پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله‌العظمی دکتر محمد صادقی تهرانی

جستجو

کلمات کلیدی

خلاصه بحث

جلسه صد و بیست و یکم درس خارج فقه

تیمم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صل الله علی محمد و علی آله الطاهرین

اللهم صل علی محمد و آل محمد

باز هم صدها بار عرض می کنیم که بین فقه قرآنی و فقه غیر قرآنی فرق های بسیار زیاد است. فقه قرآنی رتب است، مرتب است، مرطب است، هم با ت هم با ط، ولکن فقه غیر قرآنی جاف است، خشک است، هیچ نفعی ندارد، مگر ضرر. دو جهتش رو دیروز عرض کردم.

جهت سوم، بر نبایدها، شایدها و نشایدها و یا مباهات است که صرفاً احکام خمسه است. چرا؟ برای چی؟ نتیجه چیست؟ اتصال و ارتباط معرفتیش کدام است؟ فردی و اجتماعیش، جسمی و روحانیش، فکری و عقلی و فطریش، هرگز در فقه غیر قرآنی، این جهات وجود ندارد.

و روی همین جهت هم، طلابی که در حوزه ها وارد می شوند و فقط فقه غیر قرآنی می خوانند و دست هایی در معارف الهیه و اخلاق و امور تربیتی ندارند، چنین و چنان که میبینیم در میان، اما اگر از اول و تا آخر و کلاً با معارف قرآنی اصلاً بدعاً فرعاً نتیجتاً وارد شوند، البته علمایی ربانی خواهند بود. هم خودشون تربیت ربانی دارند و هم مربی تربیتی ربانی نسبت به گفته هاشون، نوشته هاشون، اعمالشون و تربیت هاشون خواهند بود.

وانگهی اضافه بر این سه جهت، ما هر اندازه تأمل ها و تفکرها و دقت ها و رقت ها و تیزبینی ها و باریک بینی هامون رو در آیات قرآن داشته باشیم، مخصوصاً از سه جهت، جهت اول نظر دقیق در خود آیه از نظر الفاظش، لغتش، آداب غیر لغتی اش، فصاحتش و بلاغتش.

و از نظر دوم آیاتی که قبل یا قبل ها و بعد یا بعدها قرار دارند که کمک می کنند در توضیح آایه مورد بحث و مرحله سوم که این موضوعی مختصر است، اول نظر در خود آیه، نظر تفسیری و استفساری تسلسلی ست. نظر دوم که با نگرشی دوم در آیه و آیاتی قبل یا آیه و آیاتی بعد این تفسیر موضوعی بعضی ست.

مرحله سوم این است که کل آیاتی که در سراسر قرآن، نگرش راجب موضوع مورد بحث در آیه منظوره دارد، در نظر گرفته شود، این مرحله سوم.

مرحله چهارم (وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ) [شوری: آیه ۳۸] یا شور زنده یا شور غیر زنده.

قرآن دانان صحیح و قرآن پژوهان صحیح که شرایطش رو عرض کردیم، این ها نظراتی شخصی خواهند داشت با صرف نظر از اجتهادات و تقلیدات و پیش فرض ها و انتظارات، بعد از این هم باید که اگر گروهی کم یا زیاد از قرآن پژوهان هستند، با یکدیگر مشورت کنند و در این مشورت نتایجی هست.

از جمله نتایج نقصان هایی که در تفکر شخصی احیاناً حاصل می شود برطرف گردد و از جمله تکامل معرفتی سلام تکامل معرفتی

(سلام علیکم)

تکامل معرفتی نسبت به آیات مورد بحث است و بقیه جهات رو در بقیه ایام انشالله اگه زنده ماندیم، عرض خواهیم کرد.

حالا، قرآن شریف احکام را نوعاً مستقلاً بیان نمی کند یا در ضمن بیانات معرفتی ربانی و رسالتی و رسولی و اخلاقی و عملی و حکایتی و تاریخی بیان می کند و یا بسیار بسیار کمرنگ و کم است، باید گشت و کمتر پیدا کرد که خداوند حکمی از احکام واجب یا حرام را یا غیر این دو را بیان کند و در ضمن مطالب معرفتی نباشد.

آقایان فقها کلاً می گویند آیات الاحکام پونصدتاست، حداکثر پونصدتاست، ولکن اگر در آیات احکام نظر کنیم، آیاتی که صرفاً احکام است کم است، آیاتی که شامل احکام است و در ضمن مطالبی اصلی دیگر است زیاد است و آیاتی هم که صورتاً صرفاً حکایت است، عرض می شود که کم نیست که در هر سه بُعد احکامی منظور است.

