جلسه هفتم درس خارج فقه

بلوغ و تکلیف

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صلی علی محمد و آل محمد

دیروز عرض کردیم که مکلف بالغ که هر بالغی مکلف نیست ولکن هر مکلفی بالغ است. از نظر قرآن شریف بلوغ محور است با دو شرطی که عرض کردیم  و از نظر حدود ۳۰ حدیث در جامع الاحادیث شیعه و وسائل الشیعه سه بعد است. یک بعد که ۱۰ الی ۱۲ حدیث است که دیروز خوندیم از تو کتاب که محور تکلیف نماز (اذا عقل الصلاه) است و محور تکلیف روزه (اذا اطاق) (اذا قدر) (اذا استطاع) و از این تعبیرات.

این احادیث رکن بلوغ را بیان کرده اند. احادیث دسته دوم هست که فرع و زمینه حکم بلوغ را بیان می کند در این دو کتاب که قسمتی از این احادیث مربوط به صلاه است و قسمتی مربوط به صوم است و قسمتی مربوط به هر دو. احادیثی که مربوط به صوم است از ۹ و ۱۰ به بالاست، ۹ ساله، ۱۰ ساله، ۱۳ ساله، ۱۵ ساله، ۱۶ ساله و احادیثی که مربوط به صلاه است از ۶ سالگی شروع میشه و این خود دلیل بر تایید محور تکلیف است که صلاه، (اذا عقل الصلاه) و صوم (اذا امکنه) (اذا قدر) (اذا اطاق) (اذا استطاع).

دسته دیگری از احادیث هست که جمع بینهماست یعنی مطلقه، یعنی طفل یا پسر یا دختر یا هر دو مکلف می شوند در سن ۱۳ سالگی. این احادیث رو الان میخونیم. دختر یا پسر یا هر دو مکلف می شوند در سن ۱۳ سالگی، آیا این تکلیف از نقطه اولی ست یا تکلیف از نقطه ثانیه است؟ باید گفت تکلیف از نقطه ثانیه است. نقطه دوم تکلیف، تکلیف جسمی ست، قدرت بر صوم دارد اما تکلیف صلاتی قبله. قبلیت تکلیف صلاتی هم حساً، عرفاً، عقلاً، کتاباً، سنتاً، بیّن است و واضحه.

حالا روایاتی که در جلد اول جتمع الاحادیث شیعه، تالیف مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (رض) که همیشه تعبیر می کنم به استادنالاعظم علی الاطلاق در فقه سنتی، البته این باب مخصوص به تکلیف است، ص ۳۵۰، باب یازدهم، باب (الاشتراط التکلیف بالبلوغ و بیان حده فی الغلام والجاریه و الستحباب تمرین افراد قبل ذالک). هر سه نوع حدیث را دارد. این نوعی که الان میخوایم عرض کنیم در سن ۱۳ سالگی ست که یا مربوط به هر دو است یا مطلق است.

حدیث ششم صفحه ۳۵۱، (تفسیر العیاشی عن عبدالله بن سنان عن ابی عبدالله) صحیحه است لکن سند لازم نداره، خیلی کمرنگ است احتیاج به سند ولی خب، (و فی الخصال قال سئلته مضمره) مضمره ها تبعا مرجع ضمیر امام کاظم (ص) هست نوعاً (سئلته و انا حاضر انا الیتیم متی یجوز امره) یجوز امره یعنی فعله حالش کارش، کارش کی از نظر شرع گذر است؟ کار گذرا از نظر شرع نقطه اولاش گذرایی نماز است که کار عقلانیست. نقطه ثانیه اش گذرایی صوم است، ثالثه اش گذرایی نکاح است، رابعه اش گذرایی اقتصادی است، این گذرایی ها تمام ظاهرا مشروطه (متی یجوز امره فقال حتی یبلغ اشده)

ما در بلوغ اشد بحث داریم چون بلوغ یا بلوغ شدّ اول است که عقل است یا بلوغ شد ثانی است که شد جسم است از نظر توانایی روزه یا بلوغ شد ثالث است که شدّ جنس است از نظر نکاح یا بلوغ شدّ رابع است که شد اقتصاد است یا بلوغ شد خامس است که شد امر و نهی است یا سادس است که شدّ جهاد است یا سابع است که شد عرض می شود که شدّ اجتهاد مطلق است یا سابع است یا ثامن است یا تاسع است یا عاشر که شدّ اجتهاد مطلق مرجعیت است. اینا مراتب ده گانه تکلیفه.

