جلسه دویست و هفدهم درس خارج فقه

نماز (اوقات نمازهای پنجگانه)

وَصَلَّى اللَّهُ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَعَلَىٰ آلِهِ ٱلطَّاهِرِين

از آیه پنجاه و هشتم سوره نور که مورد بحث دیروز بود و مقدار دیگری هست (أعوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا) (وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَحِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُمْ مِنَ الظَّهِيرَةِ وَمِنْ بَعْدِ صَلَاةِ الْعِشَاءِ ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلَا عَلَيْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَيْكُمْ بَعْضُكُمْ عَلَى بَعْضٍ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيم) [نور: آیه ۵۸].

یک چند جمله ای رو در تفسیر که جلد فرقان است و صفحه دویست و بیست و هشت است براتون میخوانیم، بعد بحث رو ادامه میدیم.

(مُثَلَّثٌ مِنَ الْأَحْكَامِ وَالْآدَابِ الْجَمَاعِيَّةِ مِنِ اجْتِمَاعی) خیلی عربی ست، بعضیا میگن (مُثَلَّثٌ مِنَ الْأَحْكَامِ وَالْآدَابِ الْإِجْمَاعِيَّةِ، دَاخِلَ الْبُيُوتِ وَبُيُوتِ الْأَهْلِينَ وَبَيْتِ الرِّسَالَةِ الْقُدْسِيَّةِ. آدَابٌ دَائِلبةٌ تَأْخُذُونَ بِهَا الْكُتْلَةُ الْمُؤْمِنَةُ، وَ تَنتظمُ إِلَى قَاطِعا فِي الْحَيَاةِ البیتیة الصَّغِيرَةَ وَمَجَالَاتِ الْجَمَاعَیةِ الْكَبِيرَةِ فِي حَدٍّ شَاسع مَعَ قَاعِدِ الْأُمَّةِ وَرَاعِدِهَا عَلَى حَدٍّ سَوَاء، فِي أُصُولِهَا (01:53) الدَّرَجَاتِ. وَلِلْبَيْتِ شَأْنُهُ، وَلِسَائِرِ الْبُيُوتِ شُؤُونُهَا، وَلِبَيْتِ رَسُولِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ شَأْنُهُ كَقِيَادَةِ الْأَوْلِيَاءِ. هُنَا فِي الْآيَةِ السَّالِفَة نُوحِي الَّذِينَ آمَنُوا أَنَّ دُخُولَ بُيُوتٍ غَيْرِ بُيُوتِهِمْ إِلَّا (02:18) وَسَلَامٍ.)

(وَهُنَا يُؤْمَرُونَ (02:20) غَيْرِهِمْ مِنْ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ، حَيْثُ الْأَمْر عَيْنُ كَانَ لَا یُوُجِّهُ فِيمَا يُوَجَّه رَأْسًا إِلَى الَّذِينَ لَمْ يُبلغوا الْحُلُمَ)

(وَالْأَمْرُ بِالْغُونَ أَنْ يَأْمُرُوهُمْ، وَلَكِنَّ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ وَهُمْ أَعَمُّ مِنَ الْبَالِغِينَ وَسِوَاهُمْ، يَخْتَصُّهُمْ أَمْرُهُمْ بَيْنَ أَمْرِهِمْ إِنْ كَانُوا بَالِغِين وَالْأَمْرُ بِأَمْرِهِمْ إِنْ لَمْ يَكُونُوا بَالِغِين فَكَيْفَ أُمِرُوا بِأَمْرِهِ عَلَى سَوَاء أَعْلَمُهُمْ؟ لِأَنَّ الْبَالِغِينَ مِنْهُمْ كَغَيْرِ الْبَالِغِينَ مِنْ غَيْرِهِمْ، هُمْ بِحَاجَة إِلَى أَمْرِ الْأَوْلِيَاءِ حَتَّى يَأْتَمِرُوا بِأَمْرِ اللَّهِ. فَكَمَا أَنَّ غَيْرَ الْبَالِغِ مِنّا لَا يُخْلِقُهُ أَمْرُ اللَّهِ وَيُؤَخَّرُ إِلَّا بِوَسِيطِ الْبَرَايَه، كَذَلِكَ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ اضافةً إِلَى أَنَّ مِنْ بَالِغِيهِمْ سَافِرِينَ لَا يَحْمِلُونَ أَمْرَ الْقُرْآنِ دُونَ وَسِيط وَمِنْ ثَمَّ لِأَنَّ الْحِفَاظَ عَلَى الْعَوْرَات وَاجِبُ الطَّرَفَيْن، وَعَلَى صَاحِبِ الْعَوْرَةِ الرَّغابَ عَلَيْهَا (03:31) كَمَا عَلَى الْوَارِدِينَ رِقَابَةٌ علیه (03:05) فَلْيَأْمُرِ الْأَوْلِيَاءُ بِالْأَمْرِ عَلَى أَيِّ حَال وَكَمَا أُمِرُوا، وَكَمَا أُمِرُوا لِلَّذِينَ بَلَغُوا الْحُلُم)

(وَإِذَا بَلَغَ أَطْفَالُ منکم الْحُلُم فَلْيَسْتَأْذِنُوا)، اینجا حکم نوشته حُلُمِش کنید (وَإِذَا بَلَغَ الْأَطْفَالُ مِنْكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا كَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ، تَنْزِلُ الْآيَةُ بِمُنَاسَبَاتٍ عَدِيدَةٍ، حَصَلَ لِرَجُلٍ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَآخَرَ مِنَ الْأَنْصَار أَمَّا حِفَاظَ الْعَوْرَةِ إِذْ كَانَ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ، كَانُوا يَدْخُلُونَ فِي الْأَوْقَاتِ (14:07)، بِمَكَانِ الْحِلِّ. وَالنَّظَرُ لِلْآيَةِ لَا يُبْدِي أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ الَّذِينَ عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاء)

(وَكَانَتْ مُوَاجَهَةٌ فِي رُؤْيَةِ الْعَوْرَةِ لِأَوْقَاتٍ تُكْشَفُ خَاصَّه مِمَّا تُضِيجُ الْمُؤْمِنِينَ، فَأُمِرُوا أَنْ يَأْمُرُوهُمْ (04:35) فِي أَوْقَاتِ ثلاث، هِيَ فِي الْأَكْثَرِ عَوْرَاتٌ ثَلَاثٌ، كَيْ لَا يَكُونَ (04:43) عَلَى عَوْرَاتِهِمْ وَهَذَا ضَعْفٌ يَغفلهُ أَوْ يَتَغافل الْكَثِيرُونَ فِي حَيَاتِهِمُ المنزلیه، الْمُسْتَعِينُونَ بِآثَارٍ نَفْسِيَّةٍ وَعَصَبِيَّةٍ وَخُلُقِيَّة. وَيْ کأنَّ الْخَدْم لَا إِلَى عَوْرَات (04:51)

