پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه هفتصد و هشتاد و چهارم درس خارج فقه

قصاص

793

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد

از مواردی که می­شود حکم تحریف کرد نسبت به احکامی از تورات همین مورد قصاص است.

که روز چهارشنبه کتابش دستم نبود صفحه 303 الفرقان جلد 1 و 2 ، و فی سفر الخروج. تورات پنج سفر است، سفر خروج، فصل 21 آیه 12: مَنْ ضَرَبَ إِنْسَانًا فَمَاتَ يُقْتَلُ قَتْلًا.

این يُقْتَلُ قَتْلًا چند عمومیت دارد: یک عمومیت که مناط يُقْتَلُ قَتْلًا ، مَنْ ضَرَبَ إِنْسَانًا فَمَاتَ است. (سوال) صفات … است روایت دارم می­کنم.

مَنْ ضَرَبَ إِنْسَانًا فَمَاتَ يُقْتَلُ قَتْلًا دو عمومیت دارد کمااینکه ضَرَبَ هم دو عمومیت دارد. دو عمومیت ضَرَبَ این است که یه مرتبه ضرب ذی القتل است بما یقتل، یه مرتبه ضرب للقتل است بما لا یقتل، یه مرتبه ضرب لا للقتل است بما یقتل. این هر سه رو گفته مَنْ ضَرَبَ إِنْسَانًا فَمَاتَ.

حالا يُقْتَلُ قَتْلًا ، يُقْتَلُ قَتْلًا چه ولی دم تقاضا بکند چه تقاضا نکند، چه ببخشد و چه نبخشد. این از نظر عمومیت.

وَلاَ تَأْخُذُوا فِدْيَةً عَنْ نَفْسِ الْقَاتِلِ الْمُذْنِبِ لِلْمَوْتِ ، نهیه این بالاتر این نیست. وَلاَ تَأْخُذُوا فِدْيَةً عَنْ نَفْسِ الْقَاتِلِ الْمُذْنِبِ لِلْمَوْتِ، به جای مرگش فدیه نگیرید.

بَلْ إِنَّهُ يُقْتَلُ.

وَلاَ تَأْخُذُوا فِدْيَةً لِيَهْرُبَ إِلَى مَدِينَةِ مَلْجَئِهِ،

وَعَنِ الأَرْضِ لاَ يُكَفَّرُ لأَجْلِ الدَّمِ الَّذِي سُفِكَ فِيهَا، إِلاَّ بِدَمِ سَافِكِهِ. سفر اعداد باب 35 آیه 31 و 34.

و فی سفر التکوین فصل 9 آیه 2 (6) : سَافِكُ دَمِ الإِنْسَانِ بِالإِنْسَانِ يُسْفَكُ دَمُهُ.

سَافِكُ اگر به عنوان از خداست سَافِكُ تشریعا و تکوینا باهاشه، اگر از رسول است به عنوان حامل شرع است، اگر حکایت از وارث دم است که سَافِكُ مطلقا. سَافِكُ دَمِ الإِنْسَانِ بِالإِنْسَانِ يُسْفَكُ دَمُهُ.

در اینجا آیه شریفه قرآن که مائده نقل می­کند از عرض می­شود که تورات وَكَتَبْنَا فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ  عرض می­شود که این.

حالا اینکه حکم عفو را فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ آیا از قرآن است یا از تورات است؟ میگیم چه از قرآن باشد چه از تورات باشد فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ یک امر واضحی است. بعضی وقت­ها تصدق عن الدم، انتقال به دیه یا حتی تصدق از دیه امری است واجب گاه امری است راجح، اما کلا حرام باشد نیست، کلا مرجوح باشد نیست. گاه واجب است، گاه راجح است و گاه مرجوح است، گاه حرام است گاه حرامه.

بنابراین حکم الهی و شریعت مقدسه الهی مبتنی است در باب قصاص بر این چهار حکم، نمی­شود گفت که فقط يُقْتَلُ قَتْلًا، وَلاَ تَأْخُذُوا فِدْيَةً این غلطه. بنابراین در تورات هم که هست در تورات هم یا همینه و یا خلاف این نیست.

خب بحث دیگر رو دنبال می­کنیم در عدم تساوی جنسین است از نظر قصاص. ما بین دو حالیم. یا وجوح و حکمت­هایی را اطلاع داریم نصا، عقلا، اعتبارا، عرفاً یا اطلاع نداریم. اگر خداوند حکمی را کرد و مسلمم حکم خداست و ما حکمتی رو ازش سراغ نداریم نمی­تونیم بگیم بی­حکمت است چون علم ما مطلق نیست.