مثلاً از جمله ضروریات فقهیه مخصوصاً بین الشیعه این است که ساختن مجسمه حیوان کاملاً یا انسان کاملاً حرام است و روی این فتوا و نظر، اگر هم مجسمه ای میسازند کامل نیست، بی پاست، بی دسته، بالاخره کامل نیست. روی این روایاتی که یا قابل توجیه است یا باید رد گردد، چرا؟

برای اینکه قرآن از جمله حکایاتش راجب به سلیمان است که (يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِنْ مَحَارِيبَ وَتَمَاثِيلَ) [سبأ: آیه ۱۳] آیا مشیت سلیمان که از انبیا بود و نه از رسل، از پیامبران بارز بود دون اولوا العزم و فوق رسلی که بارز نیستند، اضافه بر این دارای سلطه دنیوی و ظاهری هم بود که (سلطتین السلطه الدنیوی والسلطه معرفتیه الایمانیه کانتا مجموعتین فی سلیمان النبی علیه السلام).

حالا آیا سلیمان مشیت حرام دارد؟ حتی مشیت مرجوح دارد؟ بلکه مشیت مباح هم ندارد. بلکه مشیت های سلیمان که در مقام عالی عصمت و طهارت رسالتی و نبوتی ست، کلاً مشیت های واجب یا مستحب است.

در بحثی که اشاره می کنم، اصولاً اولیاء الله هر قدر مقام ولایت و عصمتشون بالاتر باشد، اعمالشون فعلاً و ترکاً حتی مرجوح را به عنوان حرام، مرجوح را ترک می کنند مگر ازبرای تبیین اینکه مرجوح است. راجح را عمل می کنند و اگر ترک کنند برای تبیین اینکه راجح است. واجب را کلاً عمل می کنند و حرام رو کلا ترک می کنند.

بنابراین تمام فعلشون واجب است در بُعدی از ابعاد و تمام ترکشون حرام است در بُعدی از ابعاد. حالا سلیمان رسول که دارای این مقام شامخ و عالی رسالت و فوق رسالت، نبوت است که تالی تلو مقام موسی ولی عزم است، این (يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ) [سبأ: آیه ۱۳] این جنیان که از برای او آنچه را می خواست عمل میکردند، این خواست دارای دو بُعد است.

یک بُعد رسالتی که بُعد محوری ست و یک بُعد سلطنتی. بُعد سلطنت سلیمان در حاشیه بعد رسالتی ست و نه بعکس این دو‌ بُعد همسان و یک میزان نیستند، بلکه در بُعد سلطنت هم رسول است. رسولِ سلطان است نه سلطانِ رسول. سلطنت سلیمان علیه السلام در حاشیه رسالت است و بر مبنای بایدها و نبایدها، فکر ها، گفته ها، شنود ها، تربیتی، شخصی و اجتماعی، تمام در محور بُعد رسالی دارد.

بنابراین این (مَا يَشَاءُ مِنْ مَحَارِيبَ وَتَمَاثِيلَ) [سبأ: آیه ۱۳] ساختن محراب های نماز که برای نماز است، رجحان قطعی دارد. تماثیل هم رجحان قطعی دارد. اگر تماثیل رجحان قطعی نمی داشت شخصی مانند سلیمان، مشیتش به اون تعلق نمیگرفت.

بنابراین چطور می شود گفتش که تماثیل ساختنش حرامه؟ اصولاً بحث مختصرش این است که تمثال یا تمثال حجر است یا تمثال شجر است یا تمثال حیوان است یا تمثال انسان.

تمثال حجر که معنا ندارد حجر همیشه هست، چرا تمثال؟ بدل نمیخواد. شجرم همیشه هست، حیوانم همیشه هست، بزرگ ترین و شاخص ترین و نمونه بارز تمثال تمثال انسان است. چون حیوانات همیشه هستند، این نباشه اونه، فضیلتی بر یکدیگر چندان ندارند، گاو گاوه، خر خره، بز بزه.

ولی انسان ها با یکدیگر از نظر درجات و مقامات عالی فرق دارن ولذا انسان هایی هستند که این ها بعد از مرگ، مرگ جسمانی دارند اما مرگ استمرار وجودی نخواهند داشت، هم در برزخ و هم در عرض می شود که دنیا.

در برزخ که با تعالیشون تعالی بیشتری ست و در قیامت همچنین و در دنیام هر قدر تمثال جسمانی سلیمان ها و داوودها و لقمان ها و بزرگان انبیاء و بزرگان از معصومین و غیر معصومین تمثالشون مذکر است.

(قیل عیسی ابن مریم علیه السلام من نصاحب يا رُوحَ اللّه قالَ مَن يُذَكِّرُكُمُ اللّه َ رُؤيَتُهُ و يَزيدُ في عِلْمِكُم منطِقُهُ و يُرَغِّبُكُم في الآخِرَةِ عَمَلُهُ) با که مصاحبت کنیم؟ با کسی که دیدنش انسان به یاد خدا بیفته چون خدایی ست (يُذَكِّرُكُمُ اللّه َ رُؤيَتُهُ و يَزيدُ في عِلْمِكُم منطِقُهُ) منطق علم ربانی شما رو زیاد می کند (و يُرَغِّبُكُم في الآخِرَةِ عَمَلُهُ).

حالا این سلیمان ها و داوودها و عرض می شود که موسی ها و عیسی ها و محمدها صلوات الله علیهم اجمعین و علی ها، مادامی که تشریف دارند ما دو رؤیت داریم نسبت به اون ها. رؤیت روحی که معنوی ست و رؤیت جسمی.

نگریستن بدن رسول الله صلوات الله علیه، چهره رسول الله خودش (يُذَكِّرُكُمُ اللّه َ رُؤيَتُهُ و يَزيدُ في عِلْمِكُم منطِقُهُ و يُرَغِّبُكُم في الآخِرَةِ عَمَلُهُ).

بنابراین اگر وفات کردند، اگر مجسمه رسول الله ساخته شد چه عیب داره؟ چه اشکال دارد؟ مجسمه داوود چه اشکال دارد؟ نمیخوام تفصیل بدم برای تأیید مطلبه که (يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِنْ مَحَارِيبَ وَتَمَاثِيلَ) [سبأ: آیه ۱۳].

حالا سوال، آیا سلیمان حرام کلی را، مشیتش تعلق گرفته یا حرام‌ بعضی را؟ حرام کلی را که در کل شرایع الهیه تمثال انسان ها حرام باشد اینه؟ یا نخیر حرام بعضی که در شریعت موسی که سلیمان تابع این شریعت است، حلال باشد حتی رجحان داشته باشد، حتی رجحان سلیمانی در دو بُعد رسالتی و سلطنتی داشته باشد و در شریعت اسلام حرام باشه.

این هر دو غلط است، برای اینکه چیزهایی که، کارهایی که، افکاری که، اعمالی که در کل شرایع حرام است که معلومه و لا، ولکن اعمالی که مثلاً در شریعت موسی حلال است، ولکن در شریعت عیسی یا شریعت خاتم حرام است، بنابراین این بعضی ست حلیتش و بعضی ست حرمتش.

چیزی که بعضی ست حلیتش و حرمتش از برای مقام معصومان شایسته است که ترک کنند، اگر حرام است در شریعت اسلام و حلال است در شریعت موسی، باید موسوی ها و عیسوی ها مخصوصاً اونایی که مقامات بالا دارند، مقام عصمت و عدالت فوقی دارند، باید که ترک کنند، این اولاً.

ثانیاً مطلب دوم این است که اگر در شریعت تورات کاری حلال بود و قرآن آن را نص نکرد، حکم استمراره. کما اینکه مثلاً در عروه الوثقی که محور حاشیه هاست، اگر شما که می خواید حاشیه بزنید، اگر واجبی را به همون وجوبش قبول دارید که حاشیه نمی زنید، حرمتش را به حرمت قبول دارید حاشیه نمی زنید.

خب قرآن که متن وحی ربانی آخرین و کامل است و اکمل است، راجب به سلیمان مثلاً میگد که (مَا يَشَاءُ مِنْ مَحَارِيبَ وَتَمَاثِيلَ) [سبأ: آیه ۱۳].

اگر این مشیت در شریعت قرآن حرام است، مشیتش حرام‌ است، عملش حرام است، قرآن نص کنه. قرآن مطلبی را که از کسی نقل می کند و قبول ندارد، نقض میکنه. اگر قبول دارد نقض نمیکنه. حتی اگر قرآن مطلبی رو از شیطان نقل کند و قبول دارد نقض نمیکنه. (وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ) [ابراهیم: آیه ۲۲] تا آخر.

این قول رو خدا قبول داره، شیطان اعتراف به حق می کند، کی؟ اون موقعی که کار از کار گذشته است. هر کافری، هر مشرکی، هر ملحدی، هر چه را قرآن از او نقل کند و نقض نکند، در هیچ جای قرآن نقض نکند و تندید نکند، این مطلب معلوم می شود که حلال است و حرام نیست.

بنابراین این حکم سلیمانی که تبعیت از شریعت تورات است که ساختن مجسمه ها در صورت رجحان، در صورتی که به عنوان بت نپرستند، در صورتی که تخلید فسق نباشد، مجسمه یک فاسقی رو ‌شاه رو مثلاً، صدام رو درست کنند، غلطه، البته حرمت از لحاظ شرک ندارد، حرمت از لحاظ تخلید و استمرار عرض می شود که جسم فسق دارد.

ولکن اگر انسان شیخ طوسی را، شیخ انصاری رو، پیغمبران را، ائمه را، بزرگان را، مجسمه هاشون رو اونطور که شایسته است درست کنه، این نه تنها مرجوح نیست، حرام نیست، بلکه رجحانم دارد، برای اینکه (مَن يُذَكِّرُكُمُ اللّه َ رُؤيَتُهُ) این از باب نمونه بود عرض کردم.

حالا

(صحبت حضار)

اون تماثیل، تماثیل معبود بوده که آذر، بله، تماثیل انسان بوده است یا حیوان بوده است، انسان قدر مسلم، انسان بوده است که آذر درست میکرد، برای چی؟ برای عبودیت.

پس خود آیه جواب میده، این تماثیلی که ابراهیم دارد تکذیب می کند و تندید مخالفت می کند با آذر، تماثیل آذری بوده نه تماثیل سلیمانی، تماثیل سلیمانی بین واجبُ و راجح و تماثیل آذری حرام است، چون برای عبودیت است. بنابراین

(صحبت حضار)

انسان بله، بله بله بله، قدر مسلم تماثیل مجسمه کامل انسانه و اینکه، حالا فرمودید اینو اضافه کنیم، این به معنای اینکه روایت دارد که عرض می شود که مصورُ یوم القیامه معذب میشن (یأتی بالمصورین یوم القیامه) خب چی؟میگد که تو که این انسان رو، مجسمه رو ساختی، اینا رو ساختی، روح بدم درش، تأکید می کند که روح بدم، تو که نمی توانی چرا ساختی؟

یعنی تو در ساختن مجسمه خواستی تشبه به خدا بکنی، اینطوره دیگه، خب این روایاتی که منطقش این است کلاً فضربوا فرضض الحائط) چرا؟ برای اینکه هم هل دارد، هم نقد دارد.

آیا انسان یا غیر انسان امکان دارد کار خدا بکند؟ امکان ندارد، پس اگر مجسمه انسانی ساخت و زیباتر از انسان و خوشگل تر از انسان و(18:33) از انسان، این امکان ندارد، هم خودش میداند، هم دیگران میداند که خدا أعلم أعلم العالمین است، میگد که امکان نداره، پس چرا تحمیل کند؟

وانگهی این کسی که مجسمه ساخته، یه مرتبه مجسمه ساخته برای اینکه بت باشد، خدا باشد، معبود باشد، یه مرتبه نه مجسمه محاریب و تماثیله.

وانگهی اگر کاری که کار خداست، انسان مشابه او را انجام بدهد با مقداری خیلی خیلی زیاد، کسر، اگه حرام باشه، بنابراین درخت کاشتن حرامه، چون جنگل ها کار خداست، درخت کاشتن حرامه. تخم مرغ رو تو جعبه جوجه کشی گذاشتن جوجه دربیاد حرامه، چون کار خداست.

بابا کار خدا کار خداست، کار بشر کار بشره. اصولاً، حالا یه بحثی ست که ما در عرض می شود که تفسیر مفصل و در رساله اخیره مفصل بحث کردیم که.

حالا راجع به آیات مورد بحث، تقریباً صددرصد است این فکر که (وَيُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ) [الانفال: آیه ۱۱] میگن رجز شیطان روایتاً، فتواً، نظراً جنابت است در حال خواب و حال اینکه قطعاً دروغه این حرف. روایت داریم ما.

(صحبت حضار) رجز الشیطان؟

بله، (وَيُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ) [الانفال: آیه ۱۱] (إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَيُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ) [الانفال: آیه ۱۱] روایات دارد، فتاوا دارد، حتی در فارسی میگن فلان کس که جنب شد شیطانی شد، شیطانی شد از کجا اومده؟ از فتاوا در اومده.

این شیطانی شد از فتاوا از روایت در اومده و حال اینکه شیطانی نیست، شیطانی نیستش که. خب حالا بحث می کنیم. (وَيُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ) [الانفال: آیه ۱۱] رجز شیطان از نظر لغت قرآنی و لغت غیر قرآنی جنابت نیست، حتی جنابت حرام هم نیست، جنابت نه حلالش، نه حرامش، نه امناعش، نه استمناعش، نه عمل جنسی اش، رجز نیست.

اصولاً ببینید ما در قرآن نجاست جسمانی رو اصلاً لفظی براش نداریم. ما چهار لفظ در قرآن داریم، رِجز، رُجز، نجس رجس فقط و کل این چهار تا که رجز عرض می شود که در نُه جای قرآن است، رُجز در یک جای قرآن است (وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ) [مدثر: آیه ۵] نجس در یک جای قرآن است، برای مشرکینه (إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ) [توبه: آیه ۲۸] رجس در یک جای قرآن است برای منافقین (إِنَّهُمْ رِجْسٌ) [توبه: آیه ۹۵] منافقین رجس اند.

آیا منافقین که در ظاهر مسلمان اند، بدنشون نجسه؟ قطعاً نه. توجه کنند فقها به این مطالب، یا اینکه (إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ) [توبه: آیه ۲۸] با پنج دلیل از خود آیه استفاده می کنیم که این نجاست بدنی نیست، نجاست اشراکی که مال روحه.

یا (وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ) [مدثر: آیه ۵] پیغمبر باید از رُجز دوری کند، یعنی بول نکند، غائط نکند، عمل جنسی نکند، دست به خون نزند، گوسفند نکشه، دستش خونی نشه، نخیر، رجز اصلاً نجاست نیست.

حالا ببینید رُجز اسم مصدر است و رِجز مصدر است. حالا رِجز در نُه جای قرآن آمده، یک جا همین آیه مورد بحثه (وَيُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ) [الانفال: آیه ۱۱] و هشت جای دیگر چیز دیگره.

ببینید من در این آیات دیگر تفحص کردم، در هشت جا از نُه جا رِجز به معنی اضطراب است، اضطراب شدیدِ عذاب ربانی یا اینکه مثلاً قوم، فرعونیان وقتی که براشون بلا نازل شد و عرض می شود که رودخانشون خون شد و قمّل و ضفادع و اینا آمد که اینا رو رجز گفتند، (ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ) [الاعراف: آیه ۱۳۴] خب از خدا بخواه که رجز رو از بین ببره، جنابت بود؟ این جنابت بود بلا؟ جنابت که بلا نیست، خلاف بلاست.

اصولاً رجز، دو رجز است. یک

(صحبت حضار)

بله بله بله بله بله همینطوره.

رجز دو‌ رجز است، رجز الشیطان و رجز الرحمان. رجز الرحمان عادلانه است، رجز الشیطان ظالمانه است. رجز الشیطان اضطرابی ست، انحرافی ست، فسقی ست، تخلفی ست که از طرف شیطان به مکلف تحمیل می شود، این رجز شیطانه و اضطراب عادی نیست، اضطراب شدیده.

این رجز شیطان، لیذهب عنکم (وَيُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ) [الانفال: آیه ۱۱] در این آیه فقط، در کل نه آیه. در هشت آیه رجز است، رجز عذاب اضطراب آمیز شدید رحمانی ست که عدل است و در هر دو بُعد، رجز در لغت به معنی اضطرابه، اضطراب شدید و مرض شدید.

حالا این اضطراب، گاه اضطراب عذابی ست، گاه اضطراب عذابی هم چندان نیست. مثلاً رَجَزَ (ماذا یعنی الرجز؟) شعری ست که تند میخونند آدم درست نمیفهمه، یا (رجز الفرس) اسب که تند میره و احیاناً معکولش رو پرتاب میکنه خب این عذابه دیگه. بنابراین اون عذاب در سماء است، رجز شرک، این عذاب در سوار شدن است، رجز اسب، یا فلانی رجز خواند یعنی تند تند حرفایی میزنه، خیلی هم مفهوم نیست. بنابراین رجز

(صحبت حضار)

بله بله اُرجوزه بله عرض کردم بین رحمت است و بین عذابه.

حالا این رجزهای هشتگانه در قرآن کلاً عذابه. عذاب معمولی نه عذاب سخت دنیوی خدا یا برزخیش یا در رجعتش یا در قیامتش، در مربع زندگی مکلفین عذاب سخت رجز است. مثلاً در عرض می شود که اون طوفان و قمل و ضفادع که بر قوم فرعون وارد شد، این رجز است. یذهب (عَنَّا الرِّجْزَ) [الاعراف: آیه ۱۳۴].

و عرض می شود که در برزخ عذاب سخت رجز است. در قیامت عذاب سخت رجز است. در رجعت ولی امر صلوات الله علیه (من محض الکفر محضاً) رجز است، یعنی عذابی که، عذاب دنیوی که در رجعت ولی امر (من محض الکفر محضاً) خیلی عذاب بالاست، بالاست، بالاست، از عذاب های قبل از رجعت عرض می شود که بیشتر است.

بنابراین رجز لغتاً، رجز قرآناً، رجز در ده بُعد که الان عرض می کنم، این عرض می شود که چیز نیست، کار شیطان نیست که انسان رو در خواب وادار کند که محتلم بشه، این ده مورد رو عرض می کنم، تلک عَشَرُ کاملاً.

اولاً که عرض کردیم رجز اضطراب است یک. دو رجز جنابت نیست، نجاست نیست تا چه برسد جنابت باشه. عرض می شود که ثالثاً در جنگ، اونم جنگ نابرابر، نابرابر عِدتاً، عُدتاً وضع خشک بودن زمین و تر بودن زمین کفار، آب نداشتن مسلمین آب داشتن کفار، جمعیت سه برابر کفار جمعیت یک سوم مسلمین، عرض می شود که اسب داشتن زیاد کفار، نداشتن مسلمین و همچنین این، در این حالت جنگ انسان جنابت داره اصلاً؟ نه، جنگ.

و علت طعام، چهارم اینکه طعام در جنگ معمولاً کم است اون هم جنگای سابق در خود شهرها چیزی نبود تا چه رسد در حال جنگ باشد، به علت طعام.

عرض می شود که و محرک شهوات جنسی نه از نظر غذا که عرض کردیم و نه از نظر زن، زن در جنگ وجود نداشت که زن هارو ببینند عرض می شود در خواب محترم بشن. عرض می شود که و همچنین مگر حالت جنابت، حالت اضطراب خطرناکه؟ حالت خوشامد، انسان در حال خوشامدن اضطراب پیدا میکنه.

و ثانیاً اذهاب ببینید اگر این رجز عرض می شود، رجز جنابت باشد، که جنابت و احترام در خواب کارش، کارش ادامه باشد (يُذْهِبَ) [الانفال: آیه ۱۱] چیه؟ آیا اگر بر فرض محال در حال خواب، در حال جنگ، در حال خوابی که یغشیه النعاس عملتاً، در این حال عرض می شود که شیطان آمده انسان رو جنب کرده، شیطانی شده به قول معروف.

خب (يُذْهِبَ عَنْكُمْ) [الانفال: آیه ۱۱] اذهاب این عرض می شود که ماء که اذهاب می کند، چی رو اذهاب می کند؟ این آب اذهاب می کند عمل شیطان رو؟ شیطان عمل کرد، شیطان شما رو در جنگ جنب کرد، اون جنابت شده رو از بین ببرد از بین رفته خودش دیگه، از بین رفته یا نجاست از بین بره، آیا نجاست منی کار خداست یا کار شیطان؟ منی رو خدا نجس کرده یا شیطان نجس کرده؟ بنابراین به هیچ وجه من الوجوه اذهاب عرض می شود، رجز الشیطان با اذهاب مناسبت ندارد.

وانگهی در مربع حالت حیات، در حالت، دیروز اشاره کردیم، در حالت بیدار بودن در دنیا، خواب بودن در دنیا که برزخ اول است و برزخ قیامتی بعد الموت است که برزخ قوی تر است و قیامت در این چهار حالت، آیا مجال شیطنت شیطان کجاست؟

مجال شیطنت شیطان در این چهار حالت یا پنج حالت، در رجعت عمل کنیم، در دنیا در حال بیداری غیر رجعت و غیر خواب، در حال بیداری رجعت، در حال خواب که خواب آغاز برزخ است، حالت برزخی ست، این سه مرحله و در برزخ چهارم در قیامت پنجم.

خب در اون سه بُعد اول عالم تکلیف است که حالت خواب، حالت بیداری و حالت حالت تکلیف. در دو بُعد دیگر که حالت برزخ است، تکلیف نیست و قیامت تکلیف نیست، شیطان در کجا دخالت داره؟ شیطنت شیطان در مثلث اول است فقط. (انما شیطن الشیطان جعل التکلیف یقضتاً مناماً رجعتاً)

اما در حالت خواب شیطانی یعنی چه اصلاً؟ در خواب گمراه می کند انسان رو؟ در خواب اگر انسان معاذالله زنا میکنه حرام نیست، آدمم بکشه در خواب حرام نیست، پس شیطان مجال نفی و اثباتش در شیطنت در بیداری ست، در رجعت است که اونم بیداری ست ولی در خواب که عالم تکلیف نیست. در برزخ هم دخالت نداره، همونطوری که در قیامت و در برزخ شیطان دخالت سلبی ایجابی شیطنتی ندارد، در حالت خواب دخالت سلبی ایجابی شیطنتی ندارد.

وانگهی کسی که در حال عادی غذای خیلی قوی خورده است و زن ندارد و عذب است و، خب این در بیداری خودش احیاناً جنب میشه بدون اختیار یا با اختیار. در حال خواب بدون اختیار، در (قطع صدا)

در حالت خواب این عرض می شود که جنب میشه، شیطان، شیطان چیکار داره؟ شیطان در چند بُعد دخالت دارد. اولاً در حال خواب مکلف نیست. ثانیاً این شیطان نیست کار مزاج انسان است، قوی شده و عرض می شود که مظاهر جنسی ام فرض کنید که دیده و در حال خواب، در حال بیداری تخلف نمیکنه، در حال خواب عرض می شود که این حالت به دست میاد.

بنابراین رجز شیطان به طور کلی کلی صددرصد بر خلاف روایات، بر خلاف فتاوا، بر خلاف حرف هایی که اجتهاداً و تقلیداً میزنن، رجز شیطان عرض می شود که جنابت نیست.

خب مطلب دیگر، در طهارت ثلاث یک سوال کردیم که جوابش رو محول کردیم به این آیه. آیا قبل از آیه مائده که حکم وضو رو  بیان میکند وضو داشتیم و طهارت مائی داشتیم؟ طهارت مائی غسلی بله در سوره نساء هست، ولی طهارت مائی مادون غسل که طهارت وضوئی ست که شکلش با وضوی مائده فرق داره داشتیم یا نه؟ بله داشتیم. چرا؟

برای اینکه (لِيُطَهِّرَكُمْ) [الانفال: آیه ۱۱] از چی؟ دیروز عرض کردم. این (إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً) [الانفال: آیه ۱۱] ماء برای چیه؟ ماء برای دو جهت است، یک جهت (لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ) [الانفال: آیه ۱۱]، جهت دوم (وَيُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ) [الانفال: آیه ۱۱].

البته رجز شیطان اعم است، بعضش دنباله (لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ). حالا (لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ) بعض اینکه این خواب سنگینی که تغشیه النعاس شده است و حالت اعجاز امیز است واقعا صددرصد، در این خواب آیا انسان بول می کند؟ غائط می کند؟خونریزی می کند؟ دستش رو خون میندازه؟ چشاش رو خون میندازه؟ پس این (لِيُطَهِّرَكُمْ) طهارت خبثی و طهارت نجاستی نیست.

طهارت سه بُعده یا از خبث است یا از نجس است یا نجاست است یا از حدث است. اینجا منحصراً طهارت حدثی ست برای اینکه خبثی مطرح نیست نیست.

انسان که میخوابه، اخه (لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ) [الانفال: آیه ۱۱] به این ل برای یغشیکمه، (يُغَشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ) چرا؟ یکی (أَمَنَةً) (أَمَنَةً) مفعول له است که تغشیه النعاس ایجاد امن و راحتی و استراحت میکنه.

خب (وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً) [الانفال: آیه ۱۱] این تنزیل ماء از سما چند بُعد دارد. بُعد نخست (لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ) [الانفال: آیه ۱۱]. (يُطَهِّرَكُمْ بِهِ) [الانفال: آیه ۱۱] در این مثلث قطعاً ضلع اول و دوم که خبث و نجس نیست، چون خواب که انسان رو کثیف نمیکنه، خواب که انسان رو نجس نمیکنه، انسان جنگی رو، بچه که نیستن، انسان جنگی.

(صحبت حضار)

بله؟

(صحبت حضار) اگه جنب بشن؟

جنب بشه جنابت در کار نیست که اینجا.

(صحبت حضار)

وانگهی مگه همه جنب میشن؟

(صحبت حضار) بعضی

این همین، ببینید اولاً در خواب، در چنین خوابی که با مقدماتی که عرض کردم محال است جنب شدن، هم حالاً

(صحبت حضار) بعضی ها میخواستن فردا شهید بشن، خواب حور العین دیدن، جنب شدن

وانگهی، اگر درصدی از جنابت در کار باشد (کُم) چیه، میگم که اهل قم که سه میلیون اند اکه گفتش که همه عادلن، ولکن این صد نفر عادلن، یعنی چه؟ این صد نفر از سه میلیون، خیلی عجیبه. حالا این (کُم) مناته.

(کُم) یعنی کل جنگجوها کل سیصد و سیزده نفر در جنگ بدر کلشون رو (يُغَشِّيكُمُ النُّعَاسَ) کلشون را (أَمَنَةً مِنْهُ) کلشون رو (يُطَهِّرَكُمْ).

اگر در میان سیصد و سیزده نفر یه نفر دو نفر، اونم بر فرض محال جنب بشد، (کُم) درسته، یطهر جنبکم دیگه. بنابراین اصلاً احتمال عقلایی و حتی غیر عقلایی و حتی جنون آمیزم اینجا داده نمیشه که (لِيُطَهِّرَكُمْ) طهارت از خبث باشد یا عرض می شود که نجس باشد و طهارت از منی باشد، بلکه بول نیست، غائط نیست، منی هم نیست، عرض می شود که برای اینکه خوابه. پس این آیه نص است در اینکه تغشیه النعاس خواب کلی کامل این از عرض می شود که احداثه.

خب (وَيُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ) [الانفال: آیه ۱۱] (يُذْهِبَ) آیا به (لِيُطَهِّرَكُمْ) می خورد؟ آیا به (يُغَشِّيكُمُ) می خورد فقط؟ نخیر (يُذْهِبَ عَنْكُمْ) به همه می خورد.

اینجا یک سلبی ست و یک ایجابی ست، چون شیطنت های داخلی و شیطنت های خارجی از نظر مظاهر کثری و قلت نیروی جنگیِ فردی و عددی و عُددی و اسلحه ای، اونجا که شیطان مسلط شه، ای وای ما مسلمان شدیم، حالا از مکه اومدیم مدینه، در مدینه استراحت کنیم، قبل از اینکه استراحت کنیم، هزار نفر مرد جنگی با یال و کوپال و تشکیلات اومدن بر ما شیطان دخالت کرد. شیطان شک و ظن در این ها ایجاد کرد، مرض قلب ایجاد کرد شیطان، این مرض قلب دو‌ بُعد برای بر طرف شدنش هست.

یک بُعد این مرض قلب از بین برود، بُعد دوم سلامتی جایگزینش گردد، کما اینکه عصیان دو بُعد دارد ازاله اش، یکی توبه از عصیان یکی عمل صالحی انجام دادن که استعان قلب از بین بره.

حالا در اینجا (وَيُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ) [الانفال: آیه ۱۱] رجز شیطان در کار بوده، چی؟ (إِذْ تَسْتَغِيثُونَ) [الانفال: آیه ۹] پس در این حالت رجز شیطان بود که از رجز شیطان شما پناه ببرید به خدا. پناه ببرید که هم غوث، هم غیث.

ثم (أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ) [الانفال: آیه ۹] این حالت ایجابی ست (مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ) رجز شیطان رو مقداری از بین میبرد و (وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ) [الانفال: آیه ۱۰] قلوب پریشان اطمینان پیدا کرد، اطمینانی در بُعد این الف. فمن نص (إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ) [الانفال: آیه ۱۰] ان و ینزل و یذهب، (يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ) [الانفال: آیه ۱۱] اذهاب های قبلی را بطور کلی شامل است اون انحرافات، اون ضعف ها، اون ظن ها، اون خیال های سوء، اون ناامیدی ها رو از بین میبره.

(صحبت حضار)

رجز، رجز شیطان کلی از بین میره، هم با ماء هم با الف من الملائکه، هم با نصر من الله، هم (لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ) [الانفال: آیه ۱۰]. ایجاباً و سلباً.

سلباً اون خوف را، خوف ها را از بین برد، ایجاباً الف من الملائکه، (لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ) [الانفال: آیه ۱۰]، (وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ) [الانفال: آیه ۱۰] و ماء خب ما چیکار کرد؟ آب دیروز عرض کردم، آب مشرکین داشتن، سیطره پیدا کردن بر آب ولی مسلمونا آب نداشتن، خب این گرد و خاک و شن که آدم مبتلا نشه اونجا پاش فرو بره، فرو میره میمیره احیاناً بر عرض می شود که زخم میشه، خب وقتی که در حال جنگ باید زیر پا قرص باشه، بالای پا قرص باشه، دست هر چی قرص باشه، قدرت زیاد باشه، ولی زیرپا شل بشه، آدم بخواد راه بره فرو میره، بنابراین این آب آمدن رجز شیطان رو از بین برد.

اینا که به خیالشون این بود که حالا که ما آب برای خوردن نداریم، آب برای وضو هم نداریم، آب برای زمینم نداریم که زمین مرطوب بشه، زمین سفت بشه، پاهامون محکم کنیم، بتونیم بدوییم، اینم اذهاب رجز شیطان است به وسیله ماء.

پس به وسایل متعددی که اقرب وسایل (وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً) [الانفال: آیه ۱۱] این عرض می شود که رجز شیطان از بین رفت. (وَيُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَلِيَرْبِطَ) [الانفال: آیه ۱۱] یذهب سلبی ست، لا اله، وَلِيَرْبِطَ وَ يُثَبِّتَ ایجابی ست. هم سلب شیطنت هاست هم ایجاب رحیمیت هاست.

(وَيُذْهِبَ عَنْكُمْ) [الانفال: آیه ۱۱] بله (وَلِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ) [الانفال: آیه ۱۱] خب این قلوب غیر مربوط بود، (القلوب غیر المربوط المضعضع المضطرب بین الایمان الا ایمان لیربط علی قلوب) کما اینکه (رَبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ) [القصص: آیه ۱۰] (لَوْلَا أَنْ رَبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ) [القصص: آیه ۱۰].

اگر ربط الهی به قلب مضطرب مادر موسی نبود، خب قلب مضطرب بود، بچش رو انداختن توی لطکا و طرف فرعون و فرعون گرفت و این حرفا، ولیکن (لَوْلَا أَنْ رَبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا) [القصص: آیه ۱۰] اگر خداوند ربط به این قلب نامربوط نمیداد، چون نامربوط اضطراراً، قلب ام موسی اضطراب پیدا کرده بود، به عرض می شود دست خودشم نبود، معصومم که نبود، ولکن خدا ربط داد و عصمت بشری رابطه ربانی به این قلب داد که از اضطراب خارج شه.

پس (وَلِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ) [الانفال: آیه ۱۱] این قلوب مضطربه و این قلوب متشططه و این ظن ها و این گمان ها و اضطرابات به طور کلی با این جریانات مثبت و منفی از بین رفت.

(وَيُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدَامَ) [الانفال: آیه ۱۱] اقدام هم از قدم است، هم از اقدام است. هم قدم هاتون را استوار کرد در روی این خاک هایی که تر شده بود، هم اقدامتون رو قوی کرد. اقدام رو قوی کرد جسماً که پاها جای ثابت قرار بگیره. اقدام رو قوی کرد چون دید هزار ملک به عنوان هزار عرض می شود که جنگجو آمدند و کمک هایی شده.

(إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلَائِكَةِ) [الانفال: آیه ۱۲] الی آخر. این آیه تقریباً تا اونجایی که ما فکر کردیم، عرایضی عرض کردیم و مطالب دیگرم هست که فردا عرض می کنیم و متتقل می شیم به آیه محیض.

و السلام علیکم و رحمه الله

اللهم صل علی محمد و آل محمد