بسماللهالرّحمنالرّحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد
تتمهای از بحث در آیه محاربه در دو بخش هست. گرچه بعضی از مطالب تکرار میشود و تکراریست و طبعا بعضی از مطالب تکراری نیست ابتداییست و نوعا مطالب تکراریست منتها … فرق میکند و چون این بحثهایی که ما میکنیم در انحصار شوندگان عزیز حاضر در مجلس نیست بلکه بعدها هم دیگران گوش میدن و مطالب رو توجه میکنند. و نسبت به تکرارهایی که احیانا میشود شما نگران نباشید.
این دو بخشی که در تتمه آیه محاربه است بخش اولش تقریبا تکراریست اما نه به این فرم که عرض میکنم. اصولا اسلامیات در نظر مجتهدان و صاحب نظران از نظر احتمال مورد ده احتمال است. اسلامیات عقیدتی و فقهی و اخلاقی و سیاسی و همچنین و همچنین در کل ابعاد اسلام البته از نظر صاحب نظران نه از نظر دیگران، از نظر صاحب نظران که با اجتهاد و بررسی به ادله مفصله میخواهند رای بدهند از نظر احتمال ده بخش است و این بخش دارای تقاسیمیست.
تقسیم اول یا بر مبنای کتاب الله است فقط و نه سنت و یا بر مبنای سنت است و نه کتاب یا به تعبیری دیگر بر مبنای روایت است چه سنت و چه غیر سنت و نه کتاب یا اخصش بر مبنای سنت است و نه کتاب و یا بر مبنای اقوال است.
بدون مراجعه صحیح به کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فقط این کسی که خود را صاحب نظر میداند تتبع اقوال کردن مشهور و اشهر و اجماعی و اطباقی و ضروری را مخصوصا گرفتن و خود را نیازمند ندانستن به مراجعه کتاب و سنت، این سه بعد. و این سه تبدیل به هفت مرحله میشود و بعد مراحل سهگانه دیگر که تبدیل به ده مرحله میشود. بعضی از این مراحل دهگانه واقعیت دارد با تفاوت مراتب و بعضی از این مراحل یا واقعیت ندارد یا واقعیتش بسیار کمرنگه.
از اول، تقسیم اول این است که در کل اسلامیات و در فقه که ما داریم بحث میکنیم محور فقط کتاب الله باشد و هرگز سنت و روایت و قول و شهرت و اشهر و اطباق و اجماع و ضرورت مناط نباشد، فقط و فقط کتاب الله. اینکه که عرض میکنیم فقط و فقط کتاب الله اون فقطی که عمر گفته است که حسبنا کتاب الله اونو دارم عرض میکنم نه فقطی که خود کتاب الله میفرماید چون آن فقطی که در محوریت استدلال کتاب الله قائل است سنت رسول الله هم در ضمنشه و مرحله دوم است که أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ.
و سنت رسول الله که ثقل ثانیست و ثقل ثانی سنت رسول الله است فرض اولش خود رسول الله صلوات الله و سلام علیه است که مهبط وحی بود در سنت بعد از کتاب و فرع دومش و فرع دومش ائمه هدی علیهم السلام که رواتند از رسول الله. از میان فرعهایی که بین رسول الله صلوات الله علیه و ائمه است و عدم فرقها.
از جمله فرقها که فرق سطحیش این است که حامل سنت رسول الله دو بعد دارد یک بعد اصلی که خود رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است که وحی میشود سنت برش تفرعا علی الکتاب و بعد دوم ائمه معصومین دوازده امام معصوم علیهم السلام به اضافه صدیقه طاهره سلام الله علیها هستن این سیزده نفر وحی بهشون نمیشود اما به الهام الهی و به تعالیم رسول الله صلوات الله و سلام علیه اینها روات از رسول اللهاند نه زیادی دارد و نه کسری دارد.
حالا محور محور کسی که در اسلامیات میخواهد نظر اجتهادی و نظر استدلالی با مراجعه به مدارک مفصله بدهد یا کتاب الله است در قسم اولش یا در قسم دوم. قسم اولش که اولویت دارد، محوریت دارد، مناط هم همین است، صحیح هم در میان این ده قسم همین است کتاب اللّهی که در بعد دوم سنت رسول الله صلی الله و آله و سلم رو مدرک قرار داده است مدرک دوم یا اینه یا نخیر کتاب الله عمری که حسبنا کتاب الله یا عمدا یا جهالتا حسبنا کتاب الله و حال آنکه اگر حسبنا کتاب الله وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى- إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى کتاب الله است و تثبیت میکند که درخواست و خواهش رسول الله صلوات الله علیه که در دقایق آخر عمر چیزی بیارید که وصیتی بنویسم که اگر به این وصیت عمل کنید لم تضلوا ابدا. پس وصیت رسول الله صلوات الله علیه هم إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى است منتها وحی فرعی سنت.