أَوْ أَنَّ الصِّغَارَ لَا يَنْتَبِهُونَ لهَذِهِ الْمَنَاظِرِ. وَعِلْمُ النَّفْسِ الْيَوْمَ أَثْبَتَ بِشَرِيعَةِ الْإِسْلَامِ قَبْلَ الْيَوْم أثبتت أَنَّ بَعْضَ الْمَشَاهِدِ الْمُسِيرَةِ الْمُقِيرَةِ فِي الطُّفُولَةِ تُصَيِّرُهُ فِي الْحَيَاةِ كُلِّهَا، وَقَدْ يُصَابُونَ عنها بأمراضِ نَفْسِيَّةً، (05:20) إِلَى جِهَادٍ أَوِ انْدِفَاعٍ جِنْسِيٍّ فِي حَالَةِ الطُّفُولَةِ انحرافاتِ الجنسیة (05:30) والمشاعر، والتصورات، لذلک تَنزِلَ الأیة آمراً الاولیاءَ أنْ یأمُروا (05:49) حفاظاً علی کرامة أنفُسِهِم أمراً (05:53) وَاللَّهُ مِنْ وَرَائِهِمْ مُحِيطٌ أَتْرَامَنَهُمْ)

این یه مقدمه ای بود که راجع به این آیات ثلاث عورات سوره نور براتون خوندیم، حالا یک مقدمه خیلی مختصره ای.

همونطوریکه ما بندگان خدا هستیم از نظر علم و عقیده در اصل کیان زندگی و حالت زندگی خودمون، در کل ابعاد باید عبد باشیم.

اینطور نیست که صحیح باشد ما مشرک در عبودیت باشیم. ملحد در عبودیت کسی ست که عبد غیر خداست فقط و مشرک در عبودیت کسی ست که عبد خدا و غیر خداست و موحد در عبودیت کسی ست که فقط عبدالله است.

تمام وجودش، تمام افکارش، ظاهرش، باطنش، نیروهای متصله اش و نیروهای منفصله اش خاضع باشد در محضر حق سبحانه و تعالی و همه عالم هستی در مثلث نشئات دنیا و برزخ و قیامت، محضر حق سبحانه و تعالی ست.

بنابراین محاده ای که در قرآن منع شده است طبق آیاتی و مشاقه ای که باز منع شده است در بعضی از آیات، به این معنا ترکیض و توجه داره که اگر ما مشاقه کنیم با خدا یعنی ما یه شقیم، خدا هم یک شق.

خدا هر چی میخواد بگه برای مسجده، مام هرچی بخوایم بگیم برای بازارمونه، مثل حرفی که مسیحی ها میزنن. میگن که خدا در کلیسا حکم فرماست، اما امپراطور در غیر کلیسا حکم فرماست.

این مشاقه است یعنی حاکمیت مطلقه در حرکات و سکنات ما در انحصار خدا نیست، این شرک عملی ست، بلکه شرک عقیدتی ست.

مشاقه نسبت به خدا (قطع صدا) خدا، الاکلنگ، مشاقه با رسول یعنی تو یک رسول، منم رسول. خب من نه رسولم و نه خدا هستم.

پس اگر مشاقه کنم و تقسیم بندی کنم جریاناتی که در اصل است یا هر چه، مربوط به خداست و جریاناتی مربوط به منه، به منه، این التقاطه. التقاط بین نار و نور است، التقاط و جمع بین حق و باطل است. آنچه را خدا فرموده بگیرم و آنچه را هم من می فرمایم و میگویم بگیرم و جمع کنم بین ظلمت و نور، این غلطه.

و در تمام ابعاد زندگی باید چنین باشه، مخصوصاً در عبادات. عبادات که معلوم است توقیفیه هست که معاملات همه همچنین است.

حالا عبادت، این عبادات که تولیفیه هست ما این عبادات تولیفیه به امر رب العالمین رو، تو قیف شهوات و حیوانیات و دلم میخواد و من می خواهم نکنید.

که چنانکه در سوره مبارکه عنکبوت از یک چنین فکر التقاطی خطایی حق سبحانه و تعالی صحبت کرده (وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِين) [حج: آیه ۱۱] خب ممکن است که ما شیعه باشیم، چنینم باشیم، چنانم باشیم، بگیم خدا اینطور گفته منم اینطور خیال میکنم. خب این شیطان شد.

وقتی خدا فرمود که چرا تو سجده نکردی من امر کردم چرا سجده نکردی (لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِين) [ص: آیه ۷۵] جواب، شیطنت کرد در قیاس (خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِين) [ص: آیه ۷۶].

آخه قیاس در مقابل خدا آخه؟ آخه قیاس در مقابل حاکم مطلق که خداست این گناه نیست که، این اعتراض علی الله است، این مشاقه است، این محاده است. خدا چیزی گفت و چیزیم من میگم، چیزیم که من میگم چه موافق حکم خدا باشد، چه مخالف باشد، باشه من هم یکی هستم خدا هم یکی.

حالا در عبادات اینطوره. این نماز که در بالاترین قله های عباداتی ست که ما مأموریت داریم، واجبش بر واجبات و مستحبش بر مستحبات رجحان دارد، این همه چیزش باید طبق امر باشه.

زمان دارد، وقتی که زمان دارد، ما هر زمانی می خوایم بخونیم؟

(صحبت حضار)

سایر عبادات، نخیر، نماز بر همه مقدمه.

(صحبت حضار)

در عرضه، بعضیاش در طول، ولی روی هم رفته چه عرضی باشه چه طولی، بحثی که چند روز پیش به طور مستمر کردیم و از آیات استفاده کردیم، صلاة در قمه ذکر است و در بالاترین قله عباداته.

حالا، مگر نماز حضور به محضر رب نیست؟ چطور شما حضور به محضر فلان و بهمان یه شرایطی رو قائلید. زمانیکه بتواند بپذیرد، شایسته باشد بپذیرد، حرفی که میخواید بزنید، لباسی که در تن دارید، مکانی که او قبول دارد، این شرایط رو اگر او هم نگوید از او‌ سوال می کنید، هر قدر طرف بزرگتر باشد، بزرگتر است احتمال شما راجع به زمان تشرف نزد او، وضع لفظتون، مقدار موندنتون، مکانتون، لباسی که در تن دارید و چه و چه و چه، برای اینکه شما احتیاطاً اون بهترین را انتخاب می کنید در کل ابعاد.

نماز که معراج المؤمن است و محضر حق سبحانه و تعالی ست، این نماز داره، این وقت داره (إِنَّ الصَّلَاةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَوْقُوتًا) [نساء: آیه ۱۰۳]. اینکه مسلم است که وقت داره.

اگه وقت داره، کی باید وقت رو معین کنه؟ اگر کسی بخواد دیدن شما بیاد ولو بزرگتر از شماست، اما اگر شما وقتی معین نکنید همینطور بیاد؟ همینطور بیاد که نمیشه.

ما اگر به سنن اسلامی تقید کنیم، خیلیامون خیال می کنیم که جور دیگه است. من به طور مماس نقل می کنم از دو شخص یکی معصوم، یکی غیر معصوم

معصوم امام صادق صلوات الله علیه و سلامه علیه بود. سر ظهر بود کسی آمد مسئله ای سوال کند در زد اسماعیل آمد دم در، گفت چیه؟ گفت مسئله ای میخوام سوال کنم.

گفت برم به امام عرض کنم، بعد به امام عرض کرد این آیت الله العظمی عظمی عظمی که علی وجهه الوجود مانند نداشت، خودش اومد دم در، خب حساب داره فقط تواضع که نیست. چون اگه بگه بیاد تو، خب نزدیک ظهر است و سفره پهن کرد، ان قلت قلت سوال و این حرفا. بعد خداحافظی کرد و رفت امام تعارف نفرمودن.

اسماعیل عرض کرد آقاجون چرا تعارف نفرمودید؟ فرمود آماده نبودم. عرض کرد خب آماده نبودی تعارف، فرمود دروغ نمیتونم بگم، انشائی که دنبالش اخباره. بفرمایید منزل ما یعنی اخبار میده که من آماده ام، من آماده نیستم، یا آمادگی نسبت به او ندارم یا اگر آمادگی ست، زن و بچه است، غذای زن و بچه رو‌ بدم به مهمان، به چه حساب مثلاً؟

خب این معصومی که مقید است به سنت الله یا جایی حضرت رو دعوت کردن، بعد از نماز تشریف بردن، عده ای هم که دور آیت الله راه میرن خب دنبال آقا بودن.

سنت ما این است که اگر یه آقا رو دعوت کردن هر کس دنبالشه باید بره تو، ولی سنت اسلام این نیست. اینکه فقط امام صادق رو دعوت کرده برای ایشون فقط آماده شده است. دم در که رسیدن حضرت قبل اینکه در بزند رو کرد به این ها فرمودند (إنَّ القوم لَم یَدعوا) شما رو دعوت نکردن.

بعد یکی از بزرگان فقها که خوب شد اسمش نبردم، نمیبرم، کار بدی نکرده ولی خب این عادت ماست.

یکی از بزرگان فقها که به رحمت خدا رفته است، یکی از علما آمده بود قم و رفت خدمت آقا دیدن، آقا قرار شد بازدید برن. آقا گفتن کی خوب است بیام؟ گفته بود شما ساعت چهار بعدازظهر بیا. آقا ساعت سه بعدازظهر رفته بودن، در زد آقا، گفتن آقاست، اومد دم در گفت آقا وقت ندارم، الان نمیتونم، آقا اوقاتش تلخ شد تا مرحوم شد. چرا اوقاتت تلخ میشه آقا؟ این خلاف قرار است.

ما طبق قرارات مذهبیه و سنن رسمیه ربانیه باید عمل کنیم. نباید شرع رو بر خودمون تطبیق بدیم. ما خودمون رو بر شرع باید تطبیق بدیم.

نباید خدای خودمون، خدا را بر خود تطبیق بدیم، مادامی خدایی دارد و من عابد او هستم که مطابق میل و سلیقه و فکر من و علم من و عقل من و چه من کار کنه. من باید باشم در جمال رأی حق و در جمال اراده حق سبحانه و تعالی.

حالا در نماز خداوند اوقات معین کرده. نماز یک واجب موقتی ست. برای این واجب موقت خداوند چهار تا وقت معین کرده. حالا فرض کنید که ما نماز صبح رو میگیم.

برای نماز خداوند چهار تا وقت معین کرده، طبق نصوص قرآن. برای نماز ظهر همچنین، برای نماز عصر تقریباً همچنین، برای مغرب همچنین، برای عشا همچنین.

چهار وقت نصوص متعدده ای از قرآن شریف معین کرده، وقت اول، وقت دوم، وقت سوم ادا، وقت چهارم قضا. ما نمی تونیم ادا را به حساب قضا بیاریم و همچنین نمیتونیم قضا را به حساب ادا بیاریم.

اونوقتی که در بُعد اول معین شده است، معین شده است سه بخش داره. بخش فجر، بخش مقداری بعدالفجر، بخش مقداری قبل از طلوع شمس، این سه بُعد.

و اگر این سه وقت نشد که بخش اول اوجب، بخش دوم واجب، بخش سوم واجب آخر سر که اداعه، بخش چهارم عبارت است از اینکه این نماز رو انسان قضا بخونه.

تازه در قضا هم مترتبه، در قضا هم (أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي) [طه: آیه ۱۴] که استناد می کند رسول الله صلوات الله علیه و أئمه اهل بیت علیهم السلام تبعاً به رسول الله استناد به همین آیه سوره طه می کنند که نماز قضا بر نماز ادا مقدم است. اگر نماز ادا وقت داره.

اگر نماز ادا وقت می کند که نمیشد ادا را قضا کرد به خاطر قضا.

حالا این چهار وقته. سه وقت اداست. اگر ما وقت سوم ادا را قضا حساب کنیم، غلط است. وقت دوم را همچنین غلط است. اگر وقت اول ادا را مخصوصاً قضا حساب کنیم غلط است.

اگر وقت بعد از اول و دوم سوم ادا که بعدم قضاست ادا حساب کنیم غلط است. حداقل این است که به نیت مافی الذمّه حساب می کنیم، نمیدونه آفتاب زده یا نه مثلاً. این اوقات را حق سبحانه و تعالی مقرر فرموده است که معین کرده.

حالا یه مطلبی میخوام از آقایون استشاره کنم، فکر بفرمایید تا شنبه.

ببینید بین ما شیعه ها و برادران سنیمون، فقهای شیعه و فقهای سنی از نظر فتوا، مردم شیعه و مردم سنی از نظر عمل، در اوقات نماز ها و جمع یا تفرقه بین نماز ها اختلافه.

برادران سنی ما هم فتوا می دهند و هم عمل می کنند که هر نمازی به وقت خود، پنج وقت و ما وقتی که موفق بودیم در مکه مکرمه تا مسجدالحرام، اخیراً منزل ما یه دو سه دقیقه وقت داشت پنج نماز رو مقید و مشرف میشدم حرم، بیت الله و البته یه آثاری هم داشت که شیعه ها خب در صف اول نماز می خونند که اون شیخ محمد بن سویر یه شب بر من گذشت و سلام کرد و گفت من میبینم که شیعه ها سنی شدن، گفتم نخیر شیعه ها سنی نشدن، شما شیعه بشید. گفت نه واقع مطلب اینا یحتلون الصف الاوّل.

گفتم هکذا امرهم امامهم علیه السلام، گفت کی؟ آخه شیعه ها در میرفتن، وقتی اذان گفته میشد در میرفتن مسجدالحرام، نماز نمیخوندن میرفتن جای دیگه. این گفتش که (یحتلون الصفوف الاولی)، صف اول به یه زحمت میاریم این ها، بعضی وقتا اختلاف میشه چرا؟

گفتم (صلی معهم فی صف الاول کانما صلی مع رسول الله فی صف الاول کالمتشبهه فی دمه فی سبیل الله) گفت (هکذا قال الامام صادق؟) گفتم (نعم قال قبل الیدی و رجله).

این موقعی ست که به امام صادق فحش میدادن، صادقهم الکاذب در کتاب هاشون نوشتن، بعد دستور داد در کل مسجدالحرام هر مدرسی، سی چهل تا مدرس بود، گفت از ما خواهش میکنم به فقهای شیعتون بفرمایید که (19:02) ببرن.

صبر داره که هر کی از مدرسین نسبت به أئمه شیعه بد گفت، اینو ضبط کنن بیارن من عزلش میکنم از درس، چرا ما فرار کنیم از همدیگه؟

حالا فرض کن بعضی وقتا یطرفیه، ولی دو طرفی خواهد بود. اون ها که انسانن، مام انسانیم، اونام مسلمانیم مام مسلمانیم. خب اختلافاتی داریم. ما که به سنی ها نمیخوایم بگیم همین الان بیا تو عرض می شود عمر و ابوبکر بذار کنار علی، ولی اتفاقات و مراحل مشترکی ما زیاد داریم، برگردیم.

این سنی ها از نظر فتوا بین عشائین و بین ظهرین فاصله می دهند و نماز ها را صبح در فجر، اونجا که میتونن، ظهر اول ظهر، عصر وقتی که صدق عصر کند که حالا صحبت میکنیم، هم به اونا یاد بدیم هم خودمون بفهمیم.

و عصر در وقت عصر، مغرب در وقت مغرب، عشا در وقت عشا إلّا، دو تا إلّا دارد، یکیش رو اون ها قبول دارند، یکیش رو قبول ندارند، و هر دو ‌رو‌ رسول الله فرمودن و هر دو رو از قرآن میفهمیم.

إلّای اول این است که إلا لِنَذَرٍ أو ضررٍ أو مرضٍ، یک مانعی ست، یه مانعی ست که نمیشه نماز صبح رو اول خوند مثلاً، غسل میخواد بکنه، مریضه، چه، خب این روایت متواتره است بین ما و بین برادران سنی از رسول الله صلوات الله علیه.

اما وقت عادی چی؟ میگن وقت عادی حرامه. در وقت عادی وقت اول وقت است، بعد شما واجب را ترک کردی، بعد بدل واجب رو شما انجام دادی، ما میگیم نه اینم قبول نداریم مثل شما. حالا مطلب بعد رو عرض میکنم، اینم قبول نداریم چرا؟

برای اینکه در صحیح بخاری شما هست و در کتب حدیثی ما هست، روایت متظافره ای از رسول الله صلوات الله علیه، که (کان رسول الله یجمع بین العشائین و یجمع بین الظهرین احیاناً لا لضررٍ و لاخطرٍ و لا مقرٍ) احیاناً.

اما سنت رسول الله طبق اطباق کل فقها و غیر فقهای شیعه و سنی، سنت رسول الله بر تأخیر بوده.

(صحبت حضار)

شکی نداریم، شکی نداره، اینو که همه قبول داریم. ولی مام در وجوب داریم بحث می کنیم. این رو که قبول داریم.

در فضیلت که شیعه و سنی اختلاف ندارند نه از نظر فتوا، هیچ اختلافی ندارن، که هر نمازی را در وقت خودش انسان بخواند طبق امر خداست و سنت رسول الله صلوات الله علیه و سلامه علیه، بحث سر یه چیز دیگه است.

بحث سر این است که اگر انسان معذور بود، عذر درونی داشت، عذر برونی داشت، عذر درونی انسان داره، حال نداره الان، میخواد نماز بخونه، این نمازیست که چیزی نیست، بتونه حال پیدا کنه بسم الله.

بحث سر دو جاست، یکی اینکه اگر انسان معذور بود، سخت بود، مطر بود، ضرر بود، چه بود، چه بود، می شود که اینو تأخیر کند در وقت دوم یا وقت سوم، قضا نه ها، ادا، چون (لاَ تَترُکُ الصلاة حالٍ) سنی ها میگن عده ای بله، عده ای نه، حالا اون عده ای که بله می شود.

اما مطلب سوم را یا مطلب دوم را در این مورد اختلافی این ها میگن نه. اگر به اون بگیم ما اگر اول ظهر نماز نخوندیم، نه ضرر بود، نه خطر بود، نه مطر بود، خب نخوندیم، میگن ترک واجب کردی.

بعضیا میگن که نخیر اصلاً در ادا شما، اداش این بود که اول وقت بخونی، بعد قضا میشه. اگر شما اول ظهر نخوانید بعد دو سه ساعت بعدازظهر قضا میشه.

یا نماز عصر رو شما اگر قبل العصر بخونید، قبل از وقت خواندید یا نماز مغرب رو تأخیر بندازید از اداش تأخیر انداختید یا نماز عشا رو چه، یا نماز صبح رو چه، اونا اینطور میگن.

