جلشه شانزدهم درس خارج فقه

ادلّه‌ی فقه (قرآن و تحریف)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد

تتمه بحث در آیه ۹ سوره حجر بود ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ [حجر: آیه ۹]. ذکر را بدوا انسان دوتا احتمال میده. یک احتمال که رسول الله (ص) باشد که این احتمال در این آیه مردود است برای اینکه رسول الله ذکر منزل است و اینجا ﴿نَزَّلْنَا﴾ ست، ذکر منزل است.

البته ادله دیگری هم داریم که عرض می کنم. ولکن فرض کنید مراد از ذکر در اینجا خود رسول الله است. آیا رسول الله را خداوند تضمین کرده است که مصون بدارد یا محمد بن عبدالله را؟ رسول الله رو. بر حسب اون آیه ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْكُمْ﴾ [طلاق: آیه ۱۰] تا آخر که در اون آیه مراد از ذکر رسول است. بنابراین اگر در این آیه نهم سوره حجر هم مراد از ذکر منزل، اگر بر فرض محال، اگر مراد از ذکر در آیه ۹ سوره حجر که ذکر منزل است رسول باشد، با صرف نظر از اشکال هرچه هست اشکال مهمی وارد است. چرا؟

برای اینکه ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ [حجر: آیه ۹] که با پنج تاکید تنزیل ذکر است که فرض کنید پیغمبر است و با پنج تاکید حفظ و صیانت همه جانبه قطعی قرآن است. حالا سوال می کنیم، آیا صیانت رسول و عدم تحریف رسول، صیانت جسم رسول است؟ جسم رسول و من له افزون که نخواهد مرد، کتک نخواهد خورد، هجرت نخواهد کرد، سنگ به دندانش نخواهد خورد، اینه؟ جسم رسول؟ جسم رسول، رسول نیست .جسم رسول، جسم رسول است. روح رسول، قلب رسول، عقل رسول، فواد رسول مورد وحی است.

روی این حساب حفظ پیغمبر که ﴿إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ حفظ رسالت اوست. خب حالا، آیا حفظ رسالت رسول، حفظ رسالت در درجه مدت معینی ست که بعد از وفاتش رسالتش حفظ نشود؟ نخیر، حفظ هر رسالتی به طور مطلق مادامی است که اون رسالت مستقر است. حفظ رسالت موسی تا مادامی است که رسالت موسی مستقر است، حفظ رسالت عیسی، ابراهیم، نوح، انبیا اون مدت معینی است که رسالتش مستقر است و مورد تکلیف است و بر حسب ادله عقلی و نقلی کتابا و سنتا از مسلمات اسلام است که رسالت اسلام خالد است.

رسول در بعد محمد بن عبدالله بودن (ص) در بعد جسم خالد نیست، محفوظ نیست، مصون نیست بلکه بیشتر مورد بلاست (ما اوذی نبی بمثل ما زیت). اما رسالت رسول به طور معصوم به طور صددرصد با ۱۰ تاکید پروردگار عالم در این آیه منحصر به فرد باید الی یوم القیامه محفوظ باشد، درسته؟ خب، حالا آیا محور رسالت رسول الله (ص) چیه؟ در بعد اول قرآن است و در بعد دوم سنت و سنت را از قرآن می فهمیم ما، محک قرآن است.

بنابراین اگر قرآن بعد از فوت رسول الله (ص) تحریف گردد، تحریف به زیاده یا تحریف به نقیصه یا تحریف به تغییر جای بعضی از آیات و بعضی از جملات، پس این دروغ خواهد بود. ﴿إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ نبوده است. همون که خداوند در علم مطلق است، در قدرت مطلق است، در رحمت رحمانیه و رحیمیه مطلق است، این مطلق مطلق مطلق در ۱۰ تاکید ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ [حجر: آیه ۹].

اگر قرآن را محرف بدانیم، خدا را دروغگو دانسته ایم العیاذ بالله این اولا. ثانیا در صیانت قرآن به طور ابدی صیانت رسالت رسول محفوظ است در دو بعد. یکی بعد ثقل اکبر که قرآن است، دوم بعد ثقل اصغر که سنت است. ما سنت را که در میان روایات مخلوط است با قیاس به قرآن و عرض بر قرآن بر حسب آیات و احادیث اصل به دست می آوریم.

بنابراین صیانت رسول به صیانت قرآن است. حتی اگر رسول در جسم کشته شده بود و یا مرده است، ان ما تدبع(06:24) اگر از بین برود حیات دنیوی رسول در بعد تکلیف حیات قرآن باقی است. بنابراین این دو ذکر را و این دو رسالت وحی را با هم مقایسه می کنیم. رسالت وحی قرآن هم ابدی ست و هم باقی ست و هم تحریف نشده. رسالت وحی رسول هم بر مبنای قرآن و بر مبنای سنت هر دو بعد رو دارد، اما سنت فرع قرآن است، سنت در حاشیه قرآن است. با حفظ قرآن از تحریف، رسالت رسول تا ابد محفوظ است اما احیانا با حفظ رسول منهای قرآن، با حفظ ابدی رسول منهای قرآن، بر فرض محال قرآن محفوظ نیست.

قرآن شریف لفظ ذکر را چند اطلاق دارد، ذکر مذکر، ذاکر نیست مذکر نیست. ذکره، ذکر مصدره و مبالغه است. مثلا فرض کنید که در آیه مبارکه ﴿بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ﴾ [قیامه:آیه ۱۴] بصیره سعیده است. خب چرا سعیده؟ باید باصره باشد مبصره باشد، مبصره باشد بصیره چرا؟ هم خود بصیر مبالغه است هم تا تای مبالغه است. محققا انسان بر خودش آگاهه، آگاهه، آگاه است. که آقایون احیانا گیر کرده اند هم مفسرین، هم غیر مفسرین که بصیره مونثه، انسان مذکره پس چطور میشه؟ (ان الانسان) انسان اسمه، بصیره خبره، علی نفسه جار و مجرور واسطه است. باید خبر مشتق با عرض می شود که اسم از نظر ذکورت و انوثت موافق باشد. چطور (ان الانسان علی نفسه بصیر) نیست؟ بصیره است؟

بعضی ها معذرت میخوام مبتلای به شط السنا شدن میگن که به عنوان نفسه، آقا به عنوان نفسه بصیره متحمل ضمیر مبتداست ضمیر مبتداست (ان الانسان علی نفسه) نفسه نه مبتداست، نه خبر است، عرض می شود نه فاعل است نه مفعول است. بنابراین از نظر ادبی درست نیست، چه باید کرد؟ باید اینکه تای بصیره تای تانیث نیست، مثل علامه، مثل علامه ﴿وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ﴾ [فلق:آیه ۴] ﴿قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ﴾ [فلق: آیات ۱ تا ۴] نفاثات مونث نیست، نفاثات جمع نفاثه است، نفاثه هم تاش تای مبالغه است، نفاثات یعنی کسانی که نفخ می کنند در گره ها، خیلی هم نفخ می کنند. گره های خیر را نفخ می کنند، باز کنند، مبدل به شر بشود، گره های شر را فوت می کنند شرتر  بشود. النفاثات تای مبالغه است زن نیست در کار، زن نیست. مرد باشد، زن باشد، شیطان باشد، انسان باشد، کوچک باشد، بزرگ باشد، در صورتی که در عقده ها و گره های خیر نفخ می کند که خیر را منحل کند تبدیل به شر، این نفاثات است یا گره شر را نفخ کند که تبدیل به شر بیشتر بشود این نفاثاته، بر می گردیم.

بنابراین ﴿بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ﴾ [قیامه:آیه ۱۴] این تا تای مبالغه است، این خیلی خیلی بصیر است، خیلی خیلی بیناست، بله خدا بیناتر است، رسول بیناتر است، ائمه بینا ترند ولی غیر چی؟ غیر انسان که غیر معصومین باشد اونها نسبت به نفس انسان افسرند یا خود انسان نسبت به نفس خودش عرض می شود که افسر است. حالا ذکر، ذکر مصدر است چرا مصدره؟ مبالغه است، چون زید عدل، گاه گفته می شد زید عادل، خب عادله، ولی گاهی اوقات زید عدل یعنی خود عدل، اگر مجسم شود زید است این مبالغه است. مبالغه یا مبالغه دروغه یا راست مبالغه راسته ﴿بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ﴾ [قیامه:آیه ۱۴] مبالغه راست است.

ذکر، قرآن ذکر است، مذکر است، رسول ذکر است، مذکر است، تورات ذکر است، مذکر است. چرا از مذکر و از ذاکر تعبیر به ذکر شده؟ مبالغه صحیحه، برای اینکه ذکر ها مختلف اند. گاه ذکر غیر مطلق است، غیر معصوم است. ذکر و ذاکر غیر معصوم اند و غیر مطلق اند یا خیرشون بر شرشون رجحان دارد یا بالعکس یا برابر، غیر معصوم اند. این ذاکر یا نخیر  مطلق اند در مذکر بودن جوری مطلق است که تعبیر ذکر ازش میشه. از قرآن در ۱۰ آیه تعبیر به ذکر شده، از رسول در ۴ آیه تعبیر به ذکر شده، از تورات در یک آیه تعبیر به ذکر شده، کل انبیاء تعبیر به ذکر شده اند. کل کتب انبیاء ذکر، ذکر چرا مطلقه؟ چون در وحی خطا نیست، جهالت نیست، قصور نیست، تقصیر نیست، فلذا ذکره.

﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ﴾ در سوره مبارکه حجر آیه نهم اولا، ثانیا، ثالثا، ولو یک دلیل کافیه، ما که نمیخوایم برف انبار دلیل بکنیم. اگر شما صد دلیل بر اثبات یک مطلب بیارید که این صد دلیل هر کدام علیل است، صدتا علیله (12: 24) ولکن اگر برای اثبات یک مطلبی یک دلیل قرص محکم بیارید همون یک دلیل کافیه. حالا همون یک دلیل کافیه دوم دارد، سوم دارد، چهارم دارد. ما بعدش ذکر می کنیم ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ [حجر: آیه ۹] با کل تاکیدات اولا ذکر منزل را می گوید ما حتما حافظیم.

مثلا فرض کنید یک ساختمانی رو یک معماری می سازد، معمار خیلی قوی ست، معمار خیلی وارد متعهدی است، این ساختمان برای صد سال لازم است، اگر می گوید که ما ساختمان را ساخته ایم طوری که خراب نشود حداقل چیه؟ اون صد ساله، اگر قبل از صد سال خراب بشه این دروغ گفته، جهالت کرده یا خیانت کرده.

حالا، خداوند متعال که مطلق علم است، مطلق قدرت است، مطلق رحمت است نسبت به کتاب آخرین که کتاب عربیت است، کتاب مطلق است، کتابی است که برای آنان که در موقع نزول بودند الی یوم القیامه حجت فعلیه است و برای توراتی ها و انجیلی ها و ابراهیمی ها و رومی ها حجت مبین است، معین است این کتاب می گوید که ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ [حجر: آیه ۹]. برای چی؟ امتنان بر چیست؟ امتنان به عنوان ابدی ست نه وقت معین، وقت معین باشد دیگران چه گناه دارند؟ اگر حفظ قرآن و صیانت قرآن از تحریف در زمان رسول و ائمه فقط باشد، بقیه چه گناهی دارند؟ بقیه مکلف نیستند؟ چون در مقام امتنان است و امتنان به بالاترین و مهم ترین و درخشان ترین نعمت های ربانی ست (منذ نزول وحی الی یوم الدین ) بنابراین الی یوم الدین باید قرآن محفوظ باشد هم از نظر عرض می شود که زیاده نباشه، تحریف به زیاده نباشد، تحریف به نقیصه نباشد، تحریف به جابه جا شدن کلمه نباشد، جابه جا شدن سوره نباشد، جا به جا شدن آیه نباشد، هم نزول قرآن در الفاظ، در سور، در ترتیب، در کل ابعاد قرآن به وحی است.

خب آیه دیگه، قرآن رو باز کنید، صفحه ۴۸۱ سوره فصلت آیه ۴۲، البته حفظید آیه رو، ولیکن از رو باید خوند. نظرم هست که مرحومینِ عالمینِ علمینِ اعلمینِ در نجف در مقبره مرحوم آقای آ سید عبدالهادی شیرازی بحثشون شده بود، آقای خویی و آقای خمینی، در شب های جمعه اونجا جمع بودند، آقای خمینی آمدن بیرون در جلسه خودشون فرمودن که خب ما با یکی از اعلام صحبت می کردیم، از اعلام است واقعا، ولی ایشون حفظا روایت رو خوند، من گفتم حفظ فایده نداره، از رو باید خوند، از رو روایت خوند دید فرق داره، حفظ با رو فرق داره. بنده هم که ۵۸ ساله رو قرآن کار می کنم، از روی قرآن چون ممکنه یه لفظی، کلمه ای، نقطه ای، واوی اشتباه بشه.

حالا عرض می شود که آیه ۴۰ تا ۴۲ ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آيَاتِنَا لَا يَخْفَوْنَ عَلَيْنَا﴾ [فصلت: آیه ۴۰] آیات و نشانه های حق احیانا الحاد پذیر است کلا، احیانا الحاد پذیر است بعضا. الحاد یعنی خفه کردن آیات خدا، از لحد هم از عرض می شود زیر خاک کردن است دیگه، الحاد خفه کردن و ناچیز گرفتن آیات خداست. ممکن است انبیاء را ناچیز  بگیرند و بکشند، ممکن است در مقابل معجزات الحاد بورزند و مسخره کنند و معجزه را از معجزه بودن در انظار بی اندازند، این الحاد کلی است.

