پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه ششم درس خارج فقه

بلوغ و تکلیف

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صلی علی محمد و آل محمد

من هذالیوم رعایه من جمع الحضور فارسیاً و عربیاً کما اعلمنا من علامات نجمع بین اللغتین متنا فی الغت العربیه و حامشیه لللغت الفارسی.

 بحث ما کجا بود؟ بحث ما در این شش روز مرکّز بود بر آیه سوره انعام. از آیه سوره انعام استفاده کردیم که بلوغ شرط اصلی تکلیف است. حالا روایات رو در نظر می‌گیریم و اقوال را اشاره می‌کنیم. (هنالک آیات و من ثم روایات ثم اقوال لتحدث هذا المثلث عن مدل بلوغ، عقلیا و طاقتا و عمراً، حیضا و بلوغ الحلم) تقریباً حدود ۳۰ روایت من نقل می‌کنم از وسائل الشیعه، کتاب الصلاه و کتاب الصوم و از جامع الاحادیث شیعه مرحوم استادنالاعظم آیت الله العظمی بروجردی رضوان الله تعالی علیه از کتاب صلاه و از کتاب صوم.

ولکن قبلاً باید مقدمه ای را عرض کنیم (لما نرید أن ندخل بیت علینا أن دق الباب یفتح لن الباب او مفتح الباب بالمفتاح، بلا مفتاح و بلا أن یفتح الباب لیس لنا أن ندخل البیت و کما یقول ربنا سبحانه و تعالی اعطن البیوت من ابوابها آتب البیوت من ابوابها لا تدخل البیوت من ظهورها و هنا نحن نرید ندخل فی بیت الفقه المقارن)

تبعاً مقدماتی دارد ورود در فقه که با اون مقدمات باید کاملاً آشنا باشیم. اگر خانه ای درش بسته است باید خانه را بدانیم کجاست، کلیدش را بشناسیم کدام است یا در را باز کنند با آن کلید یا خودمون بازکنیم. فقه اسلامی بدون رنگ مذهبی، نه رنگ شیعی و نه رنگ سنی هم مقدماتی دارد. (و کما قلنا و مکرر تفسیریا، المقدمات و بعباره الاخری الادله الفقهیه فی نظر الشیعه بین اربع او خمس و فی نظر السنه بین السبع و ثمانی). ادله شیعی در بُعد اقل چنانچه معروف است بین علمای شیعه و فقها، اهل تفسیر عبارت است به ترتیب از کتاب سنت، عقل، اجماع و ادله برادران سنی هم همین چهارتاست احیاناً باالضافه پنجم و مطمئن باالضافه (اخوان السته لهم ادله ثلاث اضافه الی ادلتنا الفقهیه هی القیاس، الاستحسان، الاستصلاح و اذا مجموعه ادله الاسلامیه شیعیه و سنیه عباره علی الترتیب ان الکتاب، السنه، العقل، الاجماع، الشهره، القیاس، الاستحسان، الاستصلاح)

خب حالا ما قبل از ورود در فقه و بعد از بحث تکلیف باید بشناسیم این ادله رو؟ بله، در سه بعد باید شناسایی کنیم (علینا المتعرف الی تلکم الادله من روایا الثلاث هنالک بین ایدینا مثلث من ادله الفقه تحدث عنها فی جهات ثلاث). جهت اول بدانیم وضع کتاب چیست؟ سنت چیست؟ عقل، اجماع و اضافه بر چهار ادله شیعی: قیاس، استحسان، استصلاح و چون فقه ما فقه مقارن است ادله هفت گانه و یا هشت گانه را از سه نظر مورد بررسی قرار می‌دهیم.

(النظره الاولی لنعرف ما هوالکتاب و ما هی مُدا حجیه الکتاب دلالت الکتاب قطعیه، ظنیه او غیر ذالک ثانیاً اثم بمفردها و ثالثاً و رابعاً و خامساً و سادساً و سابعاً نعرف کل دلیل دلیل فی مفسه) بدونیم چیه، ما که فرض کنیم میخوایم به اجماع استدلال کنیم، به شهرت، به عقل، به کتاب، به سنت، دیگران احیاناً به قیاس استحسان، استصلاح، استدلال کنند ببینیم این دلیلیت دارد یا ندارد.

(و بناء علی نص قوله فی آیات العده لایجوز العلم وللاعتقاد و للعمل بغیر  یقین بغیر علم عقلیا، کتابیا و فی السنته القطعیا هکذا و کما یقول ربنا سبحانه  و تعالی فی سوره الاسراء ولا تقف ما لیس لک به علم) خب حالا قبلاً اگر کتاب ظنی ست، روایت هم ظنی ست، اگر کتاب ظنی الدلاله باشد روایت ظنی الدلاله بیشتر است، اگر کتاب ظنی ست، روایت ظنی ست، اجماع ظنی ست، شهرت ظنی ست، قیاس ظنی تر است، استحسان ظنی تر است، استصلاح ظنی تر است، بنابراین باید کلاً شریعت رو بذاریم کنار. چرا؟ برای اینکه ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ [الاسراء: آیه ۳۶] خب این آیه که ظنی نیست که، لا یعنی لا، لا که احتمال ظنی نمیدیم که لا تقف، تقف یعنی ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ لیس لیس، علم علم، به به، لا لا، تقف تقف، حداقل اگر قرآن ظنی الدلاله است به فرض محال این آیه که ظنی نیست که واضح و روشنه. این آیه از قرآن است قطعاً به اجماع مسلمین قرآن تحریف به نقیصه نشده است اگر چه تحریف به زیاده نشده است اگر بر به فرض محال تحریف به نقیصه بشود بنابراین آیاتی که در قرآن است آیات نازله من عندلله است قطعاً و اگر نوع آیات بر فرض محال ظنی بالدلاله است این آیه از آیات واضح است. زید زیده، عمر عمره، سماء سمائه، ارض ارضه، نمیتونیم بگیم سماء ظنا سمائه، اون کسی هم که میگه قرآن ظنی الدلاله است نمیتونه بگه همه آیات خب قسمتی از آیات ما هم قبول نداریم.

 حالا بر گردیم (ننظر الی هذالادله الخمسه الاربع اولخمسه او الثمانیه اولسبع بین الفریقین ننظر الی کل واحد واحد من هذه الدله اولاً، ثانیاً نقیس بین الادله) قیاس می‌کنیم. سنت دلیل است، عقل و اجماع فرضاً دلیل است، فرضاً قیاس و استحسان و استصلاح دلیل است، کدوم دلیل تر است؟ کدوم اقوی است؟ کدوم ابین است؟ (هذه نظر فی الثانیه قیاس بین هذه الدله مطروحه بین ایدیهم، انظر ثالث اذا وقعت تعارض بین هذه الادله) اگر اجماع معارضه شد بین کتاب و ضرورت احیاناً معارضه شد، بین کتاب و قیاس معارضه شد، اگر در این بین معارضه ای بین ادله واقع شد آیا کدام دلیل مقدم است؟ این سه بحث را ما بایستی بکنیم این مقدمه ای بود که برای بعدها باید که روش صحبت کنیم.

خب (علی بحثنا حول البلوغ و تکلیف، التکلیف بصوره العام یتفن البلوغ اذا لم یکن الانسان بالغا لیس مکلفا کما بیناه بصوره مفصل من کتاب) خب حالا  ادله ای که برای بلوغ میزان معین می‌کند، که برای تکلیف میزان معین می‌کند، سه دلیل است: کتاب است و روایات است و اقوال است. اقوال در اینجا یعنی شهرت، کتاب است و روایات است به این روایات نمیگیم سنت چون سنت قطعی است (بین السنه والحدیث عموم المطلق کل سنت تتحدث بحدیث و لیس کل حدیث سنه) میگیم حدیث نیست.