ولی ما به اون ها به حجت قرآن، اول حجت قرآن، بعد حجت احادیث متواتره مرویه عن الفریقین از رسول الله صلوات الله علیه میفرماید که (كانَ رَسُولُ اللَّهِ يَجْمَعُ بَيْنَ الظُّهْرَيْنِ وَالْعِشَاءَيْنِ أَحْيَانًا، لَا لِخَطرٍ وَلَا ضَرَرٍ وَلَا مَطَرٍ) این دو تا معنا داره.

یک معنیش این است که واجب نیست اول وقت، عذرم نداشته باشه، نه خطری ست، نه ضرری ست، واجبه رجحان دارد، این یه معناشه. ولی با قرآن جور نمیاد، نمیاد، بحث می کنیم.

از قرآن ما از آیاتی که مربوط به صلوات یومیه است چه خمس، چه کمتر، ما استفاده می کنیم که وقت اول، وقت واجب اول است.

(علیکم السلام)

وقت دوم وقت واجب دوم است، وقت سوم وقت واجب سوم است، هر سه اداست. اما اگر از هر سه وقت گذشت، اول ظهر نشد، وسط نشد، قبل از مقداری بیشتر از چهار رکعت به غروب که وقت نماز ظهر هنوز هست نشد، عرض می شود که نخوندید یعنی بعداً قضا خواهد بود.

ببینید اونیکه حالا عرض میکنم، بعد مراجعه می کنیم و اشاره کردیم قبلاً.

اونیکه مسلم است نماز صبح، نماز ظهر، نماز مغرب، از اول شروع میشه وجوب اول، وجوب دوم، وجوب سوم. نماز فجر اول فجر، وجوب اول، وجوب دوم بعد از اول فجر، وجوب سوم قبل از طلوع شمس، این نماز فجر.

نماز ظهر، برای دلوک اول شمس (أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْل) [الاسراء: آیه ۷۸] دلوک و میل اول شمس عبارت است از ظهر و تأیید این مطلب ظهیره در سوره نور داریم و در جای دیگر عرض می شود که (مِنْ بَعْدِ صَلَاةِ الْعِشَاء) [نور: آیه ۵۸] که داریم من بعد ظهیره هم داریم، اینم تأییدش.

وقت سوم این است که قبل از اینکه وقت نماز ظهر کلاً بگذرد. مثلاً فرض کنید پنج دقیقه داریم، شما میتونید در، شیش دقیقه داریم، میتونید در سه دقیقه نماز عصر رو‌ بخونید و قبلش نماز ظهر رو.

اون مقداری که همه متفق القول هستند و قبول دارن، این وقت آخر ادا است، اما اولی واجب، نکردی، دومی واجب، نکردی، سومی واجب، این نسبت به نماز صبح و نسبت به نماز ظهر و نسبت به نماز مغرب.

اما نماز عصر و عشا از اون ور میاد. نماز عشا هر چی نزدیکتر به نصف اللیل باشد أوجبه، یخورده جلوتر واجبه، مقداری جلوتر در بعد از نماز مغرب، در غیر وقت خاص مغرب، این هم وجوب. اما اگر قبل از وقت بخوانید یا بعد از نصف اللیل بخونید، قبل الوقت نه قضاست نه اداست، بعد نصف اللیل این عرض می شود که قضاست، این مال عشا.

نماز عصرم همینطور است. نماز عصر که اسمش نماز عصره، کی آقایون عصر میشه؟ زلف دار که کچل نمیشه، آخه اسم داره. خداوند اسم ها را که می گذارد بامسماست، چطور بین ماها اسم با مسماست؟

اگر من گفتم ظهر خدمتتون هستیم دعوت دارید منزل ما، خب پنج بعدازظهر بیای چی شد؟ غذاهایی بوده خوردم مثلاً. خب ظهر که اداریش حساب کنید تا دوعه، غیر اداری آخوندی تا یک و خورده ایه.

ببینید شما بین ظهر و عصر رو تقسیم کنید، بالاترش اینه، بین ظهر و عصر رو تقسیم کنید، یه قسمت ظهر ظهر، یه قسمت عصر عصره، یه قسمت بینهماست. این بینهما رو تقسیم کنید، چجوری؟

مثلاً فرض کنید بین ظهر تا غروب آفتاب فرض کنید شیش ساعته، فرض کنید. من حرف سنی ها رو قبول داریم که میگن همیشه سه ساعت بعد از ظهر، ولو پنج، گر چه اونجا شیش غروب میشه، ولی اینجا افق خودشون رو حساب میکنن که اگر بین ظهر، میل اول شمس تا غروب شمس فرض کنید شیش ساعته، ایام معتدله.

این شیش ساعت، سه ساعت اولش مربوط به ظهر است و سه ساعت دوم مربوط به عصره. اما سه ساعت اول که مربوط به ظهر است دو بُعد دارد و سه ساعت دوم که مربوط به عصره دو بُعد دارد.

سه ساعت اول مربوط به ظهر، بُعد اولش ظهر و تا یک و خورده ای بعدازظهر که در نماز جمعه اینطوره، اما اگر یک یا دو بعدازظهر شد، از دو بعدازظهر به بعد که ظهر نیستش که، این بین الظهر و العصره.

و همچنین عصر، عصر، از عصر تا سه ساعت قبل ملحق به عصره، اما عصر تر چیست؟ عبارت است از نمازی که نزدیک غروب شمس خوانده بشه، این اسمش صلاة عصره، صلاة عشیه، صلاة اصیله در قرآن، (بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ) [نور: آیه ۳۶] (بُكْرَةً وَعَشِيًّا) [مریم: آیه ۶۲] و همچنین صلاة عصره.

اینا اوقاتی ست که شرع مقدس مقرر فرموده، این به عنوان حکم موضوعی عرض میکنم به عنوان اصل موضوع عرض میکنم بعد استدلال از خود آیات.

آیات ازبرای نماز صبح سه اسم، سه وقت مقرر کرده است به عنوان ادا و از برای نماز ظهر همچنین و از برای نماز مغرب همچنین، از اینور، از ابتدای وقت که مهم تر وقتش ابتدای وقت است.

و اما از برای نماز عشاء و از برای نماز عصر از آخر حساب کرده، آخرش اوله، سه نماز اولش اوله، دومش دومه، سومش سوم و دو نماز است که اولش آخرش، قبل الآخره و سومشم چه.

حالا این اوقات رو خدا معین کرده، این مسئله که میخوام عرض کنم آقایون فکر بفرمایید و استفاده می کنیم و من استدعا میکنم از برادران که بعضی وقتا سوال می کنند که شما بحث که می کنید خب این مأنوس به چنین بحثی ما نیستیم و در فقه هم اینجور و چی چی رو میخوای صحبت کنی مطالعه کنیم؟ آقا قرآن.

