پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه هفتصد و سی و دوم درس خارج فقه

قضاوت و شهادت

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین. محرماتی که انجام میگردد یا به طور جهار است، یا به طور مخفی. اگر محرمی مخفی انجام گردد، نه حد دارد و نه تعزیر دارد، و نه احدی حق دارد که تفتیش و تجسس کند، تا حرام(؟) به دست بیارد، چه بازگو کند و چه صرفا بداند. اما محرماتی که جهاراً انجام می‌شود و تجاهر به اون حرام انجام میگردد، اینها دو قسم است. یک محرماتیست که خیلی خطر از برای جو و جامعه ی اسلامی ندارد، و یک محرماتیست که خطر دارد. محرماتی که از برای (؟) مسلمونها به حرام و از برای لکه دار کردن جو و جامعه اسلامی بسیار خطرناک است، اینگونه محرمات عقوبتش محول به بعد از مرگ نیست. عالم دنیا، عالم تکلیف است و عالم جزا و جلوگیری از گناهان به وجه عام و طبق قاعده کلیه نیست. مگر اون حرام هایی که جامعه اسلامی را مزمئل میکند و کدار می‌کند و عفت عمومی را از بین می‌برد. این قسم اخیر از محرماتی که اولا علنا انجام میگردد، جوری که چهار شاهد عادل بتوانند ببینند و تلقی کنند تا شهادت بدهند، اولا علنا انجام میگردد، و ثانیا اضافه ی بر انجام علنیش لکه دار می‌کند عفت عمومی را در این قسم از محرمات‌ شرع مقدس وا نگذاشته است عاملین محرم را اینطور. جزاء اخروی اونها را مقداری مقدم میدارد، بعد از مرگ زانی جزا دارد، زانیه جزا دارد، لاطی جزا دارد، مساحقه جزا دارد. اما اگر به طور علنی در جامعه ی اسلامی انجام گردد، و جو اسلامی را لکه دار کند و زبور و (؟) به حدی که چهار شاهد عادل بتوانند آن را مشاهده کنند یک وقت و یک جا و بک گونه، در این صورت حد جاری میشود. بنابراین حد انجام گناه از برای عدل گناه نیست، مخصوصا اگر مخفی باشد. و حتی از برای گناهی که جهرا (؟) اشهاد انجام شده است نیست. دروغ میگوید، جهراً، غیبت میکند جهراً یا حد ندارد، دروغ میگوید (؟) اشخاص رو میزند و از این قبیل گناهانی که خیلی از برای لکه دار کردن جو اسلامی خطرناک نیست، اینها حد ندارد، بله نهی از منکر دارد. مراتب سه گانه ی نهی از منکر که مرتبه ی اخیرش چکوا و حاجبهاهمه. اما بخوابانید و شلاق بزنید، اعدام کنید، و چه کنید و چه کنید، از حدودی که اسلام مقرر کرده است،‌ این حد از برای جلوگیری از اصل گناه نیست. برای جلوگیری از اصل گناه شخص مسلمان که معتقد به تکلیف و عذاب آخرت و بعد از مرگ است، همون مانع براش کافیست. موعظه ها، پندها، نصیحت ها، از برای ترک گناه و انجام واجب کافیست. اگر سری انجام بدهد میداند که عذاب میشه. و اگر به طور جهری هم انجام بدهد، می‌داند که آمرین به المعروف و ناهین عن المنکر امر و نهی می‌کنند با مراتب سه گانه اش که مرتبه اخیرش چکوا و حاجبهاهمه. اما گناهانی معاذالله مانند زنا و لواط و مساحقه که عفت عمومی را لکه دار می‌کند، اگر سراً انجام شد، جزاش مربوط به است به آخرت. اگر جهرا انجام شد که چهار شاهد عادل نتوانند شهادت بدهند، این بین سرّ و جهر است. اما اگر جهراً انجام شد، در پارک، در خیابون، در بازار، چنانچه در اروپا احیانا چنین است، مسلم چنین است، اونجا هم به طور کلی نیست احیاناً چنین است، اگر چنین وضعی در جو اسلامی ایجاد گردد، منسخ میکند و لکه دار می‌کند چهره عفت اسلامی را، آیا اینجا چه باید کرد؟ فقط به نهی از منکر باید اکتفا کرد؟ و مراتب سه گانه کافی نیست. بلکه قدمی بالاتر از نهی منکر به نام حد بالاترش، به نام تعزیر کمترش، اسلام برداشته، برا اینکه جو اجتماعی اسلام اون گونه لکه دار نگردد. بنابراین کسانی که بر کرسی تشریع مینشینند، و می‌گویند اگر حد در زنا و لواط و مساحقه، مخصوصاً زنا و لواط معاذالله تعالی اگر آنها با چهار شاهد حد جاری گردد، بنابراین مردم (؟) میگردند بر این اعمال، این قال الله و اقول است. اگر از نظر کتاب خدا و سنت رسول الله صل الله علیه و آله و سلم ثابت است که جز با شهادت چهار مرد در باب زنا و لواط، و جز با شهادت چهار زن در باب مساحقه حد جاری نمیگردد، دیگه فلسفه بافی ها و مصلحت تراشی ها یعنی چه. حتی اگر ندانیم مصلحتش چیست. اگر ما ندانیم مصلحت چیست کلاً، ولکن بدانیم حکم خدا چنین است، باید حکم خدا رو عمل کنیم، ولی مصلحت رو میدانیم، فرض کنید مصلحت رو نمیدانیم، مثلا ثواب نماز صبح از سایر فرائض بیشتر است، اما چرا دو رکعته؟ حالا که ثواب بیشتره پس سه رکعت باشه، چهار رکعت باشه، پنج رکعت. ما مصلحت را فرض کن نمی‌دانیم، در عدد رکعات نماز و در عدد ایام صوم و سایر جهاتی که ما مصلحت نمی‌دانیم، باید بر خلاف نص عمل کنیم؟ چون مصلحت را نمی‌دانیم، یا مصلحت خیالی مانند جریان حد در باب زنا که اگر در مورد زانی و زانیه، انحصار داشته باشد جریان حد به اینکه چهار شاهد باشد، بنابراین این (؟) زناست. اگر(؟) زنا نیست، جلوگیری کمتری در زناست. (؟) به زنا در صورتی که مردم را هول بدهد به زنا، اگر زنا کنی مطلبی نیست، اگر زنا کنی اشکال نداره، این (؟) به زناست. اما جلوگیری کمتر از زنا، جلوگیری کمتر از زنا، این از نظر مصلحت اشکال ندارد، بلکه اگر جلوگیری بیشتر شود که حتی در خانه ها رو انسان بشکنه از پشت بام، عرض میشود که پاسدارها و ماسدار ها بریزن و تو اتاق برن، ببینند که آیا زن و مردی با هم مشغولن یا نه. اصلا جو را به لجن میکشاند. ما در مقام تشریع نفیاً و اثباتاً نیستیم، فقط ما متوجهیم که طبق پنج نص از قرآن، پنج نص از قرآن، یک نص در سوره ی نساء آیه پونزده و چهار نص در سوره ی نور، آیه چهارم و ششم و سیزدهم و بیست و ششم، تنفیض کرده است که حد در باب زنا حداقل، حداقل میگیم چون مساحقه رو فرض کنیم نگیره، حد در باب زنا حداقل منحصر است به چهار شاهد، حتی اقرار کافی نیست، تا چه رسد مردم را وادار به اقرار کنند، تا چه رسد مثلا به در خانه ی مردم را بشکنند وارد شن، یا از پشت بام وارد شن برن تو اتاق ببینن چه کاری میشود، نخیر. ‌ چهار شاهد عادل به طور عادی و عبوری ببینند که چنین جریانی هست. شارع مقدس در اینجا حد جاری میکند، حد مقرر است، چرا؟ مقرر کردن حد از برای اصل گناه نیست، یک. و الا همه باید حد بخورند. حد از برای اصل گناه نیست، اگر گناه مخفی باشد نه حد دارد نه تعزیر دارد و نه نهی از منکر، چون نهی از منکر چجوری (؟) بعد دوم، و نیز حد گناه از برای اینکه گناه را انجام داده اید صرفا نیست، خیلی از گناها علنی انجام داده می‌شود، غیبت و دروغ و چه و این حرفا، بلکه حد گناه از برای گناهان مخصوصیست، نه هر گناهی، گناهان مخصوصیست که به طور علنی جوری انجام میگردد که چهار نفر شاهد عادل در عبور آن را ببیند تلقی شهادت کنند، شهادت بدهند. این از نظر مطلب اگرم نزنیم باز مطلبی نیست. اما باز رجوع به آیه است، وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ ببینید این واللاتی قدر مسلم زمینه ی علم رو شامل است. زن هایی که عمل فحشا انجام می‌دهند، پس استهشاد کنید راجع به علم به اثبات فحشا. پس معلوم میشود که علم به فحشا کافی نیست از برای (؟) در بیت، از برای آذوهماهم. اگر علم به فحشا کافی بود، پس فساشهدوا معنا نداره. فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ بعدشم وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ کدوم ها؟ اون دو نفری که این فحشا را انجام می‌دهند، چه زن و مرد زنا می‌کنند، کدوم فحشا؟ اون فحشایی که استشهاد کردیم و چهار نفر شهادت دادند. ها برگشت به فاحشه ای می‌کند که ثابت باشد با فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ نه کل فحشا؟ بنابراین وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ چهار مرد در موردی که زنا باشد. و در موردی که مساحقه باشد این اربعةً از باب تقلیده. اربعة در بعد زنا از باب نص است، که باید چهار مرد باشند. و در باب مساحقه که مشمول الفاحشه و (؟) ظمنا شامله، مثل یا ایها الذین آمنو. یا ایها الذین آمنو نصاً شامل مذکر است و ظمناً شامل مونث هاست. و لفظ مذکر آمده است برای تقلیده. در اینجام اربعةً منهم، جواب این سوالی که احیانا میشه، که اگر مساحقه باشد که چهار مرد نمیشه. میگیم که اگر زنا باشد، اربعةً منکم است چهار مرد. اگر مساحقه باشد اربع منکم چهار زن. اربع در ضمن اربعة مقصود است، به چه دلیل؟ به دو دلیل. یک دلیل الفاحشه در اختصاص فاحشه ی زنا نیست. چون در اختصاص فاحشه ی زنا نیست، هم فحشای زنا رو شامل است، هم فحشای مساحقه رو، بنابراین اربعة منکم از باب تقلیده.‌ از باب نص است در باب زنا که چهار مرد، و از باب تقلید است در باب مساحقه که چهار زن. خب فایده نداره. نخیر کافی نیست، برای اینکه اربعةً فرموده. اگر، صبر کنید، صبر کنید، اگر در زن، اگر در مساحقه و زنا هر دو زن کافی بود اربعةً معنا نداشت، اربع باید میشد. بله دیگه، اربع که چهار زن که باشد، چهار مرد برای اولی است، ولی چهار زن، چهار مرد باشد چهار زن به طریق اولی نیست. ‌ پس اربع باید باشه. ببینید جواب سوال شما. چرا، نه در مساحقه، ببینید آقا، مساحقه مربوط به زنه، زنا مربوط به مرده، و زن جریان رو ببینید که مردی با زنی، این دریده میکند زن را و عفاف عمومی را به طور کلی لجن زار لجن بار میکند. در اینجا الفاحشه دو مصداق دارد. نسبت به زن، یک مصداقش زنا، یک مصداق مساحقه. خب حالا در باب زنا اگر شرط نباشد که چهار مرد شهادت بدهند، چرا اربعةً آمد، باید اربع باشه، که اربع هم شامل زن است اصالتاً در باب زنا، و هم شامل مرده. اگر زن بتواند شهادت بدهد، شهادت قبول بشه، مرد به طریق اولی است برا اینکه زن دورتر است از نگاه کردن زنا. زن از نظر حفظ عفاف، هیچکدوم، از نظر حفظ عفاف و حیا زن باید دورتر باشد از تلقی شهادت زنا. بنابراین اربعة منکم در یک بعد نص است که باب شهادت مردان است در زنا، در یک بعد تقلید است و عرض میشود که در ضمن است در بعد شهادت چهار زن نسبت به مساحقه. حالا این (؟) حالا، اونی که قدر متیقن قطعیست و غیر قابل شک است، این است که فاحشةً زناست، اربعةً منکم چهار مرده. حالا، اول که زن لواط نمیکنه، اول، بعده، باید واللذان یأتیانها، فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا خب اولا، این مطلبی استفاده میشه که اگر یقین داشت حاکم شرع که زنایی حاصل شده است، یا یقین حضوری و یا یقین علمی غیر حضوری داشت، بدون شهود البته، یقین منهای شهادت چهار مرد داشت، یقین حضوری یا به طریق اولی در بعد بحث ما یقین غیر حضوری. برا اینکه اگر یقین حضوری داشت فَاسْتَشْهِدُوا أَرْبَعَةً نیست (؟) ولکن اون مقداری که مسجل است و معین است و (؟) است این است که، شخص حاکم شرع شنیده است به طور قطع زنایی از اون مرد و این زن حاصل شده، و شهادتی هم فعلا در کار نیست. حالا، اینجا به علم خود اکتفا کند و نهی از منکر کند فقط؟ فقط نهی از منکر کند اگر بتواند(؟) داشته باشد؟ و فقط ازدواج با آن زن نکند چون حُرِّمَ زوج المومنین نخیر، سومه، فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ چون (؟) این علم به فاحشه دو بعد دارد، یا علم دارد فحشایی انجام شده و قطعا شهودی نیست، فاستشهدوا معنا نداره. بله؟ وقتی که من قطع دارم شما در خانه نیستی در خانه را بزنم(؟) این وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ که بر زمینه ی علم به انجام فحشا است، نه هر علمی، علم دارد که فحشا انجام شده است و یقین ندارد که علنی بوده است یا علنی نبوده، احتمال به علنی داشته، یا مطمئنا علنیه. اگر احتمال بدهد علنی بوده است و یا مطمئن باشد که علنی بوده است، علنی بوده است به جوری که چهار شاهد عادل تلقی کرده اند(؟) اگر یقین دارد که علنی نبوده است، فاستشهدوا معنا ندارد. اگر یقین دارد که علنی بوده است ولکن علنی بوده است که (؟) چهار شاهد، چهار زن. در خانه باز بوده مردم میرفتن مثلا، ولکن اگر احتمال بدهد و یا یقین دارد که علنی بوده است جوری که امکان دارد چهار شاهد شهادت بدهند، تلقی کنند، یا چهار شاهد تلقی کرده اند، در این زمینه است که فَاسْتَشْهِدُوا أَرْبَعَةً مِنْكُمْ و این واجبه، واجبه. واجب است که حاکم شرع در صورت علم به وجود فحشا، علمی که یا یقیناً شهودی تلقی کرده اند، یا احتمالا شهود تلقی کرده اند، برای حفظ عفاف جامعه ی اسلامی و اینکه جو اسلامی لکه دار نگردد، برای جلوگیری (؟) حاکم شرع باید حدود الله را حفظ کند، از جمله حدود الله است که نباید (؟) بشود جامعه ی اسلامی جوری که علنی زنا انجام بشود، مانند خر نر و ماده رو هم، و حیا نمی‌کند کسی و عرض میشود همینطور رابطه کنند، نخیر، نباید جامعه اسلامی را کسانی که شرع ندارند و حجت الاسلام هستند و (؟) نباید جامعه ی اسلامی را همینطور واگذارند که بر فرض در خیابون فلان جا چنین چیزی شد، نخیر، فاستشهدوا واجب است، استشهاد کند عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ. حالا، اینکه واجب است استشهاد کنند چهار نفر رو، از دو حال خارج نیست. یا چهار نفر پیدا می‌کند، یا پیدا نمی‌کند. و اگر هم پیدا کرد چهار نفر دیدن، یا شهادت میدن با شهادت نمیدن، ممکن است، بداند، ببینید، دقت کنید، بداند عمر و زید و بکر و عمر، احراز کرد، تحقیق کرد، تفحص کرد، که اینها تلقی شهادت کرده اند، ولی حاضر به شهادت نیستند، و حال اینکه شهادت در چهار بعد واجب است، از جمله تلقی شهادت، از جمله القا شهادت، از جمله استشهاد، از جمله… در چهار بعد که بحثش خواهد آمد شنبه انشاالله، شهادت لازم است. خب، در یک صورت اگر لازم چهار نفر را پیدا کرد، چهار نفر هم مطمئنا گواه بودند و حضور داشتند، اما شهادت نمیدن، کافیه؟ نخیر. برا اینکه، همان طوری که صرف وقوع زنا کافی از برای حد نیست، صرف تلقی شهادت هم کافی برای حد نیست وقوع زنا بعد، تلقی شهادت بعد، القا شهادت متوجه میشود. این مراحل رو باید طی کنه. اینطور نیست (؟) من یه موقع به آقای مقتدایی گفتم در فاتحه ی مرحوم آقای خونسازی رضوان الله علیه، که آقای فتوایی رفت بره بالا منبر، آقای فتوایی بین منو آقای مقتدایی نشسته بود و با آقای مقتدایی هم دوره نبودیم، همدیگه رو میشناختیم، عرض میشود که آقای فتوایی خواست بره منبر، گفتم به منبر آقای فتوایی گوش ندید، به منبر من گوش بده. از اونجایی که گفتم تمام حدهایی که دارید خلاف شرعه. یک گونه حد مطابق با شرع نیست. اینجا پاریس نیستش که. اینجا پاریس نیست، اینجا لندن نیست، اینجا واشنگتن نیستش که توی پارک زنا کنند که چهار نفر (؟) ببینند. بنابراین یا به زور اقرار گرفتید شما، یا حتک (؟) کردید (؟) بنابراین یک دانه از حدهایی که شما دارید، حد زنا، حد لواط، حد مساحقه، حد قتل(؟) یک دانه اش درست نیست. (؟) حالا، فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا نه که إن حضروا. نه اگر چهار شاهد پیدا کردید و شهادت نمیدهند. ممکنه چهار شاهد پیدا کردید، که هر چهار نفر جریان را مشاهده کردن، اما یه نفرشون نمیگه هیچی. هر چه می‌کنی هیچی نمیگه. کافیه؟ نخیر. برا اینکه اولا، صرف وقوع فحشا کافی نیست. دوما، صرف اینکه چهار نفر تلقی کرده اند کافی نیست. ثالثا، باید این چهار نفر با هم القا کنند شهادت رو، نه اینکه سه نفر شهادت بدهند و اون یه نفر بگه اشتباه میکنن، نمیشه. مثل قضیه حموم ملا نصرالدین. تنبلارو عرض میشود که ناصرالدین شاه، تنبلارو جمع کرد حموم رو داغ کردند. تنبلا یکی پس از دیگری رفتند داغ شد. یکی موند، کلفت به جای منم بگو سوختم. این به جای منم بگو سوختم نمیشه. به جای منم شاهد، نخیر، خودت باید، خودت بگی من دیدم که (؟) جریان چنین شد. بنابراین  فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ مطلب اول، حَتَّىٰ يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا خب، تا اینجا حد نیست، فامسکوهن گفتم. تا اینجا حد نیست، حد از اینحاست وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ از باب استخدام. ها در بعد اول زنا، در بعد دوم مساحقه، در بعد سوم لواط، چون فاحشه اگر قرینه نداشته باشد شامل تمام سه بعد فحشای جنسی میشود. وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ حالا حده، فَآذُوهُمَا اذیت کردن کشتن، اذیت کردن زدن، اذیت کردن صد ضربه شلاق، اذیت کردن دویست ضربه، اذیت کردن، یه حاکم شرعی که اوقاتش تلخ بود گفت بخوابونید هشتصد ضربه شلاق بزنید. گفت آقا شما حد هشتصد میتونید بنویسید اصلا؟ اصلا میتونی بنویسی هشتصد تا، هشتصد چیه. آیا فآذوهما چیه؟ البته بر حسب جریمه است و بر حسب اونی که حاکم. اگر دو عدد ضربه کافی است (؟) اگه یه چک زدن کافی است، یک چک. اگه تو گفتن کافی است، تو. نه اینکه انقدر بزنید که طرف بمیره یا فلج بشه، نخیر. فآذوهما، فآذوهما برحسب، آخه این زدن برای چیه؟ این زن برای جبران گناه است که این گناه تکرار نگردد. هم این گناه تکرار نگردد و هم دیگران بدانند که اگر کسی زنا کرد آذوهماست. انسان را با شلاق نمی‌زنند، حیوان را با شلاق میزنید. این انسان حیوان میشود در صورتی که علنی این عمل را انجام بده. کسی که علنی مانند دو خر نر و ماده رو هم بیفته تو بازار (؟) تو بازار پاریس تو بازار کجا، این البته باید که حکم حمار رو برش بار کرد و بهش شلاق زد. آذوهما حد نداره، حدش مربوط است به نظر حاکم. فإن تابا، یعنی بعد از آذوهما. اذیت کنید، اذیت کنید، چک بزنید، چه کنید. اگر تابا و اصلحا. اگر، البته تابا بعد از آذوهماست. نه اینکه چهار نفر شاهد شهادت دادند، البته چهار نفر شاهد، شما علم دارید اولا، چهار نفر شاهد پیدا کردید ثانیا، چهار نفر شاهد شهادت داده اند. در این بین توبه نکرده اند. اگر قبل از اینکه شهود شهادت بدهند توبه کردند مطلبی نیست. ولکن، اینها، سه نفر باشند، سه نفر شهود، نخیر، اگر خودش شاهد بود، اربعه این است که خودش یه نفر، سه نفر دیگه. ولکن اگر خودش شهود کرد و دو نفر دیگر بودند، اگر بگوید و بازگو کند هم خودش را هم دو نفر دیگر باید بخوابانند، هشتاد ضربه شلاق بخوره. عرض کردیم که. حالا، وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ فَآذُوهُمَا فَإِنْ تَابَا وَأَصْلَحَا کی؟ بعد از آذوهما نه قبل الحد. اگر قبل الحد یا ضمن حد یا قبل الحد بعد از اینکه چهار نفر شاهد شهادت دادند توبه کند فایده ندارد. فلذا در آیه (؟) که اگر قبل أن تقبلوا علیهم باشد، قبل از اینکه قدرت اسلامی کافی باشد که اونها رو جلب کند، قبل از اون اگر توبه کردند، بله. اما در بعد از جلبشون، یا قبل از جلب و ولکن بعد از اینکه قدرت اسلامی امروز، فردا می‌تونه، هر وقوَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ فَآذُوهُمَا فَإِنْ تَابَا تابا کافی نیست، وَأَصْلَحَا توبه کنند و اصلاح کنند. توبه کردن جنبه ی سلب گناه است و اصلاح، ایمان مجدد است. این سلب گناه که شد، استغفار کردند، قالو آمنا چه و چه، از نظر درونی. و از نظر برونی اون کسانی که اطلاع پیدا کردند (؟) بگن که ما اشتباه کردیم، غلط کردیم، چنین کاری انجام نخواهیم داد، اصلاح کند، یعنی او جوی رو که اینها فاسد کردند، چون این دو نفر که زانی و زانیه زنا کردند و به قدری عفاف عمومی را لکه دار کرده اند که در معبر این کار را انجام داده اند. در جایی انجام داده که چهار شاهد این را ببیند، (؟) اون کسانی که این جریان فحشا را دیده اند، بروند اونها را حتی الامکان، حتی المقدور پیدا کنند، عذر خواهی کنند، بگن غلط کردیم، اشتباه کردیم، توبه کردیم، اصلحا اینه. نه اینکه فقط توبه کنه، نخیر. برا اینکه افساد کرده، این افسادی که در جو اسلامی ایجاد شده است دو بعد دارد، یه بعد است که برا خاطر اینکه این افساد شده است، حد