خب نظر اول و احتمال اول در مدارک اسلامیه کلا و در فقه که داریم بحث میکنیم خصوصا، فقط کتاب الله در بعد اول صحیح در بعد دوم غلط.
نظر دوم فقط حدیث در بعد اول صحیح در بعد دوم غلط. در بعد اول حدیثی که سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم باشد که طبعا مخالفت با کتاب ندارد گرچه موافقت هم نداشته باشد این صحیح ولی فقطش غلط. فقط حدیث، فقط غلط و این فقط که غلط است غلط و اغلط داره. غلطش فقط سنت رسول الله در بعد حدیث، اغلط حدیث است چه سنت باشد چه سنت نباشد چون حدیث است ولو ثابت نیست ضمنی الصدور است و یا ضمنی الدلاله است و یا در هر دو بعد ضمنیست فقط سنت.
قسم سوم اقوال، شهرتها، اجماعات منزوله، اجماعات غیر منزوله تحصیلیه، اطباقات، ضرورتها در هر بعدی از ابعاد باشد چه ضرورت مذهبی باشد و چه ضرورت اسلامی باشد و مادون اینها اطباق باشد و مادون اینها اجماع محصل باشد و مادون اینها شهرت عظیمه باشد یا شهرت عالی باشد. کسانی هستند از فقهای ما و از علما غیر فقها ما که خود را صاحب نظر میدانند صاحب نظرم هستند ولکن میگن فقط عملا، فقط آرا زیرا خود را نیازمند مراجعه به کتاب و سنت رسول الله نمیدانند چنانکه از بزرگانی مانند علامه حلی رضوان الله علیه که اعلم علما اسلام علی الاطلاق بوده مخصوصا در فقه چنین جریانی اتفاق افتاده بارها و … این سه.
چهارم و پنجم و ششم و هفتم.
چهارم: چهارم این است که هر سه مناط باشند. هم کتاب در دو بعدش، سنت در دو بعدش، اقوال در کل ابعادش قوی و اقوی و ضعیف و اضعف. جمع به اینها جمع کردن به اینها در جریاناتی که عرض خواهیم کرد بعدا حالا فعلا تقسیم یا سه تا با هم یا دو تا با هم، سه تا با هم چهارم میشود، دوتا با هم پنجم و ششم میشود عرض میشود که تا هفتم مثل درکات سبع جهنمیه ابلیسیه. شیطون، گاو، پلنگ تبدیل به هفت تا میشه و اینجا به عکس کتاب، سنت یا حدیث، اقوال در جمعش جمع سه تا، جمع دو تا، جمع دو تا در چند بعد و افراط یا کتاب یا سنت یا حدیث، این هفت مرحله.
و در این هفت مرحله که حالت جمعی دارد و حالت افرادی دارد ما در حالت جمعیش بحث میکنیم فعلا، در حالت افرادی هم بحث میکنیم. حالت افرادی فقط کتاب، فقط حدیثی از سنت، فقط شهرت و اقوال و این حرفا. ما در حالت جمعیش بحث میکنیم چون حالت افرادی حالت اثبات و نفی است و حالت جمعی حالت اثبات است فقط. حالت افرادی حالت اثبات است فقط کتاب یعنی نه حدیث نه اقوال، فقط حدیث یا سنت یعنی نه کتاب نه اقوال. فقط اقوال یعنی نه کتاب نه سنت. اگرم اعتراض کنیم آقا شما چرا اجماع رو ترجیح میدید، شهرت را، ضرورت را، اطباق را ترجیح میدید که برخلاف کتاب و سنت است میگن اونا بهتر از من فهمیدن. خب اگر اگر اونا بهتر از تو فهمیدن شما مقلدی مجتهد نیستی ما در مجتهد داریم بحث میکنیم. این حرفه؟ آیا همگان اشتباه کردند و من اشتباه نمیکنم؟ خب بنابراین شما مقلد همگان هستی و این تقلید تقلید باطلیست حتی از برای غیر مجتهد. از برای غیر مجتهد تقلید کردن از مبدائی که درست نیست و کتاب و سنت بر خلافشه یا موافقش نیست درست نیست.
حالا (سوال) نقلش کنیم؟ نباید از نقل دیگران استفاده مثبت بکنیم یعنی تمام دنیا جمع شوند بر خلاف … ذلک النور رای بدن میگیم قبول نیست.
حالا حالت فردی، حالت فردی علماً نمیشه گفت، عملا. علماً شیعه چهار دلیل و سنی هفت دلیل شش دلیل ولی عملا در جایی که علم با عمل و عمل با علم اختلاف دارد مستندات فتاواست از نظر علمی که مقبول همه شیعه است و مقبول همه سنیست که اجماع دارند شیعه و سنی الاختلاف مذاهبهم و آرائهم کتاب الله دلیل اوله، عملا اینطور نیست. سنت رسول الله دلیل دوم است، عملا اینطور نیست.
و همچنین حالا در برد فردی یا کتاب الله فقط، نه سنت نه روایت یا سنت و روایت فقط، نه کتاب و اقوال یا کتاب و اقوال فقط، نه سنت و کتاب در بعد عملی. اما اگر بخوایم در بعد علمی بگیم که حکم لازم میاد. اگر همانطوری که در بعد عملی کتاب الله رنگی در اسلامیات ندارد در بعد علمی و عقیدتی هم رنگی نداشته باشد این بدتر از یهودیست، بدتر از نصرانیست، مسلمان نیست. اصل اسلام از نظر علمی و عقیدتی و عقیدتی و علمی این است که یا کتاب الله منحصر به فرد است یا قرین دوم دارد سنت است یا حداقل کتاب الله دلیل اول است اگر دلیل دیگری و ادله دیگری در کار باشند. خب در حال افراد اینطور.
در حال جمع، در حال جمع سه تا یا دو تا و دو تا و دو تا که چهار مصداق میشود در جمعهای گوناگون اینجام چند جوره. یا هر سه را استدلال میکند اما ترجیح میدهد به کتاب یا ترجیح میدهد به سنت یا ترجیح میدهد به روایت و به اقوال.
یا اینکه به دو تا مراجعه میکند کتاب الله و سنت رسول الله یا حدیث. حدیث را با سنت و اقوال، اقوال و کتاب الله که به دو تا در چند بعد یا سه تا. یا اینها را یکسان میداند، هم وزن میداند یا بعضی را بر بعضی دیگر ترجیح میدهد. در این عشره کامله از احتمالا مبدا و محور و محک در آراء اهل نظر کدام یک فقط صحیح است؟ و بقیه غلطند؟ البته در درکاتشون غلط و اغلط داریم. آنچه صحیح است بعد اول محوریت اصلی کتاب الله است نه بعد عمری، بعد اول.
کتاب الله که أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ دارد، مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ دارد، مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى- إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى دارد همانطوری کتاب الله دعوت اصلی به محوریت خودش میکند دعوت فرعی هم به محوریت سنت میکند که سنت در نقطه درخشان أَوْلَى سنت شخص رسول الله است به ما یوحی الله الیه و در بعد دوم سنتیست که ائمه معصومین علیهم السلام نقل میکنند. پس اگر گفته شود سنت و یا عترت منظور از سنت فقط رسول نیست و منظور از عترت فقط ائمه نیستند. سنت عین عترت است، عترت عین سنت است. کتاب الله و سنتی، کتاب الله و عترتی در بعد دوم هر دو یکسانند چون پیغمبر که عترت را خلیفه دوم نهاد و کتاب را خلیفه اول، خودش حامل و شامل خلیفتین بود حامل و شامل ثقلین بود. ثقل اول کتاب الله که وحی بر او میشد و ثقل دوم سنت که نیز وحی حاشیه بر او میشد.
ولکن وقتی پیغمبر میخواد دار دنیا را وداع کند و وصیت کند دو خلیفه میگذارد. وجود پیغمبر حامل و شامل این دو بعد بود در خودش و عند الوفاتش وصیت به دو خلیفه میکند. یک خلیفه که مرگناپذیر است اگر پیغمبر مرد قرآن نمیمیرد این خلیفه اول ثقل اکبر، ثقل اکبر و اطول و اتمّ و تعابیر دیگر که ما چهار روز بحث کردیم.
و اما ثقل دوم، ثقل دوم عترت است یعنی اونی که حامل سنت است. حامل سنت در نقطه أَوْلَى خود رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بود و حامل سنت عترتند پس عترت و سنت و سنت و عترت هر دو ثقل ثانی هستند و کتاب الله ثقل اول است.
بنابراین در میان این ده مراجعه، مراجعه اصلی به کتاب الله است و اثقل و مراجعه فرعی به سنت رسول الله است و ثقیل چون ثقلین یکیش اثقل است و دیگری ثقیله، یکیش اطول است و دیگری طویله، یکیش اقواست دیگری قوی است و قوت و اقوی بودنش را قبلا بحث کردیم و دیگر محتاج به تکرار نیست.
بنابراین شخصی که صاحب نظر است در اسلامیات و در فقه که ما داریم بحث میکنیم و بجاست این بحثی که داریم میکنیم نسبت به گذشته فقه و نسبت به آینده فقه خصوصا شخص فقیه که میخواد نظر بدهد آیا بیشتر به کتاب الله باید دقت کند؟ دو دلیل داره دیگه کتاب و سنت، یا بیشتر به سنت رسول الله باید دقت کند؟ یا نسبت به هر دو برابر؟ به هر دو برابر غلط است برای اینکه کتاب الله مصدر است و محور است و محک است، بَيَانٌ لِلنَّاسِ است، نور است، برهان است، لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجًا است، قابل نص به غیر نیست، تقیه درش نیست بنابراین به راحتی انسان تمام دقت و تمام تفکرش را و تمام عنایتش را و تمام وقتش را مصرف میکند در اینکه برداشت از کتاب الله کند که مراد خداوند در فلان حکم و فلان حکم چیست. این محور اول.
محور دوم سنت است. نباید گفت سنت بیانگر کتاب است سنت بیانگر آن چیزیست که در کتاب نیست یا در کتاب هست اشاره هست اشارهای که همه کس فهم نیست. کتاب همه چیز دارد یا صریحا یا اشارتا. اشاره هم دو بعد دارد. یا اشاره همه کس فهم یا اشارهای که اهل لطایف و اهل دقایق میفهمند و الطف لطایف و ادق دقایق و ارق رقایق معصومین علیهم السلام هستند که ثقل اصغرند و اونها عارفین به اشارات کتابند از همه بیشتر.
خب حالا ما دقت رو باید پخش کنیم. یا دقت رو در بعد اول روی کتاب الله و در بعد دوم روی سنت. اما اگر کسی فقط در کتاب الله دقت کند و در سنت هیچ این غلطه. هر دو رو قبول داره هر دو را محور میداند. در کتاب الله زیاد دقت در سنت کم یا در سنت زیاد دقت در کتاب الله کم، هر دو غلط است هر کدام را به حساب خودش. کتاب الله را نسبت به امتیازاتی که کتاب الله دارد به عنوان محور و محک و روایت و حدیث را به عنوان اینکه عرضه بر … کنیم. اگر ما کتاب الله رو نفهمیم چطور میتونیم عرض کنیم حدیث رو بر کتاب در بعد اول؟ در بعد دوم اگر حدیث رو نفهمیم چطور حدیثی که نمیفهمیم عرضه بر کتاب کنیم؟ پس هر دو رو باید بفهمیم. هم حُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ رو باید بفهمیم و لا در حدیث و لَا يَنْبَغِي در حدیث رو. اگر حُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ رو در کتاب نفهمیم خودمونو به نفهمی بزنیم چطور میتوانیم لا و لا ینبغی و بلا را در حدیث عرضه بر کتاب کنیم؟ کتاب رو باید بفهمیم محور است.
اگر شما محک رو تمیز ندهید و محک نداشته باشید چطور میتوانید فلزات زرد را بدونید طلاست یا طلا نیست؟ این شکه. اول باید محک رو بدانید و بعدا فلزی که نمیدانید طلاست، میدانید طلاست نه، فلزی که میدانید طلاست نه، فلزی که میدانید طلا نیست نه، فلزی که مشکوک است در مشکوک یقین دارید. اگر مشکوکیست که قابل اطمینان سلب یا ایجاب است که محک نمیخواد اما اگر مشکوکیست که قابل سلب و ایجاب است و مشکوک است یقینی نیست از باب لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ باید عرضه بر کتاب کنیم. پس هم معروض علیه و هم معروض به باید که بیّن باشد. حالا کدام هستیم؟
(سوال) آنچه را که بیان کرده حُرِّمَ را بیان کرده بارها عرض کردم آنچه را که بیان کرده. آنچه را که بیان کرده است نص است، ظاهر است، کلیست، جزئیست آنکه بیان کرده است ابین از حدیث است. بنابراین اگر حدیث مخالفت کرد با بیان کتاب با بیان نص، با بیان ظاهر مستقر، با بیان مطلق نص یا ظاهر بر اطلاق و عموم این قابل قبول نیست.
حالا ما کدامیم؟ ما در اینجا جلسه که از نظر تعداد مختصر است و تبعید از حوزه است عملا و با جنجالهایی که در مساجد شد لاتها چاقو کشیدن و به خانه آمدیم مادامی که میگذارند که در خانه بحث کنیم ما از کدام فرقه هستیم؟ آیا ما از اون فرقهای هستیم که تهمت میزنند که فقط کتاب حسبنا کتاب الله است بعدش رو کاری ندارد؟ هر دو رو قبول داریم علماً عملاً. آیا فقط کتاب الله است؟ نوبت حدیث میرسد نگاه نمیکنیم اصلا؟ یا نگاه کنیم سطحیه؟ یا بعضیا به عکس سوال میکنند میگن اخباریه، عجیبهها اخباری. فقط حدیث یا هر دوست؟ هر دوست منتها ثقل اکبر به عنوان ثقل اکبر و ثقل اصغر به عنوان ثقل اصغر. حدیث ثقل اکبر نیست حدیث اعم است از ثقل اکبر. آنچه را که اطمینان داریم صادر است از رسول الله یا اصلا و صادر است از ائمه علیهم السلام فرعا روایتا آنچه را اطمینان داریم صادر است باید دقت کنیم.
خب آنچه اطمینان صدور ندارد که دقت کردن نمیخواد. احادیثی که خودش خودشو زمین میزند باز عرض کنیم؟ حدیثی که شامل متناقض است و شامل تمام اصول مقبول شامل انکار تمام اصول مقبول است انکار عقل است، انکار حس است، انکار عدل است، انکار چه است این حدیث عرض نمیخواد این نگاه نمیخواد اصلا، چرا وقت تلف میکنید نگاه نمیخواد اصلا. این حدیث جاش در قور فی البحار است قوس فی البحار است که طرد بشه کلا، یک باب طرد بشه اکثر ابواب طرد بشه. اینو باید نفی کرد. فقط مشمول نفی است.
یک احادیثیست که روشن است، واضح است، خیلی واضح است نه ضرورت عادی، ضرورت تحقیقی دارد اون هم که از عرض خارجه. پس احادیثی که مشکوک الصدور است یا درست است یا نادرست شک داریم. نه در درست بودنش یقین است نه در نادرست بودنش. اونی که شک داریم نیازمند به محور است.
حالا اونی که شک داریم و نیازمند به محور است عرض بر محور میکنیم منتها عرض کردن این حدیث مشکوک بر محور این است که خود حدیث رو بفهمیم. اگر خود حدیث رو فهمیدیم که غلط است به حساب خودش غلط است بازم عرض کنیم؟ اگر حدیثی فهمیدیم صحیح است دو دو تا چهار تاست بازم عرض کنیم؟ اون حدیثی که نه غلط بودنش روشنه اون رو عرض میکنیم که آیا صادر من عند الله است یا نه؟ ولو یک حدیث باشد. ولکن حدیثی که تمام یک باب وسایل شیعه رو گرفته، تمام یک باب بحار رو گرفته، تمام یک باب صحیح بخاری رو، صحیح ترمذی رو، صحیح فلان رو گرفته ولکن تمام تمام این باب مخالف کتاب الله است این عرض نیست این رد است.
احادیث یا مردود است یا مقبول است یا معروض. احادیثی که مقبول است ولو یک حدیث باشد که یه عرضی دارد قال صادق علیه السلام دو دو تا چهار تا اینو عرض کنیم بر کتاب مثلا؟ مثال عرض میکنم یا حدیثی که دو دو تا شونزده تاست بازم عرض کنیم؟ نخیر اونی که نفیا یا اثباتا بیّن است چرا عرض کنیم؟ نه بیّن به حساب ضرورت، نه آخه ما بیّنهایی به حساب ضرورت داریم که وقتی به کتاب الله مراجعه کنیم بیّن است غلط بودنش مثل محرمات رضاعیه و و و مطالب دیگری که عرض شده و عرض خواهد شد.
بنابراین ما هم در کتاب الله دقت میکنیم دقت شایسته و بایسته تمام نیرو را در خواب در بیداری بارها شده است که گوینده شما در خواب فکر میکرده و در بیداری استمرار یافته و نوشته، در حال راه رفتن، در حال غذا خوردن، در حال خوابیدن، در حال بیدار بودن. جوری باید باشد که اصلا فکر ما مادامی که کار میکند، قلب ما مادامی که کار میکند و روشنایی دارد و درخشش دارد و بینش دارد بینش اولمون، درخشش اولمون، فکر اولمون، دقت اولمون، محور اولمون کتاب الله باشد.
پس این همه تناقضا از کجا میاد؟ این همه تناقضات در خطاها از کجا میاد؟ مگر مدارک ما متناقض است؟ مدرک ما که کتاب الله است در بعد اول و سنت رسول الله است در بعد دوم که متناقض نیست. این تناقض از تناقضات مراجعات در میاد، از تناقضات برداشتها. تناقضات برداشتها در کتاب الله اصلا وجود ندارد میگه برداشت غلط باشد. اگر برداشت معوج باشد … لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجًا. کتاب الله در بعد دلالت و در بعد ارشاد اعوجاجی ندارد اعوجاج در برخورد منه که با عینک حدیث، با عینک اجماع، با عینک فلان، با عینکهای گوناگون عینک سفید نمیزنم و با چشم بدون عینک دقیق نمیبینم عینکهای مختلف میزنم با عینک اجماع خلاف قرآن، با عینک حدیث خلاف قرآن، با عینک چی خلاف قرآن.
این مقدمه در دو بعد عرض میشود که عرض کردم لازم بود عرض کنم برای مقادیریش تکرار. ولکن ابعاد دیگر غلط است. اصالت الحدیث یعنی چه؟ تازه اصالت سنت، اصالت السنتش غلطه. اگر روایات متواتره روایت داریم در بحار الانوار راجع به رد الشمس و به کتاب نگاه نکنیم این اصالت السنت غلطه. اگر پونزده شونزده روایت داریم در باب حکم اینکه آیا انگور را به کسی که میدانیم خمر میکند بفروشیم؟ همه روایات صد در صد بدون یک دونه استثناء میگوید جایز است خب ما قبول کنیم؟ حدیث متواتر، حدیث مشهور، حدیثی که صد در صد احادیث برخلاف کتاب الله است، حدیثی که کل صد در صدش بر خلاف کتاب الله است قبول کنیم؟ نخیر.
پس اصالت الحدیث غلط است و اغلط از اصالت الحدیث اصالت السنت غلط است و اغلط از اصالت السنت اصالت الحدیثه و اغلط منهما اصالت الآرائه که زیاد است در بین ما این عوامگری که آیا شیخ طوسی نفهمیده است که شما میفهمید؟ آیا اجماع نفهمیده است؟ ضرورت فکری مجتهدین شیعه و سنی نفهمیده است که شما میگید که محرمات رضاعیه دو تا؟
ما از اول که گذشت در بعد اول، از اول که در بعد اول گذشت به هیچ کدام اعتراف نداریم نه علماً و نه عقیدتاً و نه عملاً. مسلط علم و عقیده و عمل ما به عنوان ناظر در اسلام و مجتهد در اسلام در اسلامیات فقط کتاب الله است در بعد اول و سنت رسول الله است در بعد دوم.
و اگر ما در بعضی مطالب در بعضی آراء و نظرات حدیث براتون نمیخونیم چون مطلب روشنه چون هرچه حدیث بر خلاف بر آنچه از قرآن استفاده کردیم باشه غلطه احیانا وقت تلف کردنه. بعضی وقتا میخونیم بعضی وقتا نمیخونیم. بعضی وقتا میخونیم که تفریحه واقعا برامون خنده است خندهآوره که کما اینکه اتفاق افتاده که این حدیث و اون حدیث و اون حدیث و اون حدیث همش حدثه تمامش جعله تمامش اختراقه.
ولکن در موردی که احادیث مخالف کتاب داریم موافق کتاب داریم بینابین داریم در این مورد میخونیم. بعد دوم بحث ما در آیه محاربه جلد 13 وسایل الشیعه است وسایل 20 جلدی ابواب حد المحارب صفحه 532.
مقداری که از احادیث که میتونیم بخونیم میخونیم ببینیم تخالف در احادیث چجوریه. این تخالف و تضاد و تناقض در احادیث یا تباین کلی و تباین جزئی در احادیث با چی حل میشه؟ با سند؟ مرحوم آقای بروجردی رضوان الله علیه خب ایشون عرض میشود که از نظر اطلاع بر احوال محدثین خیلی قوی بود شاید و یا باید قویترین فقیه بود در طول تاریخ اسلام سنتا و شیعتا در علم رجال با این حال … ننوشت گفت عدالته … مینوشت. خب حالا ایشون بعضی روزا از اول تا آخر بحث که نیم ساعت یا سه ربع یا یک ساعت بود همش احوال و روایت و حدیث میگفت ما اعتراض داشتیم میگفتیم آقا احوال و روایت و حدیث رو میخوایم چیکار کنیم؟ اگر احوال و روایت و حدیث همه سلمان باشند ابوذر باشند مقداد باشند عمار باشند معصومین باشند ولکن بر خلاف کتاب الله است ما چیکار کنیم؟ … جا نمیفتاد چون اکثریت مطلقه حوزه ضد قرآن بود یا توجه به قرآن نداشتند وانگهی یک عرض میشود شخص شونزده هفده ساله در مقابل هفتاد هشتاد سالها حرفش خریدار ندارد ولیکن خداوند عنایت فرمود و استمرار پیدا کرد این عمق توجه به قرآن.
حالا در این احادیث ابواب حد المحارب
حدیث اول: به سند کاری نداریم اصلا. هیچ کاری نداریم وقت تلف کنیم که چی مثلا؟ کسانی که جعل متنهای غلط کردند جعل سندهای غلط هم کردند. جعل صد در صد کردند احیانا چنانکه نمونههاشو عرض کردم.
عن أبی جعفر … باقر علیه السلام قال: من شهر السلاح فی مصر من الامصار فعقر اقتص منه ونفی من ذلک البلدة.
تقسیم تقسیم خوبیست. کسی که شهر السلاح سلاح خودش را کشید در مصر من الامصار در مقابل مسلمونها چرا؟ برای اینکه به زور میخواد کاری بکنه به زور یا میخواد مردم رو بکشد یا مالی بگیرد یا تخلف ناموسی کند تخلف عرضی کند بالاخره به زور به زور سلاح و این سلاح هم اعم از اینکه سلاح خودی باشد یا سلاح غیری، مشتش اونقدر قویست که از شمشیر بیشتر کار میکنه سلاحه دیگه.
من شهر السلاح فی مصر من الامصار، این مصر من الامصار هم مصر کوچک باشد مصر بزرگ باشد ده باشه مگه ده مصر نیست؟ پس مصر یا مصر بزرگه یا مصر کوچکه …. مجتمع من المجتماع ولو یه دهی که ده نفر … داره پنج نفر داره دو نفر داره یه نفر داره من شهر السلاح مناط شهر السلاحه.
من شهر السلاح فی مصر من الامصار فعقر تعقیب جانی کرد کسی رو کشت عقر کشتنه دیگه. خب اقتص منه در باب قصاص خواهیم آمد در باب قصاص بسیار یعنی مانند همه بحثا همینطوره بسیار مطالبیست در باب قصاص مخفی مونده است قصورا و یا تقصیرا که باید که قرون الله بحث کنیم.
خب فعقر اقتص منه. حالا این سوال: آیا سلاح اگه نباشه چی؟ یه کسیست که یه جا رفت و با هفتتیر کسی رو کشت اون نفرم فقط اون نفر کسی نبود شهر السلاح نبود عجیر کرد و کشت این نیست؟ این هست هم شهر السلاح هم غیر شهر السلاح، هم خفیا کشتن هم علنا کشتن هم در بین مردمی سلاحی نشون دادن اخافه کردن و هم غیر همش اقتص منه ولیکن بحث بحث دیگریست بحث اجتماعی که الان عرض خواهیم کرد.
من شهر السلاح فی مصر من الامصار فعقر اقتص منه یک و نفی من تلک البلدة. اقتص منه این دو بعد دارد یکی عقر کشتنه یکی نفی … جنازه رو نفی کنیم؟ جنازه نفی ندارد. میگیم نخیر عقر یعنی مردم رو ترسونده عرض میشود که جرحی ایجاد کرده یا جرحی ایجاد کرده یا ترسونده بالاخره ناموسی از نوامیس خمس را هتک کرده خب در این صورت نفی من تلک البلدة چرا نفی؟ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ شاملشه چرا؟ برای اینکه حارب الله نیست، حارب رسول الله نیست، دزدی هم که سارق مسلح باشد که با سلاح مال دزدیده باشد نیست چون بحث مالی که نیستش که.
و در آیه مبارکه سه مورد دو مورد نصا و یک مورد ظاهرا و یک مورد عموما بحث شده. دو مورد نص حارب الله و رسولهه که أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا، مورد ظاهر عرض میشود که تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ است که این بعد اعلای جریمه است بعد اعلای عرض میشود که معاقبه است و جزاست بعد از قتل و صلب.
خب بعدش او يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا این بعد اولش همینه ابعاد دیگرش کمتره طبعا عرض کردم یعنی اگر کسی هر کاری بکند غیر از محاربه با الله و رسول که عقیدتا و تبلیغا و دلالتا باشد و غیر از با سلاح دزدیدن باشد که دزدیده است و با سلاح دزدیده باشد غیر از این دیگه کشتن درش نیست نه قتل است نه صلب است نه قطع أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ و خود قطع ایدی دلیلیست از ادله ظاهره و از ادله بیّنه که کسی که دزدی کند و نه دزدی عادی دزدی با سلاح کند آدم نکشد این قطع أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ. خب پس نفی من تلک البلدة است در صورتی که مادون اعدام باشد.
ومن شهر السلاح فی غیر الامصار وضرب وعقر وأخذ المال ولم یقتل فهو محارب.
بعد دوم: شمشیر کشیده سلاح کشیده میزنه، دنبال میکنه، مال میگیره ولکن نمیکشد فهو محارب درسته محارب است چرا؟ برای اینکه یه مرتبه دزد دزد عادیست یا مال زیادتر میخواد یا گرسنست که مطلبی نیست. مال زیادتر میخواد تنبله دنبال تحصیل مال نمیره مال مجانی میخواد میره دزدی میکند ولی آدم نمیکشه محارب نیست خب این آیشو بحث کردیم. یه مرتبه نخیر این آدمیست که دزدی میکند با سلاح هم اخافه میکند و هم مال میبرد این محاربه چرا محاربه؟ محارب در بعد چندمه؟ محارب در بعد سوم است چون بعد اول و دوم محاربه عرض کردیم … که محاربه عقیدتیست. بعد سوم عملش محاربه است کسی که میداند دزدی حرام است و کسی که میداند مردم رو ترساندن حرام است این سعی داشته باشد در دزدی و سعی در دزدی هم دو بعد دارد یک سعی در دزدی تکراره اگر تکرار کند هی دزدی هی دزدی پس سعی در دزدیست پس سعی در عصیان الله است، سعی در عصیان الله عملا این محاربه است ولو در ابعاد بعدی بعد از اول و دوم باشد.