مراتب ده گانه بلوغ و تکلیف این هاست و هر مرتبه ای هم در خودش دارای مراتب و درجاتی است. حالا در یبلغ اشده بحث می کنیم چون اشد جمع شدّ است و عرض می شود که حداقل سه شد است، بعضی وقت ها دو شد است، سه شد است چهار شد است ده شد است تا آخر. (حتی یبلغ اشده قات و ما اشد) اشد طفل کدام است که بالغ میشه مکلف میشه؟ (قال الاحتلام) خب اینم یک مبناست، اگر محتلم شد یا پسر بیشتر یا دختر خیلی کمتر (قال الاحتلام قلت قد یکون الغلام ابن ثمانیه عشر سنه لا یحتلم او اقل او اکثر) گاه بیشتر دارد، گاه کمتر دارد، کمتر از ۱۸، بیشتر از ۱۸، کمتر و بیشتر لا یحتلم، (قال اذا بلغ ثلاث عشر سنه) یعنی حد معتدل، چون حد بلوغ دو حد است یک حد معتدل معمولی ۱۳ سال و یک حد استثنایی قبل از ۱۳ سال، بعد از ۱۳ سال قبل از (07:49)

بنابراین دو بعد دارد، (قال اذا بلغ ثلاث عشر سنه کتب له الحسن و کتب علیه سیئه و جاز امره الا ان یکون سفیهاً او ضعیفاً) که بحثش در جای خودش خواهد آمد. این یک حدیث که حدیث ششم صفحه ۳۵۱ جامع الاحادیث شیعه.

حدیث هشتم تهذیب (عن علی بن الحسین) اینجا علی بن الحسن نوشته (عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدٍ وَ أَحْمَدَ اِبْنَيِ اَلْحَسَنِ عَنْ أَبِيهِمَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ اَلْحَلَبِيِّ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قال سئل ابی عن قول الله عز و جل حتی یبلغ اشده) البته بلوغ اشد شرط کل مکلفین نیست، بلکه بلوغ اشد شرط است برای یتیم، مال یتیم رو به یتیم نمیدن مگر اینکه بالغ اشد بشه یعنی اگر به حد نکاح هم برسه فایده ندارد، بلوغ عقلی فایده ندارد، بلوغ جنسی فایده ندارد، بلوغ، باید که بلوغ اشد بشه اما غیر یتیم اینطور نیست این بحث خواهد آمد.

(عن قول الله عزّ و جل حتی اذا بلغ اشده قال الاحتلام) مثل حدیث قبل (قال فقال يَحْتَلِمُ فِي سِتَّ عَشْرَةَ وَ سَبْعَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ نَحْوِهَا) نحوها قبل که کمتر، نحوها بعد که بیشتر (فَقَالَ لاَ إِذَا أَتَتْ عَلَيْهِ ثَلاَثَ عَشْرَةَ سَنَةً و نَحوِهَا) چرا نحوها؟ (ثَلاَثَ عَشْرَةَ سَنَةً) از برای قاعده و از نظر معمول (وَنَحوِهَا) از نظر استثنائی (فَقَالَ لاَ إِذَا أَتَتْ عَلَيْهِ ثَلاَثَ عَشْرَةَ سَنَةً كُتِبَتْ لَهُ اَلْحَسَنَاتُ وَ كُتِبَتْ عَلَيْهِ اَلسَّيِّئَاتُ وَ جَازَ أَمْرُهُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً فَقَالَ وَ مَا اَلسَّفِيهُ فَقَالَ اَلَّذِي يَشْتَرِي اَلدِّرْهَمَ بِأَضْعَافِهِ قَالَ وَ مَا اَلضَّعِيفُ، قال: الأبله، فهذه الروایت تضل علی وَسَط (10:12) بنسبت للبلوغِ تکلیفیَّا و تکلیف هذه البلوغ و هم (10:19) صلاه او صوم بصوره مطلقه ولکن ( 10:25) روایات علی الصوم کما (10:26) مبین) (الحدیث التاسع من احادیث، من جامع الاحادیث، عده من أصحابِنا)

نظرم هست مرحوم آفای حجت (رض) حجت کوه کمری که نزد ایشون درس فقه خوندیم، خیلی قوی بود، ایشون در باب سند که ما کاری باهاش نداریم می فرمودند که آقایون فقها وقتی که به عده من اصحابنا می رسند می گویند مرسله چی مرسله؟ عده من اصحابنا، آیا عده من اصحابنا اولا عده ثانیا اصحابنا مرسل است اما زید بن عمر مرسل است؟ نخیر این از مسند مسندتره. (عده من اصحابنا، عن التهذیب، احمد بن محمد بن عیسی عن الفقیه الحسن بن علی الوشاء عن عبدالله بن سنان عن ابی عبدالله علیه السلام قال اذا بلغ الغلام إذا بلغ الغلام أشدّه ثلاث عشرة سنة و دخل في الأربع عشرة سنة وجب عليه ما وجب علىٰ المحتلمين،احتلم أو لم يحتلم و كتبت عليه السيّئات، و كتبت له الحسنات، وجاز له كلّ شيء إلّاأن يكون سفيهاً أو ضعيفاً و کما فی (11:51) و جَازَ لَهُ کلّ شیء) (الحدیث العاشر، العیاشی فی تفسیره عن عبدالله بن سنان قال قلت لابی عبدالله علیه السلام متی یدفع الی الغلام ماله) بلوغ اقتصادی (قَالَ إِذَا بَلَغَ وَ أُونِسَ مِنْهُ رُشْدٌ وَ لَمْ يَكُنْ سَفِيهاً وَ لاَ ضَعِيفاً قَالَ قُلْتُ: فَإِنَّ مِنْهُمْ مَنْ يَبْلُغُ خَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ سِتَّ عَشْرَةَ سَنَةً وَ لَمْ يَبْلُغْ) بلوغ چیه؟ بلوغ عقلی که نیستش که، بلوغ اقتصادی ست. (قَالَ إِذَا بَلَغَ ثَلاَثَ عَشْرَةَ سَنَةً جَازَ أَمْرُهُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً قَالَ قُلْتُ: وَ مَا اَلسَّفِيهُ اَلضَّعِيفُ قَالَ) الی آخر.

عرض می شود که حدیث یازده، (عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ اَلْغُلاَمِ مَتَى تَجِبُ عَلَيْهِ اَلصَّلاَةُ  قَالَ إِذَا أَتَى عَلَيْهِ ثَلاَثَ عَشْرَةَ سَنَةً) این حدیث یازده. احادیثی که ۷ سال، ۸ سال، ۹ سال، ۱۰ سال، ۱۱، ۱۲، ۱۴،۱۳، ۱۵، ۱۶، که ۱۰ حدیث است عمر صلاته و اما احادیثی که جمع تکلیف است که احادیثی یا مربوط به صوم است ۱۳، ۱۳، ۱۳، ۱۳، ۱۲ خیلی کمه ۱۵ خیلی کمه.

حدیث سیزدهم (عن جعفر بن (13:39) عن عبدالله بن سنان عن ابی عبدالله علیه السلام قال اذا بلغ الغلام ثلاث عشر سنه کتبت له الحسنه و کتب علیه سیئه)

این بعد دوم احادیث. بعد دوم را بعد اول تفسیر می کند، کما اینکه محور ادله ما در بلوغ و تکلیف آیه ﴿وَمَنْ بَلَغ﴾است ﴿وَمَنْ بَلَغ﴾ دارای سه بُعد است چنانچه عرض کردیم. یک بعد ﴿مَنْ بَلَغ﴾ (من بلغ عقلیه الصلاه و من بلغ جسمیه الصوم و من بلغ من بلغ) در مراحل مختلفه ای که هست. این یک بعد من بلغ. بنابراین این ﴿وَمَنْ بَلَغ﴾ آیه و (من عقل آیه و من الستطاعه او امکن او قدر) روایه (یفسر بعضه بعضا) منتها قرآن شریف محور ادله ماست و حائر حول این محور احادیثه.

اذا قال قائل هنا (14:57) بین الاحادیث المختلفه التی تبین حد العمر التکلیف من البلوغ، الجواب، الجواب (15:10) احادیث مختلفه، بعض احادیث مختلفه، والبعض المختلفه من هذه الاحادیث هو البعض الذی یخالف القرآن و یخالف الاحادیث التی تقرر البلوغ منزل عاقل ثلاث و منذ قوه جسم صوم و الجواب الثانی أنه هذه الحدود المستثنا الحد (15:40) ضابطیه و حسب القاعده العرفیا بین الغلام و بین الجاریه (15:49) صوم.

روایات صلاه هم ده دارد، بیشتر دارد، کم دارد، معتدلش دهه و روایات صوم بیشتر بیشتر قریب به اتفاق عرض می شود که ۱۳ ساله یا روایات خصوص صوم است یا روایات شامل صلاه و صومه. بیش از این ما عرض می شود که در خانه روایات لزوم ندارد بریم چون محور اصلی ما قرآن است که ﴿وَمَنْ بَلَغ﴾. حالا دارای ده مرتبه است اصولا و هر مرتبه از مراتب بلوغ هم دارای مراتبی است. مرتبه خودی، مرتبه نسبی، مثلا بلوغ اول که بلوغ صلاه است، می فهمد نماز را، می فهمد خدایی، قیامتی، رسالتی هست و نقطه اولای برخورد انسان با شریعت عبادت است و صلاه است ولا سیما در صورتی که براش تبیین بشه، (اذا بینت له الصلاه اصلی و فرعیه یعقل یعرف یعتقد (17:14) هذالبلوغ الاول) ولکن در همین بلوغ اول هم احیانا یسر است، احیانا حرج است، احیانا عسر است. (التکالیف الواقعیه علی المراحل، الیسر، والحرج و العُسر)

از نظر ضابطه ﴿يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ﴾ [بقره: آیه ۱۸۵] یرید وجوب است، لا یرید حرمت است، چون لایرید در مقابل یریده، ﴿يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ﴾ در باب صوم است ولکن قاعده، قاعده کلی است. ضابطه کلیه و قاعده عمومیه در احکام امرا، نهیا، وجوبا، حرمتا، یسر است یعنی کل قدرت را مصرف نکردن. (معنی الیسر أنکَّ لا تهیء و لا تصرف کل طاقات (18:25) مادون (18:28) ولکن حرج، حرج، الحرج من حرج الشجر، الاشجار (18:38) بعضها لبعض التی لا مدخل فیها (18:44)

حرج فوق یسره، یعنی شما تمام قدرتت را صد در صد مصرف کنی اما مریض نشوی، نمیری، مریض نشوی، اذیت میشی صد در صد قدرتت رو مصرف میکنی، ولی مریض نمیشی اینو میگیم حرج. ( والعسر فوق الیسر و الحرج) عسر یعنی (اضافه الی أنک تصرف (19:13)

مرض است، موت است، اگر موجب مرض است و موجب موت است و موجب شدت مرض است و موجب حد مرض است این عسره، پس تکالیف از نظر قاعده اصلیه یسرند، ولکن در بعد یسری واجب واجب است، حرام حرام است، اما در بعد حرج واجب مستحب است، حرام مکروه است. در بعد عسر واجب حرام است. اگر که فرض کنید که یک عملی که بر مبنای یسر واجب است و بر مبنای حرج مستحب است، بر مبنای عسر حرام می شود. مثل صوم روزه، در آیات، اشاره می کنم در آیات سوره بقره راجع به صوم صوم سه بعدی معرفی شده، یسر، حرج، عسر. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ﴾ [بقره: آیه ۱۸۳] تا آخر این قاعده کلی است. ﴿كُتِبَ﴾، کتب بر چه مبنا؟ بر مبنای ﴿يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ﴾

(الکتابه الاولی التی تبعد صیام والمکلفین تتبنا الیسر یعنی لا تصرف طاقه موجب (20:49) انما اقل (20:50)

این عرض می شود که یسر. بعد از یسر حرج است ﴿وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ وَأَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ [بقره: آیه ۱۸۴] خب علی الذی یطیقونه، اطاقه حرجه، کسانی که روزه برشون طوقه، میخواد خفه کنه اما خفه نمیکنه، مریض نمیکنه، مرض رو زیاد نمیکنه، موت نمیاره، عسر نیست ولکن خیلی سخته، اگر خیلی سخت است استحباب دارد دیگه، جوان باشد، پیر باشد، پسر باشد، دختر باشد، مسافر باشد، غیر مسافر باشد، اگر عرض می شود که حرج است اینجا مستحبه به دلیل خود آیه که در جای خودش بحث خواهیم کرد.

﴿وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ﴾ (21:47) (الذی تحرمون الصوم) (یطیقهُ الصوم) ( کالطاقت علی الرفثَ علی (21:55) ﴿فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا﴾ این عرض می شود که (22:01)

کسی که خود را به زحمت بی اندازد، با حالت حرج و کل قدرتش رو مصرف کند برای صوم ﴿فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ﴾ بعدش﴿وَأَنْ تَصُومُوا ایها المطیقون ﴿وَأَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ [بقره: آیه ۱۸۴] خب بعد ﴿يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ﴾ [بقره: آیه ۱۸۵] (اذا کان صوم معسراً، ممرضاً (22:31) یشوق مرض الانسان، و العسر فوق الحرج اذا الصوم حرام، مسافرا او فی المسافر (22:42) شیخاً شیختاً، کبیرا و صغیرا)

(صحبت حضار)

حکم ثانوی هم موضوع شرع رو بیان می کند. (الحکم الاولی یسر الحکم الثانوی حرج) ولکن در حکم ثانوی وجوب نیست در حکم ثانوی استحبابه. این که میگن حکم ثانویه است یعنی اینکه وجوب منتقل می شود به وجوب دیگر، ولیکن وجوب منتقل به استحبابه. اگر وجوب منتقل به استحبابه ممکن است (23:14) ولی حکم ثانوی حکم دیگر است که استحبابه. بنابراین کل تکالیف بین یسر است و حرج است و عسر، ولکن قاعده کلی این است که تکلیف یسر باشه، فعل حرام و فعل. واجب ترک حرام یسر باشد فعل واجب یسر باشد، اما اگر حرجی باشد چطور؟

(بعض التکالیف موضوعه علی الحرج، بعض التکالیف لیس موضوعه علی الحرج، موضوع علی الیسر ولکن البعض القلیل من التکالیف موضوعه علی الحرج) مثل جهاد، در جهاد زدنه، خوردنه، کشته شدنه، کشتنه، زخم خوردنه، حرجه دیگه یعنی (24:03) الجهاد … و کافه طاقه، المالی، البدنیه و الحالیه و کل امکان … (24:15)

این حرجه، جهاد در صورتی که واجب باشد واجب است برای اینکه یسر باشه فقط بری عرض می شود نگات کنند، بدویی مثلا تیر بزنی بکشی، نخیر در جهاد چند بعدی است، کشتن است، کشته شدن است، زخم خوردن است، گرسنگی کشیدن است، تشنگی کشیدن است، از گرسنگی مردن است، پس تکلیف جهاد مبتنی بر چیه؟ بر حرجه و بالاتر عسره. حرج و عسر در تکلیف جهاد تکلیفه عرض می شود که موضوعیه. بنابراین تکالیف در بعد یسر و حرج و عسر عرض می شود که فرق می کنند. حالا تقسیم تکالیف، یه بار عرض کردم بار دیگر هم عرض می کنم که در این ۱۰ بعد، هر ۱۰ بعد دارای سه مرحله یسر و حرج و عسره.

(النقطه الاولی من التکلیف بعد البلوغ الذی ما فی تکلیف، احیانا (25:23) بالغ لم یبلغ فی القران، بالغ غیر مکلف، ولکن المکلف البالغ، النقطه الاولی اذا عقل الصلاه) نماز، نمازم با مراحل، مثلا در سوره بقره دارد ﴿فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجَالًا أَوْ رُكْبَانًا [بقره: آیه ۲۳۹] نماز را اگر یسر است درست بخوان، اگر حرج است و عسر است در راه راه رفتن، راه دویدن، راه در حال سوار بودن اینم تکالیف است. خب پس نقطه اولی عبارت است از صلاه.

(و النقطه الثانی شد الجسم، النقطه الاولی شد العقل، النقطه الثانی شد الجسم، جسمیا لا جنسیا، النقطه الثالث شد الجنس (نکاح) النقطه الرابعه شد الاقتصاد)

در بازار کلاه سرش نرود، اگر شخص بالغ مکلف قادر بر صلاه، عارف صلاه، قادر بر صوم در بازار، در معاملات، خرید و فروش کلاه سرش برود این بالغ اقتصادی نیست، حرام است معامه اش، کسی که بالغ است در بعد اول و در بعد دوم و در بعد سوم، در سه بعد بالغه ولکن در بعد اقتصادی بالغ نیست ولو ۶۰ سالشه، ۷۰ سالشه، کمتر، بیشتر، اگر بلوغ اقتصادی ندارد این سفیه ﴿وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا [نساء: آیه ۵] سفیه دوتاست دیگه، یک سفیه قاصر است، یک سفیه مقصر.

(السفیه اثنان، سفه قاصر، سفه مقصر، السفه المقصر الذی یصرف ماله فی الحرام) ربا می کند، شرب و خمر می کند، چه می کند، چه می کند، این سفیه، روایتم همینطوره، (و السفیه القاصر الذی لایعقل سفاهیا یقدر صلاتیا یقدر صوما یقدر نکاحاً لا یقدر اقتصادیا)

آدم نیست که تو بازار سرش کلاه میره، حق اینکه مالش دستش باشه نیست، به نص آیه نساء ﴿وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ [نساء: آیه ۵] اموالهم نگفت اموالکم، ﴿الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ مال برای قیامه، برای قعود نیست، برای کلاه گذاری و کلاه عرض می شود سر دیگران رفتن نیست، ﴿الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا تا عرض می شود که آخر. خب بنابراین مرحله رابعه عرض می شود که بلوغ مکلف مرحله اقتصادی است که کلاه سرش نره. مرحله خامسه، مرحله خامسه در بعد حج اگر کسی بلوغ مالی اقتصادی دارد که ﴿مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا ﴿وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا [آل عمران: آیه ۹۷] (استطاع عقلیا، استطاع بدنیا، استطاع مالیا، فعلی هو شان) که در بحث استطاعت بحث خواهیم کرد.

فعلا مالی دارد، بدنش سالم است، تمام وسائل هست و می تواند به برود حج و برگرده و ضرری و خطری به زندگیش وارد نشه، این مستطیع حجه اما اگر کسی از نظر آخرش مالی، از نظر مالی نه فعلا مالی دارد که بتواند حج برود و نه می تواند تهیه کند، (من استطاع ان یحتل مالی بصوره سهوا بصوره یسیراً و ما عنده مالا بالفعل هو مستطیع الحج حالیا)

و همچنین به طریق اولی کسی که مال دارد و با این مال میتونه حج بره ولکن کسی که مال دارد و دسترسی به مال ندارد، مال داره اما مالش دست خودش نیست، دست دیگری است قدرت تصرف در این مال ندارد، قدرت قرض کردن به طور میسور ندارد، این شخص مستطیع اقتصادی حج نیست.

سادس ( السادس الاستفاء من حیث المعرفه و القدره علی الامر بالمعروف و نهی عن المنکر)

امر به معروف و نهی از منکر این وجوب کلی که ندارد، واجب کفایی است ولکن من به الکفایه است، فرض کنید در قم ما ۲۰۰ نفرند، ۲۰۰ نفر کمتر داریم، کسانی که می توانند من به الکفایه بشوند واجب است که من به الکفایه بشوند، اگر بتواند، کسی کافی باشد از نظر معرفتی و از نظر جهات دیگر که امر به معروف و نهی از منکر بکند این واجب است اما اگر نتوانست چی؟ بالغه بر آمریت و ناهی بودن نیست. هفتم جهاد، جهاد تکلیفه نه از برای کسی که فقط مکلف است دختر و پسری که در سن ده سالگی مکلف به صلاتند آیا مکلف به ازدواج هستند؟ مکلف به صوم هستند؟ مکلف به حج هستند؟ مکلف به امر به معروف و نهی از منکر هستند؟ مکلف به جهاد هستند؟ نخیر تکلیف جهاد قدرت بدنی و قدرت مالی و اطلاع بر فنون جنگی که در سوره انفال ﴿وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ [انفال: آیه ۶۰] اگر استعداد حربی دارد، (اذا حصل علی (31:29) الحربیه من حیث شکلیه محاربه و من حیث المال و من حیث قوه البدن و هو بالغ المکلف من جهاد و الا)

مرحله بعد از جهاد مرحله تلقی احکام است. در تلقی احکام قدرت و استطاعت شرط است. (المرحله الاولی، من تلقی الاحکام مرحله الثقلی ثم الاحتیاط ثم الجمع بین الاحتیاط و التقلید ثم الاجتهاد جزئیا، ثم الاجتهاد کلیا، ثم الاجتهاد مرجعیا) که این مباحث بعدی قبلیت دارند از نظر بحث ما، بر می گردیم.

ما میخوایم احکامی رو به دست بیاریم به چه طریق؟ این احکامی که ما میخوایم به دست بیاریم دو بخشه. یک بخش احکام ضروریه کالشمس فی رایئه النهار (32:39) رایئه ریئان کالشمس فی رایئه النهار است احکام ضروریه وجوب صوم وجوب صلاه، بینه، ولکن یک احکامی است اختلافی است. (الاحکام المختلفی فیها فی نفس المذهب او بین المذاهب یجب فیها اما تقلید اما الاحتیاط اما اجتهاد و اما ذلک)

حالا آیا بعد اول در تلقی احکام کدام است؟ اول باید تقلید کرد؟ اجتهاد کرد؟ احتیاط کرد؟ جمع کرد؟ مرجع شد؟ اول کدامه؟ نوعا خیال می کنند اولیت در تلقی احکام باید تقلید کرد نخیر اولیت با اجتهاده. (الی من تتوجه الاحکام الشرعیه الیک الی الیه الیهما الیهم)

مستقیما احکام به ما توجه داره. نماز که اقم الصلاه به من توجه داره اقم الصلاه یا به دیگری؟ به من توجه داره چون احکام وجوبا و حرمتا در اصل استحبابا و مرجوحیتا د فرع و اباحه در فرع الفرع، این احکام چون متوجه خود مکلف است پس خود مکلف باید جستجو کند این احکام، آیا وجوب صلاه در سفر چجوری است خودم باید بفهمم، اگر خودم بتوانم بفهمم از کتاب و سنت مسائل مختلف اون چی ها را خودم باید، چرا وکیل؟ مادامیکه انسان خودش بتواند کارش رو انجام دهد، وکیل غلطه. من یادمه در مکه که مشرف بودیم نوعا با این عرض می شود که دو رکعت طواف من معارضه داشتم، دو رکعت طواف معمولا عرض می شود که علماء و معممین کاروان ها قبلا وقتی جده پیاده میشدن یا مدینه پیاده میشدن، قبلا پول طواف نیابتی نماز طواف نیابتی قربانی رو میگرفتند من معارضه داشتم، گفتم نیابت نمیشه، طواف بتواند خودش خودش نتواند سواره، سعی همچنین رمی همچین، صلاه آیا شخص مکلف که نماز می تواند بخواند ولو غلط باید نایب بگیره یا خودش باید نماز بخونه؟ باید نایب بگیره در صوم یا خودش صوم، باید نایب بگیرد در حج یا خودش؟ مادامیکه خود انسان می تواند تکلیف خود را انجام بدهد تکلیف دیگری نیست.

(التکلیف اولل (35:30) بالغین و مکلفین، فعلیهم ان (35:31) الاحکام التی هی موجه علیهم) پس بعد اول اجتهاد مطلق است. حالا ( لو لم یقدر علی الاجتهاد المطلق من حیث المعرفه من حیث العلم من حیث الفهم من حیث الاجتهاد و الاجتهاد غیر مطلق) بعض احکام رو اجتهاد کردن و اگر قدرت بر اجتهاد بعض احکام ندارد، احتیاط کردن، قدرت بر احتیاط ندارد احتیاط و تقلید کردن، قدرت ندارد در آخر تقلید کردن. ولکن در کل این مراحل اجتهاد مطلق، اجتهاد جزیی، تقلید مطلق، تقلید جزیی، احتیاط مطلق، احتیاط جزیی در تمام مراحل باید بر مبنای کتاب باشد اصلا و بر مبنای سنت فرعا.

بحثی که ما باید از شنبه اگر زنده موندیم شروع کنیم این است که دیروز اشاره کردم، ما مبانی استدلالی که باید داشته باشیم در فقه باید بشناسیم یا نه؟ (36:37) (نفوت بیتا علینا معرفه و معرفه مفتاح حتی نفتح اولی)

در مسائلی که مختلف فیهاست و ضروری و (کالشمس فی رایئه النهار) نیست ما باید به دست بیاریم از کجا؟ از کتاب، سنت، عقل، اجماع، شهرت، قیاس، استحصان، استصلاح، آنچه را که عقل مسلمان ( العقلیه الاسلامیه الفروع النصوص الکتاب النصوص سنت القطعیه تفرض ان أصل الادله الاصیله عباره عن الکتاب ثم سنت المبارکه المحمدی (ص).)

خب حالا وظیفه حوزه های علمیه که حوزه های اجتهاد است و حوزه های احتیاط است و حوزه های فقاهت، این است که با دلیل اول آشنا بشود یا نه، حوزه مسیحی که با انجیل آشنا نیست حوزه علمیه است؟ (الحوزه العلمیه الیهودی التی لا تعرف التورات حوزه علمیه یهودیَّ؟ الحوزه العلمیه المسیحیه التی فیها (38:12) و ما علی ذلک التی لیس فیها معرف الانجیلیه حوزه انجیلیه؟)

در دانشگاهی که فرض می کنیم که چشم پزشکی است فقط درش آیا در اونجا مهندسی هست؟ مهندسی هست، چشم پزشکی هست؟ کسی که بقاله جواهر فروشه؟ جواهر فروش بقاله؟ (الحوزه الاسلامیه شیعیتا او سنیتا اما هی مما بینهما واجب لترکت لنقطه الاولی علی معرفه القرآنیه) دلیله اوله، کل مسلمونها جاهل، عالم، عاقل، همه، می دانند که قرآن دلیل اول است چرا با این دلیل اول ما آشنا نیستیم؟ (الحوزه … فی القرآن حوزه اسلامیه و حوزه…. عن القرآن حزوه غیر اسلامیه)

به یکی از علما عرض کردم که، بحث داشتیم راجع به اینکه قرآن ظنیه یا قطعی، گفتم قطعی هم در قرآن وجود داره، گفت خب بله گفتم شما صغری و کبری قرآن رو قبول دارید؟ گفت بله چرا ندارم، گفتم (و قال رسول یا رب ان قم اتخذوا هذا القرآن محجورا  عن القرآن مهجورا فی حوزتنا هولاء)

آیا عظمت پیغمبر به قرآن است یا نه؟ عظمت اولای پیغمبر به معرفت قرآن، به معرفت وحی ﴿قُلْ إِنَّمَا أُنْذِرُكُمْ بِالْوَحْيِ [انبیاء: آیه ۴۵] است یا نه ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى [نجم: آیات ۳ و ۴] است یا نه؟ گفت بله. اگر متروک بماند فضیلت پیغمبر، موقعیت علمی و معرفی پیغمبر که قرآن است، اگر متروک بماند پیغمبر اذیت می شود یا نه؟ (فالیوذن لذی صلواه الله علیه اذا ترک العظمته القرآنیه الاولی نعم) ببینید مقدمه، صغری (الصغری الکبری، الکبری ان الذین یوذون الله و رسوله لعنهم الله فی دنیا  الآخره کبری فنتیجه الحوزات … عن القرآن الکریم ملعونه الله و رسوله)

حوزه شیعی و حوزه سنی، حوزه سنی که با لفظ قرآن کار دارد با معنای قرآن کار ندارد، حوزه شیعی هم که کاری ندارد و کاری ندارد حوزه های اسلامی که با قرآن کار اصلی، کار متنی، کار عمقی ندارند و رنگ اصلیشون قرآن نیست (هذالحوزات هی ملعونه الله و رسوله) ما باید که چند روزی بحث کنیم که در درجه اول آیا دلیل اول که قرآن است قرآن خود را چگونه معرفی می کند کما اینکه راجع به الهیات.

(لما نبحث حول الله سبحانه و تعالی نعتقد نیت بالنیت ان الله غنی قیوم بذات لایحتاج لاغیر…. ذات الله، کتاب الله، صفات الله، افعال الله، غنی عن غیر الله…)

ابحاث مختلفی است که در سی جلد تفسیر موضوعی که خداوند توفیق داد ترتیب دادم یک جلد (القرآن بین الکتاب و السنه) وضع قرآن از نظر بعد دلالتیش از جهات گوناگون باید ببینیم که چگونه است.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوه و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا والسلام علیکم و رحمه الله

اللهم صل علی محمد و آل محمد