بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
مختصر آنچه را که در ۸ روز گذشته راجع به بلوغ و تکلیف عرض کردیم با اضافه و تکمله و فتوا امروز عرض می کنیم. اصل اول بحث ما این است که از برای حد تکلیف ما بجز جمله بلوغ احتیاج دیگری نداریم. اگر روایات ۱۳ سال، ۱۰ سال، ۶ سال الی ۱۹ سال و روایات دیگری در کار نباشد ما از لفظ بلوغ تنها استفاده می کنیم که کی مکلف خواهد شد انسان چه پسر و چه دختر. روی این جهت، در قرآن شریف سن بلوغ، حالت بلوغ، وضعیت بلوغ و مانند اینها هرگز ذکر نشده فقط ﴿وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغ﴾ [انعام: آیه ۱۹] این قرآن که بیان للناس است، تبیان لکل شیء است، نور است، هدی است، برهان است ﴿لَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ﴾ [انعام: آیه ۵۹] چطور ممکن است که نقطه اولای تکلیف را غفلت کند؟ نقاط دیگر تکلیف در قرآن شریف فرضا یا رفضاً یعنی وجوباً یا حرمتاً کلا ذکر شده، حتی قسمتی از مستحبات، قسمت مهمی از مستحبات و قسمت مهمی از مرجوحات ذکر شده، پس چطور پایه زیر بنای اول تکلیف ذکر نشده؟ خب ذکر شده، آمدن عرض می شود که و سایر خصوصیاتی که در روایات ما احیانا موجود است در قرآن وجود ندارد.
در تورات هم کاملا سیر کردم و در انجیل، در ۵۹ کتاب آسمانی که ۹ تاش کتاب های اصلی ست، پنج تاش اسفار پنجگانه تورات است و چهارتاش اناجیل عرض می شود که معمولی است اصلا نه لفظ بلوغ دارد و نه لفظ تکلیف دارد. چرا؟ این سوال هست چرا؟ چرا لفظ بلوغ و لفظ تکلیف که یک بار در قرآن موجود است در سایر کتاب های آسمانی اصلا لفظ بلوغ وجود ندارد؟ جواب، چون مطلب عقلی است. مطالبی که عقلا صد در صد برش توافق دارند و اختلاف ندارند و عقل مطلقا حکم می کند اون مطلب لازم به ذکر نیست. بله در آیه سوره انعام جهات گوناگونی مراد است که اشاره و تصریح شد که از ضمن اون مطالب بلوغه ﴿وَمَنْ بَلَغ﴾ یعنی کسی که برسد عقلش به شرعیات و اسلامیات و ربوبیات.
اما آیا اصولا مطالبی را که عقول عقلا کلا دریافت دارد، اختلاف هرگز ندارند، به ما هم عقلا، اینها لازم است در کتاب دعوت و کتاب وحی ذکر بشه؟ نخیر. اگر ذکر بشد به عنوان رجحان است و یا اگر به عنوان لزوم باشد چنانکه در آیه ﴿مَنْ بَلَغ﴾ است اضافه بر بلوغ جهات دیگری که احتمالات ثابته مستقله بود عرض کردیم این جهات رو دارد. بنابراین اگر ما اون ۱۰ روایتی که یا ۱۱، ۱۲ روایتی که براتون خوندیم از جامع الاحادیث شیعه و وسائل الشیعه که بلوغ صلاه اذا عقل الصلاه است و بلوغ صوم اذاستطاع الصوم است اگر اینا رو هم نداشتیم، باز دلیل عقلی کافی است.
کل عقلا قائلند تا انسان خدا را نتواند بشناسد خدا به او تکلیف نمی کند. تا انسان نتواند روزه بگیرد روزه رو خداوند تکلیف نمی کند، کما اینکه تا نتواند حج برود حج واجب نیست. همانند لفظ بلوغ در استغناء از تفسیر که هم اصلش عقلی ست و هم تفسیرش عقلی است قضیه استطاعت است ﴿وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا﴾ [آل عمران: آیه ۹۷] استطاعت چیه؟ خب معلومه استطاعت عقلی، حالی، مالی، بهداشتی، راهی، بتواند در حالت یسر نه در حالت حرج که واجب نیست مستحبه و نه در حالت عسر که حرام است چون ﴿يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْر﴾ [بقره:آیه 185] قاعده عمومی و ضابطه کلیه ای است.