خب از نظر کتاب آیاتی دارد بلوغ که بحث کردیم و بلوغ هم دارای مراتبی است که اشاره کردیم بلوغ عقلیا، بلوغ جنسیا، بلوغ جسمیا، بلوغ اقتصادیا (و ما الی ذالک من مراحل البلوغ) خب این به طور اشاره عرض کردیم. اما از نظر روایات حدود ۳۰ روایت در جامع الاحادیث شیعه و در وسائل الشیعه داریم، ۱۰ روایت حداقل موافق قرآنه و ۱۰ روایت یا باید توجیه بشود یا مخالف قرآنه. ۱۰ روایت اول که موافق قرآن است، اذا عقل، اذا اطاق، اذا عرف (متی بلوغ الصبی لصلاه  اذا عرف اصلاه لصوم اذا اطاق الصوم، لصوم اذا قدر علی الصوم) اذا قدر، اذا اطاق، اذا عقل، ۱۰ روایت در این باب ما داریم.

خب در مقابل دو دسته روایت دیگر داریم، باز ۱۰ روایت دیگر داریم راجع به حدود سنی (الحدود من ناحیه العمر حلاله عشر احادیث تبین عشر مراحل من السته الی سته عشر) ۶ ساله،۷ ساله، ۸ ساله، ۹ ساله، ۱۰ ساله، ۱۱ ساله م داریم، ۱۲ ساله تا ۱۶ ساله. از ۶ ساله تا ۱۶ ساله در روایات مختلفه ما صلاه صوما نکاحا و و و روایت داریم. (در روایات ثانیه عشره تبین حدوداً عشر ثانی العشر من السادس من العمر الی سادس عشر) این از این روایت. (القسم الثالث من الروایات ما تقرر بلوغ غیرالتقریر الاول و غیر التقریر الثانی تقریر ثالث اذا بلغ الحلم، اذالحتلم، اذا اجنب، اذا بلغ النکاح) این اذاها به عمر کاری نداره، ممکن است محتلم بشود پسر در ۱۳ سالگی، ممکن است محتلم نشود تا ۱۸ سالگی، ممکن است محتلم بشود در ۱۰ سالگی داریم و همچنین موی زیر بغل در آمدن، اینم کم و زیاد داره، این سن معین نمی‌کند. (اذا بلغ الحلم الغلام، اذا حاضت البنت) و اذاها، این سه دسته. حالا باید ببینیم این سه دسته روایات کدامش مقدم است و کدامش موخر است.

اولاً باید بحث کنیم (لما ننظر فی الآیات المقدسات القرآنیه نحن لا نحتاج الی السند سندالآیات المقدس القرآنیه کافه المسلمین منذر بلوغ اسلام الی یوم الدین). سند، سند عن فلان، عن فلان، عن فلان نیست، سند اینکه قرآن صادر است از مصدر وحی کل مسلمین است از آغاز اسلام تا حال و الی یوم القیام، پس سند نمیخواد، اما روایت سند میخواد (قرآن لا نحتاج الی السند مسنود الی ما فوق حدود التواترات ولکن الحدیث تحتاج الی السند، اول امتیاز اول امتیاز، الثانی لا تقیه فی القرآن فی الحدیث احیاناً تقیه) احیاناً امام صادق (ع) برای حفظ جان خودشون و حفظ جان شیعیان تقیه می‌کردند و بر خلاف حکم اسلامی حکم می‌دادند البته با اعتماد اینکه طرف مراجعه به قرآن کند (فی القران لا فی تقیه فی الحدیث تقیه، ثالث القران لیس فی جعلیات اسرائیلیات مسیحیات کنسیات و سنیت و هذه الآیات التی لا فیه مختلفون قرآن) قرآن مختلف نداره ولکن (فی الحدیث مختلفات .. کثیر) اونقدر در احادیث مختلفات داریم که در این کتابی که ما تهیه کردیم چاپ خواهد شد و ان شاء الله و نشر خواهد شد غوص فی البحار، تمام کتب شیعه و سنی حدیثی بحار الانوار کلاً، بحار سته کلاً و وسائل الشیعه کلاً، زیر انتقاد قرار گرفته و احادیثی که هرگز قابل قبول نیست و قابل توجیه نیست رد کردیم به نص قرآن.

(هذا ثالث میده ثالثه للقرآن ان القران لیس فی  اختلاف ابداً) اینا اجماعاته و مسلماته و ثابتات، اگرم احیاناً تخلف یا اختلافی باشد ما دلیل قول داریم بعد بحث می‌کنیم.

(رابعاً ان القران لا یوجد فیه نسخ الا واحد او اثنین فقط بین ولکن الروایات المنسوخه کثیره جدا) مثلا حدود ۴۰ روایت در وسائل الشیعه و جامع الاحادیث شیعه داریم که این ۴۰ روایت میگد که مسلمون ها وقتی که مسح می‌کردند، وقتی که می‌خواستند پاشون رو در وضو عمل وضو انجام بدن غسل می‌کردند. (اربعون حدیثا شیعیا تدل کل‌ها کافه علی ان المسلمین کانوا یغسلون ارجلهم بالوضو) ولکن بعد ما نزلت آیه المائده (17:57) پس حدیث منسوخ شد.

۴۰ حدیث را قرآن نسخ کرده و از این نسخ ها ما زیاد داریم. اونقدر زیاد است که احادیث متواتره ثابت سنت قطعیه اول بوده است بعد نصوصی از قرآن نسخ کرده اند (و فی الحدیث نسخ کثیر یوجد ولکن فی القرآن لیست الا قلیل جدا و بین) این مراحله رابع. (المرحله الخامسه فی الناحیه دلالیه ادلالات القرآنیه کالمدلولات القرآنیه هی فی اعلی قبل الاعجاز) دیروز عرض کردم، قرآن در کل ابعاد از کل آیات دالات بر ربانیت فوق است و بیشتر است از عصای موسی و چه و چه و چه لفظاً و معنا.

(و دلالات القرآنیه اصح الدلالات، اوضح الدلالات، ایقن الدلالات، اتقن الدلالات و اصح الدلالات ولمن حدیث (19:09) احادیث ممکن است در جمعی امام صادق صحبت کرده که اون جمع سنی بوده، شیعه بوده، چی بوده، چی بوده و لفظ رو جوری فرموده که قابل احتمالات باشه. (و سادساً و سابعاً و ثامناً و تاسعا و عاشرا) عیوبی در کل احادث ما وجود دارد که در قرآن وجود ندارد و از جمله (احیاناً حدیث متواتر ذاتیا و تواتر اما نسبی و اما ذاتی التواتر ذاتی لو لم یکن مخاف لهذالتواتر لکانت انسان متیقن به مضمون الحدیث و تواتر النسبی، تواتر النسبی معک ال یقولون کذا و ال  یقول کذا ال تواتر ذاتی ولکن لیست التواتر النسبیه) خب احادیثی داریم که تواتر ذاتی دارند، زیاد نقل شده که (لو کلیه و تبعاً انسان) یقین می‌کند که این صادر از مصدر معصومه ولکن مخالف قرآن (الحدیث المتواتر ذاتیا، شخصیا اذا خالف القرآن (20:27) اول .. کما آیه النار و احادیث ان) بنابراین ما شمه ای از موقعیت دلیل اول که قرآن است را می‌فهمیم که ترجیحاتی قرآن شریف بر حدیث و حتی بر متواتر حدیث و ضروریات، متواتر حدیث دارد. البته اینها تعداد ادله رو عرض می‌کنیم و شمارش می‌کنیم و بعداً روی کل این ها بحث خواهیم کرد به صورت عمیق و به صورت دقیق به اذن الله تعالی.

خب پس حدث قول الحدیث (الحدیت ای کان سنیا او شیعیا له اربع جنواب)(21:14) هم سندش صحیه هم متن، فلان عن فلان عن فلان عدولا، عدول می‌شود هم سند صحیح است هم متن و (یقابله الحدیث الغالط سندیه و متنیا) هم متن غلط است، هم سند غلط است، هم سند مرسل است. فاسقی از فاسقی نقل کرده بالاخره موثق نیست صحیح نیست و هم متن غلط است متنی که بر خلاف عقل است، بر خلاف علم است، بر خلاف حس است، بر خلاف کتاب است، بر خلاف سنت است (هذالقسم الثانی من الحدیث الذی یعبر عنه بالحدوث و الحدوثات التی تلم الاسلام والمسلمین) این قسم دوم.

قسم سوم: قسم سوم، متن صحیحه اما سند نداره، سندی عن فلان عن فلان نیست ولی متن صحیحه، متن موافق دلیل قرآنی است و موافق کل ادله است یا حد معین موافق قران متن درسته. ولکن (شمر عن یزید عن معاویه عن ابی لهب عن ابو جهل عن فلان عن فلان مثلاً انه قال رسول الله (ص) انما الاعمال بانیات مثلاً  مقبل هذالحدیث و مصببه لماذا عنوان موافق نص القرآن نصوص القرآن) متن صحیحه سند غلطه. گاهی اوقات سند دارد متن ندارد، سند داره مستفیضه، هم استفاده دارد، هم صحت دارد، هم احیاناً تواتر دارد ولی متنش مخالف نص قرآنه (والقسم رابع الحدیث الحدیث الذی هو مستفیض او متواتر او فوق حد تواتر ولکن متنه غلط متنه یخالف الدلیل الاول نصوصا من الآیه) چکار کنیم دلالت کنیم؟ مثلاً در وسائل الشیعه نقلی در کتاب غوص فی البحار شده در وسائل الشیعه دارد در باب اطعمه و اشربه که یک باب خاصی است که تقریباً ۱۵، ۱۶ حدیث دارد بلاخلاف که کل احادیث گویاست (اذا (23:52) من تعلم انه یحمله الخمرا یجوز یجوز یجوز) ۱۶ تا، خب سند داره صحیح داره اضافه بر سند بعضی از احادیث مستفیضه ولکن (معارضه عرض الحائل من مخالف من الصید من القرآن الکریم و نص ولا تعاونوا علی الاثم والعدوان) به جای (من یعمل شفاعه سیئه یکن له کفل منها) معرض دارد که پس این ۱۶ حدیث رو میذاریم کنار قشنگ راحت سند دارد، تواتر دارد، شهرت دارد، اقوال دارد، اجماع منقول دارد، دارد دارد دارد دارد ولی مخالف قرآن است بنابراین هیچ ندارد.

بنابراین بحث در حدیث بر مبنای این چهار جهته، سوال پس سند میخوایم چیکار کنیم؟ سند برای چیه اصلاً؟ علم رجال خوندن و رجال اسناد حدیث شناختن، ثقه بوده است، ثقه نبوده است، عادل بوده است، چنین بوده است، چنین نبوده است، این به چه درد ما میخوره اصلاً؟ از بیخ به چه درد میخوره؟ مگه بعضی وقت‌ها، در سفره ای که شما پهن می‌کنید نان لازم است، غذا لازم است ولی بعضیاشون لازم نیست، وقتی لازم نیست ضرورت نداره ،دنبالش بگردیم که چی؟ انسان باید دنبال غذایی بگرده که گرسنگی انسان برطرف بشه. حالا در فقه ما کتاب لازم است، سنت لازم است و و و لازم است در بعد اصلی کتاب ولکن ما علم رجال میخوایم چکار؟ علم رجال میخواد چیکار کنه؟ میخواد بگه این سند که پنج نفر یا شش نفرند این عادل است این فاسق است و فلان (لوکان کل رجال السند فسق ولکن المتن الصحیح نقل الاولی نقبل) بله این فرق داره (اذا کان کل رجال الحدیث عدولا والمتن صحیح متاکد تاکید الثنین التاکید الاول بصحته النفس و التاکید الثانی ان هاذا متن الصحیح صادر المعصوم)

پرسش حضار

حالا عرض می‌کنم، حالا عرض می‌کنم، حالا عرض می‌کنم، توجه کردید، اگر چنانچه سند صحیح است که مطمئناً درسته و متن هم صحیح است، در این صورت دو مطلب دستمون میاد، یک مطلب این متن درسته قبول می‌کنیم، عمل می‌کنیم معتقدیم. دوم این است که این درست از معصوم صادر شده ولکن اگر متن صحیح است، متن مطابق کتاب است، مطابق ادله قطعیه است و مورد قبول است شرعاً ولکن سند درست نیست، اینجا یک بعدی کار می‌کنیم. میگیم این حرف درسته ولی معلوم نیست از معصوم باشه. اگر معلوم باشه از معصوم باشه خب مطلب بالاتره ولکن اگر مطلبی را یک بقالی، یک عطاری، یک حمالی، یک دزدی، یک شیطانی، یک جنی بگه ولی مطابق قرآنه میگه این مطلب درسته ولی صادر از معصوم نیست ولی غرض یکیه، مطلب یکیه که انسان استناد می‌کند یعنی قبول می‌کند این مطلب را ولکن اگر صدور از معصوم داشته.

 بنابراین ما چه احتیاجی به سند داریم؟ اصولاً اگر قرآن شریق مطلبی را نه نفی کرد نه اثبات اینو دیروز عرض کردم مثلاً (رکعات فی الصلوات الخمسه المفروضه تاییدها لا ما عقود  فی القرآن لا اثباتیا و لا سلبیه والحدیث المتواتر سنتا و شیعتا متسر متواتر علی ان الرکعات سبع العشر نقبل الی نقبل) چرا؟ اگر تواتر نبود قبول نمی‌کردیم، چون ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ [الاسراء: آیه ۳۶] ولکن چون تواتر است از باب و اطیعوا الرسول قبول می‌کنم ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ [نساء: آیه ۵۹] (اطیعو الله فی محکم کتابه و لو لم یکن فی الکتاب و فی السنه القطعیه) این عدد رکعات پنج نماز که هفده تاست این سنت قطعی است از باب (اطیعوالرسول) قبول می‌کنیم. حالا اگر دو اگرند، اگر مطلبی در کتاب نبود، که نوعاً هست و در سنت قطعیه هم نبود ولکن قطعاً اما صادق فرموده اند (نفسا اما ان جعفر الصادق (ص) قال هکذا نقبل و مکتوب الی الکتاب و غیر مکتوب السنه کذالک نقبل و نقبل و نقبل لماذا اولی الامر منکم) واسلام اطیعوالله و اطیعو الرسول و اولی الامر منکم، ولکن (اذا تواتر الحدیث عن الائمه او تواتر الحدیث عن الرسول ولکن حدیث متواتر مع صحه السند و تواتر الحدیث قال للکتاب لا نقبل و لا نقبل و لا نقبل بالنقبل این وضع عرض می شود آیه. حالا در این چند دقیقه که مونده اون احادیث ده گانه ای که موافق کتاب است بنده یادداشت کردم و آقایون هم یادداشت بفرمایید:

وسائل الشیعه: (المجلد الثالث الصحیفه ثانی عشر عن احدهما الصادق اوالباقر (ع)) احدهما در هر جا هست یا امام صادق است یا امام باقر (ع) (فی الصبی متی یصلی قال اذا عقل الصلاه) عقلش به نماز برسه، عقل به نماز رسیدن نه اینکه می‌داند رکوع می‌کند خب بچه یکساله هم می‌داند، بچه شش ماهه هم میدونه، بچه یک ماهه هم کور که نیست میبینه، پدر ایستاده و نشسته و عرض شود اون رو میبینه عقل الصلاه نیست، (عقل الصلاه قبل ان یعقل الصلاه یعقل الشریعه) صلاه شناختن یعنی این به عنوان عبادته.

شناختن عبادت در پی شناختن معبوده، اگر معبود را شناخت و بالغ بود و مکلف بود در این صورت (یعقل الصلاه) پس (اذا عقل الصلاه) حالا عمرش بالا باشد، پایین باشد، ۶ سال، ۷ سال، ۸ سال، ۱۰ سال، ۱۲ سال، ۲۰ سال، ۴۰ سال، کمتر بیشتر، عمر مطرح نیست، مطرح متنی و اصلی (اذا عقل الصلاه) (قلت متی یعقل الصلاه و تجب علیه قال له ستعه سنین ستعه) اول باشه خب ما پنج ساله هم داریم ستعه السنین قاعده نیست احیانی است.

 امام (ع) سن احیانی تکلیف عقلی را بیان کرده است و الا نوعاً در سن شش سالگی کسانی دین نمی‌فهمند، عقل صلاه ندارند. عقل صلاه بعد از عقل دین است این یه حدیث.