خب بنابراین این تصدیق میشه که من شهر السلاح فی مصر من الامصار اخافه ، وضرب وعقر البته نکشته، وضرب وعقر میزنه دنبال میکنه، وأخذ المال مال میگیره، ولم یقتل فهو محارب این بعد سوم محاربه است، فجزاؤه جزاء المحارب تا اینجا قبول، وأمره إلى الامام قبول نیست، وأمره إلى الامام إن شاء قتله وصلبه وإن شاء قطع یده ورجله نخیر إن شاء نیست … جرایمیست که مختلف است و جزاهاش مختلفه. آدمی که شمشیر کشیده و زده و مال برده و نکشته إن شاء ندارد که، این بعد اول نیست که يُقَتَّلُوا، بعد دوم نیست که يُصَلَّبُوا، بعد سومه بعد سوم تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ.
اگر ما محور نداشتیم آیا به سند مراجعه میکردیم سند محمد بن یعقوب ثقه، محمد بن یحیى ثقه، أحمد بن محمد ثقه، ابن محبوب ثقه، ابن محبوب ثقه، أبی أیوب ثقه، محمد بن مسلم ثقه، أبی جعفر اوثق الثقا سند صحیح ولکن مطلب در بعضی مراحلش صحیح و در بعضی مراحلش غلط.
و اینکه فجزاؤه جزاء المحارب وأمره إلى الامام إن شاء قتله وصلبه وإن شاء قطع یده ورجله. این حدیث در دو بعد اشکال دارد یک بعد معارض دارد. این حدیث معارضات زیادی در خود این باب دارد بنابراین اگر هم ما محور کتاب رو نداشتیم در تعارض تساقط است و تساقط رجوع به اصله رجوع به اصل این است که آیا جمع کنیم بین این سه عقاب برای جریمه واحده؟ این که نیست.
اشکال دوم این است که وقتی که عرضه بر کتاب کنیم در عرضه بر کتاب این محارب بعد اول محارب دومی نیست محارب بعد سوم در بعد سرقت محارب بعد سوم در سرقت نه نفی دارد، نه قتل دارد، نه صلب دارد بلکه تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ.
قال: وإن ضرب وقتل وأخذ المال ، اگر هر سه کار رو کرده میزنه میکشه مالم میگیره، فعلى الامام أن یقطع یده الیمنى بالسرقة ثم یدفعه إلى أولیاء المقتول فیتبعونه بالمال ثم یقتلونه
خب فعلى الامام أن یقطع یده الیمنى بالسرقة چرا فقط یمنی؟ نص آیه این است که او تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ مربوط به این نیستش که اولیا مقتول بخوان نخوان، اولیا مال بخوان نخوان، ان تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ این به طور مطلق است. فعلى الامام أن یقطع یده و رجله من خلاف اینطور باید باشه نه قطع یقطع در ….
ثم یدفعه إلى أولیاء المقتول فیتبعونه بالمال ثم یقتلونه این مال رو ازش میگیرن بعد میکشن، نخیر یک جملش غلطه این باید که جمع بشه اولا چون جمع بالجمع … کشته باید کشته بشه، سرقت مسلحانه کرده باید قطع ید و رجل بشه پس جمع این است که اول قطع ید و رجل من خلاف میشه بعد اعدام میشه. یا اون یا اون یا به اولیا مقتول نیستش که. اولیای مقتول بخوان و یا نخوان این حق الهیست و مدعی العام اسلامی میتوند … کند.
قال: فقال أبوعبیدة: أرأیت إن عفا عنه أولیاء المقتول اگر عفو کنند اولیای مقتول بگن نخیر اینو ما از خونش صرف نظر کردیم، قال: فقال أبوجعفر علیه السلام: إن عفوا عنه فإن على الامام ان یقتله این درسته چرا؟ برای اینکه قتل دو قتله. یک قتل با سلاح کشیدن علنیست و دزدیست و زدن و کشتن است این حق الله و حق الناس با همه. یه قتل اینه یه نفر یه نفر رو کشت یه نفر یه نفر رو کشت اولیای مقتول میتوانند بگذرند چون حق الناسه فقط اما اینجا حق الله و حق الناسه. حق الله چون این سعی در فساد فی الارض فقط نیست بلکه محاربه با اللّهه. کسی که سلاح میکشد برای کشتن برای زدن برای مال بردن یا چی این محاربه با الله است. کسی که محاربه با الله است الله باید ببخشدش نه اینکه مردم. اولیای دم مقتول اگر بخشیدن فقط عرض میشود که از نظر دیه میبخشن از نظر خون نمیتونن ببخشن چون این خون باید ریخته بشه چون که محارب الله است و محارب رسول است این أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا در کاره. این قسمت قابل قبوله.
إن عفوا عنه فإن على الامام ان یقتله لانه قد حارب فلان قال: فقال أبوعبیدة: أرأیت إن أراد أولیاء المقتول أن یأخذوا منه الدیة ویدعونه، ألهم ذلک؟ قال: فقال: لا، علیه القتل.
پس یک حدیث است این حدیث قسمتیش قبول است و قسمتیش عرض میشود که لا مقبول.
تتمه احادیث انشاءالله فردا میخونیم از پس فردا بحث قصاص.
اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. و السلام علیکم ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد