بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و علی آله الطاهرین
ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد
تکرار می شود این جمله که لازم به تکرار است. مکاتبی که در بین مسلمان ها در برابر قرآن هست این مکاتب در بُعد اصلی چهار مکتب است، مکتب انفصال از قرآن، مکتب تحمیل بر قرآن، مکتب تفکیک و مکتب استقلال.
در مکتب استقلال می توان (اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا) [آل عمران: آیه ۱۰۳] را کاملاً در بُعد عصمت علمی نقش داد که فتواها، تقلیدها، پیش فرض ها، انتظارات، ان قلت و قلت های درونی و برونی تحمیل بر قرآن نشود و قرآن را با دیده صاف و بدون غبار و تحمیل از نظر لغت و ادبیات در نظر گرفت و اگر اختلافی کمرنگ باقی بماند (وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ) [شوری: آیه ۳۸].
کسانی که شرع مداران قرآن هستند و مدار اصلیشون بدون انفصال و بدون تحمیل و حتی بدون تفکیک، محور اصلیشون قرآن است و بر مبنای قرآن سنت قطعیه محمدیه صلوات الله و سلام علیه است حداقل بُعد اول عصمت علمی را می توانند دریافت کنند با مراجعه صحیح به قرآن.
و بُعد دوم (وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ) [شوری: آیه ۳۸].
از جمله آیاتی که برش تحمیلات شده است یا در مکتب انفصال قرار گرفته است که اصلاً توجه به آیه طهارات ثلاث نمی شود بلکه سنی روایات سنی، شیعه روایات شیعی، هر کدام طبق اسنادشون، شهرت هاشون، اجماعاتشون، اطباقاتشون، ضرورت هاشون، فتواهاشون نظری می دهند و اختلافات زیادی حتی در وضو که شب و روز بهش احتیاج داریم موجود است، اگر به قرآن توجه شود درست است یک آیه است، ولکن این یک آیه کماً، کیفاً، وقتاً طهارات ثلاث رو کاملاً بیان کرده است.
دیروز اجمالی از کل آیه عرض شد. آیه را مجدداً می خوانیم. آیه هفتم، ششم و هفتم سوره مبارکه مائده
(أعوُذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ، وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمِيثَاقَهُ الَّذِي وَاثَقَكُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ) [مائده: آیات ۶ و ۷]
به طور اجمال تعداد کردیم مسائلی که بر محور این آیه در بُعد طهارات سه گانه هست.
بحث اولمون این بود که چرا خطاب به (الَّذِينَ آمَنُوا) ست جوابش رو عرض کردیم به طور مفصل. و در آیاتی که ناس مورد خطابند (قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا) [الاعراف: آیه ۱۵۸] (يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) [بقره: آیه ۲۱] (وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ) [حج: آیه ۲۷] بله؟
(صحبت حضار)
چرا در این آیات و مانند این آیات ناس محور است؟ در عبادت کلاً (يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا) در عبادت حج که (وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ). هم در عبادات کلیه و هم در عبادات جزئیه. مگر وضو از عبادات جزئیه نیست که (الَّذِينَ آمَنُوا) مورد خطابند؟
جواب بعضی از تکالیف متوجه است به ناس مکلفین من حِیثُهم ناس. بُعد اول عقیده به الله است، بُعد دوم عقیده به عبادت الله است. بنابراین (يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ) امریست بر مبنای تفکر و زیر بنای بلوغ و تکلیف.
ناس بماهم ناس مکلفون، باید عابد رب باشند. عارف رب کسی که رب را می شناسد به هر مقداری که میشناسد یا نمی شناسد باید بشناسد یا میشناسد بایدِ دوم بعد از شناخت رب، بایدِ عبادت است.
بنابراین عبادت در ارتباط خاص با ایمان نیست، در ارتباط خاص با تکلیفه. کما اینکه ایمان بر مبنای تکلیف است، عبادت بر مبنای تکلیف است.
حالا ایمان، چه ایمان نفاق باشد (وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ) [الحجرات: آیه ۱۴] که در دل نه ایمان است و نه کفر. در تمام این مراحل با اختلاف ابعاد ایمان، مقتضای ایمان بالله برای مکلفین که ناس اند و یا غیر ناس عبادته.
سوال می شود راجع به حج، حج که عبادت خاص است، پس چرا أَذِّنْ فِي المومنین نشد؟ (النَّاسِ) شد؟ برای اینکه ناس أعم است کتابی، موحد غیرکتابی و مشرک قائل به حج بودند. حتی مشرکین شعائر حج را داشتند. اسلام تنظیم کرده است، زیاد کرده است، کم کرده است، درست کرده است شعائر حج رو.
بنابراین کل ناس که البته ملحد درشون بسیار کم بوده و اغلبیت مطلقه مربوط است به ناسی که خدا را باور دارند یا در بُعد اشراک یا در بُعد توحید غیر کتابی یا در بُعد توحید کتابی یا در بُعد توحید اسلامی خدا رو قبول دارند و اینها ملتزم اند در هر بعدی از ابعاد غریبه و بعیده عن الاسلام اعتقاد به حج دارند.
پس حج انجام می دهند منتها این حج را که انجام می دهند (أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ) [حج: آیه ۲۷] (مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ) با سایر شرایط که در سایر آیات حج هست. این جمله ای بود که یادم رفته بود عرض کنیم.
حالا مباحث دیگر، (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا) آیا موضوع حکم وضو برای نماز که ایمان است به مقتضای ایمان باید وضو گرفت؟ مومن محدث باشد، محدث نباشد، اگر چه محدث نباشد هم باید وضو بگیرد؟ کسانی ممکن است خیال کنند که اینطور است. خیال کنند آیه مبارکه اطلاق دارد چون یا ایها المحدثون نبود، یا ایها الذین آمنوا اذا کنتم محدثین نبود بلکه موضوع (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا) است.
ممکن است کسانی اینجور استدلال کنند و ما صورتاً تقویت می کنیم استدلالشون رو بعد با خود آیه جواب می دیم. خود آیه جوابگوی این خیال است که هر کس مومن است، بالغ است و مومن است وقتی می خواد قیام الی الصلاه کند باید وضو بگیره.
ولکن خود آیه جوابگو ست. قبل از جواب خود آیه، میگن (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا) موضوع مطلق است، موضوع مومن است. مومن که (إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] تا آخر است.
جواب این است که آیا مقصود از این غسلتان و مسحتان چیست؟ آیا نتیجه ای دارد یا توقف در خود عمل است؟ این غسلتان و مسحتان که انجام شد، انجام شد و تمام شد یا انجام شد و اثری در مکلف باقی گذاشت؟
از آیه استفاده می کنیم که این غسلتان و مسحتان برای اثر طهارت است. آخر آیه رو ملاحظه کنید (مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ) [مائده: آیه ۶]. پس غایت و مقصود از غسلتان و مسحتان طهارت است. طهارت از خبث نیست طهارت از حدثه. حالا یا حدث اصغر باشه یا حدث اکبر.
بنابراین اگر چنانچه، درسته که آیه مبارکه مطلق است از نظر ابتدا (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا) ولکن (الَّذِينَ آمَنُوا) که محدثاند چون (الَّذِينَ آمَنُوا) که طاهرند یعنی قبلاً وضو گرفتند وضو گرفتن اینا چیکار میخواد بکنه؟ طهارت فوق الطهاره است؟ (لِيُطَهِّرَكُمْ) اصل طهارت رو شرط داره.
چون طهارت دارای مراتبیه، یا طهارت یک بُعدی ست یا طهارت دو بُعدی ست که (الوُضوءُ علَى الوُضوءِ نُورٌ على نُورٍ). اینجا میگد که (وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ) اصل طهارت غایت است از برای غسلتان و مسلتان.
حالا کسی که اصل طهارت را دارد با انجام دادن قبلی غسلتان و مسحتان دیگه امر به او نمیشه چون این تحصیل حاصله. وقتی کسی قائم است بگن قُم، کسی جالس است بگن إجلس. کسی که یک فعلی را دارد دیگه امر به انجام اون فعل براش این تحصیل حاصله.
حالا کسی که (لِيُطَهِّرَكُمْ) درش حاصل است، وسیله طهارت از حدث که وضوست قبلاً انجام داده حالا که میخواد قیام للصلاه بکند باز (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ) معنا ندارد، این یک بُعد.
بُعد دوم ملاحظه کنید (وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى) (وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا) [مائده: آیه ۶] پس اگر جنب باشید و قیام الی الصلاه می کنید در صورت جنابت (فَاطَّهَّرُوا). اما اگر جنب بود (فَاطَّهَّرُوا) رو انجام داد دیگر (فَاطَّهَّرُوا) معنا ندارد. این راجع به غسل.
(وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ) [مائده: آیه ۶] جمله ذیل که (جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ) که تفاسیرشو بعد عرض می کنیم این حدث اصغر است. محور حدث اصغر (جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ) و محور حدث اکبر (أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ).
اگر مومنون بماهم مومنین چه محدث به حدث اصغر و اکبر باشند چه نباشند مورد خطابند، پس این شرط برای چیه؟ که (إِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً) [مائده: آیه ۶].
اگر آب بود باید که طهارت صغری یا طهارت کبری و اگر آب نبود تیمم بدل. پس این دلیل قاطع دوم است در متن آیه که (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا) خطاب به مومنینی ست که محدث هستند. اگر مومن محدث به حدیث اصغر یا اکبر نباشد مخاطب به این آیه نیست.
بله در روایات دارد که (الوُضوءُ علَى الوُضوءِ نُورٌ على نُورٍ) ولکن نور دوم واجب نیست، یک رجحانی دارد. ولکن آیه مبارکه امر ایجابیست. (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا) [مائده: آیه ۶] الی آخر.
بنابراین جواب این احتمال از خود آیه استفاده میشه. اما کسانی که در مکتب انفصال هستند یا در مکتب تحمیل هستند یا در مکتب تفکیک هستند سنی هستند یا شیعه هستند یا هر چه هستند، حرف های گوناگونی را زدند بر مبنای عدم توجه و دقت به آیه.
مثلاً عرض می شود که اینجا در کتاب صفحه ۱۲۱ جلد مائده، (الثالثَ الطهاره لِلصلاه عِند القیام الیها مفروضهٌ علی کل مکلف دون ابقا) که خیال میشه. (و إن کان مططهرا قبل قیام الیها) خب این رو کی گفته؟ (کَما نَقله فِی التبیان عن إکرمه و نسبه الی داود ظاهری).
شیخ طوسی در تفسیر تبیان از إکرمه که از أئمه اهل سنت است و إکرمه از داود ظاهری که از ائمه اهل سنت است نقل کرده است که این خطاب به کل مکلفین است. چه محدث باشند چه محدث نباشند. ولکن به این دو بزرگوار عرض می کنیم به آیه مراجعه کنید دقت کنید و مطلب برطرف میشه.
(ام هی علی المحدثین مفروض و لغیرهم راجح) چرا؟ (حیث الوضو علی وضو نور علی نور).
ولکن آیا امر دلالت بر وجوب دارد؟ دلالت بر استحباب دارد؟ یا هم دلالت بر وجوب دارد هم استحباب؟ طبعاً وجوب است. توی امر نخوابیده است که این کار رو بکن و اگر هم نخواهی نکن. اگر هم نخواهی نکن دلیل مستقل لازم دارد. طبع نهی نکن صرفاً و صددرصد، طبع امر انجام بده صرفاً و صددرصد.
البته در بحث خودش این مطلب ثابته که امر نص است یا ظاهر مستقر است در وجوب و نهی نص است یا ظاهر مستقر است در حرمت.
بنابراین (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا) [مائده: آیه ۶] که امر به وضوست، این امر استحباب نیست این امر وجوب و استحباب نیست، این امر وجوبه. (الوُضوءُ علَى الوُضوء) وضوی روی وضو وضوی استحبابی ست. بنابراین این امر شامل وضوی استحبابی نخواهد شد، بلکه هم وضوی وجوبی ست.
(ام انها کانت مفروضه) احتمالاتی که هست، (ام انها کانت مفروضه لکل صلاه دون الاختصاص بالمحدثین کماهنا). هر صلاتی رو، محدث باشید محدث نباشید باید که وضو بگیرید. اختصاص به محدثین هم نداره. (ثم نسخ عموم الفرض بفرضها علی خصوص المحدثین).
روایاتی از طریق اهل تسنن و اقوالی نقل شده است بر این مبنا که آیه دلالت دارد به طور مطلق بر اینکه وضو برای کسی که میخواد نماز بخوند کلاً واجبه. محدث باشد یا محدث نباشد.
ولکن اقوالی و روایاتی آیه را تخصیص می دهد به محدثین. ما عرض می کنیم که اقوال و حتی روایات نمی توانند آیه رو نسخ کنند، یا نسخ اطلاق یا نسخ عموم.
چون اگر اطلاق باشد این ظاهر مستقر از اطلاق است ولکن اطلاق ندارد به دلیل خود آیه اطلاق ندارد. اما اگر در خود آیه ادله ای بر اختصاص وضو به محدثین نبود (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا) این نص در اطلاق است یا ظاهر مستقر در اطلاق است که موضوع واحد فقط ایمان است. ایمان است که از برای صلاه موجب وضو است و حدیث نمی تواند قرآن رو نسخ کند.
اینجا نوشتیم (هو الذی رواه احمد و ابو داود عن عبدالله بن عمر عن اسما بنت زید بن خطاب حدثت قال عبدالله ابن عمر عن عبدالله بن حنظله بن ابی عامر قصیر الأنصاري الانصاری عن نبی صلی الله و آله و سلم امر بالوضوء لکل صلاه طاهراً کان أو غیر طاهر).
میگیم این امر کی بوده؟ امر بعد از مائده بوده یا قبل از مائده بوده؟ اگر امر بعد از مائده باشد این امر بر خلاف امر خاص الهی ست که از سه چهار نص آیه استفاده می کنیم که این امر مربوط است به محدثین. و اگر قبل بوده این روایت دلیل نیست چون روایت از ثابتات نیست.
(لکل صلاه) عرض می شود (طاهرا كان أو غير طاهر فلما شق عليه وضع عنه الوضوء إلا من حدث).
(و لمسلم من حدیث بريدة عن ابی قال کان النبی صلوات الله يتوضأ عند كل صلاة ، فلما كان يوم الفتح صلى الصلوات بوضوء واحد ، فقال له عمر إنك فعلت شيئا لم تكن تفعله، قال عمداً فعلته یا عمر). فتح الباری فی شرح الصحیح البخاری صفحه ۲۴۳ جلد یک.
این روایت هم قابل قبول نیست چون یا قبل از مائده است یا بعد از مائده. از خود روایت در میاد که این بعد المائده است. بعد المائده، مائده قابل نسخ نیست.
(صحبت حضار) حاج آقا دلیل بر استحباب نیست، کانَ دلیل بر استحبابه.
کَانَ دلیل بر وجوبه.
(صحبت حضار) نه اینجا وضعش فرق داره
کانَ استمراره کان استمراره. کان عمداً دلیل بر رجوحه یعنی مستمراً این کار رو می کرد. اگر کان نبود ممکن بود استحباب باشه ولی کان دلیل بر استمراره.
(صحبت حضار) بعدش عمداً مخالفت کردن
عمداً تغییر رأیه، عمداً تغییر رأیه، یعنی قبلاً واجب بوده است برای هر نمازی یه وضو، بعداً این وجوب از بین رفته.
(أم هی مخصوصه بالمحدثین بالاخبار و اجماع الفرقه). اخبار شیعه و سنی زیاد داریم و اجماع فرقتین نه فرقه، اجماع فرقه شیعه و فرقه سنی که این وضو وجوبش مخصوص است به محدثین.
کسی بیاد بگد که این اخبار و اجماع فرقه آیه را تقیید میکند. اینم قابل قبول نیست بلکه خود آیه خود را تقیید کرده است. (ام یختص القیام بالقیام عن النوم). این رو جوابشو دادیم. قیام هر قیامی ست. قیام از شغل، از مطالعه، از غذا خوردن، از راه رفتن، از هر کاری. قیام بالنوم من باب مصداق من المصادیق است که علتشو عرض کردیم.
(و الآیه الطلیقه لا تحتمل خاصه القیام). (إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ) [مائده: آیه ۶] ما قیام هایی، صدها جور قیام داریم. شما این صدها جور قیام رو تخصیص می زنید به قیام عن النوم این غلط است. این برخلاف نص اطلاق آیه است.
خب وانگهی مگر حدث مختص به نومه؟ اگر حدث مختص به نوم باشد (إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ) یعنی قیام عن نوم و حال آنکه نص آیه است که غایط و لا مستم النساء و مهمات حدث اصغر و حدث اکبر غائط است و عرض می شود که بنابراین این تناقض در آیه میشه.
(إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا) وقتی که از خواب بیدار شدید وضو بگیرید، اما اگر خواب نیستید، جنب شدید یا غائط رفتید یا چه، اونجا رو شامل نیست.
(ام انه اعلام لرسول الله طهاره علیه الّا اذا قام للصلاه دون غیرها) اینم یه قوله که (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [مائده: آیه ۶] این برای چیه؟ میخواد بگد که وضو مختص به نمازه. غیر نماز وضو نداره، این غلطه، برای اینکه این آیه از اواخر مدنیات است و آخر ما نزلت سوره مائده است.
و حال آنکه در سوره مکیه (لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ) [واقعه: آیه ۷۹] داریم. پس مسح قرآن هم طهارت لازم داره. هم طهارت از حدث، هم از حدث اصغر، حدث اکبر و هم از خبث.
مثلث طهارت در بُعد ظاهری واجب است در اینکه مسح قرآن بکند. بنابراین اینکه میگید اختصاص داشته است عرض می شود وضو به نماز این اختصاص غلطه.
بله عرض می شود که (أم انه اعلاما لرسول صلوات الله علیه الله طهاره علیه الّا اذا قام للصلاه دون غیره من الاعمد. لأنّه كان إذا أحدث امتنع من الأعمال).
این خیلی عجیبه. در روایت دارد که روایت سنی، پیغمبر اکرم وقتی که حدثی ازش صادر میشد یا حدث اصغر یا حدث اکبر هیچ کاری نمیکرد، نه میخورد، نه می آشامید، نه راه میرفت، نه جواب سلام میداد. اینا رو دارد در روایت که ازش میخونم.
(صحبت حضار) اهل تسنن نقلش کردن؟
بله.
فی آیات الاحکام (24:21) . عرض می شود که جلد دوم صفحه ۴۰۳ (روی سفیان ثوری عن جابر بن عبدالله ابن ابی بکر ابن محمد بن عمر ابن حذر عن عبدالله بن علقمه قال کان النبی صلی الله علیه و سلم اذا أَراق ماءً نکلّمه فلا یکلّمنا و نسلّم علیه فلا یکلّمنا حتی یأْتی أَهله فَيتوضَّأَ)
پیغمبر بزرگوار وقتی که آب میریخت یعنی عرض می شود که غائط میرفت، قبل از اینکه وضو بگیره ما باهاش صحبت می کردیم جواب نمیداد، سلام میکردیم جواب نمیداد. خیلی عجیبه ها یعنی پیغمبر رو اینا لال معرفی کردند. پیغمبر در موقعی که محدثه اصلاً جواب نمیداد. سوال شرعی جواب نمیداد، سوال عرفی جواب نمیداد، سلام رو جواب نمیداد ترک واجبات میکرد.
(صحبت حضار) منافات داره
با خیلی چیزها منافات داره.
(فَيتوضَّأَ وضوء للصلاه. فقلنا فی ذلک)
علیکم السلام
(فقلنا فی ذلک) گفتیم چه وضعیه؟ آخه پیغمبر که وضو ندارد محدث است حرف نزنه عرض میشود که جواب سلام نده، جواب سوال نده این یعنی چه؟ (فقلنا فی ذلک حتی نزلت آیه الرخصه يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ) [مائده: آیه ۶] این غلط علی غلط علی غلطه.
اولاً (وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا) [نساء: آیه ۸۶] قیدی داره؟ (فَحَيُّوا) در صورتی که وضو داشته باشید؟ اگر وضو نداشته باشید (حَيُّوا) درست نیست؟
وانگهی اصن وضو برای چیه؟ وضو طهارت عن الحدث است در محضر اله. محضر اله در بعد صلاه یا در بعد مسح کتاب قرآن، برای احترام مقام ربوبیت چه در صلاه و چه در کلام خدا باید وضو داشت.
ولکن انسان میخواد با زید حرف بزنه، با عمر حرف بزنه، با زنش حرف بزنه، جواب سوال بده یا جواب سلام مسلمان ها رو بده، تمام این ها رو ترک کند تا اینکه عرض می شود وضو بگیره درست نیست.
(والقول الفصل هنا ان فرض الطهارات ثلاث مخصوص بالمحدثین به دلیل آیه نفسا). این بحث اول.
حالا (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) [مائده: آیه ۶] از نظر ادبی بحث کنیم چون ادبیات و لغت خودش کلید فهم کلام است چه عربی و چه غیر عربی.
در اینجا هم، در اینکه در بین مسحتین و غسلتین و مستحتین ترتیب هست یا نیست اختلافه. حالا شیعه میگن ترتیب هست ولی سنی ها اختلاف دارند. گروهی زیادی از سنی ها میگن عرض می شود که ترتیب نیست از آیه ترتیب نمی فهمیم و حال آنکه آیه نص است در ترتیب.
کسی بگه ترتیب نیست میگه چی؟ میگد که (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] (فَاغْسِلُوا) این دلیل بر این نیست که غسل جلو باشه. جوابش این است که فَاست، فَا ترتیب دیگه دیگه. خود فَا نص است در عرض میشود که ترتیب.
حرف دوم (وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ)، از نظر ادب واو برای مطلق جمعه دیگه. اینطور نیست؟ واو برای ترتیب که نیست. آقایون اینو اشکال می کنند میگن چون واو برای مطلق جمع است و از برای ترتیب نیست بنابراین (أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) ممکن است قبل از مسح سر، بعد از مسح سر، قبل از مسح پا، بعد از مسح پا، بلکه بالاتر میگن (أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) چون با واو عطف شده عطف با واو دلیل نیست بر اینکه قبلی قبله، نخیر قبلی بعد باشه.
اینم جوابش چیه؟ این است که اولاً و ثانیاً، اولاً واو به طبیعت الحال دلیل بر ترتیبه. کما اینکه روایت داریم (ابدعوا بما بدع الله به).
واو به طبیعت الحال برای ترتیبه. اگر گفتن فلان و فلان و فلان و فلان و فلان آمدند، اگر مقاماتشون یکسان است و دلیل قطعی بر تقدم و تأخر دیگری که نفی کند مرحله اولی نداریم این برای اینکه فلان اول فلان دوم فلان سوم. این اولاً.
ثانیاً واو در اینجا عطف است به فَا. (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا) [مائده: آیه ۶] پس واو حکم فَا پیدا میکنه، چون عاطف و معطوف در آنچه معطوف دارد وحدت دارد. هرچه معطوف هست (قطع صدا)
اونکه به دلیل قطعی یا به دلیل لفظی نیست. بنابراین (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ)، (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) که با فَاست، (وَأَيْدِيَكُمْ) یعنی فَأَيْدِيَكُم چرا؟ برای اینکه واو ایدی و وجوه دلیل است بر اینکه همون ترتیبی که با فَا از برای وجوه استفاده می شود از برای ایدی هم استفاده می شود.
(صحبت حضار)
بله برای اینکه وصف قبلا ذکر شده دیگه.
(صحبت حضار)
مگر قرینه داشته باشیم که زید بعد اومده و الّا عطف قاعده معطوف الیه تقدم است و قاعده معطوف تأخر است مگر قرینه قطعی داشته باشیم. از نظر ادبی اینطوره
(صحبت حضار) ممکنه با هم اومده باشن، ممکنه امر اول باشه
ممکنه با هم باشه این امکان دلیل میخواد. اگر با هم آمده باشند یا امر قبلاً رسیده باشه این دلیل میخواد، چون دلیل نداریم، بنابراین اطلاق واو مقتضی ترتیبه، وانگهی اضافه بر این چون واو عطف به فَاست پس معنی فَا پیدا میکنه. این نصه دیگه اگر حرف اول مثلاً جا نیفتاده درست چون (وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) یعنی فَأَيْدِيَكُم. این فَ بعد از فَ است. فَ اول بعد از عرض می شود که (قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ) دوم بعد از غسل وجهه.
(سوال) ترتیب را بیان می کند در وضو
بله دیگه.
بعد راجع به عرض می شود که مسحتین (وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ) [مائده: آیه ۶] این سه تا واو هر سه معنی فَا میدهد چون عطف به فَا است. بنابراین ترتیب مربع در غسلتان و مسحتان وجود دارد. در اینجا
(صحبت حضار) ترتیب بین دست ها چی؟
بله؟
ترتیب بین دست ها
(صحبت حضار) بحث می کنیم بله.
اینجا عرض کردیم که (ثم الواو محم تحمله لمطلق جمع بقرینه ولکن ظاهرا ترتیب کما ذکره جماعت من اهل اللغه منهم حشام و نقل ذلک القطرب و الربعی و الفراء والتغلب و ابو عمر زاهد و شافعی). ما تابع عرض میشود که لغتیم.
(ثم و ذلک الترتیب حجه للسماح فی و لا حجه) (31:30)
حالا کسی بیاد بگد که خب ترتیب مثل اینکه بعضی از سنی ها گفتند، ترتیب درست، آیا این ترتیب نفی ترتیبای دیگری میکند یا نه؟ میگیم عبادت توقیفیه دیگه.
عبادت که توقیفی است کمّش، کیفش، ترتیبش، وقتش اگر معین شد اونم به لسان وجوب، اگر به لسان اعم از وجوب و غیر وجوب باشد قرینه داشته باشیم بله ولیکن اگر ترتیب و کیفیت و کمیت وقف به لسان وجوب تعیین شد غیرش بدعته دیگه برای اینکه ما تابع شرعیم و عبادات عرض می شود که توقیفی ست.
(فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ) عرض می شود که در (صحیحه زُرَارَةَ عن الباقر علیه السلام قَالَ تَابِعْ بَيْنَ اَلْوُضُوءِ كَمَا قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اِبْدَأْ بِالْوَجْهِ اِبْدَأْ بِالْوَجْهِ) اینجا تطابق روایت و آیه است. (ثُمَّ بِالْيَدَيْنِ ثُمَّ اِمْسَحِ اَلرَّأْسَ وَ اَلرِّجْلَيْنِ وَ لاَ تُقَدِّمَنَّ شَيْئاً بَيْنَ يَدَيْ شَيْءٍ تُخَالِفُ مَا أُمِرْتَ بِهِ فَإِنْ غَسَلْتَ اَلذِّرَاعَ قَبْلَ اَلْوَجْهِ فَابْدَأْ بِالْوَجْهِ وَ أَعِدْ عَلَى اَلذِّرَاعِ وَ إِنْ مَسَحْتَ اَلرِّجْلَ قَبْلَ اَلرَّأْسِ فَامْسَحْ عَلَى اَلرَّأْسِ قَبْلَ اَلرِّجْلِ ثُمَّ أَعِدْ عَلَى اَلرِّجْلِ اِبْدَأْ بِمَا بَدَأَ اَللَّه)
خب اما دیگران چه گفتند؟ (ذهب ابوحنیفه و مالک و ثوری) کلفتای اهل تسنن که ابوحنیفه و مالک دو تا امامند.
(ذهب ابوحنیفه و مالک و ثوری و ابن مسعود و لیث و الاوضاعی الی عدم وجوب التربیت). این انفصاله دیگه. چون در مکتب انفصال اند خیال می کنند رو قرآن کار می کنند ولی رو قرآن کار نمی کنند. با دقت مختصر فهمیدیم که ترتیب لازم است به نص آیه.
(و قد رواه عن علی) جالبه که مطلب قبلی که خودشون میگن اتهام به امیرالمومنین هم می زنند که اون حضرت هم اینطور گفته. مثل عرض میشود که توده ای ها که مطالبی رو نسبت به امیرالمومنین میدن.
(و قد رواه عن علی علیه السلام و عبدالله و ابی حریظه ما ابالی روایت، (ما ابالی بای اعضایی بدعت اذا اتممت وضوء) غرض توسله، حالا مسح جلو باشد غسل عرض میشود که وجه جلو باشد غسل یدیه جلو باشد هر چه باشد.
خب (فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ)، (الوجه هو ما یواجه به و یواجه و هو ظاهر (33:55) من الباطل).
بنابراین همانطوری که دیروز عرض کردیم کل اقوال اهل تسنن و کل روایاتی که اینا نقل کردند که اضافه بر وجه توی بینی را و توی چشم را و دم گوش را باید شست اینا بدعته.
اگر بشویید به عنوان احتیاطی که صورت شسته بشه مطلبی نیست ولکن اگر اضافه بر صورت بشویید این به عنوان وضو بدعت است وضو رو باطل می کند چون وضو عبادته.
(فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ) [مائده: آیه ۶] راجع به (أَيْدِيَكُمْ) مقداری بحث کردیم و مقدار دیگری بحث می کنیم.
خب غسل اول مال عرض میشود که وجهه و دیروز عرض کردیم که غسل وجه مطلقه و اصلاً کیفیت برای غسلتین و مسحتین در آیه وجود نداره.
آیا هیچ کیفیتی لازم نیست؟ یا لازم است خدا سکوت کرده؟ چطور است آیه طهارات ثلاث فقط یک آیه است و قرآن بیانٌ للناس است و عرض می شود که تکمله بیان در خود قرآن است. چطور خداوند محول کرده است کیفیات وضو را به روایات متعارضه شیعیه و متعارضه سنیه و متعارضه شیعه و سنی؟ میشه همچین چیزی؟ پس این بلاغ، بلاغ نیست. قرآن کتاب بلاغ است و أئمه هدی بلاغ اند.
بنابراین اینکه خداوند کیفیتی برای غسل وجه و غسل یدین و مسح رأس و رجلین بیان نکرده دلیل است با ظاهر قرآن یا نص در اطلاق که کیفیتی شرط نیست. اگر صورت را از بالا بشویید یا از پایین بشویید از اینور.
البته روایاتی در کار هست مثلا روایت هست که (لاَ تَلْطِمْ وَجْهَكَ بِالْمَاءِ) که مفصل خواهیم خوند.
حالا این عبارت رو می خونیم براتون.
(صحبت حضار)
بله؟
(صحبت حضار)
بله
عقل چقدر روایت میکنه؟
(صحبت حضار)
عرفاً بعضیا فرو می کنند تو آب نه بالا داره نه پایین. اینو چیکار باید کرد؟
(صحبت حضار) نه آب قلیل، آب قلیل چی؟
نه آب کثیر. حالا در آب کثیر که وضو ارتماسی گرفته میشد از بالاست یا از پایینه یا از اینوره از اینوره؟ پس بالا پایین شرط نیست که.
(صحبت حضار)
اگر بالا یا پایین یا طرف راست یا طرف چپ شرط باشه پس وضو ارتماسی باطله بله دیگه.
(صحبت حضار)
خب این دلیل نداره.
عرض می شود که ما اینجا نوشتیم که (بما دارت عليه الإبهام و الوسطى عرضا و ما بین قصاص الشعر رأس و الذقن طولاً) که روایت دارد.
(والواجب غسل ما صدق علیه الوجه فلا اعتبار بکبر الوجه و بصغر) دیگر.
بنابراین صحیحه (قطع صدا)
معمولاً یکسانه ولکن اگر بین الإبهام و الوسطى کمتر از وجه بود کافی نیست، اگر بیشتر از وجه بود لازم نیست، اگر به اندازه وجه بود کافیه. بنابراین ما نمیتونیم به حرفیت نص تقید کنیم که چون صحیحه زراره دارد که بین الإبهام و الوسطى.
اگر بین الإبهام و الوسطى رو میخواد صد در صد بگد خلاف نص آیه است چون سه بُعد داره. ما یک بُعد رو فقط قبول داریم. اگر بین الإبهام و الوسطى به اندازه وجه بود نه بیشتر بود نه کمتر عرض می شود که قبول داریم.
(فلا وجه لاطخال الأُذنين و لالبیات الذی بینهما و بین الاظار و داخل الفهم و عنف و العیت فی الوجه و فی غسلها وجوبا او استحبابا بدعه مهما قال به قائلون و تال فی توجیهه طاعلون). کیا؟ قال … من المسلمون الوجهنا هو کل مادون منابط شعر الراس. (38:00)
هر چه پایین منابط شعر راسه. (الی منقطع ذقن طولا) قبول داریم. و من الأُذن الی الأُذن ارزن. خب چرا من الأُذن؟ آیا از اینجا تا اینجا وجهه؟ وجه میگیم مواجه انسان باهاش داره.
(ما ظهر منها لعین الناظر و ما بطن من منابط شعر الحیه و العارضین و ما کان من الداخل الفهم والعنف و ما اقبل من الأُذنين من الوجه. قالوا یجب غسل جمیع ذلک و من ترک شیء من لم تجد صلاه). این حرفش اینه (ذهب الی ذلک ابن عمر فی روایه نافعا و ابو موسی الاشعری و مجاهد و عطی و الحکم و سعید بن جبیر و طاووس و ابن سیرین و ضحاک و حرث بن المالک امه سلمه) زنا و مردا، (ام سلمه، ابوایوب، ابو امامه، عمار بن یاسر، قتاده) قاطی کردند درست و نادرست. (کلهم قالوا لتخلیل اللحیه).
خب اگر ریش انسان پوک نیست چرا تخلیه کنند؟ آیا زیر و روش سیرت است؟ زیر و روش که پیدا نیست که. آنچه که پیداست صورت است، ما تواجه و تواجه به. خلاف نص آیه.
(فاما غسل باطن الفهم فذهب الیه) که تو دهنم باید آب کرد که تو دهنم صورته. (فذهب الیه مجاهد و حماد و قتاده).
(و اما وجوب غسل ما اقبل من الأُذنين فقول شعبین). از الأُذنين تا اینجا. (و قال ابن عمر الأُذنان من الراس). خب اگر الأُذنان من الراسه راس نگفتن بشور، وجه رو گفتن بشور. راس غیر وجهه.
(و به قال قتاده والحسن و رواه ابو حریده عن النبی صلوات الله علیه اقول انهم لم یجدوا علی کل هذا البدع الزائده حدیثا) حدیث هم پیدا نکردند. اینا فقط رأیه.
اگر حدیث پیدا کرده بودند خب مطلبی بود ولی یک دونه حدیث بر این اختلاقات و بر این بدعتها پیدا نکردند فقط رأیه. و چون مکتبشون مکتب انفصال از قرآنه. سنی ها ادعا می کنند که ما با قرآنیم. در مدارسشون در حوزه هاشون قرآن حفظ کردن، قرآن خوندن، قرآن درس دادن ولکن نه، جمله ای که باید گفت و صحیح است این است که هم شیعه و هم سنی ثقلین رو ترک کردند.
آقای طباطبایی در تفسیر میگوید که عرض میشود که شیعه ثقل اصغر را گرفته اند و ثقل اکبر رو ترک کردند و سنی ها ثقل اکبر رو گرفتند و ثقل اصغر. ما عرض می کنیم که هم شیعه هم سنی ثقلین رو ترک کردند برای اینکه ثقل اصغر را در صورتی ما می تونیم بگیریم که بدونیم که این این روایت ثقل اصغره و دانستن و یقین به اینکه روایت ثقل اصغره این است که مطابق قرآن باشد. پس باید قرآن رو بگیریم.
این ثقلین متحدین با هم اند، مندخل در یکدیگرند، بنابراین هم سنی تارک ثقل اکبر است و ثقل اصغر، هم شیعه تارک ثقل اکبر و اصغره.
اون که جمع بین ثقلین میکند ثقل اکبر را منات و محور کلی قرار میدهد و ثقل اصغر را که روایت قطعیه است اون رو باید رفت پیدا کرد.
بنابراین اعتراض هم به شیعه وارد است هم به سنی در فقهشون، در اصولشون، در اخلاقشون، در معارفشون، اعتقاداتشون، در عرفانشون، در فلسفه شان، حتی در ادبیات، در ادبیاتم قرآن یک جهات خاصی دارد که بر خلاف ادبیات مختلفه است یا بر خلاف ادبیات مختلفه.
اللهم الشرح صدورنا بالنور العلم و الایمان و معارف القرآن العظیم و وفقنا بما تحبوا و ترضا و جنبنا ان ما لا تحبوا و لا ترضا. و السلام علیکم ٱللَّهُم صل علی محمَّد و آل محمَّد