پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه چهارم درس خارج فقه

بلوغ و تکلیف

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صلی علی محمد و آل محمد

با مطالعات پنجاه و چند ساله‌ای که در کتب استدلالی فقهی داشته‌ام و هم دروس فقهی علمای بزرگ اسلام را دریافت کرده‌ام، ملاحظه می‌شود که بعضی از احکام فقهیه مورد بحث نیست، مستقلاً مورد بحث نیست، نه در کتب استدلالیه و نه در دروس فقهیه استدلالیه. از جمله این بحوث که محروم‌اند از بحث و استدلال در کتاب و در دروس و در مباحثات، بحث بلوغ است و بحث تکلیف است.

علمای اسلام، علمای شیعه، علمای سنی، فقهای فریقین از باب ارسال مسلمات، مطلبی را تاکنون تقریبا بلاخلاف پذیرفته اند که دختر در سن ۹ سالگی و پسر در سن ۱۵ سالگی. ولکن هنگامیکه انسان عمیقاً بر مبنای عقل و عدل و کتاب و سنت مراجعه می‌کند به این دو بحث که بحث بلوغ باشد و بحث تکلیف، مطلب را جور دیگر انسان می‌یابد.

آیه محوری مورد بحث راجع به بلوغ که چند روز راجع به این آیه بحث است آیه ۱۹ سوره انعام است و چنانکه قبلا هم عرض شد این بحث ما به فضل الهی بحثی ست کم نظیر، ادعا نمی‌کنم، کم نظیر است از بابت اینکه محور اصلی دلیلی ما کتاب الله است، بنابراین هر کدام از برادران قرآنی همراه داشته باشید و تعدادی هم ما میاریم اینجا که بحث آیه محوری ما روی نصوص آیات با باز کردن قرآن باشد.

 در این آیه احتمالاتی رو من عرض کردم و باز هم عرض می‌کنم. بر مبنای آنچه دیروز عرض شد که دلالانی، احیاناً و بلکه بیشتر از احیاناً استعمال الفاظ و لغات و سِیَق است در اکثر از معنای واحد. ادله اصلی که این موضوع لازم دارد عرض شد منتها، سوال، اگر در آیه ای احتمالات دلالی گوناگون غیر متضاد داده شد اما بعضی از احتمالات حسن بود و بعضی از احتمالات أحسن بود ما باید چه کنیم؟ جوابش در روایت رسول الله (ص) (اللهم صلی علی محمد و آل محمد) هست، [إنَّ القرآن ولوه فحملواها الی أحسن الوجوه] دلیل متحرک.

گاه عبارت جامد است در دلالت بر مراد کوتاه است یا در دلالت بر مراد محدود است این دلیل نیست، گاه متحرک است. هر قدر حرکت فکری، علمی، عقلی، دقت، تدبر بررسی بشود باز حرکت دارد. ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ﴾ [انشقاق: آیه ۶] حرکت با کوشش، با جهش، با زحمت، با دقت هم در امور روحی و هم در امور جسمی باید انسان داشته باشد. حالا این آیه مبارکه دارای احتمالاتی ست که عرض شد واشاره می‌کنیم.