بنابراین همانطوری که در ﴿مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا﴾ روایت لازم نداریم، آیه ای هم نیست و لازم نداریم که استطاعت چیست، همانطور هم وضع بلوغ است که پایه تکلیف عبارت است از بلوغ، منتها بلوغ مراتبی دارد که اشاره کردیم قبلا و امروز تفصیلی ان شاء الله عرض می کنیم.
حالا، اشارتاً، روایاتی که به عنوان بلوغ اشد، بلوغ صوم را بیان می کند، هم در اشد باید بحث کنیم و هم بلوغ صوم بلوغ اشد است. بلوغ صلاه بلوغ اشد نیست. بلوغ صلاه نقطه اولای بلوغ است که عقل الصلاه، همینقدر که بفهمد خدایی هست، رسولی هست، معادی هست، فهم خیلی ساده ساده ساده که موجب تکلیف ساده باشد (اذا عقل الصلاه) پس اشد نیمخواد، شد واحد کافیه چون شد های انسان قوت های انسان دو نوع است: یکی قوت های درونی و یکی قوت های برونی.
قوت های درونی انسان هم دو نوع است، قوت درون روحی و عقلی، قوت درون جسمی ست. پس انسان دارای سه قوت است.
﴿حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ﴾ [انعام: آیه ۱۵۲] حداقل سه قوت است، ولکن حَتَّى أشده لمن بلغ یک قوت کافی است. نیروی اول بلا اول شدّ انسان که موجب تکلیف است عبارت است از شدّ عقل که از وقتی که زاییده میشه عقل داره ولی عقلش کارآمد نیست، عقلش کارگذار نیست، عقل داره بی عقل نیست، وقتی عقل کارآمد شد و کارآمد ربانی نه کارآمد بشری، عقل طفل قبل از ۸ سال و ۷ سال و ۶ سال و ۵ سال و ۴ سال هم کارآمد بشری دارد، شما امر و نهی بهش می کنید چرا؟ اگر اصلا عقل ندارد و تمییز شعور ندارد چطوره مکلف می دانید چنین کاری بکن چنین کاری نکن؟
ولکن کارآمد دوم عقل طفل کارآمد ربانی است اضافه بر اینکه پدر میشناسد، مادر میشناسد، اضافه بر این رب را هم میشناسد. شناسایی رب در نقطه اولی بر سه مبنای توحید و نبوت و معاد در ساده ترین و سطحی ترین و کمرنگ ترین مراحلش شد اول است، شد اول عقل. بعد منتقل می شویم به شد اول جسم، شد اول جسم، جسم انسان و بدن انسان شد نیروی جسمانی صوم، شد دوم جسم شد نیروی نکاح است، بعد باز منتقل میشیم به شد خارجی، شد خارجی انسان باز یا شدّ عقلی است یا شد مالی و اقتصادی. اگر شد مالی باشد رشد اقتصادی است. اگرچه در شد اول عقلی که خود نگهبان است و خود که ارشاد کند دعوت الی الله کند این شدی است که سرازیر می شود نیروی عقلی انسان. یک شد انفاقی داریم شد به خودتون، ولکن اگر اضافه دارید شما شد دوم دارید که باید اون اضافه را به دیگران که نیازمندند و تنبلی نمی کنند و واقعا محتاجند به اون ها بپردازید، در اشد بحث خواهیم کرد این اشاره است.
حالا اگر ما هیچ روایتی هیچ آیه ای راجع به بلوغ نمی داشتیم هرگز احتیاجی نه به حد سنی که از ۶ سال تا ۱۵ سال است برای صلاه، نه به حد سنی که از ۱۰ سال تا ۱۵ سال است برای صوم و نه به حد احتلام و نه حد حیض و نه حد استباط شرع چگونه است اینها علامات است علامات نوعی است، این علامات نوعی در منطقه ها فرق می کند، در منطقه حجاز دختر زودتر بلوغ پیدا می کند در منطقه سیبری با ۱۳ و ۱۴ و ۱۵ سال بلوغ پیدا نمی کند بلوغ جسمی. بلوغ جسمی و حتی بلوغ عقلی دختر بلوغ جسمی و بلوغ عقلی دختر و مخصوصا بلوغ جسمی در مناطق حاره زودتر است.
بنابراین بلوغ صلاه روایاتش از ۶ سال است تا ۱۵ سال، بلوغ صوم از ۸، ۹ سال است تا ۱۵ سال میانگین دارد هر دو. میانگین بلوغ صلاه ۱۰ سال است که از 6 سال تا ۱۵ ساله میانگینش ۱۰ ساله، چنانکه روایت رسول الله (ص) در جلد چهارم جامع الاحادیث شیعه (عن جعفربن محمد عن ابیه (ع) قال قال رسول الله (ص) مرو صبیانکم بالصلاه اذا تاموا ابناء عشر سنین) ما یک روایت هم نداشتیم کافی بود چون میانگین میگیریم. ما برای اینکه نماز حد قاعده ایه وجوب نماز ۱۰ سال است، چند دلیل داریم. یک دلیل حسی عرفی خارجی که نوعا در ۱۰ سالگی پسر و یا دختر مسلمان که در خانه پدر و مادر مسلمان تربیت شده، نوعا در ۱۰ سالگی (عقل الصلاه) است این یک دلیل که اگر روایت هم نداشتیم می گفتیم.
دلیل دوم روایاتی ست که بلوغ صلاه را (عقل الصلاه) بیان کرده، ۱۰ روایت، عقل الصلاه هم معمولا در ۱۰ سالگی است، استثناء هم دارد قبل از ۱۰ سال.
دلیل سوم روایاتی که مختلف است در حد عمر صلاه از شش سال است تا ۱۵ سال، میانگینش باز ۱۰ ساله.
دلیل چهارم این روایت است، ما نمیخواهیم با اضافه ادله استدلال را قوی کنیمف نخیر، اگر دلیل اول، دوم، سوم، چهارم، هیچ نبود، باز می گفتیم ۱۰ سال منتها ۱۰ سال به عنوان قاعده بعضیا از ۵ سال از ۶ سال، بعضیا از ۱۵ سال بعضیا از ۴۰ سال بعضیا از ۳۰ سال. کسانی هستند اونقدر ابله اند، اونقدر خرفت اند، اونقدر نفهم اند که تا بیست و پنج شش سالگی و سی سالگی نمی فهمه ولی این دیوانه نیست، دیوانه نیست ولی سفیه سفاهتش اینقدر غلیظه، بیشعوریش اینقدر غلیظه که نمیفهمه خدا و پیغمبر رو.
(سوال حضار)
بله چهارتا دلیل ذکر کردیم و اگر این چهارتا دلیل نبود باز میانگین عرفی چنانکه اول عرض کردم، میانگین عرفی به عنوان قاعده ای که استثناء پذیر است، هم استثناء در کمتر و هم استثناء در بیشتر عبارت است از ۱۳ سال روزه.
ما اصولا می توانیم به روشنی دو فتوا از برای بلوغ فعلا عرض کنیم. بلوغ اول که بلوغ صلاه است از ۱۰ سالگی در بُعد قاعده (و اذا عقل الصلاه) هم در بعد قاعده، منتها قاعده (اذا عقل الصلاه) صد در صد است، قاعده ۱۰ سالگی صد در صد نیست، ممکن است قبل از ۱۰ سالگی (عقل الصلاه) بشه بعد از ۱۰ سالگی و همچنین صوم، صوم هم دارای دو قاعده است، یک قاعده (اذا اطاق الصوم) (اذا الستطاع الصوم) (اذا قدر علی الصوم) این قاعده صد در صد است، اگر تا ۴۰ سالگی استطاع از صوم نباشد واجب نیست صوم، نه اداش و نه قضاش، اما اگر در ۱۰ سالگی ۹ سالگی کمتر بیشتر (اذاالستطاع الصوم) باشد واجب است پس (اذا الستطاع) عرض می شود که یا (اطاق الصوم) یا (قدر علی الصوم) که در ۱۰، ۱۱، ۱۲ روایت داشتیم، ما تعداد نمیخوایم، همینقدر که داشتیم این قاعده صد در صد بلا استثنای صومه، ولکن قاعده عمری میانگینش که ضابطه است، ضابطه اکثریش ۱۳ سالگی است. حالا قبل از ۱۳ سال، بعد از ۱۳ سال، کما اینکه در باب استطاعت هست.
آیا در باب استطاعت حج، حد مالی معین است؟ حد صحتی معین است؟ حد قدرت بدنی معین است؟ حد قدرت عقلی معین است؟ نخیر (ان الانسان علی نفسه بصیره) روایت دارد کسی سوال از صوم کرد از امام صادق (ع) که من روزه بگیرم یا نه حالم خوب نیست؟ فرمود (ان الانسان علی نفسه بصیره) خودت بهتر میدونی، نه بهتر از امام ولی خودت بهتر از دیگران میدونی، خود انسان حالش دستشه می تواند روزه بگیرد یا نمی تواند. اگر می تواند بطور یسر واجب اگر می تواند به نحو عرض می شود بالاتر از یسر که حرج باشد مستحب، اگر نمی تواند با عسر عرض می شود که حرام. (ان الانسان علی نفسه بصیره) و تاش هم تای مبالغه است تای تانیث نیست که آقایون گیر کنند که انسان مذکر است و بصیره عرض می شود که مونثه.
خب بحث دیگری که داریم این است که بلوغ یا بلوغ شد است، شد اول عقله و اصولا شدّ عقل نقطه اولای تکلیف است. عقول مختلف است در بعضی مسائل و متحد است در بعضی مسائل. عقولی که اختلاف دارد در بعضی مسائل اون عقول حجت کلیه نیست بلکه حجت فردیه هم احیانا نیست. اما مطالبی را که کل عقلا به ما هم عقلا اتفاق دارند مانند استحاله، اجتماع، نقیضین، استحاله، اجتماع نقیضین و از این قبیل، اینها مبدأ اصلی کل معرفت هاست. کل معرفت های انسان در بعد اول، دوم، سوم، قاعده اولی، ثانیه، ثالثه، مترتبه ،متسلسله، اگر در بعد مبنای عقلی روشن صد در صد عند کل العقلا باشد این مبنای شریعت است یه مقداری صحبت کنیم.
آیا ما که بالغیم و مکلف شریعتیم، به چه وسیله؟ به وسیله قرآن است؟ هنوز نرسیدیم. به وسیله سنت است؟ هنوز نرسیدیم. به وسیله دین پدر و مادر است؟ هنوز نرسیدیم. کسی که هنوز نرسیده است به هیچ دینی، نقطه اول رسایی این دین چیه؟ این است که عقل او تشخیص حقانیت دین رو بدهد. اگر عقل را به کار بیندازد به طور خودی یا به کار بیندازد به طور تعلمی که خودی بلوغ خودی ست و تعلمی بلوغ اجتهادی تقلیدی و تقلیدی اجتهادی است. تقلید اجتهادی و اجتهاد تقلیدی که دیگران تبیین کنند و عقل انسان بتواند مطلب رو دریافت کند و قانع بشود خب این نقطه اولی است. قبل از قرآن، قبل از رسول، قبل از روایت، قبل از هر دلیلی دلیل اول عقل است.
حالا سوال آیا این دلیل اول که ما را راهنمایی می کند و حقانیت شریعتی که باید معتقد می شود باشیم آیا می شود شریعتی را بپذیرد که این شریعت با خود عقل مناقض باشد؟ میشه؟ آیا می شود شریعتی را بپذیرد که اجتماع نقیضین را جایز می دوند؟ (18:52) نقیضین را جایز می دوند؟ مطلب بر خلاف عقل، بر خلاف حس، مستقر بر خلاف علم قانونی هرگز، چرا؟ برای اینکه هواپیما فرودگاه خود را بمباران نمی کند بعد در کجا بنشینه. عقل هواپیمای نقطه اولای پرواز دهنده انسان است به عالم تکلیف و عالم تقبل شریعت. بنابراین اگر در شریعت چیزی پیدا کند که بر خلاف عقل است، چه خواهد گفت؟ از شریعت نیست، نیست جعله، این رو داخل کردند در شریعت نمی شود گفت تعبده، یک تعبده یک تحمق.
تعبد در مطالبی است که عقل نه تصدیق می کند نه انکار می کند، می داند وحی است خودش قبول می کنه. ولکن مطلبی که میداند از خدا نیست، بر خلاف فطرت است، بر خلاف عقل است، بر خلاف حس است، بر خلاف تمام موازین است، می داند از خدا نیست، بنابراین این تحمق است، این تعبد نیست. یک تفصیلی بود که عرض کردم مجملا بطور مختصر و به طور تفصیل بعد عرض خواهم کرد.
صحبت حضار
اگر اینها نباشد که هیچی ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ﴾ [اسراء: آیه۳۶] یقین حاصل است، یقین حاصل است که شریعت روایاتی داره ولی در بعضی از روایات بر خلاف کل موازین از امام و از پیغمبر نقل شده چی بگه؟ بگه آقا پیغمبر دروغ گفته اند نخیر. میگه عقل من شریعتی را می پذیرد که بر خلاف و نقیض عقل نباشه، نه موافق صد در صد، موافق عقل دو جوره، یک موافق صد در صد عقله وقتی که عقل حصول پیدا کند. یکی موافق درصده می دانیم خداوند نماز صبح رو دو رکعت قرار داده نمی دانیم چرا. ولی می دونیم دو رکعت قرار داده، ولکن اگر در روایتی بیاد، در آیه که نیست، اگر در روایتی بیاد مطلبی بر خلاف نص صریح کل عقلا به ما هم عقلا باشد، این رو رد می کنند میگن این از شریعت نیست، این یک مبدائی است که بعدا تفسیرش را عرض خواهیم کرد.
حالا شدّ اول عقل انسان که زیر بنای تقبل تکلیف است بر مبنای بلوغ عقلی این شدّ اوله چون اصل عقل وجود دارد، عرض کردیم اصل عقل وجود دارد برای طفلی که هنوز بالغ نشده. اگر اصل عقل وجود نداشت امر و نهی بشری براش معنا نداشت به الاغ میتونی امر و نهی کنی؟ نمیشه به سختی با اشاره، با تازیانه. ولی به طفلی که مادون تکلیف شرعی و مادون بلوغ شرعی است امر می کنید، نهی می کنید، زشت را، زیبا را، خوب رو، بد رو، بنابراین این عقل انسانی به ما هو انسان دارد، عقل شرعی ندارد.
بنابراین این عقل انسانی و نه حیوانی، این عقل انسانی شدّ ندارد. شدّ عقل انسانی و استحکام عقل انسانی در صورتی است که خدا شناس شود، پیغمبر شناس شود، معاد شناس بشود یا با نیروی خودی یا با نیروی القایی و تعلیمی غیری این شدّ اول است.
شدّ دوم انسان که شد جسمانی است استطاعت صوم.
شدّ سوم که شد جسمانی خودی است باز اینم شد نکاحه.
شدّ چهارم انسان که شدّ اقتصادی است ﴿آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا﴾ [نساء:آیه ۶] راجع به یتامی ﴿فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا وَابْتَلُوا الْيَتَامَى﴾ ولی در این آیه در نظر اول آفتاب بود. (22:40) آیه بیستم فرمودن بفرمایید: گفتم. فرمودند که اشاره صحیحه آیه قرآنی که اشاره مرکب باشد بهتر است از صد روایت، گفتم قبول دارید گفتند بله گفتم چرا فتوا نمیدید؟ فرمودند می ترسم از مردم.
در هر صورت در این آیه مبارکه ﴿وَابْتَلُوا الْيَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ﴾ [نساء: آیه ۶] یتیم حسابش جداست. یتیم بعد از اینکه بالغ شد، مکلف شد، حتی به بلوغ نکاح رسید، زن گرفت یا شوهر کرد نمی توانید مال یتیم رو به یتیم بدید چرا؟ ﴿فَإِنْ آنَسْتُمْ﴾ بعد از ﴿بَلَغُوا النِّكَاحَ﴾ ﴿ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا﴾ چرا؟ برای اینکه یتیم بی سرپرسته باید خودش سرپرست خودش بشه، چون باید خودش سرپرست خودش بشه بنابراین معرفت و عقل اقتصادی دوبله لازم دارد، یک بعدش خودی ست، یک بعدش سرپرست. اگر بچه بالغ باشد و به سن نکاح رسیده باشد ولی پدر دارد این دو شد دارد. یک شدّ درونی اقتصادی، یک شدّ برونی که پدر مراقب است. ولکن یتیم که پدر ندارد، شدّ دوم هم باید برای خودش حاصل بشه ﴿فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ﴾ [نساء: آیه ۶] این شدّ اقتصادی ست ولکن شدّ ها فرق میکند دیگه، از دو الی چهار و پنج و شش و هفت و ده شدّ ما داریم از برای مراحل تکلیف مراحل عرض می شود که بلوغ و تکلیف. حالا آیاتی که درش لفظ اشدّ هست. آقایون یادداشت بفرمایین و بعد به قرآن مراجعه کنید.