حدیث دوم: عن موسی بن جعفر (ع) عن الغلام، غلام مذکر و مونث نداره صبی هم همینطوره، قبلاً الصبی الغلام یشملان  الذکر و انثی ولکن الصبی، صبی یعنی بچه، صبی تعبیر فارسیش بچه است بچه یعنی پسر؟ بچه پسر، پسر حالا غلام رجحان دارد بر پسر ولکن از باب (32:12) مناط قطعی اگر غلام پسر باشد خب دختر هم چون اذا عقل محوره دیگه، اذا عقل خودش محوره (عن الغلام متی یجب علیه الصوم و الصلاه قال اذا راهق الحلم و عرف الصلاه) عرف الصلاه، عرف الصلاه، خب (اذا راهق الحلم واقم صلاه لا اذا اقم صلاه قبل ان راهق الحلم بلا) پس محور چیه؟ محور عرف الصلاه.

 حدیث سوم: باز وسائل (عن الصادق (ع) اذا عطاء علی الصبی ست سنین وجب علیه الصلاه) رو چه حساب؟ رو حساب حدیث قبلی عرف الصلاه و اذا اطاق الصوم وجب علیه الصیام، اطاق الصوم قدرت بر صوم، قدرت بر صوم سن نداره بله سن متوسط عادیش ۱۳ ساله پسر و دختر.

ولکن اگر قدرت بر صوم ندارد در سن ۲۰ سالگی، ۲۰ ساله هم مکلف بر صوم نیست، اگر قدرت بر صوم دارد در ۸ سالگی، ۸ ساله هم علامه حلی هم باید صوم بگیره، نماز بله ولی صوم نه، این وسائل جلد سوم بود.

(الوسائل المجلد الرابع الصحیفه نی سبعه ستین ۱۶۷ عن سماعا قالت) این مضمر است. چرا مضمره؟ برای اینکه ائمه در تقیه بودند باید به جای اینکه بگه امام موسی بن جعفر میگه سئلته معلوم نیست او ضمیر کیه، کما اینکه در زمانی که مرحوم امام خمینی در گیر بودن رساله ایشون صفحه اول نداشت. چرا؟ برای اینکه (34:00) اگر می‌گفتند مطلبی فرمود می‌گفتند. آقا فرمود آقا منحصر به او بود نمی‌گفتند اسم، چرا؟ برای اینکه تقیه بود (سئلته عن الصبی) سئلته نوعاً از امام هفتم (ع) است. (عن الصبی متی یصوم) صبی مذکر باشد مونث باشد فرق نمی‌کند (قال اذا قوی علی الصیام) سن مطرح نیست. (اذا قوی علی الصیام) اگر دختر قوت صیامش در ۱۵ سالگی است در ۱۵ سالگی مکلف به صومه، اگر پسر قوت صیامش ۱۰ سالگی است ۱۰ سالگی و بعکس بالعکس.

و حدیث دیگر عن ابی عبدالله (ع) (قال اذا اطاق الغلام) ببینید همش غلامه ها، غلام، صبی، غلام، صبی، صبی هر دو رو میگیره، غلام هم به اون معنی که عرض کردم (اذا اطاق الغلام صوم ثلاثه ایام متتابعه فقد وجب علیه صوم شهر رمضان) خب بچه ای که ده یازده سالشه دلشم میخواد روزه بگیره یا نمیخواد ما از کجا بدونیم میتونه روزه بگیره؟ امتحانش می‌کنیم (اذا صام ثلاثه ایام فبین لنا انه یطیق الصوم یقدر علی الصوم) امتحان (فقد وجب علیه صوم شهر رمضان) (و رواه شیخ به اسنادی عن الحسین بن سعید عنه علیه السلام و رواه ایضاً به اسنادی). خب همه رو هم متاسفانه مرحوم شیخ (رض) حمل بر استحباب می‌کند می‌گوید که مستحب است که (35:35) واجب … وجوب علیه وجوب.

حدیث ششم، گفتیم ده حدیث، عن موسی بن جعفر (ع): (عن الغلام متی یجب علیه الصوم والصلاه) یجب است آقا، شیخ بزرگوار استاد اساتید شیخ طوسی یجب است چیکارش کنیم؟ یجب رو یستحب کنیم (عن الغلام متی یجب علیه الصوم والصلاه قال اذا اذا راهق الحلم و عرف اصلاه و الصوم) عرف الصلاه یه معرفته، عرف الصوم معرفت دیگر، (عرف الصلاه کما بینا عرف عقلی عرف الصوم کما بین، عرف بطاقه الجسمیه، عرف بطاقه العقلیه الصلاه، عرف فی الطاقه الجسمیه الصوم، عرف بطاقه الجنسیه النکاح، عرف بالطاقه الاقتصادیه المال).

 و رواه علی بن جعفر (ع) حدیث هفتم (قال اذا اطاق الصبی الصم وجب علیه الصیام باز طاقت الصبی) وسائل الشیعه شیخ طوسی، دیگران وجب را حمل بر استحباب می‌کنند به چه مجوزی؟

 خب سوال، و عن الباقر (ع): (سئل عن الصبی متی یصوم قال اذا اطاقه). من مکررات را انداختم ها اگر مکررات را نقل کنیم بیست سی حدیث میشه ولکن من این حساب کردم این رو آقای بروجردی فرمودند (رض): که خیال نکنید اگر در یک باب از وسائل الشیعه ۱۰ حدیث داریم و ۱۰ حدیث اینجوری کنید، اگر مروی عنه ۱۰ تا بود ده تا حدیثه دوتا بود دوتا، یکی بود یکی من، این حساب رو کردم این ۱۰ حدیث از نظر مروی عنه، مروی عن ها ۱۰ تا هستند در ۱۰ موضع یا ۱۰ امام (سئل عن الصبی متی یصوم قال اذا اطاقه)

حدیث دهم عن الصادق علیه السلام: حدیث دهم نیست حدیث دهم وسائله (عن الصبی متی یصوم قال اذا قوی علی الصیام اطاق الصیام) با قوی علی الصیام یک معنا دارند و فی المغنه مغنه شیخ مفید (رض) (روی ان الغلام یوخذ به الصیام ما بین ارابع شرعه) یوخذ، یوخذ رو باید معنا کرد، یوخذ بین ۱۴ و ۱۶ غلام اذا قوی در روایت هم داریم کما اینکه (القرآن یفسر بعض بعضاً الحدیث یفسره بعض بعضاً الی آخر).

حدیث هشتم در ترتیب کل احادیث جامع الاحادیث شیعه (المجلد الرابع الصحیفه الثانیه والاربع دعان الاسلام عن جعفربن محمد (ص) قال انا نامر صبیاننا صبیان اعم از مذکر و مونث انا نامر صبیاننا بالصلاه و صیام اذا اطاقوا) ببینید اطاقوی صلاه، اطاقوا عقلاً، اطاقوی صیام، اطاقوا جسماً، (قال دعاناالسلام به سند عن رسول الله (ص) به سند مثله) عین همین (والجعفریات عن علی (ع) قال یجب الصلاه علی صبی اذا عقل و بالصوم اذا اطاق و شهادت و الحدود اذاحتلم) این رو بعد معنا می‌کنیم.

باز جامع الاحادیث جلد ۱ ص ۳۵۰ حدیث یک (عن الرضا (ع) الصبی لا یجری علیه القلم حتی یبلغ پس بلوغ داریم، قوی داریم، اطاق داریم، عرف داریم و این احادیث با صرف نظر از تعدادش فرض کنید تعداد یک حدیثه، یک حدیث است سند هم ندارم اما یک حدیث بی سند بلکه سندش فاسق، عن قاسق، عن فاسق بر فرض محال حال روایتی نقل شد که مطابق قرآن است و من بلغ قرآن و من بلغ قرآن تعیین می‌کند اذا قوی، اذا قدر، اذا اطاق اذا عرف رو تعیین می‌کند ولکن ما 10 حدیث داریم از باب ۱۰ منقول عنه و در مقابل حدود ۱۰ حدیث داریم (40:32) اون رو بیان خواهیم کرد که چرا عم بیان می‌کند. و چهار پنج حدیث الی ۱۰ حدیث داریم که اذا بلغ الحلم اذا بلغ النکاح اذا بلغ الحیض اذا بلغ و چه وچه وچه.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوه و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا والسلام علیکم و رحمه الله

اللهم صل علی محمد و آل محمد