اولا آیه رو با دقت بخوانی که مطلب روشن‌تر بشه از آیه چهاردهم ﴿قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا﴾ [انعام: آیه ۱۴] مخاطب قل کیه؟ مخاطب قل مخاطب رسالتی ست و مخاطب مرسل الیهم اسلام است مخاطب رسالتی و مرسل الیهم اسلام کل مکلفین زمینی و آسمانی هستند، از هنگام نزول قرآن الی یوم القیامه این خطاب قل علی وجه القضایی الحقیقیه است نه قضایی الواقعیه نه قضایی الحاضریه. چون قضایا سه قسمند یک قضیه، قضیه مخاطب حاضر است در وقت خطاب، یک قضیه وسیع‌تر مخاطبی است که وجود دارد در وقت خطاب ولکن حاضر در وقت خطاب نیست، سوم وسیع‌تر مخاطبینی که چه حاضر باشند، مستمع باشند، ناظر باشند، نباشند، [علی وجه القضایی الحقیقیه الی یوم الدین] مخاطبند و خطابات قرآنی مگر اون خطاباتی که قرینه قطعیه است که شخص معین مخاطب است یا شخص معین مراد است مثل فلما قضا زید منها و ترون زوجنا جاهایی که شخص معین مراد است خطابات قرآنیه از نظر قانون خلود دعوت قرآنی الی یوم الدین، خطابات عرفانیه، خطابات فلسفیه، خطابات علمیه، خطابات احکامیه، کل خطابات قرآن که تبیانا لکل شی ء است علی وجه القضایی الحقیقیه این مربوط به کل مکلفین زمینی و آسمانی است. زمینی رو می‌شناسیم ولی آسمانی رو نمی‌شناسیم. کل زمینی‌ها و آسمانی‌ها عالمین که جمع حداقل سه تاست، انس و جن زمینی و انسان‌های آسمانی چنانچه از آیاتی مستفاد می‌شود.

خب پس قُل شخص خاص نیست دسته اول نیستند کسانی که پا منبر پیغمبر بودند قل رو می شنیدن، دسته دوم نیستند کسانی که مکلف بودند در زمان پیغمبر، دسته سوم اند هر کس مکلف شود در طول تاریخ تکلیف الی یوم القیام مخاطب است به قُل خب ﴿قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلَا يُطْعَمُ﴾ [انعام: آیه ۱۴] قُل باز قُل ﴿قُلْ إِنِّىٓ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ‌﴾ [انعام: آیه ۱۴] اولیت زمانی که نیست، برای اینکه قبل از رسول الله (ص) آدم و آدم‌ها، فرشتگان از هنگامی که خلق شدند، فرشتگان، جنیان، آدم‌های قبل از نسل اخیر، آدم‌های قبل از رسول الله، مسلمون هاشون اولیه زمانی هستند پس اولیه زمانی در اینجا مراد نیست اولیت رتبی است اولیت رتبی یعنی پیغمبر بزرگوار که خاتم النبیین است، افضل المرسلین است، ماموریت دارد با کدحش، کوشش در بعد عصمت بشری و با لطف الهی در بعد عصمت الهی اول من أسلم باشد، یعنی تسلیم رسول الله از جبرئیل و میکائیل و موسی‌ها و عیسی‌ها و همه انبیاء و همه فرشتگان و مقربین بالاتر است  ﴿قُلْ إِنِّىٓ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ‌ۖ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلْمُشْرِكِينَ﴾ [انعام: آیه ۱۴] در هر درکی از درکاتِ اشراک که درکات دارد کما اینکه ایمان و اسلام دارای درجات است، اشراک هم دارای درکات است. قُل، سوم ﴿قُلْ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ باز [علی وجه القضایی الحقیقیه الی یوم الدین] ﴿مَنْ يُصْرَفْ عَنْهُ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ  وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ وَإِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ﴾ [انعام: آیه ۱۵-۱۷] كَ کیه؟ كَ کل مخاطبین، ﴿وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ  وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ﴾ [انعام:آیه ۱۸] قل، آیه مورد بحث ای شیء پس مخاطب کیه؟ مخاطب کل مکلفین و بالغین علی وجه القضایی الحقیقیه هستند از زمانی که این قُل صادر شد الی یوم الدین که عالم تکلیف بسته می‌شود.

