«خمس» كه برحسب نص آيهاش در اختصاص موارد ششگانه است، سه بخشش مال امام و سه بخش ديگرش در اختصاص كل يتيمان، بىنوايان و در راهماندگان مسلمان است. و در اين اختصاص هم در كل فرقى ميان ساداتى كه از طرف پدر يا مادر و يا از هر دو طرف منسوب بهپيامبر صلىاللهعليهوآله بزرگوارند و يا بهكلى سيد هم نيستند هرگز نيست، و در صورت ويژگى سادات هم فرقى ميان سادات پدرى و مادرى نيست* كه كلاً مادر نخستينشان حضرت زهرا عليهماالسلاماست، و اگر سيادت و ذريهى پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم بودن در اختصاص اين باشد كه از طرف پدر اين انتساب ثابت باشد، هيچ سيدى در عالم بهجز خود حضرت زهرا عليهماالسلام باقى نخواهد ماند.
وانگهى اختصاص «ذريهى رسول» بهآنان كه از طرف پدر مشرَّف بهاين انتسابند همگى ائمه يازدهگانه بعد از اميرالمؤمنين عليهالسلام را از «ذريهى رسولبودن» بيرون مىكند، و خود اينكه آيا با انتساب از طرف مادر ذريه و فرزند رسول صلىاللهعليهوآلهوسلم بودن ثابت مىشود يا نه اين خود از موارد اختلاف و نزاع ميان ائمهى معصومين عليهاالسلام و دو گروه معاندشان بنىاميه و بنىعباس بوده است، كه آن بزرگواران براى اثبات سيادت و ذريهى رسول بودنشان بهآياتى چند از قرآن کريمتمسك كردهاند130. و از طرفى هم مستثنا كردن فرزندان پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم كه از طرف پدر بهآن حضرت نمىرسند هرگز دليلى بهجز شعرى جاهلى و روايتى جاهلى ندارد كه شعرش:
بَنُونا بَنُوا أبناءِنا وَ بَناتُنا
بَنُوهُنَّ أبْناءُ الرِّجالِ الأغارِبِ
«پسران ما پسران پسران مايند، و دخترانمان پسرانشان پسران مردانى غريب و دور از مايند».
و اسلام اين خيال واهى جاهلى را مانند ساير جاهليتها بهكلى از ميان برده، و انتساب از طرف پدر و مادر را يكسان شناخته است، و چنانكه دربارهى تمامى مواليد مىفرمايد «يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ» (سورهى طلاق، آيهى 86) «از ميان صلب پدر و ترائب (سينههاى) مادر بيرون مىآيد» و خيال اينكه پسر از نطفه پدر است و دختر از نطفه مادر است را نقش بر آب مىنمايد.
و روايت جاهلى كه همآهنگ با اين شهر جاهلى است روايتى است تنها و يتيم و مفصل كه در اين باره مىگويد:
«وَ مَنْ كانَتْ أمُّه مِنْ بنى هاشمَ وَ أبُوهُ مِنْ سائِرِ قُرَيشٍ فَإنْ الصَّدقاتِ تَحِلُّ لَهُ و لَيسَ لهُ مِنَ الخمسِ شئٌ لأنَّ اللّه يَقول اُدعُوهُمْ لآباءهِمْ»**.
«و اما كسى كه مادرش از بنىهاشم است و پدرش از بقيهى قريش صدقات براى او حلال است، و از خمس سهمى ندارد زيرا خداى تعالى فرموده آنها را بهپدرانشان نسبت دهيد».
ولى با توجه بهاينكه «أدعوهم لآبائهم» تنها دربارهى پسرخواندگان است، چنان نتيجه مىشود كه هيچ يك از ائمه عليهاالسلامنيز انتسابى بهپيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم ندارند زيرا تنها از طريق مادرشان حضرت زهرا عليهاالسلام بهآن حضرت مىرسند.
و جاى بسى تحير و تعجب است كه جمهور فقهاى ما اصرار دارند كه اين شعر جاهلى و اين حديث جاهلى اينگونه بر كرسى نشانده شود كه از شرائط اصليهى فرزند پيامبر و سيد و ذريه پيمبربودن اين باشد كه از طريق پدر چنان انتسابى را داشته باشد.
و اگر تنها انتساب از طرف پدر به پيامبر ميزان ذريه پيامبر بودن باشد تنها حضرت زهرا عليهاالسلام ذريه پيامبر است و بس، زيرا تمامى فرزندان حضرت زهرا كه از حضرت على عليهالسلام مىباشند هرگز از طرف پدر با پيامبر نسبتى ولادتى ندارند.
و بالاخره از سياهترين چهرههاى فقه ما همين است كه ذريهى پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم و سيد بودن را در انحصار اين بدانيم كه تنها در رابطهى با پدر باشد و نه مادر، و آيا ـ اگر هم تنها انتساب پدرى سيادتآور باشد ـ اين تنها هاشم است كه انتساب بهاو سيادتآور مىباشد و نه پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم؟ مگر بهحساب اينكه او هم از نسل هاشم است؟!
در حالى كه اصولاً سيد بهمعنى آقا و بزرگوار است. چنانكه لغت قرآنى و غير قرآنى بر اين حقيقت گواه است. چه «سيّد» بزرگ شايسته مانند حضرت يحيى عليهالسلام كه «سَيِّدا وَ حَصُورا»(سورهى آل عمران، آيهى 39) است. و چه سيد ناشايسته كه «أطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَرَآءَنا فَأضَلُّوانا السَّبيلَاْ»(سورهى احزاب، آيهى 67) كه آن سيد بزرگ فضيلت است و اين سيد بزرگ رذيلت، و سيادت محمدى صلىاللهعليهوآلهوسلمبرگزيدهى سيادتهاى فضيلت است، چنانكه سيادت شيطانى برگزيدهى سيادتهاى رذيلت است، و ميانگين اين دو سيادتهاى ديگر است، و بالاخره «سيّد» كلاً بهمعناى آقاست چنانكه دربارهى شوهر زليخا آمده كه «وَ أَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى البابِ»(سورهى يوسف، آيهى 25) و آيا سيادت و بزرگوارى حضرت اقدس رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم بهاين است كه از فرزندان هاشم است؟ هرگز! بلكه درست عكس اين است كه چون هاشم جد پيامبر عظيمالشان است از او كسب سيادت و بزرگى مىكند چنانكه از على عليهالسلام پس از حضرتش فرزندانش سيادتى فروتر كسب كردهاند. و در «نور على نور» حضرت محمد صلىاللهعليهوآلهوسلم و حضرت على عليهالسلامفرزندانشان در اين ميان كه سيادتى دوگانه كسب كردهاند سيادت محمدىشان از سيادت علوى شان برتر است. بلكه سيادت حضرت على عليهالسلامهم براساس ارتباط نسبى، جسمى و معنوى با حضرت محمد صلىاللهعليهوآلهاست.
و اينجا آيهى خمس «أولى الْقربى» را بخش سوم از دو گروه مقرر كرده كه طبعا بستگان نزديكتر پيامبر صلىاللهعليهوآله همين سيزده معصوم ديگرند و بس و سپس «وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينَ وَ ابْنِ السَّبيلِ»(سورهى انفال، آيهى 41) هم اگر در اختصاص سادات باشد كه نيست، تنها محورش بهگونهى مطلق بستگان آن حضرتند كه با «أولى الْقربى» در اين بستگى همآهنگى دارند.
و بالاخره سيد و ذريه پيامبر بودن نه از ديدگاه قرآن و نه از ديدگاه سنت در انحصار ارتباط از طريق پدر نيست، و تنها چنانكه گذشت دليل اين انحصار شعرى جاهلى و روايتى جاهلى است كه فتوا دادن بر اين مبنى خود فتوايى جاهلى است و ديگرچه بايد گفت؟