بله اگر حکمی را از شریعت الله نقل کردند یا کتابا یا سنتا نقل کردند و بر خلاف ضرورت عقلی است، بر خلاف ضرورت حسی است، بر خلاف عدل است، اینجا نمیگیم خدا بر خلاف عدل گفته میگیم خدایی نیستش. اما اگر حکم نص قرآن است و حکم خدایی است مثل الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى که مذکر را نمی­­شود کشت به وسیله قتل انثی اینجا از دو حال خارج نیست: یا حکمت را می­دانیم فبها نور علی نور یا حکمت را نمی­دانیم نور اول، نور اول نص است و چون علم خدا علم مطلق است و حکمتش حکمت مطلقه است ما انتظار نداریم که تمام حکمت­ها رو بدونیم و تمام علم­ها برای ما معلوم باشد.

ولکن حکمت­هایی رو ما اطلاع داریم. از جمله اینکه انتاج مرد بیشتر از زن است حداقل دوتا، این یک.

دوم: ارزش اقتصادی مرد در محور درآمد بیشتر از زن است، دوم.

سوم: و رکنیت مرد در زندگی زناشویی بیشتر است از رکنیت زن.

چهارم: تعداد مردان در طول تاریخ سرجمع کمتر است از زنان. در طول تاریخ نه در یک زمان در یک مکان. در طول تاریخ تعداد مردان کمتر است از زنان و از جمله ادله قرآنیش جواز تعدد ازدواج است. اگر تعداد مردان و زنان مساوی بودند کما … احیانا یا تعداد زنان کمتر از مردان بوده­اند … احیانا در بعضی زمان­ها و در بعضی از مکان­ها پس این حکم غلط بود. ولکن در طول تاریخ اگر ما تفصیص کنیم در زمان­ها و در مکان­ها و در بلاد می­فهمیم به علل … به علل تکوین مرد کمتر از زن یا به علت موت مرد بیشتر از زن یا به علل دیگر سرجمع بالفعل در اجتماعات تعداد مردان کمتر است از تعداد زنان. چون تعداد مردان کمتر است از تعداد زنان بنابراین تساوی در خون­بها بین مرد و زن نخواهد بود.

سوال: آیا چرا عدم تساوی در خون­بها از نظر اقتصادی، از نظر تعداد بیشتر، از نظر اقتصاد زیادتر، از نظر انتاج بیشتر حساب شد ولکن از نظر علم و معنویت و عقیده و معرفت و انتاج معرفی بیشتر نشد؟ اینجا ما دو حال دارد. یا علت را نمی­دانیم یا علت را می­دانیم. اگر علت را می­دانیم نور علی نور است، اگر علت را نمی­دانیم حکم خداست و حکم خدا بر خلاف هیچ میزانی از موازین قطعیه عقل و حس و عدالت اجتماعی وجود ندارد. بنابراین ما تسلیمیم در برابر حکم خدا که حکم خداست. بله اونجایی که به عنوان حکم خدا نقل میشه و بر خلاف میزان عقل و فطرت است قطعا و صد در صد در اونجا میگیم حکم خدا هرگز چنین وجود ندارد.

خب راجع به قصاص که آقایون متاسفانه قصاص را به معنای کشتن قاتل گرفته­اند و حتی دیه را قصاص نگرفته­اند قصاص برحسب آیات سه­گانه قصاص برحسب لغت یعنی پیگیری، تعقیب. وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ، وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ، وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ.

اول و دوم خاص است و منع از عام نمی­کند بلکه به طریق اولی نسبت به نفس هم قصاص است. وقتی وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ، حُرُمَاتُ که نوامیس انسانی باشد قصاص هست و پیروی هست بعضی قصاص به مثل است بعضی قصاص به دیه است بعضی قصاص به حد و تعزیر است بنابراین قصاص نسبت به جان اهم است و اهم از قصاص نسبت به جان قصاص نسبت به عقیده است.

وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ وقتی که در حرمات غیر نفس وقتی که در جروح قصاص باشد و دنبال­روی و پیروی باشد به طریق اولی در نفس قصاصه.

حالا وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ اینطور معنا شده نوعا برای شما اولیای دم یا حکام شرع در پیگیری جانی و کشتن قاتل حیات است … برای اینکه آیا این حیات مرغوب است یا مرغوب نیست؟ اگر این حیات اعم است از حیات هر چه می­خواد باشد حیات مرغوبه، حیات غیرمرغوبه، حیات مفروضه، حیات مرفوضه استدلال غلطه. برای اینکه خداوند که امر می­کند به قصاص عرض می­شود که و قاعده اول و ضابطه اولی قصاص است امر می­کند به چیزی که درش ممات است؟ یا مماتش بیشتر از حیات است؟ نخیر امر می­کند به چیزی که مطلقا حیات است. خداوند امر به حیات می­کند حیات روح، حیات جسم، حیات عقل، حیات عرض، حیات فرد، حیات اجتماع، حیات مال، حیات اقتصاد و هر چیزی که حیات است و منافات ندارد با نوامیس انسانی و نوامیس الهی خداوند امر می­کند.

بنابراین این وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ ، اولا لَكُمْ، ثانیا يَا أُولِي الْأَلْبَابِ، ثالثا لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ، رابعا پیوند است و پیوند حکم عام قصاص است. كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى ، كُتِبَ ، كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى اون كُتِبَ لکمه. قصاصی که مکتوب است مقتضای … است، مقتضای تقوا است، این مقتضای حیاته و چون همگان و همه کس تقاضای حیات دارند و دنبال حیات می­روند حیات جان باشد، حیات روح باشد، حیات علم باشد، هر حیاتی که زنده­کننده انسان است در بعد جسمانی و در بعد روحانی دنبالش میرن و لذا وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ تعقیب از چند جهت است در بعد قصاص چون حیاته.

حالا که اینطوره بنابراین در جایی که راجح است انسان عفو کند از جانی یا واجب است عفو کند از جانی چنانچه در دو آیه تصریح شده است: فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ . و همچنین عرض می­شود که آیه دیگر که این آیه ارتباط با تورات دارد عرض کردیم که اگر چنانچه فمن تصدق خیرا فمن تصدق فهو خیرا له. اگر کسی تصدق کند دم را یا هم دم هم مال را یا بعض مال را فهو خیرا له.

بنابراین آیا خیر است و ممات است؟ کسی رو کشته و او را نکشیم، او را نکشیم آیا نقض این قاعده وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ است؟ یا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى است؟ یا نقض نیست؟ جواب این است که قصاص اصن آدمکشی نیست، قصاص کشتن قاتل نیست فقط، قصاص دیه مقتول نیست فقط، قصاص پیگیریه دنبال­روی یعنی در جایی که به نفستون، به مالتون، به عرضتون هجوم می­شود و خطری و ضرری وارد می­شود این نباید ساکت بنشینید. ساکت نشستن و دست رو دست دست هم گذاشتن و بی عرض می­شود که بی­جهت بودن و بی­تفاوت بودن این غلط است، این مردن است، این مرگه اصلا. کسی تو سر انسان بزند، ناموس انسان را، مال انسان را، عقیده انسان را، جان انسان را، عقل انسان را، عرض انسان را ببرد و عمدا این کار رو بکند این سکوت کردن در مقابلش مرگ است اصلا. یعنی انسان تو عقل نداری؟ فکر نداری؟ روح نداری؟ قدرت نداری؟ جان نداری؟ عرضه نداری که دنبال کنی و دفاع کنی؟ آیا دفاع نوامیس واجب است یا واجب نیست؟ در بعد اول به عنوان قاعده اولی دفاع از نوامیس خودی و نوامیس غیر خودی واجب است الّا مستثنی که استثنا است و جای خودش محرز است و مبین است. بنابراین این قصاص کل پیگیری است.

حالا اگر کسی را، در بعد قتل داریم بحث می­کنیم، اگر کسی را عمدا کشتند و محرز شد عمدا کشتند و یا حتی اگر کسی را کشته­اند و عمدا نبوده ولکن بجا هم نبوده است هر دو قصاص دارد. اگر کسی کسی را کشت سهوا و بدون عمد قصاص ندارد؟ دنبال­روی دارد. قصاص فقط در قتل عمد که نیستش که. اگر شخص قاتل مجنون باشد، اگر مضطر باشد، اگر عرض می­شود که عامد باشد، جاهل باشد، جاهل غافل باشد، جاهل مقصر، لا یهدر دم المسلم خون مسلمان هدر نمیره.