 ﴿قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً  قُلِ اللَّهُ  شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ﴾ [انعام: آیه ۱۹] اینا مقدمه برای جهت فاعلی است چون سه احتمال دادیم، عطف جهت فاعلی عطف جهت مفعولی ﴿وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ﴾[انعام: آیه ۱۹] اینجا توقف کنید که وحی شد به پیغمبر این قرآن که فقط پیغمبر به قرآن انذار کند؟ منذر معصوم، منذربه که قرآن است معصوم والمنذر کل بالغین الی یوم الدین، آیا این کل بالغین الی یوم الدین را پیغمبر شخصا انذار می کند؟ نخیر پیغمبر سن رسالتش ۲۳ سال بود بعد وفات کردند، بعد انذار در بعد حیات دنیا و حیات تکلیفی ندارند. آیا این قُل که خطاب است به کل مکلفین الی یوم الدین مستلزم تداوم و استمرار انذار بالقرآن هست یا نه؟ خب بله. آیا پیغمبر الی یوم الدین حیات دنیایی دارد یا نه؟ نخیر، بنابراین حل مطلب این است که اگر پیغمبر از دنیا رفتند، کسانی باید با انذار بالقرآن نائب مَناب رسول الله باشند، نائب مناب اول ،دوم ،سوم.

کسانی که معرفت قرآنی دارند، معرفت قرآنی اینجوری ست که لبریز است، برای خودشون کافی ست و برای انذار بالقرآن کافی است چه در بعد عصمت که بعد دوم انذار باشد، ائمه معصومین و چه در بُعد مادون عصمت که بعد انذار باشد در بعد شورا، چه در بعد آخر که علمایی که بدون شورا نظر می کنند عمیقاً در قرآن و از مدرسه استحفاظی قرآن مستخرجند (بمستحفظوا کتاب الله و کانو علیه شهداء) درست است که رسول الله ۲۳ سال فقط میتونست منذر باشد، ائمه معصومین (ع) قبل از زمان غیبت ۲۵۵ سال به عنوان منذر باشند، بعداً شوراهای علمی قرآنی که ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ﴾ [شوری: آیه ۳۸] الی یوم الدین هست و بعداً اگر نشد به عنوان شورای کتابی یا شورای حضوری است و یا شورای کتابی است.

شورای حضوری عبارت است از اینکه کسانی که صاحب فکرند از منطق قرآن شریف و بر محور قرآن شریف با همگنان خودشون، با کسان دیگر که در قرآن دقت دارند، فکر دارند، بحث دارند، برای تبلور رای شور کنند، این شورای زنده است. اگر شورای زنده نشد شورای غیر حی، یعنی فقط مستبد به فکر خودش نباشد، فکر خود را بر مبنای قرآن اونجور که شایسته است در سه بُعد خود آیه و آیات قبل و بعد و کل آیات قرآن بدون تحمیل، فکر خود رو به دست بیاره، بعد افکار دیگران علمای دیگر، علمای شیعه، علمای سنی، روایت شیعه، روایت سنی که این شورای غیر حی است. اما اگر فکر فردی باشد، مستبد باشد به قول امیرالمومنین (ص) (من الستبد به رایه ضل) کسی که معصوم نیست اگر حق است خوش باشد اگر استبداد به رای داشته باشد گمراهه، منتها گمراهی بسیار کمتر و کمرنگ تر این است که در قرآن دقیقا فکر کند و تحمیل نکند و شورای زنده نداشته باشد و شورای مرده هم نداشته باشد، این اشتباش کمتره.

خب حالا ﴿وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ﴾ [انعام: آیه ۱۹]، اینجا ترجیحاتی وجه فاعلی دارد و ترجیحاتی وجه مفعولی دارد و ترجیحاتی هر دو وجه را دارد. ترجیح وجه فاعلی ﴿وَمَنْ بَلَغَ﴾ که ﴿وَمَنْ بَلَغَ﴾ واو عطف کند من بلغ را به انذر، این کمه. ترجیحات وجه مفعولی که ﴿وَمَنْ بَلَغَ﴾ عطف به کُم بشود این زیاده. ترجیحات جمع وجه فاعلی و وجه مفعولی بیشتره، ما جمع می‌کنیم چون حمل بر أحسن الوجوه این است که مجموع احتمالاتی که لفظاً، معناً از نظر دلالی از نظر مدلولی درست است مجموع دلالات مراد بشد.