جاری شود، فآذوهما. ولی بعد دیگر حد جاری شه، حالا حد که جاری شد، این شخص دیگر تکرار نخواهد کرد، ولی کسانی که دیدند این جریان را در معبر، در جو اسلامی و در بلد اسلامی دیدن این جریانی که شده، اینها البته (؟) یعنی حتک سرّ شده است، و عرض میشود که عفت اسلامی دریده شده است، اصلحا، برن اونها رو حتی المقدور پیدا کنن، بلندگو نوشته هر چه بگن که ما غلط کردیم این کارو کردیم، اشتباه کردیم، ما گمراه بودیم، چنین. فاعرضوا عنهما اونوقت. ولکن مادامی که توبه نکرده اند و اصلاح نکرده اند، آذوهما دنباله داره، همش آذوهما. آذوهما (؟). اولا در اسلامی با اونها مراوده نکنید، به اونها سلام نکنید، آذوهما اینا همش شامله. سلام نکنید، مادامی که توبه نکرده اند و اصلاح نکرده اند و این جو اسلامی که خراب کردند، مادامی که این کار نشده سلبا و ایجابا، با اینها مراوده نکنید، سلام علیک نکنید، محبت نکنید، اهانت بکنید. اون مقداری که حاکم شرع موظف میداند خود را و دیگران را، باید که این جریان را جلوگیری کند تکرار نشه. ولکن فَإِنْ تَابَا وَأَصْلَحَا فقط زن ها إِنَّ اللَّهَ كَانَ تَوَّابًا رَحِيمًا. حالا، این آیه. آیات سوره نور کجای این آیات رو نسخ کرده. ببینید، اولا چیزی که نسخ کرده، آذوهما. به جای آذوهما چی آمده؟ الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ این مِائَةَ جَلْدَةٍ نسخ کرد آذوهما رو. نسخ دیگه هم هست؟ بله. نسخ کرد فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ را. فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ را که تعزیر نبود، بلکه جلوگیری بود، أَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ را نسخ کرد، چون الزانی و الزانیه به حکم بر میگرده دیگه. الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ دیگه ندارد که امسکوهنا. پس امسکوهنا از طرفی و آذوهما از طرفی نسخ شد، درست شد؟ بقیه الباقی، باقی چیه؟ باقی وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ این نسخ نشده. اگر مرد یا زنی زنا کردند و شما میدانید، در صورت دانستن فاستشهدوا، این نسخ نشده. چی آقایون شهرت کردند، اجماع کردند، اطباق کردند بر اینکه قاضی به علم خود میتواند عمل کند، خلاف نص قرآن آن فتوا میدن؟ یعنی قرآن انقدر کم رنگ است؟ انقدر در حاشیه هم نیست؟ مراجعه کنید به قرآن، والله قرآن کتاب اسلامیست، قرآن دلیل اول است. فریاد باید کرده بشه این فقها، که اینجور سفاهت انجام میدن. اینجور جو اسلامی رو منسخ میکنن. اینجور حد میزنند، پاسدار، ماسدار، کی کی کی، همینطور، نخیر. این آیه مبارکه در بعد، در دو بعد فقط نسخ شده. یکی در بعد فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ و دیگر در بعد فآذوهما. به جای انفسوهن فی البیوت و آذوهما، فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ آمده. بقیش چی؟ وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ چه علم قطعی حضوری دارید شما حاکم شرع، و چه علم صمعی دارید. به علمتون نمیتونید نمیتونید عمل کنید، چرا؟ برا اینکه فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ ولی کی میگه؟ گوشاتونو باز کنید فقها، کر نباشید. این فصل کتاب به حکام شرع به صرف علم اکتفا کردن غلطه. فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ استشهاد واجب است، شهادت اونها واجب است. اگر استشهاد نکنید، ترک واجب کردید، با ترک این واجب دو فعل حرام انجام دادید، یک فعل حرام استشهاد نکردید. فعل حرام دیگر اگر حد بزنید یا اگر حد نزنید و بگید به کسانی، خودتون باید حد(؟) بخورید. فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ حالا، به جای فأمسکوهن، فإن شهدوا فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ به جای امسکو. به جای امسکوهن اول، به جای آذوهمای دوم که میشه، وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ  وَلَا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (؟) درست نگاه کنید منسوخ چیست نسخ شده. ناسخ چی چیو نسخ کرده. أمسکوهن، أمسکوهن. دیروز عرض کردیم که سوره ی نور بعد از سوره ی نساء نازل شده، به این دلیل، به این دلیل، به این دلیل. یادتون رفته؟ خب، فَإِنْ شَهِدُوا أَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ. حالا. بعد آیات نور. در آیات نور هم، ملاحظه کنید، سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا از جمله سور قرآن که یکجا(؟) به همین ترتیبه، قبل و بعد نداره. چون سوره عبارت است از آنچه(؟) دور کلماتی، دور شهرهایی. سور مملکت، یعنی آنچه حصار مملکت. سور شهر، آنچه دور خانه های شهر. سور آیات، آنچه دور آیات رو خط میکشد، این آیات. این سُورَةٌ در بعد آیات قرآن دو وجه دارد، یکی رشته ی آیاتی که در(؟) خاصی نازل شده است. (؟) آیا بله، سوره محمد، سوره ی قتال، سوره ای داریم به نام سوره ی محمد و سوره ی قتال. ولکن آیا سوره ی قتال تمام این آیات قتاله؟ نخیر. پس فإذا انزلت سُورَةٌ و نزل فیه القتال سوره، سوره(؟) آیاتی، مجموعه ی آیاتی نازل شد که در این مجموعه آیات قتاله، این یک سوره. یک سوره دیگر سوره ی نور، که سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنْزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ آقای آخوند ملا کاظم خراسانی، بینات، نگید اطلاق محتاج است به احراز بیان. (؟) در مقام احمال گوییست؟ در مقام خلافه گوییست مانند شما؟ أَنْزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ، بینات (؟) خدایی که در مقام بیان نباشد که بیناتش دروغه. وَأَنْزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ شاید متذکر احکام خدا در بعد علمی بشوید. در بعد حفظ جو اسلامی بشوید. از جمله آیات الزانیه و الزانی. ما باید تمام آیاتی که مربوط به جنس است (؟) عفافن، در سوره ی نور کلا باید که بحث کنیم. اکتفا به آنچه در تفسیر نوشته نمی‌کنیم، و اکتفا به آنچه در تذکره الفقها نوشته باز نمی‌کنیم. تبلوراتی است که الزانیه و الزانی. چرا الزانی جلو افتاد؟ آیا عمل زنا از زانی شروع میشود، به زانیه منتهی؟ یا از زانیه شروع می‌شوند به زانی منتهی؟ عمل زنا و طلب زنا و کار زنا از زانیست، از زانیه که نیست. پس چرا از زانیه باید (؟) برا اینکه، عمل زنا بده، هم برای زانی، هم برای زانیه. بلکه اون بدتره، برای زانیه بدتره. برا زانی که فقط(؟) می‌کنند زنا را بدتره. بنابراین، فاعل در بعد فاعلیت تقدم دارد، ولکن عمل در بعد وقاحت نسبت به زانیه تقدم دارد. فلذا الزانیه و الزانی فاجلدوا. خب سوال، کدوم زانیه و زانی؟ این الف لامی که والزانی هم الف لام، الف لام موصول است، هم الف لام عهده. الف لام اصول است التی (؟) الف لام عهده.‌ مگر نمیشود که یک حرف دلالت بر دو معنا کند؟ استعمال (؟) داشتن از معنای واحد، حرفاً، فعلا، اسما، هر سه جایز است، چون خداوند مقام (؟) دارد. بنابراین الزانی اون زانی که علم دارید زنا کرده است، والزانیه، اون زانیه که علم دارید زنا کرده است. علم فقط؟ نخیر. و استشهاد کرده اید. آیه نساء دیگه. فاستشهدوا و شهادت داده اند. پس سه بعد. پس این الزانیه و الزانی سه بعد رو شامله. الزانیه و الزانی یعنی اونجایی که وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ همه ی اینارو شامله. پس علم به زنا یک، استشهاد دو، شهادت سه، در این صورت فاجلدوا کل واحد. چرا اینارو حد زدیم؟ برا اینکه زنا چند باب دارد. زنای باب حد، زنای، دقت کنید آقایون، زنای باب حد، زنای باب نهی از منکر، زنای باب حرمت ازدواج. این آیه دوم که الزانیه و الزانی در باب حد داره بحث می‌کنه. نمیخواد حکم نهایی از منکر رو بیان کند، نمیخواد حکم حرمت ازدواج رو بیان کند. حکم حد رو بیان میکند. بنابراین الزانیه و الزانی در باب حد. الزانیه و الزانی در باب حد کسانی که این سه مرحله رو طی کرده باشه، علم، استشهاد، شهادت. الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ تا آخر. بعد الزانی (؟) الزانی با (؟) این فرق کرد، مال حد نیست، این باب ازدواجه. الزانیه والزانی اونجا و الزانی اینجا فرق داره. الزانیه و الزانی در باب حکم حد است که حد در صورتیست که علم باشد و استشهاد و شهادت. اما الزانی لا انکح در باب نکاحه، در باب حد نیست. بنابراین نمیشه گفتش که الزانی در اونجا با الزانی در اینجا به قرینه یکیه، نخیر، الزانیه و الزانی قبلا در باب حد است که معنای سومه. الزانی لا انکح در باب ازدواج است، چون سه باب دارد زنا، باب نهی از منکر، باب حرمت ازدواج، باب حد. آیه اول در باب حد است. آیه دوم سوره نور. ‌و آیه دوم در باب نکاح است. در باب نهی از منکر در اینجا اصلا نیست. ‌ابواب دیگر و آیات دیگر. پس الزانی با اینکه (؟) و حرم ذلک علی المومنین. به آقای خویی مثل دیروز بود عرض کردم، که شما چرا البیان نوشتید و نوشتید که عرض میشود که این حرام نیست، مکروهه، مرجوحه. که ازدواج مرد عفیف با زن زانیه، ازدواج زن عفیفه با مرد زانی این مرجوحه. ایشون فرمودن که چون لا ینکح اخباره. چون لا ینکح اخبار است، اخبار که انشاء نیست. گفتم به دو دلیل این اخبار انشاء است، دلیل اول این است که اگر اخبار باشد صد در صد دروغه. برا اینکه نکاح ازدواجه. مرد زناکار لا ینکح اگه اخبار باشه، مرد زناکار ازدواج نمی‌کند مگر با زن فاحشه. زن فاحشه هم ازدواج نمی‌کند مگر با مرد زناکار. این دروغه صد در صد.  شما یک دونه پیدا کنید، یک دونه تو هزار ازدواج مرد و زن، تو هزار ازدواج زن زانیه.‌ یک دونه تو هزار مرد زانی پیدا کنید که میخواد ازدواج کنه، تشکیل خانواده بده از فاحشه خونه شهر نو زن بگیره. دروغه، اولا. یه دونه داریم، خب لا ینکح (؟) میکنیم. اون یه دونه هم (؟)  لا ینکح الزانی الذی یزنی لا ینکح الا زانی، یا زن زناکار میگیرد، یا زن مشرکه. زن عفیفه نمیگیره، اگه یه دونه گرفت باز آیه (؟) بنابراین، این اولا. ثانیا، و حرم آقای خویی، ذلک علی، گفت به حرم توجه نکردم. گفتم پس چطور حد میزنید. (؟) خب امروز چهارشنبه است و دو سه روزی که وقت داریم بیایم (؟) باشیم. ما از نظر علمی و از نظر عقیدتی و از نظر عملی نوعا فاسقیم. با اینکه در زمین خدا زندگی میکنیم و در محضر حق، از نظر علمی برداشتمون قرآنی نیست، از نظر عقیدتی همچنین، از نظر عملی همچنین، از نظر شأن نظری همچنین، شأن نداریم، از نظر افتاء همچنین، از نظر (؟) اینچنین. مُقَلَد و مُقَلِد و معلم و متعلم همه جوری هستیم. بنابراین کلمه واحده الهی عُبیدک بفنائک. عَبیدک نیست، عبدک نیست، عُبَیدک است. خدایا بنده ی بسیار کوچک تو، در خانه ی است توست. اولا همه ی عالم (؟) خدا درست کردن. و ثانیاً در وقتی که انسان حج می‌رود مشغول طواف میشود، در خانه ی مخصوص خداست. این بنده ی کوچک ِ کوچکِ کوچکِ تو که هیچِ در هیچِ در هیچ است. در برابر علم تو، سلطه‌ی تو، قدرت تو، نعمت تو، عنایت تو، خدایا تو رو حفظ کن و او رو نگه دار. اما اگر ما این جمله رو می‌گوییم و میدانیم و میفهمیم، باید عملی کنیم. بدانیم که مال در محضر خدا هستیم، در محضر قدرت مطلقه، علم مطلق، عنایت مطلقه، رحمت مطلقه هستیم. و اگر چنین مطلبی رو ما ادراک کنیم، احساس کنیم، در کل مراتبمون ربانی خواهیم بود. علممون، تعلممون، ادراکمون، فکرمون، عملمون، برداشتمون، جریانات فرضی و جریانات اجتماعیمون. الهی عبیدک بفنائک. الهی مسکینک بفنائک. مسکین دو مسکینه، یک مسکین چیزی ته جیبش داره، نون میخره میخوره، نون خشک میخوره، (؟) در لبنان وقتی جنگ شد، نون خشک می‌خوردیم. نون خشک می‌خوردیم، مسکین اینطوری شده بودیم. یه مرتبه نخیر مسکینیست که هیچی نداره، نه خود مال کسی (؟) نه لباساش، نه افکارش، نه علمش، نه عملش، نه …