شما کل آیاتی که مربوط به اوقات صلاة است، وقت اول دوم سوم از قبل، از بعد، مطالعه بفرمایید باهم کمک می کنیم المعجم هم داریم و اگر ندارید ملاحظه بفرمایید، ببینیم از مجموعه آیات ما چی استفاده می کنیم راجع به اوقات صلاة.

و قرآن طبعاً این بُعد اول و بُعد محوری ست. ما روایات رو که هیچ، بلکه سنت را باید عرض بر قرآن کنیم. روایات که توش دروغ و راست داره، اما روایاتی که صددرصد درست است، اون هم اگر سنت قطعیه رسول الله است اونم عرض بر قرآن باید بکنیم.

حالا، اگر سنت قطعیه رسول الله صلوات الله علیه است که (كانَ رَسُولُ اللَّهِ يَجْمَعُ بَيْنَ الظُّهْرَيْنِ وَالْعِشَاءَيْنِ أَحْيَانًا، لَا لِضَررٍ وَلَا خَطرٍ وَلَا مَطَرٍ) روایتش رو بعداً خواهم خوند مفصلاً در جای خودش.

از این چه استفاده می کنیم؟ استفاده می کنیم که حرام نیست که. از اول وقت ظهر را جمع کنید بین عشا، عشا رو با مغرب بخونید اول وقت، عشا رو با مغرب آخر وقت.

جمع کنید بین ظهرین، ظهر و عصر رو اول وقت باهم بخونید، وسط وقت با هم، آخر وقت با هم، با هم خوندن یک مسئله است، در وقت خوندن مسئله دیگری.

وقتی که نماز ظهرین و عشائین باهم خونده شد، پس وقت اینجا از بین میره یا در وسط وقت هر دو رو باهم میخونیم، وقت هر دو از بین رفته، یا در اول وقت ظهرین رو باهم میونیم، ظهر سرجاش، عصر وقتش جلو افتاده و با هم شده. یا در عشائین شما در آخر وقت عشائین رو بخونین، مغرب وقتش تأخیر شد عشا سر جای خودشه.

ولی دو مطلبه، یکی که وقت را عوض کردن، اون وقت اول را که در سه نماز اول وقت است، در دو نماز آخر وقته، این رو تغییر داد، دیگر اینکه جمع کردن بین عشائین و بین ظهرین بدون خطر و نه ضرر و نه مطر و چه.

اگر این جایز است که سنت رسول الله صلوات الله علیه برحسب روایت فریقین نمیگیم متواتر، سنت رسول الله برحسب روایت فریقین اینجور هست، اینکه مخالفت دارد با آیاتی که صلاة الفجر میفرماید.

صلاة فجر مال فجره، ولی صلاة فجر سه تا اسم داره. یک اسمش صلاة الفجر است، یکی صبح است که همه وقت رو میگیره، یکی قبل طلوع الشمسه، اما هر سه واجبه.

همانطوریکه قبل طلوع شمس نماز صبح واجب است اداءً، در وسط بین الوقتین هم این ادا است، واجب است اداءً، در اول وقت هم ادا است واجباً، اما اینجا واجب ترتبی ست.

اول این واجبه، این نشد اون واجبه، اون نشد این واجبه، بعداً قضا میشه. در نماز صبح اینطوره، در نماز ظهرم اینطوره، در نماز مغربم اینطوره، منتهی نماز عشا و نماز عصر از اونطرف برگشت میشه، اینجا سوال پیش میاد که چیکار کنیم ما؟

آیا بگیم این حدیث متضافره از رسول الله صلوات الله علیه که شیعه و سنی نقل کردن، این قابل قبول نیست چون قرآن رد میکنه، قرآن تجویز نمیکنه، اینو بگیم یا نه حرف دیگرم میشه زد؟ در این حرف دیگر فکر کنید.

حرف دیگر، ببینید یه مقدمه مختصر.

واجبات و محرمات بعدش سه چیزه، سه تای دیگه. واجبات و محرمات مطلب بیّن است که لفظاً و عملاً پیغمبر واجب میگوید و عمل میکند صددرصد و حرام رو‌ میگوید و ترک می کند صددرصد، اینکه شکی نداریم که اگر عرض می شود که عملشم مردم ندیدن مطلبی نیست، چون نص کتاب و سنته. اما در مستحبات چی؟

مستحبات مراتبی داره. بعضی از مستحبات هست که همیشه انجام میده رسول الله یا همه مستحبات، همه مستحبات رو رسول الله و أئمه انجام میدن.

خب اگر این مستحب را در تمام اوقات مستحبه رسول الله صلوات الله علیه انجام بده، یک مرتبه ترک نکنه، مردم چی میفهمن؟ میفهمن واجبه، سنت عملی دیگه، مگه سنت عملی چیه؟ سنت عملی این است که امر داریم بسم الله، خب امر هم که برای وجوبه بسم الله.

اگر عملاً هم این مستحب را که امر لفظی داریم، عملاً هم صددرصد رسول الله انجام بده چی میشه؟ سنت عملی وجوبه. پس پیغمبر واجب است علی رئوس الاشهار، این مستحب را احیاناً ترک کند.

اون مقدار احیاناً ترک کند که مسلمان ها بدانند یا حضوراً یا غیاباً که پیغمبر این عمل را ترک کرد. چی میفهمن؟ میفهمن واجب نیست، مستحبه خیلیم مستحبه، اما واجب نیست.

پس بر پیغمبر همونطوری که بسیار رجحان دارد، رجحان رسالتی دارد، در بالاترین قله عبودیت که مستحبات را در وقت خود و به تمام معنای کلمه انجام بده، در همین بُعد رسالت هم برای اینکه ماده عملی ست در اینجا، باید این مستحب رو بعضی وقتا ترک کند.

ما نماز شب رو نمیگیم. نماز شب بر ایشون واجب بود، اوناییکه مستحبه. این مستحب رو‌ بعضی وقتا باید ترک کند، چرا؟ برای اینکه عملاً در ترک این مستحب خیلی مستحب که نزدیک به وجوبه، عملاً برسوند که این واجب نیست.

در مرجوح هم که آقایون می فرمایند مکروه، بنده عرض می کنم مرجوح، حالا مرجوح، در چیزی که مرجوح است و به تعبیر آقایون مکروه است، اینو همیشه پیغمبر ترک میفرماید؟ خب نهی داره، نهی رسول الله هکذا.

اما همیشه ترک کند؟ اگر همیشه ترک کند این را بدون استثنا، مخصوصاً علی رئوس الاشهاد که معلومه، مردم حرمت میفهمن. پس این مرجوح و مکروه بر پیغمبر واجب است که این رو‌ عمل کند. این مرجوحه، این مکروهه، ولی واجب است عمل کند.

حالا نمونه عرض کنیم. مگر نه این است که بعضی وقتا برای ما دوران ها از بین مهم و أهم میشه؟ یک واجب بزرگ، یک واجب کوچکتر، جوری ست که هر دو رو‌ نمیتونم انجام بدم. هر دو رو ترک کنم من؟ یا أهم انجام بدم؟ بله؟

(صحبت حضار) اینکه بر پیغمبر واجب باشه

حالا میخوایم عرض کنیم، میخوام همین رو عرض کنم، صلب مطلب همینجاست که اشاره فرمودیم.

در اینجایی که من دو واجب در کار دارم. یک واجب أهم، یک واجب کوچکتره، وضعم جوری ست که از نظر زمان و وضع و این ها که دو تا رو نمیشه انجام بدم، دو تا رو ترک کنم؟ اینکه دو واجب ترک کردم، دو تا حرام.

یا نه کوچیک تر رو انجام بدم، بزرگتر از بین بره، أقدم المفضول علی الفاضل میشه، نمیشه. بزرگتر رو‌ انجام بدم کوچیک تره از بین بره؟ خب بله میشه.

اگر واجب بزرگتر رو‌ انجام بدم، آیا واجب کوچک تر را که اضطراراً ترک کردم، اختیارم نداشتم، تقصیرم نداشتم، این واجب کوچکتر را که ترک کردم، ترک واجب کردم آقایون؟ وجوب از بین رفت دیگه، مگه اینطور نیست؟

مگر أکل میته حرام نیست؟ اگر انسان محبور به أکل میته شد بدون اختیار خود، اختیار مطلب دیگری ست، بدون اختیار خود، جریانی واقع شد بدون اختیار خاص خودش که اگر این لقمه رو نخورد میمیرد یا چه می شود، این لقمه گوشت عرض می شود که حرام، خوردنش به مقداری که او را از مرگ نجات بده یا مثل مرگ، این واجب میشه. حرام تبدیل به واجب شد به نفع البته، نه اینکه طبق سلیقه خودمون و اختیار خودمون و مصلحت اندیشی خودمون.

حالا در این تاریخ اینطور است یا نه؟ اگر رسول الله صلوات الله علیه، برای تبیین این مطلب، عرض کردم فکر کنید آقایون، برای تبیین اینکه خب نماز در قرآن شریف مثلاً نماز صبح مثال می زنیم، امر داره صلاة فجر اول.

امر دارد صلاة غدات، لفظ غدات در قرآن شریف (غُدُوًّا وَعَشِيًّا) [غافر: آیه ۴۶] که این غدات از طلوع فجر می گیره تا قبل از طلوع شمس. امر داریم در مرحله سوم (قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا) [طه: آیه ۱۳۰].

قبل غروبها هیچ نمازی ما نداریم مگر نماز، ببخشید، قبل طلوع شمس هیچ نمازی نداریم مگر نماز صبح. پس نماز صبح سه بُعدیه.

حالا اگر پیغمبر بخواد ثابت کند سنتاً در سنت عملی، در سنت عملی بخواد پیغمبر بزرگوار ثابت کند که بابا اگر کسی نماز صبح رو اول وقت نخوند وسط وقتم اداست، چون اگر فقط اول وقت خوند، وسط وقت هیچ نخوند، آخر وقتم هیچ نخوند، خب این ثابت می کند که اول وقت اداست وسط وقت چیه؟ قضاست. آخر وقت چیه؟ قضاست.

چنانکه نماز بعد از کل وقت قضاست، همینطورم به نظر مردم میومد، مخصوصاً مردمی که خب مراحل گوناگون دارن. همه که خیلی فهمیده نیستن، خیلی هم فهمیده باشن، وقتی سنت عملی پیغمبر بزرگوار این است که این واجب اول را که ادا اول است، همیشه اولاً انجام داد، در وسط وقت نه، قبل از طلوع شمس نه، چی میشه اینجا؟ اینجا ثابت می کند عملاً، سنت عملیه که اول وقت اگر نشد، دو وقت دیگر مانند بعد الوقت قضاست، پس چه کنه پیغمبر بزرگوار؟

خب نمونه هم داره. پیغمبر که زن زید و گرفت که نمی خواست شهوت رانی کنه، خب شهوت داشت، ولی آنقدر زن زیاد نمیخواست که.

زن گرفتن پیغمبر سیاسی بود، دختر ابوبکر گرفت، دختر حبثه رو گرفت، دختر ابوسفیان رو گرفت، دختر کی و گرفت، دختر شرق و غرب بلاد حجاز رو گرفت میخواست همه رو با هم بدوزه، نمیخوایم بگیم شهوت نداشت، خب این هر دو وانه و هر سه وانه بود مطلب که (فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا) [الاحزاب: آیه ۳۷] الی آخر.

پیغمبر سیزده سال سن نبوتش در مکه، سیزده سال و از وقتی که مکلف شد پیغمبر، پیغمبر در سن ظاهری پونزده سال فرض می کنیم تکلیف بود.

از پونزده سالگی تا پنجاه و سه سالگی چند سال میشه؟ چهل سال، در فاصله چهل سال، اونم در سن چهل سالگی خدیجه پیرزن شوهر کرده رو گرفت. زن که کم نبود که، پیغمبرم که بدترکیب نبود که ولی هنوز تشکیل دولت اسلام نداده بود.

وقتی تشکیل دولت اسلام داد در مدینه منوره، بعد از یک سال، زنم نداشت هنوز، خدیجه فوت کرده بود، بعدشم شروع کرد گُر و گُر زن گرفتن، چرا؟ چون گُر و گُر میخواد خط های سیاست مرتبطه مندقمه اسلامیه رو در تأسیس دولت اسلام در مدینه منوره تحکیم بفرماید.

یکی از زن ها رو گرفت که چند بُعد داشت، یکی عرض می شود زینب بنت جوش، دختر عمه پیغمبر، زیبا شریفه قریش و بنی هاشم، پیغمبر فرمود که بیا زن فلانی بشو، از بس این زینب شیفته پیغمبر بود خیال کرد پیغمبر برای خودش میخواد، گفت چشم، فرمود چشم چی؟ برای زید.

زید بن حارثه، یعنی پسر پسر خوانده و غلام اون حضرت، که از نظر طائفی، از نظر قومی، از نظر جمال، از نظر فلان، گفت برم فکر کنم، رفت که فکر کنه آیه نازل شد (وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ) [الاحزاب: آیه ۳۶].

عقل نداره بره فکر کنه، پیغمبر دستور داد به دستور خدا، وقتیکه اومد پیغمبر فرمود اینجوره، عرض کرد باشه. خب این زن رو گرفت، بعد اختلاف شد، بعد چی شد؟ در سوره احزاب ملاحظه بفرمایید.

بعد (فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا) [الاحزاب: آیه ۳۷] زید طلاق داد، اختلاف شد، نشد، عده هم گذشت (فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا) [الاحزاب: آیه ۳۷] صحبت شهوت بود اول میگرفت، اول که دختر بود میگرفت دیگه، چرا داد به عرض می شود که پسر نوکرش؟

(فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا) [الاحزاب: آیه ۳۷] چرا؟ میخواد تثبیت کند یک سنت اسلامی رو، یک سنت جاهلی که سیاه زن سفید، سفید زن سیاه نباید باشه، بالا زن پایین، پایین زنه، نه این بالا و پایین نداره، بالا و پایین عقیده است، این اولاً.

ثانیاً پسرخوانده پسر انسان نیست. قرآن شریف که میفرماید (وَمَا جَعَلَ أَدْعِيَاءَكُمْ أَبْنَاءَكُمْ ذَلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْوَاهِكُمْ وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ) [الاحزاب: آیه ۴] این میخواد سنت جاهلی رو از بین ببره.

هنوزم از بین نرفته جاهایی. الان در پاکستان ما، در پاکستان ما، قسمتی در هندوستان ما، زن علویه نمی تواند ازدواج کند با یه غیر علوی، مرد علوی. اگه بکنه اینکار رو اصلاً کافر شد و اگر من پام به پاکستان برسه ولو برای علما اینطور عرض می کنم، به علمای پاکستان بابا شما چرا زنده اید اصلاً؟ اصلاً ما چرا شرع مداریم، ما شرع نداریم، اگر ما شرع مداریم، پیغمبر بزرگوار چیکار کرد؟ پیغمبر این زن رو گرفت.

(فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا) چرا؟ (لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ) [الاحزاب: آیه ۳۷] برای اینکه این سنت بشه.

پیغمبر که در بالاترین قله عبودیت و تقید به سنت الله و حکم الله عه، زن پسرخوانده خود را ازدواج می کند، ازدواج دهنده کیست؟ خدا (فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا) [الاحزاب: آیه ۳۷] لفظ خدا نداره، خب لفظ داره احتیاج نداره، حالا کاری به اون جهت نداریم.

من یه موقع اینجا عرض کردم در بحث پارسال و‌ پیدارسال که آقای خمینی زنده بودن گفتم که آقای خمینی هم حال ندارن از زنان شهدا کسی رو‌ بگیرن، ولکن اگر ما به ایشون برسیم بهشون میگیم بعضی از زنان شهدا رو‌ بگیرید که زنای شهدا رو گرفتن سنت بشه.

خیال نکنن که این زن شهیده چنین است و چنان است و مهید است و نهید است و نباید، نخیر. اینو باید جلوی راه انسان رو باز کرد. اون سدهایی که به حساب جاهلیت و اخلاق های کثیف رذیل جاهلیت در میان ما هنوز باقی ست، باید به طور کلی از بین بره.

مطلب این بود که فکر کنید تا شنبه.

آیا، سوال، آیا برحسب وجوبی که ما از قرآن شریف استفاده می کنیم، واجب است نماز صبح اول، واجب دوم دوم، واجب سوم سوم. واجب است فصل بین ظهرین، فصل بین عشائین.

اما اگر پیغمبر واجب اول را انجام ندهد احیاناً، واجب اول در دو بُعد رو. بُعد اول نماز فردی، مثل نماز صبح، نماز فردیه دیگه. عشائین و ظهرین فردی نیست جمعیه، میشه باهم جمع کرد مثلاً، اما نماز فردی صبح.

این نماز فردی صبح را بعضی وقتا عقب بندازه بعضی وقتا قبل طلوع شمس که ثابت کند که این هنوز اداست، برای اثبات اینکه این اداست ولو کان ادا طبقه دوم و سومه، این واجب کوچکتر را، این واجب کوچکتر را پیغمبر برای واجب بزرگ تر که اثبات ادا بودن نماز است تا قبل از طلوع شمس، اینکار رو انجام بده، طوریه؟ حرام نیست برای پیغمبر که.

یا جمع بین صلاتین، برای اینکه ثابت کنن که اگر کسی جمع کرد بین صلاتین، چه در اول وقت، چه در وسط وقت، چه در آخر وقت، اینطور نیست که یکی از این دو نماز یا هر دو نماز قضا بشه و خارج از وقت بشه، برای این (كانَ رَسُولُ اللَّهِ يَجْمَعُ أَحْيَانًا بَيْنَ الْعِشَاءَيْنِ وَ الظُّهْرَيْنِ، لَا لِخَطرٍ وً لَاضَررٍ وَلَا مَرضٍ) واجب، وجوبش محفوظ در قرآن شریف.

اما با حفظ وجوب چون پیغمبر در بُعد رسالتی و در بُعد دعوتی مبتلای به این بود که این واجب کوچک تر را بعضی وقتا برای خاطر اثبات واجب بزرگتر که بابا وقت اول و دوم و سوم از قبل یا از بعد اداست و قضا نیست، همونطور که زن زید رو گرفت، اون حرام که نبود.

ولکن اگر زمان ما بود که پیغمبر رو‌ اصلاً بیرون میکردیم از قم، (لاسمحلا) زن گرفته عجیب، مثل اینکه حالا شرب خمر کرده مثلاً، فلانی زن گرفته خب زن، مرد که نگرفته، خب زن گرفته، مگر.

اللَّهُمَّ اشْرَحْ صُدُورَنَا بِنُورِ الْعِلْمِ وَالْإِيمَانِ وَمَعَارِفِ الْقُرْآنِ الْعَظِيمِ، وَوَفِّقْنَا لِمَا تُحِبُّهُ وَتَرْضَاهُ، وَجَنِّبْنَا عَمَّا لَا تُحِبُّهُ وَلَا تَرْضَاهُ.
وَالسَّلَامُ عَلَيْكُمْ.