 حال دلالات اول ﴿وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ﴾ من به وسیه قرآن انذار کنم. به وسیله سنت تنها نه، عقل خودم نه، عقل وحی، عقل وحی دارای دو بُعد است، یک بعد متنی که قرآن است و یک بعد حاشیه ای که سنت است. چون دیگران گفتن شهرت‌ها، استحسانات، قیاس‌ها، استصلاحات نخیر، تنطق رسالتی محمدی (ص) (اللهم صلی علی محمد و آل محمد) (ان هو الا وحی یوحی) تنطق از روی شهوت نیست، حتی تنطق از روی عقل فردی نیست، تنطق از  روی عقل شورایی نیست، تنطق از روی وحی است نه منهای عقل، نه منهای حس، نه منهای علم، نه منهای منطق بلکه بعلاوه کل بر مبنای زیر بنای وحی و وحی دو شق دارد. شق اول ثقل اکبر است که کتاب الله است و شق دوم ثقل اصغر است که سنت رسول الله است و بر حسب روایات متواتره که از هزار روایت شیعی و سنی می‌گذرد، ما دو ثقل داریم که دو محورند و دو مستندند، ثقل اصغر، اعظم، اکبر، اطول، أتم، همش روایت داریم قرآن است و ثقل اصغر و و و و عترت است که رأس عترت، سلسله جنبان عترت، نقطه درخشان اولی عترت که عترت است، رسالت است رسول الله و ائمه (ع) اند، خود رسول الله عترت است، قرآن است و عترت. اگر رسول الله از عترت نباشد، اگر رسول الله از عترت نباشد پس خارجه نه قران است، نه عترت پس دلیل نیست. پیغمبر در بعد عترت اول الادله است، بُعد رسالت رسول الله منهای قرآن و موافق قرآن و غیر مخالف با قرآن، سنت قطعیه محمدیه (ص) (اللهم صل علی محمد و آل محمد) حالا ﴿وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ﴾ انذار کنند به این قرآن ﴿وَمَنْ بَلَغَ﴾. ﴿وَمَنْ بَلَغَ﴾ احتمال اولش این است که عطف به فاعل، لانذرکم به و ینذرکم کم بلغ، انذرکم من بلغ که نیست لانذرکم به و من بلغ عطف به فاعل و لینذرکم من بلغ در ابعادی که عرض کردم و روایت داریم که از روی تفسیر خواهم خوند براتون.

 حالا این مرجحات دارد. از جمله مرجحات لفظی اش این است که محور کلام که می‌تواند در بُعد صحت ادبیه مرجع باشد کدامه؟ لانذرکم دیگه ﴿وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ علته. لانذرکم به، محور بحث در اینجا انذار شخص رسول الله است بالقرآن، اینطور نیست؟ و من بلغ لانذرکم، انذر محور است، کُم عرض می‌شود که رو بناست، کُم حاشیه است، فاعل انذرکم شخص رسول الله (ص) و مفعول کُم است.

حالا آیا از نظر ادبی فاعل انذر معطوف علیه باشد بهتر است یا کُم که مفعوله؟ فاعل چرا؟ چون محور کلام است. چون محور کلام است بنابراین ﴿وَمَنْ بَلَغَ﴾ یعنی و لینذرکم من بلغ این یه رجحان، رجحان دیگر که در مقدمه عرض کردم آیا انذار بالقرآن که دعوت ختمیه الی یوم الدین است در انحصار شخص رسول الله (ص) است؟ نخیر ﴿وَمَنْ بَلَغَ﴾ رجحان دوم که رجحان معنوی این است که و لینذرکم من بلغ. این دو رجحان. بر مبنای این دو رجحان ما عرض می‌کنیم احتمال اول مرجحات دارد که هم از آیه استفاده می‌کنیم هم از روایات.

احتمال دوم، احتمال دوم مرجحاتش بیشتره چطور؟ ﴿وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ﴾ و من بلغ لانذر من بلغ، من بلغ عطف است به کم این مرجحات زیاد داره. یک آیا مرجع ضمیر أبعد باشد بهتر است یا اقرب باشد؟ اقرب خب کم اقرب است. درست است که انذر محور کلام است اما در بعد دوم ادبی مرجع ضمیر أقرب باشد احسن است یا ابعد باشد؟ اقرب باشد، این مرجح اول.

مرجح دوم این است که در بعد عطف فاعلی، ﴿أُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ﴾ و انذر من بلغ نبود و ینذر من بلغ بود، چون انذر مخصوص رسول الله است ولکن در بُعد مفعولی اینطور نیست لانذرکم به و انذر من بلغ، انذر تکرار میشه در وجه فاعلی انذر تکرار نمیشه به جای انذر دوم، ینذر میاد ولکن در وجه مفعولی انذر اول تکرار میشه لانذرکم به و انذر من بلغ این ترجیح دوم.

 ترجیح سوم این است که آیا انذار قرآن به وسیله شخص رسول الله (ص) است یا دوام داره؟ دوام داره این ترجیح دوم که لانذرکم به و من بلغ یعنی لانذرکم، شما مخاطبین حاضرین زمان خطاب و من بلغ یعنی و اون وجهی عرض می‌شود که پیدا کند کسی که رسا باشد. اولین مرحله رسایی که زمینه تکلیف است این است که عقلش برسه خدا و پیغمبر و معادی است، پس این بلوغ چیه بلوغ بالقرآن نیست، بلوغ بالقرآن را مبلغ بالقرآن لازم دارد اما مبلغ هنوز بلوغ بالقرآن پیدا نکرده، مبلغین و دعات الی الله باید که کسانی که بلوغ عقلی دارند، به اونها برسند و دعوت کنند و مطالب قرآنی رو برای اونها تدوین کنند، اگر قابل پذیرش اونها هست مکلفند، اگر قابل نیست مکلف نیستند.

 بنابراین وجه مفعولی ترجیح بیشتر دارد. ترجیح سوم این است که هم وجه فاعلی مراد باشد و هم وجه مفعولی و سر جمع مطلب این است که اگر وجه مفعولی مراد باشد یا مستقلاً یا در ضمن، من بلغ قضیه را حل می‌کند. کسی که بلوغ پیدا کند بلوغ جسمی؟ نخیر، بلوغ جنسی؟ نخیر، چون بلوغ جنسی و بلوغ جسمی ربطی به بلوغ عقلی ندارد. (24:05) ممکن است کسی از نظر جنسی بالغ شده، از نظر جمسی بالغ شده به جای روز شب و روز میتونه روزه بگیره، ولیکن از نظر عقلی بالغ نیست. کسی که از نظر عقلی بالغ نیست نمی‌تواند دریافت کند خدا و پیغمبر و معاد را، هرچه بهش بگن نمیتوند دریافت کند یا جنون دارد یا سنش کمه، این بلوغ جنسی، بلوغ جسمی، بلوغ اقتصادی براش کافی نیست.

 نقطه اول بلوغ در بعد انذار قرآن: بلوغ عقل است. چون بلوغ مراتبی دارد. یا بلوغ عقل است بلوغ جسمی است، بلوغ جنسی است، بلوغ امر و نهی است، بلوغ جهاد است، بلوغ استنباط است، مراتب پنجگانه بلوغ نقطه اولی اش بلوغ عقلی است. اگر عقلش بالفعل برسد به الهیات و اگر بالفعل نرسد شأنش این است که اگر شما قرآن را براش تبیین کنید، کسانی که رسولی یا رسالتی یا از مدرسه استحفاظی قرآن استخراج شده اند قرآن را درست واردند و می‌توانند اضافه بر اعتقاد خودشون تبیین قرآن بکنند، اگر با این طفل ۱۰ ساله، ۹ ساله، ۱۱ ساله، ۸ ساله، ۷ ساله، دختر، پسر، اگر با اینکه بالفعل بالغ نیست، بالفعل به قرآن نرسیده بالفعل توجه به قرآن ندارد، اگر با این بحث معارف قرآنی بکند قبول می‌کند این هم من بلغ است.

 خب روایات در این زمینه عرض می‌شود که متعدد داریم که در تفسیر نقل کردیم و اینجا براتون عرض می‌کنیم، عرض می‌شود که صفحه ۳۶۱ جلد انعام از الفرقان، در پاورقی عرض می‌شود که ﴿لَكِنِ اللَّهُ يَشْهَدُ بِمَا أَنْزَلَ إِلَيْكَ  أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ  وَالْمَلَائِكَةُ يَشْهَدُونَ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا﴾ [نساء: آیه ۱۶۶] رقم یک، رقم دو، نور الثقلین، تفسیر نورالثقلین از مهم ترین و جامع ترین و بهترین تفاسیر حدیثی شیعه است از البرهان خیلی بهتره، جلد ۱ صفحه ۷۰۷ توی اصول کافی بالسند المستند [عن مالک الجهنی قال قلت لاابی عبدالله (ع) قوله عز و جل آیه رو خوند قال و من بلغ ان یکون اماما من آل محمد (ع) فهو ینذر بالقرآن کما انذر به رسول الله (ص) و رواه مثله العیاشی عن الصادقین (ع)] و فی تفسیرالبرهان جلد ۱ صفحه ۵۲۰ [عن تفسیر عیاشی عن ابی خالد الکابلی قال قلت لابی جعفر الباقر (ع) و اوحی الی هذالقرآن] بله این هم به همون مضمون.

حالا این وجه فاعلی را تایید می‌کند یعنی ﴿وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ﴾ انذار در انحصار من نیست و من بلغ عطف به فاعله، لانذرکم به و لینذرکم من بلغ خب مراحلش چی بود؟ کما آنکه بلوغ رسول الله (ص) بلوغ علی القرآن است، یا بلوغ علی القرآن است، یا باالقرآن است، یا من القرآن است، یا فی القرآن است فیا الی القرآن مراتب داریم ﴿يس وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ [یس: آیه ۱-۴] احاطه دارد بر صراط مستقیم، صراط مستقیم خالد دائمی بین الحق والعباد قرآن است. پس این بلوغ پیغمبر بلوغ علیَ است، احاطه دارد بر کل معارف ظاهر قرآن این انذار اول (من آل محمد قال من بلغ ان یکون اماما).

 بلوغ دوم، بلوغ دسته دوم بلوغ  علی اش، فاطمه اش، حسن اش و حسینش تا امام دوازدهم (ع)، اینها بلوغ درجه دوم دارند پیغمبر بلوغ بالوحی دارد و معلم است اینها بلوغ بالمعلم دارند.

خب بلوغ سوم: تفسیرالبرهان جلد ۱ صفحه ۵۱۹ [العیاشی عن ابی جعفر و ابی عبدالله (ع) فی لآیه قَال یعنی من بعده و هم ینذرون به] النار من بعد اعم است، من بعد رسول الله بالغین بالقرآن اند دو دسته اند، یکی من بعد رسول الله اولند که ائمه اند یکی من بد رسول الله که علمای ربانیه اند. علمای ربانی در دو بعد شورا، شورای حی و شورای غیر حی و علی ای حال در هر صورت بُعد اول، بُعد دوم، بُعد سوم، ابعاد دیگر انذرا بالقرآن شرطش این است که در حوزه استحفاظیه قرآنیه محیط باشد. محیط عصمت، محیط مادون عصمت، جوری که خطاهاش و اشتباهاتش بسیار حکم باشد، این بعد فاعلی.

در بُعد مفعولی هم باز روایت داریم ولکن اگر ما هیچ روایتی نداشتیم اصلا، اصلا روایتی نه از طریق شیعه، نه از طریق سنی در این احتمال به صحت نداشتیم، از خود آیه استدلال میشه و این حرف غلط است، هجو است، اشتباه است، استعمار است، استحمار است، استبداد است، استثمار است، استهمال است، که قرآن ظنی الدلاله است، این کتابی که خلود دارد و مهم‌ترین معجزه باقیه است، معجزه عاجز است از بیان؟ آیا قرآن دلالتش از عصای موسی کمتر است؟ عصای موسی که آیت ربانیه موقته بود مادامیکه موسی بود. دلالتش بر الهی بودن و ربانی بودن موسی صد در صد است یا نه؟ بله قرآن صد در صد نیست؟ قرآن ظنی الدلاله است؟ قرآن ظنی الدلاله و قطعی السند و حدیث قطعی السند و ظنی الدلاله قطعی الدلاله و ظنی السند اینطوره، این خلاف ضرورت کل مسلمین است که در حوزه‌ها پخش شده، چون کل مسلمین چه سنی باشند، شیعه باشند، هر سنی، هر شیعه، هر جاهل، هر عالم، هر مفسر، هر فقیه، هر اصولی، هر فیلسوف، هر عارف، هر ادیب، صرفا مسلمان باشند ولو بچه سه چهارساله مسلمان می‌دانند که قرآن در کل ابعاد اعجاز فوقی است منتها عده ای به لفظ گفته اند.

 حالا بُعد اول و رو بنای اعجاز و آیت بینه ربانی بودن قرآن لفظ است. آیا قرآن اگر از نظر لفظ دلالتش مظنون باشد معجزه است؟ خیلی عجیبه ها، حوزه‌های ما معتقد شدند به چیزی که بر خلاف ضرورت کل مسلمین است.

ضرورت کل مسلمین این است که قرآن در کل ابعاد اعجاز است و فوق اعجازهاست. معجزه خالق قرآن فوق اعجاز عیسی‌ها و موسی‌ها و ابراهیم‌ها و نوح‌ها و انبیاء دیگر است. آیا معنای فوق این ظنی است؟ اگر قرآن ظنی الدلاله باشد پس دلیل اول نیست. تمام فقهای اسلام شیعتا و سنتا قبول دارند که قرآن دلیل اوله، خب این قرآنی که دلیل اوله ظنیه پس اسلام ما ظنی است.

در سوره اسراء می‌فرماید که ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ [اسراء: آیه ۳۶] حال که قرآن ظنی است پس (لَا تَقْفُ) حرامه (لَا تَقْفُ) نهیه، نهی خدا حرام حرمت نمیاره؟ حرام است که پیروی کردن عقلی، عقیدتی، علمی، عملی، هر اطلاعی و هر پیروی کردن حرام است از آنچه علم ندارید، البته در این علم داریم، (33:35) خب بنابراین حرام است استدلال به قرآن چون علمی نیست ظنیه دیگه اینطور میشه دیگه. ای وای بر مظلومیت قرآن، به نص قرآن اگر قرآن ظنی الدلاله است حرام است استدلال به قرآن و چون حرام است استدلال به قرآن نه فلاسفه، نه عرفا، نه فقها و نه و نه و نه قرآن را متن استدلال نمی‌دانند و این در نتیجه دو مطلب است. یک مطلب شیطنت استعمار و یک مطلب حماقت و سادگی ما، شیطنت استعمار، استعمار یهودی، مسیحی، الحادی، شرکی، زرتشتی و و و و در طول تاریخ رسالت قرآنی نتوانستند جسم قرآن را از بین مسلمانان بر دارند، روح قرآن رو برداشتند، ظنی الدلاله است. آیه است نمی‌شود فهمید، بنابراین خداوند معذرت میخوام بر مبنای اینکه دلالت قرآن ظنی است و قطعی نیست، پس حجت نیست، پس ثابت نیست، پس برهان نیست، خداوند معاذالله هم ظالم است، هم خائن است، هم جاهل است.

 آیا خداوند عبارت این رو ندارد که صد در صد استعمال کند جاهله است، دارد و نمی گد ظالم است خائن است. خب بحث فردای ما تتمه بحث بلوغه. بلوغ با احتمالاتی که در و من بلغ ما داریم فاعلی (من بلغ)، (من بلغ) بلغ منه نیست، بلغ الیه نیست، بلغ علیه نیست، بلغَ است. این بلغَ چون مفعول ندارد دارای دو جور احتماله یکی بلغ که رسید، یکی لانذرکم انذار کنم شما موجودین را به قرآن و کل کسانی که در طول تاریخ بلوغ پیدا می‌کنند یعنی حالت رسایی در تفهم قرآن دارند. حالت رسایی بالفعل دارند یا حالت رسایی (35:58) دارند، حالت رسایی در توجه به انذار قرآن جسم نیست، جنس نیست، اقتصاد نیست، بلکه حالت رسایی عقل است عقل است که باور می‌کند و یا انکار می کند، جسم نیست، قوت نیست، زور نیست، نیروی اقتصاد نیست، نیروهای جسمانی دیگر نیست بلکه نیروی عقل است با عقل است که ( 36:24)

بنابراین نقطه اولای بلوغ دریافت عقلی است، فلذا در روایت ما داریم در وسائل الشیعه، در جامع الاحادیث مرحوم آقای بروجردی، در باب صوم، در باب صلاه، این مطلب تکرار شده که سوال می‌فرمایند از امام معصوم از امام باقر، امام صادق، امام رضا، فوق اونها رسول الله سوال می‌کنند که آیا در چه سنی بچه پسر یا دختر که تعبیر قرآن داریم  فرمود که (اذا اطاق الصوم)، (اذا قدر علی الصوم)،  (ذا قوی علی الصوم)؛ قوی، اطاق، قدر علی الصوم که انسان باید دارا باشد و قبول داره، بله تکلیف بدنی و تکلیف جسمی، تکلیف جنسی، بعد از تکلیف عقلی است چون چند بعد داره تکلیف یا انسان از نظر عقلی نه، از نظر جنسی و جسمی و اقتصادی بالغ است اما از نظر شرعی بالغ نیست چون نقطه اولی بلوغ از نظر شرعی بلوغ عقلی است ولی بعکس نه ممکن است از نظر عقلی بالغ باشه جنسی نه، جسمی نه اقتصادی نه این دو.

سوم ممکن است همسان باشد. همان وقتی که از نظر عقلی بالغ شد، از نظر جنسی و جسمی هم، پس سه بعد دارد، یک بعدش منفی ست که مکلف باشد انسان از نظرهای غیر عقلی و از نظر عقلی نه، در روایات صوم، در روایات صلاه دو تعبیر داریم در روایات صلاه، اذا اقم یعنی بلوغ طفل اذا اقم، پسر باشد، دختر باشد، ۱۰ سال باشد، ۵ سال باشد، ۱۵ سال باشد، سن ازدواج داشته باشد، نداشته باشد فرقی می کنه، اذا اقم و در مورد صوم اذا اطلاق الصوم اذا قدر علی الصوم اذا تطاع علی الصوم.

پس کتاباً و سنتاً ما فقهای اسلام ظلم کردیم به دختران که دختر شش سال قبل از پسر هم نماز بخواند، هم روزه بگیرد، هم تکالیف دیگر ما باید که این ظلم‌هایی که به نام اسلام بر مسلمان‌ها شده است به دلیل اسلام به دلیل کتاب و سنت به دلیل عقل همگانی اینا رو باید که بر طرف کنیم.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوه و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. والسلام علیکم و رحمه الله.

اللهم صل علی محمد و آل محمد