بله، در سوره انعام آیه ۱۵۲ و سوره اسراء آیه ۳۴ ﴿وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ﴾ [انعام :آیه ۱۵۲] این برای غیر یتیم نیست، شخصی که یتیم نیست و بالغ است از نظر صلاتی و لاسیما بالغ است از نظر صومی و لا سیما بالغ است از نظر نکاحی، این مالش رو میشه بهش داد. ولکن اگر یتیم باشد ﴿وَلَا تَقْرَبُوا﴾ اصلا نزدیک نشید ﴿وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ [انعام: آیه ۱۵۲] حتی قرض الحسنه گرفتن و دادن ثواب داره، ولکن قرض الحسنه گرفتن ولیّ یتیم از یتیم حرامه، چون احسن نیست احسن کدامه؟ احسن است که از مال یتیم استفاده به طور مضاربه بکند برای اینکه برای یتیم فایده داشته باشد. ولکن ﴿بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ که عدالت است در غیر یتیم کافیه ولکن در یتیم ﴿وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ﴾ [انعام: آیه ۱۵۲]
(صحبت حضار)
مضاربه که ضرر نداره، مضاربه در صورتی که نفع داشته باشه ﴿وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ﴾ [انعام: آیه ۱۵۲] پس یتیم بلوغ اقتصادی ندارد، بعد از بلوغ عمری، بعد از بلوغ جسمی، بعد از بلوغ جنسی، اگر بلوغ اقتصادی ندارد، مالش را به او نمی شود تحویل داد.
احیانا بلوغ برای اصل تکلیف است شدّ اول. احیانا بلوغ از برای مال یتیم است شدّ چهارم. احیانا بلوغ برای رسالت است. در سوره ۲۸ آیه ۱۴ ﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا﴾ [قصص: آیه ۱۴] سوره ۱۲ آیه ۲۲ ﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ﴾ [یوسف: آیه ۲۲] مهم اشدّ چیه؟ مهم اشد جسمی نیست، شدّ رسالت و شدت و نیرو و قدرتی که شایسته برای رسالت است شدت عقل است، شدت فطرت است شدت فهم است، شدت تدبر است، شدت معرفت است، باید در تمام ابعاد روحی شد و قوت داشته باشه تا شایسته نزول وحی باشه.
(صحبت حضار)
میخونم آیاتش رو، میخونیم
آیه اش سوره ۴۶ آیه ۱۵ ﴿حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً﴾ [احقاف: آیه ۱۵] ببینید اربعین جزو اشد نیست بعد از اشده، یعنی کمال بلوغ جسمی و روحی و بالاترین و بالاترین افکار و بالاترین استعداد در معرفت الهی در سن ۴۰ سالگی به رسالت رسید. حضرت موسی همچنین و و و ولیکن حضرت عیسی در سن ۳۰ سالگی که سه سال عرض می شود که فرصت تبلیغ بود، نوعا انبیاء اینطورند. ﴿حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ﴾ [احقاف:آیه ۱۵]
خب عرض می شود که و همچنین آیاتی دیگر مقصود مثلا در باب یتیم، دیگر در سوره کهف آیه ۸۲ ﴿فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنْزَهُمَا﴾ [کهف:آیه ۸۲] اعتراض کرد، سوال کرد موسی (ع) به خضر که تو گرسنه بودی، ما گرسنه بودیم، در این شهر که وارد شدیم به ما غذا ندادند چرا این دیوار خرابه رو درست کردی و مزد طلب نکردی؟ فرمود: این دیوار عرض شود که دارد خراب میشه و زیرش گنجی است برای دو نفر یتیم، ما این رو درست کردیم که مال یتیم از بین نره ﴿فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا﴾ [کهف:آیه ۸۲]، بلوغ اشد داره.
پس بلوغ اشد در دو بعد شرط است، در سه بعد شرط است، بعد اول بلوغ اشد که دو شد یا سه شد است، بلوغ صوم است، بلوغ نکاح است. بلوغ اول، بلوغ عقلی صلاه است. بلوغ دوم عرض می شود که شدّ جسمی صوم است. بلوغ سوم شد جسمی نکاح است. ممکن است یکی جلوتر (29:40) باشه ولی نوعا شد جسمی صوم زودتر از شد جسمی عرض می شود که نکاح است. ولکن بلوغ بعدی که جزو اشد است مربوط به یتیمه. شدّ اقتصادی مربوط به یتیمه و شد دیگر، شد در تمام مراحل روحی است که قابل تقبل وحی باشد که مربوط به مقام رسالت و مقام نبوت است.
حالا اون حدود ۱۰ آیه، ۱۰ روایت که داریم به استناد به آیاتی در بلوغ اشد فرمودن صوم است چرا؟ برای اینکه صوم شد اول کافی نیست، در صوم عقل الصلاه کافی نیست، شد اول کافی نیست حداقل شدین است یا سه شدّ. شدّ عقلی که مبدأ تکلیف است صلاه و شد جسمی مخصوصا چه بعد از جنسی باشد چه قبل از جنسی باشد اگر بعد از جنسی باشد سه شدّ است، اگر قبل از جنسی باشد دو شد است و اشد شامل دو هم میشه. ببینید لفظ اثنین منحصر در دو است لفظ ثلاث منحر در سه و لفظ اربع و اینها، ولکن خود جمع آیا اصل جمع شامل دو می شود یا نه؟ آقایون می فرمایند جمع منطقی اینطوره، ما قبول نداریم این حرف رو. روایتی که بلوغ اشد را زمینه تکلیف صوم قرار داده است دلیل اینکه اشد دوتا باشد، یکی شد عقلی و یکی شد جسمی، ممکن است آقایون بگن که این اشد نیست جمعه. میگیم جمع شما می فرمایید منطقا دو تا رو شامله ما میگیم نه لغتا شامله، جمع یعنی چی؟ یعنی حداقل دو چیز به هم بپیوندند جمع یعنی پیوند، آیا پیوند از سه به بالا باید باشه از دو تا نمیشه بنابراین کسانی که ادعا صحبت می کنن اینها جمع نشدن کسانی که ازدواج می کنن یک زن یک مرد جمع نشده اند؟ خب جمع حداقلش دوتاست، منتها گاه حداقل نص دارد که دوتاست بالاترش نص دارد که سه تا چهارتا پنج تا گاه نخیر به طور مطلق گاه میگوید واحد اثنین صلاه گاه می گوید، مردم به صورت شامله، نساء به صورت شامله و در آیات مقدسه قرآن در باب ارث و در باب غیر ارث مثلا فرض کنید که ﴿إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا﴾ [تحریم: آیه ۴] خدا اشتباه کرده؟ کما دوتاست، این دوتا زن که عایشه و حفصه باشند که افتضاح کردند و انقلاب علیه رسول الله کردند چرا زن گرفته این دوتا بودن دیگه، کتابا و سنتا دوتا بودن خب ﴿إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا﴾ چرا قلباکما فرمود، پس جمع هم لغتا منطقا هیچی هم لغتا هم کتابا و هم سنتا در پیروی کتاب شامل دو مطلب شامل دو چیز هم میشه، بنابراین بلوغ اشد در روایاتی که حد صوم را بلوغ اشد معلوم کرده از دو به بالاست. گاه دو است، گاه سه است .
دو است در جایی که بلوغ جسمی انسان که توانایی صوم باشد بعد از بلوغ عقلی دو است، گاهی اوقات به عکسه بلوغ جنسی اتفاق می افته. حالا آیات سوره نور مطلب رو کاملا روشن می کنه که اصولا حجاب برای چیه؟ مقداری بحثمون رو عرض می کنیم تا بقیشو بعدا.
اولا حجاب برای مومنات مومنات کیان؟ زنان ولکن آیا مومنه ای که مکلف است دختر در سن ۱۰ سالگی مکلف است اگر جاذبه جنسی ندارد، بلوغ نکاح ندارد، حالت شهوت انگیز جنسی ندارد، این بلوغ در بعد حجاب دارد؟ نخیر کما اینکه بلوغ در بعد صوم هم ندارد، بلوغ در بعد صوم، قدرت بدنی، بلوغ در بعد حجاب عرض می شود جاذبه جنسی و این حرف ها.
در آیات سوره نور بعضی از مردها را نص دارد حجاب لازم نیستشون و بعضی از زن ها لازم نیست حجاب کنند زنه ﴿وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِي لَا يَرْجُونَ نِكَاحًا فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِينَةٍ﴾ [نور: آیه ۶۰] زنی با این سن هرچی میخواد باشه، زنی که دیگه امید ازدواج ندارد، اگر کسی با این ازدواج کند برای زنانگی برای استفاده زنانگی نیست، برای مالشه خب اینکه ازدواج در بعد جنسی است، زنی که در بعد جنسی جاذبه ندارد زن صد ساله کور ،کچل، شل ،افلیج، مریض مردنی این باید حجاب کنه؟ یا زن بیست ساله ای که تمام این عیب ها درش هست، سیاه، کچل، کور، دماغش کج، دهنش کج، بی دندون، بی پا، بی دست، بی چیز، خب این دیگه عرض شود این حجاب داره؟ ﴿لَا يَرْجُونَ نِكَاحًا﴾ منحصر به سن زیاد نیستش که. به عکس مرد، اگر پسر است و بالغ نشده، پسر بلوغ جنسی این اتفاق می افته ها پسر بلوغ جنسی دارد ولی خب بلوغ جسمی ندارد، بلوغ عقلی ندارد ولی بلوغ جنسی دارد، پسرهایی می بینیم در هفت هشت سالگی بلوغ جنسی دارند. این چطور؟ اینجا حجاب واجبه. در طفل سوره مبارکه نور ﴿أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ﴾ [نور:آیه ۳۱]
(صحبت حضار)
چی؟ بله ﴿لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ﴾ متاسفانه قرآن اونقدر مظلومه که ﴿لَمْ يَظْهَرُوا﴾ رو هم غلط معنا می کنند. یکی از بزرگان خیلی بزرگ که فوت کرده اسمش رو نمی برم چون حساسیت ایجاد می کنه، گفتم ﴿أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ﴾ [نور:آیه ۳۱] لم یعلموا نیستش که ﴿لَمْ يَظْهَرُوا﴾ ظهور عن الغه عربی غلبه است از نظر علمی و عملی. اگر کسی از نظر علمی اطلاع دارد، از نظر عملی هم این مورد اطلاع را می تواند انجام بدهد، این ظهوره ﴿أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ﴾ یعنی اطفالی که غلبه علمی و غلبه خارجی بر عورات نساء ندارن، اینا محرمند، اگه دارند چی؟ اگر طفل هفت هشت ساله ای ده ساله ای که هم می داند زن ها چی دارند هم میتواند خب انجام بدهد این حجاب لازم است از اون طفل، گرچه اون طفل بالغ نیست ولیکن نباید دیده شود این طفل بلوغ ندارد، ولیکن زن که در حد جنسیش عرض می شود که بلوغ دارد این باید حجاب کند، بنابراین طفل به شرط بلوغ حلم و به شرط این حرف ها نیست، طفلی که ﴿لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ﴾ غلبه علمی و غلبه خارجی و توان علمی و توان خارجی ندارد در جریان عرض می شود که عمل جنسی با نساء این محرمه اگر ظهر این عرض می شود که نامحرمه، حتی رجال ﴿أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ﴾ [نور: آیه ۳۱] دو بعد داره.
یکی غیر اولی الاربه شهوت نداره، مردی است که چهل سالشه، پنجاه سالشه، خیلی چاقه، خیلی چله است ولی شهوت نداره، این حجاب نداره، یا تابع است مردی که شهوت داره ولکن این مردی است که غلام این خانم نوکر این خانم که اصلا احتمال اینکه بشود برود سراغ خانم خانه می ترسند برمی گردد. اینم حجاب نداره شرط داره، غیر اولی الاربه است، هم غیر اولی الاربه منتها اینجا یک محور داریم یک شرط داریم خب محور غیر اولی الاربه است، اگر شهوت ندارد و استقلال دارد و تابع یعنی زن خانه نیست چون شهوت ندارد حجاب لازم نیست. اگر شهوت دارد و تابع است این حجاب لازم است. اگر هر دو باشد هردو رجال ﴿أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي﴾ خطر ندارند تابعه و دیگه احتمال چیز نیست رجال ﴿أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ﴾ پس سر جمع مطلب این است که اصولا حجاب در صورتی لازم است که احتمال جریانی باشد، اگر احتمال جریانی نباشد پس حجاب لازم است؟ این بحث یک مقداری دنباله دارد اگرچه وقتش نیست برای فردا انشاءلله عرض خواهم کرد در بعد حجاب که بحث بسیار بسیار مهمی است و مورد افراط و تفریط مردم است و مقلدین است و مقلدین است و فتاواست و این حرف ها.
اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوه و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا والسلام علیکم و رحمه الله
اللهم صل علی محمد و آل محمد