خونی که ریختنش حرام است و حلال نیست کسی که این خون رو می­ریزد اگر جنون است و یا قصور دیگری است که خب این دیه است، اگر از روی عقل است و عمد است بعد اولش قصاص دم است و بعد دومش قصاص دیه است. بنابراین تمامش قصاصه نقشه قصاص نقشه­ایست که تعبیر فارسیش دنبال کردن، تعقیب کردن، پی کردن.

حالا  کسی که آدمی را کشته است در بعد قتل باید دنبال کرد در چند بعد: عمد است؟ عمد نیست؟ اگر عمد است قابل گذشت است؟ قابل گذشت نیست؟ قابل گذشت است واجب است؟ مستحب است؟ قابل گذشت نیست گذشتش حرام است؟ مرجوح است؟ اگر قابل گذشت است قابل گذشت از اعدام است فقط؟ از دیه نه؟ یا هم قابل گشت از اعدام است و هم از دیه؟ اگر قابل گذشت از اعدام است قابل گذشت از کل دیه است؟ یا بعض دیه؟ همه قصاصه، سلبش قصاص است، ایجابش قصاص است.

 اونجایی که دنبال­روی و تعقیب ولی دم نسبت به قاتل عرض می­شود که منتهی است به عفو واجب اونجا قصاص است بر خلاف مفاهیم عرفی، بر خلاف مفاهیم کل فقه است، بر خلاف کل مفاهیمی که در فقه است لغتا، زمانا، وسعتا و شمولا بر خلاف کل مفاهیمه.

وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ حیات است. ما یا حیات داریم که مرغوب است یا ممات داریم که نامرغوب است یا نه حیات داریم نه ممات. ما در بعد اول و در بعد دوم قصاص بحث می­کنیم. اگر در قصاص حیات است رجحانا واجب چه دماً باشد چه مالاً باشد، وجوبا واجب چه دماً باشد چه مالاً، مرجوحا یا در بعد مرجوح حتمی است که حرمت باشد یا در بعد مرجوح غیرحتمی که مرجوحیت باشد که تعبیر به کراهت می­کنند در اونجا سلبه.

پس نمی­خوایم بگیم در سلب کشتن، در نفی دیه قصاص نیست قصاصه. در اونجایی که دیه نفی می­شود قاتل رو نمی­کشند عفو می­کنند یا وجوبا یا رجحانا، یا دیه رو نمی­گیرند یا وجوبا یا رجحانا در اونجا قصاصه چرا؟ برای اینکه بعد اولش پیگیریه. تا شخصی که ولی دم است پیگیری نکند که می­فهمه؟ حالا اینو کشتند خب کشتند. فلانی رو کشتند قاتل معلوم است یا قاتل معلوم نیست بالاخره باید پیگیری کند ولی دم. ولی دمم حق است، واجب است، سلب است، مکتوب است علیه که پیگیری کند این حادثه را. یک حادثه مختصری در زندگی انسان­ هست پیگیری می­کنه … بعد ظلم است خب پیگیری می­کنه انسان. خواب شیرین رو بر خودش حرام می­کنه تحقیق می­کنه آیا این در زدن کسی با من کار داشته؟ دزد بوده؟ هجوم بوده؟ در اموری که حاصل می­شود نمی­داند نفع انسان است ضرر انسان است، خطر است، انتفاع است چه، در این امور حیات­بخش چه اصل حیات باشد چه راحتی حیات باشد در هر بعدی از ابعاد حیات باشد باید پیگیری کرد. اصن انسان یعنی قاص، انسان یعنی پیگیر. انسان در طول زندگی اگر انسان مسلمان است و … است باید پیگیر باشد پیگیری فردی، پیگیری اجتماعی، پیگیری سلبی، پیگیری ایجابی، پیگیری حوادث خیر، حوادث شر در هر حادثه­ای از حوادث چه خیر باشد چه شر باشد باید که پیگیری کرد.

بنابراین ما تحمیل به قرآن نمی­کنیم از خود قرآن استفاده می­کنیم کمااینکه (سوال) نخیر تقاص قصاص نیست. قصاص ابعادی دارد. تخفیف از قتل بله، تقاص کل دیه بله، تقاص بعض دیه. ولکن تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ این تَخْفِيفٌ یا تخفیف راجح است یا تخفیف واجب. تخفیف حرام که نیستش که. این تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ هست در هر بعدی یا تخفیف راجح است یا تخفیف واجب. آیا در این تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ … از بعض قصاصه ببینید قصاص سه بعده (سوال) چرا ببینید اولا عرض می­شود که كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى هر سه بعد رو می­گیره. بعد اول پیگیری، بعد دوم اگه جاش باشد اعدام قاتل، بعد سوم دیه. هر سه قصاصه. بنابراین كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى هر سه بعد رو می­گیره.

فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ ، شَيْءٌ هم قصاص دوم قصاص سوم. قصاص اول نمیشه. قصاص اول عفوکردنی نیست یعنی کسی رو کشتند و مجهول است وجه کشتن، قاتل عمدی بوده چه بوده این اصن قابل عفو نیست باید پیگیری کند. منتها پیگیری می­کند در پیگیری یا رجحان کشتن است یا واجب، یا رجحان دیه است یا وجوب. بالاخره یا سلب است یا ایجاب یا وجوب است یا حرمت یا مرجوحیت است یا عرض می­شود که رجحان.

بنابراین قصاص از اول تا آخر سه بعد دارد ولکن وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ هر سه بعد رو می­گیرد: قصاص پیگیری، قصاص …  مجهول مثبت، قصاص … منفی. … منفی هم حیاته یعنی در اونجایی که واجب است که قاتل را ببخشند نکشند این دیگه واجب است نه راجح یا راجح است قاتل را نکشند تخفیف راجحه یا واجب است قاتل را نکشند در اینجا حیات است یا ممات است؟ اگر ممات است که با وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ جور نمیاد، حیات است.

 منتها حیات فرق می­کند مثلا مراحل حیات: اگر قاتلی را که مستحق اعدام است اگر اعدام نشود دنبال می­کند قتل را، هجوم به مردم می­کند، در اینجا در کشتنش حیات است یعنی ابقاء حیات برای دیگرانی که متعرض است. حالا چه کسانی را بکشد چه کسانی را نکشد. اگر کسانی را بکشد در قصاصش ابقاء حیات دیگران هست یا نه؟ بله. اگر نکشد اگر نکشد جو لاامن ایجاد کرده یا نه؟ کسی که دنبال کشتن اشخاص هست ولی …. ندارد آیا ازش می­ترسند مردم یا نه؟ ایجاد جو لاامن از نظر جانی ممات است یا نه؟ وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ اگر این شخص را بکشید اون ممات لاامنی از بین می­رود در بعد دوم، ممات جسمی و کشتنی که … می­شود از بین می­رود در بعد اول. بنابراین در هر بعدی از ابعاد قصاص این كُتِبَ عَلَيْكُمُ در هر مراحلی از مراحل حَيَاةٌ است.

(سوال) بله؟ جری میشن بله بله نکشتنش هم کسان دیگر جری میشن هم خودش جری میشد جو لاامن ایجاد می­شود، امن جانی در کار نیست چه کشتن در کار باشد چه در کار نباشد حیات جامعه از بین می­رود. پس حیات جامعه در انحصار زنده بودن طرف نیست. در انحصار این است که شخصی رو کشته اگر شخصی را کشته قاتل را نکشند این مرگ مطلق است، نخیر در انحصار این نیست بلکه در هر دنبال­گیری و پیگیری از کشتن یا تعرض به حرمات و نوامیس عرض می­شود که حیات است.

پس این استغراق کلی دارد الحیات نیست و فی القصاص. القصاص جنس قصاص در سه بعد است. حَيَاةٌ، حَيَاةٌ ایجابا، حَيَاةٌ سلبا، حَيَاةٌ رجحانا، حَيَاةٌ وجوبا در هر بعدی از ابعاد حیات است. مثلا اگر شخصی قاتل بود فرض کنید قاتل عمد بود ولکن وضع روحیش بعد از قتل اونطور که مثال زدیم جوری عوض شده است که نفع از هر جهت از بعد عقلی، علمی، عقیدتی، مالی، عرضی، شرفی از هر جهتی نفع دارد از برای خانواده قاتل، از برای دیگران، از برای اجتماع آیا در کشتن این حیات است یا ممات است؟ در کشتن این ممات است. در کشتن این اولا احیای شخص مقتول که نیست. در هر صورت از صور با کشتن قاتل شخص مقتول احیا نمی­شود. استمرار حیاته. فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ استمرار حیات است در بعدی و استمرار جلوی این موت رو بگیرن در بعد دیگر.

حالا کشتن این شخصی که قاتل است با اوصاف که ضرورت دارد و فوق الضرورات العالیه است ابقائش و وجودش آیا کشتن اینا حیات است؟ نخیر.