ولکن آیات قرآن از نظر معنا بله معنا عوضی بکنند، تحمیل کنند به قرآن، ولکن از نظر لفظ ترتیب الحاد پذیر نیست به دلیل آیه ای که بعدا می خونیم ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آيَاتِنَا لَا يَخْفَوْنَ عَلَيْنَا  أَفَمَنْ يُلْقَى فِي النَّارِ خَيْرٌ أَمْ مَنْ يَأْتِي آمِنًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ  اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ  إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴾ [فصلت: آیه ۴۰] این درست. این الحاد کلی، ولکن آیا الحاد زیر خاک کردن، تحریف کردن به زیاده، به نقیصه، تحریف کردن به جابجا کردن لفظ در قرآن که از مهم ترین آیات ربانیه است و آیه خالد است امکان دارد؟ نخیر. ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ﴾ [فصلت: آیه ۴۱] کسانی که بالذکر، ذکرٍ نیست، بالذکر، الف لام، الف لام استغراق است یا الف لام جنس است. جنس ذکر، کل ذکر، قرآن هم جنس ذکر است که شامل کل ذکر است، هم استغراق ذکر است که قران شامل کل کتب وحی است با اضافه، پس الذکرِه.

﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ﴾ [فصلت: آیه ۴۱] خب این ذکر کیه؟ پیغمبر است؟ نخیر ﴿وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ﴾ [فصلت: آیه ۴۱] پیغمبر کتاب نیست، پیغمبر صاحب کتاب است. وانگهی ذکر دو بعد دارد، یک ذکر اصیل و یک حامل ذکر. ذکر اصیل وحی خداست، حامل ذکر ﴿فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يَخَافُ وَعِيدِ﴾ [ق: آیه ۴۵] پیغمبر منهای قران چطور تبلیغ کند؟ مبلغ حوزه منهای قرآن چطور تبلیغ بره؟ کسی که دکتر فیزیک است، چطور پزشکی بخونه؟ باید که بلد باشه.

پیغمبر که صاحب عصمت است قبل از وحی قرآن که ﴿وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾ [العنکبوت: آیه ۴۸] پیغمبر قبل از نزول قرآن تبلیغ چه بکند؟ تبلیغ وحی باید بکند؟ ﴿فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يَخَافُ وَعِيدِ﴾ [ق: آیه ۴۵] پیغمبر که مذکر است، معصوم در بالاترین درجه عصمت و قرآن که ماده ذکر است، پیغمبر به وسیله این ماده ذکر تذکر می دهد فطرت های خاموش را، عقل های خاموش را، علم های خاموش را، فکرهای خاموش را، روشن می کند، تبلور می دهد، مطلق می کند و اطلاق می کند.

خب ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ﴾ [فصلت: آیه ۴۱] خب اونایی که کافر به ذکرند، آیا جوابی دارد که کفر به ذکر غلطه؟ بله ﴿وَإِنَّهُ﴾ ان یک تاکید، ل تاکید دوم ﴿وَإِنَّهُ﴾ یک تاکید، ﴿لَكِتَابٌ﴾ تاکید دوم، ﴿عَزِيزٌ﴾ تاکید سوم، ﴿لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ﴾ تاکید چهارم، ﴿لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ﴾ [فصلت: آیه ۴۲] بعدش ﴿تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ﴾ [فصلت: آیه ۴۲] پنجم، ششم.

شش وجه از برای قرآن چه تاکید لفظی با لفظ و چه تاکید معنوی با لغات موکده بیان کرده است ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ﴾ [فصلت: آیه ۴۱] خب عزیز یا عزیز مطلق است یا عزیز غیر مطلق از جمله غالب. غالب محترم، کسی که غالب باشد غیر محترم عزیز نیست ذلیله، کسی که محترم باشد و غالب نباشد عزیز نیست ولی محترمه، کسی که نه غالب است نه محترم هیچ کدوم رو نداره، کسی که هم غالب است و هم محترم. حالا عزیز کسی است که هم غالب باشد بر مخالفان، هم محترم باشد عند اهل الحق، حتی عند اهل الباطل، اگر چشم هاشون رو باز کنند، محترم است ولو قبول نکنند و نپذیرند برای مصالح دنیوی و شهوانی خودشون.

حالا خداوند عزیزه، آیا خداوند عزیز مطلق است یا عزیز محدود است؟ غالب بودن خداوند در عمق، قبول کنند یا قبول نکنند؟ ﴿وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾ [یوسف: آیه ۲۱] و محترم بودن خدا، معزز بودن خدا، غالب بودن خدا، به طور مطلق و فوق مطلق است اگر فوق مطلق تصور بشه. حالا کلام خدا هم همین طوره. اونم کلامی که ابدیت دارد، خلود دارد، تمام کلام خداست، بعد از این کلام خدا کلامی به عنوان هدایت مکلفین ندارد، ندارد نه اینکه نقصان دارد، یعنی اون مقدار کلامی و اون مقدار هدایتی که امکان دارد از برای مکلفین در طول زمان و عرض مکان الی یوم القیامه با مراتبشون بشود در قرآنه، پس این مطلق است. عزیز من عزیز.

کسی که علمش مطلق است، کلامش مطلق است، کسی که قدرتش مطلق است، خلقش مطلق است، فعل مطلق از شخص مطلق. حالا همانطوری که خداوند عزیز است، غالب است به قول المطلق، محترم است به قول المطلق، محمود است به قول المطلق، کتاب همینطوره؟ ﴿كِتَابٌ عَزِيزٌ﴾ مغلوب نمیشه، این قرآن هیچ گاه مغلوب نمی شود. اصلا آیه داریم که ﴿وَاتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ﴾ [کهف: آیه ۲۷] چیه؟ قرآنه دیگه، خود پیغمبر که نیست، خوشو میخونه؟ ﴿وَاتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ﴾ [کهف: آیه ۲۷] ضمیر به چی برمی گرده؟ به کتاب.

جاء عرض می شود که امرالله و هو، هو الله بگیریم (23:38) یا امر مبتدا ولو مضاف الیه عرض می شود مهم تره ولی به مضاف، از نظر ادبی به مضاف باید برگرده چون مضاف رکن کلام از نظر لفظی.

حالا در این آیه مبارکه که عرض می شود که ضمیر مردد است مرجعش بین مرجع الله و مرجع کتاب ﴿لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ کلمات کتاب، ﴿وَاتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ﴾ [کهف: آیه ۲۷] رب مهم تره معلومه، به کتاب رب در بعد دومه، ﴿مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ﴾ ﴿كِتَابِ رَبِّكَ﴾ صفتش، اولا این ﴿كِتَابِ رَبِّكَ﴾ خلود داره، ابدیت داره، این ﴿كِتَابِ رَبِّكَ﴾ که خلود دارد، ابدیت دارد، زمانی در زمان تکلیفی ست که نقش هم نداشته باشد ﴿وَاتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ لَا مُبَدِّلَ [کهف: آیه ۲۷] استغراقه یا نه؟ اگر گفته شود لا مبدل الله غلطه، دروغه اگه لا رجل می گید ممکنه استغراق باشه، ولی لا رجل، ﴿لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ﴾ خدا داره خبر میده. این خبر خدا درسته یا نه؟

هیچ کلمات خداوند که کلمات قرآن باشد مبدل ندارد. مبدل به زیاده، مبدل به نقیصه، مبدل به جابجایی چون اگر زیاد کنند مبدله، تبدیل قرآنه، اگر خانه های یک اتاق را اضافه کنند مبدل هستند یا نه؟ منتها مبدل یا مطلقه یا غیر مطلقه. مبدل به زیاده، مبدل به نقیصه، مبدل به جابجا شدن یک جمله یا آیه یا حرف یا کلمه یا لفظی، پس هیچ تبدیل کننده ای یعنی هیچ تحریف کننده ای از نظر اینکه، بله کلمات الفاظه، برای معانیش ممکنه، در معانی ممکن است تحریف بشود. تفسیر به رای بشود، ولکن در الفاظ ﴿لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ این آیه کافی نیست برای اینکه قرآن مصون از تحریفه؟

اگر قرآن را عثمان ها و غیر عثمان ها تحریف کرده اند در هر بعدی از ابعاد سه گانه بنابراین زورشون از خدا بیشتره یا خدا معاذالله دروغ میگه ﴿لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا﴾ [کهف: آیه ۲۷] مخاطب ﴿لَنْ تَجِدَ﴾ در بعد اول رسول است، در بعد دوم مرسل الیهم است که کل مکلفین الی یوم الدین. یعنی ملتحدی، پناهگاهی، محوری مستند و سند مطلقی غیر از قرآن نخواهیم یافت اگر قرآن تحریفه مستند نیست، ملتحد نیست. اونوقت در ﴿لَا مُبَدِّلَ﴾، لا مبدل خلقیا فقط نیستش که، هیچ کلمات قران مبدل ندارد یعنی نه خلق، نه خالق. حتی خالق از خود هم خبر می دهد که تبدیلی در این قرآن نخواهد شد چون وحی ای به عظمت قرآن نخواهد آمد، چون بعد از وحی قرآن وحی ای نخواهد آمد، پس هیچ چیزی غیر از قرآن، ناسخ قرآن بعد از نزول قرآن الی یوم الدین نیست.

هم خبر این است که من تبدیل نمی کنم و هم خلق تبدیل نمی کنند. تایید آیات، ولکن آیات تایید لازم ندارد که (القرآن ینطق بعضه علی بعض و یصدقه بعضه بعضا)

حالا ﴿وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ﴾ [فصلت: آیه ۴۱] عزیز یعنی یَغلب و لا یُغلب، حجت قرآن حتی در موسیقی تعبیر، در وزنش، در لفظش، در معناش، یغلب و لا یغلب چرا؟ برای اینکه صادر از مطلق است و صادر از مصدر مطلق است ﴿وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ لا﴾ حالا تفسیر، عزیز چون عزیز ممکن است نسبت به قبل عزیز باشد، نسبت به بعد عزیز باشد، حالا عزیز باشد، برحسب زمانه دیگه، یکیشون کرد، قادر ولو مطلق، قادر مطلق و محمود مطلق باشد در زمان ها قبلا نه بعدا. یه کسی ممکن است عزیز باشد مطلق در زمان گذشته، بعدا یه کسی عزیز باشد مطلق در زمان آینده بعدا، ولی ﴿کتَابٌ عَزِيزٌ﴾ در هر دو زمان، چرا؟

برای اینکه قرآن کتاب ابدیت دارد، ابدیت مثلث زمان را عرض می شود که شامل است، حتی زمان قبل از نزول را نیز شامل است چون مهیمنا، قرآن مهیمن است و حافظ است و دیدار دارد و دیدگاه است از برای اونچه در تورات و انجیل غلط آمده یا عرض می شود صحیح آمده. خب این رو ﴿لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ﴾ تبیین می کند ﴿لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ﴾ [فصلت: آیه ۴۲] سوال، اگر لا یاتیه المبطل بود بهتر نبود؟ ﴿لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ﴾ لا یاتیه المبطل باید باشه، بین مبطل و باطل عموم و خصوص مطلقه. ممکنه مبطل بیاد ولی باطل نکنه، ممکن است کسی به شما هجوم کنه برای کشتنت ولی نتونه بکشه، کشته هم بشه، این باطل نیست، ولیکن اگر کشته شد عطاه مبطل، پس احیانا مبطل بیاد ولی ایجاد باطل نمیتونه بکنه، ولکن وقتی باطل وجود یافت، مبطل باطل را وجود داده است، پس بین مبطل و باطل عموم و خصوص مطلق است.

و لذا (لا یاتیه المبطل) نفرمود چون مبطل، ۱۴ آیه مطران حداد بیروتی رئیس مطارنه بیروت بر رد قرآن نوشته ولکن خودش باطل تز شده، وقتی که به آیاتی که استدلال می کند بر رد قرآن درست عمیقا انسان مراجعه و دقت می کند، می بیند خودش رو مفتضح کرده، این مبطل است، ولی ﴿لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ﴾ باطلی را در قرآن نتوانسته است به اثبات برسونه.

خب حالا، اتیان الباطل گاه قبل است، گاه بعد است، گاه زمان نزول است. ولکن ﴿لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ بین یدیه کدامه؟ بین یدیه جلوست، خب آیا جلوی قرآن آینده قرآنه یا قبله،؟ قبله، ﴿وَمُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ﴾ [آل عمران: آیه ۵۰] هر پیغمبری که میاد پشت نمی کند به نبوت سابق بلکه رو می کند به نبوت سابق، با رو داشتن به نبوت صادقه و ثابته تبیین می کند آنچه را تحریف شده است، نفی می کند آنچه را نفی شده است، با رو آوردن نه پشت کردن، قرآن من ﴿بَيْنَ يَدَيَّ، قرآن همش ﴿بَيْنَ يَدَيَّ است.

قرآن بین یدی انجیل است، انجیل بین یدی تورات است، بین یدی صحف ابراهیم است، صحف ابراهیم بین یدی کتاب نوح است، هر نبی ای که صاحب کتاب است ولو صاحب کتاب نیست، هر نبی ای که قطعا صاحب وحی است، روش به نبوت قبله نه پشت، پشت به نبوت قبل نمی کنه، نمی کنه.

حالا، ﴿لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ یعنی کتاب های وحی که بر انبیاء گذشته نازل شده است ایجاد بطلان در قرآن نمی کند، یعنی چه؟ یعنی قرآن رو انکار نمی کند بلکه قرآن رو تصدیق می کند. مثلا قرآن شریف نزول هر کتاب وحی ای را الی یوم القیامه انکار می کند، پس کتاب بیان باب، کتاب ایقان عرض می شود که بهاء و و و همه مبطل است، لازم نیست دنبالش بریم. ما که مسلمانیم بر مبنای قطعی دلالات قطعی قرآنیه انتظار کتاب وحی ای بعد از قرآن نداریم. اگر کسی ادعای وحی کرد، همینطور بدون دقت همینطور مگیم دروغ است، برای اینکه عطاء باطل من بین یدی، قرآن میگد نه ولی تورات میگد بله، تورات می گوید بله انجیل، یعنی حدود ۵۹ بشارت از کتاب های محرف آسمانی، در کتاب بشارت عهدین در ۴۰ و چند سال پیش نوشتیم، منتها رسول اسلام در ۲۰ سال پیش که همین کتاب محرفش حدود ۵۹ بشارت به لغت محمد، به لغت احمد به لغاتی که تعیین می کند و تبیین می کند که این قران مصدق است از کل کتب وحی بله، نه اینکه مبطل نیستند، نه اینکه باطل و زائل از طرف کتاب های که بین یدی باشد نیست، بلکه مصدق است.

﴿وَلَا مِنْ خَلْفِهِ﴾ [فصلت: آیه ۴۲] یعنی کتاب هایی که بعد از قرآن می آید، چه ادعای کتاب وحی بشود و چه ادعای کتاب وحی نشود ایجاد بطلان در قرآن حتی در لفظش نمی تواند بکند. ۱۴ قرن و خورده ای از نزول قرآن گذشته، دشمنان بسیار بسیار زیاد بودند، حتی در مسلمانان غافل دشمنی نادانی ولکن یک کلمه، یک حرف، یک نقطه زیاده یا نقیصه بر قرآن از نظر ادبی و معنوی و فلسفی و عرفانی و عملی و علمی نتوانسته اند ایراد بگیرند و هر قدر هم عقل و علم بشر ترقی کند تبلور معارف قرآن زیاد تر است، معجزه صدور ربانی قرآن بیشتر است.

پس ﴿لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ قطعا ﴿وَلَا مِنْ خَلْفِهِ﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ﴾ [فصلت: آیه ۴۲] حکمت مطلقه خدا و محمود بودن مطلق خدا، عزت مطلقه خدا، رحمت مطلقه خدا مستدعی است که این کتاب را به اطلاق دلالتی باقی بگذارد الی یوم الدین. حالا اگه تحریف بشه چی؟ اگر قرآن در هر بعدی از ابعاد ولو چیزی که معنا رو عوض نمی کنه، فلان آیه جاش فلان جا بوده عوض شده، فلان سوره جاش فلان جا عوض شده، تغییر معنایی از نظر غران می دهد از نظر اصل نمی دهد، همینقدر که تغییر معنا ولو یک در صد، یک در هزار، یک در بیشتر بدهد این مصون نیست، این عزیز نیست، این ذلیل است. بله کتاب های انبیای گذشته که تحریف شده نمی گیم که ذلیله چون پشتوانه داشته، دیروز بحث کردیم. تورات اگر تحریف شد پشتوانه وحی دارد و و و و، ولی قرآن که پشتوانه وحی بعد از نزولش ندارد و نبوتی و وحیی بعد از اون نیست، آیا قرآن بدون پشتوانه و ذلیل بماند؟ ذلیل کلی بماند و کل مکلفین ذلیل بشن؟ من در خاتمه بحث

(صحبت حضار)

پشتوانه وحی چرا، ببینید. یک وقت هست که کسی رو میخوان بکشن خودش زور نداره ولی کسی ازش دفاع می کنه و کشنده رو میکشه، این تکلیف هست یا نه؟ حالا به دو علت کتاب های ثابت تحریف شده است، یک علت این است که خدا جلوی تحریف رو نگرفته برای اینکه اگر جلوی تحریف رو می گرفت توراتی ها و انجیلی ها مجبور نمیشوند از کتاب پیغمبر تفتیش کنند این بحث در ادامه بماند. (35:46)

یک بعد برای اینکه توراتی ها و انجیلی ها با اینکه در عرض می شود که (35:54) کتاب های انگلیسی نوشته تحت نظر ۵۰۰ نفر از علمایی که بیشتر مسیحی بودند و یهودی از ۱۰۰ هزار تا یک میلیون غلط در تورات و انجیل موجوده، این غلط ها آمده، ولکن این غلط ها در دو بعد تضمین شده، یک بعد وحی متوسطه (ثم ارسلنا رسلنا تترا) تترا نمیخواد، اولا، ثانیا، قول الدوم کتاب تورات اگر در نمیگیم محرف شیطان کار خوب میکنه؟ نخیر، ولی خب یزید کار خوبی کرد؟ نخیر حسین را کشت.

حالا اون هایی که تحریف می کنند، غلط می کنند، اشتباه می کنند، کفر، شرک است. ولکن تحریف تورات و انجیل در بعد ناخواسته اون ها چیه؟ زمینه را از برای تفتیش از کتاب تحریف نشده ایجاد می کند، چرا؟ برای اینکه یهودی و نصرانی که با خیلیشون بحث کردم پاپ ها و و و یه مقدار بحث کردم موندن، اینها حجتی بر رسالت موسی ها و عیسی ها ندارند چون معجزاتش از بین رفته، کتاب معجزه نیست. بنابراین چه باید کرد؟ مجبورند چون میدانند مکلفند، چون میدانند خداوند حجت بالغه دارد، مجبورند که بگردند دنبال کتابی که محرف نشده، پس تایید جبران محرف شدن کتب تورات و انجیل یک بعد بسیار عمیقش که مجبورند اگر عاقل باشند و آگاه باشند که برای اینکه این کتاب محرفه پس بگردید دنبال کتابی که محرف نیست این اولا و ثانیا که عرض کردم مکررا، از نظر قران، قرآن بعدش وحی نیست، تضمین معصوم مستقر ابدی و خالصی در کار نیست، ما یک نمونه

(صحبت حضار)

حالا به تنهایی کافی باشد یا نباشد، مضمون به تنهایی کافی است یا نه اولا؟ ثانیا عزت خدا عزت مطلقه است و کلام خدا که کلام آخرین است و خالد است عزت وقتی مطلق بشه که عزت مطلق هم میشه.

(صحبت حضار)

عزت مطلقه اونجا هست ولی به دو دلیل، عزت مطلقه اونجا هست ولی به دو دلیل تحریف برداره، یک دلیل ابدیت نداره چون ابدیت نداره دیگه، یک دلیل، دوم اینکه این عزت جبران پذیر است در وحی های متواسل. ولی در قرآن، در قرآن اولا ابدیت دارد، مقتضای ابدیت عزت مطلقه است ثانیا تضمین وحی و تضمین عصمتی عرض می شود که ندارد. ما یک نمونه از نمونه های کتب انبیاء را راجع به قرآن عرض می شود که براتون عرض می کنیم. در کتاب عرض می شود که تورات به زبان عبرانی، بنده به زبان عبرانی آشنا هستم راجع به قرآن بشارت داده.

(صحبت به زبان عبرانی)

این البته از تفسیر من نقل می کنم و عربیش هم هست، تفسیر ۹۵ سوره فصلت (لمن ترا یعلم العلم و لمن یفقه فی الخطاب علی المفتومین عن اللبن لانه امر علی امر امر علی امر فرد علی فرد علی فرد علی فرد هنا قلیل و هناک قلیل ) قران، کل کتب آسمانی یکجا نازل شده جز قرآن، حالا عبارت بینه (لانه بلهجه لکنا کی بلهجی شافات لانه بلهجه لکنا)

عجمی اصولا یعنی لغتی که مفهوم نیست، حالا لغت ایرانی برای عرب مفهوم نیست، لغت عرب برای ایرانی مفهوم نیست، لغت انگلیسی برای فارس مفهوم نیست، فارس برای عرب، پس نسبیه، عجمی بودن در انحصار ایرانی نیست بلکه عرب، غیر عرب میتونه عجمی باشه، چه ترک باشد، آلمانی باشد، فرانسوی باشد، انگلیسی باشد، ایرانی باشد، حالا زبان ابراهیم خب زبان تورات و زبان انجیل ولو بعضیاش در فرعه. خب حالا اهل ملت تورات خیال می کردند که تورات خلود داره، گروهشون، بنابراین زبان غیر عبرانی براشون زبان نامانوس بود. میگه که اینها زیر بار این کتابی که اینجا اندک اونجا اندک خورده خورده نازل می شود امر علی امر عرض می شود که امر علی امر نمیرند چرا؟

(صحبت عبرانی)

چون به لهجه عجمی، خب عربی نسبت به عبرانی عجمی است چون عربی نسبت به عبرانی عجمی است و هیچ کتابی غیر عبری بعد از تورات و انجیل نازل نشده است و نخواهد شد بالاجماع مگر قرآن، چون بعد از تورات و انجیل به اجماع مرکب چه کسانی که تورات و انجیل را خاتمه الوحی میدانند، چه کسانی که خاتمه الوحی نمیدانند، به اجماع تورات و انجیل و قرآن، هیچ کتابی به زبان غیر عبرانی نازل نشده است، مگر قرآن (والاعجمی علی ضربین ضرب اول ما فی اجمع الی آخر) عرض می شود که خب مطلبمون تموم نشده ولی وقتمون تموم شده، ان شاء الله بقیه اش رو برای فردا عرض می کنم.

اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوه و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا والسلام علیکم و رحمه الله

اللهم صل علی محمد و آل محمد