میارن ادله ی خیالی و مصلحتیست. اگر چنانچه فقط با چهار شاهد حد میشود جاری بشود و کمتر از چهار شاهد نمیشود، بنابراین فحشا زیاد میشه. اتعلمون الله بدینکم شما بر کرسی مصلحت نشستید، بر خلاف نص قرآن قسم خوردید. وانگهی این جریان حد، جریان جزا نیست. جریان جلوگیری از عفاف، جلوگیری از بی عفتی علنیست یه مرتبه جلوگیری از اصل زناست، نداریم. جلوگیری عملی از اصل زنا نداریم مگر باب نهی از منکر. اما جلوگیری از زنا و تکرار زنا در بعد علنی بودن، جوری علنی باشد که چهار نفر شاهد عادل به طور عبوری درک کنند (؟) و عرض میشود که بیان شهادت بدن. و باب شهادت است که. از باب شهادت این است که واجب است تلقی شهادت و واجب است القا شهادت. در چه صورت؟ تلقی شهادت واجب است و القا شهادت واجب است برای حفظ عفت اسلامی. عفت در باب جنسی، عفت در باب قتل، عفت در باب عرض میشود که دزدی. برای حفظ عفاف عموم که علنی نشود بی عفتی جنسی، بی عفتی مالی، بی عفتی جانی، علنی نشود. بنابراین واجب است که چهار نفر شاهد عادل ببینند، حرام نیست، دیدن عورت زن و مرد و دیدن عمل جنسی در حالت عادی حرامه. ولکن در حالی که تلقی شهادت واجب است، این تلقی شهادت اوجب است از حرمت دیدن عورت عرض میشود که نامحرم. برای حفظ جهت (؟) چون در جریان دوران امر بین اهم و مهم، اهم مقدم است بر مهم کما اینکه نظیرش زیاده. اگر دختری عریان دارد لخت میشود، دارد غرق میشود لخت در دریا و شما میتوانید اون رو نجات بدید باید نجات بدید. دست زدن و عرض میشود که بغل کردن و چه کردن برای نجات دادن، این واجب است، حرام نیست. حرمتش میفتد برا چی؟ برا اینکه واجب اهمه. همچنین واجب اهم این است که بلاد اسلامی ما مانند اروپا نشه، مانند پارک های اروپا نشه. که مثل خر ماده و خر نر رو هم میفتند و عمل جنسی رو در محضر اشخاص انجام میدن. اینطور میخواد نیشه. حد برای جلوگیری از اصل جریمه نیست، برای جلوگیری از بعد جریمه است. بعد وقیح جریمه که در محضر و منظری انجام بشود که چهار نفر شاهد عادل بتوانند ببینند. مسلمان تشکیل نمیده، چون مسلمان میدانند جامعه. مسلمان میداند حرام است، عذاب دارد، سوال دارد، (؟) بنابراین اگر بنا بر تشریع است همه محرم اینطوره. در باب قتل، در باب دزدی، در باب عرض میشود مه غیبت، در باب همه چی، باید که همه را، همه را مرتب شلاق زد، مرتب کتک زد، مرتب مراقبت کرد برا اینکه جو جو بهشت بشه و این کار انجام نشه. حالا این بحث میاد بعدا. که اینکه میگن این تشریع خواهد شد، این اولا تشریع بشه فرض کنید، فرض کنید اگر حد نخورد کسی که زنا داده است یا زنا کرده است، اگر حد نخورد مگر در صورت چهار شاهد تشریع بشه. تشریع خداست یا پیغمبر؟ خب این تشریع نمیشه کجا تشریع میشه. تشریع کسی میشود که ایمان ندارد، دین ندارد، و قالب جزا نیست. مثلا این جزا یوم آلاخره رو مقدم ننداخته یوم الدنیا خداوند. بلکه برای حفظ عفاف عمومی میگد که اگر درید حجاب عمومی را، اگر درید عفاف عمومی را به این طریق هرزه (؟) کرد که در حضور جمعی که دارند عبور میکنند و در بین اینها چهار شاهد عادل وجود دارند که میبینند، نمیخواد این جلو بگیره، جلو نمیگیره از نظر حد شرعی عرض میشود که در دنیا. اما جلوی اصل زنا رو، و لا تقرب الزنا آیات نهی زنا رو(؟) و روایات و آیات و آیات و روایاتی که ه عذاب الیم و عذاب جهیم مقرر کرده است، از برای تخلفات، چه قتل، چه زنا، چه دزدی، چه کارهای دیگر، (؟) در این مطلب کافیه. عذاب الیم فی الدنیا این است که باید (؟) کسی که رم کند عذابی داده شود که حاکم شرع، وقتی که در حضور حاکم شرع اومد گفتش که فلان کس زنا داده، و ثم لم یاتوا باربعه شهدا، چهار شاهد نیاورده باید بخوابونه هشتاد تازیانه بهش بزنه، این عذاب دنیا. عذاب آخرت هم جهنمه. عذاب دنیاست، عذاب آخرت. برای کی؟ برا کسی که رم کرده است محسنات رو به زنا. رمی به تخلف جنسی کرده است. و عجیب اینه که در باب اینکه قاضی کافیست به علمش حکم کند، هیچ دلیلی وجود ندارد مگر بر ضدش. کتاباً و سنتاً و اعتباراً دلیلی بر ضد. فقط یه دونه روایت داریم، یک دونه روایت لخت بی حجاب داریم که این یه دونه لخت در مقابل آیات و در مقابل روایات اصلا کاره ای نیست. ما روایت رو براتون میخونم، در تذکره الفقها از کافی نقل کردیم. دویست و نود و هشت، جلد دوم، فارقین، عرض میشود که الا ما تذعم الدلاته علی وحده، روایت سندش ضعیفه، سند نداره. متنشم بر خلاف کتاب و سنته. مثل خبر الحسین بن خالد الواجب علی الامام اذا نظر الی رجل یزنی او یشرب خمراً عن یقیم(؟) تمام باب حدود (؟) فقط. در میان روایت شیخ فقط همین یه روایت است که الواحب علی الامام اذا نظر الی رحل یزنی او یشرب خمرا عن (؟) و لا یحتاج الی بینه مع نظره لانه امین الله فی خلق و اذا نظر الی رجل (؟) عن واحب علیه یذبره و ینهاه و (؟) و قال فقلت (؟) لان الحق اذا کان لله تعالی فالواجب علی الامام لاقامته و اذا کان للناس فهو للناس، کافی جلد هفتم، صفحه دویست و شصت و دو. همین الکافی بشیعتنا این روایت که بر خلاف ضرورت دلالت قرآن و سنت است نقل کرده. اعتراضاتی بر این روایت وارده، اگر امام حتی امام معصوم واحب بشه برش، واجب رو ترک کردن، رسول الله در جریان غامدیه و در جریان دیگر، این واجب رو ترک کرده، آیا معاذالله رسول الله انقد کودن بود که با اقرار اول مطمئن نشد؟ اقرار دوم، اقرار سوم، اقرار چهارم، و با اقرار چهارم مثلا بر حسب این روایت حد زد و رجم کرد. بنابراین این روایت اصلا قابل قبول نیست و باید که به ادله دیگر توجه کرد. ادله دیگرشون جمعا تاکید است بر آنچه رو که عرض کردم. مثلا از جمله میگویند که اگر چنانچه شخص قاضی و حاکم شرع علم پیدا کند به جریمه و حکم ندهد، این تناقض داره در اینجا. (؟) اگر علم پیدا کند به اینکه زنا کرده و حکم نکند به حد این تناقضه، این کجاش تناقضه؟ بله. اگر علم پیدا کند به اینکه زنا کرده، با اینکه علم پیدا کرده که زنا کرده، او را مثل عدم زانی حساب کند و نهی از منکر نکند این تناقضه. بر خلاف علم کردن دیگه. علم دارد این مرد زنا کرده و زنا میکند و با اینکه علم دارد بگوید نخیر علم ندارم، نمیدانم. این تناقضه. نه اینکه علم دارد و نهی از منکر نمیکند حتی. حتی اگر علم دارد و نهی از منکر نکند خلاف وظیفه انجام داده. این تناقض نیستش که، آقایون میگن تناقضه. ملاحظه کنید این تبعات داره از کجا تا کجا. میگد که اگر علم پیدا کند این مرد زنا کرد و حد نزد، این تناقضه. کجا تناقضه. تازه اگر علم پیدا کرد این زنا کرده و نهی از منکرم نکرد این تناقض نیست. بله، اگر علم پیدا کرد که این زنا کرده معذالک علمشو تبدیل کرد به اینکه زنا نکرده، هم علم داره زنا کرده، جوابش اینه که علم حجت ذاتیه، حجت ذاتی برا اینکه بداند که این زنا کرده، آیا بداند زنا کرده تلازم داره با حد؟ نخیر. بداند زنا کرده تلازم دارد شرعا با اینکه نهی از منکر کنه، با حد تلازم نداره. تناقض بین علم به زنا و بین عدم حد هست؟ نخیر. حد مرحله ی چهارمه. میدونم، ببینید، حجت در چه بعد؟ حجت در بعد اول بود که نهی از منکر باید بکنه، بله. ولی، حجت در بعدی که شهادت لازمه بکنه؟ حجته بله. حجیت علم قاضی فقط کافی است که علم دارد این زنا کرده. بنابراین بر مبنای علم زنا باید اون مرد را زانی بداند. این ضرورت داره. و نهی از منکر بکند این تکلیفه، بیشتر از این. بیشتر از این استلزام ندارد. بیشتر از این استلزام به خلاف دارد. برا اینکه لو لا جاءوا علیه باربعه شهدا، چهار شاهد لازم است برا حد. اصلا فاصله داره. برای اثبات جرم، این اثبات جرم علما، اثبات جرم علما مستلزم اثبات حد نیستش که. حد برای حد خاصیه. حد در حدیست که با شهادت. اگر شهادتی اربعه شهدا باشد با شروطش، حد البته مستلزم است. اما اگر شهادت حاصل نشده است، علم مقتضیست ذاتاً که بداند این زانیست. مقتضیست بداند زانیست بنابراین تناقض پیدا نمیکند، بنابراین مقتضیست ذاتا بداند این زانیست و امر بداند این زانی نیست تناقضه. اما اگر اقتضای اول که مفتضیست ذاتاً بداند این زانیست و مقتضای ذاتی اول را ترک کند، این تناقضه. بداند زانیست و بداند زانی نیست. اما اگر بداند زانیست واجب است نهی از منکر بکنه، اگر نهی از منکر نکند تناقضه؟ تازه نهی از منکری که باید یاد بکند، نکند تناقض نیست. چون علم جهل نیست، علمه فقط. تا چه رسد به اینکه علم دارد به اینکه زنا کرده پس واجب است حد بزنه. اگر حد نزند تناقضه. بله، اگر حد مستلزم با علم باشه، بله؟ باز تناقضه. اگر حد زدن لازمه ی علم است و لازمه ی علم حد زدن است، باز تناقض نیست برا اینکه تعیین تکلیفه. ببینید اینجام تناقض نیست. حالا این تناقض نه در بعد اول است، نه در بعد دوم. وانگهی تلازم علم به جریمه با حد غلط است. برا اینکه نص دو آیه سوره ی نور که چنانکه بحث خواهیم کرد مفصلا، نص دو آیه سوره نور این است که حد فقط در زمینه اربعه شهوده. اگه اربعه شهود نباشد، نیست.
اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوه و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا والسلام علیکم و رحمه الله.