بله حیات از یه بعده، شخصی که ولی دم است این ولی دم به هیچ چیز راضی نیست مگر کشتن قاتل چرا؟ برای اینکه رنجوره نفسش رنجوره، قلبش مجروحه، ناراحته نمی­تواند قاتل رو ببیند. بله اگر چنینه و عرض شود که در کشتن شخص قاتل … در کار نباشد اصلا در اینجا اگر انسان رو مجبور کنیم که باید ببخشی باید ببخشی این مماته ممات وجدان است، ممات حالت است. ممات وجدان و حالت انسان که علیه رغما لانفه بگیم چشمت چهار تا شه باید صبر کنی و این شخص قاتل زنده بماند کمااینکه اروپا اینطوری می­کنند. در قوانین غرب اروپایی اینطوره. قوانین غرب و اروپایی میگن که قاتل رو نباید کشت. قاتل که عمدا کشته این دیوانه است باید بره تیمارستان. میگیم اشخاصی که نظر میدن و … می­کنن قانون که شخص قاتل را که عمدا قتل کرده نباید کشت چون جنون دارد اینا خودشون جنون دارند چون ابعادی در قصاص جان در کاره: نفی کلی، ایجاب کلی، بینابین. اسلام بینابین گرفته. نفی کلی میگن قاتل رو باید کشت چنانکه در حکم توراتی، البته قبول نداریم این … یا اینکه قاتل را نباید کشت به وجه من الوجوب یکی دو تا سه تا صد تا هر چی بکشه قاتل رو نباید کشت بلکه باید به … این هم غلطه برای اینکه این کشتن وجدان­ها، استمرار قتل است، ایجاد ناامنی است. در چند بعد از ابعادی که داریم مماته ممات روحی، ممات روحانی، ممات خاطره­ای، ممات عقده­ای، ممات جوی، ممات­هایی رو این ایجاد کرده. کلا نمیشه گفت در کشتن قاتل ایجابا حیات است، در نکشتن قاتل که سلب قتل است حیات است. کشتن در جایی که حیات است، نکشتن در جایی که حیات است.

حالا در دوران امر، اگر دوران امر بین حیات فرد است از نظر وجدان و عقده و حیات اجتماع است کدوم اهمه؟ اگر نکشتن این قاتل فقط موجب بقا رنجوری خاطر ولی دم است و غصه می­خورد شب و روز … ولکن اگر قاتل را بکشند اجتماع ضرر می­بیند ضرر علمی، تبلیغی، مادی، معنوی می­بیند آیا کدام اهم است؟ آیا مراعات مهم مقدم است یا مراعات اهم؟ مراعات اهم مقدم است. در اینجا حَيَاةٌ کدام است؟ هر دو حیاته. اگر دوران امر بین حیاتین شد حیات خاص از نظر اینکه رنجور نماند خاطره این ولی دم یا حیات عام دوران بین حیاتین حیات اهم اهم است دیگه اهم است. یا اینکه مماتین، اگر بین مماتین ممات قلیل و ممات کثیر اگر دوران امر بین ممات قلیل است و ممات کثیر در ابعاد مختلف ممات … که کشتن باشه موتم باشه، در اینجا ممات کثیر رو باید که کنار گذاشت به ممات قلیل راضی شد.

بنابراین وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ، این لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ هم حساب داره به عنوان لَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ.

وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ اونجایی که در قصاص حیات است، رفع ممات است، تخفیف ممات است، حیات بیشتر است، بیشتر راجح و بیشتر واجب وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ . یا اولی العقول نیست، أُولِي الْأَلْبَابِ.

باید عقلی که اقشارش برداشته شده، عقلی که درست عمیقا فکر می­کند. اگر عقل انسانی که ولی دم است، قاتل است، حاکم شرع است همه چون أُولِي الْأَلْبَابِ همه است لَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ شامل همه است قاتل است، مقتول است، ولی دم است، حاکم شرع است. اون عقلی که .. ندارد عقلی که خالی از شهوات است عقلی که بر … مصلحت اسلامی فکر می­کند این لَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ شاید شما پرهیز کنید. پرهیز از چه؟ پرهیز از کشتن آدم­ها اگر در بعد اول کشتن این آدم لازم است یا راجح است باید بکشیدش چرا؟ برای اینکه دیگران پرهیز کنند از چنین عملی. اگر کشتنش حرام است نکشید برای اینکه دیگران از شما یاد بگیرن که نکشن در موردی که کشتن حرام است. هم دیگران و هم شما تقوا کنید، تقوا کنید از چه؟ از ممات. لَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ ، حیات برای چیه؟ برای اینکه تقوا پرهیزه از ابعاد ممات در مراحل گوناگون ممات بشود.

ما اینجا نوشتیم که در صفحه 305 جزء 1 و 2 ، هذه کاصل و ضابطه والعفو تبصره صالح فی مواردها حیث تتذل حکمه و رحمه و قصاص معرفا تعریفا بها کما شرعه ایجابیا حین تتذیه فالتقوا و سلبا حین تتذی سلبا اخری. سلبا اینجا. فلعلکم تتقون تامل مرحلتین. تتقون قتل را، تتقون عدم قتل را. و لکم الکتل مومن که کل فی القصاص بکل فقولها فانفسه والاطراف والاعراب والاموال حیاه صالحه فی کل حیویات النفسی والعرضیه والاقتصادیه عن ماهیه. یا اولی الالباب والعقول عمیقه خارج القصور الخافع لعلکم تتقون الممات فی مختلفه مسارهه با سین، المخلفه من ترک من اخره المجرمین. فنحما کان فی عفوا مجرم و ترک ملاحقته او التخفیف عن تخفیف و رحمه و ربکم درسته ولی اقرب جانبی که احوال الجانبیه مرهون المصالحها و … قصاص که عفو میگه در اینجا باید حاشیه زد قصاص کلیت دارد و منحصر به عرض می­شود که قصاص جان نیست.

این آقایون که در بعد افراط و در بعد تفریط در باب قصاص دم بحث کردن فالقشریون الذین لا الباب لهم یفضلون ترک القصاص. حکم اروپایی غرب عرض می­شود که غربی آمریکا اروپا، یفضلون ترک القصاص وعم انه رحمته و عاطفه انسانیه و ذلک تفریط بحق القصاص.

این­ها به گمان اینکه گذشت از قاتل رحمت و عاطفه انسانی است میگن باید رحمت کرد. میگیم عاطفه انسانی بعضی وقتا خلاف عاطفه انسانی است. (سوال) ولی حیات دیگر ولی حیات دیگر از بین بردیم دو بعده (نظر) بله درسته خب عاطفه هم میگن. این دو عاطفه عاطفه هم شامل می­کند.

عرض می­شود که میگن که اگر قاتل را بکشید اینجا قوز بالا قوزه یعنی او رو کشته کشته اضافه کردیم، میگیم کشته اضافه نکردیم این شخص را کشتیم اولا برای جبران کشتن، ثانیا جلوی کشتن­ها رو بگیریم جلوی جو الامر رو بگیریم.

فالقشریون الذین … و ذلک تفریط بحق القصاص. و اخرون مفرطون یعملون الفودا بالقصاص. می­گوید که یه نفر که کشتید این نفر اگر مقامش بالاست یک قبیله­ای رو میشه کشت.

ان یجعلون … کمااینکه در شریعت تورات نقل داریم. و شریعت القصاص القرانیه عوام بین الافراط و بین التفریط بشانها اصلا کقانونا حقوقیه عام و لکم فی القصاص حیاه و فرعا کتبصره حین تقتضی المصلحه فوق المصلحه مصلحه القصاص. فعینها بالبلاغه الادبیه والمعنویه البارع عن اختصار آیه و سایر تعبیرات بلغا مثلا قتل البعض احیا من الجمیع این غلطه این یه جانبشه. قتل البعض احیا من الجمیع یه جانب خاصشه. یا اینکه اکثر القتل یا یقل القتل اینم غلطه. و من ابلغها عندها باسا القتل ان خالق باس اینم درست نیست بلکه بعضی وقتا قتل منافی با قتل نیست قتل مساعد با قتل است قتل منافی با قتل است مختلفه.

فالقصاص … من القتل و حیاه فام کل مراحلها و لکم فام کل المسلمین و اولو الالباب تقبت … حیات العظیمه و … القصاص بحکمه الباب خارج ان ….

خب این رو آقایون مفصلا مطالعه بفرمایید.

از شرایط عرض می­شود که قصاص جانی. شرایطی برای قصاص جانی ذکر کرده است علامه حلی از جمله قتل باید عمدی باشه خب معلومه اگر قتل عمدی نباشد خب چون عمد به عمده و خفا به خفاعه اگر قتل عمدی نباشد نمی­شود شخص قاتل رو کشت منتقل به دیه میشه.

منتها حرفی که می­زند می­گوید که وسیله اعدام شخص قاتل عمدی که قتلش بجاست فقط شمشیر است. این اصن این حرف غلطه برای اینکه اولا وسیله قتل فقط شمشیر نیست دار زدن هست، غرق کردن هست، شمشیر هست، نیزه هست، مشت هست، پرت کردن هست چرا فقط شمشیره؟  … بفرمایید اولا ، ثانیا فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ چیه؟ یعنی کماً و کیفاً باید که اعدام شخص قاتل مانند اعدام خود شخص باشد. مثلا اگر با شمشیر کشته با شمشیر، اگر غرق کرده غرق، خفه کرده خفه، عرض می­شود که دار زده دار، اگر پرتش کردن پرت، اگر چنانچه به وسیله شمشیر کشته، نمی­شود به وسیله اعلی کشت به وسیله مساوی میشه به وسیله ادنی میشه.

(سوال) نوع دیگر دو جوره سه جوره. یا نوع دیگر برابر است که اونو ما قبول نداریم یا نوع دیگر ادنی است که اونو قبول داریم یا نوع دیگر اکثره. مثلا یکیو با یه تفنگی زده کشته بیان تیکه تیکه بکنن مثلهش کنن بکشن.

بنابراین هم از نظر کم قتل هم از نظر کیف قتل. کمیتی که در قتل اثر داشته و کیفیت قتل تمام مماثلت درش شرطه. فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ. این حرف قابل قبول نیست.

دوم (سوال) بله؟ اگه مثله نباشه میشه مثله کرد؟ اگر کسی را مثله کردن میشه مثله کرد. هر کاری کردن به نص قاعده.

و از جمله موارد تخلفی فقه این است که می­گوید که اگر پدر پسری را عمدا کشت پسر را نمی­شود کشت چرا؟ چرا؟ آیات قصاص رو شما تخفیف می­زنید؟ و برای چی تخفیف می­زنید؟ برای این تخفیف می­زنید که پدر است؟ خب پدر رحمتش بیشتر است یا مادر؟ به پدر بیشتر باید … کرد یا مادر؟ مادر بیشتر قابل ترحم است یا پدر؟ چطور اگر عرض می­شود که مادر پسر مادری را بکشد یا پسر پدری را بکشد معلومه اما اگر پدر پسر را بکشد این اشکال ندارد یعنی قصاص نمی­شود. ولکن اگر مادر پسر را بکشد چی؟ مادر که رحمتش بیشتر است چقدر باید قساوت زیاد مصرف کند قساوت بیشتر از پدر باید مصرف کند تا پسر را بکشد یا عرض می­شود که دختر را بکشد.

بنابراین این در بعد اول و در بعد دوم درست نیست از باب رحمت، از باب عطوفت. رحمت و عطوفت مادر بیشتره بنابراین بر خلاف رحمت و عطوفت صد در صد مادر عمل کرده فرزندشو کشته چرا نکشنش؟ اولا و ثانیا اعتدای به مثل کجا رفت؟ قُتِلَ مَظْلُوماً کجا رفت؟

و شما اگر به روایات می­خواید تمسک کنید روایات قابل قبول نیست بر خلاف آیه است و این اجماع هم که شما کردید قابل قبول نیست. کمااینکه اجماع آقایون در مساله قبلی که اگر چند نفر یک نفر را بکشند با رد دیه زائد می­شود به تقاضای ولی دم بقیه رو کشت. اجماعیست مطلب. اجماع بین شیعه و سنی است و بر خلاف سه نص قرآنی است و قابل قبول نیست.

خب یه تتمه­ای دارد بحث دیه دم و دیه عرض می­شود که قصاص دم و قصاص مال و بعد به وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ می­رسیم که در اونجا واویلاست. وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ واویلای عجیبیه که مثلا فرض کنید مثال این است که اگر یک خانه­ای که شش میلیون می­ارزه و شش تا اتاق داره اگر اون اتاق رو خراب کنید پنج میلیون، اون اتاق رو سه میلیون، اون اتاق رو چهار میلیون، جمعا پونزده میلیون بشه میشه؟ اینجا روایت و روایت داریم که اگر کسی را دو چشم درآرن یک دیه، دو گوش یک دیه، زبان یک دیه، عورت یک دیه، دو دست یک دیه، دو پا یک دیه میشه چند دیه؟ هفت هشت ده تا دیه میشه آدم هم زنده است. این بحث­هاییست که باید بحث بکنیم.

والسلام علیکم و رحمه الله