پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه هشتاد و هفتم درس خارج فقه

طهارت و نجاست (آب کر و قلیل)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد

مرحوم صاحب حدائق، روایات سی و شش گانه ای که گمان کرده اند علما و از جمله ایشان هم که دلالت می کند بر اشتراط کریت که چند تا رو خوندیم، بقیه شو هم امروز خواهیم خوند، آخر سر می فرمایند که (هذه جملة ما وقفت علیه من الاخبار التی تصلح لان تکون مستنداً للقول المشهور و هی کما تری علی ذلک المطلب واضحه الظهور عاریه عن القصور).

خیلی عجیبه. درست نقیضه. یعنی نه ظهور دارد، نه اشاره دارد، هیچ دلالتی بر اشتراط کریت این روایات ندارند. اگر دلالت ایجابی بر اعتصام نسبت به کریت باشد، مطلب همان است که دیروز عرض کردیم که عمده روایتشون روایات متواتره، از ماء الی اذا بلغ قدر کر لم تنجسه شیء.

من قبلاً چیزی عرض کنم. أعجب از تمام این ها، فتوایی ست که از مفید در مُقنعه و از صلار نقل شده. حالا صلار رو کاری نداریم، مفید خیلی مهمه. از مفید در مُقنعه و از صلار نقل شده است، آقایون بزرگوار نقل کرده اند که ایشون فتوا داده است که کر در صورتی متغیر و منفعل نمی شود که حوض یا ظرف نباشد، حیاض و (02:12).

اگر حوضی باشد ولو صد کر باشد، معنیش اینه دیگه، حوض نباشد و ظرف نباشد. اگر ظرفی باشد که کر یا چند کر درش باشد، حکم آب قلیل دارد و اگر حوضی باشد که کر یا چند کر دارد، حکم آب قلیل دارد. این معنیش چیه؟

(صحبت حضار) شاید به این جهت فرمودن که معمولاً ظرف یک کر آب نمیگیره؟

حوض چی؟

(صحبت حضار) حوض هم شما فرمودین که حوض ها کوچیکن

حوض حمام بود نه حوض خانه، حوض خانه استخر بود در مدینه ما دیده بودیم.

خب، ما سوال می کنیم از آقای مفید و صلار که تقصیر حوض و تقصیر ظرف چیه؟ آیا چون حوض است و چون ظرف است؟ یا که چون آبش کم است؟ چون آبش کم است، نمیتواند بگد، چون می گوید کر. می گوید شرط در این که کر درش اعتصام باشد و منفعل نشود به وجود نجاست، کر می گه. نه غیر کر. متقابل میگه.

میگد کر شرط دارد. شرط اعتصام کر این است که در ظرف نباشد، در حوض هم نباشد. این معنیش چیه؟ معنیش تناقضه. یعنی دو دوتا در قم چهارتاست، در یزد شیش تاست، در قزوین نه تاست. این طور میگه دیگه. من منم در قم. من نیستم در تهران.

این آبی که شما میگید کر است، وزنش، مساحتش، چه اش، اون چه را که شما مقدر می کنید. این آب، این آب در حوض حکم کر ندارد، در ظرف حکم کر ندارد، در بیابان حکم کر دارد. این چی شد؟

حالا، بقیه روایات، صفحه عرض می شود که ۲۸۲ حدائق.

روایت ابی بصیر، از سی و شش روایت، روایت (عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ وَ لاَ تَشْرَبْ مِنْ سُؤْرِ اَلْكَلْبِ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ حَوْضاً كَبِيراً يُسْتَقَى مِنْهُ) چی شد؟

اولاً سؤر الکلبه، سؤر کلب اختصاص داره. سؤر الکلب، عرض می شود که اگر صدق سؤر بکند، باید سه مرتبه خاک مال کرد و بعد شست. پس کل نجاسات نیست. وانگهی (إِلاَّ أَنْ يَكُونَ حَوْضاً كَبِيراً يُسْتَقَى مِنْهُ) (حَوْضاً كَبِيراً يُسْتَقَى مِنْهُ) حوض بزرگ رو میگن، حوضی که چند کر، حوضی که دارای چند کر آب است، اگه (يُسْتَقَى مِنْهُ) نبود، مطلبی بود. میگفتیم حوض کبیر نسبت به اون وقتی که آب نبوده. ولیکن (حَوْضاً كَبِيراً يُسْتَقَى مِنْهُ) حوضی که بزرگ است، ازش آب می کشند، می کشند، برای باغچه، برای خوردن، برای چه، این خب عرض می شود که یک کر که نمی شه. یک کر حوض کبیر نیستش که. باید پنج شش کر، ده کر باشد، تا حوض کبیر بشود و إلاّ اگر یک کر باشد، (يُسْتَقَى مِنْهُ) نیست.

چطور میشه؟ آیا اگر از یک استخری، از حوضی که چند کر است، سگ آب بخورد، این سؤر میشه؟ اون ظرف است که سؤره. از حوض سؤر نیست، از آب زیاد سؤر نیست. صدق سؤر باید بکنه. مثلاً فرض کنید که اگر کسی برود لبش رو بذارد روی آب اقیانوس اطلس یه خورده بخورد، آب اقیانوس اطلس سؤر مش زیید شد؟ مش تقی شد؟ اینطوره؟ سؤره؟ صدق سؤر نمی کند. صدق سؤر جایی می کند که آب مقدار مختصری باشد که بگویند این پس مونده آب. ولی آبی که زیاد باشد، دیگه پس مونده نیستش که. پس این روایت به طور کلی، ربطی به موضوع ندارد.

(و منها صحیحة جعفر) از قضا بیشترش هم صحیحه است و موثقه است متأسفانه که آقایون نظر به سند می کنند و نظر به اقوال و شهرت می کنند و نظر به متن اصلاً ندارند.

(صحیحة عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ اَلدَّجَاجَةِ وَ اَلْحَمَامَةِ وَ أَشْبَاهِهِمَا تَطَأُ اَلْعَذِرَةَ) خیلی خب (ثُمَّ تَدْخُلُ فِي اَلْمَاءِ، اَلْمَاءُ كَثِيراً قَدْرَ كُرٍّ مِنْ مَاءٍ) حالا کر همون مائی که عرض کردیم.

خب (تَطَأُ اَلْعَذِرَةَ ثُمَّ تَدْخُلُ فِي اَلْمَاءِ) آیا وضو ازش بگیریم یا وضو ازش نگیریم؟ حالا، اگر فرض کنیم اشکالات دیگر صرف نظر کنیم. آیا حرمت وضو گرفتن از آبی، دلیل هست بر نجاستش؟ نخیر. آب غصبی هم، آب قذر هم، آب خبیث هم عرض می شود که این ها رو نمیشه وضو گرفت. پس وضو نشدن، حرمت وضو گرفتن، دلیل بر نجاست هرگز نیست. بلکه روایات لا در وضو و در غسل، نوعاً یا کلاً قابل حمل هست بر این که کلا آب خبیثه.

مثلاً یه ظرف آب رو گذاشتن، سابقاً ظرف بود دیگه، یه ظرف آب گذاشتن، مرغی، خروسی، چیزی، این روی عذره رفت و عذره به پاش چسبیده، اومده تو آب، خب استقذار می کنه انسان، خبیثه. پس لا به حساب خُبثه. لا به حساب این نیست که صرف نجاست، نخیر. نجاستی که خبیث کند آب را، اون هم خبث نسبی ست، خبث تطهیری نیست. بله، خبث خوردنی هست. از این آب هیچکس می خوره؟ آبی که حتی انگشت بکنن توش، نمیخوره کسی.

یه کسی می گفتش که ما با کسانی شریک بودیم در دوغ. برای این که دوغ رو من فقط بخورم، معذرت میخوام، اول تف کردم تو دوغ بعد همه رو خوردم، نخوردن. گفت تف کردم، نجس نیست. پس نخوردن و تقذر هرگز  دلیل بر نجاست نیست، اعم است از نجاست و خباثت، بلکه نوعاً خباثته.

(و منها موثقه عَمَّارٍ اَلسَّابَاطِيِّ قال سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ رَجُلٍ مَعَهُ إِنَاءَانِ فِيهِمَا مَاءٌ وَقَعَ فِي أَحَدِهِمَا قَذَرٌ لاَ يَدْرِي أَيُّهُمَا) قذر نجاسته. حالا یا نجاسته یا غیر نجاسته. بالاخره چیزی که خبیث می کنه آب رو یا نجس می کند. (اَ يَدْرِي أَيُّهُمَا هُوَ وَ لَيْسَ يَقْدِرُ عَلَى مَاءٍ غَيْرِهِ قَالَ يُهَرِيقُهُمَا جَمیعاً وَ يَتَيَمَّمُ) و هذا الحدیث رواه شیخ فی موضعین من التهذیب و رواه ثقة اسلام ماستدوا ایضاً (8:45)

عجیبه این روایت. اصولاً اگر ما دو ظرف داریم و در یکیشون قذری وارد شد، بر فرض این که قذر نجاست باشد و بر فرض این که نجاست منفعل کند قلیل رو. روی این فرض ها. آب رو باید ریخت زمین؟ چرا؟ چرا بریزیم زمین؟ اولاً آب رو چرا تلف کنیم؟ خب بریزیم رو باغچه، به حیوان بدیم.

ثانیاً آیا قاعده اصولی ما این نیستش که اگر علم اجمالی بود به نجاست احد الانائین، این علم اجمالی منجز است، مادامی که انائین باشند. یعنی در محضر و مورد استعمال باشند. ولکن اگر یکیش آمریکا باشد، یکیش قم باشد، این دیگه علم اجمالی منجز نیست. یا اگر یکی را بریزند و دیگری بماند، در دیگری علم اجمالی تبدیل می شود به شک بدوی. بنابراین این بر خلاف کل موازینی ست که آقایون در اصول فرموده اند و قبول دارند. چطور نقل می کنید می گید ظاهر است؟

(و منها روایت عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْهُمْ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ قَالَ إِذَا أَدْخَلْتَ يَدَكَ فِي اَلْإِنَاءِ قَبْلَ أَنْ تَغْسِلَهَا فَلاَ بَأْسَ) خب، حساب می کردن که آدم دستش رو توی یه ظرفی بکند و وضو بگیرد، این دست اول رو باید شست، بعد تو ظرف کرد، تمیز باشه. حالا رو این حساب (إِذَا أَدْخَلْتَ يَدَكَ فِي الْإِنَاءِ قَبْلَ أَنْ تَغْسِلَهَا فَلاَ بَأْسَ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ أَصَابَهَا قَذَرُ بَوْلٍ أَوْ جَنَابَةٍ فَإِنْ أَدْخَلْتَ يَدَكَ فِي اَلْمَاءِ وَ فِيهَا شَيْءٌ مِنْ ذَلِكَ فَأَهْرِقْ ذَلِكَ اَلْمَاءَ).

خب اولاً (فَأَهْرِقْ ذَلِكَ اَلْمَاءَ) چرا آب رو بریز؟ خب برای این که استفاده نشه. خب، حالا، آیا دور ریختن این آبی که دست شما منوی ست یا خونی ست یا بولی ست، تو این کاسه دستتون رو کردید، حالا این کاسه رو می خواید بخورید، یا می خواید وضو بگیرید یا غسل کنید، آیا دور ریختن این آب دلیل بر نجاستشه؟ نخیر. أعم است از نجاست و خبیث بودن. واقعاً خبیثه دیگه. برای اینکه خبث دارای سه مرحله است.

یک مرحله، خبث بر خوردن. مرحله دوم، خبث از برای وضو و غسل. مرحله سوم، خبث از برای تطهیر. پس خبث دارای مراحلیه، مخصوصاً در مورد خوردن. کسانی که آدم حسابی عادی هستند، حاضر نیستند یک لیوان آبی که مثلاً یه قطره بول توش ریختن، بخورن، تقذر می کنن دیگه. این دلیل بر نجاست نیست، دلیل بر قذارت است.

(و منها صحیحه  أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ) مثل اینکه روات هم با علما شرکت دارند در این که به متن توجه نمی کنند. (قَالَ سَأَلْتُ أَبَا اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنِ اَلرَّجُلِ يُدْخِلُ يَدَهُ فِي اَلْإِنَاءِ وَ هِيَ قَذِرَةٌ قَالَ يُكْفِئُ اَلْإِنَاءَ) باز دلیل بر نجاست نیست.

اولاً دلیل بر نجاست نیست، ثانیاً کریت کو؟ اصلاً کریت وجود نداره، إناء. إناء یه ظرفی ست که یه لیتر، نیم لیتر، بیشتر، آب داره. حالا اگر إناء نبود و آب بیشتر بود و کمتر از کر بود، کر اصلاً نیست. فقط لفظ کر در سه روایت در این عرض می شود که از این شیش روایت هست. پس اولاً و ثانیاً و ثالثاً.

(و منها موثقه سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ إِذَا أَصَابَ اَلرَّجُلَ جَنَابَةٌ فَأَدْخَلَ يَدَهُ فِي اَلْإِنَاءِ فَلاَ بَأْسَ إِذَا لَمْ يَكُنْ أَصَابَ يَدَهُ شَيْءٌ مِنَ اَلْمَنِيِّ) این هم اینطوره. همون دو سه اشکال درش هست. اولاً، کر درش وجود نداره آب قلیله. عرض می شود که و ثانیاً قذارت است. منع از وضو گرفتن یا ریختن، برای قذارت است و برای استخباث است.

(ومنها موثقه و ایضاً قال سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ يَمَسُّ اَلطَّسْتَ أَوِ اَلرَّكْوَةَ) تشت را یا بادیه رو، (ثُمَّ يُدْخِلُ يَدَهُ فِي اَلْإِنَاءِ قَبْلَ أَنْ يُفْرِغَ عَلَى كَفَّيْهِ) اینقدر أئمه تمیز بودند، می گفتند که آبی که شما استفاده می کنید، اول دست هاتون رو بشورید چون دست کثیفه دیگه، خاکیه، ماکیه، چرکه، فلانه.

حالا، رو این حساب عرض شود که (سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ يَمَسُّ اَلطَّسْتَ أَوِ اَلرَّكْوَةَ ثُمَّ يُدْخِلُ يَدَهُ فِي اَلْإِنَاءِ قَبْلَ أَنْ يُفْرِغَ عَلَى كَفَّيْهِ) الی عَن قَال (وَ إِنْ كَانَتْ أَصَابَتْهُ جَنَابَةٌ فَأَدْخَلَ يَدَهُ فِي اَلْمَاءِ فَلاَ بَأْسَ بِهِ إِذَا لَمْ يَكُنْ أَصَابَ يَدَهُ شَيْءٌ مِنَ اَلْمَنِيِّ) خود جنابت انسان رو نجس نمی کنه. اگر جنبه و دستش منوی نیست، اشکال نداره. (وَ إِنْ كَانَ أَصَابَ يَدَهُ فَأَدْخَلَ يَدَهُ فِي اَلْمَاءِ قَبْلَ أَنْ يُفْرِغَ عَلَى كَفَّيْهِ فَلْيُهَرِقِ اَلْمَاءَ) همون، با یه دلالت.

آقای صاحب حدائق شما میگید که صریح است، نص است، بلا شک. کجاشه؟

(و منها روایت عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ اَلْجُنُبِ يَحْمِلُ اَلرَّكْوَةَ أَوِ اَلتَّوْرَ فَيُدْخِلُ إِصْبَعَهُ فِيهِ) همین رکوی که خیکه، گفتن این خیک باهاش منفعل نمیشه، همین رو می خواد بگه، دست بهش نزنید، استعمال نکنید.

(سَأَلْتُهُ عَنِ اَلْجُنُبِ يَحْمِلُ الرَّكْوَةَ أَوِ اَلتَّوْرَ فَيُدْخِلُ إِصْبَعَهُ فِيهِ فَقَالَ إِنْ كَانَتْ يَدُهُ قَذِرَةً فَأَهْرَقَهُ وَ إِنْ كَانَ لَمْ يُصِبْهَا قَذَرٌ فَلْيَغْتَسِلْ مِنْهُ هَذَا). حتی در آب کر. یک آبی ست کره، کری که حد أعلای کر. در این حد أعلای کر، معذرت (قطع صدا) آدم حسابی می خورد؟ کر هم هست. آقایون میگن منفعل نمیشه. میشه خورد، میشه وضو گرفت، میشه غسل کرد، بله میشه تطهیر کرد، ولی تجنب میکنه انسان، چرا؟ برای اینکه قذره. بنابراین کر بودن اصلاً مطرح نیست. بله.

(و منها حسنة عَنْ شِهَابِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فِي الرَّجُلِ اَلْجُنُبِ يَسْهُو فَيَغْمِسُ يَدَهُ فِي اَلْإِنَاءِ قَبْلَ أَنْ يَغْسِلَهَا أَنَّهُ لاَ بَأْسَ إِذَا لَمْ يَكُنْ أَصَابَ يَدَهُ شَيْءٌ) همش تکراره، تکراره تکراره، اشکالات هم تکراره تکراره تکرار.

(و منها موثقه عمار ساباطی عنه عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ سُئِلَ عَمَّا شَرِبَ مِنْهُ بَازٌ أَوْ صَقْرٌ أَوْ عُقَابٌ) این ها که طاهرن، اشکال نداره. (فَقَالَ كُلُّ شَيْءٍ مِنَ اَلطَّيْرِ تَوَضَّأْ مِمَّا يَشْرَبُ مِنْهُ إِلاَّ أَنْ تَرَى فِي مِنْقَارِهِ دَماً فَإِذَا رَأَيْتَ فِي مِنْقَارِهِ دَماً فَلاَ تَوَضَّأْ مِنْهُ وَ لاَ تَشْرَبْ) خیلی واضح است که این نه ظاهر است، نه صریح است در نجاست، بلکه در تقذر است. برای اینکه آبی هم که معمولاً ازش استفاده می کردند، آب جاری و آب کر و آب شیر که نبوده، یه آب کاسه ای، آب آفتابه ای بوده. تو کاسه و آفتابه ای که در منقارش فرض کنین خون باشه یا عذره باشه، خب معلومه تقذر می کنه انسان.

و تمام این ها مربوط به کر نیست اصلاً، مربوط به قلیل نیست. نه کره، نه قلیله، بلکه أقل قلیله. آیا اگر در أقل قلیل هم دلیل نص باشد، ثابت باشد، که متوجه می شود، آیا دلیل بر کریته؟ اگر در یک لیتر آب بگن متنجس میشود، یعنی در پنج لیتر هم متنجس میشه؟ در ده لیتر هم متنجس میشه؟

(و منها موثقه عمار ایضاً عن علیه السلام أنّه عَنْ مَاءٍ شَرِبَتْ مِنْهُ دَجَاجَةٌ) مرغ، (فَقَالَ إِنْ كَانَ فِي مِنْقَارِهَا قَذَرٌ لَمْ يُتَوَضَّأْ مِنْهُ وَ لَمْ تَشْرَبْ وَ إِنْ لَمْ يُعْلَمْ فِي مِنْقَارِهَا قَذَرٌ تَوَضَّأْ مِنْهُ وَ اِشْرَبْ).

ما همه رو می خونیم که بدونید در این سی و شش روایت، یک دونه روایت، یک اشاره ای هم اشاره به حرف صاحب حدائق به قول ما نداره.

(صحبت حضار)

آخه أقل قلیله. آیا اگر در یک کاسه آب فرض کنید که بول کند یک بچه ای که تغیر پیدا نکند، این رو بگن که استفاده نکن، این دلیل است بر این که باید کر باشه؟ نخیر. اگر بگن با یک تومان سبزی نمیدن، یعنی با نه تومان هم نمیدن؟ این قلیل، کثیر رو ثابت نمی کنه که.

(و منها صحیحه مُحَمَّدٍ اِبْنَ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ اَلْكَلْبِ يَشْرَبُ مِنَ اَلْإِنَاءِ قَالَ اِغْسِلِ اَلْإِنَاءَ) کلب چیز خاصه. اگر صدق ولوغ بکند این (اِغْسِلِ اَلْإِنَاءَ) کافی نیست، بلکه ظرف رو باید سه مرتبه خاکمال کرد، بعد شست. پس این عرض می شود سه اشکال بهش وارده.

(صحبت حضار)

منطوق نداره تا چه برسه مفهوم داشته باشه. یه کسی رو تو ده را نمیدادن، سراغ خونه کدخدا رو می گرفت.

(و منها روایت حَرِيزٍ عَمَّنْ أَخْبَرَهُ عَنهُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ إِذَا وَلَغَ اَلْكَلْبُ فِي اَلْإِنَاءِ فَصُبَّهُ) خیله خب (فَصُبَّهُ).

(و منها صحیحه اَلْفَضْلِ عبدالملک بقباق قال سالت اباعبدالله علیه السلام عَنْ فَضْلِ اَلْهِرَّةِ وَ اَلشَّاةِ وَ اَلْبَقَرَةِ) الی عن قال (فَلَمْ أَتْرُكْ شَيْئاً إِلاَّ سَأَلْتُهُ عَنْهُ فَقَالَ لاَ بَأْسَ بِهِ حَتَّى اِنْتَهَيْتُ إِلَى اَلْكَلْبِ فَقَالَ رِجْسٌ نِجْسٌ لاَ تَتَوَضَّأْ بِفَضْلِهِ وَ اُصْبُبْ ذَلِكَ اَلْمَاءَ وَ اِغْسِلْهُ بِالتُّرَابِ أَوَّلَ مَرَّةٍ ثُمَّ بِالْمَاءِ) درسته ولی عرض می شود که (اِغْسِلْهُ بِالتُّرَابِ أَوَّلَ مَرَّةٍ ثُمَّ بِالْمَاءِ) نیست، چرا عرض می شود که با تراب پاک کرد، بعد شست.

ببینید تمام این روایات متحدند که اون حداقل قلیل رو، اضافه بر اینکه حداقل قلیل، اگر قذر شد، اگر خبیث شد. نه دلالت بر نجاست قلیل دارد و نه دارد بر اینکه کریت شرطه.

(صحبت حضار) جنبه بهداشتی داشته

(و منها روایت مُعَاوِيَةَ بْنِ شُرَيْحٍ قَالَ سَأَلَ عُذَافِرٌ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ أَنَا عِنْدَهُ عَنْ سُؤْرِ اَلسِّنَّوْرِ وَ اَلشَّاةِ وَ اَلْبَقَرَةِ وَ اَلْبَعِيرِ وَ اَلْحِمَارِ وَ اَلْفَرَسِ وَ اَلْبَغْلِ وَ اَلسِّبَاعِ يُشْرَبُ مِنْهُ أَوْ يُتَوَضَّأُ مِنْهُ) چیکار کنیم؟ (فَقَالَ نَعَمِ اِشْرَبْ مِنْهُ وَ تَوَضَّأْ قَالَ قُلْتُ لَهُ اَلْكَلْبُ قَالَ لاَ قُلْتُ أَ لَيْسَ هُوَ سَبُعٌ) چون نص داریم که سبع پاکه. (قَالَ لاَ وَ اَللَّهِ إِنَّهُ نَجَسٌ لاَ وَ اَللَّهِ إِنَّهُ نَجَسٌ) چون نجس است منجسه، ولکن کلبه با صدق ولوغ. اولاً کلب، ثانیاً با صدق ولوغ، ثالثاً آب ظرفی، کم.

(و منها حسنۀ اَلْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَال سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنِ اَلْخِنْزِيرِ يَخْرُجُ مِنَ اَلْمَاءِ فَيَمُرُّ  عَلَى اَلطَّرِيقِ فَيَسِيلُ مِنْهُ اَلْمَاءُ) خب خنزیر نجسه، حالا موی خنزیر پاکه، ولی گوشتش که نجسه. (أَمُرُّ عَلَيْهِ حَافِياً) آبی که از خنزیر ریخته، من پا برهنه راه می رم. (فَقَالَ أَ لَيْسَ وَرَاءَهُ شَيْءٌ جَافٌّ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَلاَ بَأْسَ إِنَّ اَلْأَرْضَ يُطَهِّرُ بَعْضُهَا بَعْضاً).

اولاً نجاست خنزیره. ثانیاً آبی که از خنزیر می ریزه، دو سه مثقال بیشتر نیست. این چه کار داره به اشتراط کریت؟

(و منها وَ رَوَى اَلشَّهِيدُ فِي اَلذِّكْرَى وَ غَيْرِهِ عَنِ اَلْعِيصِ بْنِ اَلْقَاسِمِ قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ أَصَابَهُ قَطْرَةٌ مِنْ طَشْتٍ فِيهِ وَضُوءٌ) وضو نیست، وَضوء، وَضوء آبی ست که باهاش وضو می گیرند. وُضو خود وضو. (مِنْ طَشْتٍ فِيهِ وَضُوءٌ فَقَالَ إِنْ كَانَ مِنْ بَوْلٍ أَوْ قَذَرٍ فَيَغْسِلُ مَا أَصَابَهُ) چرا؟ خب تشته. تشتی که درش وَضوء است، یعنی آبی که باهاش وضو گرفتن. یا آبی که باهاش وضو گرفتن یا آبی که باهاش شستن. چون وضو أعم است از وضوی اصطلاحی یا شستن.

حالا می گوید که (إِنْ كَانَ مِنْ بَوْلٍ) اگر وَضوء از بول است، یا وَضوء از قذری ست، یعنی منی ست یا خون است، (فَيَغْسِلُ مَا أَصَابَهُ) خب معلومه، قذر می شه دیگه، یه تشته دیگه، تشتی که درش بول بریزند یا قذر بریزند یا خون بریزن یا کهنه بچه رو آب بکشن، خب معلومه وضعش چیه.

(و منها روایت اِبْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ لاَ تَغْتَسِلْ مِنَ اَلْبِئْرِ اَلَّتِي تَجْتَمِعُ فِيهَا غُسَالَةُ اَلْحَمَّامِ) این سه بُعدیه، دیروز عرض کردیم. یک بُعد، یک خزینه آبی بوده، چون آب کم بوده، خزینه آبی بوده، ولی تو خزینه نمی رفتن، از خزینه راهی بوده است به یک حوضی که فوق فوقش نیم متر تو یک متر بوده که از حوض استفاده می کردن. حالا، از اون حوض هم آب کثیف چرکی رفته توی چاه.

حالا سوال از این چاهه (لاَ تَغْتَسِلْ مِنَ اَلْبِئْرِ اَلَّتِي تَجْتَمِعُ فِيهَا غُسَالَةُ اَلْحَمَّامِ) معلومه دیگه، این دیگه کثیف اندر کثیف اندر کثیفه دیگه. (فَإِنَّ) حالا عجیبه، (فَإِنَّ) عجیبه، حالا فرض کنید که اشخاص شیعه اثنی عشر تمیز پاک، با این عرض می شود که حوضک خودشون رو شستن، کثیف میشه دیگه. این میره تو چاه. تو چاه که میره، بول هست، غائط هست، آب هست، ماب هست، حالا اگه آدم پاک مامانی سالم هم باشد، آدم تقذر می کنه.

چی میگه اینجا؟ (قَال لاَ تَغْتَسِلْ مِنَ اَلْبِئْرِ اَلَّتِي تَجْتَمِعُ فِيهَا غُسَالَةُ اَلْحَمَّامِ فَإِنَّ فِيهَا غُسَالَةَ وَلَدِ اَلزِّنَا) وَلَدِ اَلزِّنَا نجسه مگه؟ مگه نجسه؟ خود این روایت ولد الزناست.

(صحبت حضار)

(فَإِنَّ فِيهَا غُسَالَةَ وَلَدِ اَلزِّنَا وَ هُوَ لاَ يَطْهُرُ إِلَى سَبْعَةِ آبَاءٍ) این گمانم از تورات گرفته مطلب رو. چون در تورات دارد که و در انجیل ملفقاً (22:35) متأسفانه این رو در تورات و انجیل باهم (24:00) داره که عیسی علیه السلام از نسل موآب و بن عمی ست.

عیسی علیه السلام از نسل موآب و بن عمی و بنو عمونند که این ها همشون ولد الزنا بودن و کسانی که از نسل بن عمی و موآب و بن عمون باشند، الی یوم القیامه ولد الزنان. یعنی مسیح را متأسفانه توافق آیات تورات و انجیل ولد الزنا معرفی کرده. حالا اینجا اکتفا کرده به سبع، تا هفت پدر (وَ هُوَ لاَ يَطْهُرُ إِلَى سَبْعَةِ آبَاءٍ) یعنی اگر پدر هفتم ولد الزنا باشه و بقیه ولد الزنا نباشند، این بقیه که شش تا باشن، این ها نجس اند، برخلاف ضرورت کل ادیان و غیر ادیان.

(وَ فِيهَا غُسَالَةُ اَلنَّاصِبِ وَ هُوَ شَرُّهُمَا) (شَرُّهُمَا) یعنی چه؟ ناصب که مسلمانه و نسل می کارد و صب می کند أئمه علیهم السلام رو، این بدتره یا یهودی که صب می کنه؟ حالا، (وَ فِيهَا غُسَالَةُ اَلنَّاصِبِ وَ هُوَ شَرُّهُمَا) از ولد الزنا بدتر است. هُما چرا؟ ولد الزنا که یکی بود که چرا هُما اومد؟ مثل اینکه لغت هم بلد نبوه.

(إِنَّ اَللَّهَ لَمْ يَخْلُقْ خَلْقاً شَرّاً مِنَ اَلْكَلْبِ وَ إِنَّ اَلنَّاصِبَ أَهْوَنُ عَلَى اَللَّهِ مِنَ اَلْكَلْبِ) این هم دروغه. کلب نجس العینه. ناصب مسلمانه. آیا ناصب بدتره یا منافق؟ ناصب که تو دلش مقداری ایمان هست، ولی خب غلط می کند و صب می کند أئمه علیهم السلام رو. اون بدتره یا منافق بدتره؟

(و منها روایت عَلِيِّ بْنِ اَلْحَكَمِ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ لاَ تَغْتَسِلْ مِنْ غُسَالَةِ مَاءِ اَلْحَمَّامِ فَإِنَّهُ يُغْتَسَلُ فِيهِ مِنَ اَلزِّنَا). مگر کسی از زنا غسل کند، آب نجس می شه؟ زنا نجسه.

(صحبت حضار)

حالا بی عرق. مگه هر زناکاری عرق داره؟ زمستونه، عرق نداره، کی گفته عرق داره. این فَإِنَّهُما عجیبه. علل الشرایع رو مطالعه کنید عجیبه عجیب. این علتی که علل الشرایع کافی است برای اینکه مسلمان رو کافر می کنه و کافر رو کافر تر کند.

(فَإِنَّهُ يُغْتَسَلُ فِيهِ مِنَ اَلزِّنَا) اگر کسی رفت زنا کرد و بدنش رو قشنگ شست و تمیز کرد و با عرض می شود که با صابون و این ها، بعد رفت از این حمام غسل کرد، نجس میشه؟ چه عرض کنم. (وَ يَغْتَسِلُ فِيهِ وَلَدُ اَلزِّنَا) نجسه؟ (وَ اَلنَّاصِبُ  لَنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ وَ هُوَ شَرُّهُمْ) همه این ها روایت هایی ست که صاحب حدائق میگد این ها نص است و ظاهر غیر مقصر است در اشتراط کریت. من نمیفهمم این ها، چه عرض کنم؟ الی آخر.

(و منها روایت حَمْزَةَ بْنِ أَحْمَدَ عن الکاظم علیه السلام قال (لاَ تَغْتَسِلْ مِنَ اَلْبِئْرِ اَلَّتِي تَجْتَمِعُ فِيهَا اَلْحَمَّامِ) خب این معلوم است دیگه. این بئر، کثیف اندر کثیف اندر کثیفه. (فَإِنَّهُ يَسِيلُ فِيهَا مَا يَغْتَسِلُ بِهِ اَلْجُنُبُ وَ وَلَدُ اَلزِّنَا وَ اَلنَّاصِبُ لَنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ وَ هُوَ شَرُّهُمْ).

(صحبت حضار)

بله دیگه اونم هست.

(و منها موثقه اِبْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عن مرویه فی کتاب العلل عن ابی عبدالله علیه السلام قَالَ وَ إِيَّاكَ أَنْ  تَغْتَسِلَ مِنْ غُسَالَةِ اَلْحَمَّامِ فَفِيهَا تَجْتَمِعُ غُسَالَةُ اَلْيَهُودِيِّ) یهودی که پاکه، به نص آیه مائده پاکه (فَفِيهَا تَجْتَمِعُ غُسَالَةُ اَلْيَهُودِيِّ وَ اَلنَّصْرَانِيِّ وَ اَلْمَجُوسِيِّ وَ اَلنَّاصِبِ لَنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ وَ هُوَ شَرُّهُمْ) مثل این که اشخاص نشستن و فکر کردن و غلط ترین مطالب رو که اهانت به أئمه علیهم السلام و اصحاب است، جعل کرده اند.

(و منها صحیحة عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ عن أخیه مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ انه ساله عَنِ اَلنَّصْرَانِيِّ يَغْتَسِلُ مَعَ الْمُسْلِمِ فِي اَلْحَمَّامِ) (يَغْتَسِلُ) خزینه نیست، دوش نیست، همون آبی که عرض کردم یه حوضچه ای است. دوتایی با هم، با کف بر می دارند، آب می ریزند. (قَالَ إِذَا عَلِمَ أَنَّهُ نَصْرَانِيٌّ اِغْتَسَلَ بِغَيْرِ مَاءِ اَلْحَمَّامِ) این بنا بر نجس بودن نصرانیه، نجس العین نیست نصرانی به این ادله ای که الان عرض کردیم. (إِلاَّ أَنْ يَغْتَسِلَ وَحْدَهُ عَلَى اَلْحَوْضِ فَيَغْسِلُهُ ثُمَّ يَغْتَسِلُ) مگر این که حوض را بشوید، بعد آب بریزد، بعد غسل کند.

(و منها صحیته أیضاً عَن أخیه علیهم السلام قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ خِنْزِيرٍ شَرِبَ مِنْ إِنَاءٍ كَيْفَ يُصْنَعُ بِهِ قَالَ يُغْسَلُ سَبْعَ مَرَّاتٍ) چکار داری به سایر نجاسات؟ آب کمه اولاً

(صحبت حضار)

بله؟

(صحبت حضار)

متأسفانه ایشون رو هم متهم کردند. با اینکه یکی از أفضل فضلا بوده ایشون.

(و منها ما رواه فی کتاب قرب الاصناف عن علی بن جعفر) خیلی روایت داره ایشون، عن علی بن جعفر عن أخیه علیهم السلام وَ سَأَلْتُهُ عَنْ حُبِّ مَاءٍ) حب یک به اندازه یه خیک آبه، (فِيهِ أَلْفُ رِطْلِ).

حالا، در یک دونه روایت داشتیم که وزن کر رو معین کرده بود، گفت هزار و دویست. حالا، هزار و دویست، رطل عراقی بود؟ رطل غیر عراقی بود؟ اگه رطل عراقی بود هزار و دویست معلوم بود، اگه رصل غیر عراقی بود هزار و دویست،  ششصده.

حالا، الف، نه هزار و دویسته، نه ششصد. (سَأَلْتُهُ عَنْ حُبِّ مَاءٍ فِيهِ أَلْفُ رِطْلِ مَاءٍ وَقَعَ فِيهِ أُوقِيَّةُ من دَم) اوه، چند کیلوگرم خون، (هل یستوی شربه علی لزوم قال نجس). خب معلومه نجس می شه، معلومه رنگ رو عوض می کنه. اگر هم رنگ رو عوض نکنه و نجس نکنه و پاک باشه، پاکی ست که قذر است و قبیح است و قابل خوردن اصلاً نیست.

(صحبت حضار)

(و منها روایت سَعِيدٍ اَلْأَعْرَجِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنِ اَلْجَرَّةِ تِسْعُ مِائَةِ رِطْلٍ) یه ظرفی است که صد رطل آب می گیره (يَقَعُ فِيهَا أُوقِيَّةٌ مِنْ دَمٍ) خب معلومه دیگه. صد رطل مگه چقدر هست؟ صد رطل اینقدری نیست که، (أُوقِيَّةٌ مِنْ دَمٍ) رقی هایی از خون، رقیه تقریباً حدود ده سیره (أَشْرَبُ مِنْهُ وَ أَتَوَضَّأُ قَالَ لاَ) این هم معلومه.

(و منها روایت حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ لاَ يُفْسِدُ اَلْمَاءَ إِلاَّ مَا كَانَتْ لَهُ نَفْسٌ سَائِلَةٌ) خب باشه، کر درشه؟ غیر کر درشه؟ بله، فاسد نمی کند آب را مگر حیوانی که نفس سائله دارد.

سوال، دو سوال داریم. حیوانی که نفس سائله و خون جهنده دارد، اگر در آب بمیره، ماء رو متغیر کنه، نجس می کنه البته. ولکن اگر حیوانی خون جهنده ندارد، در آب بمیره، آب رو قذر کنه، خبیث کنه، اونم باز قابل استفاده است؟ نخیر. پس فساد، دو فساد است. یک فساد تنجیسی ست، یک فساد تخبیثی. حمل می کنیم روایت رو بر اینکه فساد، فساد تنجیسی ست. فساد تنجیسی آب در صورتی ست که حیوانی که خون جهنده دارد، خب، حیوانی که خون جهنده دارد، گوسفند، شتر، گاو فلان، اگه در آب بیوفته، فساد در چه صورته؟ در صورتی ست که بو یا رنگ یا طعم عوض شه.

اما اگر فرض کنید که حیوانی که در آن نفس سائله است مثل موش، موش افتاد توی آب کمتر از کر و هیچ فساد نکرد، پس (لاَ يُفْسِدُ) اینجا صدق می کند و فساد نیست. فساد در اونجایی ست که بین باشد. چون انفعال عرض کردیم انفعال حسی ست، نه انفعال عقلی که بی عقلی ست و نه انفعال روحی که آب روح نداره.

(و منها روایت أبي بصير قال دَخَلَتْ أُمُّ خَالِدٍ اَلْعَبْدِيَّةُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ أَنَا عِنْدَهُ فَقَالَتْ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّهُ يَعْتَرِينِي قَرَاقِرُ فِي بَطْنِي) قرقر می کنه شکمم، الی ان قالت (قَدْ وَصَفَتْ لِي أَطِبَّاءُ اَلْعِرَاقِ اَلنَّبِيذَ بِالسَّوِيقِ) نبیذ آب انگور جوشونده است با سویق که عرض می شود قاووت باشه.

(وَ قَدْ عَرَفْتُ كَرَاهِيَتَكَ لَهُ) من میدونم شما بدتون میاد از نبیذ. آخه نبیذ، دو نبیذ داریم. یک نبیذ خمره که مسکر است، یک نبیذ غیر خمره. (فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ لَهَا وَ مَا يَمْنَعُكِ مِنْ شُرْبِهِ قَالَتْ قَدْ قَلَّدْتُكَ دِينِي فَأَلْقَى اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حِينَ أَلْقَاهُ فَأُخْبِرُهُ أَنَّ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَمَرَنِي وَ نَهَانِي) مثل اینکه مورد تقیه بوده و این اصرار داره و (33:44) هم اصرار داره، (فَقَالَ يَا بَا مُحَمَّدٍ أَ لاَ تَسْمَعُ إِلَى هَذِهِ اَلْمَرْأَةِ وَ هَذِهِ اَلْمَسَائِلِ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ آذَنُ لَكِ فِي قَطْرَةٍ مِنْهُ) معلومه مسکر بوده، من اذن در یک قطره نمیدم. (وَ لاَ تَذُوقِي مِنْهُ قَطْرَةً) الی ان قال (ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ مَا يَبُلُّ اَلْمِيلَ يُنَجِّسُ حُبّاً مِنْ مَاءٍ يَقُولُهَا ثَلاَثاً). ما راجع به عدم نجاست خمر بحث کردیم و نجس اصطلاحی نیست، بلکه تنجیس قذری ست فقط.

(و منها روایتت عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ مَا تَرَى فِي قَدَحٍ مِنْ مُسْكِرٍ يُصَبُّ عَلَيْهِ اَلْمَاءُ حَتَّى تَذْهَبَ عَادِيَتُهُ وَ يَذْهَبَ سُكْرُهُ) معلومه ها، یک قدح شراب، آب می ریزن، میریزن، میریزن تا از اسکار بره کنار، ولی خب رنگ یا بو یا طعمه، نجس نیست، اما حرامه.

(فَقَالَ لاَ وَ اَللَّهِ وَ لاَ قَطْرَةٌ تَقْطُرُ فِي حُبٍّ إِلاَّ أُهَرِيقَ ذَلِكَ اَلْحُبُّ) بنابراین خوردن شراب حرام است، صدق کم شراب بکند یا صدق زیاد، حالا لزومی نداره که نجس باشه. مگه خوردن نجس فقط حرامه؟ خوردن مال یتیم، خوردن مال مردم، خوردن چیزای دیگه.

(و منها صحیحة عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ رَعَفَ فَامْتَخَطَ) رعف عرض می شود که عطسه کرد و از دماغش خون اومد. (فَامْتَخَطَ فَصَارَ ذَلِكَ اَلدَّمُ قِطَعاً صِغَاراً فَأَصَابَ إِنَاءَهُ) ظرفی جلوشه، از بینیش خون آمد به ظرف رسید. حالا به کجای ظرف رسید؟ اگر به پشت ظرف برسه که قابل بحث نیست. پس توی ظرف رسیده. توی ظرف هم آبه. (هَلْ يَصْلُحُ اَلْوُضُوءُ مِنْهُ قَالَ) پس مورد کجاست؟ مورد اینه که اصاب الانائه، توی ظرف افتاده، نه اینکه به پشت ظرف. اگه پشت ظرف بیوفته که جای سوال نیستش که.

(هَلْ يَصْلُحُ اَلْوُضُوءُ مِنْهُ قَالَ إِنْ لَمْ يَكُنْ شَيْءٌ يَسْتَبِينُ فِي اَلْمَاءِ فَلاَ بَأْسَ) اگه مقداری ست که پیدا نیست، کم بوده، اشکال نداره. (وَ إِنْ كَانَ شَيْئاً بَيِّناً فَلاَ يُتَوَضَّأُ مِنْهُ) این چه کار داره به کریت؟ به اشتراط کریت ربط نداره اصلاً. برای اینکه این نص است در عدم اشتراط کریت و نص است در این که این خونی که از دماغ افتاد، اگر در آب پیدا نیست، اینقدر کم بوده پیدا نیست، اگه ظرفه، ظرف خیلی خیلی کمتر از عرض می شود که کره که باهاش وضو می گیرن.

(فَلاَ بَأْسَ وَ إِنْ كَانَ شَيْئاً بَيِّناً) اما اگه این خون افتاده تو آب و هنوز پیداست، خونی که بیوفته تو آب ظرف و هنوز پیداست، خوش زیاده معلوم میشه. خونش زیاده، عرض می شود که خب آب رو به رنگ خودش در میاره یا اگه به رنگ خودش نیاره و عرض می شود که متوسط باشه بین زیاد و کم، این قذر میشه. یعنی خونی که، کاسه ای که درش خون دماغ بیوفته و هنوز از بین نرفته، اگر هم آب رو، رنگ یا بو یا طعم تغییر نده، بالاخره این قذره و استخباث می شه. پس چه دلالت داره؟ این دلالت نصی دارد بر عدم انفعال قلیل به مجرد وجود نجاست درش، به عکس آنچه آقایون فکر می کنن.

(و منها صحیحة اِبْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا وَ مَا أَحْسَبُهُ إِلاَّ حَفْصِ بْنِ اَلْبَخْتَرِيِّ) هرکی میخواد باشه. (قَالَ قِيلَ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فِي اَلْعَجِينِ يُعْجَنُ مِنَ اَلْمَاءِ اَلنَّجِسِ) خمیر رو خمیر می کنن با آب نجس. (كَيْفَ يُصْنَعُ بِهِ قَالَ يُبَاعُ مِمَّنْ يَسْتَحِلُّ أَكْلَ اَلْمَيْتَةِ) چه ربطی به کر داره؟ عجین رو خمیر می کنن با آب نجس. فرض کنید که این آب نجسه. آبی که مفروض است، نجس است، بولی ست، غائطی ست، خونی ست، باهاش عرض می شود که خمیر درست کردن. (قَالَ يُبَاعُ مِمَّنْ يَسْتَحِلُّ أَكْلَ اَلْمَيْتَةِ).

این چندتا اشکال داره. یکی ربطی به آب قلیل غیر منفعل نداره. آب قلیل منفعله، یعنی آب نجسی ست که فرض نجاستش شده و منفعله، اولاً.

ثانیاً اشکال دوم، (يُبَاعُ مِمَّنْ يَسْتَحِلُّ أَكْلَ اَلْمَيْتَةِ) کسی که أکل میته را حلال می داند، بپرسیم چرا. اگر یهودی یا نصرانی به غلط أکل میته را حلال می داند، به غلط خوردن خون رو حلال می داند، به چه حسابی ما به او بفروشیم؟ اگر یک مسلمانی تحرز از نجس نمی کند، پرهیز از حرام نمی کند، حرامی رو بفروشیم؟ معنی ندارد. خوراندن حرام و فروختن حرام به کسی که باید حرام بداند، و لو لا ابالی ست این عرض می شود که حرام است کلاً و قابل قبول نیست.

(صحبت حضار)

بله؟

(صحبت حضار)

ادله اونقدر زیاده که آدم گیج می شه.

(و منها روایت عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ كُنْتُ مَعَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي طَرِيقِ مَكَّةَ فَصِرْنَا إِلَى بِئْرٍ فَاسْتَقَى غُلاَمُ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ دَلْواً فَخَرَجَ فِيهِ فَأْرَتَانِ) البته اون چاه ها هم چاه پر آبی نبوده، زمانی که خیلی آب کمه و از تشنگی مردم هلاک میشن، چاه آب کمه البته، این پسر یک دلوی انداخت (فَخَرَجَ فِيهِ فَأْرَتَانِ) دو تا عرض می شود که موش.

یکی از علما بحث می کرد از مراجع سلف که فوت کرده. این جواهر درس می داد، من هم بودم ولی بعد دیگه نرفتم. خیلی هم بزرگ بود. گفتش که عرض می شود که فأره و فاره، باهم یه جور نوشته میشه. فاره یعنی موش، فأره یعنی عرض می شود که مُشک. ایشون فَأره رو عرض می شود که فاره می خوند، میخوند موش مشک، موش مشک.

حالا در هر صورت، (فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَرِقْهُ) بریزش. چرا؟ برای اینکه، حالا این موش مرده توی آب چاه، آب رو تغییر نداده، ولیکن، با ظرف که برداشتید، موش مرده، خب موش مرده خبیث می کنه آب رو دیگه، ارقعی. پس دلیل بر نجاست نیست.

از دو حال خارج نیست، یا ارقعی برای اینکه بو و رنگ و اینهاش عوض شده. یا ارقعی اگر هم عوض نشده، باز موش مرده است، توی آب، موش مرده، انسان تجنب می کنه. بنابراین دلیل بر نجاست نیست. در یک بُعد دلیل بر نجاست نیست و عرض می شود که احتمال خبث است، در یک بُعد اگه نجس است، خب نجسه دیگه. (قَالَ) بله، (فَاسْتَقَى آخَرَ) باز دوباره آب کشید (فَخَرَجَ فِيهِ فَأْرَةٌ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَرِقْهُ قَالَ فَاسْتَقَى) معلوم میشه پر موش بوده این چاه (فَاسْتَقَى اَلثَّالِثَ فَلَمْ يَخْرُجْ فِيهِ شَيْءٌ فَقَالَ صُبَّهُ فِي اَلْإِنَاءِ فَصَبَّهُ) پس این آبی که پر موش مرده است، پس این آبش نجس نیست. هذه جمله ما وقفت، متأسفانه.

خب ما بحث کرمون تقریباً به پایان رسید

(صحبت حضار)

بحث کرمون، کر شد و ان شاء الله بعد از تعطیلی عید، روز پونزدهم مثل اینکه که روز شنبه خواهد بود، حضور برادران هستیم.

و ما مطلبی که خواستیم عرض کنیم، عرض نمی کنیم چون اضافه بر مطالبی که چند روز عرض کردیم که خودش قال و غوغا ایجاد می کند، کافی ست که ما در دو بعد متأثر باشیم، یکی بُعد علمی حوزه و دیگری بُعد سیاسی حوزه. که هم سیاست علیه مسلمون ها و حوزه جهنمی ست و هم علم علیه حوزه و علما و مدرسین و عقلا و مومنین عرض می شود که جهنمی ست.

خداوند ما رو از این دو جهنم نجات بده و ما را در بهشت برین ظهور ولی امر صلوات الله و سلامه علیه قرار بده و مقدمه اش هم این است که ما جاده رو باز کنیم. جاده رو از نظر سیاسی و از نظر فقهی باز کنیم که امام زمان میاد، ما رو اقلاً بشناسه، تجنب از ما نکند.

و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم